کیهان:کم لطفی به گزینش
«کم لطفی به گزینش»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛دیروز آقای دکتر احمدی نژاد، رئیس جمهور محترم کشورمان در همایش «سی امین سالروز تنقیح گزینش به فرمان امام(ره)» که با حضور هیئت های مرکزی گزینش سراسر کشور تشکیل شده بود، درباره جایگاه گزینش و چگونگی انجام آن سخن گفت و ضمن انتقاد شدید از روال جاری گزینش ها، برای آنچه که از نگاه ایشان، اصلاح روش های گزینش تلقی می شود، پیشنهاداتی ارائه کرد. اظهارات دیروز آقای رئیس جمهور درباره گزینش و جایگاه و چگونگی آن اگرچه با طرح معروف «حذف گزینش» که از سوی مدعیان اصلاحات در مجلس ششم ارائه شده بود، بی شباهت نیست که این شباهت ها می تواند تصادفی و ناشی از کم توجهی به اصل ماجرا باشد ولی صرفنظر از این همخوانی، نگاه آقای رئیس جمهور در این باره -با عرض پوزش و برخلاف آنچه از ایشان انتظار می رود- خالی از خدشه نیست و ابهاماتی را در پی دارد که به مواردی از آن اشاره خواهیم کرد؛
1- آقای احمدی نژاد نه فقط اصل گزینش را نفی نکرده اند بلکه بر ضرورت آن نیز تاکید و اصرار ورزیده اند و برخی از روش های گزینشی را هم که در آن، شخصیت افراد متقاضی خدشه دار می شود، ناشایسته ارزیابی کرده اند که قابل تقدیر است و صدالبته باید از این نمونه ها اجتناب شود ولی راه کارهایی که برای گزینش ارائه می دهند، مبهم، تعریف ناپذیر و در مواردی می تواند کمرنگ شدن گزینش را تا مرز نفی و حذف آن در پی داشته باشد. به عنوان مثال می گوید «برای آدم ها دو حقیقت وجود دارد، یکی درون آنها و اعتقادها و باورهای عمیقشان و دوم ظاهری که گاهی این دو با هم ارتباط ندارد. به طور مثال در طب سنتی داریم که گاهی در سر افراد بلغم زیاد می شود، خواب آلوده می شوند و پرت و پلا می گویند در حالی که آن فرد خوب و مومنی است.اما پرت و پلا می گوید و گاهی اگر مواد دیگری در بدن زیاد شود، فرد خیلی زود عصبانی می شود. پس باید رفتار ظاهری را از حقیقت وجودی افراد تفکیک کنیم و البته کم هستند کسانی که اصل و باورشان خراب باشد و از درون پوسیده باشند».
همانگونه که ملاحظه می شود از این مثال- و برخی نمونه های مشابه دیگر در اظهارات دیروز ایشان- راه کار و فرمول تعریف شده ای برای گزینش و اطمینان از صلاحیت افراد به دست نمی آید. یعنی مشخص نمی شود که «پرت و پلاگویی» فلان متقاضی یک پست و یا مسئولیت در نظام را باید به حساب
«غلبه بلغم» در «سر» او تلقی کرده و به گفته آقای احمدی نژاد مطمئن بود که «اگر غذایش عوض شود، اخلاقش خوب می شود» و یا بایستی پرت وپلاگویی وی را ناشی از شخصیت غیرقابل اعتماد وی دانست؟! مثلاً؛ توضیح نمی دهند که اگر کسی در عصر بیداری اسلامی، «دوران اسلامگرایی را تمام شده»! معرفی کرد و اصرار داشت که «مکتب ایرانی» باید جایگزین «مکتب اسلام» شود، باید این پرت و پلاگویی را ناشی از «غلبه بلغم» در سر او تلقی کرده و ایشان را با این امید که «اگر غذایش عوض شود» دیگر پرت و پلا نمی گوید، در پست های حساس نظام به کار گرفت و یا به خاطر حفظ حرمت نظام و پاسداری از امانت مردم، عطای احتمالی او را به لقای خسارت آفرینش بخشید و...؟!
2- آقای رئیس جمهور به چند نمونه از پرسش هایی که در جریان گزینش افراد مطرح شده اشاره می کند که بر فرض صحت- و چنانچه مانند برخی موارد دیگر اطلاعات غلط به ایشان نداده باشند- نمونه هایی عجیب و دور از انتظار است. مثلاً می فرمایند «از یک دختر 16 ساله در رابطه با مراحل ماتریالیسم تاریخی سؤال می کردند و آن دختر جوابی برای پاسخ دادن نداشت و در نهایت در پرونده او نوشته می شد؛ سؤال کردم، می دانست و کتمان کرد و صلاحیت او رد میشد ... و شاید برخی موارد پیدا می شدند که مطالعه می کردند و می آمدند و در پرونده آنها نوشته می شد؛ سؤال کردم، توضیح داد و مسلط بود، پس معلوم است که صلاحیت ندارد»! و به چند نمونه مشابه دیگر از همین دست نیز اشاره می کنند که باید از ایشان پرسید؛ این چه تصویر سیاهی است که از گزینش ها ارائه می دهید؟! و بر فرض که چنین افراد «دیوانه» و یا منافق و نفوذی در فلان دفتر گزینش حضور داشته و پرسش های یاد شده را از مراجعه کنندگان پرسیده باشند؟! آیا روال و نحوه گزینش در جمهوری اسلامی ایران اینگونه بوده است که جنابعالی ترسیم می کنید؟ یعنی حتی یک نمونه از گزینش دقیق و منطقی نیز در تاریخ گزینش ها وجود نداشته است که حضرتعالی به آن هم اشاره بفرمائید؟! کاش جناب احمدی نژاد برای نمونه های مورد اشاره خود، شاهد و سندی ارائه می فرمودند و یا توضیح می دادند که بعد از مشاهده دیوانگی آن مسئول گزینش، برای اعزام وی به تیمارستان چه اقدامی کرده اند؟!
آیا همین مراکز گزینش نبودند که مانع نفوذ بسیاری از دشمنان مردم و بدکاران و مفسدان اخلاقی و مالی به مراکز حساس نظام شدند؟! و آیا نباید از آنهمه تلاش خالصانه آنان قدردانی شود؟! و در مقابل زبان اعتراض به سوی کسانی دراز شود که فلان شخص اخراجی فلان وزارتخانه را در پست های حساس به کار می گیرند و فلان متهم- هر چند عفو شده ولی مجرم- را بدون توجه به عدم صلاحیت وی در مسئولیت های کلیدی جای می دهند؟! بدیهی است که اگر به نظر و گزارش های مستند مراکز گزینشی اهمیت داده شود، کانون های حساس نظام از وجود اینگونه افراد بی صلاحیت پالایش خواهد شد، حتی اگر برخی از مسئولان بلندپایه بدون توجه به امانت مردم و منافع نظام، مدافع و پشتیبان آنها باشند! گفتنی است آقای احمدی نژاد می فرمایند «حکومت نباید به گونه ای رفتار کند که مردم در برابر آن مجبور به رفتار دوگانه شوند» که این سخن قابل قبولی است ولی باید پرسید؛ اولاً؛ چه رفتار دوگانه ای در توده های مردم دیده شده است! و ثانیاً ؛ درباره رفتار دوگانه برخی از مسئولان چه نظری دارید؟ مثلاً، آیا سردادن شعار شایسته سالاری از سوی برخی مسئولان و در همان حال به کارگیری افرادی که عدم صلاحیت و ناشایستگی آنها بر همگان آشکار است و سپردن پست های کلیدی به آنان را، از جمله رفتار دوگانه ای که به آن اشاره فرموده اید نمی دانید؟!
3- و این سؤال نیز -با عرض پوزش- از جناب رئیس جمهور محترم پرسیدنی است که چرا حضرتعالی علی رغم آنهمه تأکید و سفارش به مدارا و تحمل نظرات مخالف، کمترین اختلاف سلیقه را در کنار خود تحمل نمی فرمائید؟! که نزدیکترین نمونه آن برکناری دو وزیر کابینه در فاصله ای کوتاه است. آنهم در حالی که به عملکرد یکی از آنها نمره 20 داده اید و برای برکناری آن دیگری توضیح روشنی نداده اید؟! و...
4- در خبرها آمده بود که هیئت وزیران طی مصوبه ای به آقای بقایی معاون اجرایی رئیس جمهور اجازه داده است که 1500 نفر را خارج از ضوابط قانونی استخدام کند و از آنجا که یکی از این ضوابط قانونی، تایید صلاحیت و شایستگی داوطلبان استخدام از سوی مراکز گزینشی است، ممکن است خدای نخواسته این توهم پدید آید که کم لطفی آقای احمدی نژاد به گزینش ها با این مصوبه رابطه ای داشته باشد؟
خراسان:تبعات طرح جدید قیمت گذاری طلا و سکه
«تبعات طرح جدید قیمت گذاری طلا و سکه»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم
عطاءا... ناصری است که در آن میخوانید؛اعلام محاسبه قیمت طلا و سکه بر مبنای نرخ مبادلاتی ارز (دلار 2500 تومانی) به رغم ظاهر زیبایش، آثاری جبران ناپذیر برای اقتصاد کشور به همراه خواهد داشت. شاید مهمترین اثر آن افزایش نرخ ارز و قیمت دلار باشد و در خوشبینانه ترین حالت نیز، نتیجه این عمل چیزی جز قاچاق طلا و سکه به خارج از کشور نخواهد بود.بگذارید از حالت خوشبینانه شروع کنیم؛ به واقع اگر دولت بخواهد در شرایط کنونی قیمت هر گرم طلای 18 عیار را به زیر 100هزار تومان برساند و نرخ سکه را زیر یک میلیون تومان اعلام کند، باید آنقدر سکه و طلا با همین نرخ به بازار عرضه کند تا بازار اشباع شده و در همین قیمت به ثبات نسبی برسد. در این حالت، با فرض ثابت ماندن قیمت دلار، فقط ارزش طلای موجود در یک عدد سکه بهار آزادی در خارج از مرزهای ایران در حدود یک میلیون و 250هزار تومان خواهد بود(با فرض دلار آزاد 3200 تومان) و یک گرم طلای 18عیار بیش از 128هزار تومان ارزش خواهد داشت. این اختلاف قیمت و حمل آسان این کالای ارزشمند، حاشیه سود بالایی را برای قاچاقچیان خرد و کلان به همراه دارد و در شرایطی که به هزار مشقت، پول حاصل از فروش نفت و گاز کشورمان با تهاتر طلا به وسیله کشور وارد کننده پرداخت می شود، سیل قاچاق طلا و سکه به خارج از مرزها، سرمایه های کشور را به باد خواهد داد.
این فرضیه که دولت به عرضه طلا و سکه با نرخ مبادله در بازار اقدام کند دور از انتظار است. بنابراین شاید در کوتاه مدت شاهد تاثیر بازار ارز از بازار طلا و سکه باشیم و تحت تاثیر کاهش قیمت طلا و سکه قیمت ارز کاهش یابد، اما در میان مدت این امر موجب رشد فزاینده قیمت ارز خواهد شد.
در اقتصاد هر کشور پدیده ای وجود دارد با نام پدیده «بازارهای موازی»، این بازارها به نوعی رقیب یکدیگر بوده و بر هم اثر می گذارند. در اقتصاد ایران بازارهای موازی شامل بازار پول، بازار سرمایه، بازار مسکن و بازار طلا و ارز است. نقدینگی در این بازار ها در گردش بوده و با توجه به بازدهی و قوت و ضعف این بازارها، از یکی به دیگری در جریان است. شاهد این مدعا رکود بازار مسکن و منفی شدن شاخص بازار سرمایه و خروج منابع پولی از بانک ها در هنگام جهش قیمت ارز و طلا است.
به رغم همسویی بازار «ارز» و «طلا و سکه» به جهت وابستگی قیمت طلا به دلار و اونس جهانی، اما باز هم در موقع جهش قیمت ارز، بخش قابل توجهی از نقدینگی های جاری به سمت بازار طلا و سکه می رود و این امر از جهش مضاعف نرخ ارز جلوگیری می کند.
در سال گذشته، پس از اولین جهش قیمت ارز، با پیش فروش سکه توسط بانک مرکزی(که این عمل در جای خود قابل نقد است) حجم بازار طلا و سکه افزایش یافت و بخشی از نقدینگی جذب این بازار شد. پس از آن دولت با فیلترینگ سایت های اعلام نرخ لحظه ای ارز از شفافیت بازار ارز کاست و با پرریسک ساختن معاملات و دلالی های ارزی به وسیله افزایش بگیر وببندها در این حوزه، ریسک معاملات سفته بازانه را افزایش داد و در مقابل با شفاف نگاه داشتن بازار طلا و سکه، آرام آرام برای مدتی قیمت ارز را کاهش داد.
اما هم اکنون دولت با فیلترینگ سایت های اعلام قیمت لحظه ای طلا و سکه و غیرشفاف ساختن این بازار و همچنین اعلام اینکه ازاین پس قیمت طلا و سکه بر مبنای نرخ مبادلاتی خواهد بود، موجبات خروج نقدینگی از این بازار را فراهم کرده است. با توجه به چالش های بین المللی پیش رو، این نقدینگی به بازار ارز سرازیر شده و شرایط جهش قیمتی مضاعفی را در این بازار ایجاد خواهد کرد.
جمهوری اسلامی:مدیریت و برنامه ریزی، ضرورت امروز
«مدیریت و برنامه ریزی، ضرورت امروز»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛طی چند سال اخیر با فرا رسیدن فصل تقدیم بودجه توسط دولت به مجلس شورای اسلامی، موضوع انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی در کانون توجه کارشناسان و رسانهها قرار میگیرد. تأخیرهای پردامنه دولت در ارائه لوایح بودجه طی سالهای اخیر و اخبار متعددی که از کسری بودجه پنهان منتشر میشود هم البته درزنده ماندن بحث انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی یا همان سازمان برنامه و بودجه سابق بیتأثیر نیست.
امسال اما اظهارات وزیر صنعت، معدن و تجارت درباره ضرورت احیاء شورای عالی اقتصاد آن هم دقیقاً در فصل تب و تاب بودجه ای، رنگ و بوی دیگری به مباحث پیرامون انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی داده است. درست است که مهدی غضنفری در سخنان خود اشارهای به نام سازمان برنامه و بودجه یا سازمان مدیریت و برنامه ریزی نکرده و بر ضرورت تشکیل مجدد شورای عالی اقتصاد انگشت گذاشته است اما به دو جهت "شورای عالی اقتصاد" از سوی بسیاری رسانهها مترادف سازمان برنامه و بودجه تلقی شد به گونهای که چه بسا وزیر صنعت دولت دهم برای پرهیز از گرفتار شدن به خشم رئیسجمهور از اسم رمز شورای اقتصاد برای اشاره به سازمان برنامه و بودجه استفاده کرده باشد.
وجه نخستی که رسانهها را بر آن داشت تا چنین برداشتی از سخنان وزیر صنعت داشته باشند، بهانه و محفلی بود که غضنفری در آن به سخنرانی پرداخته و از ضرورت احیاء شورای اقتصاد سخن گفته بود یعنی همایش بودجه ریزی عملیاتی.
از آنجا که بودجه و تدوین آن اساساً و قانوناً جزو وظائف سازمان برنامه و بودجه بوده و اکنون معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری عهدهدار آن شده است. کاملاً طبیعی است که سخن گفتن از ضرورت تشکیل مجدد شورای عالی اقتصاد در همایشی تحت عنوان بودجه ریزی عملیاتی، کنایه از ضرورت تشکیل سازمان برنامه و بودجه تلقی شود، پس رسانهها چندان به بیراه نرفته اند!
وجه دوم البته بسیار مهمتر است چرا که وزیر صنعت، معدن و تجارت در تبیین و تشریح دلایل خود برای اثبات ضرورت تشکیل مجدد شورای عالی اقتصادی، دقیقاً به مشکلاتی اشاره میکند که از ناحیه انحلال سازمان برنامه و بودجه یا همان سازمان مدیریت و برنامه ریزی در اقتصاد کشور بوجود آمده است؛ عدم هماهنگی میان دستگاههای تصمیم گیر در حوزه اقتصاد، تضاد در تصمیمات نهادهای مختلف و آثار زیان بار این تصمیمات بر اعتماد و اطمینان فعالان اقتصادی و از همه مهمتر گسترش دامنه مشکلات پولی به حوزه مالی کشور و برعکس، همه و همه چالشهایی هستند که معلول و محصول مستقیم نبود نهادی تمرکزآفرین و هماهنگ کننده میان دستگاههای اقتصادی دولت هستند و طی سالهایی که از انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی میگذرد، شواهد و آثار این خلأ و کمبود به وضوح خودنمایی کرده است.
وزیر صنعت، گرچه بروز مشکلات ارزی ناشی از تحریمها را به عنوان عاملی که تشکیل دوباره شورای عالی اقتصاد را ضروری ساخته است، مطرح میکند اما واقعیت این است که گمشده اصلی و چاره کار اقتصاد بهم ریخته ایران، هماهنگی و برنامه ریزی منسجم برای برقراری تعادل میان بخشهای مختلف و همراستا ساختن حرکت دستگاههای متعدد دولتی است و این همان نقشی است که سالهای سال نهادی با نام سازمان برنامه و بودجه ایفا میکرد و آثار و برکات آن نیز به روشنی قابل ملاحظه بود چنانکه در شرایطی به عنایت دشوارتر از امروز نیز شاهد اداره بهتر و هماهنگتر مسائل و چالشهای اقتصادی کشور و دولت بودیم.
این یک واقعیت تلخ است که خلاء نهادی هماهنگ کننده و مغز متفکری فرابخشی که بتواند در ارتفاعی بالاتر از نهادها و دستگاههای اجرایی بایستد و تعاملات و روابط میان آنها و سایر نهادهای تصمیم گیر را به خوبی مدیریت کند، زمینه ساز بروز مشکلات و چالشهای فراوانی در اقتصاد کشور شده که بسیاری از آگاهان و دلسوزان را به استفاده از تعابیری مانند خود تحریمی واداشته است. اکنون هم دیر نیست و به استناد ضرب المثل معروف و نغز که ماهی را هر زمان از آب بگیری تازه است، دولت باید هرچه سریعتر نسبت به احیاء نهادی که بتواند مسئولیت هماهنگی و برنامه ریزی را برعهده بگیرد، اقدام کند.
اینکه نام این نهاد چه باشد مهم نیست؛ سازمان مدیریت و برنامه ریزی، سازمان برنامه ریزی و مدیریت، شورای اقتصاد یا... مهم نفس تشکیل این نهاد است که در سالهای اخیر فقدان آن کاملاً محسوس است و خسرانهای ناشی از آن را میتوان لمس کرد و البته عوارض منفی ناشی از مرکزی که برنامه ریزی و مدیریت را عهدهدار باشد به اموری از قبیل بودجه و مسائل اقتصادی محدود نمیشود بلکه شامل کلیه بخشهای مدیریتی کشور میگردد. این، مقوله ایست گسترده که بحثهای عمیقی را میطلبد. به همین دلیل، احیاء سازمانی که عهدهدار مدیریت و برنامه ریزی باشد ضرورت امروز است.
رسالت:سخنی با برادرم رسایی
«سخنی با برادرم رسایی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حبیب الله عسکراولادی است که در آن میخوانید؛
برادر عزیز و ارجمند حجت الاسلام والمسلمین رسایی
با سلام و ادب ویژه چند نکته را که شما بهتر از بنده میدانید متذکر میشوم. خداوند در قرآن کریم فرموده است: و ذکر فان الذکری تنفع المومنین( ذاریات 55).
امیدوارم تذکر برادرانه و صمیمانه سودمند باشد. انشاء الله
1- جنگ نرم دشمن علیه ملت ایران که پس از پایان جنگ 8 ساله دشمنان اسلام و ایران علیه موجودیت انقلاب آغاز شد، مختصات و ویژگیها وعلائم خاص خود را دارد که اگر نتوانیم آنها را درست شناسایی کنیم ممکن است بیآنکه بخواهیم در زمین دشمن بازی کنیم و آنها ما را بازی دهند.
2- وقایع تلخ 18 تیر 78 نشان داد استعدادهایی در درون جمهوری اسلامی وجود دارد که دشمن طمع کرده تا آنها را به سربازی بگیرد.
دشمن با هوشمندی این استعداد را ضمیمه کینهتوزیهای منافقین، سلطنت طلبها ، بهائیان و کمونیستهای از خدا بیخبر کرد و برای نظام یک تهدید امنیتی ساخت. اما مردم عزیز ما این تهدید را به فرصت تبدیل کردند و تست دشمن را با قیام تاریخی و حماسی 23 تیر سال 78 با موفقیت پشت سر گذاشتند و نشان دادند که جلوتر از برخی نخبگان بیتوجه به فریب دشمن حرکت میکنند و کوتاهیها و احیانا خواب آلودگیهای آنها را با بصیرت خود و با حضور در صحنه جبران میکنند.
3- دشمن با این شکست تاریخی به پستوهایی خزید و 10 سال روی یک فتنه دیگر سرمایهگذاری کرد و برای انتقام از شکست خود در 23 تیر 78 به بهانه رقابتهای سیاسی انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به میدان آمد. آنها از قبل شروع کردند به سربازگیری و متاسفانه برخی بیتوجه به نیرنگهای دشمن از خیمه ولایت و انقلاب عملا خارج شدند و از روی غفلت به سربازی در پادگان حریف گرفتار شدند.
4- اینکه ما با ساده اندیشی فکر کنیم دراردوگاه ما کسی مفتون فتنهگریهای دشمن نشد و همگی پاک و صالح ماندند، درست ندیدن کل معادله فتنه است. نقشه دشمن این بود که به شکاف رقابتهای سیاسی وارد شود، آنها را فعال نگه دارد و هر دو را به سمت افراطیگری ببرد. آنها بستر منازعات را برای نشستن شتر فتنه مهیا دیدند. از غفلت ، جهل منجر به لجاجت، عصبانیت وخشم و کینهتوزی برخی بهرهها بردند و شد آنچه نباید میشد.
تردیدی نیست که میبایست با این شرارت در دو بعد حقوقی و سیاسی بر خورد می شد وفتنهگران سرجای خود مینشستند . در بعد حقوقی دادگاهها برگزار شد و کسانی که اهل فتنه بودند به زندان و مجازاتهای مشخص محکوم شدند. دربعد سیاسی مردم شرارت منافقین،سلطنت طلبها و ضد انقلاب وغفلت زدگان را نیز رصد کردند و در قیام تاریخی 9 دی در برابر آنها ایستادند و کار را یکسره کردند.
دراین معرکه عمارهای تاریخ معاصر به میدان آمدند و به ندای تاریخی "اَین عمار"های رهبری معظم انقلاب پاسخ دادند و نگذاشتند توطئه دشمن درغلبه نبرد نرم علیه ملت عملی شود.
برادر عزیز آقای رسایی، نطق شما در مجلس در واکنش به فرایند رسیدگی به جرایم مهدی هاشمی را در دو نوبت خواندم . اینجانب نمیخواهم وارد نقد حقوقی ماهیت نطق شما بشوم.اما چند نکته را از باب مختصات جنگ نرم یاد آوری میکنم.
الف- موضوع اصلی جنگ نرم سربازگیری از دشمن است و ما نباید در این جنگ دشمن را در این سربازگیری یاری رسانیم. برای پرهیز از این غفلت باید بدانیم در آن سوی نبرد آمریکای جنایتکار و رژیم صهیونیستی روسیاه و انگلیس مکار قرار دارند و در این سوی نبرد، رهبر مظلوم انقلاب هدایت، رهبری ومدیریت نبرد نرم را به عهده دارند. ما باید گوش به فرمان ایشان باشیم واگر تندتر از ایشان حرکت کنیم همردیف مارقین میشویم که دراین صورت احتمال خروج از دین وجود دارد و کندتر از ایشان هم حرکت بکنیم ، این فاصله ما را به دره نابودی میکشاند و بیتردید اگر کسی همراه ایشان باشد به حق خواهد رسید.
المتقدم لهم مارق، و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق . اگر در جنگ جمل ونهروان پیروان علی (ع) به این قاعده عمل میکردند شاید در صفین در دو قدمی فتح خیمه معاویه تردیدها باعث نمیشد که جنگ "سخت" بُرده را به یک جنگ "نرم" فریبکارانه ببازند.
لحن شما در این دو نطق حکایت از این دارد که قدرت خارق العاده رهبری در مهار نبرد نرم دشمن را دقیق و روشن در محاسبه ندارید.
ب- نقد شما به مهدی هاشمی یک مسئله است و تسری آن به آیت الله هاشمی رفسنجانی و خانوادهاش که اکنون با حکم رهبری در درون خیمه نظام و در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام نشسته است مسئلهای دیگر. این لحن نشان میدهد شما از این حضور( درخیمه نظام و رهبری) خشنود نیستید. این درست جایی است که ممکن است در اثر یک غفلت انسان در راهبرد دشمن در جنگ نرم عمل کند.
ج- ما اکنون در پیچ تند وحساس وخطیر تاریخ قرار داریم. در نقد فتنه و انحراف باید دقت کنیم اولی را مظلوم نکنیم و دومی را تا مرز سیاه نمایی عملکرد دولت وحتی نقد رئیس جمهور جلو نبریم. ما باید درخط روشنگری حرکت کنیم . خط روشنگری و بصیرت افزایی، رهبری را در اقتدار و مسلط به اوضاع و نقشههای دشمن مینشاند.
د- البته تمام شخصیتهای نظام در معرض نقد مردم و نخبگان هستند و خود را باید برای پاسخگویی آماده کنند. اما ما هم باید جانب انصاف و عدالت را رعایت کنیم ودر نقد آیت الله هاشمی رفسنجانی حریم گفتههای امام(ره) و رهبری را در مورد ایشان نگاه داریم. بویژه این وصیت امام(ره) که: " میزان حال فعلی افراد است" . و- مراقبت شما در سخن گفتن و نطق در مجلس بهعنوان روحانی، نماینده مجلس وعضو کمیسیون اصل 90 باید مبتونی بر رعایت دقیق موازین شرعی و قانونی باشد.
قبل از محکومیت و رای نهایی دستگاه قضائی در مورد فرد متهم سخن گفتن مبنای قانونی ، انسانی و اخلاقی ندارد و فضای کشور را در آستانه انتخابات ملتهب و متشنج کردن با اصول راهبردی مقام معظم رهبری سازگار نیست.
هـ - همچنین لحن شما در نقد نهادهای قانونی نظام در پیگیری فرایند حقوقی جرایم مهدی هاشمی نباید بهگونهای باشد که دشمنان نظام را شاد کند و همان رفتاری را که اشرار اهل فتنه در نقد دستگاه قضائی یا دیگر نهادهای نظام داشتند در ذهنها تداعی کند. ما و شما به نظام و رهبری وفا داریم و این وفاداری باید در موضعگیریها و رفتار سیاسی ما و حتی لحن نقدهایمان تجلی داشته باشد.
سیاست روز:تجربه گزینش
«تجربه گزینش»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانیدهمه ما شاید به گونهای با گزینش سروکار داشتهایم. گزینشی که ما را برای ورود به جایی، ادارهای و سازمانی میپذیرد یا نمیپذیرد. خاطرات جالبی را میتوان از این اتفاق که ممکن است در میان بسیاری از مردم افتاده باشد، جمعآوری کرد.
حتی هنگامی که جوانی قصد داشت به جبهه برود، گزینش راهی بود برای ورود او به دفاع مقدس. هر چند آن را باید لازم و واجب بدانیم اما همواره نوع پرسشها و محتوای آنها از مسائل مهمی بوده است که بسیاری را شاید رنجانده باشد.
آنهایی که در فضای گزینش قرار گرفته و با حال و هوای آن آشنا هستند میدانند چه میگویم.
بنده هم هنگامی که عزم رفتن به جبهه کردم با چنین مصاحبه و گزینشی روبهرو شدم. پرسشی که از آن سال تاکنون در ذهن من مانده این است. «حلبی کیست؟» نوجوان ۱۵، ۱۴ سالهای بیش نبودم که باید به این پرسش پاسخ میدادم و آن را چند سال بعد یافتم.
پرسشهای بسیار دیگری هم شد. نماز جمعه میروی؟ روزه میگیری؟ حلال و حرام، مبطلات و ... الی آخر.
نکتهای را که آقای رئیسجمهور در سخنان خود مطرح کرده است، نکته به جا و خوبی است. «نباید در گزینش روی دینداری افراد تمرکز کرد.»اما همین نکته باعث میشود که از این جمله برداشتهای گوناگونی صورت گیرد.
جمهوری اسلامی ایران، یک نظام دینی براساس قوانین اسلام و تشیع است.به همین خاطر هسته گزینشی در اکثر سازمانها، وزارتخانهها و ارگانها شکل گرفت تا از میان افراد جامعه، تعهد و تخصص درهمآمیزد و گزینشی صورت گیرد تا بتواند برای پیشبرد امور کشور راهگشا باشد.
صداقت حرف اول را در گزینش میزند. رفتار شخص گزینش کننده نباید به گونهای باشد که باعث گردد، طرف مقابل به ریاکاری روی آورد و دروغ تحویل گزینش کننده دهد. این موضوع معضل اساسی است که استخدام و گزینش دچار آن است.
همانگونه که رئیسجمهور گفته است، باید به گونهای رفتار شود که دوگانگی در جامعه ایجاد نشود. چه بسا آن فردی که صداقت داشته و بگوید مثلا در نماز جمعه شرکت نمیکند از آن فردی که به دروغ گفته است که هر هفته به نماز جمعه میرود، قابل اعتمادتر باشد.اما با همه اینها باید به این نکته توجه داشته باشیم که گرچه همه افراد جامعه حق دریافت شغل مناسب براساس داشتههای خود را دارند، اما باز هم برای جذب افراد در مناصب حساس تعهد حرف نخست را میزند و سپس تخصص است که میتواند در کنار تعهد، به عنوان مکمل، فرد مورد نظر را گزینش کند. اما پس از گزینش مدیریت و نگهداری نیروی انسانی و استفاده مناسب از آن فرد در آن سازمان و اداره است. بخش مهمی که در بیشتر مواقع مغفول واقع شده و باعث گردیده که امور بر روی زمین بماند.
مشکل و معضل دیگر این دوگانگی و ریاکاری ظاهرسازی و ظاهرفریبی است که شاید خود آقای رئیسجمهور هم در دستگاه خود با آن مواجه باشد، بودند افرادی که به عنوان مدیرکل یکی از وزارتخانهها اقداماتی را انجام دادند که در شأن ماهیت آن وزارتخانه نبود. گرچه پس از چند ماه آن شخص کنار گذاشته شد، اما تبعات اقدامات وی را نمیتوان به سادگی از بین برد.
در گزینش نباید سادهانگارانه با فرد رفتار کرد و سهل و آسان گرفت. ورود یک فرد با توجه به این که میتوان ویژگیهای آن را دریافت و اگر این ویژگیها در راستای توطئه علیه نظام اسلامی استوار باشد، آنگاه جبران خساراتی که آن فرد بر پیکر نظام وارد خواهد کرد بسیار گران تمام خواهد شد.
شهید بهشتی و ۷۲ تن از شهدای همراه ایشان و شهیدان باهنر و رجایی را چه افرادی به شهادت رساندند؟
گزینش مناسب، کارآمد و کاربردی که بتواند سره را از ناسره تمیز دهد، میتواند از بسیاری اتفاقات ناگوار جلوگیری کند. اما آقای رئیسجمهور، پس از گذشت بیش از ۷ سال از دوران ریاست جمهوری، چرا اکنون؟! میتوانستید این دیدگاهها را خیلی زودتر مطرح کنید و به اصلاح این امور بپردازید.
تهران امروز:ساختارشکنی چرا؟
«ساختارشکنی چرا؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه ست که در آن میخوانید؛مباحث رئیسجمهور در چند ماه اخیر این شائبه را ایجاد خواهد کرد که چگونه چنین گفتارهایی در گذشته دررفتارهای ایشان و اطرافیانشان دیده نمیشده ولی اکنون این مباحث عنوان میشود. مهمترین ملاک برای ارزیابی شعارهای امروز حلقه انتخاباتی دولت، نحوه قدرت گیری آنها و مدیریت جامعه طی هشت سال گذشته است.
از نظر کارشناسان مطالعات علوم سیاسی در دنیا،طرح یکسری از مباحث که با اخلاقیات جامعه همخوان نباشد وارائه یکسری از وعدهها که با منابع و توان و مولفههای اقتصادی جامعه هماهنگ نباشد، خیانت در حوزه مدیریتی است. یعنی ایجاد یکسری خواستههایکاذب در جامعه، خواستههایی که قابل تامین نیست و صرفا منجر به شکلگیری یک فضای احساسی و پوپولیستی میشود که بارهای مختلفی را بر دوش مملکت ایجاد خواهد کرد. دولت وارد فضای ساختار شکنانهای از این نوع شده و در مسیری گام بر میدارد که مسیر انحرافی است. خیلی از نخبگان منصف در کشور سعی کردند مانع حرکت دولت در این مسیر شوند.در بحث مسائل فرهنگی، نوعی ساختارشکنی در حال صورت گرفتن است که قبلا تحت عنوان اصول، از طرف آقای رئیسجمهور و اطرافیانشان مطرح میشده است و الان به عنوان نخستین جنبه ساختار شکنانه در گفتارشان متبلور است به عبارتی این ساختارشکنی را در حوزههای فرهنگی و عقیدتی در جامعه شروع کردهاند. ساختارهایی که خودشان از آن برآمده بودند و از امکانات آن استفاده کرده و در شرایط مختلف یا در زمانهای انتخابات از آن بهره گرفتهاند.
دومین حوزهای که به گونهای خطرناک ورود پیدا کردند حوزه اقتصادی است. طرح یکسری مباحث که با منابع اقتصادی کشور و اهداف چشمانداز بیست ساله مغایر است. آسیبهای جدی به اقتصاد مملکت وارد میکند چرا که به چالش کشیدن نهادهایی است که زمانی برای به قدرت رسیدن افرادی در این دولت نقش داشتهاند. این موضوع یک دوگانگی را نزد سیاستمداران ایجاد میکند.بیش از 400هزار میلیارد تومان نقدینگی سرگردان در کشور، یعنی آسیبی جدی که فقط از مسیر سیاستهای پوپولیستی اقتصاد دولت بر کشور وارد شده است. آسیبی که با وعدههای تازه جدیتر خواهد شد.اکنون دولت به سختی میتواند 10درصد اعتبارات عمرانی را تخصیص دهد.پیشبینی میشود عملکرد کلی دولت در حوزه عمران در سال جدید به سختی به 10 هزار میلیارد تومان برسد. در چنین شرایطی طرح این ادعا که دولت میتواند در سال بیش از 200هزار میلیارد تومان یارانه نقدی بدهد صرفا ادعایی غیرکارشناسی است که فراتر از شعار انتخاباتی،عاملی آشوبساز در حوزه اقتصادی است.
بزرگترین ضربهها از این تصمیمات را در حوزهای تولید وصنعت و اشتغال شاهدش بودهایم.
بهخاطر اینکه دولت در اجرای قانون هدفمندی یارانهها تکالیف خود را در حوزه اشتغال و سرمایهگذاری بهجا نیاورد، اکنون 85درصد صنعت در ایران با مشکل روبهرو است. دردولت کنونی در قالب شعارهای مختلف بخش عمدهای از 600 میلیارد دلار منابع نفتی کشور به هدر رفته است.در طول این مدت برخی از رقبای ایران در موضوع چشمانداز بیست ساله بیشترین سرمایهگذاری را در حوزه اقتصاد کردند بهطوری که کشور عربستان در بودجه امسال خود بالاترین بودجه تاریخ کشورش را بست.
چیزی حدود 100میلیارد دلار مازاد بودجه اعلام شد که میتواند در زمینههای توسعه سرمایهگذاری دوباره صورت گیرد. در عرصه سیاست خارجی نیز باید در آینده منتظر ساختارشکنیهای فرقه انحرافی در قبال سیاست خارجی باشید.به شکلی که نان انتخاباتی خود را در تضعیف مولفههای سیاست خارجی وامنیت ملی کشور دنبال میکنند، این حوزهای است که معمولا در رفتارهای سیاسی و انتخاباتی یک منطقهای با خط قرمز به حساب آمده است.اما در عین حال حرکتی انتحاری است.آنها سعی دارند به این ناحیه هم ورود پیدا کنند.
مهمترین نوع برخورد در چنین شرایطی این است که مردم بدانند مشکل امروز ما ناکارآمدی است و باید بهدنبال دولت و عزم جدیدی باشند تا امکان شکلگیری دولتی مدیرو کارآمد به وجود آید. این کارآمدی روح خودش را باید از صداقت بگیرد.مردم باید به آن دسته از مسئولان و نخبگان و حتی کاندیداهای ریاستجمهوری که در گذشته عملکرد صادقی داشتهاند و کارآمد عمل کردهاند و کارنامه آنها این موضوع را اثبات میکند توجه کنند. یکسری افراد در گذشته در فربه کردن بخشی از سیاستمداران تازه به دوران رسیده نقش داشتند. کسانی که دستشان با افراد فرقه انحرافی در یک کاسه بود و الان در فضای انتخاباتی سعی دارند ابراز برائت و دوری کنند ومردم را به سمت انتخابهای انحرافی دیگر سوق دهند.
ملت ایران نباید تاوان اشتباهات این افراد را پس بدهد. آنچه شاقول ومعیار عمل است قانون برنامههای چهارم و پنجم است.این برنامه ها دارای یکسری احکام اساسی است.هر میزان که این احکام در دولت عملی شده باشد میتوان گفت عملکرد دولت خوب یا بدبوده است. قانون برنامهها در زمینه اشتغال و صنعت و اقتصاد و فنآوری و علم وحتی در حوزه فرهنگ نیز آمار مشخصی را ارائه کرده است که در این سالها دولت آمار خوبی از خود بر جای نگذاشته است. هشدار من این است که آن عده از سیاستمدارانی که در حوزه عمل حرفی برای گفتن نداشتهاند و اکنون نیز حرفی برای گفتن ندارند فضا را افراطی میکنند. با ساختارشکنی،توهین و تخریب وبا استفاده از مسائلی که در گذشته از آن نتیجه گرفتهاند.در این فضای افراطی هیچ قول عملی به مردم نمیدهند ودوباره حاکم بر مردم میشود.
حمایت:سوالات بدون پاسخ
«سوالات بدون پاسخ»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛رجب طیب اردوغان نسخت وزیر ترکیه دیروز از اردوگاه آوارگان سوری دیدار کرد. وی در این دیدار باردیگر ادعاهای گذشته خود درباره سوریه را مطرح و تلاش کرد تا خود را حامی مردم این کشور معرفی و به اقدامات خود در قبال سوریه و منطقه رنگ بشر دوستی دهد. این اقدام در حالی صورت گرفت که در قبال رفتارهای به اصطلاح بشر دوستانه اردوغان چند سوال همچنان باقی است.
نخست اینکه اگر اردوغان واقعا به دنبال حمایت از مردم و آوارگان سوری است چرا در ماههای گذشته دیداری از اردوگاهها نداشته و برای رفع مشکلات آوارگان اقدامی صورت نداده است. گزارشهای نهادهای بین المللی نشان میدهد آوارگان سوری در ترکیه در بدترین وضعیت به سر می برند و حتی زنان و کودکان سوری در این اردوگاهها از سوی نظامیان ترکیهای مورد تجاوز و اذیت وآزار قرار گرفتهاند.
این سوال مطرح است که چرا اردوغان تاکنون اقدامی برای حل این مسائل نکرده و حتی در بازدید از اردوگاه آوارگان اشارهای نیز این امر نداشته است. دوم آنکه اگر اردوغان واقعا به فکر مردم سوریه است چرا از یک سو از گروههای تروریستی حمایت میکند که دستشان به خود مردم آغشته است و از سوی دیگر پذیرنده خواست و نظر مردم سوریه مبنی بر پابرجایی نظام حاکم بر کشورشان نمیباشد. ؟سوم آنکه اردوغان اگر واقعا به فکر مردم سوریه است چرا در کنار غرب، صهیونیستها و برخی کشورهای مرتجع عربی علیه سوریه و جبهه مقاومت قرار گرفته و در این راه از هیچ اقدامی نیز فروگذار نمیباشد؟
پاسخ به این سوالات یک اصل را نشان میدهد و آن اینکه دیدار اردوغان از اردوگاه آوارگان سوری صرفا جنبه تبلیغاتی برای کاهش اعتراضهای مردمی به سیاستهای غربگرایانه وی و نیز زمینه سازی برای اقدامات ترکیه در نشست به اصطلاح حمایت از آوارگان سوری در کویت است که اواخر ژانویه برگزار میشود.
به عبارتی اردوغان با این دیدار به دنبال توجیه اقدامات بعدی خود علیه سوریه است در حالی که به تحرکات ضد سوری خود جنبه بشر دوستانه میدهد. اردوغان که در حوزه داخلی و خارجی با انتقادهای شدیدی مواجه شده با این دیدارها سعی دارد تا با تبلیغات رسانهای چنان وانمود کند که سیاستهایش مورد تایید مردم سوریه است و وی باید به این تحرکات ادامه دهد. به نوعی اردوغان سعی دارد تا آوارگان سوری را نماینده کل ملت سوریه معرفی کند که به زعم وی از یک سو مخالف سیاستهای دولتمردان سوریه هستند و از سوی دیگر اقدامات ترکیه و غرب علیه کشورشان را تایید میکنند.
آفرینش:نقش پررنگ القاعده در آینده سوریه
«نقش پررنگ القاعده در آینده سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اخیرا وزیر خارجه روسیه با اشاره به حملات نیروهای تروریستی در سوریه اظهار داشته است میزان اقدامات تروریستی القاعده در سوریه به شدت افزایش یافته است.
در همین راستا باید گفت با بروز دگرگونیها در دو سال گذشته در سوریه اندک اندک گروه های نظامی و تروریستی افزایش یافته به گونه ای که اکنون برخی از وجود سی گروه و جریان نظامی در سوریه خبر می دهند.
در این حال اگر به جریان شناسی گروههای نظامی فعال در سوریه بپردازیم باید گفت بیش از هر زمانی نقش القاعده و جریان های تروریستی در این کشور افزایش یافته است.
به گونه ای که از میان سه گروه عمده نظامی فعال در سوریه جدا از ارتش آزاد سوریه و نیرو های سلفی اخوانی این القاعده و همپیمانان بومی و بین المللی این جریان هستند که در سوریه در جستجوی تشکیل دولتی به نوع خود هستندو ایمن الظواهری (که رهبر فعلی القاعده است) از نیروهای خود خواسته به حمایت از مردم شام بپردازند.
در این راستا گروه النصره که در شمول جریان القاعده است عمدتا در بین دمشق و حلب استقرار دارد و در سایر مناطق این کشور همچون حمص، حما و ادلب نفوذ یافته است .
این جریان تروریستی که با انفجارهای انتحاری در سوریه و همچنین رویکرد هایی همچون سر بریدن مخالفان و...عملا فضایی از رعب و حشت را در این کشور ایجاد کرده است .
در همین حین نیز باید توجه داشت که القاعده و همپیمانان بین المللی این جریان اکنون دست به ورود گسترده به سوریه زده اند. چنانچه برخی به حضور جنگجویان نزدیک به یکصد ملیت و کشور مختلف در سوریه اشاره میکنند و حتی دولت چین نیز اعلام کرده است مخالفان چینی سینگ کیانگ در سوریه حضور یافته اند.
در همین راستا هر چند از نیروهای بنیادگرایان القاعده ای حاضر در سوریه موجود نیست اما شواهد نشان میدهد که اتباع لیبیایی، سعودی، عراقی، یمنی، سودانی، مصری، تونسی، چچنی، پاکستانی، افغانستانی و.. از کشورهای مختلف بویژه از راه ترکیه و یا لبنان وارد سوریه شده و اکنون در صف مقابله با دولت سوریه قرار گرفته اند.
آنچه مشخص است اگر به رویکرد های القاعده و همپیمانان داخلی این جریان در سوریه بنگریم باید گفت نوع نگرش ها و اهداف این جریان در سوریه به گونه ای افراطی و تندروانه است که بیم آن میرود حضور این نیرو ها در سوریه باعث شود تا تنشهای طایفه ای قومی و مذهبی بیشتر سر باز کند و عملا این کشور به افغانستان دومی در منطقه بدل کند.
چنانچه در ماه های اخیر و و طرح آتش بس گروه های نظامی وابسته به القاعده عملا آتش بس را نپذیرفتند و اینک نیز با حمایت جریانهای گوناگون مخالف القاعده در سطح بین المللی در حقیقت حتی اگر چنانچه دولت و مخالفان میانه رو سوریه به توافقی برای تعیین سرنوشت سوریه برسند عملا این القاعده است که با افزایش حضور نیروهای خود و انتقال آنها از کشورهای دیگر سرنوشت سوریه را به سوی تاریکی بیشتری رهنمون می کند.
ابتکار:آوردگاه تقابل ایران و آمریکا
«آوردگاه تقابل ایران و آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛اگر تحولات منطقه خاورمیانه و جهان را از زاویه چالش سی و چهار ساله بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا ارزیابی کنیم،بهتر متوجه تاثیر این تقابل بر آرایش کشورها و همچنین دست آوردهای دو کشور خواهیم شد. در اینجا بنای تکرار حرفهای شعاری و کلیشه ای را نداریم.با تکیه بر روند تحولات، برداشت خود را عرضه میکنیم.
دیروزدر خبرها داشتیم که رئیس جمهور آمریکا قانون ممانعت از نفوذ ایران در حیاط خلوت خود یعنی آمریکای لاتین را تصویب وبه وزارت خارجه ابلاغ کرده است برای این منظور مبلغ یک میلیون دلار نیز تخصیص داده اند پیش از این نیز آمریکا با همین روش تلاش داشت که جلوی نفوذ ایران در آسیای میانه، خاورمیانه، آفریقا و... رابگیرد ولی حال باید دید که چه اتفاقی افتاده است.
در یک نگاه کلی،این اجماع بین کارشناسان منطقه ای،بینالمللی و حتی آمریکایی وجود دارد که در منطقه خاورمیانه تلاش ایالات متحده برای مهار نفوذ ایران از دو جهت ناکارآمد نشان داده است:
1- از نظر محدود کردن نفوذ معنوی،سیاسی وعملی ایران و جلوگیری از تاثیر گذاری طبیعی آن بر سیر کلی تحولات این منطقه.
2- اعمال سیاستهای مورد نظر دولت ایالات متحده در هر یک از کشورهای مورد نظر بدون قبول یک رویه تعاملی با جمهوری اسلامی ایران.
واقعیت این است که ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت جهانی به نمایندگی از اردوگاه فرهنگی،سیاسی و ارزشی غرب و جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای بالنده بعد از سالها تمرین در میادین کوچکتر همچون لبنان، عراق و افغانستان، اکنون وارد چالش تعیین کننده درمیدانهای بسیار بزرگتری شده اند که از خلیج فارس تا کل حوزه مدیترانه و شمال آفریقا و اکنون آمریکای لاتین را در بر میگیرد. در این چالش بزرگ هر یک از دو طرف،از سویی آرمانها و از سویی محدودیتها و کاستیهای خود را دارند. موفقیت و ناکامی هر کدام تابع دوموئلفه، بلند پروازی و محدودیت است.
برگ برنده ایران در تمام مناطق مورد چالش، قدرت نرم آن میباشد.جمهوری اسلامی با برخورداری از مقبولیت مردمی و با تکیه بر نفرت ملتها از نظام سلطه و آمریکا و صهیونیست ها، توانسته است بیشترین بهره از تقابل با آمریکا و اسرائیل را در پیشبرد نفوذ خود داشته باشد.آمریکا در تمام این مناطق در کنار دولتهای نامقبول و غیر مردمی و دیکتاتور قرار گرفته است.در نگاه مردم این مناطق، آمریکا باعث عقب ماندگی کشورشان و حاکمیت نظامهای استبدادی بر سرنوشتشان شده است پس با این تصویر ذهنی، پیروز میدان تقابل جنگ نرم، ایران و آمریکا پیشاپیش مغلوب خواهد بود.
خصوصیت تقابل نرم این است که موفقیت کشور پیروز در نتیجه برتری در دیپلماسی رسمی و هزینههای مادی نیست،بلکه توان برتر دیپلماسی عمومی کشورموجب پیروزیش میشود. تمام نفوذ ایران در مناطق مورد چالش با آمریکا محصول معدل نوع نگاه افکار عمومی مردم کشورهای دیگر است جالب است که در موارد بسیار این نگاه را کشور رقیب و خود آمریکائیها میسازند چنانچه کارشناسان معتقدند وجود رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه، موجب بسیج مردم سنی مذهب بطرف ایران شیعی شده است.
تبلیغات خصمانه آمریکا علیه جمهوری اسلامی و تشدید تقابل، بیشترین عامل در ترغیب مردم جهان به طرف جمهوری اسلامی شده است.شاهدش خیزشهای مردمی که از شمال آفریقا و آمریکای لاتین و خاورمیانه،همه در نقطه مقابل منافع آمریکا و اسرائیل و در مسیر خواست جمهوری اسلامی است ایران در آمریکای لاتین و آفریقا توان چندانی برای چالش سخت با آمریکا ندارد. تنها با تکیه بر قدرت نرم و البته گرایش حکومتهای چپ ضد امپر یالیستی، توانسته معادله را به نفع خود تمام کند.
در منطقه خاورمیانه اگر چه ایران کمک لجستیک به حماس و حزب الله در فلسطین و لبنان کرده و میکند ولی موازنه اصلی را با قدرت نرم برقرار کرده است آمریکا هم تلاش کرد شاید با تغییر قرائت حماس و تاکید بر تفاوت این قرائت از اسلام و منافع حماس در مقیاس با قرائت جمهوری اسلامی، شکاف ایجاد نماید و قدرت نرم ایران را به چالش بگیرد.موضوع سوریه نیز به عنوان یکی دیگر از اهداف آمریکا در تقابل با قدرت نرم ایران، طراحی و در حال اجرا میباشدبا اینکه این اقدامات بی تاثیر نبوده ولی دیگر ابزارهای آمریکا برای تقابل با قدرت نرم ایران ناکافی و بلکه نتیجه معکوس داشته است.
آمریکا سالهاست تلاش دارد با محوریت دولت پادشاهی وغیردموکراتیک سعودی و قطر و بزرگ نمایی قرائت اردوغانی، قدرت نرم ایران را مهار نمایدولی این ابزارها به هیچ وجه متناسب با این هدفگذاری نیست. پرونده هسته ای ایران یکی دیگر از ابزارها و فرصتهای دولت آمریکا برای تقابل با ایران و تخریب چهره بیرونی جمهوری اسلامی است این هدف برای تحریک افکار عمومی مردمان مغرب زمین، موفق بوده و باعث اسلام هراسی و ایران هراسی نیز شده است ولی در جهان پیرامون وجهان اسلام و منطقه خاورمیانه، موجب غرور مردمان این سرزمین و باعث ارتقاء اعتماد به نفس ملتهای مظلوم شده و زمینه دلبستگی آنها به جمهوری اسلامی را افزایش داده است.
پرونده حقوق بشر، فرصت دیگری است که آمریکائیها علیه جمهوری اسلامی در میادین چالش خرج میکنند اما دٌم خروس دوستان آمریکا در این مناطق آنقدر عیان است که اثر این فرصت را هم خنثی ساخته است. عملکرد آمریکا در مسئله بحرین و بی توجهی ایالات متحده به حقوق مسلم اکثریت مردم مظلوم این کشور دوگانگی معیارهای آمریکا را به نمایش گذاشته است.
خلاصه اینکه هر کدام از دو کشور آمریکا و ایران در این تقابل رو به گسترش، پاشنه آشیل فراوان دارند. پاشنه آشیل بزرگ آمریکا در تقابل با جمهوری اسلامی، حمایت بی قید شرط آن کشور در طول دهههای متوالی از حاکمیت غیر منتخب و استبداد در منطقه است.
آنان نمیدانند که واقعیتهای تاریخی سخت و ماندگارند و عمق ذهنیت ملتهای منطقه هرگز نمیتواند ایالات متحده را که تحسین دیکتاتورهایی چون حسنی مبارک حمایت بی قید و شرط از اسرائیل،دهههای متوالی به شاه بیت تکراری سیاست خارجی اش تبدیل شده بود،اکنون در لباس یک دوست بپذیرد.اما فرصت مهم آمریکا در چالش با جمهوری اسلامی به وضع داخلی کشور بر میگردد.
مطابق آنچه گفته آمد، آمریکا به دلیل عملکردش در طول سالها و با توجه به آگاهیهای روز افزون ملت ها،خود بخود مغلوب قدرت نرم جمهوری اسلامی در بیرون از مرزهای ایران خواهد بود ولی پاشنه آشیل جمهوری اسلامی،مسایل داخلی و شیوه مدیریتها و وضعیت مردم میباشد این مسایل اگر به سرانجام نیکی نرسد و ترمیم بنیادی هم در سطوح مدیریت و هم در وضعیت مردم صورت نگیرد، آسیب پذیری کشور را جدی خواهد کرد و فرصتهای بیرونی و بر آمده از توان نرم کشور را از بین خواهد برد. فرصت مهم جمهوری اسلامی اینستکه توانسته با تکیه بر قدرت نرم خود خاکریز دفاع و تهاجم را به حیاط خلوت آمریکا که منطقه آمریکای لاتین است انتقال دهد.
به طور طبیعی کشوری که توانسته، حیاط خلوت آمریکا را به عمق استراتژیک خود تبدیل کند از اقتدار فرا منطقه ای برخوردار شده و قادر به برقراری موازنه در صحنه جهانی میباشد ولی باید پاشنه آشیل که به نقطه ضعف اصلی اش تبدیل شده با واقع گرایی و به دور از احساس زدگی حل نماید این تهدید با آن همه فرصت یک پیچ تاریخی را ساخته است که اگر متولیان امر نیک بیندیشند و دور اندیشان تصمیم بگیرند، میتوانند با سرفرازی کشور را از این گذرکاه عبور دهند و تاریخ و آیندگان را به تحسین خود رهنمون سازند.
مردم سالاری:آیا دولت آینده، دولت فرصتهاست ؟
«آیا دولت آینده، دولت فرصتهاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی قوامیپور است که در آن می خوانید؛ عموما دولتهایی که پس از تغییر و تحولات بزرگی نظیر انقلاب یا جنگ به قدرت میرسند علیرغم توانمندیهایشان دولتهایی ناکام هستند چرا که در شرایط بعد از پیروزی انقلاب، مردمی که انقلاب کردهاند براین باورند که همه مشکلات کشور ناشی از نظام پیشین است و حالا که نظام پیشین را ساقط کردهاند تمامی مشکلات کشور باید همچون توده برفی در مقابل آفتاب تابستانی ذوب شوند و همه مشکلات کشور به طرفهالعینی حل شده و ناپدید گردد. چنین نگاهی موجب میشود تا مطالبات مردم از دولت تازه مستقر به شدت افزایش یابد.
این در حالی است که گروههای مختلف سیاسی نیز هر یک به نوعی با رادیکالیسم و تندروی میخواهند خود را به آرمانهای انقلاب وفادارتر و نزدیکتر نشان دهند لذا آنان نیز همواره علیه این دولتها تلاش کرده و موجبات ناکامی آنان را فراهم میکنند. در واقع جنگ قدرت در بین احزاب و گروههای سیاسی در کنار ساختارهای سیاسی به هم ریخته یا تازه تاسیس، مانع ثبات لازم در کشور انقلابی شده و این عدم ثبات منجر به ناکامی این دولتها میشود.
نمونههای انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه به خوبی نشان میدهد که دولتهایی که پس از پیروزی انقلاب به قدرت میرسند شانس چندانی برای موفقیت ندارند و پس از این ناکامی گروههای افراطی با وعده تحقق همه مطالبات در کوتاه ترین زمان به قدرت میرسند و اتفاقا این گروهها پس از کسب قدرت، به شدت فضای سیاسی را محدود کرده و تلاش میکنند تا حتی با اقداماتی خشونت آمیز وضعیت کشور را به حالت ثبات برگردانند. در شرایط جنگی نیز دولتها تلاش میکنند تا با انواع و اقسام روشها و شیوهها مردم را راضی نگه دارند تا بتوانند جنگ را مدیریت کنند.
در چنین شرایطی که فضای سیاسی کشور به شدت هیجان زده و ملتهب است اخبار و اطلاعات به شدت کنترل میشود. این عمل هر چند به بهانه عدم امکان دسترسی دشمن به آمار و اخبار صورت میگیرد لیکن مردم را نیز در بیخبری نگه میدارد اما پس از پایان جنگ دولتها ناگزیرند تا پرده از روی حقایق برگیرند.
در این شرایط وضعیت اقتصادی کشور که در کوره سوزان و خشمگین جنگ به زانو درآمده فشار خود را به مردم تحمیل میکند. ناگهان آن ثبات و قراری که در شرایطی جنگی در کشور حاکم بود جای خود را به بیثباتی و بیقراری میدهد. حالا نگاهها از میدان جنگ به میدان سیاسی اقتصادی داخل جلب میشود و افزایش ناگهانی تورم و هزاران مشکل اقتصادی دیگر موجب میشود تا دولتهای پس از جنگ طعم تلخ شکست و ناکامیرا بچشند. در چنین شرایطی نیز اختلافات و درگیریهای سیاسی که به سبب جنگ همواره مسکوت یا پنهان میماند رخ عیان نموده و تلاش برای کسب قدرت موجبات ناکامی این دولتها را تشدید میکند. در واقع دولتهای پس از انقلاب یا جنگ، فشار زیادی را تحمل میکنند و از جانب مردم نیز عموما همراهی نمیشوند هر چند اگر در ابتدا با استقبال بسیار بالایی به قدرت رسیده باشند.
حال سوال این است آیا دولت بعدی، دولت فرصتهاست یا دولت ناکامیها ؟ محمود احمدینژاد همواره براین باور است که دولت او دست به اقدامات اساسی و بنیادی در کشور زده است و اتفاقا همه این اقدامات علیرغم برخی اشکالات جزئی، موفق بودهاند لذا معتقد است دولت بعدی یا کار چندانی ندارد یا برای انجام کارها با دشواری چندانی رو به رو نخواهد شد لذا علیالظاهر دولت بعدی باید دولتی کامروا باشد. برخی دیگر نیز براین باورند که در دولتهای نهم و دهم همه محدودیتها و موانع شکسته شده و دولت بعدی دولت فرصتهاست که بیهیچ مانعی میتواند در جهت حل مشکلات کشور اقدام نموده و اگر از ظرفیتهای کارشناسی بهرهمند باشد به دولتی کامروا تبدیل شود.
اما به نظر میرسد با توجه به شرایط کشور که درعرصه خارجی به سبب برخی اقدامات نسنجیده و افراطی دولت محمود احمدی نژاد کشور را با مشکلات بسیاری رو به رو کرده و شرایط داخلی که موجب به هم ریختن ریلهای اقتصادی کشور شده و به تورم و بیکاری و ورشکستگی بسیاری از بنگاههای تولیدی کشور انجامیده، دولت بعدی نه تنها دولت فرصتها و کامرواییها نباشد بلکه با مشکلات جدی و اساسی نیز رو به رو گردد. در چنین شرایطی که وضعیت بسیار شبیه دولتهای پیش گفته است تنها دولتی میتواند بر مشکلات فائق آید که همراهی و همدلی اکثریت جامعه را به همراه داشته باشد و فضای سیاسی نیز از چنین شرایط بغض آلودی خارج شده و راه تعامل و گفتوگو جای دشمنی و عداوت موجود در بین جریانات مختلف سیاسی را بگیرد.برای رسیدن به چنین هدفی یقینا گسترش آزادیهای سیاسی برای فعالان سیاسی و تلطیف فضای سیاسی کنونی کشور که لبریز از بیاخلاقیهاست میتواند زمینه ساز مناسبی باشد. در ضمن دولت برآمده از اکثریت بالای جامعه دارای خطمشی مناسب و راهکارهای منطقی برای حل مشکلات کشور باشد. در واقع دولت برآمده از اکثریت بالا شرط لازم برون رفت از وضع موجود است اما شرط کافی نیست. چرا که اگر دولت بعدی همچنان بخواهد به شیوه دولت پیشین یا براساس شیوههای آزموده شده یک جناح خاص اداره شود امید چندانی به حل مشکلات کشور نیست. چرا که تفکر این جناح خاص ناکارآمدی خود را در اداره کشور و جامعه طی سالهای گذشته به خوبی نشان داده است. بنابراین اگر اصلاحطلبان بتوانند در یک شرایط مناسب وارد رقابتهای سیاسی شوند و به پیروزی دست یابند میتوان امیدوار بود که کشور را به سمت ثبات و آرامش هدایت کنند.
قانون:خیلی کم و خیلی دیر
«خیلی کم و خیلی دیر»عنوان سرمقاله روزنامه قانون به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛چقدر خوب میشد اگر رویای تغییر احمدینژاد تحقق پیدا میکرد. در زبان انگلیسی اصطلاحی است که به زبان فارسی میشود «خیلی کم و خیلی دیر». شاید چیزی نزدیک به نوش داروی بعد از مرگ سهراب. با این تفاوت که نوشدارو نه تنها دیرآمده، بلکه مقدار آن آنقدر کم است که به فرض هم که سهراب زنده میبود نمیتوانست چیزی را تغییر دهد. معنی کاملتر آن این است که فرصتهای خیلی خیلی بیشتری در گذشته میبود که اگر این اقدام یا حرکت در آن مقاطع صورت میگرفت شاید میتوانست تغییری به وجود بیاورد.اما دیگر خیلی برای تغییر دیر شده. این فقط زمان انجام تغییرات نیست که دارند زمانی اتفاق میافتند که دیگر خیلی دیر شده، بلکه حجم و میزان آن هم به اندازهای نیست که بتواند ثمر بخش و اثر بخش باشد. یعنی حتی اگر زمان و فرصتی هم باقی مانده بود حجم تغییرات آن قدر اندک است که نمیتوانست تغییر و تحولی ایجاد کند.
این اصطلاح انگلیسی حکایت برخی سخنان و موضع گیریهای آقای احمدینژاد است. البته ایشان ظرف هفتههای اخیر از این دست اظهار نظرهای نوظهور کم نداشته است. از جمله اینکه گفتند میخواهند بروند از زندان اوین بازدید کنند یا در همایش قانون اساسی در دانشگاه شهید بهشتی خیلی جسورانه سخن از حقوق ملت و حق ملت در تعیین سرنوشتش به میان آوردند.
بنده در همان مقطع هم این پرسش را مطرح کردم که آیا احمدینژاد جدید را باید باور کرد یا نه؟ آیا ایشان واقعا دچار تغییر و تحول شدهاند یا به واسطه انتخابات آتی است که دارند این گونه سخن میگویند؟ نظرم این بود که به قول علما باید «حمل بر صحت» کرد و فرض گرفت که ایشان صادقانه و صمیمانه دارند این موضع گیریها را انجام میدهند. و اضافه کرده بودم که باید به ایشان فرصت داد و دید که آیا گامهای دیگری در راستای دفاع از حقوق شهروندی و حق حاکمیت مردم بر خواهند داشت یا نه؟ به بیان دیکر، وباوجود پیشینه و عملکرد غیر دموکراتیک ایشان ظرف هفت و نیم سال گذشته در حوزه دموکراسی و آزادی خواهی باز هم باید «حمل بر صحت» و به ایشان این فرصت را داد.
اما یکی، دو رویداد در این فاصله اتفاق افتاده است که سبب شدهاند تا باوجود آنکه من اساسا و ذاتا آدم خوشبینی هستم، واقعا دچار تردید شوم که آیا در احمدینژاد تغییر و تحولی صورت گرفته؟ عزل خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت و درمان به آن صورت که دیدیم مرا با این پرسش بنیادی مجددا رو به رو ساخت که آیا اساسا آزادی خواهی و دموکراسی به روایت «روزا لوکزامبورگ» در قاموس آقای احمدینژاد میتواند معنا و مفهومی داشته باشد؟ روزا لوکزامبورگ که به دلیل فعالیتهای انقلابیاش تیرباران شد، جمله معروفی دارد که میگوید «آزادی یعنی حق اندیشیدن متفاوت.» که البته مراد، اندیشیدن متفاوت از حاکمیت و حکومت است. آیا براستی احمدینژاد این حق را برای دیگران قائل است که متفاوت از او بیندیشند؟ من شخصا اندیشه و جهان بینی آقای صفار هرندی، وزیر سابق ارشاد آقای احمدینژاد را برای آزادی و دموکراسی مضر میدانم. اما معتقدم که او این گونه نباید کنار گذارده میشد.
معتقدم ایشان به عنوان یک وزیر، از حق برخورداری با «رئیس» برخوردار میبود. و احمدینژاد باید به حق داشتن اندیشیدن متفاوت از خودش برای صفار هرندی ارزش و احترام قا ئل میشد. و صرف مخالفت با «رئیس» و صرف داشتن نظری و فکری مغایر، متفاوت، و حتی مخالف با «رئیس» نباید باعث برکناری آقای صفار هرندی میشد.
عزل خانم دستجردی نشان داد که این همان احمدینژاد است که در سال ۸۴ دکتر فرهاد رهبر را صرفا به واسطه اعتراض به تصویب طرحهای شتاب زده، نسنجیده و بیفکر و برنامه سفرهای استانی از ریاست سازمان برنامه و بودجه عزل کرد و بعد هم دستور داد تا اساسا درب سازمان برنامه وبودجه را گل گرفتند. «بماند که البته در آن سال و سالهای بعدی منتقدین اصولگرای امروزی آقای احمدینژاد صف بسته بودند که به رئیس جمهور محبوبشان صداقت نثار کنند.»
عزل خانم دستجردی با هیچ روایت و قرائتی از پایبندی به دموکراسی، آزادی خواهی و احترام به حقوق شهروندی نمیخواند. هاشمی رفسنجانی و خاتمی هم در دوران ریاست جمهوری شان به دفعات با وزرا، استانداران و مدیران ارشدشان اختلاف نظر پیدا کردند، این امر به خصوص در مورد آقای هاشمی رفسنحانی که نسبت به مسائل مدیریتی و اجرایی کشور هم دخالت بیشتری میکردند و هم رای و نظر داشتند، خیلی بیشتر اتفاق میافتاد. اما محض نمونه حتی یکبار نشد که ایشان وزیری را عزل کنند به دلیل اینکه با «رئیس» مخالفت میکرده. در مورد آقای احمدینژاد جملهمان درست عکس آقای هاشمی رفسنجانی میشود.
محض نمونه یکبار دیده نشده که وزیری به دلیل مخالفت با «رئیس» عزل و برکنار نشده باشد. با توجه به این نکته ظریف که در کابینه آقای هاشمی رفسنجانی طیف گستردهای از وزرا بودند. از منتها علیه چپ (عبدا... نوری، محمد خاتمی، مصطفی معین، حسین کمالی و ...) تا منتها علیه راست (مصطفی میرسلیم، علی لاریجانی، علی محمد بشارتی، هاشمی گلپایگانی و ...). از عزل خانم دستجردی که بگذریم، مصاحبه طولانی اخیر آقای احمدینژاد مجددا یادآور احمدینژاد گذشتهها بود. نه به واسطه آقای دکتر حیدری، همچون گذشتهها تنها هنرش آن بود که لبخند بزند و سر به حالت تصدیق نشان دهد، بلکه به واسطه کل مطالبی که ایشان در آن یکی دو ساعت مطرح کردند. همان رویکرد همیشگی، که عالم و آدم در خطا هستند و فقط ایشان و عملکردشان است که عاری از هر عیب و نقصی است. هر قدر هم که انسان میخواهد نوری و روزنهای در انتهای تونل سیاه مدیریت اصولگرایان و کشور تصور نماید، متاسفانه واقعیت ها نمیگذارند.
دنیای اقتصاد: نمونه یک برخورد علمی
«نمونه یک برخورد علمی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛انتشار مصاحبه با نوبلیست اقتصاد، پروفسورگری بکر، واکنشهای جالب توجهی را در پی داشت و یکی از آنان سرمقاله روز 27 آذر ماه به قلم پروفسور هاشم پسران بود.
لب کلام آقای پسران آن بود که دیدگاههای شیکاگویی آقای بکر تنها یکی از رویکردهای رایج به اقتصاد و رکود اخیر غرب است.
در مقابل ایشان از مکتب کمبریج با محوریت جان مینارد کینز سخن گفتند که با وجود پذیرش کارآیی بازار بر آن است که در شرایطی دولت میتواند، یاریگر سیستم بازار باشد؛ به خصوص آنجا که شکست بازار خود نمایی میکند و اقتصاد به رکود میرود. باید بر این امر صحه گذارد که کمتر اقتصاددانی را میتوان یافت که اصولا مخالف هر نوع – بر این هر نوع پافشاری میکنم - مداخله دولت در اقتصاد باشد. در واقع این نحله از اقتصاددانان، بیشتر آنارشیستهایی هستند که عده آنان بسیار ناچیز است. در عین حال همین مکتب شیکاگو و معروفترین آنان، فریدمن، همواره بر مداخله بانک مرکزی از طریق سیاستگذاریهای پولی برای عبور از بحرانها تاکید داشته اند و حتی شکست بازار را نیز در شرایطی پذیرا هستند.
حتی میتوان لیبرالهایی را سراغ آورد که سخن از «یاری» رساندن دولت به بازار نیز میزنند، از جمله اقتصاددان لیبرال «دسوتو» که کاملا هم در تئوری و هم در عمل نشان میدهد دولت با رسمی کردن سرمایهها چقدر میتواند به اقتصاد بازار کمک کند و اصولا نقش محوری برای دولت در حفظ حقوق مالکیت متصور است که اصل اساسی مکانیسم بازار است. بنابراین بحث و اختلاف بین نحلههای فکری مختلف در علم اقتصاد پیرامون چگونگی و میزان مداخله دولت در بازار است تا مداخله یا عدم مداخله. اما نکته بس مهمتر، برخوردی است که پروفسور هاشم پسران با اقتصاددانی از نحله مقابل خود دارد.
برخورد علمی یعنی بیان نظرات خود همراه با احترام به اندیشه طرف مقابل. یعنی بر حذر بودن از افراط و تخطئه نحله دیگری. یعنی آوردن شواهد بیشتر در طرفداری از نظر خود و در عین حال پذیرفتن اشتباهات؛ همچنان که پروفسور بکر در مورد رکود اخیر به آن اقرار کردند. محیط علمی و طرفداری و مخالفت با نحلههای فکری، مانند طرفداری از فلان و بهمان تیم ورزشی نیست.
نگارنده از آن رو بر فراگیری این منش و طرز برخورد علمی تاکید دارد که بعضا، البته بیشتر از سوی کسانی که پشتوانه علمی کمتری دارند، مشاهده میشود که افراد در نقد اندیشههای علمی جبهه مخالف آنچنان رو به افراط میروند که اصولا بر آنند تا از جایگاه علمی بزرگان آن اندیشه چشم بپوشند.
این دغدغه اخلاقی در فضای آکادمیک باید به طور آگاهانه پیگیری شود و بیش از همه میتوان از کسانی درس گرفت که خود از بزرگان علم اقتصاد هستند. جایگاه علمی مبتنی بر جهد، تلاش و خلق تئوریهایی است که بهواسطه روشهای مرسوم در علم اقتصاد ایجاد شده است و این جایگاه فراتر از این است که خود نظریه چه میگوید. از این منظر، هر چه فرد آگاهتر و دانشمندتر شود، شأن و منزلت اقتصاددانان بزرگ را بیشتر حفظ میکند و این یعنی دارا بودن اخلاق علمی.