بسترهاي تأثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي
در پاسخ به اين سئوال كه چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر تأثير گذاشت؟ ميتوان به موارد مشترك فراوان موجود بين انقلاب اسلامي ايران و جنبشهاي سياسي اسلام معاصر اشاره كرد. اين وجوه مشترك، تأثير متقابل انقلاب اسلامي معاصر را فراهم آورد. از اين زمينهها كه از آنها به عنوان عوامل همگرايي يا عناصر همسويي و همرنگي نيز ميتوان ياد كرد، عبارتند از:
1.ايده واحد: انقلاب اسلامي ايران، گرچه يك انقلاب شيعي است، ولي همانند هر مسلمان و هر جنبش اسلامي ديگر، به وحدانيت (لااله الا الله) اعتقاد دارد، به رسالت پيامبر اكرم(ص) (اشهد ان محمداً رسول الله) معتقد است، كعبه را قبله آمال و آرزوهاي معنوي خود ميداند، قرآن را كلام خداوند سبحان و آن را منجي بشريت گمراه تلقي ميكند، و به دنياي پس از مرگ و قبل از آن، به صلح، برادري و برابري ايمان دارد.(6) همانگونه كه امام خميني(ره) فرمود: «در كلمه توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامي كه مشترك بين همه است، با هم توحيد كلمه كنيد.»(7) البته ويژگي كاريزمايي امام خميني(ره) و مواضع ضداستعماري وي كه بيشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاقنظر دارند، بر تأثير متقابل انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي افزود.(8)
2. رقيب يكسان: انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي داراي دشمن مشتركند. اين دشمن مشترك كه همان استكبار جهاني به سركردگي آمريكا (شيطان بزرگ) و اسرائيل (غده سلطاني) است، همانند كفار قريش، مغولان وحشي، صليبيون مسيحي، استعمارگران اروپايي و صربهاي نژادپرست و... كيان اسلام را تهديد ميكند، در حالي كه انقلاب اسلامي با طرح شعار «نه شرقي و نه غربي» علم مبارزه عليه دشمن مشترك جهان اسلام را به دوش گرفته است.(9) امام خميني(ره) در اين باره فرمود: «دشمن مشترك ما كه امروز اسرائيل و آمريكا و امثال اينهاست كه ميخواهند حيثيت ما را از بين ببرند، و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، اين دشمن مشترك را دفع كنيد.»(10)
3. آرمان مشترك: انقلاب اسلامي ايران و جنبشهاي اسلامي معاصر، خواهان برچيده شدن ظلم و فساد و اجراي قوانين اسلام و استقرار حكومت اسلامي در جامعه مسلمانان و به اهتزاز درآوردن پرچم لاالهالاالله در سراسر جهان از طريق نفي قدرتها و تكيه بر قدرت لايزال الهي و تودههاي مردماند. به سخن امام خميني(ره)، در اين مورد توجه كنيد: «همه در ميدان باشند، با هم باشند، ما ميخواهيم حفظ اسلام را بكنيم، با كنارهگيري نميشود حفظ كرد، خيال نكنيد كه با كنارهگيري تكليف از شما سلب ميشود.»(11) البته برخي از جنبشهاي سياسي اسلامي، تنها خواستار عمل به احكام اسلام در كشورهاي خود و برخي نيز در پي تشكيل يك حكومت مستقل، بدون تاكيد بر شكل اسلامي حكومت هستند.(12)
از اين رو، ميتوان گفت، جنبشهاي اسلامي معاصر حيات خود را مديون انقلاب اسلامياند. زيرا، انقلاب اسلامي به اسلام و مسلمانان حياتي تازه بخشيد، آنها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتواني ماركسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان مهر تاييد زد، و اسلام را به عنوان تنها راهحل براي زندگي سياسي مسلمين مطرح ساخت. شيخ عبدالعزيز عوده، روحاني برجسته فلسطين گفته است: «انقلاب خميني(ره)، مهمترين و جديترين تلاش در بيدارسازي اسلامي... ملتهاي مسلمان بود.» بنابراين، موجوديت و هستي سياسي جنبشهاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. اين امر زمينههاي لازم براي تأثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي را فراهم آورده است.(13)
4. وحدتگرايي: تكيه و تأكيد انقلاب اسلامي و رهبري آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهبهاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي و خارجي، زمينه ديگر گرايش جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر به سوي انقلاب اسلامي است. چون، انقلاب اسلامي به تأسي از اسلام ناب محمدي(ص) هيچ تفاوتي بين مسلمانان سياه و سفيد، اروپايي و غيراروپايي قائل نيست، بر جنبههاي اختلافبرانگيز در بين مسلمين پاي نميفشارد، بلكه با ايجاد دارالتقريب فرق اسلامي، برپايي روز قدس، صدور فتواي امام خميني(ره) عليه سلمان رشدي و برگزاري هفته وحدت و... در جهت اتحاد مسلمانان گام برداشته است.
به همين دليل، طيف گستردهاي از گروههاي غيرشيعي و حتي جنبشهاي آزاديبخش غيراسلامي، انقلاب اسلامي ايران را الگو و اسوه خود قرار دادهاند.(14) بنابراين، جاي شگفتي نيست كه مسلمانهاي سني فلسطيني با نام و ياد امام خميني(ره) به عمليات شهادتطلبانه دست ميزنند. مجيب الرحمان شامي، روزنامهنگار پاكستاني در اين باره ميگويد: «تأثير بزرگ ديگر امام اين است كه گرچه ايشان يك رهبر شيعه بودند... با اين وجود مبلغ جدايي نبودند، فرياد او براي اسلام بود.»(15)
5. مردممداري: مردمگرايي انقلاب اسلامي، عاملي در گسترش انقلاب و پذيرش آن از سوي ملتهاي مسلمان بوده است. انقلاب 57 و رهبري آن، بر اين باور بودند كه بايد به ملتها بهاء داد نه به دولتها. به عنوان مثال، حج و اهميت و ارزشي كه ايران اسلامي به آن ميداد، يكي از مقولاتي است كه نشاندهنده مردمگرايي انقلاب ايران است. زيرا، امام خميني(ره)، حج را از يك مراسم عبادي خارج كرد، آن هم از طريق زنده كردن برائت از مشركين كه آن نشاني از برائت از مشركين توسط پيامبر(ص) در صدر اسلام است. اگر چه تاوان مردمي كردن حج، كشتار حدود 400 زائر ايراني در حج 1366 بود، ولي سه سال بعد كه بار ديگر، پاي ايرانيان به مكه بازگرديد، فرياد برائت از مشركين حجاج همچنان باقي ماند، البته در مقياسي محدودتر.(16)
همه آنچه را كه بين ايران انقلابي و جهان اسلام وجود دارد، وجوه مشترك نيست. بلكه اختلافها و دشواريهايي نيز در اين باره به چشم ميخورد. از جمله:
الف. تشيع اماميه: نسبت شيعيان به كل مسلمانان جهان، ده درصد است. آنها به جزء ايران و سوريه، حاكم بر قدرت سياسي نيستند، با اين كه در كشورهايي چون عراق و بحرين و احتمالاً در لبنان، اكثريت با شيعيان است. نوعي معارضه تاريخي بين شيعه و سني وجود داشته و دارد. البته تضاد تسنن وهابي و نزديكي تسنن سوري با انقلاب اسلامي بيشتر است، و حتي تسنن متاءثر از تصوف نيز، تضاد كمتري با شيعه دارد. سپاه صحابه در پاكستان، طالبان در افغانستان از مصاديق بارز مخالفين تشيع در جهان اسلاماند. به هر روي عليرغم وحدتخواهي و وحدتطلبي انقلاب ايران، تضاد اهل سنت با شيعه، به كلي از بين نرفته است.(17)
ب. عرب و فارس: تعارض بين عرب و عجم، از آغاز ورود اسلام به ايران پديد آمد. جريان شعوبيه نمونهاي از اين تعارض قومي است. عباسيان و امويان و نيز عثمانيان و صفويان، به نوعي ديگر اين معارضه را دامن زدند، و جنگ عراق عليه ايران به عنوان جنگ قادسيه يا مهمترين جنگ بين مسلمانان و ساسانيان و در واقع بين ايرانيان و عربها توجيه ميشد. به هر روي، آنان ايرانيان را مجوس ميدانستند، و بر اين اساس، اعراب را برابر با اسلام و ايرانيان را مخالف با آن ميديدند.(18)
ج. صدور انقلاب اسلامي؟! برخي از شعارها و پيامهاي انقلاب اسلامي، مثل اين سخن امام(ره) «نهضت ما دارد توسعه پيدا ميكند و ميرود توي ملتها...»(19) از سوي برخي به منزله قصد ايران براي مداخله در ساير كشورها و براندازي نظامهاي سياسي آنها تلقي شد. در حالي كه، يك سال بعد از سخن فوق امام فرمود: «صدور با سرنيزه، صدور نيست. صدور آن وقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني، اينها رشد پيدا كند.»(20)
معظم له در جاي ديگر فرمود: «معناي صدور انقلاب ما، اين است كه همه ملتها بيدار شوند، و همه دولتها بيدار بشوند، و خودشان را از اين گرفتاريهايي كه دارند... نجات بدهند.»(21) در مجموع عليرغم همه دشواريهايي كه براي برقراري روابط ايران انقلابي و جهان اسلام و تأثيرپذيري متقابل آن دو وجود دارد، ولي وجوه مشترك آن دو بسيار بيشتر است.
تأثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي
در پاسخ به اين سئوال كه انقلاب اسلامي ايران، چه تأثيراتي بر حركتهاي سياسي اسلامي معاصر گذاشت؟ به آثار متعدد و متنوع ميتوان اشاره كرد: پرداختن به همه اين آثار، از حوصله اين مقاله خارج است. بنابراين، تنها به بخشي از اين بازتاب، در دو قسمت سياسي و فرهنگي اشاره ميكنيم:
الف. انعكاس سياسي: در اين قسمت به پارهاي از بازتابهاي سياسي سه مقوله «انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه» «تلاش براي دستيابي به حكومت اسلامي» و «نقش انقلاب اسلامي بر حيات سياسي جنبشهاي اسلامي» ميپردازيم: يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، تجديد حيات اسلام در جهان است. آيتالله خامنهاي، مقام معظم رهبري در اين باره فرمود: «عليرغم گذشت بيش از يك صد و پنجاه سال از برنامهريزي مدرن و همهجانبه عليه اسلام، امروز در سراسر دنيا يك حركت عظيم اسلامي به وجود آمده است كه به موجب آن اسلام در آفريقا، آسيا و حتي در قلب اروپا، حيات جديدي را بازيافته و مسلمانان به شخصيت و هويت واقعي خود پي بردهاند.»(22)
به بيان ديگر، عمر دورهاي كه اعتماد به نفس در ميان مسلمانان، به ويژه در قشر تحصيلكرده آن از بين رفته و شمار فراواني از آنان، خواهان هضم شدن در هويت جهاني بوده و گذشته خود را به فراموشي سپرده و اگر توجهي به گذشته ميكردند از باب تفنن و سرگرمي بود، به پايان رسيد، و انقلاب اسلامي آن اعتماد به نفسي را كه روزگاري پشتوانه تمدن بزرگ اسلامي بود، احيا و بارور كرد.(23)
اين تجديد حيات اسلام، آثار مختلفي را براي جنبشهاي اسلامي به ارمغان آورد. يكي از اين آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترين و كاملترين شيوه مبارزه است. سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين در ملاقات با امام خميني(ره) در اين باره گفت: «انتفاضه با رقهاي از نور و بازتابي از پيروزيهاي بزرگ انقلاب شماست، انقلابي كه بزرگترين تحول را در عصر ما بوجود آورد.»(24) در حالي كه قبل از آن، اسلام در صحنه مبارزه عليه اسرائيل نقش چنداني نداشت.(25) چنين رويكردي به معناي كنار گذاشتن انديشههاي غيرمذهبي به ويژه ناسيوناليسم، ليبراليسم و كمونيسم و دور ريختن انديشه جبري بودن سرنوشت انسان بود كه همگي در نجات ملل اسلامي از چنگال استبداد داخلي و خارجي ناتوان بودند.
به عقيده شيخ عبدالله شامي، يكي از رهبران مبارز فلسطيني «پس از انقلاب اسلامي ايران، مردم فلسطين دريافتند كه براي آزادي، به قرآن و تفنگ نياز دارند.» اين در حالي است كه براي چند دهه حركتهاي انقلابي اغلب در اختيار گروههاي ماركسيستي بود. به هر روي، انقلاب اسلامي، تاكيدي بر بعد سياسي اسلام بود، و از آن پس، در برخي از كشورها، سازمانهاي مخفي شكل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پايه اسلام، ساماندهي شد.(26)
روي آوردن به مبارزه براساس اسلام، تنها نتيجه تجديد حيات اسلام كه آن را برخي اصولگرايي يا بنيادگرايي اسلامي مينامند، نيست. بلكه در گرايش جديد «اسلام تنها راهحل» برداشت نوين و تازهاي از اسلام صورت گرفت كه در آن مسلمين به ايستادگي، مقاومت پافشاري براي نيل به حقوق خويش تشويق شدهاند. روزگاري اين كار، از سوي حسنالبناء و سيدقطب در جنبش اخوانالمسلمين انجام ميشد، ولي انقلاب اسلامي، اسلام انقلابي برا به صورت جديتر درآورد و مطرح ساخت. البته اين ستيزهجويي انقلابي، تنها به معناي روي آوردن به اسلحه نخواهد بود، چون در آن شيوههاي مسالمتآميز، مشابه آنچه حزب اسلامگراي رفاه در تركيه برگزيد، نيز ديده ميشود.(27)
نظام اسلامي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شكل گرفت، به صورت بهترين الگو و مهمترين خواسته سياسي مبارزان مسلمان درآمد. يكي از رهبران مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين باره گفت: «ما در آن موقع ميگفتيم، اسلام در ايران پيروز شده است، و به زودي به دنبال آن در عراق نيز پيروز خواهد شد. بنابراين، بايد از آن درس بگيريم و آن را سرمشق خود قرار دهيم.(28) به بيان ديگر، انقلاب اسلامي، حدود 1/5 ميليارد مسلمان را برانگيخته و آنان را براي تشكيل حكومت الله در كره زمين به حركت درآورد.(29) اين رويكرد، در اساسنامه، گفتار و عمل سياسي جنبشهاي اسلامي سياسي معاصر به شكلهاي مختلفي مشاهده ميشود.
علاقه جنبشگران مسلمانان به ايجاد حكومت اسلامي به سه صورت زير ابراز شده است:
الف: برخي از گروههاي اسلامي در جهان تسنن به صورت آشكارهراسي از مخالفت با دولتهاي نامشروع ندارند، و به احاديثي كه اطاعت از حاكم اسلامي را در هر شرايط لازم دانسته، چندان توجهي نميكنند، بلكه خواهان استقرار حكومت اسلامي و يا نظام مصطفي(ص) در كشورشان شدهاند، و آن را برخي از گروهها در اساسنامه (مانند مجلس اعلاي انقلاب عراق) و يا در اعلاميههاي خود (مانند حزب الدعوه) و... مطرح كردهاند. البته برخي از جنبشهاي اسلامي (مانند كشمير و افغانستان) دستيابي به استقلال سياسي را اولين هدف سياسي خود، قبل از تأسيس حكومت اسلامي قرار دادهاند. (30)
ب: بعضي از گروههاي اسلامي ديگر با طرح لزوم اجراي شريعت اسلامي (مانند نهضت جمعيت ارشاد اسلامي مصر) و يا با ترجمه كتاب حكومت اسلامي امام خميني(ره) (مانند اليسار الاسلامي مصر) و يا با تأكيد بر جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها راهحل (مانند جبهه نجات اسلامي الجزاير)(31) و... علاقهمندي خود را براي برپا كردن يك حكومت اسلامي ابراز كردهاند. آيتالله محمدباقر صدر هم قبل از شروع جنگ تحميلي در تلاش بود، رژيم عراق را سرنگون و يك حكومت اسلامي به شيوه حكومت ايران يعني جمهوري اسلامي برپايه ولايت فقيه به وجود آورد. در قيام 1370ش. / 1991م. شيعيان عراق، ميل به تأسيس حكومت اسلامي در راديو صداي انقلاب عراق به گوش ميرسيد.(32)
ج: برخي از حركتهاي ديگر اسلامي، خويش را از دايره تنگ ناسيوليسم خارج كرده و خواهان برپايي يك نظام اسلامي برپايه ملت واحد مسلمان از خليجفارس تا اقيانوس اطلس شدهاند (مانند رابط الدعوه الاسلاميه در الجزاير) و يا اين كه براساس اصل ولايت فقيه و قبول آن، از رهبري انقلاب اسلامي ايران پيروي ميكنند. اين دسته از گروهها، دوگونهاند. دستهاي كه از لحاظ عقيدتي و مذهبي خود را مقلد رهبري انقلاب اسلامي ايران ميدانند (مانند جنبش امل در لبنان)، و دستهاي كه هم از لحاظ سياسي و هم مذهبي از رهبري انقلاب اسلامي ايران تبعيت ميكنند (مانند جنبش حزبالله لبنان)، (33)
گروهها و سازمانهاي اسلامي مذكور، براي نيل به يك نظام مبتني بر اسلام، شيوه و روشهاي مختلفي را در پيش گرفتهاند. برخي تنها از طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه (مانند حزبالله حجاز) و كودتا (مانند جنبش آزاديبخش بحرين) درصدد نابود كردن رژيم حاكم هستند. در نقطه مقابل، گروههايي قرار دارند كه شرايط فعلي را براي دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نميدانند، و با توسل به شيوههاي مسالمتآميز از قبيل شركت در انتخابات پارلماني در پي تغيير نظام موجود هستند (مانند حزب اسلامگراي رفاه)، اما گروههاي ديگر هم وجود دارند كه به هر دو روش پايبندند، جنبش حزبالله نمونهاي از اين گروه است كه در مصاف با اسرائيل و حكومت ماروني لبنان و به منظور استقرار حكومت اسلامي به دو روش متمايز و در عين حال مكمل هم يعني جنگ با اسرائيل و شركت در انتخابات مجلس روي آورده است.(34)
انقلاب اسلامي ايران در تولد و تحرك سياسي بسياري از جنبشهاي اسلامي سياسي نيز نقش داشته است. چنين تأثيري با مروري بر پرونده سياسي جنبشهاي اسلامي دهههاي اخير به روشني ديده ميشود.
برخي از گروههاي اسلامي سياسي، تولد و موجوديت خود را مديون انقلاب اسلامياند. اين گروهها دو دستهاند، دستهاي كه از يك جنبش اسلامي غيرفعال پيشين منشعب شدهاند (مانند امل اسلامي از جنبش امل و جنبش جهاد اسلامي از اخوانالمسلمين فلسطين، در واقع بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نخستين مركز جهاد اسلامي فلسطين در نوار غزه فعال شد.)(35) و دستهاي كه وابسته به جنبشي و گروهي نبودهاند، بلكه موجود و پديدهاي جديدند (مانند نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان) اگرچه دسته اخير بيش از دسته نخست، مدافع و متاءثر از انقلاب اسلامي است، اما همه اين گروهها در دفاع از انقلاب اسلامي ايران، پيروي از رهبري آن و نيز الگو قرار دادن آن اشتراكنظر دارند.
بعضي ديگر از گروهها و جنبشهاي سياسي اسلامي به تأثير از تجديد حيات اسلام كه از ثمرات انقلاب اسلامي ايران در قرن اخير است، از حالت ركود، رخوت و انفعال خارج شدهاند، و با نيرو و سازماندهي جديدي به مبارزه نظامي و سياسي عليه حكومت و دولتهاي حاكم پرداختهاند. مثلاً حركت اسلامي در دانشگاههاي النجاعع، بيرزيت، غزه، بيتالمقدس و الخليل، به نحو چشمگيري پس از انقلاب اسلامي گسترش و توسعه يافت(36) و يا فعاليت گروه جماعهالمسلمين كه حضوري محدود در نوار غزه داشت، در پي انقلاب اسلامي ايران و نيز به دنبال احكام صادره از سوي دادگاه نظامي رامله عليه اعضاي آن، افزايش پيدا كرد. (37)
بخشي از اين گروهها، تنها به افزايش حجم فعاليتهاي خود اقدام كردهاند و در روند مبارزه به شيوههاي مسالمتآميز توجه دارند. بخشي ديگر بر شدت و حجم تلاشهاي ضددولتي خود افزودهاند، و با تكيه بر روشهاي مسلحانه درصدد نابودي رژيمهاي حاكم هستند. سازمان انقلاب اسلامي جزيرهالعرب از گروه نخست و جبهه اسلامي سوريه از گروه دوم محسوب ميشوند.
انقلاب اسلامي ايران در تحرك سياسي آن دسته از جنبشهاي به ظاهر اسلامي كه هيچگونه و يا كمترين علقهاي به انقلاب اسلامي ندارند، هم به شكل ديگري مؤثر بوده است. اين گروهها كه با تولد انقلاب اسلامي و به منظور مقابله با آن متولد و يا گسترش يافتهاند، با كمك دولتها و اشخاص مخالف انقلاب اسلامي و به ويژه با پشتيباني و با حمايت مالي دولتهايي چون دولت پادشاهي عربستان سعودي شكل گرفتهاند.
وهابيت در پاكستان، ساف در فلسطين اشغالي و سازمان پيكار اسلامي در عراق، نمونههايي از اين گروهها به شمار ميروند. به همين جهت، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صف اسلام سازش كار (اسلام آمريكايي) از صف اسلام ناب محمدي(ص) كاملاً جدا شده است. از اين رو، كشورهاي عربي مسلمان براي جلوگيري از ظهور قيام مردمي متاءثر از انقلاب اسلامي، تلاش زيادي را براي بهبود بخشيدن به وضع اقتصادي و تظاهر به اسلام آغاز كردهاند.(38)
ب. تأثير فرهنگي: امور فرهنگي از آن حيث مهم هستند كه پايه و اساس امور سياسي حركتهاي سياسي را فراهم ميآورند. به ديگر سخن، امور فرهنگي زمينهساز امور سياسياند. به اين دليل، رنگ و بوي سياسي به خود ميگيرند، و در مقوله سياسي، شايستگي مطرح شدن را مييابند. از اين رو، در اين بخش، صرفا چند مقوله فرهنگي بازگشت به ارزشهاي مبارزه اسلامي، پيروي شعائر و شعارهاي انقلابي ايران و... مطرح ميشود. البته ذكر اين چند مورد به معناي آن نيست كه ساير امور فرهنگي بياهميت است.
انقلاب اسلامي ايران ارزشهاي فرهنگي نويني را در مبارزه سياسي جنبشهاي اسلامي مطرح كرد. يكي از اين ارزشها، گرايش به جهاد است. جنبشهاي اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران، جهاد، شهادت و ايثار جان را به عنوان اصول اساسي پذيرفتهاند. به بيان ديگر، اصولي چون جهاد، شهادت و فداكاري كه سمبل حركتهاي انقلابي شيعيان و شعار انقلاب اسلامي بود، به عنوان اصول اساسي مبارزه پذيرفته شد، و به آن، با ديده تكليف و فريضه ديني مينگرد. سخنگوي جنبش جهاد اسلامي فلسطين در ديدار با امام(ره) و در خطاب به ايشان گفت: «با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهميد كه راهش، راه جهاد و مبارزه است.»
شيخ اسعد تميمي يكي از رهبران فلسطيني در اين باره گفت: «تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد غايب بود، حتي در عرصه واژگان، مثلاً به جاي جهاد از كلماتي چون نضال و كفاح استفاده ميشد.»(39) البته جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر، اين كلمات را به شكلهاي مختلفي چون عمليات شهادتطلبانه (مثل فلسطين) و يا مبارزه مسلحانه و جنگ (مانند افغانستان) به كار گرفتهاند.(40)
مردمي بودن كه يكي از ويژگيهاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبشهاي سياسي اسلامي راه يافته است. به عبارت ديگر، اين جنبشها دريافتهاند كه اسلام توانايي بسيج تودههاي مردم را دارد. بر اين اساس، آنها از اتكا به قشر روشنفكر به سوي اتكا به مردم گرايش يافتهاند، و در نتيجه پايگاه مردمي خود را گسترش دادهاند. مثلاً هسته اصلي مبارزه در فلسطين را روحانيون، دانشجويان، جوانان و نوجوانان تشكيل ميدهند. به هر روي، پس از انقلاب اسلامي ايران، جنبشها مبارزات خود را به صورت مردمي پي ميگيرند. به عقيده دكتر حسن الترابي رهبر جبهه اسلامي سودان، انقلاب اسلامي انديشه كار مردمي و استفاده از تودههاي مردم را به عنوان هديهاي گرانبها به تجارب دعوت اسلامي در جهان اسلام عطا كرد.
گرايش به انديشه كار مردمي، جنبشهاي اسلامي را به سوي وحدتطلبي مذهبي و قومي سوق داد. به عنوان مثال، يكي از مواد بيانيه شش مادهاي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، بر وحدت اسلامي تكيه دارد. در مجموع، اين امر، جنبشهاي اسلامي سياسي را از اختلاف و تفرقه دور ساخته و آنها را از تشكيلات قويتر، امكانات وسيعتر، حمايت گستردهتر و پايداري بيشتر برخوردار ساخت.(41)
شكل ديگر تأثيرات انقلاب اسلامي ايران بر جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر، به تقليد شعارهاي انقلاب اسلامي از سوي جنبشگران مسلمان برميگردد. مثلاً، شعار مردم مسلمان معترض تركيه، قبل از كودتاي 1359 آن كشور، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. شهروندان كابل بر فراز بام منازل خود فرياد اللهاكبر سر ميدادند، در پلاكاردهاي مسلمانان مصر شعار لاشرقيه و لاغربيه ديده شده است. مردم كشمير در راهپيمايي دويست هزار نفري 1369 شعار اللهاكبر و خميني رهبر را مطرح كردند. جهاد اسلامي فلسطين بر آن است كه فلسطينيها همان شعارهايي را سر ميدهند كه انقلاب اسلامي منادي آن بود.
آنها با فرياد بلند فرياد ميزنند، لااله الاالله، اللهاكبر، پيروزي از آن اسلام است. در واقع، آنها شعارهاي قومگرايي و الحادي را به يك سو انداختند، و شعارهاي انقلاب اسلامي را برگزيدند. در سالهاي 1369 تا 1379 در خيابانهاي كيپ تاون آفريقاي جنوبي شعار و نداي اللهاكبر، بسيار شنيده شد. اين يادآور و مؤيد اين كلام رهبري انقلاب است كه فرياد اللهاكبر مردم الجزاير بر پشت بامها درس گرفته از ملت انقلابي ايران است.(42)
جنبش سياسي اسلامي معاصر به تأثير از انقلاب اسلامي ايران از مسجد سرچشمه ميگيرد و به مسجد و اماكن مقدسه ختم ميشود. حتي دانشجويان انقلابي، حركتهاي ضددولتي خود را از مسجد دانشگاهها سامان ميدهند. بدينسان مساجد رونق تازهاي يافتهاند، و مرتب بر ساخت مساجد تازه افزوده ميگردد. به عنوان مثال، تعداد مساجد ساخته شده در فلسطين طي سالهاي 1378 و 1379 سه برابر سالهاي قبل از آن بود. و نيز برنامههاي مساجد افزايش يافته، گفتوگوهاي سياسي در مساجد زياد شده گرايش به مسجد و نمازهاي جمعه و جماعت فزوني گرفته و مساجد بيش از گذشته به مركز مخالفتهاي ضددولتي تبديل گرديده است.
هستههاي اصلي مبارزه از درون مساجد و با فكر و انديشه اسلامي شروع و گسترش يافت و مبارزات به شكلي مردمي و همهجانبه درآمد. و به همين دليل، دومين مرحله انتفاضه كه در ماههاي پاياني 1379 شكل گرفت، به انتفاضه الاقصي معروف است، قبل از آن نيز، به انتفاضه، انقلاب مساجد ميگفتند. شايد به اين علت، امام جماعت مسجدالاقصي ميگويد، مسجد به صورت منبع الهام، ثبات و پيوستگي مبارزان فلسطيني عليه اشغالگران درآمده است.(43)
از ديگر مظاهر انقلاب اسلامي ايران كه در پيروان جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر ديده ميشود، حجاب است. با پيروزي انقلاب اسلامي، گرايش به حجاب اسلامي در اقصي نقاط جهان اسلام فزوني گرفت. حتي در برخي از كشورهاي اسلامي چون لبنان و الجزاير، چادر كه سمبل حجاب ايراني است، مورد استفاده قرار گرفت. در تركيه، عليرغم مخالفتهاي دولتي، رعايت حجاب رو به گسترش است. زنان فلسطيني گرايش بيشتري به حجاب پيدا كردهاند، در كنار آن، گرايش به نماز بيشتر شده، انتشار مجلات و نشريات اسلامي افزايش يافته و مشروبفروشيها و مراكز فساد و فحشاء مورد حمله زيادي قرار ميگيرند. حجاب اسلامي، حتي تا دل اروپا هم نفوذ كرده است، به گونهاي كه گرايش به حجاب در مدارس فرانسه و مخالفت مكرر دولت اين كشور با حجاب، پديدهاي به نام جنگ روسري را پديد آورده است. (44)
يكي ديگر از آثار فرهنگ انقلاب اسلامي ايران بر حركتهاي اسلامي و سياسي معاصر، تظاهرات به سبك ايران است كه در برخي از كشورهاي اسلامي اتفاق افتاد. مثلاً مردم شهرهاي عراق، چون نجف و كربلا در تأييد انقلاب اسلامي ايران و به تأسي از آن، در روز 23 بهمن 1357، تظاهراتي شبيه به ايران برپا نمودند. در پي آن، تظاهراتي به شكل ايران در شهرهاي كاظمين، الثوره، بغداد و دياله به رهبري آيتالله محمدباقر صدر برقرار شد. حتي در آغاز انتفاضه جديد مردم عراق، يعني در 1370، آنها همانند تظاهراتكنندگان ايراني مخالف شاه در سالهاي 1356 و 1357، شهر حلبچه را به خميني شهر نامگذاري كردند، و كنترل شهرها را به دست گرفتند. شيعيان عربستان سعودي اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در شهرهاي قطيف، صفرا، اباقيق، خنجي و شيهات دست به تظاهرات زدند. تظاهرات مشابهي در سال 1357 در شهرهاي قونيه، يوزكات و كوجائيلي تركيه صورت گرفت. اين روند، كم و بيش در سالهاي بعد نيز ادامه يافت.(45)
شعارنويسي به شيوه مبارزان انقلابي ايران مورد توجه جنبشگران مسلمان است. به عنوان مثال، مردم مصر در مخالفت با رژيم مبارك، شعارهاي لااله الا الله، محمد رسول الله(ص) و آيات قرآن را بر روي شيشه اتومبيل مينويسند. در نجف، شعارهايي از قبيل بله به اسلام و نه به عفلق بر روي ديوارها نوشته ميشد. در انتفاضه 15 شعبان 1370 عراق، شعار النجدي يا ايران به چشم ميخورد. علاوه بر آن، اعلاميهها سخنرانيها و پوسترها به شكل مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد، در كشورهاي اسلامي چاپ و انتشار مييابد. هنوز در منطقه شيعهنشين بيروت يعني ضاحيه، شعارهاي انقلاب اسلامي و تصاوير رهبري آن وجود دارد.(46)
بازتاب انقلاب اسلامي، بررسي يك نمونه: بهترين پاسخ به اين پرسش كه انقلاب اسلامي به چه ميزان بر جنبشهاي اسلامي معاصر تأثير گذاشته است؟ معرفي و توصيف مصاديق است. البته مصاديق متعددند، اما برخي از آنها داراي برجستگي بيشتري هستند. در اين مورد، لبنان و حزبالله برجستهترين نمونه است.
بين ايرانيان و لبنانيها، علقههاي فراواني چون پيوندهاي تاريخي علما و مردم جبل عامل با ايران دوران صفويه، فعاليتهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلندآوازه ايراني، امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان لبنان، تشكيلات بر جاي مانده از او يعني جنبش امل، حضور شيعيان بسيار در لبنان، وجود دشمن مشترك (اسرائيل)، حمله اسرائيل به جنوب لبنان، كمكهاي انساندوستانه جمهوري اسلامي ايران محرومان لبناني، مهاجرت و سكونت دائم مقداري از اتباع لبنان در ايران و... وجود دارد. اين پيوندها باعث شده است كه انقلاب اسلامي ايران بيش از هر جا در لبنان مؤثر باشد. اين تأثير در زمينههاي متعددي مشاهده ميشود.
در زمينه فرهنگي، تعداد زيادي از تصاوير بزرگ امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم ميخورد. بر روي ديوارهاي آن عكس شهدايي ديده ميشود كه جان خود را در راه مبارزه عليه آمريكا و رژيم صهيونيستي (دشمن شماره يك ايران) از دست دادهاند. مردان با ظواهر اسلامي در خيابانها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامياند و در اجتماعات عمومي، جايگاه زنان از مردان جداست، و مردم لبنان از ايران به عنوان يك دولت انقلابي و اسلامي حمايت ميكنند.(47)
در لبنان، حزبالله بيش از هر گروه سياسي اسلامي ديگر، تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار دارد. علاوه بر زمينههاي مشترك موجود بين ايران و لبنان، انگيزههاي ديگري موجب چنين تأثير شگرف شده است. اين انگيزهها را ميتوان در پذيرش رهبري انقلاب اسلامي به عنوان رهبر ديني و سياسي از سوي حزبالله و كمكهاي تسليحاتي، مالي و... ايران به حزبالله خلاصه كرد. همچنين حزبالله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي با اعطاي كمكهاي تحصيلي به مستضعفان، توزيع داروي رايگان بين بيماران، تقسيم آب بين نيازمندان، ارائه خدمات درماني به محرومان، البته در پرتو حمايت ايران به شدت فعال است.
در عين حال از لحاظ نظامي از اسلحه و جنگ جدا نيست. بلكه برپايه اصل جهاد همواره آماده پاسخگويي به حمله احتمالي دشمن صهيونيستي است، و در اين باره، اعضاي حزبالله لبنان براساس شعار اسلامي امام خميني(ره) يعني اسرائيل بايد از بين برود، قسم ياد كردهاند كه جنگ با اسرائيل را تا آخرين لحظه ادامه دهند. در بعد فرهنگي حزبالله شعارهايي را از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته و سمبلهاي انقلاب اسلامي را سمبل خود ميداند، پيروزي حزبالله در دو دهه از فعاليتش عليه اسرائيل در مقايسه با فعاليت 40 و 50 ساله ساف، نشان از سودمندي استفاده از شعارهاي اسلامي و جهاد مقدس عليه اشغالگران و عدم اتكاء به كشورهاي ديگر در مبارزه ضداسرائيلي دارد.(48)
حزبالله لبنان در بعد سياسي هم به شدت از انقلاب اسلامي ايران تأثير پذيرفته است، و برخلاف جنبش امل رهبري انقلاب ايران را در دو بعد سياسي و مذهبي و برپايه اصل ولايت مطلقه فقيه پذيرفتهاند. به همين جهت از مواضع منطقهاي و جهاني جمهوري اسلامي ايران حمايت به عمل ميآورند، و در پي تأسيس حكومت اسلامي مشابه جمهوري اسلامي در لبنان هستند. حسين موسوي رهبر جنبش امل اسلامي در اين باره ميگويد: «ما به جهان اعلام ميكنيم كه جمهوري اسلامي مادر ماست. دين ما، ملكه ما، خون ما و شريان حيات ماست.»(49) در مجموع ميتوان گفت كه علت توفيق حزبالله دو چيز است:
اولاً، به مبارزه رنگ اسلامي زد، شعارهاي اسلامي برگزيد، جهاد عليه اشغالگران را اعلام نمود.
ثانياً، بدون اتكا به كشورهاي ديگر، مبارزه خود را اداره كرد و آن را به انجام رسانيد. كه هر يك از اين دو علت توفيق نيز، برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است.
نتيجه
انقلاب اسلامي تلاشي براي زنده كردن خدا در محور حيات انسان(50) و نيز، روشي براي زندگي فراتر از همه اختلافات ملي، قومي و مذهبي بود.(51) به بيان ديگر، انقلاب اسلامي از انقلاباتي است كه حركت و آثارش در چهارچوب مرزهاي يك كشور خلاصه نميشود، بلكه ديدگاه فراملي دارد. از اين رو، بر روي ملتها حساس است و تمايل به فراگير شدن دارد. بنابراين، بر جنبشهاي اسلامي سياسي معاصر تأثير گذاشته، و به آنان جراءت و جسارت مبارزه داده است، و به آنان ميگويد اسلام به ملتي خاص تعلق ندارد و هدف آن، نجات محرومان و مستضعفان است.
نتيجه آن كه، انقلاب اسلامي چراغ رستگاري و نجات را برافراشته است، البته اين كه مسلمانان، به ويژه جنبشهاي اسلامي بتواند از نور اين چراغ به هدايت و سعادت نايل آيند، به عوامل متعددي بستگي دارد كه مهمترين آن، اراده و تلاش آنها در چهارچوب اسلام و با الگوگيري از انقلاب اسلامي است.
پينوشتها در دفتر مجله موجود ميباشد.