* آقای آقامیری، به عنوان فردی که در سالهای گذشته، در جریان موضوعات فنی برنامه هستهای ایران بودید، بفرمایید که توان هستهای ایران زمانی که در سال 2003 این فعالیت به حال تعلیق درآمد، در چه سطحی بود؟
** ایران حدوداً در سال 71، 72 تصمیم جدی گرفت تا بحث هستهای را دنبال کند اما دو تفکر اینجا حاکم بود، یک تفکر این بود که نسبت به صرف هزینه برای دستیابی ایران به انرژی هستهای تردید داشت و تفکر دیگری هم بود مبنی بر اینکه ما باید به این فناوری دسترسی پیدا کنیم، باید رآکتور بوشهر راه بیفتد و سوختمان را خودمان تأمین کنیم.
این رویه تا دولت آقای هاشمی ادامه پیدا کرد و به دولت اصلاحات رسید. دولت اصلاحات هم موظف بود از سیاستهای کلی نظام پیروی کند اما متأسفانه مشکلی که در دولت اصلاحات به ویژه بعد از سال 80 وجود داشت، این بود که مباحث هستهای ما تحت تأثیر ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک قرار گرفت یعنی برخلاف عرفی که در همه جای جهان انجام میشود و سیاست خارجی و گروههای دیپلماتیک سعی میکنند مسیر را در سطح جهان باز کنند تا داخل کشور یک عملیات یا پروژهای انجام شود، در دولت اصلاحات عکس این قضیه صورت گرفت.
شاید بعضیها بگویند سیاستهای کلی در آن زمان را مقام معظم رهبری تأیید میکردند؛ من هم میگویم بله، این درست است اما زمانی که دیپلماتهای ما همیشه اظهار نگرانی میکردند و تصمیمگیران ما هم عموماً سعی میکردند ملاحظات دیپلماتیک را اصل قرار دهند، کار همانطور پیش میرفت که شاهد آن بودیم. شما ببینید مثلاً در کره جنوبی یک اتفاقی میافتد، یک مقدار اورانیوم پیدا میشود، فوراً تیم دیپلماتیک حاضر شده و آن را حل میکند.
در صورتی که در کشور ما عکس این رخ داد. اگر این اتفاقی میافتاد، به جای اینکه تیم دیپلماتیک برود و آن را حل کند، اول کسانی را که این اورانیوم را داشتند، محکوم میکردند و بعد سعی میکردند به جای حل کردن مسئله، به نوعی تسلیم طرف مقابل شوند. این اتفاقی در زمان دولت اصلاحات افتاد به ویژه در زمانی که جناب آقای روحانی مسئولیت این کار را داشتند.
ایشان سعی داشت بیشتر مسائل بینالمللی را حل کند به جای اینکه مشکلات داخلی را حل کند! به جای اینکه پیگیری کند مشکلات دانشمندان و اساتید ایرانی برای رسیدن به توانمندی هستهای چیست که ما برویم چانهزنی و چکشزنی کنیم که هدف مدنظر این دانشمندان اتفاق بیفتد، عکس آن را عمل کردند. گفتند شما هیچ فعالیتی نکنید و برعکس اطلاعات فعالیتهایی را که انجام میدهید به ما بدهید تا ما آن را در اختیار طرف غربی بگذاریم تا به اصطلاح تنشزدایی و اعتمادسازی صورت گیرد. این روند ادامه یافت تا در سال 2003 تعلیق را پذیرفتند.
پذیرفتن تعلیق یعنی یک عقبگرد چند ساله؛ شما اگر به تاریخ سایتها در همان زمان مراجعه کنید و سخنرانیهایی که من آن زمان در دانشگاه امام صادق(ع) و دانشگاه تهران داشتم را ارزیابی کنید، میبینید که در تمام اینها من عنوان میکردم که این تعلیق دارد ما را به سوی رکود میبرد. این تعلیق دارد ما را عقب میبرد چون وقتی شما یک دستگاهی را یک سال خواباندید، خسارتش بیشتر از این است که اصلاً از آن استفاده نکنید و متأسفانه این آقایان چنین ضربهای به دانشمندان و اساتید ایرانی زدند.
این که میگویند سیاستهای کلی را نظام تنظیم میکرد؛ بله، اگر من به عنوان کارشناس، با اضطراب، دو دلی و نگرانی، مسائل را به مقامات بالا منتقل کنم، طبیعتاً مسئول من براساس اطلاعات به ظاهر کارشناسی من تصمیمگیری میکند.
اتفاقاً براساس همین رویکرد است که به تدریج و با مشخص شدن اشتباهات تیم دیپلماتیک، مقام معظم رهبری در اواخر دولت آقای خاتمی، دستور فک پلمب را دادند.
آن چیزی که کمک میکند سیاستهای مقام معظم رهبری اجرا شود، جسارت مسئولان اجرایی است که در دولت اصلاحات شاهد آن نبودیم. یعنی دوستان در دولت قبل، وقتی دیپلماتها و سیاستمدارها میآمدند و یک چیزی را به عنوان نگرانی روی میز میگذاشتند و میگفتند اگر ما وارد بحث شویم، این خطرات هست و احتمال دارد درگیر شویم؛ نمیآمدند بگویند که باید به دنبال یک راه دیگری جز عقبنشینی باشیم و اینها راههای دور زدن کشورهای غربی است و سریعاً تسلیم میشدند. دیپلماتهای ما کار خودشان را میکردند و کاری نداشتند که چه اتفاقی برای رشد علمی کشور میافتد.
نکته بارز دولت نهم و دهم این بود که شخص رئیسجمهور جسارت تصمیمگیری داشت. این جسارت تصمیمگیری برای دیپلماتهای ما میتوانست یک بحث خیلی مهمی باشد. هنگامی که رهبری گفتند فک پلمب میشود، دولت جدید نگفت که ما مشکل پیدا میکنیم، بلکه برعکس تأکید کرد که بروید سانتریفیوژها را زیاد کنید. کمکهای دولت نهم به قشر دانشگاهی باعث شد که حرکت متفاوتی را شاهد باشیم یعنی اگر ما آن مسیر قبل را میخواستیم طی کنیم، حتی در چارچوب سیاست نظام، به اینجایی که امروز رسیدیم، نمیرسیدیم.
نکته دوم اینکه اگر ما بخواهیم مقایسهای بین دو عملکرد داشته باشیم، برای بررسی شاخصهایی که دولت اصلاحات در بحث هستهای داشت و شاخصهایی که دولت نهم و دهم در این خصوص داشت، صرفنظر از اینکه چه کسی مسئول بوده، باید خروجیهای دو عملکرد را بررسی کنیم.
تقریباً میخواهم یک چنین مقایسهای داشته باشم. اینها به هیچ عنوان بحث سیاسی نیست و تلاش من هم این نیست که بخواهم زحمات دولتها و افراد گذشته را نادیده بگیرم. هر کسی سعی کرده است یک تلاشی بکند اما آنچه امروز ما را در مقام قضاوت قرار میدهد، خاطرات سالهای گذشته و اتفاقات جدیدی است که در دولتهای نهم و دهم رخ داده است و انسان را ناگزیر از مقایسه میکند.
وقتی شاخصها را ارزیابی میکنیم که یک مسئله اصلی آن هم رشد علمی است، میبینیم که در 6، 7 سال اخیر این شاخص جهش خوبی داشته است. البته ملایمات و ناملایماتی هم بوده است. بعضی از افراد در دانشگاهها، محدودیتهایی را برای اساتید و نیروها به وجود آوردند که وقتی رئیسجمهور مطلع شده برخورد کرده است چون پیگیریهای ایشان در خصوص رفع محدودیتها برای اساتید و دانشگاهیان جدی است.
شاخص دوم برای مقایسه دو رویکرد، جسارت برای گسترش کار است؛ اگر شما این شاخص را در دولت هشتم بررسی کنید میبینید که همیشه یک اضطرابی بین جوانهایی که درگیر مسائل علمی و بخصوص موضوعات علمی انرژی هستهای بودند، میدیدیم. این اضطراب بیشتر به این دلیل بود که نمیدانستند فردا چه اتفاقی میخواهد برایشان بیفتد. هر زمان احتمال داشت دولت هشتم کار را بخواباند.
احتمال داشت به واسطه اجرای پروتکل الحاقی از سوی ایران، از خیلی دانشمندان ما بازجویی کنند و این نگرانی ایجاد میکرد. نمیدانستند در مقابلشان چه تصویری هست و همیشه با اضطراب کار میکردند. بنده همیشه کارم را انجام میدادم اما میگفتم اگر فردا دولت اجازه داد در غالب پروتکل از من بازجویی کنند، دیگر از من چیزی باقی نخواهد ماند بنابراین دانشمندان و اساتید هستهای ما همیشه سعی میک��دند، تا میشود در حاشیه قرار بگیرند تا یک وقت این اتفاق نیفتد.
دولت نهم و به ویژه دولت دهم این نگرانی را برداشت و با جسارت گفت که بروید و کار را دنبال کنید. به خاطر این اطمینان قلبی، گسترش کاری هم که صورت گرفت مثالزدنی بود. اگرچه ما 3000 سانتریفیوژ بیشتر در دولت نهم اضافه نکردیم اما به هر حال، کار گسترش پیدا کرد و دانشمندان جوان ما امیدوار شدند که میشود کار کرد و دولت به عنوان یک حامی، پشت سر دانشمندان است. همین شد که در دولت نهم و دهم شما افزایش سانتریفیوژها را میبینید، تکمیل چرخه غنیسازی را میبینید، قرصها و میلههای سوخت را میبینید و همه اینها اتفاقاتی بود که در دولت نهم و دهم افتاد.
البته نمیخواهم بگویم که شروع برخی از این فعالیتها در دولتهای قبل نبوده اما واقعیت این است که اتفاقاتی که در این 20 سال رخ نداد، در عرض دو سال رخ داد. دلیلش این است که دانشمندان و نیروهای ما احساس کردند که میتوانند کار کنند و کار را تمام کنند. در واقع آن اطمینان قلبی که دولت و مقامات اجرایی به ویژه شخص رئیسجمهور به گروه دادند، موجب شد آن اضطراب برداشته شود و این خیلی مهم بود چون احساس کردند رئیسجمهور شخصاً حامی آنان است.
شاخص سومی که میخواستم اشاره کنم این است که در دولت دهم یک اتفاق خیلی بزرگی افتاد که هیچکس شاید در بحث هستهای به آن توجه نکرده باشد و آن هم تغییر مدیریت سازمان انرژی اتمی بود.
ریاست سازمان انرژی اتمی در دولت نهم، هشتم و هفتم بر عهده آقای آقازاده بود. ایشان فردی کاملاً اجرایی و زحمتکش است و کارهای خوبی هم کردهاند اما نکته این بود که ایشان متخصص قضیه نبود و این عدم تخصص در این زمینه باعث شده بود که کارها در مدیریت خوب پیش برود اما در فنی نه.
یک اتفاقی که در دولت دهم افتاد، مشاهده یکی از نیروهای فنی و هستهای کشورمان در رأس سازمان انرژی اتمی بود. آقای دکتر صالحی فردی است که هم مدیریت میداند و هم در این علم، حرف برای گفتن دارد. یعنی اگر شاخصها را ارزیابی کنیم، میبینیم که انتصاب دکتر صالحی به عنوان یکی از اساتید بزرگ و قدرتمند این علم، سبب شد تمام نیروهای متخصص و دانشگاهی رغبت پیدا کنند که به کمک ایشان بروند. یعنی اگر ایشان امروز از هر کس هر کمکی بخواهد، افراد به عنوان پیشکسوت علمی به او نگاه میکنند نه مدیر اجرایی که بخواهند از دستش فرار کنند.
شاخص بعدی موضوع برخوردهای بینالمللی است. ما در دولت نهم و دهم پای قطعنامههای شورای امنیت رفتیم؛ پای تحریمها رفتیم اما عملاً این پافشاری و این ایستادگی ما را به جایی برده که امروز من و شمایی که امروز داریم با هم صحبت میکنیم، غرور ملی هستهای شدن در ما تجلی پیدا کرده است. نمیگویم تحریم در زندگی ما اثری نخواهد داشت اما آن کاری که آنها میخواستند انجام دهند اتفاق نیفتاد.
آنها میخواستند با تحریم ما را به زانو دربیاورند و ما اعلام کنیم که در برابر آنها عقبنشینی کردهایم اما امروز تحریم به وسیلهای تبدیل شده که ما بتوانیم به فکرهای جدید دسترسی پیدا کنیم و به دنبال مسیرهای جدید باشیم یعنی ما در مقایسه بین دولتهای قبل و این دولت در بحث هستهای، اگر موضوعات سیاسی را کنار بگذاریم دستاوردهایی چون گسترش علم، قدرت جسارت و گسترش کار، مدیریت و در نهایت عزت را در سیاست خارجی میبینیم. این چهار شاخص، مسیر را برای طی پیشرفتهای آینده باز میکند و ما میتوانیم به سمتی برویم که مشکلات را حل کنیم.
بنابراین در بحث هستهای، من فکر میکنم دولتهای دیگر علاقه داشتند کار کنند اما دولت نهم و دهم به ویژه دولت دهم که انشاءالله با راهاندازی نیروگاه بوشهر مزد تلاشهای نظام و مردم را خواهد گرفت، رضایت خاطر مقام معظم رهبری و رضایت مردم ایران را تأمین کرده و از این به بعد نیز خواهد کرد. اهتمام دولت دهم در راهاندازی نیروگاه بوشهر، مسئله مهمی بود چون در کنار فشارهای سیاسی آمریکا علیه مردم ایران، اگر نیروگاه بوشهر راه نمیافتاد، طبیعتاً یأس و ناامیدی ایجاد میشد اما به خاطر عنایت خدا و تلاش دستاندرکاران، امیدی در دل مقام معظم رهبری و مردم ایران رقم خورد.
* وقتی دانشمندان هستهای ما در سال 2003 خبر تعلیق را شنیدند، چه احساسی داشتند و چه واکنشهایی نشان میدادند؟
** تعلیق برای مردم عادی ممکن است فقط یک سرخوردگی به همراه داشته باشد اما برای کسانی که در این رشته فعالیت داشتند، سرخوردگی ثانویهای هم داشت و آن نگرانی از این بابت بود که بعد از تعلیق، حتی جلوی فعالیت آموزشی ما گرفته شود و این نگرانی بیشتر آنها را اذیت میکرد. همان موقع از مسئولان به دانشگاهها نامهای نوشته بودند که اسامی کسانی را که روی لیزر و هستهای کار میکنند، بدهید.
خوشبختانه دانشگاهها آن زمان اسامی را ندادند اما اصرار بود که ما را در این بحث محدود کنند و نگذارند که ما مسیر را طی کنیم. در واقع میخواهم بگویم که اثر روانی تعلیق و این که میدیدیم دولت به جای حمایت از ما، به اسم تنشزدایی در پی ارائه اطلاعات فعالیت ما به طرف مقابل است، از اتفاق عملیاتی و اجرایی تعلیق بیشتر بود.
به هر شکل، این نگرانیها تا حدودی مأیوسکننده بود و به همین دلیل شما میبینید که در آن دو سال، افت نیروی انسانی وحشتناک بود چون خیلیها برای ادامه فعالیت علمی در موضوع هستهای دلسرد شدند و خیلیها را سعی کردند به اسم بورسیه و این مسائل تحریک کنند که کشورشان را ترک کنند. البته اکثر قریب به اتفاق دانشمندان و متخصصان هستهایمان تیزبینی داشتند و این اتفاق رخ نداد اما به هر حال بار منفی روحی را برای متخصصان به همراه داشت.
* جک استراو وزیر امور خارجه وقت انگلیس بعد از موفقیت غرب در به تعلیق کشاندن برنامه هستهای ایران در جریان مذاکرات سعدآباد، گفته بود که ما میوه حمله به عراق را در مذاکرات سعدآباد چیدیم. نظرتان درباره این اظهارنظر چیست و چه دلایلی باعث شد که در سال 2003 تعلیق اتفاق بیفتد؟
** واقعیت این است که من در یکی از صحبتهایی که در یکی از دانشگاهها با گروههای دانشجویی داشتم، از این جمله به عنوان یکی از تلخترین صحبتهای غربیها بعد از انقلاب یاد کردم؛ غربیها از سعدآباد به عنوان یک برگ برنده یاد میکنند و میگویند به جایی رسیدیم که توانستیم ایران را در این قضیه قبضه کنیم و تعلیق را تحمیل کنیم.
علت تعلیق به نظر من همان جملهای بود که عرض کردم، دویدن دیپلماتها جلوتر از آن عرفی که وجود دارد. بعضی از دیپلماتها و مقامات ما طوری عمل کردند که قبل از این که یک اتفاقی بیفتد و ببینند آن اتفاق چه تأثیری دارد، سعی کردند بدوند و مثلاً پروتکل الحاقی را آن هم به صورت داوطلبانه اجرا کنند.
اصلاً ضرورتی به اجرای پروتکل الحاقی به NPT نبود. ما NPT را امضا کرده بودیم و باید در غالب آن و نه بیشتر عمل میکردیم.
این که با راهاندازی دوباره فعالیتهای هستهای که حق ملت ایران است، یکسری قطعنامههای شورای امنیت در برابر ما قرار دادند، مهمترین دلیلش این است که دیده بودند قبلاً با تهدید به تحریم، ایران هر کاری میکند و حتی برنامههای خود را به حال تعلیق درمیآورد. این بود که آنها را جری کرد و تلاش کردند برای این که به همان شرایط برگردند، قطعنامهها را صادر کردند تا بلکه ایران عقبنشینی کند.
یکی از عمدهترین دلایل تعلیق، کلمه خوبی نیست بگویم غربزدگی اما خودباختگی اینها در برابر فشارهای بینالمللی بود.
دیپلماتهای آن زمان، جلوتر از این که ببینند آیا غرب توان تحریم مؤثر ایران را دارد، بیش از آنچه غرب مدنظرش بود، تسلیم میشدند.
اصلاً کسی نیست بپرسد دلیل اجرای «داوطلبانه» پروتکل الحاقی چیست؟ اصلاً چه کسی میخواست پروتکل الحاقی اجرایی شود؟ دلیل تعلیق چیست؟ تعلیق را پذیرفتند چون به جای این که سعی کنند با فشار به بیرون، شرایط توسعه علمی را در داخل فراهم کنند، این فشارها را به داخل میآوردند و برای دانشمندان خود محدودیت ایجاد میکردند. ورود مقام معظم رهبری به صحنه بود که موضوع هستهای را نجات داد و بعد هم مسئولین با جسارتی آمدند و بطور عملی نشان دادند که تهدیدات غرب، بیش از آنکه عملیاتی باشد تبلیغاتی بوده است.
* نوع مواجهه دولت اصلاحات با آمریکا و کشورهای غربی چگونه بود؟
** دولت اصلاحات در برابر مواضع غربیها بشدت تأثیرپذیر بود. آنها بیشتر به دنبال این بودند که بتوانند ژست بینالمللی خودشان را حفظ کنند و برای حفظ ژست بینالمللی، همراهی با تصمیمات طرف مقابل بهترین گزینه است تا مثلاً غربیها نگویند ایرانیها جنگطلب و یاغی هستند. اگرچه در همان زمان دولت اصلاحات، ایران محور شرارت معرفی شد. تجربه نشان داده که آمریکا به سازندگی و اصلاحات و اصولگرا کاری ندارد و ارزشی برای ژستهای عقبنشینی قائل نیست بلکه این عقبنشینیها آمریکا را جریتر میکند.
چون آنها خود یاغیانی هستند که میخواهند هر طور شده به هدفشان برسند. اینطور هستند که در برابر کشوری که جلویشان بایستد، کوتاه میآیند و در برابر کشوری که تسلیم شود، توی سرش میزنند. منطقشان منطق رئالیستی یا به عبارت خودمانی، منطق زور است.
به نظر من، سیاست خارجی ما در بحث هستهای در گذشته، به سمتی داشت میرفت که رضایت غرب را جلب کند و به نوعی خود را در مقابل غربیها تسلیم کرده بود، البته خیلی هم موفق نبود چون غربیها به این میزان از عقبنشینی هم راضی نبودند و تمایل داشتند با اصل قضیه و اصل نظام درگیر باشند.
این عقبنشینیها برای کشوری مثل کشور ما خوب نبود. من اعتقاد ندارم که ما همیشه با غرب بجنگیم و درگ��ر باشیم اما اگر تسلیم میشدیم، باید هر روز توسری بیشتری میخوردیم. ایران جایگاه مناسبی در جهان دارد و باید در قالب اعتقادات خود، جایگاه و عزتش را حفظ کند.
* دولت اصلاحات بر سر موضوعاتی مانند اجرای خودسرانه CTBT، تمدید نامحدود NPT بدون اجازه مجلس و امضای معاهدات خطرناکی مثل CWC و MTCR کوتاه آمد. این رویه دولت اصلاحات، چه تأثیری بر عملکرد دولتهای غربی داشت؟
** غرب جریتر شد، من قطعنامههای شورای امنیت، برخوردهای بینالمللی و تحریم را نتیجه تسلیم دوره قبل میبینم یعنی اینطور نیست که عملکرد امروز ما سبب شده باشد که این اتفاقات بیفتد. اینها نتیجه حرکت دولت قبل در تسلیم شدن است و دولت اصلاحات، غرب را نسبت به ایران متوقعتر و جسورتر کرد.
شما ببینید یک روز غربیها آمدند به ما گفتند، تعلیق کنید گفتیم چشم! گفتند این کار را نکنید، گفتیم چشم! پروتکل الحاقی را اجرا کنید، گفتیم چشم! حالا که ما میخواهیم براساس حق خودمان عمل کنیم، میگویند نه! یعنی قطعنامه اصلاً بر اثر عملکرد امروز ما نیست بلکه بر اثر عملکرد دیروز ماست و حال که میخواهیم براساس حقوق خود عمل کنیم، برایشان گران تمام شده است.
* نقش مقام معظم رهبری بطور خاص در بحث هستهای چه بود؟ ورود ایشان در سال 84 به این مسئله، چه تأثیری بر روند فعالیتها داشت؟
** آخرین نقطه امید در همه زمینهها ایشان هستند. مقام معظم رهبری، غیرقابل مقایسه با رهبران سایر کشورهاست و از چند وجه ایشان ارجحیت دارند؛ اول این که براساس قانون اساسی انتخاب شدند. دوم شخصیت فردی ایشان است که هم از نظر دینی، هم از نظر اجرایی و هم از نظر سیاسی جایگاهی مناسب دارند. وقتی صحبت میکنند، انسان احساس میکند یک سیاستمدار قوی و بلندمرتبه دارد اظهارنظر میکند و این انسان را دلگرم میکند.
ایشان در فرهنگ و علم هم یکی از پیشتازان کشور هستند. به همین دلیل است که معتقدیم مقام معظم رهبری نقطه امید مردم ایران در مواجهه با موضوعات و امتحانهای سخت هستند. در موضوع هستهای نیز ورود ایشان به مسئله بود که معضل را حل کرد.
ایشان هنگامی که دیدند غرب در حال بازی دادن ایران است، دستور دادند و آن دستور هم تأثیرگذار بود. یعنی همه معادلات و محاسبات غربیها را به هم ریخت. آنها میخواستند این تعلیق را چند سال ادامه دهند و وقتی چرخ سوخت از هم پاشید و گرد و خاک همه تأسیسات را فرا گرفت، بگویند حالا شما بیایید ببینیم چه میگویید. وقتی نیروهای متخصص شما همه رفتند و سیستمها همه استهلاک پیدا کرد، شروع دوباره کار سخت میشود. آنوقت راحتتر میتوانستند ما را به توقف برنامه هستهای مجبور کنند.
رهبری تا زمانی که بهانه را از دست کارشناسان و کسانی که عنوان میکردند ما در صورت ادامه فعالیت هستهای مشکل پیدا میکنیم؛ بگیرند، صبر کردند. وقتی به نقطه پیک و نقطه عطف رسید، خودشان وارد قضیه شدند و شما میبینید که نیامدند در زمان دولت نهم، دستور آغاز مجدد فعالیت هستهای را صادر کنند. بلکه درست در آخرین روزهای آخر دولت هشتم و در زمانی که غرب در این تصور بود که آغاز فعالیت هستهای احتمالاً چند ماه پس از آغاز به کار دولت جدید اتفاق خواهد افتاد، ایشان دستور فعالیت دوباره میدهند و تمام محاسبات غربیها را به هم میریزند.
به همین دلیل است که ما احساس میکنیم در تصمیمگیری، یکی از قویترین و دقیقترین تصمیمگیریهایی که در بحث هستهای صورت گرفت، تصمیم مقام معظم رهبری در بحث پایان دادن به تعلیق غنیسازی بود.
جسارت دولت نهم و دهم هم این تدبیر را جلو برد، یعنی وقتی رهبری گفتند تعلیق را بشکنید، نگفتند آقا این شکستن، تحریم به وجود میآورد. آنها گفتند ما پای این قضیه میایستیم و مقاومت کردند و این مقاومت سبب شد که امروز راهاندازی نیروگاه بوشهرمان را شاهد باشیم.
* رویکرد دولت نهم نسبت به موضوع هستهای چگونه بود و چه پیشرفتهایی را به دنبال داشت؟
** رویکرد دولت نهم جسارتگونه بود و چند اتفاق با آمدن این دولت افتاد که مبارک بود؛ آقای احمدینژاد، دولت و شخص رئیسجمهور را مسئول مقابله با فشارهای خارجی دانست و فشار را از نیروهای داخلی برداشت که کارشان را انجام دهند و این بزرگترین کاری بود که دولت نهم انجام داد.
دوم این که حمایتهای خوبی از متخصصین هستهای به وجود آمد. شما میبینید که هر جا حتی یک نیروی متخصص هستهای یک مشکلی داشته باشد، ایشان شخصاً وارد میشود و کار را انجام میدهد. شاید چندین مورد اینگونه رخ داده است.
سوم این که ایشان راهکارهایی را که همیشه با تردید همراه بود، با جدیت انجام داد و اگر کارها از گذشته آغاز شد و همه برکات در دولت نهم ظاهر شد، به خاطر جسارت و جدیت این دولت در به نتیجه رساندن کارها بود. دولت نهم برای موضوعات علمی مورد پیگیری در دانشگاهها کمکهای ویژهای کرده و در موضوع هستهای نیز همینطور بوده است. شما میتوانید ببینید دانشگاههای ما، مراکز آموزشی ما و سازمان انرژی اتمی ما دارند به خاطر کمکهای ویژه دولت، کار را خیلی راحتتر پیش میبرند.