* فکر میکنید رسانههایی که در چند ماه آینده کارشان را شروع میکنند یا پیش از انتخابات بودهاند و به کارشان ادامه میدهند، چه تفاوتی با رسانهها در نیمه دوم سال 76 خواهند داشت؟ آیا همان شکوفایی رسانهای را شاهد خواهیم بود یا اینکه ماجرا طور دیگری رقم خواهد خورد؟
** برای جوابدادن به این سوال شما، باید به تحولی برگردیم که منجر به انتخابات شد. اینکه رسانهها کجا قرار داشتند، چگونه عمل کردند و چه رسانههایی موثر بودند؟ برای مقایسه بین رسانههای بعد از 2 خرداد 76 و بعد از 24 خرداد 92، باید نیمنگاهی هم به قبل انتخابات داشت. سال 76، رسانههای کوچک توانستند در نتیجه انتخابات موثر باشند؛ رادیو و تلویزیون سمت و سوی سیاسی روشنی داشتند و برنامهها بهگونهای بود که گمان نمیرفت کاندیدای پیروز، قبل از انتخابات بتواند از فضای رادیو و تلویزیون بهخوبی استفاده کند. مطبوعات بزرگ و پرتیراژ موضعگیری خنثی یا علیه کاندیدای پیروز داشتند و روزنامه و هفتهنامه مهمی که آن روزها خیلی موفق بودند، روزنامه «سلام» و هفتهنامه «عصر ما» بودند که در ایام انتخاباتی توانستند به عنوان رسانهای کوچک در برابر رسانه بزرگ رادیو و تلویزیون و مطبوعات بزرگ، اثرگذارتر باشند.
طبیعتا وقتی نتیجه انتخابات پیروزی آقای خاتمی و اصلاحطلبان بود، ظرفیت رسانهای موجود در کشور با آنچه که نتیجه عمومی 20میلیون رای بود، سازگاری نداشت. با نگاه تاریخی، میتوان دریافت که رسانهها هیچوقت عملا این تغییر را به رسمیت نشناختند. باز هم رسانههایی به عنوان رسانه منتقد در برابر دولت اصلاحات وجود داشتند که انعکاس خبری آن متناسب با اینکه دولت جدیدی روی کار آمده است، نبود. مطبوعات بزرگی که موضع داشتند، همچنان به موضعگیریهایشان ادامه دادند. بنابراین ضرورت داشتن رسانههای متناسب با این وضعیت، منجر به تاسیس نشریههای جدیدی شد که ویژگیهای خاص و متفاوت خودشان را هم داشتند. مثلا روزنامه «جامعه» به عنوان اولین روزنامه جامعه مدنی ایران مطرح شد. این رسانهها با تنوعی که در جریان اصلاحطلبی وجود داشت، روبهرو بودند و الزاما همه سمت و سوی دولتی نداشتند و بعضا دیدگاههای انتقادی هم داشتند اما در بستر جدیدی متولد شدند.
ولی انتخابات 92 را نمیتوانیم مثل 76 که رسانههای کوچک موثر بودند یا انتخابات 88 که رسانههای اجتماعی مجازی موثر بودند و هر فرد یک رسانه بود و بین رسانه و شهروندان یگانگی و نزدیکی وجود داشت، مقایسه کنیم. در انتخابات 88، به جای اینکه مثل انتخابات 76، گروههای مرجع هدف قرار گیرند، یک شبکه عمومی و اجتماعی با حضور همه شهروندان و نهفقط گروههای مرجع، فعال بودند. در انتخابات 92، میتوان از یک نوع سازوکار تلفیقی رسانهای سخن گفت. در اینجا، گرچه رسانههای مجازی هم حضور دارند و تا حدی هم تاثیرگذارند اما محدودیت زیادی روی مطبوعات وجود دارد و رادیو و تلویزیون هم در روزهای آخر انتخابات تا حدودی سمت و سوی متفاوت با 76 و 88 نشان میدهد. ما میدیدیم انتخابات با رقابتی آغاز شده که یک طرف این رقابت اصلاحطلبان بودند اما از ابتدا حتی تا آخرین روزهایی که به انتخابات منجر شد، مطبوعات اصلاحطلب نمیتوانستند در مطبوعاتشان نام تاثیرگذارترین فرد را در این جریان که آقای خاتمی بود، بیاورند.
خود اصلاحطلبان هم برای حضور در عرصه عمومی و فعالیتهای رسمی، امکانی نداشتند و نخبگانشان نمیتوانستند تاثیرگذار باشند. فضای مجازی هم در آن حدی که محدودیتهای فنی و رسمی مثل سرعت کم اینترنت یا فیلترینگ کارشان را نمیتوانست مختل کند، تاثیر داشتند اما نه یک تاثیر وسیع و عمومی. اتفاق تازهای که در انتخابات 92 افتاد، این بود که در سه مناظره و فیلمهای مستندی که هر کاندیدا در تلویزیون داشت، حرفهایی زده و نشانهها و پیامهایی ردوبدل شد که تا قبل از آن از تلویزیون شنیده نمیشد. در مناظرهها هر کس از منظری حرف میزند و پیامهای ارتباطی ساخته شد. همان پیامهایی که نمیتواند در سطح رسمی فعالیت رسانهای منعکس شود، وارد تلویزیون میشود، مثلا فرض کنید چهره و حرفهای آقای خاتمی که مطبوعات نام آن را هم نمیآوردند، وارد فیلم مستند آقای روحانی میشود و توسط کاندیداهایی که در مناظره شرکت دارند، نام برده میشود و حرفشان گفته میشود.
به این ترتیب، ناسازوارههایی در فرآیندهای رسانهای شکل میگیرد که با گفتوگوهای انتقادی ناشی از بحث درباره آمدن و نیامدن آقای خاتمی، آمدن و بعد حذف آقای هاشمی و تصمیم اصلاحطلبان به ائتلاف، ترکیب میشود و نوعی گروههای مرجع جدید را بهوجود میآورد. این گروههای مرجع هم در سطح رسانههای مجازی و مطبوعاتی و هم در سطح کنشگران ارتباطی در سطح جامعه دیده میشوند، مثلا وقتی دانشگاهها زودتر تعطیل میشوند، چهارمیلیون دانشجو که درگیر دانشگاه و درس هستند، فرصت پیدا میکنند که به شهرهایشان برگردند و نقش رسانه را ایفا کنند. بنابراین به جای اینکه یک قدرت سازمانیافته رسانهای را مشاهده کنیم، نوعی قدرت منتشر را میبینیم. به این اعتبار است که میتوان گفت یک ساخت شکلنگرفته رسانهای- اجتماعی در این انتخابات دخیل بوده است.
* حالا با این تحلیلی که شما ارایه میکنید، چه نتیجهای میخواهید در قبال مقایسه این انتخابات با دوم خرداد 76 برای آینده رسانهها بگیرید؟
** اینکه آینده رسانههای کشور در مقایسه با سال 76 چه میشود، باید گفت انتظار این است که سمت و سوی این تحول انتخاباتی، ظرفیت موجود رسانهای را تحت تاثیر قرار دهد و ظرفیتهایی که در جامعه وجود داشته است مثل مطبوعات، فعالیت خودشان را احیا کنند و آن شکافی که در سال 76 بین رادیو و تلویزیون و مطبوعات وجود داشت، کمتر شود. یعنی خود رادیو و تلویزیون به همان فعالیتهایی که در انتخابات انجام داده بتواند ادامه دهد، مطبوعات موجود هم بهگونهای نقش خود را بازآفرینی کنند و رسانههایی هم که دچار محدودیت و تعطیلی شده بودند، دوباره شروع به فعالیت کنند.
* شما از ایجاد گروههای مرجع جدید در سال 92 سخن گفتید. ما در نظریههای کلاسیک ارتباطی، مدلهای نشر چندمرحلهای افکار را میبینیم که مطبوعات و رسانهها به رهبران افکار جهت میدهند و رهبران افکار، محتواها را طی یک یا چند مرحله به مردم منتقل میکنند. وقتی که میگویید گروههای مرجع جدید بهوجود آمدهاند، میتوان نتیجه گرفت که دیگر مطبوعات یا رسانههای رسمی نقش رهبری افکار جامعه را در اختیار ندارند؟
** بله، درست است. تیراژ مطبوعات که یکی از شاخصهای تاثیرگذار در جامعه است، چیزی در حد فاجعه است. هرچند برای تسلی خاطر میگوییم که این نشریات بهصورت کاغذی دیده نمیشود و از سایتهای آنها استفاده میشود. حتی با لحاظ خوانندگان «آنلاین» هم باید گفت که ما شاهد روند تاثیرگذاری کمی مطبوعات از سال 76 تا امروز نیستیم و نمیتوانیم بگوییم آنها نقشآفرینی کمی وسیعی دارند. مصرف رسانهای نخبگان و تحصیلکردگان در کشور ما متنوع است و بیشتر مراجعات آنها به سایتها و رسانههای غیرایرانی است. خود افراد هم درون شبکههای اجتماعی قرار دارند و حضور موثر و فعالتری دارند و از ترکیب آنها، گروههای مرجع جدید به وجود میآیند. بنابراین نمیتوان آنها را به صورت کلاسیک در زمینه سیاسی و حوزه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی تعریف کرد.
اما از دادوستد و تعامل حوزههای مختلف، این گروهها و زمینه فعالیتشان شکل میگیرند. ما معمولا در شکل کلاسیک، بر یک الگوی شناختهشده تغییر رسانهای تاکید میکنیم که آقای «دانیل لرنر» براساس مطالعاتش انجام داد و آن نوسازی بر اساس رسانه بود؛ به این معنی که ابتدا جامعه شهری میشود و سطح سواد بالا میرود و در این صورت، میزان استفاده از رسانهها بیشتر میشود و سپس مردم وارد حوزه مشارکت سیاسی و اقتصادی و... ازجمله انتخابات میشوند. اگر از این چارچوب کلاسیک خارج شویم، از زاویه دیگری میتوانیم به مسایل نگاه کنیم؛ مثلا در دوره هشتساله آقای احمدینژاد، خیلی از اتفاقات افتاد که سیاسی نبودند اما نتایج سیاسی داشتند.
در این سالها سطح آکادمیک جامعه بالا رفت و میزان تحقیقات و نشستها و مقالات علمی افزایش یافت. افراد دانشگاهی را نمیتوان جزو فعالان سیاسی محسوب کرد ولی وقتی که آنها کار علمی میکردند و نتایج کارهایشان را ارایه میدادند، نوعی تفکر انتقادی را در جامعه بسط میدادند. در هر حوزهای مثل نفت، گاز، کشاورزی، دارو و پزشکی فعالیت میکردند، تصور میشد که از دولت انتقاد دارند و شاید آنها را بتوان گروههای «مرجع خاموش» نامید. با توجه به هزینه سنگین فعالیت سیاسی در کشور ما، شاید آنها قصد حضور در حوزه سیاسی هم نداشته باشند اما به هر حال، نتیجه کار آنها سیاسی است. به نظر من از ترکیب رسانه با نخبگان جامعه، فضای جدید رسانهای و گروههای مرجع جدید سیاسی شکل میگیرند.
* پس از دوم خرداد 76، بعد از چند ماه روزنامههای جدید شروع به کار کردند و فضای رسانهای کشور متحول شد. آیا اینبار هم باید از مطبوعات شروع کرد یا اینکه باید مطالبات جدیدی را مطرح کرد؛ مثلا گفت که سرعت اینترنت باید بالا برود، فیلترینگ کاهش یابد یا مثلا باید رادیو و تلویزیون خصوصی راهاندازی شود. بهطور خلاصه، آیا برای توسعه رسانهها باید هنوز هم از رسانههای چاپی شروع کرد؟
** من فکر میکنم این امیدی که در جامعه به وجود آمده، بیش از اینکه جنبه سیاسی داشته باشد نوعی جنبه اجتماعی دارد. تمایل عمومی که در جامعه و انتخابش دیده میشود، به سمت نوعی ثبات و عقلانیت گرایش دارد و همانطور که نام دولت «تدبیر و امید» انتخاب شده، واقعا هم آن امید به وجود آمده است. در این میان، هیچ تفاوتی میان رای نخبه، روستایی، خارج از کشور، قومی یا ملی وجود ندارد و یک نوع سرمایه اجتماعی و نوزایی در جامعه به وجود آمده است. این نوزایی دستمایهای است که برای حوزه مدنی و اجتماعی و سیاسی و دولت بسیار مغتنم است. در جاهایی از ایران، امکان اعتماد جامعه به دولت و اعتماد دولت به جامعه برقرار شده است.
همانطور که بعضی از مطبوعات هم به آن اشاره کردهاند، این انتخابات، یک انتخابات «برد- برد» است. البته هنوز نیاز به بازخوانی مطالبات مردم است که باید دید دریافت این مطالبات چگونه است. در این انتخابات، شکاف بین تقاضاهای اجتماعی و دسترسی شهروندان به آنها کمتر است. بنابراین در مطالبات رسانهای در حوزه مطبوعات، رسانههای مجازی و رادیو و تلویزیونی، محدودیت وجود ندارد و دولت فرصت دارد که به این خواستههای عقلانی بهتر رسیدگی کند.
* خب، با این وصف که در مطالبات رسانهای محدودیت زیادی هم وجود ندارد، این مطالبات چیست؟
** قسمت عمدهای از این مطالبات مربوط به جوانان، تحصیلکردگان و ساکنان شهری مربوط است؛ یعنی رسانههای مجازی. رسانههای فضای مجازی اعم از خبرگزاریها، وبلاگها، پایگاههای اینترنتی و سایتهای خبری، سطحی جدی و قابل مشاهده از رسانهها را در جامعه ما به خودشان اختصاص میدهند. در تحولات اجتماعی و فرهنگی که زیرلایههای فعالیتهای سیاسی است، به درستی گفته میشود که سمت و سوی اغلب تحولات فرهنگی و اجتماعی به طرف دیدهشدن است؛ یعنی گروههایی که دیده نشدهاند، میخواهند دیده شوند. امر تماشایی و دیدهشدن خیلی اهمیت پیدا کرده است. در اینجا، دیده شدن به معنی به رسمیت شناختهشدن است. زبان سخنگفتن حکومت، اغلب از منظر تکلیفی بوده و صرفا مقرراتی را وضع میکردهاند و این به معنای به رسمیت شناختن حقوق مردم نبوده است. این شکاف و فاصلههایی که به نظر من کم شده، ایجاب میکند که فاصله حق و تکلیف هم نسبت به این رسانهها کم شود.
حکومت برای فعالان فضای مجازی باید شرایط مطلوبی فراهم کند و این میتواند به حل مسایل دولت هم کمک کند؛ یعنی به کمک آنها، مساله نظارت بر فضای مجازی و فیلترینگ و کارهایی از این دست، کمتر یا حل میشود. آنها مثل هر نهاد مدنی دیگری، از یک طرف با دولت و از یک طرف با جامعه تودهوار گفتوگو میکنند. قطعا انتظاری که وجود دارد، این است که در مسایلی مثل فیلترینگ و نحوه نظارت و کم و کیف و دامنه آن توسط دولت،
تجدید نظر شود. تشکیل انجمن صنفی فعالان مجازی هم میتواند به وقتش به این هدف کمک کند. انتظار میرود از پایگاههای مجازی تخصصی حمایت شود. این پایگاهها واقعا در جاهایی متکی به دولت بودهاند و خیلی رسمی و دولتی برخورد میکردند اما جاهایی که متکی به دولت نبودند، با انواع و اقسام مشکلات حقوقی، اقتصادی، امنیتی و قضایی مواجه بودهاند، مشخصا باید به اقتصاد آنها اندیشید. یعنی به بحث اختصاص عادلانه آگهیهای دولتی در فضای مجازی پرداخت. طبیعتا برای این کار و برای تخصیص اعتبارات دولتی، آییننامه اجرایی لازم است. بحث فنی و سختافزاری این رسانهها هم در اینجا به میان میآید.
گاهی متاسفانه مداخله دولت در این امر، مانعی برای پیشرفت خود دولت به عنوان دولت الکترونیک بوده و کاهش سرعت اینترنت، باعث ناکامی در ثبتنام دانشجو، خرید بلیت، دریافت پول از بانک و غیره میشده است. محدودیت دسترسی به سرویسهای علمی، هنری، اطلاعرسانی در سطح بینالمللی هم بیشتر با یک نگاه سیاسی و امنیتی همراه بوده که باید اصلاح شود. در حوزه مطبوعات، در اولین نشست خبری آقای روحانی بیشترین تاکید خود روزنامهنگاران بر احیای انجمن صنفیشان بود. بنابراین فعالیت مطبوعاتی بدون وجود نهاد صنفی ذیربطش نمیتواند وجود داشته باشد. طبیعتا با مطالعه انتقادی عملکرد انجمنهای صنفی، میتوان فاصله بین نهادهای آکادمیک و نهادهای حرفهای و نهادهای دولتی را کم کرد. در نهادهای متناظر آن و در حوزه فعالیت روابط عمومیها هم میتوان چنین نگاه مدنی و صنفی را پیش برد.
توجه به نشریات محلی باید مد نظر قرار بگیرد. به هر حال، در نقطه مقابل جهانیشدن، بومیشدن و محلیشدن رشد پیدا میکند. بنابراین در چارچوب طرحهای توسعه ملی، ما نمیتوانیم از رشد نشریات محلی غافل شویم؛ نشریات محلی قدرتمندی که بتوانند دور از مرکز، تاثیرگذار باشند، جزو نیازهای توسعه کشورهاست. حل مسایل حقوقی مطبوعات بسیار مهم است و باید برای بحث اعطای مجوز به مطبوعات و اینکه صرفا به عنوان یک امتیاز در نظر گرفته میشود و فرآیند اداری و خستهکننده و در برخی موارد ناممکن آن، راهی پیدا کرد و دولت باید با سعهصدر بیشتری در این شیوه اعطای مجوز دخالت کند. البته اقتصاد مطبوعات به این معنا که مطبوعات مستقل و متکثر چگونه میخواهند اداره شوند هم، بحث مهمی است؛
اینکه بخواهیم صرفا با یارانههای دولتی، آگهیها و وصلشدن به نهادهای دیگر آنها را حفظ کنیم یا راه تازهای برای فعالیتهای حرفهای و اقتصادی مطبوعات و پیوند آنها با یکدیگر پیدا کنیم. همینطور، اگرچه به لحاظ رسانهای نشریات تخصصی و آکادمیک تیراژ محدودی دارند، با توجه به تغییر اجتماعی که در جامعه ما رخ داده و اینکه سطح آگاهی و دانش افزایش پیدا کرده است، طبیعتا اولویتهایی را برای آنها ایجاد میکند. در حوزه رادیو و تلویزیون، با نگاه انتقادی میتوان کارکردهای غلط و ضعفها و همچنین تاثیرات مثبت آن را ملاحظه کرد؛ حداقل میتوانم بگویم که در سطح عمومی، این مناظرهها میتواند و باید ادامه پیدا کند. در سطوح دیگر، یعنی صاحبنظران حوزه فرهنگ، اقتصاد، روابط بینالملل، اجتماع و سیاست، مستقل از گزینشگری که صدا و سیما انجام میداد، باید این برنامهها ادامه یابد. واقعیت این است که فقط رادیو و تلویزیون نبود که سراغ عدهای نمیرفت، بلکه بسیاری از نخبگان هم به سمت رادیو و تلویزیون نمیرفتند. این به نفع رادیو و تلویزیون است که بتواند زمینهای را فراهم کند تا نخبگان و گروههای مرجع جامعه در تلویزیون دیده شوند.
وقتی آنها دیده شوند، اعتماد به تلویزیون بیشتر میشود. اما در سطح خاص و آن چیزی که از انتخابات بر میآید، مشکلی که در دولت وجود دارد، این است که هیچگاه به عنوان یک شبکه در تلویزیون وجود نداشته است. یعنی شبکه ویژه دولت، شبکه ویژه مجلس، شبکه ویژه قوه قضاییه را نداشتهایم. دولت شبکهای داشته باشد که سخن رسمی دولت و برنامه دولت را بتوان در آن مشاهده کرد و شاید حتی از رادیو و تلویزیون خصوصی که شما مطرح کردید، مقدمتر باشد؛ به این معنا که بهطور رسمی مشخص شود که این دولت است یا این مجلس است که مسایل خود را بدون واسطه مطرح میکند. حالا با این نیازهایی که در سه حوزه مطبوعات، رسانههای مجازی و رادیو و تلویزیون وجود دارد، باید گفت که آنها را باید در یک همپیوندی با هم نیز دید.
* به نظر شما، کدام رسانه در سالهای آینده برای ایران مهمتر است؟ اینترنت و رسانههای مجازی، مطبوعات و رسانههای چاپی، یا رادیو و تلویزیون؟
** در جواب شما، من از برهمکنشی و همپیوندی آنها صحبت میکنم؛ درست است که صداوسیما بیشترین تعداد مخاطبان را دارد اما متاسفانه این موضوع همیشه اشتباه به کار برده میشود چرا که بیشترین مخاطب با بیشترین تاثیرگذاری متفاوت است؛ تاثیر است که هم کنشی را به وجود میآورد.
* در این سالها، اتفاقی که در مقایسه با سال 76 رخ داده، این است که ممکن است در سال 76 رقابت بر سر آگاهکردن مردم بوده باشد یعنی رسانههایی به وجود آمدند که میخواستند شهروندان را آگاه کنند، اما الان پس از گذشت 16 سال از آن زمان، رقابت بر سر حضور در رسانه و همان چیزی که شما در صحبتتان از آن به «دیده شدن» تعبیر کردید، وجود دارد؛ چون در فضای عمومی اطلاعاتی منتشر میشود که همه از آنها مطلعند، چه در رسانههای خاصی منتشر شود یا نشود. مسابقات اخیر والیبال را مثال میزنم؛ مسابقه والیبال ایران و ایتالیا در رسانههای مختلف نشان داده میشود و هرکس میتواند آن را بدون سانسور مشاهده کند؛ صداوسیما چه آن صحنهها را حذف کند یا نکند، کسانی که بخواهند بازی کامل را ببینند، این کار را میکنند. الان حرف بسیاری از مردم این است که آنها که بالاخره مسابقه را میبینند اما صداوسیما هم آن را پخش کند. در عصر اطلاعات ما که از اخبار آگاه میشویم، پس چرا رسانههای خودمان این اخبار و اطلاعات را به ترتیبی منتشر نکنند و ما به دنبال ماهواره و سایتهای خارجی و فیلترشکن باشیم؟ در واقع، الان بحث بر سر آگاهکردن شهروندان نیست چون شهروندان خودشان آگاهند، بحث بر سر این است که شهروندان همان اطلاعاتی را که از بیرون میگیرند، از رسانههای داخل ایران و با زحمت کمتری دریافت کنند. شما این درخواست برای دیدهشدن را مشاهده میکنید؟
** بله؛ ارتباطات عمودی به ارتباطات شبکهای تبدیل شده است و ما در جامعه شبکهای به سر میبریم؛ یعنی در بالا رسانهای وجود ندارد که در آن بخواهد دیگران را آگاه کند. ارتباطات، ارتباطات دوسویه یا چندسویه و بسیار تعاملی است. به همین اعتبار است که بر آن همکنشی اثر میگذارد. به عنوان مثال، کسی که در حوزه مجازی حضور دارد به این معنی نیست که در حوزه غیرمجازی حضور نداشته باشد. آنها حتی ممکن است مطبوعات را رصد کنند تا ببینند که آیا خبری را که شنیده، آنها چاپ کردهاند یا نه، یا فیلمی را که او در سینمای خانگیاش دیده، صداوسیما چطور پخش میکند. به این ترتیب، شبکهایشدن را به عنوان یک ویژگی مهم ارتباطی باید در نظر بگیریم که آثار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی هم دارد.
* با این تعریف، فکر میکنید مثل سال 79 که با بستهشدن مطبوعات، فضای رسانهای کشور بسته شد، آیا اکنون امکان بستهشدن فضای رسانهای کشور وجود دارد؟
** نه. اخبار و اطلاعات از جای دیگری راه خودش را باز میکند. البته در اینجا هم، محدودکردن، بستن و تنگکردن هررسانهای با کارهایی مثل فیلترینگ، محدودیت و اختلال در امواج ماهوارهای یا محدودکردن مطبوعات، یک اختلال فنی در دسترسی ارتباطات ایجاد میکند که قابل تردید نیست. حتی ممکن است نهادهای رسمی دلخوش باشند که دسترسی مخاطبان را کاهش دادهاند اما مشکل بزرگتر در ارتباطات شبکهای است و ممکن است دسترسی ناقص یا نادرست، آثار و عواقب بدتری از دسترسی درست داشته باشد. در واقع، وقتی فرد ممنوع است به سراغ اینترنت برود، عمدتا به جای اینکه از یک موضع متعادل و منصفانه به سراغ اینترنت برود، از یک موضع واکنشی و لج به دنبال آن میرود. اینجاست که باید اهمیت ترکیب رسانهها و فرهنگ را در نظر داشته باشیم. هرچقدر نرمافزار و سختافزار ناهماهنگ شود، آسیبپذیری فرهنگی نهتنها کمتر نمیشود بلکه بیشتر هم میشود.
* آنطور که شما میگویید، ما یک جامعه و رسانههای شبکهای داریم که در آن آگاهیهایی گریزناپذیر منتشر میشود. بنابراین در سالهای آینده دولت و رسانههای عمومی ناچار هستند که به بازشدن فضای رسانهای تن بدهند. در غیر این صورت، مثل پادشاهی در یک جزیره بدون سکنه خواهند بود که مخاطبی ندارند و مدام بر چیزی پافشاری میکنند که دورهاش گذشته و دیگر وجود ندارد. آیا شما به این بازشدن فضای رسانهای خوشبین هستید؟
** بله اما به «ناچاربودن» دولت در این باز کردن فضای رسانهای، دید مدنیتری دارم؛ یعنی اگر در یک جامعه تحولی رخ میدهد، ممکن است که بخشهایی دیرتر متوجه آن شوند اما همه را در برمیگیرد. این تحول، چه در جهان و چه در ایران، هم جامعه را در بر میگیرد، هم نخبگانش را و هم نهاد دولت را. به همین دلیل من گفتم که نتیجه انتخابات اخیر، برد – برد بود. یعنی دولتی که این تحول را دریافت کند، طبیعتا به سمت حکمروایی خوب میرود. بحث اصلی در حکمروایی خوب این است که جامعه مقتدر، دولت مقتدر را به وجود میآورد. دولت مقتدر محصول جامعه ضعیف نیست. اگر ابعاد مدنی جامعه تقویت شوند، نهادهای واسطه، شبکهها، رسانهها، نهادهای مدنی و دیگر نهادها تقویت میشوند و بار دولت کمتر میشود و مسایل دولت بهتر حل خواهد شد. وگرنه یک دولت پردامنه و تقاضاهای فزاینده در جامعه به وجود خواهد آمد که نقطه مشترکشان ضعیف و شکننده است. دریافت من از این انتخابات، این است که جامعه سمت و سوی عقلانی پیدا کرده و علامتهای عقلانی را از حکومت هم دریافت کرده است و این میتواند به تقویت و کمک به شبکهها، رسانهها و جامعه مدنی منجر شود؛ یعنی همه به سمت دولت هجوم نیاورند و همچنین دولت هم به سمت اینکه جامعه را به تسخیر و حاکمیت خود درآورد، نرود. در اینجا، مدنیت میتواند محصول نوعی عقلانیت جمعی به حساب آید.