در گفتگو با دکتر منصور پهلوان
* در ابتدا لطفا ضمن معرفی کتاب «کمالالدین و تمامالنعمه» فعالیتهای خود را در مورد این کتاب بیان فرمایید.
** یکی از مسایل اعتقادی مهم شیعه، اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی عالم بشری است. این اعتقاد شیعه به نحو عام و گستردهای شامل همه فرق اسلامی نیز میشود و هر کدام به نحوی در بیان این اصل اعتقاد کتابها و تألیفاتی را تنظیم کردهاند. اعتقاد به مهدویت ریشه در قرآن کریم دارد و قرآن کریم در آیات عدیدهای به ظهور حضرت صاحبالزمان(عج) اشاره مینماید. مانند وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات الیستخلفنهم فی الارض: «خداوند وعده داده که مؤمنان،خلیفه زمین بشوند و زمین را به حکومت خودشان دربیاورند» یا آیه ان الارض لله یورثها من یشاء من عبادة و العاقبة للمتقین؛ «عاقبت و فرجام حکومتها، حکومت صلحا و صالحین خواهد بود» حتی آیاتی مثل هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون را به ظهور حضرت مهدی(عج) تعبیر و تقسیر کردهاند؛ چون که در زمان پیغمبر اکرم(ص) اسلام بر همه ادیان الهی غلبه پیدا نکرده و حکومت واحد جهانی نشده است.
این آرمان مقدس در زمان حضرت مهدی(عج) تحقق پیدا میکند. در ذیل آیات قرآنی، احادیث بیشماری درباره خصوصیات حضرت مهدی(عج) و خصوصیات این حکومت عدل جهانی مطرح است که شاید کتاب «کمالالدین و تمامالنعمة» یکی از بهترین و قدیمیترین و ارزشمندترین کتابهایی است که در این زمینه به نگارش درآمده است. نویسنده این کتاب عالم بزرگوار «ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه القمّی» معروف به شیخ صدوق است که یکی از بزرگترین علما و محدثین دورههای اسلامی است که از او به عنوان «شیخ المحدثین» یاد میکنند. چون در حقیقت در میان محدثین، شیخ صدوق دارای مقام ویژه و بلندی است.
علت نامگذاری این کتاب به «کمالالدین و تمامالنعمة» این است که اعتقاد به دین وقتی کامل میشود که ما به قرآن کریم و بیانات پیامبر اکرم(ص) ایمان و اعتقاد داشته باشیم. کمالالدین این نیست که ما فقط بگوییم هر چه قرآن گفته ملاک است و به سخن پیامبر(ص) کاری نداریم. بلکه کمالالدین به ایمان و عمل به قرآن کریم و فرمایشات و دستورات پیغمبر اکرم(ص) است. یکی از دستوراتی که پیامبر اکرم(ص) دادند، در باب امامت و شعرای معروف ائمه اطهار(ع) است. او در ابتدای کار، این گرایش را داشته است. شیخ صدوق عقیده کیسانیه را نقل کرده و بعد هم به نقد آن پرداخته است.
یکی دیگر از این فرقهها، فرقه «ناووسیه» است. ناووسیه کسانی بودند که اعتقاد داشتند این غیبت درباره حضرت امام صادق(ع) واقع شده است. آنها در مسئله غیبت، با شیعه اثنی عشری هم عقیده هستند، ولی آن را بر امام صادق(ع) تطبیق کرده، گفتند که کسی که غیبت کرده امام صادق(ع) است. البته شیخ صدوق احادیث مربوط به شهادت امام صادق(ع) را ذکر و مدلل میکند که اعتقاد آنها باطل است.
دیگر فرقه مورد بحث فرقه «واقفیه» میباشد. آنها (واقفیه) کسانی هستند که در امر غیبت بر یکی دیگر از ائمه(ع) توقف کردند و امامت را در حضرت امام حسن عسگری(ع) محدود کردند. در این خصوص شیخ صدوق این عبارت را به کار میبرد: «ثم ادعت الواقفه علی الحسن بن علی بن محمد(ع) ان الغیبة وقعت به لصحة امر الغیبة عندهم» یعنی واقفیه کسانی بودند که غیبت را برای حضرت امام حسن عسکری(ع) در نظر گرفتند و گفتند که امام حسن عسگری(ع) غیبت کرده است.
* در جریان فکری اخباری و اصولی به احادیث مربوط به حضرت مهدی(عج) چگونه مینگرند؟ آیا تفاوتهایی در این دو مکتب میبینید؟
** اخباریون کسانی هستند که توجه ویژهای نسبت به اخبار دارند و برخی از ادله صحت و سقم احادیث را هم به گونه اصولیین نپذیرفتهاند و هر حدیثی را که در کتابهای روایی وجود دارد معتبر دانسته و رد این احادیث را جایز نمیدانند. اصولیین معتقدند که به هر حال یک اصولی حاکم است و اخبار باید مورد بررسی قرار بگیرد و ممکن است صدور بعضی از احادیث قطعی باشد و برخی از آنها قطعی نباشد. ولی بعضی از اخباریین ضمن این که اصل اعتقادی آنها نسبت به ائمه(ع) صحیح و درست است. یعنی ائمه را در یک جایگاه رفیعی در دین میدانند. اما توجه ندارند که خود آنان فرمودهاند که در بین احادیث ما، صحیح و ناصحیح وجود دارد؛ یعنی احادیث ناروایی هم وارد شده است.
مثلا حدیثی که مشتمل بر قول رکیک باشد، این جزء فرمایش ائمه معصومین(ع) نیست؛ ولو این که در کتب روایی نقل هم شده باشد. یا فرض بفرمایید در خطبه 201 نهجالبلاغه آمده است که آن قدر احادیث دروغین در زمان رسول اکرم(ص) به وجود آمد که حضرت رسول اکرم(ص) برخاستند و خطبه خواندند و فرمودند که کسی که یک کلامی را به من نسبت ناروا بدهد، جایگاهش در آتش خواهد بود. بنابراین اخباریون در مقام ادعا میگویند که ائمه اطهار(ع) دارای مقام والایی هستند و احادیثی که در کتب نقل شده ولو این که ممکن است از ناحیه آنها صادر شده باشد، در نظر ما محترم میباشد و البته ما هم در این اعتقادات تا حدودی شریک هستیم. ما هم تا آنجایی که ضرورتی اقتضا نکند، روایتی را رد نمیکنیم. حتی علمای ما، بزرگان ما مثلا میرداماد یا دیگران، بزرگان و فقهای ما، گاهی میگویند ما به این روایات فتوا میدهیم. به آن روایت فتوا نمیدهیم. بدون این که بخواهند بگویند آن روایت جعل یا کذب یا نظایر اینها است.
روایات هم مثل قرآن در شرایط مختلف نازل میشوند. ممکن است یک کلامی از معصوم صادر شده باشد ولی امروز باید طبق ملاک اینها سنجیده شود و اگر فقیه میخواهد به حدیثی فتوا بدهد، باید درستی آن برایش مدلل و ثابت شود. اخباریین در این زمینه قدری با ما اختلاف دارند آنها ملاکهای صحت و سقم را در مورد احادیث جاری نمیکنند و حدیث را به صرف این که در کتب اخبار وجود داشته باشد، معتبر قلمداد میکنند. اگر کسانی اینطور باشند، البته علمای اصولی ما آنها را مورد نقد قرار میدهند؛ چرا که در این رابطه با آنها اختلاف مشرب داریم. اما در مسئله اعتقاد به مهدویت، بین ما و اخباریون اختلافی در اصول وجود ندارد؛ یعنی آنها به ائمه اطهار، ولایت، امامت و وصایای حضرت مهدی(عج) معتقد هستند.
البته ممکن است بعضی از روایاتی که درباره حضرت مهدی(عج) آمده است آنها بدون چون و چرا بپذیرند، یا این که آنها را ملاک اعتقادات خودشان قرار دهند، ولی اصولیین اصل اعتقاد به مهدویت را از قرآن و روایات پذیرفتند. بعضی از روایاتی که مربوط به جزئیات بحث مهدویت است و جزء اصول اعتقادی ما به حساب نمیآیند لزومی ندارد که ما به همه آنها اعتقاد داشته باشیم ما باید اعتقاد به حضرت مهدی(ع) دوازدهمین وصی پیغمبر اکرم(ص) و به منجی عالم بشریت اعتقاد داشته باشیم و اعتقاد هم داریم. اما این که مثلا در روایتی آمده «دجال» شکل و شمایل خاصی داشته، دیگر جزو اصول اعتقادات ما نیست. همچنین است مسئله علائم ظهور، اساتید بزرگوار ما میفرمودند: که این علائم ظهور، غالبا «بدایی» هستند. یعنی خداوند عالم در یک شب امر فرج حضرت مهدی(عج) را اصلاح میکند.
این که ما دعا میکنیم برای فرج حضرت مهدی(عج) به خاطر این است که نوع علائم ظهور بدایی هستند. بنابراین لزومی ندارد که ما جمود کنیم بر آن علائم؛ ولی ممکن است در این مسئله اخباریان چنین اعتقادی نداشته باشند و فکر کنند که تمام آن علائم و یا تمام آن ویژگیها و خصوصیاتی که در کتب اخبار نقل شده، بایست تحقق پیدا کند. خداوند مبسوط الید است این علائم و ویژگیهایی که ذکر شده است، دست خداوند را نمیبندد. خدا فعال مایشاء است. اگر از لحاظ روابط علّی و معلولی که در جهان وجود دارد، خداوند بخواهد مثلا یک مریض لاعلاجی را شفا بدهد، شفا میدهد؛ چرا که اراده و مشیت خداوند حاکم بر همه روابط علّی و معلولی و همه چیز هست. هر چه خداوند بخواهد، همان محقق میشود.
* جایگاه موعودیت و مهدویت در اسلام و سایر ادیان چگونه است؟
** اعتقاد به مهدویت یک اعتقاد اصیل اسلامی است؛ یعنی هر کسی به قرآن معتقد باشد، بلکه هر کسی به ادیان الهی معتقد باشد به موعود هم اعتقاد دارد. چون ما میبینیم که بشارت به موعود در همه ادیان هست؛ در مسیحیت در یهود، در زرتشتی و همه ادیان وجود دارد. همه میگویند که او خواهد آمد. منجی عالم بشریت خواهد آمد. در حقیقت یک تصویر روشنی از آینده بشریت ارائه کردهاند و این برای بشر میتواند خیلی محرک و چراغ روشن و مشعل فروزانی باشد که همه را به سمت این آرمان بزرگ، زندیگ دنیایی خود را ترسیم و تنظیم نمایند. در اسلام هم با توجه به تأکیداتی که در آیات قرآن است، این مطلب برای همه مسلمانان خیلی روشن است. من میتوانم بگویم که اعتقاد به مهدویت معادل اعتقاد به و��ایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین(ع) و معادل اعتقاد به پیامبر اکرم(ص) است. یعنی اینها در یک راستا و در یک جهت هستند.
نمیشود یک نفر بگوید من مسلمان هستم، ولی به آیات قرآن اعتقاد ندارم. من مسلمان هستم ولی به آیات مهدویت یا آیات مربوط به آینده روشن در جهان اعتقاد ندارم. بالاخره اینها جزء قرآنند. اینها وابسته به همدیگرند. این آیات عدیده که در کتاب مرحوم شیخ هاشم بحرانی با عنوان «المهجة فی ما نزل فی القائم الحجة» بالغ بر 130 آیه احصاء شده است، تعبیر و تفسیر آن درباره حضرت مهدی(عج) میباشد. مثلا در ابتدای قرآن که میخوانید «الذین یؤمنون بالغیب» یعنی این که مؤمن کسی است که تنها به آن چیزی که مشهود بوده بسنده نمیکند چرا که شهود ما خیلی اندک است و بسیاری از حقایق وجود دارد که مشهود ما نیست ولی وجود دارد. خیلی چیزها به چشم سر دیده نمیشوند ولی وجود دارند. اعتقاد به مهدویت هم از این قبیل است.
* جریان دیگری که در مقوله ولایت و... دیدگاههایی دارد شیخیه است. این فرقه در نگاه به مهدویت و انتظار چه نظری دارد؟
** شیخیه که پیروان شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی هستند، دارای مذاق اخباریگری هستند؛ اما علاوه بر اخباریگری یک مطلب خلافی هم در کار شیخیه وجود دارد و آن این است که معتد به رکن رابع هستند. میگویند که ما برای آن که خدا را بشناسیم، باید پیغمبر را بشناسیم، چون شناخت خدا بر ما مقدور نیست. ما برای این که پیغمبر را بشناسیم باید امام را بشناسیم، شناخت پیامبر با آن کمالات که صادر اول است، از ناحیه حق متعال بر ما مقدور نیست و برای این که امام را بشناسیم باید رکن رابع را بشناسیم باید واسطه بین امام و مردم را بشناسیم و شناسایی امام با آن کمالات که قلب عالم وجود است برای ما مقدور نیست. ما کجا میتوانیم امیرالمؤمنین(ع) را بشناسیم؟ ما کجا میتوانیم حضرت مهدی(عج) را بشناسیم؟ ما باید رکن رابع را بشناسیم. رکن رابع یعنی کسی که واسطه میان مردم و امام است و در حقیقت شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی خودشان را دارای همچنین مقامی میدانستند.
این اعتقاد از نظر ما امامیه به کل مردود است در ادعیه آمده است: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...؛ یعنی راه معرفت از پایین نیست، راه معرفت از بالاست. مثلا کسی که در استرالیا نشسته، کجا رکن رابع را میخواهد بشناسد کجا شیخ احمد احسایی را میخواهد بشناسد. آنان در حقیقت معتقد بودند به یک نوع باب سفارت و نیابت بین حضرت مهدی(عج) و مردم را به طور رسمی باز کردند و این که شناخت حضرت مهدی(عج) باید از طریق نواب و از طریق نایب خاص آن حضرت که اسم آن را گذاشتند «قریة الطاهره» که از آیه قرآن گرفته شده است اما یک نفر که در استرالیا است چگونه بیاید این آقا را بشناسد. او با اعتقاد قلبی خودش به یک خدایی که او را آفریده پی میبرد. حال در هر جای دنیا که باشد. چرا که اعتقاد به وجود خداوند، فطری است. هر کسی رابطهای میتواند با خداوند داشته باشد. پیامبران ظاهر آمدهاند که همان حکم عقل را بیان نمایند: ان الله علی الناس حجتین حجتاً ظاهره و حجتاً باطنه. عقل، پیامبر باطنی است. همانطور که پیامبر آمده است مردم را به خداوند دعوت کند، عقل ما هم ما را دعوت میکند.
* چه وجوه افتراق و اشتراکی در امر وساطت در شیخیه و آئین مسیحیت وجود دارد؟
** از یک جهت اشتراک وجود دارد؛ اشتراک در آن جاست که ما میگوییم که اگر کسی گناهکار است نباید آبروی خودش را پیش عمرو و زید ببرد و اعتراف کند. مثلا برود پیش یک مجتهدی یک مرجع تقلیدی یک پیشنمازی بگوید آقا ببخشید! یا من اعتراف میکنم پیش شما. ما چنین چیزی در اسلام نداریم. بله میفرماید خود این شخص پیش خدا توبه کند. چرا که خداوند توبهپذیر است. خدا از هر کسی به ما نزدیکتر است. کشیش هم یک بنده از بندگان خداست که ممکن است گناهان او به مراتب بیشتر از آن سادهلوحی باشد که آمده و دارد پیش آن کشیش اعتراف میکند. چون ما نمیدانیم در پیشگاه خدا چگونه حساب میکنند شاید یک نفر هم که ظاهرش بد است، خیلی نزدیک و مقرب باشد در دستگاه الهی. شیخیه نیز ادعای ضرورت واسطه در معرفت را دارند. در واقع معرفت یا مغفرت به عنوان واسطه نشاندهنده اشتراک این دو دیدگاه است. کشیش واسطه مغفرت است و آن رکن رابع نیز که آنها ذکر میکنند، واسطه معرفت است.
* جریان بابیت و بهائیت چه نسبتی با شیخیه دارند؟
** درباره بابیت و بهائیت عرض میکنم که بابیت در بستر شیخیگری ایجاد شد. یعنی همان مسئله رکن رابع که شیخیه در پرده میگفتند و برای خودشان چنین مقام و موقعیتی قائل بودند. همان را به طور صریح و روشن یک جوان شیرازی به نام میرزا علی محمد باب (شیرازی) ادعا کرد که من همان رکن رابع هستم. کم کم به جای رکن رابع از کلمه «باب» استفاده کردند و خود را واسطه بین مردم و امام زمان(عج) عنوان نمودند. در اسلام و خصوصا تشیع شدیدا مخالف است با این که کسی ادعا بکند که من نایب خاص حضرت مهدی(عج) هستم. «و من ادع المشاهدة فانه کاذب» اگر کسی ادعای مشاهده کند. او دروغگو است.
در توقیع از ناحیه حضرت مهدی(عج) این عبارت مطرح گردیده است. ولی اب آن بستری که شیخیه فراهم کرده بودند باعث شد که این شخص ادعای بابیت کند و به دنبال آن هم ادعای نبوت و آئین و شرع و کتاب و نسخ اسلام نمود و بعد از آن هم که میرزا حسین علی بهاء آمد و اصلا آیین بابیت را نسخ کرد و بحث اعتقاد به حضرت مهدی(عج) و آن که یک نفر باید واسطه و باب باشد را هم از بین بردند و آئین دیگری درست کردند که مبانی آن با مبانی اعتقادی اسلام بالکل تعارض دارد؛ یعنی خار از اسلام است. کسی که قرآن و احادیث ائمه(ع) را نسخ شده بداند این خارج از اسلام است. در حقیقت این بستری که شیخیه آرام آرام شروع کردند. میرزا علی محمد باب آمد و ادعای اولیهاش ادعای بابیت بود و واسطه خلایق و خود آن باب هم ادعای افزونتری کرد و به اصطلاح کتاب آسمانی و کتاب بیان آورد که ناسخ اسلام و قرآن است و بعد هم میرزا حسین علی بهاء آمد که ناسخ بابیه شد. در حقیقت به قول استاد ما که میفرمودند: «آتش به جان شمع فتد که این بلا نهاد» این عقیده انحرافی کوچک که شیخیه ایجاد کردند باعث شد که این انحراف در بین عده زیادی به وجود آید.
* نسبت انتظار با گناه و فساد یا با اعمال صالح چگونه است؟
** ما در احادیث بیشماری داریم که در روند گذشت ایام، دنیا به جایی میرسد که پر از ظلم و جور میشود. مثلا در بسیاری از احادیث داریم که «یملا الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» یعنی خداوند به وسیله حضرت مهدی(عج) عدل و داد را در زمین آکنده میکند از آن پس که پر از ظلم و جور شده باشد.
البته در جهان میبینیم که ظلم و فسادی که توسط امپریالیسم و توسط کشورهای جهانخوار و ستمگران و سرمایهداران و غیره، ظلمهای اقتصادی و سایر ظلمها بر مستضعفین نقاط مختلف عالم اعمال میشود ما امیدواریم که این روند کاهش پیدا کند و به تدریج عدل و داد جایگزین ظلم و تباهی بشود. امیدوار هستیم و وظیفه هر مسلمان این است که تلاش کند و اصلاحات جزیی و اصلاحات کم را کوچک نشمارد و انجام بدهد. در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین(ع) است که «افعل الخیر و لا تحقر منه شیئا فان صغیره و قلیله کثیر» یعنی کار خیر را انجام بدهید و هیچ موقع آن را کوچک نشمارید که کار خیر کوچک هم در پیشگاه خدا بزرگ است. و قلیل آن هم بسیار است.
این یک مطلب خیلی صحیح و درست است. اما در جامعه ممکن است این اقداماتی که مؤمنان و صالحان انجام میدهند برای تحقق عدل و داد، اینها منجر به نتیجه نهایی نشود و ظلم و جور در دنیا رو به نقصان و کاهش نباشد. ولی ما باید وظیفه صلاح خود را انجام دهیم. ما جلوگیری از ظلم و فساد را باید در برنامه خود داشته باشیم. حالا اگر خداوند مقدر کرده که دنیا پر از ظلم و جور بشود. چیزی از وظیفه انسان مسلمان نمیکاهد. مسلمان باید وظیفهاش را انجام بدهد، اگر توانست در مورد خانواده، شهر و مملکت و جوامع اسلامی و سایر جوامع در هر حدی که میتواند وظیفه خود را انجام دهد. وظیفه یک فرد مسلمان ترویج صلاح است. وظیفه یک فرد مسلمان دفاع از حقانیت است. وظیفه یک فرد مسلمان در شرایط خود، جهاد در راه با اموال و انفس است.
وظیفه یک فرد مسلمان تحقق آرمانهای مقدس حضرت مهدی(عج) در برقراری حکومت عدل و داد جهانی است. وظیفهای که برای امام است، عینا برای مأموم هم هست. امتی که در انتظار مصلح است باید صالح باشد، یعنی خودش باید صالح باشد و در این راستا حرکت کند. ما در بعضی از احادیث داریم که میفرمایند. برای قیام حضرت مهدی(عج) خودتان را آماده کنید و تجهیز سلاح بکنید «ولو بسهم» یعنی اگرچه با یک تیر باشد. علمای ربانی ما کسانی بودند که شمشیرشان را برای دفاع از حضرت مهدی(عج) و برای جنگ کردن در رکاب حضرت مهدی(عج) آماده کرده بودند و این را همراه خودشان داشتند شب که میخواستند بخوابند آن را زیر بستر خودشان قرار میدادند و روزهای جمعه یا روزهای تعطیل شمشیربازی میکردند و خودشان را مهیا میکردند که هر موقع حضرت ظهور کرد بتوانند در رکاب حضرت مهدی(عج) فعالیت و تلاش کنند.
در سفرنامه معروف ابنبطوطه آمده است که من وقتی آمدم شیعیان حله را دیدم که با چه شوری روزهای جمعه میآیند و خودشان را با شمشیرها آماده میکنند و میگویند که: «به در آی ای مهدی صاحب الزمان(عج): بدر آی تا ما در رکاب تو جانفشانی بکنیم» و تمرین میکردند و مسابقه مینمودند و خودشان را آماده میکردند. واقعا باید شیعه هر لحظه منتظر باشد که حضرت ظهور کند و در رکاب آن حضرت جانفشانی بکند در تلاش و فعالیت بکند و وظیفه خودش را به نحو احسن انجام بدهد. اما اگر روند و حرکت تاریخ به سویی برود که در دنیا ظلم و فساد هیأت حاکمه و امپریالیسم و بیدینها و زورمداران و زرپرستان به اوج برسد آن یک چیزی است که در علم خداوند است و ارتباطی به وظیفه ما ندارد. مسلمان نمیتواند بگوید من بیایم ظلم و فساد را ترویج بکنم برای این که حضرت صاحب ظهور کند. این خلاف هدف حضرت مهدی(عج) است. حضرت مهدی که نمیفرماید ظلم و فساد را زیاد بکنید. میفرماید من میخواهم ظلم و فساد را از بین ببرم. مسلمان باید ظلم و فساد را از بین ببرد.
مارکسیستها و هگلیستها که به بحث تز و آنتیتز و سنتز معتقد بودند میگفتند که برای این که مثلا نظام سرمایهداری به وجود بیاید باید نظام فئودالیسم از درون بپوسد. باید ظلم و ستم فئودالیسم به نهایت برسد تا سرمایهداری در آن ایجاد شود. برای این که سوسیالیسم به وجود بیاید باید سرمایهداری از درون بپوسد یعنی هر دورهای را مبتنی میکردند بر تباهی دوره قبل که به صورت تز و آنتیتز و سنتز رخ میدهد. از نظر مارکسیستها این مطلب جایز است که اگر مثلا حکومت فاسد را بخواهیم ساقط کنیم. یک مقداری هم ما ظلم و جور اضافه بکنیم. تا پای این حکومت نوشته بشود تا مردم یک انقلاب نهایی بکنند و این را سرنگون بکنند. از نظر اسلام این امر کاری قبیح است یعنی ممکن است که هدفمان خوب باشد ولی وسیلهمان نیز باید خوب باشد.
نمیتوانیم بگوییم که هدف وسیله را مباح میکند. این حرف کمونیستها و مارکسیستها است. استاد بزرگوارمان شهید مطهری در قبل از انقلاب مباحث اینگونه را با جدیت و با توجه فوقالعادهای مطرح میکردند. تفاوتهای بین نظام مقدس اسلامی نظامهای هگلیستی و مارکسیستی و فلسفه تاریخ آنها خیلی با عنایت در کتابهای ایشان آمده است. در کتاب کوچکی هم به نام «قیام و انقلاب مهدی(عج)» همین مباحث را مطرح نمودهاند. ایشان در آن کتاب مرقوم فرمودهاند که اصلاحات جزئی از نظر مسلمان رواست و باید انجام بگیرید و هدف وسیله را مباح نمیکند. اگر ما هدفمان خوب باشد، وسیلهمان هم باید خوب باشد، اگر ما میخواهیم حکومت عدل تحقق پیدا کند باید از ابزار خوب هم استفاده کنیم.
ظلم و فساد ابزار صحیح و درستی از نظر منطق اسلام نیست. ولو این که بخواهد یک حکومت صالح هم به زعم خودش سر کار بیاورد. باید از طریق صحیح و درست آن استفاده کرد. پس این فکر که ما بیاییم دنیا را پر از ظلم و جور بکنیم یا این که اندیشه و فلسفه و طرحمان این باشد که ظلم و فساد را عالمگیر بکنیم تا براساس آن ظلم و فساد آن عدل الهی تحقق پیدا کند این که فکر مارکسیستی است، نه اسلامی من اعتقاد دارم مسلمانی که معتقد به قرآن و معتقد به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار است چنین اعتقادی را نمیتواند داشته باشد و ندارد. چطور میشود که یک نفر قرآن بخواند، امر به معروف و نهی از منکر انجام ندهد؟ این همه آیاتی که راجع به عدل و داد و آنها است. آنها را نادیده بگیرد و بگوید من میخواهم ظلم و فساد را بیشتر کنم؟ اتفاقا این یک بحثی است که مربوط به ماتریالیستها است و این را به مسلمین نیز نسبت میدهند. جدا از این کسانی که در راه اصلاح عقیده مهدویت و حضرت مهدی(عج) در طول تاریخ بودهاند، در راستای فقاهت و در راستای تبعیت از احکام اسلامی گام برداشتهاند اینگونه نبودند.
چنین مطلبی مربوط به مسلمین نیست مربوط به شیعیان نیست و خارج از دایره اسلام و اعتقاد به توحید است. کسانی چنین حرفی میزنند که اصلا مبانی را قبول نداشته باشند و مادی باشند. او میتواند چنین حرفی بزند. در بین مسلمین ما چنین کسی را نمیشناسیم. اگر هم کسی باشد او معتقد به اسلام و قرآن و امام زمان(عج) نیست. امام زمان(عج) کجا راضی است که یک نفر بیاید فساد بکند؟ بنابراین کسی که در انتظار حکومت حضرت مهدی(عج) است باید اهداف حضرت مهدی(عج) را ترویج بکند. باید کارهای حضرت مهدی(عج) را انجام بدهد. باید برای ریشهکن کردن ظلم و فساد تلاش بکند. حالا اگر روال حرکتهای اجتماعی جهان به نحوی است که آن زورمداران و ظلمه حاکم میشوند و از بستر آن ظلم، اراده خداوند تعلق میگیرد، بعد از آن که دنیا پر از ظلم و جور شد حکومت عدل الهی تحقق پیدا کند این مربوط به قضای الهی است؛ مربوط به وظیفه ما نیست. ما نمیتوانیم بگوییم باید ظلم و فساد را زیاد بکنیم تا حضرت صاحب ظهور کند. این حرف غلطی است. اگر کسی این حرف را بزند مسلمان نیست.
* «ولایت و محبت» یا «فقاهت و شریعت» چه رابطهای دارند؟
** محبت یک حرف صحیحی است. ما در بعضی از احادیث داریم «هل الدین الا الحب» آیا دین جز محبت چیز دیگری هم هست. حب خدا، حب اولیای خدا، حب پیامبر و ائمه اطهار، بسیار جایگاه بالایی دارد. در واقع این بحث همان تولی و تبری است. دوست داشتن دوستان خدا و دشمن شمردن دشمنان خدا.
«و الذین معه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» هم محبت و هم شدت هر دو هست. محبت تنها کافی نیست. باید محبت با عمل صالح توأم باشد. یک شعر بسیار جالب از امام باقر یا امام صادق(ع) در کتاب کافی نقل شده است به این مضمون: «تعزل الهه و انت تظهر حبه هذا الامرک فی الفعال بدیعه لو کان حبک صادقا لا طعته الا المحبه لم احبه مطیعه» یعنی معصیت و نافرمانی خدا میکنی و اظهار حب خدا مینمایی. این یک عمل بدیع و عجیبی در آفرینش است. حب تو صادق نیست. اگر حب تو صادق بود، اطاعت میکردی؛ زیرا که محب مطیع محبوب است.
بنابراین خداوند عالم در قرآن کریم، دستوراتی برای سعادت دینا و آخرت داده است. برای سعادت صرف محبت کافی نیست. صرف حب قلبی کافی نیست؛ بلکه باید با عمل مجاهدت، تلاش، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد باشد. اینها اگر همراه با آن اعتقاد شایسته و درست باشد، ممکن است خداوند ما را مورد مغفرت خویش قرار دهد محبت صرف ما را به سر منزل مقصود نمیرساند.