تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۱  ، 
کد خبر : ۲۶۱۱۶۵

بحران مصر؛ کودتا یا تداوم انقلاب (بخش پنجم و پایانی)

اشاره: سال‌ها خواهد گذشت و جهان سیاست، همچنان از کودتای نظامیان مصر و سرنگونی نخستین دولت غیرنظامی برآمده از انقلاب مردم سخن خواهد گفت. دلیل آن تا حدودی روشن است. گذشته از پیامدهای این کودتا برای آینده سیاسی مصر، نباید از نظر دور داشت که نقش این کشور به عنوان الگوی حرکت‌های سیاسی جهان عرب، می‌تواند سبب بروز رفتارهایی مشابه در سایر کشورهای عرب دستخوش دگرگونی شود. اما در این میان، باید یک سئوال اساسی را مطرح کرد. آیا سقوط دولت‌هایی که از پس انقلاب‌های عربی برآمده‌اند، به معنای پایان عمر آرمان‌های انقلابی در جهان عرب، یا به عبارتی، زمان توقف بیداری اسلامی است؟ این مقاله در بخش پایانی، درصدد پاسخگویی به این پرسش است. وی ائتلاف اخوان المسلمین باارتش مصررازودهنگام دانست وافزود:اخوان گمان می‌کرد بعدازبه قدرت رسیدن،ارتش رادر دست گرفته ولی حقیقت این است که حکومت اخوانی‌هاتنهااز طریق رسانه‌های تصویری وژست های‌رسمی نمودپیدا کرد.آنهامانند کودکان ساده لوح،ازشنیدن شایعات مربوط به اخوانی کردن نهادهای دولتی وسیطره برارتش مصر،خوشحال می‌شدند.وی گفت:درواقع اخوان دریک سال گذشته حکومت نکرد،بلکه عملیات اطلاعاتی بزرگی رابه پیش راندکه باطمع قدرت واقدامات عجولانه ‌تغذیه‌اش می کرد و در نهایت، ارتش باسرنگونی مرسی به این عملیات اطلاعاتی پایان داد.

کودتا با طعم انقلاب

یک سال پس ازبه قدرت رسیدن محمد مرسی به عنوان رئیس جمهورمصرپس ازسرنگونی حسنی مبارک، مردم مصرهمان کاری راکه بامبارک کردند،با وی نیزکردندوتجربه تلخ وبسیار گرانی رادرکارنامه سیاسی اخوان المسلمین به ثبت رساندند.تحولات روزهای اخیرمصربه روشنی نشان دادکه حکومت اخوانی هادرشرایط ناگواراحتضار به سرمی برد؛

شرایطی که بانادیده گرفتن حقوق وسلایق اکثریت مردم وجریان های سیاسی مخالف شکل گرفته بودومردم جزباسرنگونی مرسی آرام نمی گرفتند.شاید سرنگونی رئیس جمهوری که بایک انتخابات آزاد ورای مستقیم مردم وبه صورت قانونی برگزیده شده بود،آن هم تنهاپس ازیک سال،کمی عجیب به نظر برسدومدتهابایدابعاد مختلف این رویداد،مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد، اماآنچه بایددراین رویداد مهم موردتوجه قرار داد،سماجت مردم مصربرای پیگیری مطالبات وحقوق خوداست که به خاطرآن رژیم مبارک راسرنگون کرده بودند،ولی باروی کار آمدن مرسی،آن مطالبات بطورکامل محقق نشد.

مرسی دراولین اظهاراتش پس ازبرکناری،عزل خودازسوی ارتش رابه سرقت بردن انقلاب توصیف کرد،اماواقعیت این است که انقلاب ازیک سال پیشتر،توسط جریان اخوان مصادره شده بودوجریان‌های سیاسی مخالف که نقش اصلی رادرسرنگونی رژیم مبارک داشتند،توسط اخوانی ها به حاشیه رانده شده بودند.اقدام ارتش درعزل مرسی پس از ضرب الاجل 48 ساعته و گرفتن کنترل اوضاع در مصرتوسط نظامیان این کشور،شاید برای مردمی که برای سرنگونی مرسی به خیابان ها آمده بودند، خوشایند به نظر برسد،اما دخالت نظامیان درحوادث سیاسی یک کشورکه درحال تجربه کردن دموکراسی است،تصویر مخدوشی رابرای ارتش به ثبت خواهد رساند،چراکه عملکردنظامیان این کشور،تداعی کننده نقش نظامیان دردهه های گذشته این کشوروحضور آنان درقدرت است.صدورضرب الاجل 48 ساعته برای رئیس جمهورقانونی یک کشورتوسط ارتش،هرگزنمی تواند جلوی سقوط یک دولت رابگیرد و نظامیان مصری به خوبی می دانستند که با این بیانیه، مهر تاییدخود را برسرنگونی مرسیزده اند؛ اقدامی که شاید مخالفان مرسی آن را انعکاس خواسته مردم قلمداد کنند، اما در حقیقت دخالت آشکار ارتش در مسائل سیاسی این کشور را بازگومی کند.

شایدبرخی معتقدبه این باشند که آنچه درمصرروی داده،انقلاب دوم است وبرخی هم نام کودتا برآن می گذارند،اما حقیقت چیزدیگری است. برخی صاحبنظران وتحلیلگران نیزاز روی خوشبینی معتقدندآنچه درمصرروی داده است،بازگرداندن انقلاب 25 ژانویه به مسیر اصلی خودو اصلاح انحرافی است که اخوانی هادراین انقلاب به وجود آورده بودند، اما به خاطرفشردگی حوادث و تحولات مهم سیاسی این کشور،باید به دور از احساسات و با در نظرگرفتن نقش همه عوامل موجود درآن، به این رویداد مهم نگاه کرد. همه، فرق میان انقلاب وکودتارابه راحتی تشخیص می دهند.انقلاب بااراده ملت‌ها محقق می شود، اما نظامیانی که تشنه قدرت هستندونتایج انتخابات رابر نمی تابند، به راحتی دولت های منتخب مردم راسرنگون می کنند،حال می خواهد باخونریزی باشدیا بدون خونریزی،اما درقضیه مصر، نظامیان با زیرکی خاصی توانستندابتکار سیاسی رادردست بگیرندوهمان شدکه خودمی خواستند .دراین میان،ملتی که صدهاجان درراه انقلاب خودبدهد،بایددررسیدن به همه اهداف خوداستوار بماند.

این ملت نیز حتی اگرباکمک ارتش رژیم قبلی راسرنگون کند،نباید زمام اموررابه دست نظامیان بسپارد،چراکه زبان نظامیان بازبان سیاست وقواعد دموکراسی متفاوت است ونظامیان خواهی نخواهی مسیرانقلاب هارا به سمت و سوی دیگری می برند.بااین حال،آنچه بایددرباره حوادث اخیرمصرموردتوجه قرارداد،این است که به همان اندازه که نقش مردم درسرنگونی مرسی مهم است،نقش ارتش نیزاهمیت دارد. مصرممکن بود بدون دخالت ارتش به سمت جنگ داخلی برود و هرج و مرجی بی پایان درخیابان ها رخ بدهدکه حضور مردمی برای پایان دادن به چنین اوضاعی کافی نبود، از این رو، نظامیان فرصت را برای مصادره انقلاب مردم مناسب دیده وبا عزل مرسی، توانستندابتکارعمل رادردست بگیرندودست به کودتایی باطعم انقلاب بزنند.

مردم مصر باید با هوشیاری تکلیف خود را با جریان های سیاسی وارتش روشن کنند. هرقدرهم نظامیان بخواهندکوتاه مدت درقدرت بمانند،مردم بایدپیام روشنی به آنهاوجریان های سیاسی بدهند.بایدآنهارامکلف به پیگیری مطالبات مردم ودراسرع وقت زمینه را برای برگزاری انتخابات فراهم کنند،نه اینکه برسر قدرت به نزاع و کشمکش بپردازند وازاهداف انقلاب غافل شوند.

پابرجایی بیداری اسلامی

اما در پایان این بحث، باید یک نکته مهم رابه خاطرسپرد؛اینکه بیداری اسلامی ملت ها،با شکست یک حکومت ضعیف دچارتزلزل نمی شودوهمین مساله،نشانگرتفاوت ذاتی میان«بهارعربی»و«بیداری اسلامی»است.واژه بهار،درادبیات سیاسی بین‌الملل،درکل،قرینه بانوعی حرکت به‌سوی ارزش‌های غربی است؛ ارزش‌هایی که اومانیسم،لیبرالیسم وسکولاریسم ازجمله آنهاهستند. هنوزچیزی ازآغازانقلاب‌های عربی نگذشته بودکه طرف‌های غربی تلاش کردندازجنبش‌های اجتماعی جهان عرب به عنوان«بهار عربی»یاد کنند.اولین بار، نشریه آمریکایی«فارین پالیسی»این نام رابرای تحولات جهان عرب که ازاواخرسال 2010 میلادی آغاز شده بودبه کاربردواین نام فورادرتمامی رسانه‌های جریان غالب غربی وحتی رسانه‌های دگراندیش غرب، جای خود را باز کرد.

بهارعربی تنهایک اسم نبود،بلکه یک مفهوم بود.کلمه«بهار» درادبیات سیاسی غرب دارای بارمعنایی خاصی است که مخاطب بین‌المللی اولین بارآن رادرماجرای«بهار پراگ» شنید. بهار پراگ دوره‌ای بود که طی آن بلوک شرق شاهد نوعی عدول سوسیالیسم به ارزش‌های غربی بودودرسال 1968 به اوج خودرسیدوسرانجام بادخالت نظامی شوروی سابق که مبتنی بردکترین«برژنف»بود،به پایان رسید. براساس دکترین برژنف،هرگاه سوسیالیسم در کشوری درمعرض خطر قرار گیرد، دیگر کشورهای سوسیالیستی باید آن راحفاظت می‌کردند واز منظر روس‌ها، سوسیالیسم در چکسلواکی به‌ خطر افتاده بود. وقتی عبارت بهارعربی باچشم‌هاآشناشد،تحلیلگران آن را به‌معنای حرکت جوامع عربی به سوی نوعی نظام تقلیدی ازغرب تلقی کردند؛

نظامی که طبعادرفرهنگ هزاران ساله مردم این منطقه ریشه‌ای نداشت،یااگر داشت،باانگاره‌های دیگری پیوندخورده بود.درمیان انقلاب‌های عربی، برجسته‌ ترینشان انقلاب مصربود؛نه تنهاازجهت سرنگون کردن حسنی مبارک،بلکه ازجهت الهام‌بخشی سیاسی مصردرتاریخ معاصرجهان عرب.هنوزازخاطرهانرفته است که«جمال‌ عبدالناصر»، پان ‌عربیسم را ازکرسی ریاست‌جمهوری مصردر تمام جهان عرب مدیریت می‌کرد.درمقابل این تدبیرتبلیغاتی غرب، ایرانیان ازعبارت«بیداری اسلامی» برای انقلاب‌های عربی استفاده کردند. بر عکس نگاه غرب که نگاهی صوری بودوبه اشکال تحولات و حاکمیت سیستم دموکراتیک توجه می‌کرد، ایرانیان تحولات جهان عرب راازدریچه «هویت» نگریستندو ریشه‌های فرهنگی وتاریخی اعراب راعامل اصلی این انقلاب هادانستند. بدیهی است که ریشه‌ای‌ترین عنصرفرهنگی درمصرودیگرنقاط جهان عرب را بایداسلام دانست؛

از این رو؛ عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی ایران؛ حمایت خودراازبیداری اسلامی اعلام کردند.تقابل بین ایران وغرب درمساله انقلاب‌های عربی یک تقابل گفتمانی بود. ایران این انقلاب‌ها را بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی می‌دانست واین در حالی بودکه غرب آنهاراعدول ازگفتمان سنتی، به گفتمان مدرن تلقی می‌کرد.درمصرهم رئیس‌جمهوری برسرکارآمد که گرچه ازاعضای اخوان‌بود، امادر عمل سیاست‌های چندان متفاوتی رابارئیس‌جمهورسابق به کارنبست.وی نه روابط مصربااسرائیل رامورد هجمه قراردادونه توانست وابستگی اقتصادی به آمریکاو متحدین منطقه‌ایش راکاهش دهد. وی دربحران سوریه نیزبه ‌طورکامل درکنارگفتمان غرب ایستادوتلاش کردبه‌هرروی، خودرارئیس‌جمهوربرآمده از «بهارعربی» نشان دهد. با این حال، یک‌ سال بعدازانتخاب مرسی به ریاست‌جمهوری مصر، کاروی به راحتی وظرف کمترازیک‌هفته به پایان رسیدواوحتی به اندازه حسنی مبارک نیز نتوانست دربرابرموج اعتراضات مقاومت کند.

مرسی که به نماد سازش انقلاب‌های عربی با غرب تبدیل شده بود، از یک‌ سو نتوانست تغییرات مدنظرمردم رابرآورده کندوازسوی دیگر، توان مقابله با قدرت تاریخی نظامیان مصر رانداشت. نظامیان مصردارای ریشه‌های عمیق درتاریخ معاصراین کشور هستندوبه‌ نوعی می‌توان گفت که هویت سیاسی نوین مصر،با نظامیگری عجین است. مرسی که برآمده از یک انقلاب شکوهمند بود، نتوانست گفتمانی رانمایندگی کندکه ازپس ریشه‌های تاریخی نظامیان برآیدو بازنده میدان نام گرفت.شاید طنزتاریخ باشدکه عاقبت بهارعربی تاحدودی شبیه به عاقبت بهارپراگ ازآب درآمد.گفتمان بهارعربی هم مثل بهارپراگ بادخالت نظامی به پایان رسید. شایدبرخی بگوینداین اتفاق فقط درمصرافتاده است، امانباید فراموش کنندکه مصربزرگترین الهام‌بخش اندیشه‌های سیاسی درجهان عرب، دست‌ کم درتاریخ معاصر است.

در ضمن طی ماه‌های اخیر،چه کسی ازتغییرات بنیادین غرب‌گرایانه در لیبی، یمن یاتونس خبری دریافت کرده است؟ از این رو،پایان مرسی، خواه‌ناخواه پایان بهارعربی هم می‌تواند باشد. اصولا کلمه بهاراگر درعرصه طبیعت برای ملل شرقی یادآورزیبایی وطراوت ونشاط است، درعرصه سیاسی چیزی جز نحوست ازپی خود نداشته است.اماهویت اسلامی مردم منطقه همچنان بر جای خود است وماندن و رفتن مرسی برآن هیچ تاثیری ندارد.در پایان ماجراهای مصر،مردم مصرغربی نشدند، اما مسلمان باقی ماندند.دموکراسی مدنظرغرب بادخالت نظامیان درانقلاب مصرعملا پایان یافت،اما خاطره خروش کم‌نظیرمردم مصرولیبی، درپی اهانت به مسلمانان دریک فیلم آمریکایی، هرگزازیادها نخواهدرفت و سفیر کشته شده آمریکادرلیبی هم هرگززنده نخواهد شد.گفتمان هویتی،گفتمان حاکمیتی نیست که نیازمند حضور درقدرت باشد، بیداری اسلامی همچنان برجای خودباقی است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات