تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۲ - ۰۵:۵۳  ، 
کد خبر : ۲۶۱۲۳۷
گفتگو با دکتر ابراهیم فیاض

دعوا بر سر این خواهد بود: امام و امت با خلافت و جماعت

مقدمه: الزامات و وجوه گفتمانی آینده انقلاب را با ابراهیم فیاض استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در میان گذاشتیم. او معتقد بود یکی از مشکلات جریان سیاسی ما عدم تعهد و پایبندی به یک چارچوب تئوریک مشخص است. این عدم پایبندی موجب شده است فرصت‌طلبان بتوانند به راحتی هم اصلاح‌طلبی و هم اصولگرایی را از درون به چالش بکشند. او معتقد است نزاع اصلی میان دو مدل «امامت و امت» و «خلافت و جماعت»‌ خواهد بود. می‌گوید باید به سمت دولت کریمه برویم که در آن حکمت و معنویت موضوعیت دارد. سخنان او که گهگاه پیوندی با تاریخی و ارجاعی بدان پیدا می‌کند حاوی کلیدواژه‌ها و کدهایی است که قضاوت در خصوص برخی جریانات کنونی نظیر راست سنتی و جریان کارگزاران هاشمی را ممکن می‌سازد. متن این گفتگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید:‌

* الزامات وجوه گفتمانی دهه آینده انقلاب اسلامی از نگاه شما چیست و چگونه است؟‌ به بیان دیگر به کدام سو می‌رویم یا باید برویم‌؟ تاکنون با چه آسیب‌هایی مواجه بوده‌ایم؟

** ما یعنی کشورهای مشهور به جهان سوم (که من این را نمی‌گویم، بلکه می‌گویم کشورهای غیرتمدنی. یعنی کشورهایی که هنوز تمدنشان محقق نشده است و تابعی از تمدن غربند و فعلا فقط یک فرهنگ هستند. هنوز تمدن ایجاد نکرده‌اند.) می‌گوئیم 1400 سال تمدن داریم. حالا باید چگونه این فرهنگ را شکل بدهیم تا به تمدن برسیم؟ این بحث بسیار مفصلی است. در کشورهایی مثل ما همان‌طور که تمدن درست نشده، چهارچوب‌های تئوریک هم درست نشده است و جنبش‌هایی که در جامعه به وجود می‌آیند، بیشتر واقعیت هستند تا تئوری. اینها در واقع غیرتئوریک هستند.

متأسفانه در کشورهایی مثل ما واقعیت از تئوری جلو می‌افتد و ایجاد بحران می‌کند و بحران هم به شدت بالاست. من بُعد منفی بحران را فقط نمی‌خواهم بگویم، حتی بُعد مثبت آن. به شدت بحران‌سازی می‌کند. تحرک اجتماعی ما بیشتر ناشی از بحران است تا این که یک نوع ثبات اجتماعی همراه آن باشد. در همه جنبش‌هایی که تا حالا داشته‌اید، می‌توانید این را ببینید، مثلاً جنبش اصلاح‌طلبی. آن کسی که ادعای اصلاح‌طلبی داشت، بعدها گفت بیائید این جنبش را تئوریک کنید! البته آن موقع دیگر دیر شده بود.

* در اصولگرایی چه طور؟‌

** الان هم در اصولگرایی همین است، یعنی اصولگرایی بیشتر یک جنبش اجتماعی بدون تئوری بود. آرشیو روزنامه ایران هست. من بارها از همان اول گفتم بدون تئوری‌سازی به هیچ جا نخواهید رسید و آخر هم دچار بحران می‌شوید.

الان اصولگرایی در جامعه یعنی چه؟ همه می‌گویند ما اصولگرا هستیم. چند نفر اصولگرا هستند؟ حتی کسی که حزب و سنت حزبی داشت و خودش حزب بازار زده بود هم می‌گوید من اصولگرا هستم! اگر این‌طور است شما اولش کجا بودی؟ پس اصولگرایی یک چیز جدید است، نه یک چیز قدیمی.

اینجاست که فرصت‌طلبی پیش می‌آید و تا یک نهضت و جنبشی در جامعه به وجود می‌آید، همه خودشان را اصلاح‌طلب و اصولگرا می‌دانند. وقتی این فرصت‌طلب‌ها وارد می‌شوند، اوضاع به شدت قاتی می‌شود. کارشان هم این است که این فرصت‌طلب‌ها جنبش‌ها را منحرف می‌کنند و سیستم را از درون می‌پاشند.

* و این هم در اصولگرایی رخ داده است هم اصلاح‌طلبی؟

** بله. هم اصولگرایی از درون پاشید و هم اصلاح‌طلبی. الان اصولگرایان با هم دعوا دارند و سعی می‌کنند اصولگرایی را نابود کنند. همان‌طور که در اصلاح‌طلبی هم خیلی‌ها وسط ریختند، در حالی که اصلاح‌طلب نبودند، بلکه برانداز بودند. اینها اصلاح‌طلبی را به هم ریختند و از درون نابودش کردند و کار را به جایی رساندند که در فتنه 88 دیدیم.

اصلاح‌طلب‌ها ضربه خوردند و خیلی‌هایشان مات مانده‌اند که اصلاً چه شد و از کجا ضربه خوردیم! در همه اینها هم مشکل یک چیز است و آن هم اینکه چهارچوب تئوریک، مشخص و روشن نیست. لذا همیشه ابهام، فتنه، فرصت‌طلبی‌ها، نفوذها، از هم پاشیدگی‌ها و نابود کردن سرمایه‌های اجتماعی به شدت اوج می‌گیرد.

* اما رهبری از همین واژگان اصولگرایی و اصلاح‌طلبی در سخنان خود استفاده کردند.

** رهبری در دوره اصلاح‌طلب‌ها گفت ما اصلاح‌طلبیم، اما اصلاح‌طلب بر مبنای چه؟ بر مبنای اسلام، نه اصلاح‌طلبی آمریکایی یا اروپایی. عیب قضیه اینجاست. چه کسانی اصلاح‌طلبی را این‌گونه شکل دادند؟ بعضی‌هایشان مارکسیست‌هایی بودند که خیلی‌هایشان اساساً برانداز بودند و خودشان را در میان اصلاح‌طلب‌ها جا زدند. خیلی‌هایشان هم که رفتند به انگلیس و معلوم بود که از اول هم با آنها چه ارتباطاتی داشتند.

الان هم اصولگرایان قربانی فرصت‌طلب‌ها شده‌اند. اینها وارد شده‌اند و با تندتر از همه شعار دادن، دارند بر جریان مسلط می‌شوند. این باعث این شده است که می‌بینیم الان اصولگرایی دارد از درون می‌پاشد و متأسفانه به وضعیت خجالت‌آوری هم رسیده است. الان هم معلوم نیست در آینده چگونه قرار است جنبش دیگری خلق شود. مثلا بگوید نه اصلاح‌طلبم و نه اصولگرا؟! این یعنی جنبش من درآوردی بدون چهارچوب تئوریک که فقط جامعه را به بحران‌های خاصی دچار کنند. خلاصه حالا حالاها گرفتاریم.

* با این توصیف مشکل اصلی ما از ناحیه سیاسیون یا کنشگران سیاسی است؟

** مشکل گروه‌های سیاسی نیستند، بلکه مشکل حوزه‌ها و دانشگاه‌ها هستند که نتوانسته‌اند چهارچوب‌های تئوریک را استخراج کنند. نیروهایی را که در اثر فراز و فرود این جنبش‌ها از دست می‌دهیم، سرمایه‌های اجتماعی ما هستند که نابود می‌شوند. در جنبش اصلاح‌طلبی، دانشگاهی‌ها و حوزوی‌ها و... افراد سالم زیادی بودند که دچار حواشی، بحران‌سازی، افسردگی و پرخاشگری شدند. بسیاری از نیروها را به این شکل از دست دادیم. خیلی از آنها را خودم دیده‌ام که دچار افسردگی و بحران‌های شدید روحی و روانی شده‌اند. بالاخره اینها افراد همین جامعه هستند... .

* و می‌توانستند تئوریسین‌های جریانی هم باشند.

** همین‌طور است. این نیروها از بین می‌روند و وقتی خوب دقت می‌کنید، می‌بینید نتیجه همین فرصت‌طلبی‌هایی است که اشاره کردم. غالباً هم ریشه در همین نهادهای اقتصادی جامعه دارند که می‌خواهند منافعشان را از طریق رانت‌ها تأمین کنند. رهبری از همان اول در انتخابات مجلس گفتند برای قدرت و ثروت وارد مجلس نشوید. حالا یک کسی برود توی مجلس و ببیند چند نفر برای قدرت و ثروت وارد مجلس شده‌اند! اخیراً هم داریم آثارش را می‌بینیم.

متأسفانه به حرف رهبری هم گوش نمی‌دهند. ایشان می‌گویند از رئیس‌جمهور سئوال نکنید، در شرایط کنونی استیضاح نکنید، ولی باز این کار را می‌کنند. می‌بینیم که فرصت‌طلبی وحشتناک است و همه ما را دچار مشکل می‌کند. پس هر نوع جنبشی اگر قرار است بعد از این به وجود بیاید و جنبش را در دست بگیرد، باید چهارچوب‌های تئوریک خود را مشخص کند.

* در مورد خود این چهارچوب تئوریک صحبت می‌کنید؟

** یکی از مهم‌ترین بحث‌ها این است که اصولگرایی هیچ وقت در مقابل اصلاح‌طلبی نبود؛ اصولگرایی در مقابل غرب‌گرایی بود. اگر هم اصلاح‌طلبی را نقد کرد به خاطر این بود که اصلاح‌طلبی غرب‌گرایی کرد؛ یعنی به جای این که خودش بنشیند و براساس چهارچوب‌های معرفتی، دینی، اجتماعی و تاریخی خودش یک اصلاح‌طلبی بومی را تولید کند، متأسفانه شروع به غرب‌گرایی کرد. تا آنجا پیش رفتند که بعضی از کسانی که مدعی اصلاح‌طلبی شدند، به صورت رسمی به نوکری غرب روی آوردند. خیلی از آنها با سفارتخانه‌ها کار می‌کردند که در فتنه 88، قصه‌هایش آشکار شد.

مشکل اینجا بود که اصلاح‌طلبی، غرب‌گرایی شد، و گرنه خود اصوگرایی هم اصلاح‌طلب است، ولی اصلاح‌طلبی براساس اصول است. اصولی که در دین خودش هست. امام(ره) هم اصولگرا بود و هم اصلاح‌طلب. به آخر عمر امام نگاه کنید. هم با اسلام آمریکایی و هم با اسلام تحجری جنگید. اسلام تحجری همین سنت‌گرایی بازار و همان‌هایی هستند که نمی‌گذاشتند آیت‌الله العظمی بروجردی زبان خارجی را به حوزه بیاورد و حوزه علمیه قم را یک حوزه جهانی کند. خدا می‌داند شاید همان‌هایی هم که آن موقع این کار را کردند، دستشان با انگلیس در یک کاسه بود، نگذاشتند حوزه علمیه قم، یک حوزه جهانی بشود. نتیجتاً یک حوزه درونگرا و فردگرایی شد که نمودی از همان سکولار کردن حوزه است.

آقای مطهری می‌گوید همین بازار گفت به حوزه سهم امام نمی‌دهیم که زبان خارج بخوانند، باور کنید من مشکوکم و می‌گویم که اینها بعید نیست با خارج کشور ارتباط داشته باشند.

آیت‌الله العظمی بروجردی در هامبورگ مرکز اسلامی را بنیان گذاشت و الان مقام معظم رهبری دارد آنجا را می‌گرداند، من نسل‌های دومی را که در آنجا بودند، دیده‌ام که بزرگ‌ترین تئوریسین‌های اسلامی در آلمان شده‌اند و دارند در آلمان اسلام‌شناسی درس می‌دهند. از خیلی‌ها که ظاهرشان سنت‌گرایی است و نمی‌گذارند چنین کارهایی بشود باید ترسید، چون این سنت‌گرایی نیست، غرب‌گرایی است، انگلیسی‌زدگی است. سنت‌گرایی بازار باعث می‌شود بسیاری از فرصت‌های اجتماعی نابود شوند.

* الان ظهور این سنت‌گرایی کجاست؟

** الان مثلا سنت‌گرایی بازار جلوی جهانی شدن اقتصاد ایران ایستاده است. یعنی می‌خواهد اقتصاد ایران یک اقتصاد تولیدی جهانی نباشد. رهبری معظم می‌گویند باید اقتصاد، تولیدی بشود و تولید ملی راه بیفتد و این تولید در خط جهانی به (BRAND) برسد. ما می‌بینیم تمام هم و غم سیستم سنتی بازار این است که اقتصاد ما تجاری نفتی بماند، پول نفت برود و به جایش کالا بیاید و ما هم درصدهایش را بگیریم.

آن وقت سلطان شکر و چای درست می‌شود یا می‌بینیم فلان مزرعه را می‌خرند تا چای خارجی از دست نرود. بعد هم اگر کسی قاچاقی برنج وارد کند، می‌گویند این برنج‌ها نجس است. اگر ما برنج وارد می‌کنیم، برنج‌های طاهر وارد می‌کنیم. اینجاست که می‌بینیم وقتی خود اصولگرایی می‌گوید اسلام جهانی، سنت می‌آید و به شدت با آن درگیر می‌شود.

* اگر بخواهیم درباره ادبیات اصولگرایی هم حرف بزنیم و کمی مختصات آن را بسط بدهیم و تئوریزه کنیم چه می‌توانیم بگوییم؟

** مبنای اصولگرایی براساس امت و امامت است. تئوری کلان ما امت و امامت است و ولایت فقیه را در قالب امت و امامت قبول داریم.

* در مقابل این، چه تئوری و قالبی قرار دارد؟

** در مقابل این تئوری آنچه سنت‌گراها و بقیه و حتی مدرنیسم دارد به شکل مخفی دنبال می‌کند، سنت خلافت و جماعت است. یعنی در مقابل امت و امامت، خلافت و جماعت را مطرح می‌کنند. موقعی که شما نظریه امت و امامت را می‌بینید، بحث عدالت در درون آن است، یعنی ما این تئوری را در قالب امامت قبول داریم. تئوری عدالت خلافتی که در جناب عمر، خلیفه دوم متجلی شد و با زور همراه بود را قبول نداریم.

* تفاوت این دو را بیشتر توضیح بدهید.

** عدالتی که در امت و امامت مطرح می‌شود، شامل عدالت فردی هم هست. عدالتی که در خلافت است، فقط عدالت بیرونی است. در عدالت خلافتی، حکمت نیست، اما در عدالت امامتی حکمت هم هست.

* یعنی چه؟

** یعنی به عبارت دیگر عدالت گستردگی خاصی پیدا می‌کند که از فرد شروع می‌شود و به جامعه می‌رسد و از جامعه به فرد می‌رسد. فقط عدالت بیرونی نیست که دیگر کاری به فرد نداشته باشد و از نظر اخلاقی و از درون، منحط بشود. در نتیجه‌ی عدالت جناب عمر، خلافت عثمان و بی‌عدالتی‌ای رخ داد که عثمان، خلیفه سوم هم به خاطرش کشته شد. نتیجه خلافت عثمان هم شد خلافت معاویه. امام علی(ع) را به زور آوردند. همان‌هایی که آوردند، خودشان هم در جنگ جمل در مقابلش ایستادند و برای جنگ صفین مهیا شدند. خوارج در جنگ صفین که قصه‌اش مفصل است فقط امام علی(ع) را در این وسط قربانی کردند. امام علی(ع) نمی خواست بپذیرد، ولی چون حجیت بر امام علی(ع) تمام شد و خداوند می‌گوید، پذیرفت، ولی می‌دانست که آخرش همانی می‌شود که شد.

ما عدالت را در نظام جامع‌تری به نام امت و امامت قبول داریم. اسلام مدرن مثل مدرنیسمی که در نظریه تفکری آیت‌الله منتظری به وجود آمد، ولایت فقیه را به طرف خلافتی می‌برد. چون آیت‌الله مبنایش را گذاشت بر احکام السلطانیه ماوردی اهل سنت. در ولایت فقیه آقای منتظری به نظر من شوراها هست؛ یعنی منتظری امامت ولایت فقیه را عملاً نفی کرد. این که ما به امام خمینی، امام گفتیم، برای آن است که این ادامه امامت است. خیلی از اینها از جمله بازرگان مخالفت کردند.

* غیر از بعد فردی که اشاره کردید، وقتی ما با نگاه امامت و امت به مسئله نگاه می‌کنیم چه شاخصه‌های متفاوت دیگری پیش می‌آید؟

** حکومت در بعد امامتی می‌آید و به نفع مردم، مصلحت را مطرح می‌کند. مصلحت‌‌شناسی، مصلحت‌گرایی اینجا مطرح است. اگر یادتان باشد همه بحث‌هایی که آغاز انقلاب مطرح شدند، عدالت بود که عدالت چگونه اجرا شود؟ آن موقع بحث عدالت در قم مطرح شد که احکام فقهی، خودش عدالت است یا عدالت باید حاکم بر احکام فقهی باشد؟ از اینجا شروع شد. بحث محوری، بحث عدالت بود که این عدالت در چند سال تئوری به مصلحت رسید.

مثل همین بحث‌هایی که الان در دوره آقای احمدی‌نژاد به وجود آمده است، آن موقع هم به وجود آمد. فقه سنت‌گرای قم و بازار سنت‌گرای تهران به شدت روی این بحث عدالت ایستاده بودند، البته روی بحث تئوریک به نام فقه سنتی ایستاده بودند. آنهایی که در مقابل اینها بودند به نام فقه پویا آمده بودند وسط و بین فقه سنتی و فقه پویا جنگ شد.

فقه سنتی می‌گفت عدالت در خود احکام است، فقه پویا می‌گفت عدالت باید حاکم بر احکام باشد.

بعد که این قصه به وجود آمد، خلاصه آخرش رسید به این که عدالت یعنی مصلحت، یعنی امامت می‌تواند بیاید و شروع کند به مصلحت ایجاد کردن و حتی احکام اولیه را هم تعطیل کند. در آن موقع حتی جلوی امام هم ایستادند. آقایان فقاهت سنتی که در قم بودند و الان هم در بحث‌های سنت‌گرایی حتی با اصولگرایی هم به شدت درگیر هستند، آن موقع موافق این قصه نبودند. می‌گفتند این‌ها فقه سنتی را نابود کردند و این نوعی بدعت و از این حرف‌هاست، ولی امام جلوی آنها ایستاد.

آقایان فقه سنتی قدری با امام راه آمدند و گفتند ما از باب احکام ثانویه قبول داریم. امام گفت: «نه! اینها همه احکام اولیه است.» اینها برمی‌گشت به آن اصل اولیه‌ای که حالا متأسفانه نمی‌دانم چه جوری آقایان آن موقع در قم نمی‌دیدند و متأسفانه الان هم نمی‌بینند که فرامین رهبری و صحبت‌های رهبری را در مخمصه‌هائی می‌گذارند و متأسفانه به طور عملی رهایش می‌کنند، مثل همان مورد که رهبری در سفری که به قم داشتند گفتند ما چهارچوب سیاسی اسلام را می‌خواهیم. قم به ایشان داد؟ نداد! یعنی نشان داده می‌شود که آقایان یا به چهارچوب سیاسی قائل نیستند یا اگر هستند نمی‌توانند آن را دربیاورند. چرا؟ چون مبناها را ندارند.

وقتی می‌گوییم عدالت، برای حفظ نظام اجتماعی است و اگر می‌گوییم ربا حرام و جنگ با خداست، چون نظام اجتماعی را به هم می‌زند.

اصولگرایی عدالت‌طلب است. حکومت براساس حکمت، عدالت را در جامعه اجرا و جاری می‌کند، چهارچوب اقتصادی آن با رباخواری، بانک خصوصی و با دولتی که فقط جامعه را به رباخواری تشویق و فساد و فحشا ایجاد می‌کند، موافق نیست. موقعی که فاصله طبقاتی ایجاد می‌شود، فحشا به وجود می‌آید، فحشای سازمان‌یافته و مافیای سازمان یافته که همه چیز را براساس همین رانت‌ها تنظیم می‌کند.

یک عده هم که پول ندارند، خود را می‌فروشند. آن کسی هم که پول دارد اینها را می‌خرد. اینجاست که فحشاهای نظام‌یافته و نظام‌های فساد به شدت در جامعه اوج میگیرد و از هم‌پاشیدگی به وجود می‌آید و جامعه بدون حمله خارجی هم نابود می‌شود، ولو از نظر ثروت و قدرت نظامی، بالاترین قدرت را داشته باشد.

* در نسبت با مردم چه تفاوتی ایجاد می‌شود؟‌

** اصولگرایی دولت و ملت را قبول ندارد. شما بروید و در خود غرب بررسی کنید و ببینید کجا فردی از قشر پایین اجتماع می‌تواند بالا بیاید؟ رئیس‌جمهورهای آمریکا از کدام اقشار اجتماعی هستند؟ این رئیس‌جمهور سیاه‌پوست چون پدرش فرماندار فلان ایالت بوده، توانسته است بالا بیاید. پدرش یک تاجر بزرگ پولدار بود. جمهوری‌خواهان که وضعشان معلوم است، چون همه اشراف و آریستوکرات هستند. دموکرات‌ها مثل خود بیل کلینتون از کدام فرمانداری ایالت بالا آمد؟ یعنی این‌طوری نیست که طرف صاف بیاید میدان و بشود رئیس‌جمهور. در جمهوریت هم بدون امامت و امت، آریستوکراسی و اشرافی‌گری به وجود می‌آید. همه کسانی که الان در ایران هستند، دنبال همین‌اند. اینهائی که می‌گویند پارلمانتاریسم، می‌خواهند اشرافیت به وجود بیاورند که رئیس‌جمهور از یک سری اقشار اشرافی که در مجلس هستند، در بیاید.

امت و امامت تئوری ماست، ولی الان دارد باز یک نوع سنی‌گرایی به وجود می‌آید، یعنی از اول در جامعه ما به عنوان روشنفکری دینی آمد. این روشنفکری دینی که حتی آقای منتظری خودش را براساس آن بنا کرده بود، به دنبال نوعی بحث خلافتی در ولایت فقیه به وجود آمد، یعنی بحث شد که رسید به اصلاح‌طلبی و رسید به غرب‌گرایی. چرا؟

* بین خلافت و غرب‌گرایی نسبتی هست؟

** اتفاقاً خلافت‌گرایی و غرب‌گرایی یکی است. اگر دموکراسی و آزادی بدون عدالت باشند، می‌‌شوند همان غرب‌گرایی که کانت باب کرد و اتفاقاً آخرش خودش هم به پادشاهی و اشرافی‌گری رسید. نوعی آزادی بدون عدالت را مطرح کرد، یعنی قبلاً اگر متافیزیک بود، متافیزیک روی عدالت بنا می‌شد، روی نوعی سوسیالیسم بنا می‌شد و اگر کانت متافیزیک را زد برای این بود که آزادی را به وجود بیاورد و آزادی هم توسط اشرافیت بنا شود، اسمش را هم گذاشت دموکراسی یا جمهوری‌خواهی. در دوم خرداد هم این بحث به شدت پیچید. شد جمهوری‌خواهی بدون متافیزیک و بدون معنویت، بدون عدالت فردی.

عدالت فردی ضامن همه اینهاست، ضامن معنویت است و کانت در فلسفه، متافیزیک را زد که این معنویت را از بین ببرد. اگر جمهوریت را خواستند، در واقع این نوعی سوسیالیسم اشرافی بود، مثل فرانسه و مثل لیبرالیسم آنگلوساکسونی که همه‌اش اشرافی است. یک عده آدم‌های خاص بالا می‌آیند و بقیه هیچ.

* یعنی در مدل امامت و امت بحث معنویت پیش می‌آید.

** براساس امت و امامت، یک سری مفاهیم داریم که این مبانی، اولش عدالت فردی است، معنویت است، یعنی مردم امام را فقط به خاطر فقاهتش قبول نکردند، به خاطر معنویت امام هم بود. شب عملیات بچه‌ها می‌گفتند امام باید بگوید عملیات بکنید یا نکنید، یعنی معنویت امام هم بود. ما فقاهت حرفه‌ای به این معنا که الان بعضی‌ها مطرح می‌کنند، نداریم. ما فقاهت با امامت داریم. فقاهتی را که غیر از امام باشد قبول نداریم، چون نتیجه‌اش زهد و عقلانیت عمری و بعد هم قصه‌های عثمان و معاویه بشود که اشرافیت در خلافت آن‌قدر اوج گرفت که پس از چند سال شد پادشاهی و امارت و معاویه. یعنی اصلا پادشاهی شد.

جالب اینجاست که وهابیت، شیعه را متهم می‌کند که او پادشاهی را به وجود آورد، در حالی که نمی‌دانند خود اینها باعث شدند. چون ما وقتی که می‌گوییم امام فرزند امام، منظور فرزند بزرگ‌تر که نیست. مثل اسماعیل که فرزند بزرگ‌تر امام جعفر صادق(ع) بود. بعضی‌ها گفتند که امام است، چون فرزند بزرگ‌تر است. اما امام گفتند: «نه، امامت تابع حکم الهی است.» یعنی اگر ما می‌گوییم کسی امام است، نه به این دلیل است که فرزند امام است، ‌بلکه به این دلیل است که امامت در اوست، به دلیل حکمتی است که از او می‌جوشد. فقیهی از امام حسن عسگری(ع) نُه ساله سئوالی پرسید. یک سئوال پرسید و امام ده‌ها شق توضیح داد و همه از جوانب ایشان شوکه شدند. امامت از باب فرزندی نیست، از باب حکمت است.

در مراجع نداریم که چون فرزند مرجع است، پس مرجع است. ما می‌گوییم چه کسی مرجع است؟ آن کسی که اعلم است. مرجعیت یک شکل تقلیل یافته از ولایت فقیه است. این مبنای اصولگرایی ساختار حکومتی است که از باب امامت در ولایت فقیه متجلی می‌شود، هم عدالت فردی در آن متحقق است و هم عدالت جمعی. مشروعیت ولایت فقیه از باب امامت و فطرت است، یعنی معنویت. معنویتی که الان شما دارید می‌بینید، معنویتی است که در خود امام است.

مردم چرا ولایت را می‌پذیرند؟ فقط به خاطر فقاهت ایشان است؟ یا به خاطر معنویت ایشان؟ که اصلاً نمی‌گذارد هیچ دنیاطلبی‌ای در خودش و خانواده‌اش جاری شود. در خانه‌ای زندگی می‌کند که فرشش موکت است. فرش به قدری نابود و نخ‌نما شده است که مجبور شده‌اند رویش موکت بیاورند، یعنی در خانه رهبری ما موکت هست. یک خانه قدیمی 50، 60 ساله است. حتی خبر دارم که بعض‌ها گفته‌اند اگر زلزله بیاید این خانه می‌ریزد! یک خانه شیروانی است. مردم این را از رهبری قبول دارند. چون ولایت فردی و ولایت جمعی در آن است.

* در خلافت ماجرا چگونه می‌شود؟

** در خلافت فقط ولایت جمعی است، ولایت فردی و معنویت از جامعه رخت می‌بندد. اگر جمهوریتی در خلافت هست، جمهوریت برای رئیس شدن است. به همین دلیل اردوغان که گفت خلافت اسلامی است، امروز در سوریه دارد این همه کشت و کشتار انجام می‌دهد. سخنرانی که کرد، گفت: «شرافت ما همان لائیسیته است». چرا؟ به همین دلیل. چون لائیسیسم همان شکل خلافت بیرونی است و امامت و عدالت فردی و درونی را ندارد. اینجاست که الان خیلی‌ها به دنبال تفسیر خلافتی ولایت فقیه هستند و می‌خواهند مشروعیتش را از مردم بگیرند؛ نمی‌خواهند از امام زمان بگیرند. می‌خواهند نائب امام زمان نباشد. ما سیاست را هم از نائب امام زمان می‌دانیم، یعنی همه ولی‌فقیه‌ها که بیایند، آخرش باید حکومت را تحویل امام زمان بدهند. خیلی‌هایشان نائب خاص هم می‌شوند، مثل جناب شیخ مفید که حتی به نوعی نائب خاص هم شد و حتی فتوای او را هم امام زمان اصلاح کرد.

* امام زمان؟

** بله، امام زمان اصلاح کرد. اینجا دولت کریمه رخ می‌دهد، چون دولت لئیمه بدون معنویت است، اما دولت کریمه با معنویت است. در دولت کریمه‌ای حرکت می‌کنیم که در آخر زمان می‌آید و محورش خود امام زمان می‌شود. الان دولت جمهوری اسلامی دولت کریمه نیست، چون براساس فقاهت و معنویتی که ولی فقیه با هم قاتی و از آن حکمت تولید می‌کند، نیست. این می‌شود دولتی که مبنای اخلاقی در جامعه ایجاد می‌کند. بهاالاسلام باهله که بعد می‌شود دعاۀ الناس الی الله یعنی این سیستم آن است. آنهایی که خلافتی هستند، این معنویت را حذف می‌کنند. بعد می‌خواهند مشروعیت را از داخل مردم دربیاورند، و این مشکلی است که روشنفکری دینی دچار آن هستند.

یک وقت روشنفکری دینی در حکومتی مثل اردوغان شکل پیدا می‌کند و همه هم دنبال این هستند که اردوغان را مثلاً محور اسلام کنند و نظام سلطه جهانی و صهیونیسم جهانی به شدت تلاش می‌کند که اسلام خلافتی بدون معنویت مثل ترکیه را اجرا کند و به همین دلیل الان با ایران در سوریه، مصر و... می‌جنگند تا نگذارند معنویت بیاید. این می‌شود خلافت لائیسیته. اردوغان در اولین سفری که بعد از انتخاب به مصر کرد، این را گفت. این پروسه دارد به شدت حاد می‌شود. یعنی جنگ جهانی جنگ بین امامت و امت و خلافت و جماعت است که این دومی در نهایت به دولت – ملت می‌رسد یعنی یک سیستم جدید مدرنیستی.

دولت – ملتی که مبنایش سکولاریسم و لائیسیسم است. فقط آن را بازتولید اسلامی کرده و در قالب خلافت و جماعت درآورده‌اند و جنگشان هم با امت و امامت و معنویت و اخلاق است. دولت لائیکی که آنها می‌خواهند به نام خلافت جهانی بنا کنند، نتیجه‌اش کشت و کشتار بی‌جهت مردم در سوریه است و نتیجه‌اش همین پولی است که دولت‌های لائیک دارند می‌دهند که این کار را انجام بدهند.

پس آنچه که در این قصه مهم است، همین است که خدمتتان عرض کردم. یعنی ساختار ما امت – امامت است و آخرش هم به یک جامعه آرمانی و دولت کریمه می‌رسد که ما داریم در آن جهت حرکت می‌کنیم.

سال‌ها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید / انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

یعنی امام از همان اول دنبال امامت امام زمان است. نیمه خرداد، پانزده خرداد 42 است که امام دارد می‌گوید. یعنی از همان ابتدا قضیه ظهور مطرح است و نمی‌تواند خارج از امامت و امت باشد.

برنامه‌هایی هم که در خلافت می‌آید اشرافیت اقتصادی است. عمر اولین کاری که انجام داد این بود که آمد و گفت بیت‌المال باید براساس سابقه اسلام تقسیم شود که از آن طلحه و زبیر درآمد که بعداً جلوی عدالت امام علی(ع) هم ایستادند. فاصله طبقاتی به وجود آمد و از آن خوارج درآمد که پدر معنوی وهابیت است:‌«لاحکم الا الله» و نفی امامت است. بعد رفت دنبال شورا، دنبال حکمیت.

حالا دوباره سنتی‌ها شروع کرده‌اند و دارند دنبال حکمیت می‌روند. ابوموسی اشعری‌ها دارند پیدا می‌شوند که ثروت‌های کلانی دارند و می‌خواهند امامت را نفی کنند و به جایش خلافت بگذارند و بروند سراغ شورا. امروز هر کسی دنبال شوراست، ریشه در همان جا دارد.

* یعنی شورای رهبری که آقای هاشمی می‌گفت...

** شورای رهبری برمی‌گردد به همان خلافت. پارلمانتاریسم برمی‌گردد به خلافت. اینهایی که دارید می‌بینید همه‌اش تئوری خلافتی است، نه تئوری امامتی. برای همین هم در آن حکمیت، علی(ع) را کنار گذاشتند و حکمیت ابوموسی اشعری را پذیرفتند. حتی حاضر نشدند نظر امام را درباره حکم قبول کنند و گفتند نه! آن کسی را که ما می‌گوییم باید حکم باشد؛ نه آن کسی که تو می‌گویی! قرآن ناطق را کنار گذاشتند!

الان کسانی که شورا را به هر نوعش مطرح می‌کنند، حکمیت را مطرح می‌کنند، این کارشان به ساختار خلافتی برمی‌گردد و همه‌شان هم با غرب همراه هستند، با آنگلوساکسون‌ها همراهند که خودش را در فتنه 88 هم نشان داد. می‌خواهم بگویم که این به شدت یک چهارچوب تئوریک دارد.

* شورای فقهی چطور که چند وقت پیش برخی مطرح کردند؟

** ما امام را قبول داریم، نه شورای رهبری و نه حتی شورای فقهی. اینها مال ما نیست، مال عمر بوده است که از داخل آن عثمان درمی‌آید.

جنگ آقای منتظری و امام هم همین بود. او ولایت فقیهی که قبول دارد، خلافتی است و شاگردان آقای منتظری هنوز هم دارند این بحث‌ها را مطرح می‌کنند، یعنی شورای رهبری، شورای فقاهتی. اینها همه ضد تئوری امت و امامت است و آخرش هم می‌رسد به دولت. نظام حکومت اسلامی را بر مبنای دولت – ملت بنا می‌کنند، یعنی همه اینها نفی حکومت آخرالزمانی می‌کنند. بارها در خطبه‌هایشان گفته‌اند که شاید هم این حکومت به حکومت حضرت وصل نشود. یعنی شک و تردید ایجاد می‌کردند، با این که از اولش اگر در جبهه هم می‌جنگیدیم برای امام زمان می‌جنگیدیم.

امام هم نائب امام زمان(عج) بود، نائب همه چیز، نه نائب فقاهتی‌اش. حتی نائب امامتی‌اش. در این قصه، ما این ساختار را داشتیم و در جبهه هم همین بود. الان هم همین است. متأسفانه اینها می‌خواهند به دولت و ملت برسند و می‌گویند مشروعیتش هم از مردم است و به همین دلیل می‌گویند پس شورا بهتر است و مردم هم باید شورای رهبری انتخاب کنند. در بُعد حکومتی هم به پارلمانتاریسم رسیده‌اند.

* مفاهیمی مثل عدالت و پیشرفت اینجا چه وجهی پیدا می‌کنند؟‌

** پیشرفتی که ما می‌گوییم براساس جامعه امام زمان است یعنی در جامعه امام زمان پیشرفت‌ها به اوج می‌رسند و حتی جنوس و جامد به سخن می‌آید و جهان تمام برکاتش را بیرون می‌دهد. اگر پیشرفت را قبول داریم، تحت ولایت قبول داریم، یعنی وقتی که تمام اسماء الهی فعال می‌شوند. ما می‌گوییم همه دنیا براساس اسماء الهی می‌چرخد. الان بشر بعضی از اسماء را فعال کرده است.

ما با طبیعت همراه هستیم، یعنی نباید طبیعت را ویران کرد که این قدر فساد محیط زیستی به وجود آید. پیشرفت نباید با نابودی طبیعت، نابودی هوا، نابودی آب‌ها و اقیانوس و گرم شدن زمین و زلزله و این همه آتشفشان و سیل و طوفان‌های ویرانگر و خشکسالی‌ها و... همراه باشد. چرا این‌طور شده است؟ چون به صورت تخریبی و حاکم و محکوم با طبیعت برخورد کرده‌اند.

در اصولگرایی، مبنای ما این است که تمام طبیعت بما هو طبیعت فعال می‌شود، منتهی بدون فساد. «وَ اعمُرِ اللهم به بلادک و احی به عبادک». همه پیشرفت‌هایی که در غرب مطرح شد با بیگانگی بوده است. بیگانگی انسان از خودش، از طبیعت و از جامعه. تمام فیلسوفان غرب، این بیگانگی را از اول تا الان گفته‌اند. از خود کانت بگیرید تا هگل تا مارکس، وبر... همه گفته‌اند هر جا که آدم‌ها پیشرفت می‌کنند، آن حالت معنویت و عاطفه و احساس از بین می‌رود و عقلانیت ابزاری حاکم می‌شود. هابر ماس می‌گوید عقلانیت تفاهمی، یعنی باید با هم تفاهم کنیم.

پیشرفتی که ما می‌گوییم براساس امامت می‌گوییم و وقتی از امامت می‌گوییم، در نتیجه در آن معنویت هم هست. ما می‌گوییم عمران، آبادی که اتفاقاً این اصولگرایی از آبادگران درآمده است که آقای مهندس چمران مطرح کرد. از درون حزب آبادگران، اصولگرایی درآمد.

ما عمران را قبول داریم، نه توسعه و جهانی شدن را. بعد از «و اعمر اللهم به بلادک» در دعای عهد بلافاصله می‌گوید «و احی به عبادک». پیشرفت غرب‌گرایانه‌ای که در دولت‌های بازسازی و نوسازی به وجود آمد را قبول نداریم. پیشرفتی که ما قبول داریم همراه با زنده شدن بندگان است. دولت کریمه است، نه دولت لئیمه. اگر یادت باشد آن روشنفکر دینی آمد و گفت پیشرفت با فضیلت جور درنمی‌آید. اگر بخواهیم پیشرفت را با فضیلت همراه کنیم، خشونت به وجود می‌آید. باید پیشرفت را قبول کنیم با رذائل اخلاقی.

شعار هم داد که رذائل اخلاقی در سطح فردی به حسنات جمعی تبدیل می‌شود. در مجله کیان اینها را گفتند. گفتند سیئات اخلاقی فردی می‌شود حسنات جمعی! بنابراین باید سیئات اخلاقی را در جامعه پخش کنیم تا پیشرفت به وجود بیاید. این نتیجه خلافت‌گری است. نتیجه‌اش می‌شود معاویه و عثمان؛ ولی اگر بخواهیم امامتی دربیاوریم، اتفاقاً پیشرفت داریم، اخلاق و معنویت هم داریم و می‌شود عمران و آبادی و احیای بندگان.

* و همچنان ذیل بحث امت و امامت...

** کل سیستمش امت و امامت است، نه دولت و ملت یا خلافت و جماعت.

* و با این حساب تعریف شما از جامعه آرمانی؟

** جامعه آرمانی ما جامعه امام زمانی است که آن هم براساس حکمت است. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات