تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۰۱:۳۲  ، 
کد خبر : ۲۶۲۶۱۵
نگاهي به احوالات مراد فرهادپور 2

تبارشناسي مؤسسه پرسش (بخش پاياني)


دكتر حسين روحاني / استاد علوم سياسي دانشگاه اصفهان

فرهادپور در ده سال اخير با ترجمه كتاب "رخداد" اسلاوي ژيژك و هم چنين تأليف كتاب‌هايي چون "عقل افسرده" و "بادهاي غربي" و شركت در سخنراني‌هاي متعدد نقش عمده‌اي در اشاعه تئوري‌هاي الحادي ايفا كرده است. اگر تحليل‌هاي فرهادپور و ژيژك را در كنار تحليل‌هاي محمدرضا تاجيك و ديگر نظريه‌پردازان فتنه سبز قرار دهيم به وضوح شاهد پيوندهاي و قرابت‌هاي فكري جريانات مزبور خواهيم بود. ژيژك كه پدرخوانده جريان چپ آمريكايي به شمار مي‌آيد با نگاشتن مقاله‌اي در گرماگرم فتنه 88 تحت عنوان "آيا گربه به دره سقوط خواهد كرد؟" جمهوري اسلامي ايران را نظامي خودكامه معرفي كرد.
او با شگرد و ترفندي مشاطه‌گرانه، ميرحسين موسوي را نماد انقلاب 57 معرفي كرد و با سرپوش گذاشتن بر مسئله عدول و انحراف موسوي از مواضع امام راحل و مواضع خودش در آغاز انقلاب، سعي در بازتفسير انقلاب اسلامي و معادل دانستن مواضع كنوني موسوي با انقلاب اسلامي 57 كرد.1 اين فيلسوف اسلوونيايي با تفكيك ميان موسوي و كروبي نوشت: "كروبي عملاً يك اصلاح‌طلب است. او اساسا نسخه ايراني از هويت سياسي را ارائه مي‌دهد كه به همه گروه‌ها قول مساعدت مي‌دهد.
اما موسوي كاملاً با او متفاوت است. نام او مترادف با باز دميدن در رويايي عمومي است كه انقلاب امام خميني را به پيروزي رساند. اين بدان معناست كه انقلاب 1979 آيت‌الله خميني را نمي‌توان به جريان تندروي اسلام‌گرايي كه قدرت را در دست دارد، تقليل داد. اين انقلاب بسي فراتر از آن بود. اكنون زمان به ياد آوردن شور و شوق باور نكردني سال اول پس از انقلاب است.2" به اين ترتيب، ژيژك در عين انتقاد شديد به نظام جمهوري اسلامي ايران، به جاي اين كه همانند بسياري از دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب، موسوي را يك اصلاح‌طلب غرب‌گرا معرفي كند، ضمن بازتفسيري بي‌پايه و بدون استناد از انقلاب اسلامي، سعي در اثبات اين مدعا دارد كه رهبر و رئيس‌جمهور ايران از مواضع امام خميني در دو دهه پيش فاصله گرفته‌اند، اما موسوي يك انقلابي واقعي است!3"
اين سخنان موذيانه از جانب ژيژك دقيقاً كپي‌برداري از اظهارات اصلاح‌طلبان می‌باشد كه با شعار خط امام وارد معركه شدند ولي دست آخر كاشف به عمل آمد كه نيت حقيقي اين جماعت، همانا امام‌زدايي است. ژيژك هم سعي دارد با بري دانستن موسوي از اتهام غرب‌گرايي، او را به عنوان يك انقلابي مستقل جا بزند. تلاشي كه البته نتوانست كارگر افتد و انتشار اسناد مستدل و متقن در باب وابستگي سران فتنه به غرب، حجت را بر همگان تمام كرد. ژيژك در حركت ديگري كه رنگ و بويي كاملا سياسي و جهت‌گيرانه داشت، با امضاي طوماري كه نام تني چند از روشنفكران هم در ذيل آن به چشم مي‌خورد، به گروكشي و حساب‌كشي از نظام اسلامي پرداخت.4
او با تحريف و قلب واقعيات سال 1388 مي‌نويسد: "مي‌دانيد چه چيزي درباره ايران مرا ناراحت كرده؟ اينكه همه چيز در هاله‌اي از ابهام پوشيده شده. اكثريت مردم غرب تصور كردند كه يك اصلاح‌طلب غربي دارد قدرت مي‌گيرد، از طرف ديگر، اين توهم وجود دارد كه همه چيز توطئه سازمان سيا است. اما بحران دروني ايران اين است موسوي يك اصلاح‌طلب طرفدار غرب نيست بلكه يك انقلابي اصيل است. اگر ما نتوانيم اين را تشخيص دهيم، كار ما زار است.5"
ژيژك در ادامه مي‌افزايد: "من دوست دارم به ايران بيايم اما يك نفر مرا تقريباً به موسوي وصل كرد تا برايش برنامه‌ريزي كنم و به من گفتند كه يا ايران را نخواهي ديد يا در صورت پيروزي ايشان، به ايران دعوت خواهي شد و اين تنها فرصت من بود. من بنا بود، سال قبل به ايران بروم اما يكي از اساتيدي كه مرا دعوت كرد، دستگير شد.6"
اين بخش از سخنان ژيژك به روشني از ارتباط او با سران اصلاح‌طلبان در ايران پرده برمي‌دارد. فرهادپور نيز به اقتفاي ژيژك و همراه با كساني چون مازيار اسلامي و اميد مهرگان، با ارائه درس گفتارهايي در مؤسسه پرسش، درصدد تشكيك در مباني ديني و ترويج آنارشيزم و راديكاليسم سياسي مي‌باشد.
وي با رويكردي شرق‌شناسانه در خصوص علوم انساني مي‌نويسد: "نگارنده اين سطور طي ساليان گذشته بارها بر اين نكته تأكيد گذارده است كه در دوره معاصر كه تقريبا با انقلاب مشروطه آغاز مي‌شود و احتمالاً در آينده‌اي نه چندان نزديك پايان خواهد يافت، ترجمه به وسيع‌ترين معناي كلمه، يگانه شكل حقيقي تفكر براي ماست. تجربه شخصي من در ترجمه و تأليف و همچنين دستاوردهاي ديگران در اين دو عرصه، مؤيد اين رأي است... اگر دقيق‌تر نگاه كنيم محصولات عرصه‌هاي گوناگون فرهنگ ما حاصل اشكال گوناگوني از ترجمه ناخودآگاهند. يعني محصول نوعي تقليد و بازتوليد ناآگاهانه تكه پاره‌هايي از فرهنگ و زندگي مدرن. اين نوع ترجمه ناآگاه كه مي‌تواند با ستايش يا تقبيح موضوع همراه باشد، سطوح گوناگون فرهنگ را شامل مي‌شود.7"
او در ادامه حمايت خويش از ترجمه در علوم انساني مي‌افزايد: "وقتي من به مفهوم ترجمه محوريت دادم و آن را به عنوان شكل اصلي تفكر مطرح كردم، در واقع منظورم آن بود كه نه فقط ارتباط ما با مدرنيته غربي از طريق ترجمه حاصل مي‌شود بلكه مهم‌تر از آن، ارتباط‌مان با خود نيز از راه ترجمه ممكن مي‌گردد. اگر هر نوع تفكري ترجمه است، بنابراين نه فقط براي شناخت كانت و هگل، بلكه براي شناخت گذشته خودمان نيز محتاج ترجمه‌ايم...8."
ذكر چند فقره از اظهارات و مكتوبات فرهادپور به خوبي مؤيد اين مدعاست كه هدف غايي مؤسسه پرسش و روشنفكراني از قبيله و قماش فرهادپور، وابستگي فكري دانشگاهيان به تئوري‌هاي دسته چندم غربي و مآلاً فروپاشي نرم نظام اسلامي مي‌باشد. فرهادپور با تأسي به آراء ژيژك، از سياست به معناي حضور انضمامي و پراتيك مردم در عرصه عمومي دفاع مي‌كند و بر روشنفكران ديني نهيب مي‌زند كه اينان به جاي تشويق مردم به حضور در صحنه اجتماعي، با تئوري‌بافي و فلسفه‌بافي‌هاي بي‌حاصل، جنبش و خيزش عمومي را به تأخير مي‌اندازند و اين در حالي است كه در فتنه 88 تمامي گروه‌ها و عناصر ضد انقلاب از منتهي‌اليه چپ تا منتهي‌اليه راست، از اردوكشي خياباني و اوباش‌گري فتنه‌گران حمايت به عمل آوردند.
فرهادپور در جاي ديگري با تعريف مجدد از سياست چنين اظهار نظر مي‌كند كه: "براي من نقطه شروع اساسي دقيقاً سياست است. اگر روشنفكر ديني را سياسي بررسي نكنيم اصولاً انگيزه‌اي براي پرداختن به آن نخواهيم داشت، چرا كه به سرعت به مجموعه‌اي از پروژه‌هاي نظري ـ فرهنگي تجزيه مي‌شود كه فقط شباهت خانوادگي با هم دارند و به رهبري چند چهره خاص و محافل دور و بري‌شان پيگير مي‌شوند... اگر ما اين جريان را چيزي سواي تعهد و پايبندي به رخدادي بي‌سابقه و گسستي سياسي بدانيم (كه ما را به حقيقتي كلي وصل مي‌كند) دستاورد آن در عرصه معرفت آكادميك، نيز اساساً تكراري، بي‌اهميت و حتي عمدتاً غير آكادميك و شخصي است.9"
اين نگاشته فرهادپور به روشني نشان‌دهنده برنامه‌ريزي فتنه‌گران جهت به راه انداختن بلوا و آشوب خياباني مي‌باشد و مؤسسه پرسش با برگزاري نشست‌هايي پيرامون معرفي فيلسوفاني چون ژيژك، آگامبن و بديو عملاً و محققاً در پي تئوري‌سازي جهت به هم ريختن نظم عمومي و آنتاگونيسم سياسي مي‌باشد. حضور ديرپاي فرهادپور و حلقه منتسب به او در نشرياتي چون كيان، مدرسه و نشريات زنجيره‌اي و هم‌نشيني و هم‌نوايي او با ديگر گروه‌هاي ضد انقلاب به نيكي نشان‌گر اين امر است كه فرهادپور و روشنفكران گرداگرد او، به مثابه مكمل و تقويت‌كننده ديگر گروه‌هاي ضد انقلاب عمل مي‌كنند. اگر جريان روشنفكري ديني و ليبرال تيشه به ريشه دين و سنت‌هاي ديرپاي ايران زمين مي‌زنند، فرهادپور و اطرافيانش، زمينه لازم براي اوباش‌گري خياباني را فراهم مي‌سازند.
در واقع در مؤسسه پرسش نوعي تقسيم كار صورت گرفته است، ليبرال‌ها به سركردگي سيدجواد طباطبايي و محمود سريع‌القلم زمينه‌هاي فكري و اقتصادي و سياسي ليبراليزم را رواج مي‌دهند، روشنفكران ديني به پيش‌قراولي ملكيان و هم چنين شبستري، پايه‌هاي ديني و عقيدتي جمهوري اسلامي را تضعيف مي‌كنند، اساتيدي چون محمدرضا تاجيك، با تلفيقي از تئوري‌هاي گوناگون، مختصات جنبش‌هاي اجتماعي جديد و استراتژي‌هاي ناتوي فرهنگي دشمن را صورت‌بندي مي‌كنند و روشنفكران راديكالي چون فرهادپور زمينه و بستر لازم براي اوباش‌گري خياباني و آنارشيزم سياسي ـ اجتماعي را فراهم مي‌سازند.

توضيح ضروري:

در جريان پياده كردن مصاحبه هفته قبل رئيس محترم جهاد دانشگاهي دو اشتباه رخ داد و سبب شد كه سخنان ايشان در 2 مورد اندكي تغيير كند:

1- ديدار مؤسسين جهاد دانشگاهي با حضرت امام(ره) بگونه‌اي ارائه شد كه حاكي از حضور دكتر يادگاري در آن ديدار بود حال آنكه ايشان عضو مؤسس نبوده و در آن ديدار حضور نداشته‌اند.

2- در عبارت «دخالت و مشاركت برخي از مديران جهاد دانشگاهي متأثر از جريان اصلاحات مانند مدير وقت ايسنا بويژه در فتنه 88...» ايشان ابوالفضل فاتح مدير اسبق ايسنا را ذكر كرده بودند كه بجاي اسبق، سابق درج شده بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات