مقدمه:
جنگ از پديدههاي دشوار و پيچيده تاريخ حيات انسان است كه ميتوان از ابعاد گوناگون به مطالعه آن پرداخت. هرگونه نظريهپردازي در مسئله جنگ كه از پيامدهاي روابط اجتماعي است نميتواند بيارتباط با نظريه انسانشناسي باشد. از ديدگاه اسلام، انسان موجودي دوبعدي است. بعد جسماني و فيزيكي و بعد روحي و رواني. اين موضوع در قرآن كريم به اين صورت بيان شده است: «بَدَأ خَلقَ الأنسانِ مِنَ طينٍ... ثُمَّ سَويّهُ وَ نفَخَ فيهِ مِنْ روُحهِ...»(1) يعني «انسان را ابتدا از خاك (بعد جسماني) آفريد... سپس نيكو بياراستش و از روح خود (بعد روحاني و معنوي) در آن دميد».
جنگ نيز مقولهاي اجتماعي و انساني است كه ميتوان براي آن، دو بعد فراگير و عام تصور كرد كه تاريخ و تجربه نيز آن را تصديق ميكند. اين دو بعد عبارتند از:
1- اقدامات و عمليات فيزيكي؛ هدف اين اقدامات اين است كه با تكيه بر توان فيزيكي و كاربرد زور و خشونت از طريق وارد آوردن خسارت و تلفات، طرف مقابل (انسان) را به تسليم وادارد. در اين نوع نبرد، محور اصلي براي مقابله با انسان، با توجه به بعد جسماني او و نيز هر آنچه به لحاظ مادي و فيزيكي به او تعلق دارد، توان و قدرت فيزيكي يا اعمال زور و كاربرد خشونت است.
2- عمليات و جنگ رواني كه هدف آن بعد روحي و رواني انسان است. بنابراين، بر ابزارهاي رواني، فكري، ذهني و فرهنگي تأكيد دارد و به كمك آنها با انجام دستكاري و تغيير در ذهن و احساسات و عواطف آدمي، سعي بر تسليم او دارد. از اين روي گفتهاند: عمليات رواني به منزله شيوهاي مسالمتآميز، بر عواملي مانند منطق، ترس، رغبت و ديگر عوامل رواني تكيه ميكند تا هيجانها، نگرشها و رفتارهاي خاصي را در مخاطبان پديد آورد.1
بنابراين در نوع دوم، محور اصلي براي مقابله با انسان - با توجه به بعد رواني او يعني ذهن و عواطف - قدرت معنوي و فرهنگي يا قدرت انديشه و تدبير است. در واقع جنگ، در دو چهره اصلي و اساسي، خود را به نمايش ميگذارد، يكي چهره شمشير (زور) است و ديگري چهره انديشه و احساس. ناپلئون با توجه به هر دو نوع قدرت، ميگويد. تنها دو قدرت شمشير و فكر در جهان وجود دارد و در درازمدت: شمشير همواره در برابر قدرت فكر، مغلوب بوده است.2
اهميت عمليات رواني در نبرد با دشمن به حدي است كه بيشتر انديشمندان نظامي پيشين و حاضر بر آن تأكيد ورزيدهاند. براي نمونه ليدل هارت مينويسد: هدف واقعي در جنگ، غلبه بر تفكر فرمانده دشمن است، نه جسم سربازانش. اگر ما عليه نيروهاي دشمن عملياتي اجرا ميكنيم، اساسا بدان دليل است كه بر فكر و اراده فرمانده دشمن، تأثير بگذاريم... .3
از آنجايي كه عمليات رواني دو بعد مهم وجود انساني يعني ذهن و خرد و قلب و احساس انسانها را آماج حمله قرار ميدهد؛ گاه چنين تصور ميشود كه اينگونه اقدامات به ويژه در دوران جديد، صرفا براي تحريف حقيقت، آفريدن ايدئولوژيها و ارزشهاي مجازي و گمراه كردن نسل و نوع انسان به كار ميآيد. كاربرد انواع نيرنگها و فريبهاي دشمن، خيانت و دروغهاي جنگي، امروز از رايجترين روشها در جنگها و عمليات رواني محسوب ميشود و از مهمترين رويكردهاي حملات رواني سردرگم كردن، بمباران اطلاعاتي (فريبنده)، فلج كردن، فرسوده كردن، فريب، تحريف، تلقين، فشار و... است.4
به طور كلي گزينش و به كارگيري مؤثرترين ابزارها و روشهاي رسانهاي، خبري و تبليغاتي براي منكوب كردن دشمن و تأثير بر افراد بيطرف و تقويت نيروهاي خودي در جنگ رواني، مورد توجه است. اين امر به ويژه امروز تا حدي اهميت دارد كه آن را ضرورتي اساسي، مهم و اجتنابناپذير در روابط خصمانه بين واحدهاي سياسي و دولتها به حساب ميآورند و در مراكز تصميمگيري سياسي و نظامي به مثابه ابزارهاي استراتژيك مورد توجه قرار ميگيرد؛ به بيان جي پري: «به دليل اينكه عمليات رواني تا حد زيادي با اطلاعات و اخبار سر و كار دارد و اطلاعات و اخبار نيز هسته تشكيلدهنده انقلاب در امور نظامي محسوب ميشود، منطقي است كه بگوييم عمليات رواني در جنگ آينده نقش مهمي برعهده خواهد داشت».5
بنابراين، درخصوص جنگ رواني و جامعه ما، برخي از مسائل مهم و اساسي چون روشها، تكنيكها، تاكتيكها، كارايي و ابزارهاي متعدد و چگونگي كاربرد و روا يا ناروا بودن آنها مطرح است. همچنين ارتباط جنگ رواني يا عمليات رواني با مسائل معنوي و اخلاقي و نيز اخلاقي يا غيراخلاقي بودن آن از اموري است كه ميتواند براي ما در بررسي يا كاربرد اينگونه اقدامات حائز اهميت باشد. مهمتر از اين دو مورد، ارتباط جنگ و عمليات رواني با مكتب اسلام است كه به عنوان مكتبي جامع، كامل و در عين حال انساني و رهاييبخش به بشريت عرضه شده است. آيا جنگ رواني و اقدامات جنگي بر اخبار، اطلاعات، تبليغات و رسانهها، از منظر اسلام و پيامبر و شارع آن مجوز كاربرد دارد يا نه و اگر دارد، چگونه و در چه موردي و به چه ميزاني و با چه ابزارها، روشها و تكنيكهايي؟
آيا اصولا پديده جنگ رواني در تاريخ اسلام جايي داشته است يا نه؟ اين در حالي است كه گاه تصور ميشود عمليات رواني يا جنگ رواني اقدامي است كه متجاوزان و مهاجمان آن را اعمال ميكنند نه كساني كه مورد تجاوز قرار ميگيرند و نياز به دفاع از خود و متعلقاتشان را، دارند، آيا از ديد اسلام و پيامبر اسلام(ص) اينگونه است يا نه؟
اين پرسشها و پرسشهاي مشابه ديگر - به ويژه در ارتباط با عملكرد ما و ارتباط آن با شريعت و سنت و سيره پيشوايان معصوم(ع)، ما را بر آن ميدارد تا به تاريخ صدر اسلام و جنگها و نبردهاي مهم آن دوران رجوع كنيم و چگونگي برخورد با اين پديده را به دست آوريم. از آنجا كه مشركان و دشمنان پيامبر اسلام و قرآن به ويژه در اين بعد - به مثابه متجاوز و مهاجم، اقدامات و عمليات رواني را براي مقابله با قرآن و حضرت محمد(ص) - از همان بدو شروع دعوت آن حضرت، آغاز كردند و در اين راه از انواع ترفندها و تكنيكهاي اطلاعاتي و رواني استفاده كردند، در مقدمه اين مقاله به بررسي عمليات رواني مشركان در برخورد با قرآن و پيامبر اكرم(ص) ميپردازيم و در بحثي ديگر، در آينده - با تكيه بر اقدامات و عملكرد پيامبر اسلام(ص) به عمليات رواني در نگاه و سيره آن حضرت خواهيم پرداخت.
بنابراين، اين مقاله به جنگ رواني دشمنان عليه پيامبر اسلام و قرآن - با تكيه بر دوران مكي - اختصاص دارد و هدف آن علاوه بر بررسي شيوههاي عمليات رواني دشمنان در مقابل دعوت پيامبر اسلام(ص) و قرآن؛ بيان اين مسئله اساسي است كه تجاوز و تهاجم گسترده و همهجانبه رواني، اقدامي اساسي براي نفي دعوت پيامبر اسلام و خاموش كردن نداي حق از سوي مشركان بود و پيامبر اكرم(ص) و يارانش كاملا در موضع دفاعي قرار داشتند. قرآن مجيد اين امر را بدينسان بيان ميكند:
«يُريدُونَ اَنْ يُطفِئوا نُور الله بافواهِهِمْ...»(1)
يعني: دشمنان ميخواهند نور خداي را با دهانهاي خود خاموش نمايند...
با توجه به ابعاد گوناگون جنگ رواني مشركان، ضروري است به چيستي جنگ رواني يا عمليات رواني، اشاره شود. بنابراين در آغاز به اختصار به اين امر ميپردازيم و سپس به بررسي ابعاد و شيوههاي متنوع و گوناگون جنگ رواني مشركان مكه در برابر پيامبر خدا و قرآن، ميپردازيم.
جنگ رواني يا عمليات رواني چيست؟
جنگ رواني(3) يا عمليات رواني(4) گونهاي از رزم و نبرد است كه در آن از تبليغات و ابزارهاي تبليغاتي، خبري، اطلاعات، رسانهها و... - به تعبير قرآن افواه - به منظور تأثير بر روحيه، روان، عواطف و احساسات، فكر و انديشه مخاطبان هدف، استفاده ميشود. در واقع، عمليات رواني نوعي جنگ و مبارزه است كه در آن به ابزارهاي خاصي توجه ميشود و روشها و اهداف ويژه خود را دارد.
عمليات رواني نوعي تلاش براي متقاعدسازي با هدف تسليم يا مغلوب كردن طرف مقابل همراه با تأثيرات جانبي آن است و به زمان جنگ اختصاص ندارد بلكه در زمان صلح و در دوران بحران نيز به كار ميرود. به ويژه پيش از شروع جنگ، عمليات رواني با قصد رسيدن به اهداف موردنظر جنگ، حتيالامكان بدون درگيري صورت ميگيرد. از اين نظر شايد بتوان يكي از اركان اساسي جنگ را عمليات رواني دانست. اصولا جنگ سرد شكل خاصي از عمليات رواني است. پيش از شروع جنگ، عمليات رواني در پي تغيير رفتار كساني است كه براي جنگ آماده ميشوند. عمليات رواني با تأثير بر رفتار رزمندگان هم در صحنه نبرد و هم پس از نبرد ميتواند ادامه داشته باشد. در خصوص جنگ رواني يا عمليات رواني تعاريف گوناگوني ارائه شده است كه عبارتند از:
1- حملات تبليغاتي شديدي است بين دو دولت يا دو گروه از دولتها.6
2- استفاده دقيق و طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن كه هدف اصلي آن تأثيرگذاري بر عقايد، احساسات، تمايلات و رفتار دشمن، گروه بيطرف و يا گروههاي دوست است، تا موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي مجري شود.7
3- عمليات رواني، سلسله فعاليتهاي روانشناسانهاي را دربرميگيرد كه در زمان صلح، جنگ و بحران، براي تأثير گذاشتن بر نگرش و رفتار مخاطبان بيطرف، خودي و دشمن، طرحريزي شده و در روند دستيابي به اهداف سياسي و نظامي مؤثر است.8
4- عمليات رواني، عملياتي است كه براي انتقال اطلاعات و نشانههاي برگزيده شده با هدف تأثيرگذاري بر هيجانها، انگيزهها، استدلال عيني مخاطبان خارجي، رفتار دولتهاي بيگانه، سازمانها، گروهها و يكايك افراد طرحريزي ميشود.9 براساس تعاريف، فوق و ساير تعاريف، عمليات رواني در جنگ با چند ويژگي اساسي مشخص ميشود:
1- هدف نهايي: تأمين اهداف يا مقاصد امنيت ملي يا ساير اهداف سياسي و نظامي.
2- هدف كلي: تأمين اهداف جنگ (پيروزي و تسليم شدن).
3- هدف رفتاري: تأثير بر ذهن، عواطف، تمايلات و روان نيروهاي دشمن و تغيير آن رفتارها.
4- ابزار: تبليغات، فعاليتهاي روانشناسانه، رسانهها، اطلاعات و ساير ابزارها.
5- مورد حمله: عقايد، نگرشها، برداشتها، احساسات، تمايلات و رفتار.
6- مخاطب: دشمن، گروههاي بيطرف، دوستان و خوديها.
7- ميدان نبرد: گسترده و فراگير و دربرگيرنده جوامع رودررو و بيطرف.
8- زمان حمله: جنگ، صلح و بحران.
9- شيوه: گوناگون (گفتاري، شنيداري، ديداري و...).
همانگونه كه بيان شد در عمليات يا جنگ رواني اهداف سهگانه (رفتاري، كلي و نهايي)، ابزار، روش، زمان، مكان، مخاطب و مورد حمله با عمليات نظامي متعارف تفاوت اساسي دارد.
تمايلات و عواطف به منزله هدف رفتاري در نبرد رزمي جايي ندارد، به علاوه در اينگونه نبردها از ابزارهايي چون تهديد، تطميع، تبليغ، سخنپراكني، ويرانسازي در سيستم تبليغاتي دشمن، فريب و گمراهسازي، جاسوسي و... استفاده ميشود. در واقع هرگونه ابزاري كه بر روح و روان، عواطف و يا ذهن طرف مقابل تأثير بگذارد، در اينگونه نبردها مورد توجه است. به بيان الحجار: در عمليات رواني، كارشناسان تبليغات براي دامن زدن و برانگيختن تغييرات در مواضع و تفكرات، به طور گسترده از روشي استفاده ميكنند كه راهآهن مطلوب ناميده ميشود.
اين روش كه با استفاده از برخي افراد يك جامعه نسبت به آن جامعه انجام ميگيرد، برداشتهاي غلط و گمراهكنندهاي را خلق ميكند كه به توليد اعتقادات خاصي منجر ميشود به نحوي كه گويي اين اعتقادات واقعياند.10 تأثير و تسخير ذهن و روان دو نتيجه اساسي عمليات روانياند و طبيعي است كه به دنبال اين دو امر، تغيير نظر و اراده و تسليم طرف مقابل را گاه در كوتاهمدت و گاه در بلندمدت، در پي خواهد داشت.
از سوي ديگر در اينجا ميدان رزم به گستردگي صحنههاي وجودي دو خصم و حتي در جهان امروز به بزرگي كره خاكي است. ابزارها و شيوههاي جنگ رواني امواج گسترده و فراگيري دارند كه نه تنها به ميدان جنگ ختم نميشوند بلكه از مرزهاي دو طرف در حال نبرد نيز فراتر رفته و جهان را ميپيمايند و تأثير خود را كمابيش بر جاي ميگذارند. از همين رو، همان اندازه كه ميدان رزم گسترش مييابد، مخاطبان نير توسعه مييابند و در نتيجه دشمن، بيطرف، دوست و حتي نيروهاي خودي تحتتأثير عمليات رواني قرار ميگيرند. بدينترتيب، عمليات رواني را در سطوح چندگانه سياسي استراتژيك، تاكتيكي، عملياتي و... ميتوان مطرح كرد.
همچنين مخاطبان عمليات رواني ميتوانند كاركنان نيروهاي مسلح، سياستمداران و مردم عادي باشند و از اين نظر اگر تأثير عمليات رواني بر مردم، بيشتر و با اهميتتر از تأثير و كاركرد آن بر نظاميان نباشد، كمتر نيست. آخرين نكتهاي كه در اينجا بيان آن ضروري به نظر ميرسد اين است كه جنگ رواني دو چهره دارد، چهرهاي انساني كه در آن هدف ترويج اطلاعات درست و بيان حقايق است و چهرهاي غيرانساني كه هدف آن اطلاعات سفيد، سياه، خاكستري و تبليغات ناروا است كه قرآن آن را به پوشاندن لباس حق بر اندام باطل تعبير ميكند:
«يا اَهْل الْكتاب لمَ تَلْبَسُونَ الْحَقَّ بِالباطِلِ وَ تَكْتُمُون الحَقَّ...»(5) يعني: «اي اهل كتاب چرا حق را باطل ميپوشانيد و آن را كتمان ميكنيد».
جنگ رواني قريش در برابر پيامبر اسلام(ص)
با ظهور اسلام در مكه - مركز جاهليت عرب و قلب انحطاط فرهنگي عالم در چهارده سده پيش - تقابلي نو در تاريخ آغاز شد. تقابلي كه در آغاز در قالب جنگي رواني و در عين حال عظيم، گسترده و همهجانبه، صورت ميگرفت. اين تقابل و رويارويي، دو نگرش كاملا متفاوت را دربرميگرفت. در يك طرف منازعه حضرت محمد(ص) بود و پيروان اندكش با جهاننگري نو و جديد و در عين حال معنوي و جهاني و در طرف ديگر تمامي شرك و كفر و ستم و فتنه به رهبري قريش با نگرش قومي، جاهلي و سنتي.
پيامبر اسلام با دعوت خود و آشكار ساختن مكتب خويش از جنبه نظري و عملي، بت و بتپرستي و تمامي مظاهر فرهنگ جاهلي را نفي كرد و اين امر براي سران قريش و شرك تحميلناپذير بود، از اينرو در برابر اين دعوت جديد و پيام نو به رويارويي پرداختند و راهي جز گزينش جنگ رواني نداشتند. بنابراين از همان آغاز شيوهها و روشهاي گوناگون جنگ رواني را در برابر پيامبر اسلام به كار گرفتند. قرآن در اين مورد واژه كيد را به كار ميبرد كه تقريبا بر تمامي مظاهر جنگ رواني اطلاق ميشود و عموميت دارد:
«اِنَّهُمْ يَكيدُون كَيْداً...»(6) يعني: «و دشمنان اسلام هر آنچه بتوانند كيد ميورزند». كيد در لغت به معني سعي در فساد حال بر مبناي خدعه و فريبكاري يا فريب و مكر11 به طور مطلق و يا تدبير بر باطل يا حق (هر دو)، مكر و فريبكاري و ...12 آمده است. بنابراين كيد تلاشي است براي تغيير حال از طريق كاربرد ابزارهاي خدعه و فريب و جز آن يعني ابزارهاي زباني، تبليغاتي و نمايشي و هر آنچه بر ذهن و روان تأثير ميگذارد، از اينرو ميتوان آن را معادل جنگ رواني يا عمليات رواني دانست.
اين در حالي است كه واژه كيد گاهي به معني حرب (جنگ) نيز آمده است.13 از آنجا كه كيد يا جنگ رواني دو چهره مذموم و ممدوح دارد، در قرآن به هر دو بعد آن توجه شده است، اما در عرف معمولا در مورد نوع مذموم آن به كار ميرود. به بيان راغب اصفهاني: «كيد كاربرد خدعهگري و فريبكاري است و بر دوگونه (مذموم و ممدوح) است، هرچند بيشتر در مورد خدعهگري مذموم به كار ميرود».14
در واقع هدف مشركان تلاش براي هجوم رواني و سعي در تأثير نهادن در اين زمينه به منظور تحقق بخشيدن به اهداف خود در جنگ با رسول خدا(ص) بود.15 گاه نيز در قرآن براي بيان جنگ رواني مشركان از واژه مكر، بهره گرفته شده است. آنها در اين راستا از تمام ابزارها و شيوههاي ممكن استفاده كردند تا شايد بتوانند جلوي پيشرفت دعوت اسلام را بگيرند. نمونههايي از مهمترين عمليات دشمنان در برابر پيامبر اسلام(ص) به شرح زير است:
1- ياوهپراكني
از مهمترين اقدامات مشركان در عمليات رواني در برابر دعوت اسلام، ياوهپراكني است كه قرآن از آن با عنوان لغو و... ياد ميكند. براي نمونه ميفرمايد:
«وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذا الْقُرآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغلِبوُنَ»(7)
يعني: و كافران گفتند، به اين قرآن گوش فراندهيد، و در آن ياوه بپراكنيد، شايد [از اين طريق] پيروز گرديد.
در بيان الغوا فيه گفتهاند: والغوا فيه يعني با لغو (سخن خالي از فايده) با او مخالفت كنيد. يا (و الغوا فيه) با سوت زدن و پراكندهگويي در سخنان پيامبر(ص) با وي به معارضه برخيزيد.16
در تفسير لاهيجي آمده است: «اي و عارضو بالخرافات يعني و معارضه كنيد در باب قرآن به سخنان بيهوده»17 در تفسير الميزان نيز ميخوانيم: «و جار و جنجال كنيد به طوري كه صداي شما بر صداي قرآن غلبه كند و در نتيجه كسي آن را نشنود».18
2- انواع گوناگون اتهامات نسبت به قرآن
مشركان براي بازداشتن مردم از حق و روي آوردن به كتاب خدا، انواع و اقسام حيلهها و نقشههاي مبارزاتي را در بعد رواني به كار گرفتند و مهمترين هدف آنها آيات وحي و قرآن بود. در اين خصوص اهداف و طرحهاي عمليات رواني مشركان در دو بعد مشخص تجلي يافت كه يكي از آنها متهم ساختن قرآن و به تعبير اين كتاب افترا بود. افترا به قرآن از راههاي گوناگوني صورت گرفت. برخي از اين افترائات عبارتند از:
1- سحر دانستن آيات خدا؛ در بسياري از آيات قرآن به اين موضوع توجه شده است كه نمونه بارز آن در سوره مدثّر و مربوط به جريان جنگ رواني يكي از سران قريش به نامه وليد بن مُغَيره است.
«فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤثَرُ...»(8) يعني «پس گفت: اين قرآن چيزي نيست مگر جادو و بياني سحرانگيز».
وليد بن مغيره فردي سالمند، مجرب و كاركشته و از سران و فرماندهان برجسته شرك و كفر در جمع قريش بود. وي نظر خود را در زمينه همرأي شدن تمامي كفار و مشركان در برابر پيامبر(ص) و قرآن، اينگونه بيان كرد: «... اي گروه قريش! هر آينه موسم حج فرارسيده و دستهجات عرب به سوي شما خواهند آمد. در حالي كه راجع به رسول شما چيزهايي شنيدهاند. پس بر يك رأي اتفاق كنيد و اختلاف ننماييد. مبادا يكديگر را تكذيب كرده و بعضي گفتار بعضي ديگر را رد كنيد».19
اين بيان نشان ميدهد كه مشركان به جنگ رواني و تأثيرات آن اهميت به سزايي ميدادند و بهترين راه را در آغاز، براي مبارزه با پيامبر(ص) و قرآن جنگ و برخورد رواني ميدانستند. به همين دليل سعي سران مشرك اين بود كه تمامي نيروهاي آنها در جبهه واحد عملياتي يعني عمليات رواني وارد شوند و همه با ديدگاه و ابزار واحدي در اين ميدان به نبرد با قرآن و پيامبر(ص) بپردازند. رفتارها و اقدامات مشابهي از ساير سران كفر و شرك مكه در برابر پيامبر(ص) و قرآن ديده ميشود كه اين ادعا را تأييد ميكند.
همآوايي و داشتن ابزار تبليغاتي واحد در جنگ رواني، به يقين بهتر ميتواند طرف مقابل را به پذيرش شكست وادار كند. عمليات رواني نياز به سازماندهي و برنامهريزي دقيقي دارد و مشركان اين موضوع را به خوبي درك كرده بودند. علاوه بر همآوايي، داشتن ابزار و جهت واحد، سازماندهي و برنامهريزي، برخورداري از پيام واحد و روشن و تمام موارد مهمي كه ذكر شد، عمليات رواني بايد با شرايط مخاطبان منطبق و هماهنگ باشد. هدف اساسي در بعد رفتاري تغيير رفتار مخاطبان است.
«در عمليات رواني، هر اقدامي، ادراك و عقايد گيرندگان پيام را آماج هدف قرار ميدهد تا از اين طريق بر رفتار آنها اثر بگذارد. بنابراين براي تغيير رفتار مخاطبان بايد به منظومهشناختي آنها نفوذ كرد».20 به خوبي ديده ميشود كه هدف اساسي وليد تغيير رفتار مخاطبان از طريق ورود به منظومهشناختي آنها است تا افكار، احساسات، تمايلات و رفتار مسلمانان و (به ويژه) گروههاي بيطرف تحتتأثير قرار... گيرد و به سوي اهداف و سياستهاي موردنظر سوق داده شود.21
ادامه اين ماجرا از تلاش همهجانبه وليد پرده برداشته و نشان ميدهد كه او چگونه با ورود به منظومه معرفتي و احساسي افراد سعي ميكرد بر افكار و احساسات و در نتيجه رفتار آنها تأثير بگذارد. «گفتند: اي عبدشمس، تو سخن گوي و رأيمان ده تا بر آن باشيم».
گفت: نه؛ شما سخن گوييد من گوش فرا دهم...
گفتند: وي كاهن است.
گفت: نه به خدا سوگند وي كاهن نيست. چرا كه كاهنان ديدهايم. سخن او زمزمه و سجع كاهنان نيست.
گفتند: پس گوييم او ديوانه و مجنون است.
گفت: نه او ديوانه نيست. ديوانگي را ديده و شناختهايم، او بيماري، بيقراري و كمعقلي ديوانگان را ندارد.
گفتند: پس گوييم وي ساحر است.
گفت: وي ساحر نيست؛ جادوگران و جادويشان را ديدهايم. كار وي دميدن و گره زدن نيست.
گفتند: پس اي اباعبدالشمس چه بگوييم؟
گفت: به خدا سوگند گفتارش شيريني خاصي دارد. ... به هر حال آنچه نزديك مينمايد (به لحاظ گفتار) آنكه بگوييد او ساحري است كه (صرفا) گفتاري افسونگر دارد (بيآنكه خود رفتار ساحران را داشته باشد).22
اين اقدام نوعي عمليات رواني طراحي شده و دقيق است كه هدف آن اقدام عليه ذهن افرادي است كه هنوز احتمال رويارويي اين اشخاص با پيامبر اسلام وجود دارد و آنچه در اين اقدام حائز اهميت است، تأثير بر روند تصميمگيري اينگونه افراد در نفي دعوت پيامبر(ص) و تأييد اقدامات و خطمشيها و نگرش مشركان است. كمترين تأثير اين عمليات اين است كه نيروهاي بيطرف را دچار نوعي سردرگمي ميكند و قدرت تصميمگيري آنها را مختل ميسازد و اين يكي از مهمترين تلاشها براي رسيدن به پيروزي است. مائوتسه تونگ اعتقاد داشت: براي كسب پيروزي بايد تا جايي كه امكان دارد، با مهر گذاشتن بر چشم و گوش دشمن، او را كر و كور و حواس فرماندهانش را با ايجاد سردرگميهاي ذهني پرت كنيم.23
اين تلاش از ناحيه مشركان نه تنها در ارتباط با نيروي مقابل آنها يعني پيامبر(ص) و يارانش صورت ميگرفت، بلكه آنها باور داشتند كه چون حركت پيامبر(ص) حركتي فرهنگي و نوعي دعوت است و حركتي نظامي نيست در نتيجه بايد پيش از آنكه متوجه طرف خود باشند، بايد افراد بيطرف و اشخاص سوم را نيز زيرنظر داشته باشند كه مبادا با شنيدن دعوت پيامبر(ص) در برابر او تسليم شوند و در نتيجه نيرو و تعداد افراد طرف مقابل زياد شود. بدين سان وليد بن مغيره طرح خود را اعلام كرد. نيروهاي شرك و كفر براساس نظر او بر سر راه مردم در هنگام حج مينشستند و هيچكس بر آنان نميگذشت جز آنكه وي را از پيامبر(ص) بازميداشتند و اين اقدام به مثابه عمليات رواني دشمن عليه پيامبر و يارانش سالها ادامه داشت. در قرآن آيات زير در مورد عمليات رواني وليدبن مغيره آمده است:
«ذَرنيِ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيداً... اِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّر ثُمَّ قتَل كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَر ثُمَّ ادْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ فَقالَ اِنْ هَذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ اِنْ هَذا اِلاّ قَولُ الْبَشَرِ...»(9) يعني «اي پيامبر انتقام آن كسي را كه من او را به تنهايي آفريدم به من واگذار (مراد وليد بن مغيره است)... اوست كه (در برخورد با راه خدا) فكر و انديشه كرد. مرگ بر او باد، چگونه انديشيد و تدبير كرد، باز هم مرگ بر او باد چگونه اين سان انديشيد. سپس دقت و تأمل كرد، آنگاه روي ترش نمود و چهره در هم كشيد، سپس از حق روي برگرداند و تكبر ورزيد و (در نهايت) گفت اين (قرآن) جز بيان و سخن سحرانگيزي نيست. اين آيات جز سخنان بشري بيش نيست...».
با اين اوصاف اينگونه عمليات (رواني) با قاطعيت و شدت هر چه تمامتر در آيين شرك و كفر ادامه يافت. براي نمونه زماني كه طفيل بن عمر دوسي وارد مكه شد گروهي از قريش به سوي او شتافتند و چنين گفتند: «اي طفيل تو به سرزمين ما قدم نهادهاي، و اين مرد كه پشت سر ماست، كار بر ما سخت و دشوار ساخته، اجتماعمان را متفرق و امورمان پراكنده نموده است. راستي كه گفتارش چون افسون، بين دو برادر و بين مرد و زن جدايي ميافكند. ما بيم آن داريم كه آنچه ما بدان گرفتار شدهايم بر تو و قومت نيز وارد شود. لذا هرگز با وي سخن مگوي و بدو گوش مسپار...» (10)24 ب- افسانه و اسطوره دانستن قرآن: گاه نيز قرآن را اساطير الاولين، داستانها و افسانههاي گذشتگان ميخواندند.
«وَ قالُوا اَساطيرُ الاوَّلينَ اكْتَتبَها فَهِيَ تُمْلي عَلَيهِ بُكْرَهً وَ اَصيلاً...»(11) يعني «و گفتند كه اين كتاب افسانههاي پيشينيان است كه محمد(ص) خود برنگاشته و اصحابش صبح و شام بر او املاء و قرائت ميكنند...».
ج- سخن بشر دانستن قرآن؛ گاه نيز قرآن را سخني بشري، و «ميدانستند؛ به عنوان نمونه قرآن ميفرمايد؛ «اِنْ هذا اِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ»(12) يعني: اين قرآن نيست مگر سخن بشر».
3- طعن زدن به حقايق همراه ارائه گونههاي تبليغي - رواني جايگزين
يكي ديگر از تاكتيكهاي رواني كفار در تقابل با قرآن و حضرت محمد(ص) طرح ارائه جايگزين براي مشغول كردن مردم و بازداشتن آنها از انديشيدن در آيات خدا بود. يكي از واژههايي كه قرآن در مورد اين اقدام به كار برده است «اشتري لهو الحديث» است. بدين معنا كه مشركان در يك جنگ رواني گسترده، سعي كردند اذهان مردم را از طريق جايگزين تبليغاتي مناسبي مشغول كنند.
يكي از موارد اين جنگ رواني اقدام نضر بن حارث است. براساس برخي از روايتهاي تاريخي او كه از بازرگانان بزرگ قريش بود و براي بازرگاني به ايران ميآمد، اخبار و داستانهاي تاريخي و اسطورهاي ايراني را خريداري ميكرد و آنها را براي مردم عربستان نقل ميكرد تا به جاي روي آوردن به قرآن و تدبير در معاتي آن به اين داستانها و اخبار كه به لحاظ جنبه داستانسرايي و حماسي نيز برجستگي و امتياز خاصي داشتند، روي آورند. در قرآن آمده است:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضلَّ عَنْ سَبيلِ الله بِغَيْر علمٍ وَ يَتّخِذَها هُزُواً»(13) يعني «و برخي از مردم هستند كه گفتار لهو و بيهوده را خريداري ميكنند تا از روي ناداني و ناآگاهي (مردم را) از راه خدا بازدارند يا گمراه نمايند و آن را (كتاب خدا) فسوس (مسخره) جلوه دهند...».(14)
در مورد شأن نزول اين آيه آوردهاند: گويند اين آيه درباره نضر بن حرث بن كلده نازل شده كه كتابهايي را ميخريد كه در آنان داستان مربوط به ايرانيان از قبيل رستم و اسفنديار بوده و مردم را به آن مشغول ميكرد تا از شنيدن قرآن منصرف شوند.25
در تفسير مجمعالبيان نيز آمده است كه او ميگفت: محمد براي شما (داستانها) و اخبار قوم عاد و ثمود را ميگويد و من حكايت رستم و اسفنديار و اكاسره عجم را گويم.26 در ادامه صاحب مجمعالبيان ميافزايد: به اين ترتيب مردم را به دور خود جمع كرده و از شنيدن آيات قرآن بازميداشت.27 در تفسير منهجالصادقين در اين بيان ميافزايد: «سخن فريبدهنده و مشغولسازنده و افسانه بياعتبار را ميخرد و بر مردمان ميخواند (ليضل) تا ايشان را گمراه سازد (عن سبيلالله) از راه خدا يعني از استماع قرائت قرآن و يا از دين اسلام... .28 در احاديث از لهو الحديث تعبير به طعن زدن به حقيقت و استهزاء حقيقت شده است.
براي نمونه از امام صادق(ع) نيز روايت شده كه فرمود مقصود (از لهو الحديث) طعن زدن به حقايق و استهزاء به آن است كه بعضي از مردم جاهل به آن مشغولند چنانكه ابوجهل و همفكرانش اقدام به آن نموده (بودند) زيرا ابوجهل به مردم قريش ميگفت كه آيا من زقّومي كه همنشينتان (محمد(ص)) شما را از آن ميترساند به شما ندهم و نخورانم، سپس دستور داد كره و خرما براي آنان حاضر نمودند و ميگفت اين زقّومي است كه شما را از آن ميترساند.29 آنگاه نتيجه ميگيرد كه هر چه كه انسان را از راه خدا و اطاعت او بازميدارد داخل در آيه بوده و جزو لهوالحديث خواهد بود.30
بنابراين شيوه عمليات رواني مشركان در اينجا متوجه اين مسئله است كه با طعن زدن به حقايق و مسخره كردن ايدههاي اسلام و ارائه نمونههاي جايگزين ميتوان جلوي حركت پيامبر(ص) را گرفت. اين اقدام با مديريت مشخصي از ناحيه مشركان صورت گرفت تا بدين وسيله افكار عمومي افراد بيطرف، مسلمانان و طرفداران هر سه گروه به سمت و سوي خاص، جهت داده و آزادي عمل آنها گرفته شود. بنابراين، با توجه به روايات به احتمال نزديك به يقين اصل بيان حكايتهاي اسطورهاي ايراني - كه آنها نيز در بسياري از موارد بيان حقايق است - بد نيست و متن آنها لهو الحديث نيست بلكه آنگاه كه براي استهزاء حقيقت برتر و آشكار و با هدف سرگرمسازي مردم براي بازداشتن آنها از درك حقيقت به كار روند تبديل به ابزاري ناخوشايند يعني «لهوالحديث» ميگردند.
4- نمايش و تبليغ خوي و خصلت استكباري
جنگ رواني كفار و مشركان در تقابل با كتاب خدا و پيامبر اسلام به اتهام، تبليغ و ياوهپراكني منحصر نبود. آنها با اين اقدامات نه تنها تأثير رواني دوگانهاي بر حاميان مشركان، افراد بيطرف و ناآگاه داشتند، بلكه مسلمانان را نيز تحتتأثير قرار ميدادند؛ اين بود كه آشكارا به نمايش و تبليغ خصايل استكباري در برابر آيات خدا و مسلمانان ميپرداختند. قرآن اين برنامه و اقدام را با تعبيرهايي همچون ولي مستكبراً نيز خوي تكبر و خودبزرگبيني و كوچك شمردن طرف مقابل بيان ميكند.
براي نمونه ميفرمايد:
«وَ اذا تُتْلي عَليْه آياتُنا وليّ مُسْتَكبراً كَاَنً لَمْ يَسْمَعْها كَاَنَّ في اُذُنَيْه وَقْراً...»15 يعني «و هرگاه بر چنين افرادي، آيات ما خوانده شود، آنچنان با غرور و تكبر و خودبزرگبيني بدان از آن، روي برميگردانند كه گويي آن آيات را هيچ نشنيدهاند، پنداري از هر دو گوش كرند».
آنچه در بررسي اين كنش رواني اهميت دارد اين است كه با اين اقدام علاوه بر كوچك شمردن و به هيچ نگرفتن دعوت، به مانور اهريمني خودبزرگنمايي و استكبارگري در برابر آن ميپردازند تا نشان دهند كه ارزش و اهميت تنها در راه و رسم خودشان است و همهچيز جز آنچه خود بدان پايبندند، بيارزش است. در واقع اين اقدام نوعي جنگ رواني بزرگي است كه بيش از هر چيزي ميتواند هر سه گروه موردنظر يعني خودي، دشمن و افراد بيطرف را مورد توجه و تأثير قرار دهد. اين در حالي است كه جدا از كاربرد چنين ترفند عمليات رواني، في نفسه جايگاه اجتماعي مستكبران، گاه ميتواند تأثير منفي بر طبقات محروم داشته باشد و باعث مسخ شخصيت آنها و در نتيجه نپذيرفتن حق از سوي آنان و تسليم شدن در برابر ارزشهاي استكباري آنها شود.
عامل ديگر مسخكننده شخصيت انساني مستضعفان، موقعيت اجتماعي مستكبران است كه در روحيه طبقات محروم جامعه تأثير رواني دارد.31 در واقع در اين شيوه مشركان با به كارگيري مسئله مهم جايگاه طبقاتي و اجتماعي خويش و ارتباط رواني آن با تودههاي فقير و محروم ميكوشيدند با دعوت پيامبر اسلام(ص) مقابله كنند و همين امر تأثير كنش رواني آنان را چندين برابر ميكرد.
به ويژه از ديد عربهاي جاهلي مستكبران مشرك، مظاهر واقعي قدرت و محور جامعه و تعيينكننده سرنوشت و معيار ارزشها تلقي ميشدند و اين امر ميتوانست حاكميت و تحقق اين حاكميت را در مقابله با آيين نو به دنبال داشته باشد، زيرا «حاكميت استكبار زماني بلامنازع است كه از ديدگاه مردم مستكبران مظاهر واقعي قدرت و محورهاي اجتماع و قبلهگاه آمال و حاجات و تعيينكننده سرنوشتها و معيار ارزشها باشند».32
5- تلاش براي انزواي اجتماعي
پيچيده بودن و دشواري برخورد با پيامبر(ص) در اثر شرايط خاص موجود در بافت اجتماعي جامعه مكه و تعصب يا عصبيت عشيرهاي بود كه براساس آن تعرض به فردي از قبيله، تعرض به قلمروي حقوقي عشيره و قبيله تلقي ميشد و واكنش تندي به دنبال داشت.33 از اينرو تعرض به پيامبر اسلام، تعرض به حقوق بنيهاشم محسوب ميشد و نابودي آنها را به دنبال داشت از همين روي، مشركان ابتدا سعي داشتند پيامبر(ص) را منزوي و سپس در جهت برخورد مستقيم با او تلاش كنند. براي منزوي كردن پيامبر، ابوطالب را كه بيش از همه در حمايت از برادرزاده خود از هيچگونه مساعدتي دريغ نميورزيد خطاب قرار داده و از او خواستند تا چارهاي بينديشد و يا او را به آنها واگذار كند.34
ابوطالب در آغاز با سخنان نرم خود پاسخ آنها را داد ولي آنها با ادامه دعوت پيامبر، ابوطالب را تحت فشار قرار دادند و از او خواستند كه از پيامبر(ص) حمايت نكند. «يا خودت او را باز بدار و يا آنكه ما بر ضد تو و او چنان عمل خواهيم كرد تا يكي از دو گروه هلاك شود». ابوطالب در خصوص بزرگان قريش موضوع را با پيامبر در ميان گذاشت ولي پاسخ دندانشكن پيامبر و اندوهگين شدنش باعث شد اعلام كند كه هرگز دست از ياري او نخواهد كشيد.35 مشركان نيز همچنان به تلاش خود براي منزوي ساختن پيامبر و جدا كردن او از بنيهاشم ادامه دادند و حتي در مقابل پيامبر(ص)، عماره فرزند وليد فرزند مغيره را كه جواني شجاع و زيبا بود به عنوان فرزند به ابوطالب پيشنهاد كردند.
6- راهبرد استهزاء و تمسخر
يكي از اقدامات رواني مشركان در مقابل پيامبر و قرآن، عمليات استهزاء و تمسخر بود. استهزاء و تسمخر با هدف كوچك نشان دادن پيامبر(ص) و ناچيز نماياندن دعوت و پيام او و در نتيجه پايين آوردن ارزش و جايگاه اجتماعي او و سرانجام سست كردن پايههاي دعوت او، صورت ميگرفت. استهزاءكنندگان پيامبر نيز همه از بزرگان قريش و به بياني تمامي آنان از زراندوزان مكه بودند.36
از آيات قرآن درمييابيم كه حوزه عمليات رواني استهزاء، بسيار گسترده بود به گونهاي كه موجب آزردگي و دلتنگي پيامبر ميشد. اين موضوع در قرآن بدين صورت آمده است:
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنّك يَضيقُ صَدْركَ بِما يَقُولُونَ...»(15) يعني «هر آينه ما ميدانيم كه سينهات از آنچه (مشركان) ميگويند، تنگ ميشود».
شايد مهمترين عمليات رواني كفار و مشركان در برابر پيامبر اسلام(ص) و قرآن همان شيوه استهزاء و تمسخر و كوچك شمردن و به هيچ نگرفتن است و اين شيوه به ويژه در رويارو شدن با پيامبر(ص) و در جمع صورت ميگرفت. براي نمونه در قرآن آمده است: «و َاِذا رَءاكَ الّذينَ كَفرُوا اِنْ يَتّخذُونَكَ الاّ هُزُواً اهذا الذّي يَذكُرُ ألهتَكُم وَ هُمْ بِذكْرِ الرَّحمنِ هُمْ كافِرُونَ».(16) يعني «و كافران چون ترا ببينند سخت ترا به باد استهزاء بگيرند و گويند آيا اين شخص است كه خدايان شما را به بدي ياد ميكند؟ در حالي كه آنان به ياد خدا كافر هستند».
از ويژگيهاي اين روش اين است كه دعوت و صاحب دعوت هر دو در انظار عمومي كوچك و خوار به حساب آمده و بنابراين تأثير مهمي در رسيدن مشركان به اهداف خود داشت. به علاوه اين شيوه - كه به ويژه با خوي عوامالناس سازگاري دارد - نوعي تفريح و سرگرمي عوامالناس و اشراف بود و بدون صرف هزينه بيشترين كارايي و تأثير را به دنبال داشت. در اين روش هم لذا بردن و سرگرمي است و هم جنگ و مبارزه. از همينرو سران كفر در مديريت جنگ رواني خويش بر اين شيوه تأكيد به سزايي داشتند.
در واقع در اين روش آلوده كردن اطلاعات طرف مقابل و تخريب شخصيتي و رواني او صورت ميگيرد. اين تخريب ميتواند علاوه بر تأثير مثبت در روحيه افرادي خودي و نيروهاي بيطرف، در جهت ايجاد تزلزل در پيروان طرف مقابل نيز مؤثر واقع شود. يعني نه تنها مشركان از گرويدن افراد به پيامبر جلوگيري ميكردند بلكه باعث تقويت نيروهاي خودشان و دلسردي، نااميدي و گاه ضعف در ميان ياران پيامبر(ص) ميشدند. بديهي است سياست استهزاء و تمسخر، روحيه و شخصيت پيامبر و يارانش را جريحهدار ميكرد و به لحاظ رواني و احساسي وضعيت سخت و دشواري بود و تحمل آن، بياندازه مشكل مينمود.
از همينرو قرآن از آن با عبارت ضيق صدر يعني تنگ شدن دل يا جريحهدار شدن احساس و عواطف و... ياد ميكند. ضيق صدر ميتواند پيمودن راه را با مشكل اساسي مواجه كند. تأثير و خطر رواني استهزاء به گونهاي بود كه خداوند به صراحت به پيامبرش اعلام كرد كه از تمسخر و استهزاء بيم مدار، چه اولا تمامي انسانهاي حقطلب و حقيقتخواه و عدالتگستر و تمام پيامبران بزرگ الهي، توسط اقوام خود دچار استهزاء و تمسخر شدند. براي نمونه ميفرمايد:
«يا حَسْرةً عَلَي الْعباد ما يَأتيهمِ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزونَ»(17) يعني «افسوس بر بندگان، هيچ پيامبري به سوي ايشان نيامد مگر آنكه او را به باد ريشخند و استهزاء ميگرفتند».
در تفسير اين آيه گفته شده است كه شايد براي دلداري پيامبر و مسلمانان و نيز خنثيسازي آثار استهزاء آمده باشد.37
ثانيا اعلام كفايت پيامبر در برابر استهزاءكنندگان از ناحيه پروردگار اعلامي قطعي، در شكست عمليات رواني آنها و پيروزي پيامبر(ص) و يارانش است. اين امر به لحاظ تاريخي به وقوع پيوست و شر استهزاءكنندگان مشهور مكه از سر پيامبر(ص) و يارانش كوتاه گرديد. از نظر مورخان پنج نفر از مشهورترين استهزاءكنندگان كه در اقدام رواني پيشگام بوده و نقش فرماندهي را داشتند عبارتند از: اَسوَد بن مُطَلِب، اَسوَد بن عبديَغِوث، وَليد بن مغيره، عاص بن وائل، حارِث بن طلاطله.38
براساس برخي از روايتهاي تاريخي هر يك از اين پنج نفر، به شيوهاي مشخص، معلوم و شبيه به هم به هلاكت رسيدند.39 استهزاء و تمسخر در مهمترين اصول مكتب اسلام چون نبوت، معراج، نعمتهاي بهشت، پيروي محرومان و توده مردم از پيامبر(ص) و... صورت ميگرفت. براي نمونه قرآن در آيه هفدهم سوره ص (صاد) به استهزاء شدن پيامبر توسط مشركان در مورد نعمتهاي بهشتي تصريح ميكند. آنان اين حضرت را به باد ريشخند گرفته و از او ميخواستند كه به جاي وعده آخرت، آن نعمتها را در همين جهان و در روي زمين در اختيار آنها قرار دهد.
7- القاي ترس و تهديد و روشهاي خشونتبار
القاي ترس و تهديد يكي از مهمترين موضوعها و اقدامات دائمي دستگاههاي تبليغاتي و جنگهاي رواني براي تحقق اهداف موردنظر است. اين سوژه و ترفند رواني امروزه نيز در جهان حائز اهميت است و حتي شايد بتوان گفت بر اهميت آن نيز افزوده شده است. هدف اصلي اين اقدام ايجاد و القاي ترس در مردم است تا اينكه ذهن و احساسات و عواطف آنها تحتتأثير عامل ترس در برابر دشمن، تسليم شده و زمينه شكست آنها را فراهم كنند.
ترس به لحاظ روانشناسي نوعي حالت هيجاني روحي و رواني است كه براساس آن تعادل روحي انسان به هم خورده و در نتيجه توان ارادي او كاهش يافته و گاه به صفر ميرسد، در نتيجه به جاي تصميم آگاهانه و ارادي، به تسليم اجباري روي ميآورد. از همين روي مشركان با تهديد به القاي ترس در ميان مردم ميپرداختند تا اينكه آنها را از اطراف پيامبر(ص) دور سازند. مشركان روش رواني تهيديد را به صورتهاي گوناگون اعمال ميكردند. اين تهديد در دو بعد عمليات رواني محض و شكنجه و آزار جسماني صورت ميگرفت گرچه تأثير شكنجههاي جسماني نيز پيامد رواني داشت.
تهديدها و اعمال خشونت از مؤثرترين سلاحها و اقدامات رواني مشركان در برخورد با پيامبر(ص) و يارانش بود. به ويژه از آنجايي كه نميتوانستند مستقيما به قتل پيامبر(ص) اقدام كنند، در نتيجه تلاششان را به شكنجه، آزار و تهديد افرادي كه به تازگي اسلام آورده بودند و از حمايت قبيلهاي نيز بهرهمند نبودند و حسب و نسبي هم نداشتند و يا از بردگان و توده مردم بودند، متمركز كردند.
هدف اصلي اين شكنجهها و آزارها و تهديدات نيز ايجاد محيط رعب و وحشت براي محدود ساختن ابعاد گرايش به دين اسلام و حمايت از پيامبر(ص) بود. برخي از ابعاد اين اقدامات رواني كه گاه با شكنجه جسماني نيز همراه ميشد عبارت بود از:
1- ممانعت از خوردن غذا (شكنجه گرسنگي)؛
2- بازداشتن از نوشيدن آب (شكنجه تشنگي)؛
3- آزارهاي جسماني چون تازيانه زدن، كشيدن بر روي ريگهاي داغ، سوزاندن، چوب زدن؛
4- انواع و اقسام فحاشي، هتك حرمت، اتهامات و افترائات؛
5- بستن بر روي زمين و نهادن سنگ بزرگ بر روي شكم، پشت و پهلوي آنها؛ و
6- تعرض مستقيم به ساحت رسولالله در دو بعد زباني و شكنجه جسماني.
اهميت اين اقدامات مشركان به گونهاي بود كه گويند مسلمانان اجازه يافتند براي حفظ حيات خويش و رهايي از شكنجههاي طاقتفرسا، تقيه كنند و كلمه كفر را بر زبان آورند. ابناسحق در اين خصوص از ابنعباس روايت كرده است كه صحابه پيغمبر عليهالسلام، در عذاب كفار به حدي رسيدي كه ايشان را رخصت كلمه كفر بودي كه به ظاهر بگفتندي و خود را از عذاب ايشان خلاص دادندي. والله هو العفو.40
گستردگي عمليات رواني مبتني بر تهديد، القاي ترس و شكنجه و كيفيت سخت و طاقتفرساي آن را همراه با صلابت مقاومت و صبر در برابر آن ميتوان از خلال برخي از آيات مكي قرآن دريافت. با اين همه شدت اين عمليات به گونهاي بود كه براساس برخي روايات، تعدادي از مسلمانان مرتد شدند و بعدها نيز همراه با سران قريش در جنگ با پيامبر اسلام(ص) در جنگ بدر نيز شركت كردند و به قتل رسيدند. اين امر نشان ميدهد كه تأثير اين شيوه در عمليات رواني مشركان عليه پيامبر و يارانش نسبت به بسياري از روشهاي ديگر تا حدودي براي آنها موفقيتآميز بوده است.
8- انواع گوناگون تهمتها نسبت به ساحت مقدس پيامبر اسلام(ص)
يكي از بهترين حربههاي جنگ رواني مشركان براي مقابله با پيامبر اسلام، حربه و راهبرد رواني تهمت بود. به بيان قرآن سران شرك آنگاه كه از به سازش كشاندن پيامبر و تطميع وي نااميد شدند، او را به جنون و ديوانگي متهم كردند.
«وَ يقُولُونَ اِنّهُ لَمَجنُون».(18)
اتهامات ناروا نسبت به ساحت پيامبر به اين نوع ختم نميشد بلكه او را كاذب (دروغگو)، ساحر (جادوگر)، شاعر، كاهن و... ناميدند. اين تهمتها تا پايان مقابله مشركان با پيامبر(ص) عليرغم باور نكردن قريش به صحت آنها و تأثير ناچيز آنها يا فقدان تأثير آنها در به نتيجه رسيدن مشركان ادامه يافته است.
9- روش تطميع و اغواء
از ديگر عملياتهاي رواني مشركان براي جلوگيري از دعوت پيامبر اسلام، تلاش براي تطميع و اغواي او بود. زماني كه سياست تهمت و برخي ديگر از روشهاي آنها به نتيجه نرسيد، به اين روش روي آوردند. در اين راستا و با هدف فريب پيامبر(ص) اصحاب دارالندوه(19) در عين ادامه تمام روشهاي عمليات رواني خويش در برابر پيامبر اسلام(ص)، بر آن شدند تا با وعده تحقق تمام آمال و آرزوهاي اشرافي به آن حضرت يعني حاكميت سياسي بر جزيره العرب، بيشترين ثروت و زيباترين همسر، او را از سياست دعوت حقطلبانه خويش و فروپاشي تمام باورها و ارزشهاي حاكم در مكه، بازدارند و در مقابل اين سه مسئله مطرح شده، آنها از پيامبر فقط دو چيز را ميخواستند: 1- از دعوت خويش دست بردارد؛ و 2- بر عقايد و سنن آنها نتازد.
اين موضوع در سه مرحله و از طريق ابوطالب با پيامبر در ميان گذاشته شد و هر بار پيامبر جواب كوبندهاي ميداد. ظاهراً براي بار چهارم عقبه بن ربيعه نماينده قريش از مجلس دارالندوه نزد پيامبر(ص) رفت و ضمن تجديد اعتراضات اشراف مكه مسائل زير را با صراحت بيان كرد:
1- آمادهايم براي تو آن اندازه ثروت و مكنت فراهم كنيم كه از همه ما توانگرتر شوي؛
2- حاضريم در صورتي كه از دعوت خود دست برداري، تو را به رياست و سلطنت خود بگماريم و هيچ كاري را بيرأي و فرمان تو انجام ندهيم؛ و
3- اگر جن زده شدهاي و نميتواني آن را از خود دور كني، برايت پزشك بياوريم و هزينه وي را بدهيم.41
پيامبر(ص) اين بار در جواب سخنان خام و فريبنده عقبه آياتي(20) از سوره مباركه فُصّلَتْ را قرائت كرد. «... اين كتابي است كه از سوي خداوند رحمان و رحيم فرود آمده است، كتابي كه آياتش هر موضوعي را در جاي خود بازگو كرد، قرآني گويا براي جمعيتي كه آگاهند، قرآني كه بشارتدهنده و بيمدهنده است... و واي بر مشركان همانها كه زكات نميپردازند و به آخرت كفر ميورزند». در مقابل به گزارش سيرهنويسان عقبه كه از شنيدن آيات دگرگون شده بود. در حالي كه اعتراف ميكرد كه قرآن نه سحر است و نه شعر و نه كهانت و جادوگري از نظر فرصتطلبان و مالانديشان براي حفظ سنت اشرافي مكه به قريش چنين پيشنهاد داد:
اي گروه قريش سخنم را بشنويد و از محمد دست برداريد. سوگند به خدا با گفتاري كه من از او شنيدم خبري بزرگ در پيش است. اگر عرب بر او پيروز شدند كه هدف شما به دست آمده است ولي اگر او بر عرب پيروز شود پادشاهي او، سلطنت شما و عزت او، عزت شما خواهد بود و آنگاه سعادتمندترين مردم خواهيد شد.42
اين برخورد و مطالب رد و بدل شده در حالي كه نشان ميدهد دعواي مشركان مكه با پيامبر اسلام(ص) بر سر مسائل چندگانه شرك، نفي جهان آخرت، گريز از عدالت، بياعتنايي به جامعه و فساد و فحشا و ظلم و ستم است، بيانگر اين امر است كه عمليات رواني آنها با آنكه تاكنون با روشهاي گوناگون صورت گرفته است، اما نتيجه آنچناني براي آنها نداشته است، بنابراين مجبور شدند چارهاي ديگر بينديشند.
اين بار سرشناسترين اشراف مكه به صورت جمعي در مجلس گفتوگو با پيامبر(ص) حاضر شدند ولي با جواب قاطع پيامبر(ص) مبني بر هدف اساسي بعثت او روبهرو شدند، در نتيجه خواستههاي عجيبي چون تغيير سرزمين مكه، زنده شدن پدران اشراف مكه، فرود آمدن آشكار فرشته براي تأييد رسالت او و نزول سنگ از آسمان بر سر اشراف(21) را، مطرح كردند. ولي پيامبر(ص) جواب داد كه براي اينگونه امور نيامده است بلكه بعثت او براي آگاهي و بيدار كردن آنها و نفي جهالت و ضلالت و ستم و تحقق عدالت و آيين حق و توحيد و رساندن آنها به سعادت است و پذيرش آن، سود دنيا و آخرت آنها را در پي دارد ولي در صورت انكار، وظيفه او صبر و ايستادگي و مقاومت است تا وقتي كه خدا بين او و آنها حكم كند.
ساير اقدامات
در پي ناتواني مشركان در رسيدن به اهداف خود در عمليات رواني گستردهاي كه عليه پيامبر خدا(ص) و قرآن شروع كرده بودند، تغيير روش يا افزودن روشهاي ديگري را در ميدان جنگ رواني با پيامبر(ص) مدنظر قرار دادند؛ اين اقدامات در چند بعد اساسي صورت گرفت: كه برخي از آنها عبارتند از: 1. نبرد اقتصادي - اجتماعي در قالب محاصرهاي كامل و اساسي كه به عنوان يكي از شيوههاي مهم جنگ رواني صورت گرفت و به محاصره اجتماعي - اقتصادي پيامبر(ص) و يارانش در شعب ابيطالب انجاميد و حدود سه سال ادامه داشت. اما صبر و استقامت پيامبر(ص) و يارانش اين اقدام را خنثي كرد. عقبه بن غزوان ميگويد: به ياد دارم كه با شش نفر ديگر همراه پيامبر(ص) بوديم و غذايي جز برگ درخت نداشتيم به طوري كه گونههاي ما زخم شد...43
2. استمداد از علماي يهود در يثرب؛ قريش در ادامه عمليات رواين خويش، در يك بررسي سريع و دقيق، به نضر بن حارث و عقبه بن ابي معيط مأموريت دادند كه به يثرب بروند و از طريق رايزني با علماي يهودي اين شهر، براي خاموش كردن دعوت پيامبر(ص) تدبيري بينديشند.44
3. تلاش براي جلب عواطف و برانگيختن احساسات مردم در برابر دعوت جديد با تكيه بر طرح نتايج زيانبار سياست سنتشكني و عصبيتستيزي پيامبر اسلام براي آيينها و سنتهاي جاهلي عرب
4. كوشش براي درگير كردن افراد با ايمان (پيروان پيامبر(ص)) با عواطف انساني به ويژه در ارتباط آنها با والدين و نزديكانشان از يك سو و از سوي ديگر طرح اين مسئله كه حضرت محمد(ص) با دعوت خويش بين فرزندان و پدر و مادر و بين زنان و شوهران فاصله و جدايي مياندازد و بنيان اجتماع را از هم ميگسلد. اين اقدام رواني ميتوانست تأثيراتي را براي اعراب جاهلي به دنبال داشته باشد.
5. گسترش روشهاي خشونتبار و شديد به ويژه در قالب شكنجههاي طاقتفرسا.
6. تلاش و طرح نقشهاي گسترده و همهجانبه براي قتل پيامبر(ص).
لطفا ارجاعات متن رو بنویسید