تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۲ - ۰۸:۴۶  ، 
کد خبر : ۲۶۳۸۲۸
نقدي بر كتاب راز قطعنامه

تاريخ‌نويسي يا تاريخ‌سازي؟!


نويسنده: محمدرضا اسدي

كتاب راز قطعنامه كه در نمايشگاه كتاب امسال (1392) رونمايي شد، به علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران پرداخته است. غضنفري پيش‌از اين كتاب آمريكا و براندازي جمهوري اسلامي ايران را نوشته است. اثر حاضر، چهل و هشتمين جلد از سري نيمه پنهان موسسه كيهان است. لذا طبيعي است كه نويسنده كتاب، از طيف طرفداران ادامه جنگ باشد و پذيرش قطعنامه را مطابق اسنادي كه ارائه كرده، اقدامي خائنانه قلمداد كرده باشد. اما اهميت اين كتاب از آن جهت است كه به برخي زواياي پنهان قطعنامه كه پيش از اين منتشر نشده بود، پرداخته است و بعضاً اتهامات بسيار سنگيني عليه مسوولين تراز اول كشوري و لشكري نظير آقايان هاشمي رفسنجاني، حسن روحاني، محسن رضايي، ميرحسين موسوي، بهزاد نبوي و ديگران در اين كتاب طرح شده است كه نگارنده، وظيفه خود دانست، ضمن تشكر از تلاش جناب آقاي كامران غضنفري و به جهت تنوير افكار عمومي، برخي نواقص كتاب و تصويرسازي‌هاي غير‌واقعي كتاب را گوشزد نمايد تا از نگاه يكسويه به سرمايه‌هاي انقلاب اسلامي پرهيز شود و با طرح چند سؤال، نويسنده كتاب را به تكميل طرح‌وارهي«راز قطعنامه» دعوت نمايد.

نقاط مثبت كتاب

تناقض‌هايي كه در برخي موضع‌گيري‌هاي رسمي و اظهاراتي كه در جلسات خصوصي از سوي بعضي مسوولين نظام از جمله آقايان هاشمي رفسنجاني و محسن رضايي در اين كتاب آمده، جالب توجه است. اگر چه نگارنده، رويكرد كلي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در حركت به سمت صلح و خاتمه جنگ را تأييد مي‌نمايد، لكن بيان جملات خلاف واقع از هر كس كه باشد مذموم و ناپسند است. اشاره به نقش باند نيويوركي‌ها (محمدجعفر محلاتي، فرهاد عطايي و سيروس ناصري) در تنظيم و تصويب قطعنامه 598 از ديگر نكات بديع و جالب كتاب است. البته در همين مسأله، نويسنده به نقش دكتر ولايتي وزير خارجه وقت اشاره‌اي نمي‌كنند. سير روايي كتاب و قلم نگارنده روان و شيواست و همين امر مطالعه آن را تسهيل مي‌نمايد. كتاب راز قطعنامه ضمن يك حركت كل به جزء، ابتدا به مواضع حضرت امام و رئيس‌جمهور وقت (آيت‌الله خامنه‌اي) در خصوص ادامه جنگ مي‌پردازد و سپس به تشريح دلايل چهارگونه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني (جانشين فرمانده كل قوا) در پذيرش قطعنامه پرداخته است و يك به يك آنها را رد مي‌كند و پس از آن به نقش ساير افراد و عواملي كه به پذيرش قطعنامه 598 منجر شد، مي‌پردازد. از اين حيث ساختار كتاب مناسب است و خواننده خط داستان پذيرش قطعنامه را گم نمي‌كند.

جاي خالي فلسفه جهاد در ابتداي كتاب

اين كتاب بيانگر تقابل دو ديدگاه موافقان و مخالفان ادامه جنگ تحميلي بعد از بازپسگيري سرزمين‌هاي اشغال شده توسط قواي بعثي است. در رأس موافقان حضرت امام، رئيس‌جمهور وقت و فرماندهان سپاه قرار دارند و در طيف مخالفان ادامه جنگ و طرفداران صلح، اكبر هاشمي رفسنجاني، حسن روحاني، ميرحسين موسوي و اكثر اعضاي كابينه وي قرار گرفته‌اند. اي كاش در ابتداي اين اثر ارزشمند تاريخي به جايگاه جهاد و تفاوت جهاد دفاعي و جهاد ابتدايي اشاره مي‌شد و به لحاظ فقهي و حقوق بين‌الملل اين مسأله تشريح مي‌شد كه آيا يك كشور اسلامي، پس از آزادسازي شهرها و زمين‌هاي اشغال شده‌اش، لازم است كه پايتخت كشور متخاصم را نيز فتح كند؟ آيا چنين چيزي در جامعه جهاني پذيرفته شده است؟

آيا نظام نوپايي كه قصد دارد انقلابش را به تمام جهان صادر كند، مي‌تواند با شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» به اين مهم دست يابد؟ به نظرم تا پاسخ به اين سوالات به عنوان اصل موضوع پذيرش يا عدم پذيرش قطعنامه، به روشني تبيين نشود، بقيه مباحث فرع بر آن است و از اهميت كمتري برخوردار خواهد بود. نسل جوان امروز، نسل پرسشگري است كه به پديده‌هاي اجتماعي و سياسي، نگاهي انتقادي دارد و به صرف اين كه نظر يك عالم ديني درباره آن موضوع چه باشد، قانع نخواهد شد و رويكرد تعبدي را در حوزه فرهنگي و اجتماعي برنمي‌تابد. لذا ضروري است كه با نسل جديد با زبان خاص خودش سخن گفت كه امام نقي (عليه‌السلام) فرموده‌اند: «كلّموا الناس علي قدر عقولهم» يعني با مردم متناسب با ميزان عقلشان سخن بگوييد.

راز قطعنامه چيست؟

جان كلام كتاب راز قطعنامه اين است كه حضرت امام همواره بر ادامه جنگ تا سقوط صدام (فتح بغداد) و حتي بالاتر از آن رفع فتنه از عالم تأكيد داشتند (صفحه 87) اما به جهت آن كه برخي افراد نظير آقايان هاشمي رفسنجاني، ميرحسين موسوي، بهزاد نبوي، حسن روحاني و ديگران به اين فرمايش امام اعتقاد نداشتند، عملاً مانع شدند كه چنين آرزويي جامه عمل به خود بپوشد. اين اختلاف ديدگاه در صفحه 88 كتاب از زبان آقاي شمخاني اين چنين آمده است: «امام مي‌گفت «جنگ جنگ تا رفع فتنه»، سپاه معتقد بود: «جنگ جنگ تا پيروزي» و آقاي هاشمي‌ مي‌گفت: «جنگ جنگ تا يك پيروزي»

آيت الله هاشمي رفسنجاني در تبيين چرايي ديدگاه خود اين گونه مي‌گويد: «شما مي‌رويد و بغداد را مي‌گيريد ولي اگر آمريكا بمب اتم بزند شما چه كار خواهيد كرد؟» (صفحه 81). «دنيا پيروزي مطلق ما را نمي‌پذيرد، لذا به مرور بر ما فشار مي‌آورد» (صفحه 89).

محسن رضايي اين تفاوت ديدگاه‌ها را بدين صورت شرح مي‌دهد: «دو ديپلماسي، شامل ديپلماسي انقلابي و ديپلماسي رسمي كشور، فعال بود. در ديپلماسي رسمي كشور كه وزارت خارجه، دولت و مجلس پيگيري مي‌كردند، عموماً دنبال اين بودند كه جنگ زودتر تمام بشود و با همه كشورها هم صحبت مي‌كردند. اما سياست ديگر، سياست نيروهاي انقلاب و امام بود كه مي‌گفتند جز با زور نمي‌توانيم حقوقمان را بگيريم و اين زماني انجام مي‌شود كه آنها بفهمند ما قدرت داريم و در موضع دست بالايي قرار داريم» (صفحه 95).

نكته بسيار مهم اين است كه حضرت امام از اين تفاوت ديدگاه‌ها كاملاً مطلع بودند و با علم و اطلاع كامل و به پيشنهاد رئيس‌جمهور وقت (رهبر معظم انقلاب)، آقاي هاشمي رفسنجاني را در آخرين سال جنگ (1367) به جانشينى فرماندهى كل قوا منصوب مى‏نمايند.

نويسنده در صفحه 99 كتاب اين گونه آورده است: «ايشان [آقاي هاشمي] در صدد برمي‌آيد كه اين نظر خود [پذيرش صلح] را به امام خميني نيز تحميل كند» آيا غير از اين است كه حضرت امام با علم و اطلاع كامل از تفاوت استراتژي پيشبرد جنگ با آقاي هاشمي، ايشان را به عنوان جانشينى فرماندهى كل قوا منصوب كرده‌اند؟ پس ديگر بيان چنين جمله‌اي محلي از اعراب ندارد. كما اين كه اين انتصاب به پيشنهاد رئيس‌جمهور وقت انجام شده است و حتي در متن نامه پذيرش قطعنامه كلمه «تمام مسئولين» آمده است:

« به واسطه حوادث و عواملى كه از ذكر آن فعلًا خوددارى مى‏كنم، و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى كارشناسان سياسى و نظامى سطح بالاى كشور، كه من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع كنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى‏دانم‏» [1]

آيا نويسنده كتاب، رئيس‌جمهور وقت (آيت‌الله خامنه‌اي) را در زمره تمامي كارشناسان سياسي و نظامي آن زمان مي‌داند يا خير؟ دقت نظر حضرت امام در به كاربردن اصطلاحات و واژه‌ها زبانزد خاص و عام بوده و هست. امامي كه كسبه بازار نجف ساعت‌هاي خودشان را با رفت‌و‌آمد آن بزرگوار تنظيم مي‌كردند و اهل اغراق و غلو نبودند، بعيد است كه در زمان نوشتن «تمامي كارشناسان سياسي و نظامي» ديدگاه رئيس‌جمهور منتخب مردم را به عنوان رئيس قوه مجريه مدّ‌نظر نداشته باشند. لذا اين گونه سياه و سفيد پنداشتن‌ها و استثنا كردن يك جناح و جريان فكري از مسووليت تمامي اتفاقات رخ داده در جنگ هم خلاف واقع است و هم خلاف عقل و انصاف.

ارائه تصوير غير‌واقعي از آيت‌الله هاشمي رفسنجاني

بخش قابل توجه از اين كتاب به نقل يادداشت‌هاي روزانه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني و نشان دادن تقابل برخي از آنها با ديدگاه‌ها و نظرات حضرت امام پرداخته است، غافل از اين كه اگر حقيقت موضوع را به همين مقدار بدانيم، با آن حجم تعريف و تمجيدها و مسئوليت‌هايي كه حضرت امام به آقاي هاشمي واگذار كرده‌اند چه كنيم؟ يعني نويسنده كتاب به اين سؤال اساسي پاسخ نداده است كه چرا حضرت امام با مشاهده اين همه سرپيچي و نافرماني از دستورها و اوامرش نه تنها آقاي هاشمي را از رياست شوراي عالي دفاع عزل نمي‌كنند، بلكه به عنوان قائم مقام فرمانده كل نيروهاي مسلح منصوب مي‌كنند و بيشترين اعتماد و مشورت‌ها را با شخص ايشان انجام مي‌دهند و اين تناقضي است كه نويسنده، خواسته يا ناخواسته به آن نپرداخته است. به عنوان نمونه به موارد ذيل دقت كنيد:

- بدخواهان بايد بدانند هاشمى زنده است چون نهضت زنده است. [2]

- ‌من به آقاى هاشمى- فرزند برومند اسلام تبريك مى‏گويم كه در راه هدف تا نزديك شهادت به پيش رفت. [3]

- جناب حجت‌الاسلام آقاى حاج شيخ على‌اكبر هاشمى رفسنجانى- دامت افاضاته؛ بدينوسيله جنابعالى به سمت نمايندگى از طرف اينجانب در شوراي‌عالى دفاع منصوب مى‏شويد كه انشاءاللَّه تعالى ضمن انجام وظايف محوله به ادارات مربوطه ديگر نيز رسيدگى و نظارت نماييد. موفقيت جنابعالى را از خداى تعالى مسالت دارم [4]

- ‌در كدام مملكت، شما سراغ داريد كه رئيس مجلس (اكبر هاشمي رفسنجاني) منبر برود و مردم را هدايت كند و در ماه مبارك، شايد بيشتر از سى تا منبر رفته باشد و مردم را هدايت كرده باشد؟ [5]

- ‌مجلسمان را شما ملاحظه كنيد، بسيارى از آنها را من از نزديك مى‏شناسم؛ يعنى سابقه طولانى دارند، مثل رئيس مجلس (اكبر هاشمي رفسنجاني) و بسيارى از آقايان ديگر، و آنها را با تعهد و تعهد به اسلام و خدمتگزارى و هرچه توان دارند، آنها را مى‏شناسم. و در اين طول مدتى كه مجلس برپاست مى‏دانم كه همه اينها خدمتگزارند؛ در بين آنها من نمى‏توانم يكى را پيدا كنم كه بتوانم بگويم كه اين، تعهد به اسلام ندارد. [6]

- ‌حجت‌الاسلام اكبر هاشمى رفسنجانى؛ طبق پيشنهاد شوراى انقلاب جمهورى اسلامى ايران، جنابعالى به سمت سرپرست وزارت كشور منصوب مى‏شويد. از خداوند متعال، توفيق جنابعالى را در ايفاى وظايفى كه عهده‏دار شده‏ايد و جلب رضاى مقدسش را خواهانم. [7]

- ‌جناب حجت‌الاسلام آقاى هاشمى رفسنجانى ايّده اللَّه تعالى؛ جنابعالى را به سمت فرماندهى دنباله عمليات والفجر نصب كردم. توفيق و پيروزى قواى اسلام را بر كفر از خداوند تعالى خواستارم. [8]

- ‌جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ على اكبر هاشمى رفسنجانى- دامت افاضاته؛ با توجه به درگيرى روياروى آمريكاى جهانخوار عليه اسلام و ايران و هماهنگى غرب‌و‌شرق و ارتجاع منطقه در مبارزه با انقلاب اسلامى و جلوگيرى از پيروزى اسلام، به پيشنهاد رئيس‌جمهور محترم، جناب حجت الاسلام آقاى خامنه‏اى- دامت افاضاته، جنابعالى را با تمام اختيارات به جانشينى فرماندهى كل قوا منصوب مى‏نمايد. [9]

بي‌اعتباري نقل از دشمنان و مخالفان

براي رسيدن به يك شناخت متعادل و پرهيز از افراط و تفريط، پسنديده آن است كه يك شخصيت يا يك جريان فكري از نگاه موافقان و مخالفان بررسي شود. چه بسا اگر دين اسلام را صرفاً با استناد به كتب و نقل قولهاي مخالفان بخواهيد بررسي و معرفي كنيد، تصويري به جز يك آيين خشونت‌طلب انحرافي و افراط‌گرا ارائه نخواهيد كرد.

اين اشتباهي است كه نويسنده كتاب در تصويرسازي از شخصيتهايي كه قصد نقد آنها را داشته مرتكب شده است. اگر قرار باشد شخصيت‌هايي نظير آيت‌الله هاشمي رفسنجاني يا دكتر حسن روحاني با نقل قول از دشمنان ديرينه‌شان در روزنامه كيهان، روزنامه ايران، هفته‌نامه 9 دي و مؤسسه فرهنگي قدر ولايت (متعلق به آيت‌الله مصباح) معرفي و شناخته شوند، نتيجه همان چيزي است كه مخالفان اسلام در توصيف اين دين آسماني خواهند گفت. نه اين كه آقايان هاشمي و روحاني خالي از اشتباه و نقد باشند، خير! مقصود اين كه عقل و انصاف حكم مي‌كند كه براي بيان يك روايت نزديك به واقع، ديدگاه موافقان و مخالفان مطرح شود، يا مثلاً اگر تناقض خط مشي آقاي هاشمي با دستورهاي حضرت امام ترسيم مي‌شود، حمايتها و مدح شخصيت و عملكرد آقاي هاشمي در كلام حضرت امام نيز آورده شود.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (سوره مباركه مائده؛ آيه 8)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! قيام‌كننده براى خدا و شاهدان به عدل و داد باشيد. و البته نبايد دشمنى عده‏اى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. دادگرى كنيد كه آن به تقوا نزديك‏تر است، و از خدا بترسيد كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.

رهبر انقلاب پس از برگزاري دادگاه متهمان حوادث سال 88 نيز اين چنين مي‌فرمايند: «همين جا من اين را هم بگويم: اينكه در دادگاه‌ها - كه در تلويزيون هم پخش مي‌شد - از قول يك متهمى چيزى راجع به يك كس ديگرى گفته مي‌شود، من اين را بگويم كه اين، شرعاً حجيت ندارد. بله، متهم هرچه درباره خود در دادگاه بگويد، اين حجت است. اينكه بگويند در دادگاه درباره خودش اگر اعترافى كرد، حجت نيست، اين حرف مهملى است، حرف بي‌ارزشى است؛ نه، هر اقرارى، هر اعترافى، شرعاً، عرفاً و در نزد عقلا در يك دادگاه در مقابل دوربين، در مقابل بينندگان ميليونى كه متهم عليه خود بكند، اين اعتراف مسموع است، مقبول است، نافذ است؛ اما عليه ديگرى بخواهد اعترافى كند، نه، مسموع نيست. فضا را نبايد از تهمت و از گمان سوء پر كرد.» [10]

نقل قول‌هاي نامعتبر از حضرت امام

علي رغم آن كه در آخرين صفحه وصيتنامه سياسي الهي حضرت امام، معيار تشخيص سخنان صحيح و مستند از ساير سخنان بدون اصالت ايشان توسط بنيانگذار انقلاب تبيين شده است:

«اكنون كه من حاضرم، بعض نسبت‌هاي بي‌واقعيت به من داده مي‌شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مي‌كنم آنچه به من نسبت داده شده يا مي‌شود، مورد تصديق نيست مگر آن‌كه صداي من يا خط و امضاي من باشد، با تصديق كارشناسان؛ يا در سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفته باشم.»[11]

اما در موارد متعدد ارجاعات غير مستند به سخنان حضرت امام داده شده است كه با معيار فوق همخواني ندارد، فلذا فاقد ارزش است. به عنوان نمونه، نقل قول سيدرضا زواره‌اي از حضرت امام در خصوص ترديد ايشان درباره خيانت بهزاد نبوي (صفحه 130).

مورد ديگر در صفحه 168 كتاب و نقل قول جلال‌الدين فارسي از حضرت امام است كه در روزهاي قبل از انتخابات 88 به وفور به صورت پيامك منتشر مي‌شد: «اگر خدمات شما نبود، شما را به عنوان ضدانقلاب معرفي مي‌كردم»جلال‌الدين فارسي ادعا كرده است كه حضرت امام اين جمله را خطاب به ميرحسين موسوي گفته‌اند، اما مطابق همان قاعده‌اي كه در بالا اشاره شد، در هيچ كجاي صحيفه امام چنين چيزي نيامده است و اين گونه نقل قول‌ها فاقد ارزش است.

تناقض نتيجه‌گيري‌هاي كتاب با نص صريح نامه حضرت امام به موسوي

نويسنده در چند بخش طولاني (صفحات 101، 144، 151و 169) و با نقل قول‌هاي مختلف تلاش كرده است كه ميرحسين موسوي را به عدم حمايت جدي از جبهه‌هاي جنگ متهم نمايد. حال آن كه حضرت امام پس از پايان جنگ و در تاريخ 3 آذر 67 و پس از انتشار شايعاتي از اين دست، طي نامه‌اي به ميرحسين موسوي به صراحت مي‌فرمايند: «از آنجا كه ممكن است اين روزها افرادى بخواهند نسبت به دولت خدمتگزار شبهات و القائاتى در اذهان عامه به وجود آورند و زحمات بى‏شائبه و طاقت فرساى شما را خصوصاً در مساله جنگ خدشه‏دار نمايند، لازم است اين نكته را تذكر دهم كه من همچون گذشته شما را فردى لايق و دلسوز براى انقلاب اسلامى مى‏دانم، و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهيز سپاهيان اسلام فراموش نمى‏كنم، و الآن نيز شما را تأييد و حمايت مى‏كنم ... چه بسا افراد مغرض و مخالف با انقلاب، كه از هيچ راهى نتوانسته‏اند به اسلام و انقلاب لطمه‏اى وارد نمايند، امروز در قالب شعارها و بالا بردن سطح توقعات در مردم بخواهند به هدف‌هاى شوم خود نايل شوند، و با انگشت نهادن روى مشكلاتى كه نتيجه تحميل چندين ساله جنگ بوده است مردم را نسبت به مسئولين بدبين كنند و اينطور تبليغ نمايند كه بعد از قبول قطعنامه و نبودن جنگ چرا مشكلات حل نمى‏شود؟

بايد به اين افراد گفت مگر اين كار به سادگى امكانپذير است؟ مگر كشور ما از محاصره‏ها بيرون آمده است؟ مگر همه مراكز آسيب ديده برق و سوخت و كارخانجات را يكروزه مى‏توان راه‌اندازى نمود كه ما بگوييم ديروز جنگ بود و عذرها موجّه، ولى امروز كه جنگ نيست چرا كمبود است؟ البته اين سخن‌ها از باب تذكر به مؤمنين است؛ و الّا مردم وفادار و انقلابى كشورمان براى به دست آوردن استقلال واقعى و رسيدن به خودكفايى خيلى بيشتر از اينها آماده صبر و فداكارى هستند... در خاتمه بار ديگر از زحمات دلسوزانه و مخلصانه دوست خوبم، جناب حجت‌الاسلام آقاى كروبى تشكر مى‏نمايم. و اميدوارم تمامى افرادى كه در خدمت معلولين جنگ تحميلى بوده‏اند با صميميت با آقاى نخست وزير همكارى نمايند... خداوند بزرگ به همه مسوولين و دولت خدمتگزار و مردم شريف ايران توفيق صبر و ايثار در راه اسلام را عنايت فرمايد. والسلام عليكم و رحمة‌اللَّه [12]

نقل قول‌هاي انتخابي و مغرضانه

نويسنده در صفحه 147 كتاب به نقل بخشي از مصاحبه محسن رفيقدوست از سايت فرارو پرداخته است كه دولت براي خريد تويوتا جهت تجهيز جبهه‌هاي جنگ مانع‌ تراشي كرد. اما از آن جا كه قصد داشته چند صفحه بعد ميرحسين موسوي را به همكاري با سازمان سيا و همدست بودن با منافقين متهم كند (صفحات 154، 169و 171) و نهايتاً در صفحه 194 عبارت «چهره كثيف و خائنانه موسوي» را به كار ببرد، از بيان اين بخش از مصاحبه محسن رفيقدوست خودداري مي‌كند:

«برخي مي‌گويند ميرحسين موسوي در دوران دفاع مقدس خيانت کرد ولي من مي‌گويم ايشان خائن نبودند. او تا قبل از سال 88 از دوستان من بود و ايشان را مي‌ديدم. گاهي از ايشان تشکر مي‌کردم و مي‌گفتم شما مي‌توانستيد براي انقلاب شر شويد ولي نشديد! چرا که ايشان اختلاف نظر زيادي در دوران نخست‌وزيري با رئيس‌جمهور وقت (مقام معظم رهبري) داشته و اصلا هم زير بار نمي‌رفتند. البته اين را هم بايد بگويم که ميرحسين موسوي مخالف کارها نبود ولي حماسه‌اي هم پديد نياورد براي همين نمي‌توانم واژه خائن را براي ايشان انتخاب کنم.» [13]

ضمناً به كار بردن اين گونه تعابير (چهره كثيف و خائنانه موسوي)، توهين به شعور مخاطب است. چه خوب بود كه جناب آقاي غضنفري صرفاً به بيان گفته‌ها و عملكرد شخصيت‌هاي سياسي بسنده مي‌كردند و نتيجه‌گيري و قضاوت را به خوانندگان واگذار مي‌كردند.

حمايت حضرت امام از انتخاب مجدد موسوي به عنوان نخست‌وزير

يكي از بهترين شواهدي كه نشان مي‌دهد دولت ميرحسين موسوي در پشتيباني جبهه‌هاي جنگ كوتاهي نكرده است، حمايت امام از ميرحسين موسوي در پاسخ به سوال برخي نمايندگان مجلس براي انتخاب مجدد وي به عنوان نخست وزير است. حضرت امام با آگاهي كامل از اختلافاتي كه بين رئيس‌جمهور وقت (آيت‌الله خامنه‌اي) و ميرحسين موسوي وجود داشت، اين نامه را مي‌نويسند:

«با تشكر از حضرات آقايان، اينجانب چون خود را موظف به اظهار نظر مى‏دانم، به آقايانى كه نظر خواسته‏اند، از آن جمله جناب حجت‌الاسلام آقاى مهدوى و بعضى آقايان ديگر، عرض كردم آقاى مهندس موسوى را شخص متدين و متعهد، و در وضع بسيار پيچيده كشور، دولت ايشان را موفق مى‏دانم؛ و در حال حاضر تغيير آن را صلاح نمى‏دانم. ولى حق انتخاب با جناب آقاى رئيس‌جمهور و مجلس شوراى اسلامى محترم است». [14]

لذا تعابيري نظير آن چه در صفحه 165 كتاب آمده است، ارائه تصويري نادرست از دقت نظر و نگاه بلند حضرت امام و خدشه‌دار كردن هوشمندي و درايت آن بزرگوار است:

«ايشان (محسن رضايي) به نزد امام خميني رفته و مدعي مي‌شود كه در صورت عدم انتخاب مجدد ميرحسين موسوي، جبهه‌هاي جنگ لطمه خواهد خورد». آيا نعوذ بالله حضرت امام يك فرد عامي و دهنبين بود كه به گفته فرمانده جنگ و نامه تني چند از نمايندگان مجلس نظر خود را تغيير دهد و آن گونه كه نويسنده روايت كرده است يك عامل اخلالگر در پشتيباني جبهه‌ها را مجدداً در سمت رئيس هيات دولت تثبيت كند؟ حضرت امام به راحتي مي‌توانستند در اين موضوع سكوت كنند و انتخاب نخست‌وزير را مطابق آن چه در قانون اساسي آمده است به رئيس‌جمهور وقت واگذار كنند، اما اين كار را نكردند و به كار بردن دو واژه «متدين» و «متعهد» پس از نام مهندس موسوي آب پاكي را بر تمامي نتيجه‌گيري‌هاي نويسنده كتاب ريخته است.

آيا همكاري با دفتر فرح پهلوي جرم است؟

در صفحه 153 كتاب، آن جا كه به پيشينه زهره كاظمي (زهرا رهنورد) پرداخته شده، آمده است:زهره كاظمي پيش از انقلاب همكار ليلي جهان‌آرا (معروف به ليلي اميرارجمند)‌– نزديك‌ترين دوست فرح پهلوي- بوده است. ليلي جهان‌آرا كه در ظاهر مسئوليت كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را بر عهده داشته، زني بسيار فاسد بوده كه با چند سازمان جاسوسي نيز ارتباط داشته است. آيا مشابه همين اتهامات براي جناب آقاي حداد عادل كه يكي از شاگردان تراز اول دكتر سيدحسين نصر رئيس دفتر فرح پهلوي بوده، مطرح نيست؟ چطور شما به صرف تكذيبيه جناب حداد عادل [15] مي‌پذيريد كه او هيچ گونه همكاري با دفتر فرح پهلوي نداشته است، اما تكذيبيه ستاد موسوي و رهنورد [16] در عدم ارتباط با بيگانگان مورد پذيرش شما قرار نمي‌گيرد؟

آيا به اين توصيه‌هاي رهبر گرامي انقلاب در خطبه‌هاي 14 خرداد 89 توجه لازم را داشته‌ايد: «مراقب باشيد، مواظب باشيد، نمي‌شود هر كسى را به مجرد يك خطائى يا اشتباهى گفت منافق؛ نمي‌شود هر كسى را به مجرد اينكه يك كلمه حرفى برخلاف آنچه كه من و شما فكر مي‌كنيم، زد، بگوئيم آقا اين ضد ولايت فقيه است. در تشخيص‌ها خيلى بايد مراقبت كنيد.... اينجور نباشد كه مخالفت با يك كسى، ما را وادار كند كه نسبت به آن كس از جاده حق تعدى كنيم، تجاوز كنيم، ظلم كنيم؛ نه، ظلم نبايد كرد. به هيچ كس نبايد ظلم كرد.» [17]

تناقض‌هاي جدي درباره بهزاد نبوي

شايد سنگين‌ترين اتهامات مطرح شده در اين كتاب متوجه بهزاد نبوي باشد. از دست داشتن در بمب‌گذاري دفتر نخست‌وزيري (صفحات123 تا 127)، خيانت در تنظيم بيانيه الجزاير (صفحات 137 تا 144)، جاسوسي براي سازمان سيا و كارشكني‌هاي جدي در تجهيز جبهه‌هاي جنگ (صفحه 142 تا 147). اما نويسنده ظاهراً فراموش كرده است كه بهزاد نبوي به جناح موسوم به چپ دهه 60 كه به «راديكال‌ها» معروف بودند تعلق داشت. موضع بهزاد نبوي در خصوص گروگان‌هاي آمريكايي، پس از تسخير لانه جاسوسي اين چنين آمده است:

«بهزاد نبوي چنانکه خود مي‌گويد معتقد بودند که گروگان‌ها بايد ابتدا محاکمه و سپس آزاد شوند (البته نه محاکمه واقعي براي دريافت مابه ازاء بلکه محاکمه سياسي و حيثيتي آمريکا) اما علي‌رغم نظر خود اين مسئوليت دشوار را با شهامت تمام پذيرفتند و در اجراي نظريات مجلس شورا از هيچ کوششي فروگذار نکردند.» [18]

همچنين به اين بخش از سخنان بهزاد نبوي كه در ديدار با دانشجويان دانشگاه تهران و پس از جنگ خليج فارس بين آمريكا و عراق ايراد شده است دقت كنيد:

«اين جنگ يك فرصت تاريخي براي حمله به اسرائيل به وجود آورده بود كه از دست رفت. در طول تاريخ سابقه نداشته كه اسرائيل مورد حمله واقع شود... و عكس‌العمل نشان ندهد، زيرا از جنگ كه او را در منجلاب خواهد انداخت وحشت دارد. پس ما از اين طريق مي‌فهميم كه آمريكا يك نقطه ضعف اساسي دارد و آن اسلامي- اسرائيلي شدن جنگ است. لذا وظيفه ما اين بود كه به هر طريق كه ممكن است سمت و سوي جنگ را عوض مي‌كرديم. ما مي‌بايست در سياست خارجي و مواضعمان در قبال عراق اين نكته محوري را نصب‌العين قرار مي‌داديم.» [19]

آيا باور كنيم كه گفته‌هاي فوق از زبان يك جيره‌خوار و جاسوس آمريكا صادر شده است؟ چرا با وجود اين همه اسناد و مدارك معتبر، تا كنون بهزاد نبوي در دادگاه انقلاب به اتهام جاسوسي و خيانت و ترور نخست‌وزير و رئيس‌جمهور محاكمه نشده است؟ چرا اين كتاب به كوتاهي وزير اطلاعات وقت، حجت‌الاسلام و‌المسلمين ري‌شهري در ارائه گزارش‌هاي خيانتكارانه بهزاد نبوي و ميرحسين موسوي به حضرت امام اشاره‌اي نكرده است؟ يعني به واقع، در پازلي كه نويسنده كتاب راز قطعنامه ترسيم مي‌كنند، فقط به نقش عناصر يك جريان سياسي خاص پرداخته شده است و به سهم بقيه افراد هيچ گونه اشاره‌اي نشده است و اين يكي از نواقص جدّي كتاب است.

چرا محسن رضايي دوباره ابقا شد؟

در اين كتاب از محسن رضايي به عنوان يكي از شخصيت‌هاي تأثيرگذار در تثبيت دولت ميرحسين موسوي و سپس پذيرش قطعنامه 598 نام برده شده است. از صفحه 174 تا 182 كتاب به كوتاهي‌هاي محسن رضايي در همين خصوص پرداخته شده است، اما نويسنده به اين سؤال اساسي پاسخ نمي‌دهد كه چرا پس از ارتحال حضرت امام و شروع دوره رهبري آيت‌الله خامنه‌اي، محسن رضايي به مدت 8 سال ديگر در سمت فرماندهي سپاه پاسداران ابقاء مي‌شوند؟ به هر حال اين دو مقوله با هم قابل جمع نيست. يعني آن حجم از قصورات و تقصيرها با ابقاي مجدد نامبرده همخواني ندارد. در بين فرماندهان سپاه كم نداشتيم و نداريم كساني را كه از عهده مسئوليت فرماندهي سپاه بربيايند و نمي‌توان از استدلال «قحط‌الرجال» يا «مصلحت» استفاده كرد.

بي‌توجهي‌ نويسنده به برخي اسناد و حوادث مهم

در صفحات 213 تا 215 كتاب، آقاي غضنفري به درستي، بي‌توجهي آقاي هاشمي در خصوص آزادسازي احمد متوسليان (فرمانده قواي محمد رسو‌ل‌الله در لبنان) و هيئت همراه وي را مورد توجه قرار داده است و از اين كه آقاي هاشمي به اندازه يك كوفته برنجي و شلغم كه در خاطرات روزانه خود به آنها اشاره كرده، به اين مسأله مهم نپرداخته است، گلايه مي‌كند. متقابلاً همين پرسش مطرح است كه نويسنده محترم، چگونه از برخي نامه‌ها و حوادثي كه كاملاً عكس نتيجه‌گيري‌هاي نويسنده را اثبات مي‌كرده، به سادگي عبور كرده است و هيچ توضيح يا توجيه‌ در خصوص آنها نياورده است؟ از جمله نامه 3 آذر 67 حضرت امام به ميرحسين موسوي در خصوص رد شايعاتي كه ايشان جبهه‌هاي جنگ را به خوبي پشتيباني نكرده‌اند، انتصاب آقاي هاشمي به عنوان جانشين فرمانده كل قوا، حمايت مجدد امام از انتخاب دوباره ميرحسين و امثالهم. در يك كار پژوهشي اينچنيني، كه امكان نقل همه گفته‌ها و اسناد و شواهد تاريخي وجود ندارد، اسناد و مدارك گردآوري شده نمونه، مي‌بايست معرف جامعه هدف باشد. اما شواهدي كه در اين كتاب ارائه شده است، نمونه خوب و واقعي از رخدادهاي تاريخي نيست و گويي نويسنده قبل از شروع به پژوهش، تكليف خودش را در خصوص نتايج پژوهش مشخص كرده و صرفاً به دنبال اسناد و مداركي كه ادعاي وي را اثبات كند بوده است. در كتب روش تحقيق يكي از اولين اصول پژوهش، بي‌طرفي نويسنده نسبت به نتايج تحقيق ذكر شده است، در غير اين صورت ناخودآگاه فرايند پژوهش به سمت نتايج دلخواه پژوهشگر سوق داده خواهد شد. اين انتقاد همان گونه كه پيشتر شواهدش ارائه شد به صورت جدي به كتاب راز قطعنامه وارد است.

چرا اسناد خيانت و توطئه به دادگاه ارائه نشده است؟

اين پرسش مطرح است كه چرا اين همه اسناد جاسوسي، همكاري با منافقين، خيانت، بمب‌گذاري و توطئه عليه جمهوري اسلامي، به جاي انتشار در يك كتاب، به دادگاه انقلاب و مراجع قضايي ارائه نشده است؟ آيا طرح چنين مسائلي در يك كتاب تاريخي-پژوهشي پسنديده است؟ رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاي نماز جمعه 29 خرداد 88 افراد را از ايراد اتهاماتي كه در دادگاه‌ها اثبات نشده است پرهيز داده‌اند: « سياه‌نمائى دوره‌هاى گذشته هم در اين مناظره‌ها مشاهده شد؛ هر دو بد بود. اتهاماتى مطرح شد كه در جائى اثبات نشده است؛ به شايعات تكيه شد، بي‌انصافي‌هائي احياناً ديده شد؛ هم بي‌انصافي نسبت به اين دولت با اين همه حجم خدمت، و هم بي‌انصافي نسبت به دولت‌هاى گذشته و دوران سى ساله. آقايان در خلال صحبت احساساتى شدند و لابلاى حرف‌هاى خوب، حرف‌هائى هم كه خوب نبود، گفته شد... اين بخش معيوب قضيه، بنده را ناخرسند كرد؛ متأثر شدم. براى طرفداران نامزدها هم آن بخش‌هاى معيوب، آن تعريض‌ها، آن تصريح‌ها، التهاب‌آور و نگران‌كننده بود، كه البته از هر دو طرف هم بود... اينجا چون اسم آورده شده است، مجبورم اسم بياورم. به طور خاص از آقاى هاشمى رفسنجانى، از آقاى ناطق نورى من لازم است اسم بياورم و بايد بگويم. البته اين آقايان را كسى متهم به فساد مالى نكرده؛ حالا در مورد بستگان و كسان، هر كس هر ادعائى دارد، بايستى در مجارى قانونى خودش اثبات بشود و قبل از اثبات، نمي‌شود اينها را رسانه‌اى كرد.» [20]

همچنين رهبر معظم انقلاب پس از عدم انتخاب مجدد آقاي هاشمي به سمت رئيس مجلس خبرگان و در ديدار با اعضاي اين مجلس مي‌فرمايند: «رفتارهاي غير‌اخلاقي و توهين‌آميز، مخالف مصلحت انقلاب و كشور است، موجب اختلاف و دو دستگي مي‌شود و به شكوه و عظمت نظام اسلامي ضربه مي‌زند». [21]

در پايان ضمن تشكر مجدد از تلاش نويسنده محترم كتاب، تأكيد مي‌شود كه نگارش اين نقد، نخست به منظور پاسداشت حقيقت و سپس به جهت تشويق نگارنده به تكميل كتاب و پاسخ به سوالات مطروحه در اين نقد تنظيم شده است و نگارنده، جناب آقاي كامران غضنفري را يكي از خادمان صديق و ياران انقلاب مي‌دانم، اگر چه همه ما به خاطر تعلقات جناحي و سياسي، ممكن است در خصوص قضاوت ديگران دچار خطاها و لغزش‌هايي بشويم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات