دکتر حامد حاجيحيدري / از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران / hajiheidari@PhiloSociology.ir
- شخصيت انسان اصلاحطلب، امروز، با تناقضات لاينحلي همراه است که بدون حل و فصل اصولي آنها، اين شخصيت، منزوي يا پرخاشگر خواهد ماند. حل اين معضل با تحريف تاريخ و مفتون ناميدن سران فتنه ميسر نيست، بلکه مانند هر گره هويتي ديگري با «بازگشت به خويشتن» يا آنچه در متون ديني ما، به «توبه» موسوم است، ميسر ميگردد.
- مرور آنچه بر سر اين هويت رفته است، دستور کار اين مقاله بوده است.
- در بخش قبل، به سابقه شخصيت اصلاحطلب تا سال هشتاد و هشت اشاره شد. و اکنون، از سال هشتاد و هشت تا کنون:
- اما در فاصله سال 84 تا 92، يک اتفاق مهم افتاد؛ مهمترين و سهمگينترين رويداد صد سال اخير؛ انتخابات هشتاد و هشت.
- با اعلام نتايج، و حتي پيش از آن، زمزمههاي تقلب در انتخابات شنيده شد، ولي اين که جناب مهندس ميرحسين موسوي، جمعه شب، ساعت 9 شب، و در حالي که جمعآوري آراء همچنان ادامه داشت، در مصاحبه مطبوعاتي حاضر شد، و خود را "برنده قاطع انتخابات" معرفي کرد. اين، در حالي بود که ستاد انتخابات، نه تنها محمود احمدينژاد را برنده انتخابات، بلکه وي را برنده قاطع انتخابات و با رأي خيرهکننده بيست و چهار ميليوني معرفي کرد.
- جناب مهندس ميرحسين موسوي و جناب مهدي کروبي، هواداران را به خيابانها فرا خواندند و اجتماع عظيمي در ميدان آزادي فراهم آوردند. دکتر محمود احمدينژاد هم متقابلاً هواداران خود را به ميدان ولي عصر (عج) دعوت کرد. زورآزمايي خياباني ادامه يافت، و به خشونت هم کشيده شد.
- آيت الله سيد علي حسيني خامنهاي، مقام معظم رهبري، به نماز جمعه رفتند، و همه را به پيروي از ضوابط قانوني توصيه فرمودند. ايشان شوراي نگهبان را ملزم به همراهي با معترضان کردند، و براي بازشماري آراء، چراغ سبز نشان دادند. ولي معترضان نپذيرفتند، و کش و قوس را تا شش ماه ادامه دادند. کشور، شش ماه پر التهاب و پر اضطراب را گذراند، تا در شانزده آذرماه، و متعاقباً، عاشوراي آن سال، مصادف با ديماه، برخي از معترضان، مرتکب اقدامات شنيعي شدند که زمينه مداخله حکومت براي فيصله قاطع غائله را فراهم آورد. موسوي و کروبي به حصر رفتند.
- و در اين اوضاع، جوان اصلاحطلب در چه موقعيتي بود؟ موقعيتي بسيار دشوار، و نااميد کننده. جوان اصلاحطلب، درست يا غلط، که به باور من غلط، ايدههايي داشت که نخبگان داخلي يا اصلاً موافق آن نبودند، يا نمايندگان اين فکر، اسير اشتباهات فاحش بودند. فکر اصلاحطلب نماينده درستي نداشت، و به لحاظ منطقي هم دچار تضادهاي دشوار منطقي بود.
- از اين بدتر، آن بود که ديگر آوازههاي قديم، در دموکراسي و غربگرايي قابل تصديق نمينمود. جوان اصلاحطلب، نه رهبري داشت که به آن اعتماد کند، و نه حتي فکري که به درستي آن پناه برد. ذهنيت جوان اصلاحطلب اين شد که اگر ولايت فقيه خوب نيست، روشن است که دموکراسي اگر بدتر نباشد، بهتر نيست. جوان اصلاحطلب، اگر هم انتخابات 88 را انکار کند، نميتواند صحت انتخابات 84 را انکار نمايد. حتي اگر آهنگ آن را داشته باشد که صحت انتخابات 84 را هم انکار کند، نميتوانست صحت انتخابات را به عنوان يک نقشه راه درست تأييد نمايد.
- از سوي ديگر، انتخاب او در سال 88، از هيچ ديدي، انتخاب خوبي قلمداد نميشد. او، سابقه يک تشخيص اشتباه بزرگ را در کارنامه خود قرار داد. چنان که بعداً معلوم شد، عاليجنابان، موسوي و کروبي براي هيچ منظوري رهبران خوبي نبودند. نه براي ويران ساختن بناي انقلاب اسلامي، و نه براي حفظ و استمرار آن. اگر جوان اصلاحطلب، از انقلاب و قانون و انتخاباتش عبور کرده بود و واقعاً به آنها اعتماد نداشت، موسوي و کروبي رهبران خوبي براي چنين انتخابي نبودند. آنها بيانيه شماره nام خود را هم منتشر کردند، ولي دليلي نياوردند تا دل مردم را براي تقلب عظيم ده تا سيزده ميليون رأيي قرص کند.
او در اين بيانيهها همه چيز گفت، الا دلايلي که چنين تقلب عظيمي را توجيه کند. و اگر جوان اصلاحطلب، هنوز هم امام و ميراث انقلابي او را دوست داشت، باز هم انتخاب او، بزرگترين ضربهاي که ميشد به ميراث امام زد را در بدترين موقعيت قابل تصور نواخت. سال هشتاد و هشت، سال حساسي بود. رويدادهاي 88، دشمنان انقلاب اسلامي را اميدوار کرد، آنها را به امکان اثربخشي فشار و تحريمها اميدوار کرد، و در حالي که ما بايد از صدور انقلاب بهره ميبرديم، مشغول به درون کشور شديم و نتوانستيم آن طور که بايد نقش جهاني خود را ايفا کنيم و از پوسته انزوا به در آييم.
- اکنون، و پس از بيسابقهترين تحريمهاي تاريخ که از بستن آب به روي امام حسين عليهالسلام هم وحشيانهتر است، روشن است که دست جوان اصلاحطلب، هم از آرمان دموکراسي کوتاه شده است، و هم غرب انسانگرا. روشن است که نه دموکراسي چيز خيلي خوبي است، و نه غرب تحريمگر و بحرانزده چيز قابل اعتمادي.
- جوان اصلاحطلب، در مقابل اين سئوال قرار گرفت که به فرض هم که رهبر عالي انقلاب اسلامي، در مواجهه با زورآزمايي خياباني، ميرحسين موسوي را برنده انتخابات اعلام ميکرد، آيا اولين چيزي که قرباني ميشد، ديرپاترين ميراث دموکراسي در آسيا نبود؟ آيا ديگر پس از هر انتخابات، اميد به برگردان نتيجه با لشکرکشي خياباني پديد نميآمد؟ آيا ديگر سنگ دموکراسي در اين کشور روي سنگ بند ميشد؟
- انتخابات نود و دو، نقطه عطفي بود. دکتر محمد باقر قاليباف، دکتر غلامعلي حداد عادل، و دکتر علي اکبر ولايتي، ائتلافي غيرمنطقي تشکيل دادند و در انتها هم نقض عهد نمودند. دکتر غلامعلي حداد عادل، بسيار دير انصراف داد، دکتر علي اکبر ولايتي، اساساً انصراف نداد و بعدها حکم رياست دفتر مطالعات استراتژيک را از اکبر هاشمي بهرماني رفسنجاني دريافت کرد، و محمد باقر قاليباف هم در مناظره سوم رو به زوال رفت.
- در حالي که ميرفت تا سناريوي 84، مجدداً تکرار شود، و پس از انتقال انتخابات به دور دوم، ابهامها کنار رود، و مردم در فضايي شفاف بين دو گزينه واقعي انتخاب کنند، انتخابات به دور دوم کشيده نشد، و اصولگرايان نتوانستند سناريوي 84 را تجديد نمايند، و جناب حسن روحاني يه جور خاصي فايق آمد و به ضعيفترين رئيسجمهور پس از انقلاب بدل گرديد.
- اکنون که اصلاحطلبان پيشين، اماکني مانند وزارت علوم را ملک خود ميدانند، سايرين و اصولگرايان ميپرسند، بالاخره، وضع خود را با سال 88 معلوم کنيد. وضع و اوضاعي که در جلسات رأي اعتماد جريان داشت، از سوي مطبوعات اصلاحطلب به نحوي تفتيش عقايد تعبير شد، ولي واقعاً تفتيش عقايد نبود. اصولگرايان، هنوز هم ميپرسند که اگر دليلي براي تقلب بزرگ داريد، بياوريد، و اگر نداريد، اين لکه ننگ را پاک کنيد و ادعاي آن تقلب را پس بگيريد تا حيثيت ديرپاترين دموکراسي آسيا پابرجاي بماند و از آن مهمتر، اتحاد ملي بازسازي شود. اما اصلاحطلب از بيان واقعي دعوي خويش پرهيز ميکند و حتي وقيحانه طرف مظلوم را متهم ميسازد. اين چيزي نيست که قابل سر هم بندي باشد. بعدها باز خواهد شد. و بهتر است عقلاي جوان، اين کار را انجام دهند، و الا، باز هم روشنفکر، سياهروي تاريخ معاصر ايران خواهد شد.