البته تاکنون درباره چگونگی این تغییر سیاست پولی آمریکا با پیامدها و ریسکهای بزرگی که میتوانست همراه داشته باشد، آنگونه که لازم است بررسی علمی نشده است، اما میتوان حدس زد که دولت نیکسون با تصمیم خود، بیگدار هم به آب نزد و با تکیه به کارشناسیهای پشت پرده، قبلاً اطمینان حاصل کرده بود که دولت آمریکا قادر به مدیریت این تحول خواهد بود و ما عملاً هم دیدیم که علیرغم آزاد شدن ارزش دلار نسبت به طلا، دلار نقش پول جهانی بودن خود را نه تنها از دست نداد، بلکه عملاً خود را نیز بجای طلا جایگزین پشتوانه پول همه کشورهای زیر چتر سرمایهداری کرد.
چنین تحولی توانست به چند دلیل، بدون فروپاشی نظام مالی و پولی جهان انجام پذیرد: اول اینکه همه کشورهایی که در این فاصله، دلار پسانداز کرده بودند، چاره دیگری نداشتند به جز اینکه با دلارهای خود، اوراق بهادار دولت آمریکا را بخرند و اقتصاد خود را بیش از پیش به اقتصاد آمریکا و سیاست امپریالیستی آن از طریق بدهکاری وصل کنند، نداشتند.
دوم اینکه آمریکا برای انجام این کار از نفوذ نظامی خود استفاده نمود و کشورهای زیر چتر نظامی خود را به خرید اوراق بهادار خود تشویق کرد، به طوری که بعد از قطع ارتباط ارزش دلار با طلا، به طور عمده بانکهای مرکزی کشورهایی از قبیل آلمان غربی، ژاپن، تایوان و کره جنوبی که همگی بعد از جنگ جهانی دوم به تحتالحمایگی آمریکا در آمده بودند، دلارهای پسانداز شده خود را با اوراق بهادار دولت آمریکا تعویض کردند.
10 سوم و از همه مهمتر این که حجم تجارت نفت که همیشه در سراسر دنیا به دلار انجام میشد، با افزایش قیمت نفت از 2/5 به 11 دلار برای هر بشکه در سال 1974، چهار برابر شد و به همین نسبت هم دلار به عنوان پول جهانی در بازار جهانی از کیفیت جدیدی برخوردار شد، زیرا تقاضای همه کشورهای تابع از واردات نفت به دلار افزایش جهشی داشت و بدین منوال دلار در بازار جهانی جایگاهی بدست آورد که عملاً و بدون هیچگونه مسئولیتی، مشابه با قرارداد «برتن وود» به پشتوانه پول همه کشورهای سرمایهداری تبدیل گردید.
اما همانطور که توضیح داده خواهد شد، آمریکا مکانیسم جهانشمول کردن فروش نفت به دلار را از راههای سیاسی و پشت پرده و با متدهای سلطهگری و جنگافروزی تحت کنترل خود در آورد، به ترتیبی که خود به تنهایی و بدون هیچ مسئولیت حقوقی بتواند پول خود را به عنوان پول جهانی، که نقش اصلی آن ارائه خدمات به همه کشورهاست و مانندآب دریا و هوا برای ادامه حیات مورد استفاده کل بشریت است و به همین مناسبت باید از طرف جامعه جهانی کنترل شود، نگهدارد و در این پول به طور دلخواه دخل و تصرف کند.
نفتمحوری بجای طلامحوری دلار
این که نفت و تجارت با نفت در بازار جهانی عملاً جایگزین طلامحوری دلار به عنوان پول جهانی شد، احتیاج به توضیح دقیقتر، دارد.
همانطوری که میدانیم، مصرف نفت از هنگام کشف آن در آمریکا و سپس در خاورمیانه و مکزیک به مهمترین منبع انرژی تبدیل شد، به طوری که رشد اقتصادی به مصرف نفت گره خورد و تا اواخر قرن گذشته حتی ضریب رشد آنها هم یکی شد.
علیرغم این که تنوع در منابع و مصرف انرژی در جهان، با گسترش مصرف انرژیهای نو و تجدیدپذیر زیاد شد و شماری از کشورها به دلیل مضرات آلایندههای نفتی و خطرات پیامدهای زیست محیطی و آب و هوایی مصرف انرژیهای فسیلی، شدت مصرف انرژی را کاهش دادند، نفت همواره عمدهترین تک کالا در بازار جهانیست که اهمیت آن در چند دهه آینده نیزکاهش نخواهد یافت، زیرا نه تنها ارزش آن تاکنون رو به رشد بوده، بلکه از آن مهمتر با افزایش جهشوار قیمت نفت از ابتدای قرن جاری، حجم تجارت آن هم افزایش محسوسی داشته است. جدول تصویر دقیقی از سهم نفت در بازار جهانی را ترسیم میکند.
البته اگر حجم صادرات گاز طبیعی و تمامی کالاهای نفتی را به حجم صادرات نفت خام اضافه کنیم، سهم نفت و مواد فسیلی در کل حجم صادرات جهانی رقم بزرگتری خواهد بود.
اما سهم خود نفت خام به عنوان مهمترین تک کالای صادراتی نسبت به صادرات جهانی، خود به تنهایی گویای اهمیت تجارت این کالا به دلار برای جهانی بودن این پول است. بدین ترتیب دولتهای آمریکا برغم موقعیت انحصاری و غیرقابل کنترل خود بوسیله جامعه جهانی، همگی قادرند سیاست بدهکاری به دنیا را ادامه دهند و سالیانه مقادیر قابل ملاحظهای از قدرت خرید و سرمایههای بقیه کشورهای دنیا را به حوزه دلار و اقتصاد آمریکا انتقال دهند.
البته این روش امپریالیستی چپاول جهان تا زمانی میتواند ادامه یابد که در فروش نفت به دلار هیچگونه خدشهای وارد نیاید و شرایطی بوجود نیاید که چند کشور عمده صادرکننده نفت، مشترکاً امکان فروش نفت به سایر پولهای مهم جهانی از قبیل یورو یا «یوان رنمیبین»11 را بدست آورند و موقعیت دلار را به عنوان تنها پول جهانی به لرزه در آورند.
نفت و «پروژه قرن جدید آمریکایی» نئوکانها
با ارزیابی سیاستهای کشورهای صادرکننده نفت میتوان ادعا کرد که تاکنون چنین خدشه جدی به تجارت نفت به دلار وارد نشده است.
حتی تهدیدهای صدام حسین، مانند بسیاری از دیگر رفتارهای او حساب نشده بود.
جمهوری اسلامی هم تاکنون بطور جدی به دنبال پروژه پرریسک فروش نفت به سایر پولهای جهانی نبوده است، زیرا پرواضح است که چنین تحولی کار یک کشور یا حتی کار چند کشور مهم صادرکننده نفت هم نمیتواند باشد.
این در حالیست که کشورهای همسایه ایران یعنی عربستان سعودی، امارات و تمامی اعضای شورای همکاری خلیج فارس، نه تنها جرأت اتخاذ سیاست فروش نفت به سایر پولهای جهانی را ندارند، بلکه حاکمان این کشورها به لحاظ حمایت نظامی آمریکا از آنها و به لحاظ حفاظت از ثروتهای کلان خود که در حوزه دلار به کار انداخته شدهاند، سرسختانه از سیاستهای پولی آمریکا حمایت میکنند و عملاً موجودیت سلطه خود را به منافع و سیاستهای آمریکا در خاورمیانه گره زدهاند.
علیرغم محدود بودن نقش کشورهای صادرکننده نفت در خدشه وارد آوردن به دلار آمریکا، در حقیقت نئوکانهای وابسته به شبکه صنعتی نظامی و سرمایهداری مالی این کشور، از شرایطی وحشت دارند که زمانی اتحادی از کشورهای صادرکننده نفت و مستقل از حوزه نفوذ سیاسی آمریکا، با روسیه و از همه مهمتر با چین با هدف مشترک نقض موقعیت انحصاری دلار به عنوان تنها پول جهانی متحد شوند، بخصوص اینکه چین با رقم نجومی 16 هزار میلیارد دلار، به عنوان بزرگترین طلبکار آمریکا، در مخمصه بسیار حساسی قرار گرفته است، زیرا این کشور به عنوان قدرتمندترین رقیب آینده آمریکا، در دراز مدت نمیتواند تابع پول کشور رقیب خود در بازار جهانی باشد و لذا مجبور است دیر یا زود سیاستی را دنبال نماید که در قبال دلار، حداقل یورو یا علاوه بر آن، پول خود چین نیز به پول جهانی تبدیل شوند.
اما آمریکا زمانی قادر است از اتحاد کشورهای صادرکننده نفت در خاورمیانه با چین جلوگیری کند، که کشورهای نفتی خاورمیانه بدون استثنا زیر چتر نظامی آمریکا قرار گرفته باشند و این گزینه بدین معنی است که اولا موقعیت نظامهای سیاسی مسلط در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تثبیت شود، دوماً ترکیه در اردوگاه آمریکا و غرب بماند و سوریه و بخصوص ایران نیز با آمریکا همسو گردند. لازم است به متن رسمی پروژه «قرن آمریکایی» نئوکانها مراجعه کنیم و گزینهای که از دیدگاه اقتصادی موشکافی کردیم را از قلم خود نئوکانها مرور کنیم. ادامه دارد...