مجری: آغاز صحبتم با جناب آقای دکتر شکوریراد است.جناب آقای دکتر شکوریراد! چه شده است که امروز دانشجو و دانشگاه متهم است؟ چه باید اندیشید که چنین فضایی در ذهن حاکمیت و حکومتگران وجود نداشته باشد. چه راهی برای اصلاح هست، آیا امیدی هست؟ آیا با حضور فرضی اصلاحطلبان امیدی به تغییر و تحول در چنین نگاهی هست؟ آیا ممکن است که انگشت اتهام به سوی دانشجو و دانشگاه برداشته شود؟
شکوریراد:
بسمالله الرحمن الرحیم
درود میفرستم به دانشجویان عزیز که در مجلس حاضر هستند، از برگزارکنندگان این جلسه هم تشکر میکنم. بعد از یک وقفه دو سال و نیمه که ما را از تریبونهای دانشگاهی محروم کرده بودند و در هیچ دانشگاهی مجوز سخنرانی و میزگرد و مناظره را به ما نمیدادند، این نخستین بار است که این توفیق را پیدا میکنم در جایی روبهروی دانشجویان عزیز قرار بگیرم و با آنها سخن بگویم که برای من بسیار پرخاطره است.
متاسفانه در شرایطی قرار داریم که انسان وقتی در این سالن قرار میگیرد و خاطراتش را تجدید میکند آه و افسوس از نهادش بر میآید.قبل از شروع برنامه من به آقای قربانزاده میگفتم نخستین خاطرهام در این سالن به سال 58 و زمان دانشجوییام برمیگردد. شهید بهشتی همینجا نشسته بود و در کنارش دانشجویان چریکهای فدایی و مجاهدین خلق و اینها نشسته بودند و مناظره میکردند. شهید بهشتی با آن بزرگی و عظمتش در کنار دانشجوی کمونیست، دانشجویی که اصل انقلاب و اصل اسلام را قبول نداشت، مینشست و با او مناظره میکرد و یک دانشجو اجازه داشت در کنار شهید بهشتی بنشیند و با او مناظره کند. کجاست رئیس قوه قضاییه ما که از کنار دانشگاه ما عبور کند؟! کجاست که بیاید برای دانشجو سخنرانی کند، چه رسد به اینکه در کنارش یک دانشجو بنشیند و با او مناظره کند، حاضر نیستند بیایند حتی به سؤالهای ساده دانشجویان هم جواب بدهند. البته دانشجویان ما انسانهای شریف و بزرگی هستند، جمعی که اینجا هستید، جمعی هستید که علیرغم همه مظالم و به رغم اینکه شما را از ورود به عرصه سیاسی بازداشتهاند خدا لعنتشان کند، امروز در اینجا گرد آمدهاید تا حضور خود را نشان دهید و بهاندازه خود تأثیر داشته باشید صندلیهای خالی این سالن باز میگردد به عملکرد آن کسانی که دانشگاه ما را غیرسیاسی کردند و الا باید هماکنون این دانشگاه مملو از جمعیت بود و صندلیهای اینجا برای نشستن جا نداشت.
مجری: جناب آقای حجتالاسلام والمسلمین شریفزاده! سپاسگزاری میکنم از شما که در جمع دانشجویان حاضر شدید و به عنوان سؤال به برخی از مطالباتی که در بیانیه هم قرائت شد، اشاره میکنم: چند سالی است که در این دانشگاه بحث تفکیک جنسیتی در برخی از رشتهها، بسیار مطرح میشود؛ دانشجویان این برخوردها را نوعی توهین تلقی میکنند. مورد دیگر بحث بازنشستگی استادان است. اگر بهاندیشه شهید مطهری رجوع کنیم، ایشان میفرمود که استادان مرتبط با مارکسیسم هم در دانشگاه کرسی داشته باشند. بحث دیگری که چند سالی است خیلی مطرح میشود و دانشجویان برای آن هیچ توجیهی احساس نکردند، بحث اسلامی شدن علوم است که این اسلامی شدن علوم به چه معنا است؟
شریفزاده:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله والصلوئ علی رسولالله و آله آلالله
بنده پیش از هر سخنی از تشکیل چنین نشستی تشکر میکنیم و ابراز سپاس از دانشجویان محترم و عزیزی دارم که همت کردند و چنین نشستی را تدارک دیدند.
در آغاز سخن ابراز خوشبختی میکنم از اینکه بحمدالله تمام مطالبات، گویای آرمانهای اسلامی است. مطالبات، بسیار زیبا، عالی و مطالبات بشری است. در حقیقت مطالبات یک انسان آزاد و بیپیرایه است. از مطالبه امنیت گرفته تا مطالبه تکریم شأن دانش و دانشجویان و همچنین حریت و آزادگی در قشر دانشگاهی و عواملی که این حریت را تحتالشعاع قرار میدهد. خواستم تاکید کنم که مطالبات عالی است. گاهی فرد در جلسهای میبیند البته در ایران ما چندان اتفاق نمیافتد مطالباتی عرضــــه میشود که با مطالبات او فاصله بسیار دارد، ولی شکر خدا مطالبات آن است که ما را دلگرم میکند؛ چون مطالبات فطری انسان است، اما چه باید کرد؟ سؤال بر سر این است که از کجا باید آغاز کرد و راه دستیابی به این مطالبات و حل مشکلات چیست؟
برای طرح پرسشهای شما و پاسخ دادن به آنها تلاش میکنم این مقدمه را سریعتر عرض کنم. شما میدانید که در دولتهای گذشته، از دولت توسعه اقتصادی گرفته تا دولت قانون برای تحقق این مطالبات راه حلها و پاسخهای گوناگونی مطرح شده است و پیشنهادی که برادر بزرگوارم جناب دکتر شکوریراد درباره افزایش احزاب و پایداری و تثبیت تفکر حزبی در کشور مطرح کردند راهحلهایی است که دولتهای گذشته و احیاناً برخی از متفکران برای این مسأله در پیش گرفتند. دولت برادر عزیزمان، جناب آقای خاتمی، دولت قانون بود و ایشان معتقد بودند که تثبیت قانون میتواند به احقاق بسیاری از حقوق احیاناً نادیده گرفته شده انسانها منجر شود. به عقیده من اینها اصلاً راهحل مسائل یاد شده نیستند. البته این شیوهها خوب هستند، اما راهحل نیستند. برای اینکه همه این راهحلها در دنیا به کار رفته و تجربه شده است، اما دنیا هنوز به مشکلاتی دچار است.
بنده اعتقاد خود را بیان میکنم؛ تمام تدابیری که صدها سال است برای حل مشکلات اندیشیده شده، حول محور نگاه به انسان شکل گرفته است. از مشکلات قرون وسطایی که شاید شما برخی از آنها را امروز در جامعه دینی ما مشاهده میکنید تا مشکلات زمان نهضت روشناندیشی و دوره 500 ساله مدرنیسم غربی همه حول نوع نگاه به انسان پدید آمده است. من معتقدم که ما باید انسان را بهتر نگاه کنیم و او را اصل نخست به شمار آوریم. در دنیا همیشه دوضلعی انسان و خدا را به وجود آوردهاند. این دوضلعی هم در قرون وسطی وجود داشت و هم در عهد مدرنیسم؛ البته با این تفاوت که در قرون وسطی جانب خدا تقویت شد و سر طنابی کشیده میشد که به نام خدا بود اما در دوره مدرنیسم سر طنابی که به نام انسان بند بود. این مسأله هیچوقت هم حل نمیشود و امروز هم تمام مشکلات ما به همان برمیگردد. راهحل و بحث، تفاوت بین انسان و خداست.
انسان از نگاه ما اصل است. شریعت برای انسان است؛ به همین دلیل هم انسان در پای شریعت ذبح نمیشود و نباید هم بشود، بلکه شریعت آمده است تا انسان را به سعادت و کمال برساند. انسان است که باید پاسداشته شود و آنگاه شریعت برای رشد کمال او تدبیر کند. با این نگاه من به پرسشهای شما اینگونه پاسخ میدهم؛ درباره اسلامی شدن علوم چند سؤال مطرح کردید. این دعوا بین متفکران ما وجود داشته و اکنون هم مطرح است؛ بعضی از فیلسوفان ما میگویند علم ماهیت فراملی، فرانحلهای، فرامذهبی و فرادینی دارد؛ به همین دلیل ما چه در حوزه علوم طبیعی و چه در حوزه علوم اسلامی، دانش اسلامی و غیر اسلامی نداریم، این دیدگاه در کشور ما رایج است.
در برابر این دیدگاه تفکر دیگری هم وجود دارد که معتقد است علم میتواند مقید به غیراسلامی و متصل به وصف دینی شود. براساس این دیدگـــاه آنچه اکنون از علوم و دانشگاه در اختیار ما قرار دارد ترجمـــههایی است از دانش غربی که باید آن را بـــــومی و اسلامی کنیم. رهبر معظم انقلاب در فرمایش خود بر بومیسازی تاکید کردند. از سویی جناب آقای احمدینژاد گفتند که ذات علم خیر است و با اتصاف به اسلامی بودن نمیشود مانع از علم شد. علم خیر مطلق است؛ حال برای هرکجای دنیا که باشد. اما حقیقت ماجرا آن است که علم یعنی کشف واقعیت، اما کشف واقعیت اندازه دارد و اندازهاش در علوم انسانی در معیار تعریف از انسان تنظیم میشود و به عبارت روشنتر اینکه انسان را چه میدانید و واجد چه ظرفیتها و اندازههایی میانگاریم در گزارههای علوم انسانی تأثیر میگذارد. آن اندازهای که به انسان میزنیم گزارههای علوم انسانی را شکل میدهد.
این گزارهها الزاماً نادرست نیست که ما بخواهیم آنها را بومی و تصحیح کنیم، اما ممکن است محدود باشند، به دلیل اینکه افق نگاه و تعریف ما از انسان محدود است. در قرون وسطی انسان بسیار کوچک دیده میشد. شما خودتان تاریخ وسطی را بهتر از من میدانید. در آن قرون کلیسای کاتولیک انسان را بسیار کوچک تعریف میکرد و بسیار از آنچه را انسان میتوانست داشته باشد مانند دانش، بسیاری از تواناییها، صنعت، فناوری و... در انحصار خدا معرفی نمود. با نهضت روشناندیشی تعریف جدیدی از انسان مطرح شد. رمز موفقیت نهضت روشناندیشی غرب هم همین بود که گفت:
انسان بزرگ است و میتواند بیاموزد و توانا شود. این تعریف از انسان فرصتهای بسیاری را پیش روی آدمی قرار داد که به رشد سریع علم، فناوری و صنعت در پانصد سال دوره مدرنیسم منجر شد اما ما معتقدیم که این تعریف از انسان نیز کوچک بود. البته که فقط ما نیستیم که به این مسأله معتقدیم؛ پستمدرنها هم چنین اعتقادی دارند و از همین رو تعریف را تغییر میدهند. به گفته جناب آقای احمدینژاد، ما باید تعریف از انسان را برگرفته از عرفان دینی به دنیا عرضه کنیم. انسان واجد ظرفیتهای بیکران است و موجودی نیست که با تولد آغاز شود و با مرگ پایان پذیرد؛ بلکه از بینهایت آغاز میشود، در بینهایت ادامه پیدا میکند نه آنکه ختم شود. وقتی انسان دارای چنین ظرفیتی است، یعنی میتواند بیاندازه بداند، عشق بورزد و بیافریند. وقتی انسان بیاندازه تعریف شود، علوم توسعه پیدا میکند. معنای اسلامی شدن علوم محدود کردن علم به یک مذهب، دین یا ملت خاص نیست.
مجری: جناب آقای بلندیان، کسانی که در سال 84 اطاعت از رئیسجمهور را اطاعت از خدا میدانستند وکسانی که سال 84 تا سال 88 و بخصوص در سال 88، ایشان را منتسب به حضرت بقیهالله میدانستند، امروز در جبهه مقابل ایشان ایستادهاند. دانشگاه و دانشجویان، فراموش نکردند حمایت جریانهای اصولگرا از دولتی که امروز آن را منحرف میدانند.
آیا تضمینی وجود دارد که کسان دیگری همچون آقای احمدینژاد از دل جریان اصولگرا خارج شوند و شما در برابر آنها صف نکشید؟
بلندیان: سلام عرض میکنیم خدمت حضار عزیز و درود میفرستیم به شهدای گرانسنگ انقلاب اسلامی بویژه شهدای دانشجویی و خصوصاً این دانشگاه و دانشکده فنی که شهدای زیادی را تقدیم انقلاب کرد. از بنده در آغاز سؤالی پرسیده شد که شما در هشت سال پیش اینگونه بودید. نمیدانم شما از کجا، تفکرات و دیدگاههای ما را در آن زمان میدانستید که اینگونه سؤال میفرمایید. حالا من از کلیات میگذرم باید دید این حرفهای بزرگ و این شعارها، چقدر در جامعه عملیاتی شده است. آقای احمدینژاد، زاییده تفکر اصولگرایی به معنای امروزی نیست. یعنی کاندیدای اصولگرایان در هشت سال پیش، آقای احمدینژاد نبود. این یک نکته اساسی است که باید به آن توجه کرد. اگر بعضی از اصولگرایان در کابینه اول حضور پیدا کردند، به این معنا نبود که حمایت از آقای احمدینژاد کردند؛
بلکه به این معنا بود که آقای احمدینژاد در دور اول، تلاش کرد که از تفکرات نزدیک، افرادی را برگزیند و در کابینه دخالت دهد. اگر بنده یا امثال بنده، جزو تفکرات اصولگرایی هستیم، پس چرا به محض اینکه جناب آقای احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور مطرح شد، افرادی مثل ما مورد خشم قرار گرفتند و از کابینه خارج شدند. بنابراین من نباید به این سؤال پاسخ دهم که شما دیروز فردی را تایید کردید، امروز میگویید این فرد تغییر کرده است. بحث من این است که این فرد را آن روز هم ما برای ریاست جمهوری تایید نکردیم.
مجری: به ســــراغ جناب آقـــای قربـــانزاده میرویم. جناب آقـــای قربانزاده، شما نماینده ائتلاف دو به اضافه یک هستید. البته سؤالاتی که مطرح شد، ناظر به این سه بزرگوار یعنی جناب آقای حداد عادل، جناب آقای دکتر ولایتی و جناب آقای قالیباف هم هست. سؤالی که میخواهم پاسخش را راحتتر از شما بشنوم این است که جناب آقای دکتر قالیباف، تیرماه سال 78 در اوج هجوم به دانشجویان کوی دانشگاه، نامهای را به همراه برخی از فرماندهان سپاه نوشتند و امضا کردند که آن نامه خطاب به جناب آقای سید محمد خاتمی بود. در آن نامه بهشدت به آقای خاتمی انتقاد کردند و از ایشان خواستند ماجرا را جمع کند تا آنها به روش خودشان ماجرا را جمع نکردهاند؛ قسمتی از نامه به همین صورت است که آمد. بخشی از نامه این است: جناب آقای خاتمی، رسانهها و رادیوهای دنیا را بنگرید، آیا صدای دف و دهل آنها به گوش نمیرسد. جناب آقای رئیسجمهور، اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خود را عمل نکنید، فردا خیلی دیر و غیرقابل جبران است؛ به گونهای که قابل تصور نیست. در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرتعالی اعلام میداریم که کاسه صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی بر خود جایز نمیدانیم. حال سؤال ما این است: اگر ایشان بر مسند ریاست جمهوری برسند و در آن حال، اتفاقی در دانشگاه بیفتد، باز هم به روش نظامی خودشان میخواهند با دانشجویان رفتار کنند؟
قربانزاده: خیلی خوشحالم که در جمع دوستان هستم. من هنوز دانشجویم و به دلیل همین فعالیتهای سیاسی هنوز از پایاننامه دکتریام در دانشگاه بهشتی دفاع نکردهام. من دوره کارشناسی را در دانشگاه امام صادق(ع) خواندم. فضای دانشگاه امام صادق(ع) به نوعی محدودتر است. من از نظر خودم نماینده ائتلاف سهگانه نیستم، بلکه نماینده آقای قالیباف هستم. طبیعتاً سؤال شما بهبنده برمیگردد. آن عزیزان مواضعی دارند که بالاخره نمایندگانی باید از آنها دفاع کنند. عزیزان به نظر من تقریباً همه این مطالبی که بر در و دیوار نوشتید یا درمطالبات و بیانیهها آمد درست است؛ حتماً بازنشستگی اجباری استادان و ستارهدار کردن دانشجویان کار اشتباهی است.
ما میگوییم چون آقای قالیباف متهم است، حالا چاوز بسیجی شده و آقای قالیباف تکنوکرات غربزده؛ یعنی او در فضای جبهه و جهاد نیست و کاملاً در فضای غربزدگی نفس میکشد. از این طرف میگویند فتنه، از آن طرف نامه فرماندهان. موضع آقای قالیباف در مورد این هشت سال روشن است. موضع او اینگونه نیست که تا وقتی وزیر باشد، بهبه و چهچه کند و بعد که از وزارت برکنار شد و بیرون آمد، بگوید: ای دولت.
درباره انتقادی که دوستمان نسبت به آقای قالیباف مطرح کردند. باید بگویم آقای قالیباف بعد از جریان کوی فرمانده نیروی انتظامی بود. در این برگ سبزی که اینجا هست من دیدم که نوشته است سال 1378 و 1388. آقای قالیباف بین این دو سال فرمانده ناجا (نیروی انتظامی جمهـــوری اسلامـــی ایران) بودند تا زمانی که استعفا و در انتخابات ریاستجمهــــوری ســال 1384 شرکت کردند. در این دوره پلیس از نیروی مقابل مردم به نیروی در کنار مردم تبدیل شد؛ یعنی در این دوره پلیس اجتماعی شکل گرفت. شما قبل و بعد از آن دوره را ببینید. همه این اتفاقاتی که شما از آنها شکایت دارید برای قبل و بعد از این دورههاست. در مورد نامه فرماندهان هم باید بگویم که در کجای این نامه به کسی توهین یا بیاحترامی شده یا خدای ناخواسته سخنی خارج از فضای کلی انقلابیگری، قانون، اسلام، شرع و عقل مطرح شده است. مگر همه اتفاقاتی که در سال 1378 روی داد درست بود. در این سال حتماً خیانت شد؛ همان کسانی که ریختند در دانشگاه، یعنی لباسشخصیها و... و همان کسانی که از این نمد، کلاهی برای خودشان دوختند. سیاستزدگی به همین معناست؛ یعنی همیشه ما میگوییم افراط و تفریط؛ یعنی خط ابتدایی که باید میبود هم در سال 1378 نقض شد و هم در سال 1388.
مجری: ما جوابمان را نگرفتیم؛ بالاخره آقـــای قالیباف، به عنـــوان فرمانده نیروی انتظامی، حاضر بودند به صــــورت نظامی دانشگاه را جمع کنند؟ امســـال هم به صورت نظامی جمع میکنند؟
جواب: به صورت نظامی جمع نمیکنند.
مجری: به نظر شمــا، رئیـــس جمـــهور آینده چه اولویتهایی را باید با توجه به مسائل روز کشور در نظر داشته باشد و بایدهای یک رئیسجمهور ایدهآل بهطور کلی چیست؟
شکوریراد: بدیهی است کار بسیار دشوار است اما به همان چیزهایی که خواستههای عمومی مردم است دوباره نقب میزنیم. خواستههایی چون: 1- اجرای درست قانون اساسی در همه زمینهها بدون تنازل است. اینگونه نباشد که یک کفه این میزان سنگین و کفه دیگرش سبک باشد، حقوق مردم نادیده گرفته شود و حقوق حاکمیت به عرش برسد. اساساً قانون همیشه باید به نفع مردم تفسیر شود ولی متاسفانه قانون اساسی ما با اینکه دارای فصل سومی است و حقوق مردم را نیز بهخوبی برشمرده، همیشه به نفع حاکمیت تفسیر شده است. برای مثال شورای نگهبان به برداشت خودش عمل میکند و در این راستا، صداها به هیچجا نمیرسد و نیروهای نظامی از چارچوب خودشان خارج شدند و مملکتداری میکنند. وزارت اطلاعات باید به دستگاههای دیگر خدمات دهد ولی حکومت میکند و به هیچکس هم پاسخگو نیست. از این رو باید اجرای بدون تنازل قانون اساسی به نظر من نخستین اصل باشد.
2- حفظ کرامت انسانها است. شهروندان جمهوری اسلامی رعیت نیستند، بلکه شهروند و دارای حقوقی هستند. این حقوق باید پاسداشته شود کرامتشان باید در همه احوال گرامی داشته شود. اگر همین دو اصل که به نظر من از مهمترین مطالبههای مردم هست در شرایط کنونی عمل شود سایر مسائل هم بتدریج به جای خودش برمیگردد.
مجری: آقای شریفزاده یکی از سؤالاتی که بین دانشجویان خیلی مشترک بود این بود که آیا این 8 سال کافی نبود برای اینکه درباره وجود انسان و فلسفه آفرینش او تحقیق بشود که 8 سال دیگر لازم است؟! یکسری از سؤالات هم درباره این بود که در این 8 سال دولت چه کار میکرد؟ و سؤال دیگر اینکه: این دانشگاهی که خیلی دوست داریم، سیاسی باشد ظاهراً قصد دولت بر این بوده که در زمان انتخابات بسته باشد، - نمود آن جابهجایی روزهای امتحان بوده - و به عقیده خیلی از دانشجوها؛ در این انتخابات خبری نباشد و ما به کلاسهای فشردهمان برسیم.
شریفزاده: دوستان! در برابر این سؤالات شما، یک سؤالی را از شما بپرسم که چرا اصولگرایان به آقای احمدینژاد بیمهر شدند و آقای مشایی را منحرف نامیدند؛ در حالی که آقای احمدینژاد از اول هم اصولگرا نبود اما چرا با بیمهری مواجه شدند یا اگر اول مهر ورزیدند و دفاع کردند چرا بعد بیمهری کردند؟ برای پاسخ به این سؤال به عوامل بیمهری به آقای احمدینژاد و منحرف نامیدن آقای مشایی اشاره میکنیم:
1- اعتراض به آقای احمدینژاد از زمان مخالفت وی با نحوه عملکرد گشت ارشاد آغاز شد که «چرا آقای احمدینژاد نسبت به گشت ارشاد ایراد گرفت؟» آقای احمدینژاد با این عملکردش در واقع در برابر مشی غلط برخی از اصولگرایان مقاومت کرده و باعث مخالفت آنها با خودش است. آنها میگفتند اگر احمدینژاد با گشت ارشاد موافقت میکرد ما در تهران و شهرستانها بهتر از این اقدام میکردیم. حالا چه کارهایی میخواستند انجام بدهند، من نمیدانم ولی از این موضوع بسیار ناراحت بودند و در نشریات نیز نوشتند: «چرا رئیس قوه مجریه مخالفت کرد و حامی این نحوه عملیاتی در مقابله با بدحجابی نبود؟» پاسخ این سؤال هم بارها به انحای گوناگون داده شده اما من یادآوری میکنم:
1- احمدینژاد به این اصل معتقد است که انسان اصل است و شریعت برای انسان است. از این رو ما نمیتوانیم شریعت را اصل قرار دهیم و بگوییم به هر قیمتی که شده انسان فدای این شریعت شود. شریعت باید با تدبیر اجرا شود تا انسان رشد کند، لذا تدبیر برای بدحجابی «گشت ارشاد» نیست. دین خدا با زور در هیچ عقل و دلی فرو نمیرود بلکه انزجار و نفرت ایجاد میکند.
2- مخالفت احمدینژاد با گشت ارشاد به دلیل مخالفت با نوع نگاهی که به ایران میشد، بود. مکتب ایرانی که ایشان همیشه از آن یاد میکنند و آقای مشایی نیز بارها گفتهاند: «ایرانیان بهترین قرائت را از اسلام داشتند.» اسلام وهابیت یعنی سربریدن، شلاق زدن و شکنجه کردن که محدودیت اسلام را در پی دارد. اسلام شرق آسیای دور، اسلامی ممزوج با اندیشههای شرک است. اسلام ایران یک اسلام معتدل و دلنشین است. البته منظور من این نیست که این اسلام اکنون اجرا میشود. اسلامی که امام(ره) و رهبر معظم انقلاب از آن سخن گفتهاند شیوه برخورد با بدحجاب را اینگونه ندانسته است. و حتی ایشان شعر معروفی را نیز در این خصوص خواندند: منظور رهبری از بیان این شعر این است:
گفتا شیخا هرآنچه گویی هستم اما تو چنان که مینمایی هستی؟
منظور رهبری از بیان این شعر این است: ایراد من باطنی است اما ایراد ایشان [اشاره به شخص بدحجاب] ظاهری است. ایراد باطنی خیلی بدتر از ایراد ظاهری است. این نوع نگاه به انسان است با این تفاصیل منظور احمدینژاد از مخالفت با نوع نگاه به ایران، در واقع نگاه به اسلام بود. ایشان میخواست بگوید: «ایرانی واجد ظرفیتی است که هر حقیقتی وارد آن شد بهتر از همه میتواند آن را درک کند و ارائه دهد. به همین دلیل با برخوردهای امنیتی مخالفت میکرد. دولت آقای احمدینژاد یک دولت پرچالش بود مثل دولت آقای رفسنجانی و دولت خاتمی نیست.
در این گفتوگو که یکی از وزرای دولت آقای احمدینژاد نیز حضور دارند، اظهار داشتهاند: «احمدینژاد از اول اصولگرا نبود.» کم نیستند وزرایی که از دولت احمدینژاد رفتند و مخالف جدی آقای احمدینژاد شدند و مشایی را منحرف خواندند و گفتند همه چیز زیرسر این [آقا]است.
آقای احمدینژاد از جمله مخالفتهایش با برخورد امنیتی است. به عقیده وی امنیت غیر از رفتار پلیسی است. من نمیخواهم نام هیچ وزیری را عنوان کنم. من بارها گفتم، امنیت یعنی آرامش. وزارت اطلاعات، وزارت رفتار پلیسی نیست. وزارت اطلاعات باید کاری کند که مردم جامعه احساس امنیت و آرامش داشته باشند. بنابراین خود وزارت اطلاعات هم جای تئوریپردازی است همه مشکلات سر این است که در هیچ برنامهای ما اتاق فکر نداریم و میخواهیم با عجله سلیقهمان را اجرا کنیم. در مورد همین پوشش اسلامی با وجود گذشت 35 سال از پیروزی انقلاب هیچ اتاق فکری متشکل از جامعهشناس، مردمشناس، طراح مد لباس، کسی که به هنر وارد باشد، کارشناس دینی، روانشناس و... تشکیل نشده است تا در آن، این عده دور هم بنشینند و بگویند: ما فقط میخواهیم فکر کنیم و ببینیم در کل با یک معضل فرهنگی جامعه - نه هر معضلی - چگونه باید روبهرو شویم. ما فقط و به سرعت میخواهیم ببریم و بدوزیم و از همین روست که این خرابکاریها به بار میآید.
تفکیک جنسیتی یکی دیگر از دستهگلهای یکی از وزراست. آقای احمدینژاد گفت: این چه کارهای ناشیانهای است که انجام میدهید؟ چرا به انسان بیاحترامی میکنید؟ این تئوری کهبنده اول گفتم، در جامعه کار عملیاتی بسیاری کرده و کلی ترمز بوده؛ برای همین هم بیمهری اصولگرایان را به دنبال داشته است منتها آقایان اصلاحطلب این معنا را نگاه نمیکنند و هماکنون شعارهایی شبیه شعارهای هاشمی میدهند؛ آنها زمانی عالیجناب چه و چه نوشتند و با آقای هاشمی مخالفت کردند، اما هماکنون همان بحثهای آقای هاشمی، از پایگاه آقای خاتمی مطرح میشود. این خوب نیست. آنچه شما مطالبه کردید آقای احمدینژاد دارد برایش در برابر تفکر غلط مدعی اصولگرایی جهاد میکند.
مجری: جناب آقای بلندیان شما در صحبتهایتان گفتید که احمدینژاد زاییده اصولگرایی نبود. سؤالی که دوستان مطرح کردند اینطور است: در سال 1388 اصولگرایان از چه کاندیدایی حمایت کردند؟ چرا از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنید؟ هشت سال گذشته زاییده چه تفکری است؟
بلندیان: نخست لازم است که دوباره این موضوع را مطرح کنم: ما باید به عمل بپردازیم و به نتیجه فکر کنیم نه به مباحث تئوریک غیرعملیاتی، که نه به درد دنیا بخورد نه به درد آخرت. من از جناب آقای شریفزاده تعجب میکنم که مطالبی در وادی تئوریک مطرح میکند که وقتی در عمل نگاه میکنیم، میبینیم نه تنها محقق نشدهاند، بلکه عکس آن عملیاتی شده است. البته من نمیخواهم این موضوع را که اصولگرایان در چه سالی به چه نامزدی رأی دادند یا نامزد مورد نظرشان چه کسی بود خیلی باز کنم؛ برای اینکه در دور گذشته انتخابات ریاست جمهوری، یعنی در دوره دوم آقای احمدینژاد، شرایطی در کشور ایجاد شد که فضا را تیره و تار و جامعه را از شفافیت لازم برای اینکه بتواند انتخاب اصلحی انجام دهد، دور کرد و ما شاهد بودیم برای اینکه آرایی که مردم به صندوقهای رأی ریختند، جنبه عملی پیدا کند، در میان جامعه یک نوع دو دستگی ایجاد شد به گونهای که یک گروه، کس دیگری را صاحب آرای بیشتری میدانستند و گروهی دیگر، فرد دیگری را. در شرایطی که فضای جامعه یک فضای تاریکی است یا به تعبیری یک فضای روشنی نیست، در این موقعیت دلسوزان کشور باید تمام تلاششان را میکردند که مملکت و کشور بتواند یک شرایط عادی و شفافی را پیدا کند. در شرایط غیرشفاف، هیچ کس سودی نخواهد برد. کسی سود میبرد که آن طرف آب نشسته و میخواهد از شرایط و موقعیت ما سوءاستفاده کند. بنابراین اصولگرایان تلاش کردند شرایط مملکت را تثبیت کنند به گونهای که در این تثبیت، منافع عمومی حاصل شود و اجازه ندهند کسان دیگری در خارج از کشور از این فضای عمومی سوءاستفاده کنند و خدای ناکرده، منافع ملی و امنیت ملی ما را تحت تأثیر قرار دهند.
مجری: جواب سؤالمان را نگرفتیم. بازهم اینکه در سال 88، اصولگرایان از چه کاندیدایی حمایت کردند.
جناب آقای قربانزاده، سؤالی که مکرر از طرف دانشجویان تکرار میشود این است که آقای قالیباف در سال 88 از آقای احمدینژاد حمایت کردند. چند وقت پیش هم آقای قالیباف اعلام کردند که افتخار میکنند از اینکه در سال 88 از عملکرد دولت نهم دفاع کردند.
قربانزاده: آقای قالیباف در سال 1388 اصلاً از آقای احمدینژاد حمایت نکردند. اشتباه میکنید. آقای قالیباف در سال 1388، جزو منتقدان جدی آقای احمدینژاد بود. من در ستاد آقای قالیباف حضور داشتم و از سال 1384 عرض میکنیم. آنچه اکنون منتشر شده که در سال 1388 آقای قالیباف به آقای احمدینژاد رأی داده، کذب محض است.
در واقع هیچ قرینهای دال بر اینکه ایشان از آقای احمدینژاد یا از آقای موسوی یا شخص دیگری حمایت کرده باشد، وجود ندارد. هیچوقت هم ایشان اظهارنظر علنی نکرد چون ایشان دائماً متهم است به اینکه علیه دولت فعالیت میکند. هیچوقت آقای قالیباف شیوه مدیریتی آقای احمدینژاد را نپسندیده است.
شکوریراد: یک مقدار از بحثهایی که اینجا انجام میشود، حول فرعیات است. تردیدی نیست که توان اصولگرایان در کشور به جناح راست میرسد. قبلاً اسمش، جناح راست بود. از زمانی که آقای احمدینژاد آمد، میداندار انتخابات شوراها شد و شهردار شد و بعد هم رئیس دولت شد. عنوان اصولگرایی را در حقیقت احمدینژاد به جناح راست هدیه کرد و بعد همه از آن استفاده کردند. تحلیلش را نمیخواهم بگویم. به نظر من اصولگرایی در حقیقت برخلاف لفظش خیلی هم اصولگرایی نیست و اینها در حقیقت چون از عنوان جناح راست خیلی خوششان نمیآمد، از عنوان اصولگرایی استفاده کردند برای اینکه از آن بار منفی خلاص شوند. اصلاحطلبی و اصولگرایی در حقیقت به لحاظ حزبی در مقابل هم هستند. مجموعه طیف اصولگرایان اعم از آن بخشی که آقایان گلمحمودیان، شریفزاده و قربانیزاده نمایندگی میکنند و کسان دیگری که در اینجا نیستند، همه در برابر تفکر اصلاحطلبی قرار دارند. سؤالم از تکتک آقایان این است که شما چقدر خودتان را اصلاحطلب میدانید و چقدر اصولگرا به این معنا؟ از هر سه بزرگوار سؤال میکنیم. بنده معتقدم که اصولگراترین افراد، همان اصلاحطلبها هستند و اصولگرایی ما یعنی اسلام بما هو اسلام، جمهوری بما هو جمهوری و جمهوری اسلامی بما هو جمهوری اسلامی. یعنی آنچه منظور نظر انقلابکنندگان سال 57 بود و عدالت و آزادی را طلب میکردند. ما میگوییم اگر اصلاحطلب هستیم، یعنی جمهوری اسلامی از چارچوب خودش خارج شده و ما میخواهیم اصلاحش کنیم و به چارچوب خودش برگردانیم. ادعای هر سه بزرگوار چیست، چه چیزی را مطرح میکنند و از چه چیزی دفاع میکنند؟ تئوریپردازیهای آقای شریفزاده در راستای همان کارهایی است که آقای احمدینژاد در این هشت سال انجام داده و هر بحرانی را با یک بحران بزرگتر پوشانده است. در مجموعه ایشان، حرف نویی وجود ندارد. اینها در راستای همان سیاست عوامفریبی است که در این هشت سال از ابتدا آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
شریفزاده: ما برای گفتوگوی دوستانه آمدیم؛ از آقای شکوریراد بعید است که یکدفعه اینطوری حملهور شوند. من خودم را پروردهام برای اینکه بتوانم با همه ارباب ادیان در دنیا گفتوگو کنم تا همه به یک ائتلاف انسانی برسیم. شما هموطن و همدین من هستید؛ اگر خودت نمیخواهی با من دوست باشی، ایرادی ندارد اما این انگیزه من را عوض نمیکند. بهترین و بالاترین اصلاحطلبان، دوستان من بودند. من نخستین بار است با شما برخورد میکنم. همانها که شما آنها را مصلحان عرصه مطبوعات میدانید، دوستان بزرگ ما بودند ولی خب است به ملت ایران هم نگاه کنید؛ این بحثهای تئوری اهمیتش را در اینجا نشان میدهد؛ علت اینکه به این بحثهای تئوریک پرداختم این بود که مطالباتی که یک ساعت و ربع، انجمن اسلامی دانشجویان مطرح کردند، مطالبات اقتصادی نبود بلکه مطالبات انسانی بود. در آغاز هم آفرین گفتم. گفتم شما از حریت و از ارزش دانشجو سخن گفتید ولی وقتی از تئوریهای انسانی سخن میگویم و ترمزهایی که جناب مشایی و احمدینژاد در برابر تحقیر انسان در جامعه ما ایجاد کردند و به همین خاطر، منحرف نامیده شدند و تکفیر شدند، آقایان سخن از مسائل اقتصادی را پیش میکشند. این نخستین مغالطه است. تفکر اصلاحطلبی یک تفکر است و تفکر اصولگرایی، تفکر دیگری است. من نه این اصولگرایی مصطلح را با این نگاه بسته میپذیرم و نه آن اصلاحطلبی با آن نگاه خاص به انسان که مناسب است با تعریف مدرنیسم از انسان. من درباره مطالبات انسانی بحث میکنیم.
شکوریراد: اصلاحطلبی در حقیقت بازگشت به خواست و اراده مردم و قانون اساسی بود. توان این جریان هم مشخص است. تا به حال انواع و اقسام ادعاها درباره جریان اصلاحات مطرح شده که سردمدارش هم روزنامه کیهان است. این روزنامه با وقیحترین شکل مسائل را مطرح میکند. آنها نه تنها اصلاحطلبان، بلکه حتی جنبش سبز را به خارج منتسب کردند. دستگاه تشکیلاتی، اطلاعاتی و امنیتی مملکت دراختیارشان است و تاکنون نتوانستهاند حتی یک سند برای این موضوع ارائه کنند. با وجود آنکه آقای شریعتمداری در روزنامه کیهان، آقای خاتمی را که رهبر اصلاحات است، به خیانت، وطنفروشی و مفسد فیالارض متهم میکند، هیچ احدالناسی از جمله آقای بلندیان و کاندیدایشان، آقای شریفزاده و رئیس دولتشان، آقای قربانزاده و شهردار تهرانشان هیچکدام به این وقاحتی که روزنامه کیهان به خرج داده و آقای خاتمی را به این اتهامات و جریان اصلاحطلبی را به خارج منتسب میکند اعتراض نکردند و هیچکدام نپرسیدند که بر اساس چه سند و مدرکی این ادعاها را بیان میکند.
بلندیان: سؤال این بود که فرق اصولگرایان با اصلاحطلبان چیست؟ من عرض کردم که اصلاحطلبی یک ارزش است، یک اصل است و ارجاع دادهاند به روش امام حسین(ع) و این را گفتهاند که اگر اصلاحطلبی ریشه در داخل کشور داشته باشد، این اصلاحطلبی پایدار است، ولی اگر خدای نکرده اصلاحطلبی از بیرون از مرزها توسط دشمنان قسمخورده این مردم حمایت و پشتیبانی بشود، حتی اگر یک جریان و یک بخشش از طرف دشمنان حمایت بشود این اصلاحطلبی مورد قبول نیست. ما هزینههای زیادی دادیم تا بیگانگان بر ما مسلط نباشند، چرا باید اجازه بدهیم، نمیخواهم بگویم جناح اصلاحطلب همانطور که آقای شکوری فرمودند که وابسته به خارج است، نه، من میخواهم بگویم فرق این دو در این است، چرا اصولگرا با اصلاحطلب خطکشی میشود و هیچ جا نمیشود، فقط در اینجاست والا اصلاحطلبی یک ارزش است.
شریفزاده: البته آقای شکوریراد پاسخ سؤال من را ندادند، ولی ایرادی ندارد، من اصلاحطلبی را از بُعد انسانی آن ترجمه میکنم تا بگویم آقای شکوریراد اصلاحطلبی را چندان نمیشناسند یا نمیخواهند اینجا اعلام کنند. ببینید، یکی از کارهای خوب آقای خاتمی بحث مهم گفتوگوی تمدنها بود. گفتوگوی تمدنها یک بحث تئوری و جهانی است؛ بنابراین ایشان خرده نگیرند که ما چرا به جهان توجه میکنیم و از داخل غافلیم. بهتر است ایشان یک بار خدمت آقای خاتمی برسند و از ضرورت بحث گفتوگوی تمدنها بپرسند تا بعد در روزنامههای اصلاحطلبی مثل اصولگرایی نگویند آقای احمدینژاد به جای بحث مدیریت مشترک جهان و گفتوگوی ادیان، به داخل توجه کند. شما از ضرورت این کار سؤال کنید. از نظر من این کار آقای خاتمی مثبت بود، اما کافی نبود؛ چون نیروهای آقای خاتمی چندان هم اهل اندیشه نبودند - البته از آقای شکوریراد عذر میخواهم که این مطلب را بیان میکنیم. میخواهم همین ایراد را خدمت آقای شکوریراد عرض کنم که به محض اینکه وارد بحث معرفتی میشوم به من خرده میگیرند و میگویند این بحث تئوریک را جمع کن و بگذار کنار؛ حال آنکه خود آقای خاتمی بحث جامعه مدنی و در ذیل آن بحث آزادی مطبوعات را که بحثی تئوریک است، مطرح کردند.
سؤال این است که چرا امروز برادران اصلاحطلب دوباره به جناب آقای هاشمی، که در حقیقت بحث آزادی مطبوعات در برابر فضای خاص زمان ریاست جمهوری ایشان مطرح شد، تمایل دارند؟ چرا وقتی از خبرنگار روزنامه شرق میپرسم شما چرا میگویید هاشمی، میگویند آقای هاشمی معتدل شده است؟ آیا آقای هاشمی تغییر ذات میدهد؛ یعنی معتدل شدهاند و نگاهشان به مطبوعات همانند نگاه جریان اصلاحات است؟ عذر میخواهم که این مسأله را بیان میکنم، اما من این کار - نه آقای شکوریراد، بلکه برخی از روزنامهها را - عوامفریبی مینامم. به نظر من افراد باید روی حرف خود بمانند. آقای خاتمی در بحث گفتوگوی تمدنها و آزادیهای مدنی و اجتماعی به شکلی نظری جلو آمد. ایشان بحثی تئوریک را مطرح و جامعه مدنی را تعریف کرد.
درباره آنها من اشکالاتی را به تفکر ایشان وارد میدانم. این اشکالات علمی است و خوب است که ما درباره آنها بحث کنیم و ببینیم که آیا اندیشه اصلاحات میتواند جامعه را نجات دهد یا اندیشه دیگری برای این کار نیاز است؟ آزادی مطبوعات درست است؛ در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی به مطبوعات آزادی بسیاری داده شد. در این زمان این رسانههای نوشتاری گسترش بسیاری پیدا کردند، اما بارها و بارها آقای احمدینژاد گفت: در زمان دولت نهم و دهم کدام روزنامه تعطیل شد؟ این کار فقط یک بار آن هم در سال 1391 یعنی در آخرین سال دولت آقای احمدینژاد روی داد؛ وقتی که ایشان برای حضور در سازمان ملل به خارج از کشور رفته بود. در این زمان روزنامه شرق به دست یکی از وزارتخانهها که بحث درباره تطابق کامل آن با اندیشههای آقای احمدینژاد هنوز هم مطرح است، تعطیل شد، اما آقای احمدینژاد وزیر خود را جلوی خبرنگاران داخلی و خارجی توبیخ کرد و کار او را کاملاً اشتباه خواند و این گونه بود که روزنامه شرق دوباره منتشر شد.
کارهای آقای خاتمی در چند عنوان میگنجد، اما ایشان درباره بدنه مدیریتی کشور چه کاری کردند؟ از اعتراضهای جدی اصولگرایان و اصلاحطلبان به آقای احمدینژاد همین موضوع است. به نظر من آقای احمدینژاد تلاش کرد عدالت را در دو جهت پیش ببرد: 1- تسهیم برابر فرصتها. ایشان بدنه مدیریتی کشور را تغییر داد و در این زمینه انقلابی به پا کرد؛ البته نمیخواهم بگویم که ضعفی در کار نبوده است. در برابر این حرکت انقلابی عدهای اعتراض کردند که چرا نیروهای قدیمی را کنار گذاشتند و جوانها را وارد بدنه مدیریتی کشور کردند این اعتراض در حالی است که اتفاقاً اصلاً خویشاوندان ایشان وارد این عرصه نشدند. هیچ کاری صددرصدی و کامل نیست، اما همین اندازه که گفتند یک تحول کنونی در بدنه مدیریتی کشور ایجاد شد و جوانان بیتجربه آمدند؛ دانشجویان را جوانان بیتجربه خواندند. یعنی آنها شما و ما را خام و بیتجربه معرفی کردند و گفتند آقا این خاندانسالاری که در بدنه مدیریتی کشور به وجود آمده، دوام نمیآورد جز اینکه ارتباط خویشاوندی داشته باشد، ما در این سالها زجر کشیدیم، خب اما دولت خاتمی نه توان اجرای این تحول مدیریتی را داشت و نه پیامدهای آن را میتوانست حل و فصل کند. آقای خاتمی توانایی رفع و حل این ماجرا را نداشتند.
درباره تکذیبیه سایت بازتاب نهاد ریاست جمهوری در اینگونه مسائل بدون رأی و نظر احمدینژاد هیچگونه تکذیبیهای را نمیتواند صادر کند.
قربانزاده: ما با آقای شکوریراد در این جمع دعوا نداریم، واقعاً آقای احمدینژاد انقلاب کرد. من هم تایید میکنم. ولی فرق چی به چی را باید در موردش تامل کنم، نظریهپردازی ایشان را من تایید میکنم، چون بحثهای مهمی است. پر واضح است؛ اگر نخبگان و دانشگاهیان را حاشیهنشین نکنیم و فضای اندیشه را برایشان فراهم کنیم، خودشان در محیط دانشگاه به این بحثها دقیقتر میپردازند. من به مدت سه سال سردبیر همشهری بودم. روزنامه همشهری در زمانی که آقای احمدینژاد در پاستور نشسته بود با دستور آقای رامین تعطیل شد. مگه ما چه کردهایم؛ جز اینکه یک عکسی از معبد «لوتوس» در هند در نشریهمان چاپ کردیم و شما انگ ترویج فرقه ضاله بهائیت را به ما نسبت دادید! اما شما ما را تهدید کردید که روزنامه را تعطیل کنیم.
من به آقای دکتر قالیباف عرض کردم، ایشان گفت: شما اصلاً خودتان تعطیل نکنید، فردای آن روز، روزنامه همشهری را توقیف کردند، با سختی توانستیم روزنامه همشهری را منتشر کنیم، آن هم با دستور موقت از دادگاه. بنابراین فقط توقیف روزنامه شرق نبوده در زمانی که ایشان در نیویورک به سر میبردند، ایشان در کشور بوده و روزنامه همشهری و تهران امروز که من جانشین مدیرمسئول آن بودم، بسته شد. آن هم به این دلیل که ما یک ویژهنامهای را درباره عملکرد آقای احمدینژاد منتشر کردیم - البته قبول دارم که ویژهنامه از حد معیارها فراتر بود- ولی نگویید که توقیف نکردیم.
اعتقاد بنده این است؛ چون دفاع میکنیم و حتماً آقای قالیباف را معجزه هزاره سوم و پیامبر بعد از خاتم نمیدانم؛ بلکه یک فرد معمولی است که 34 سال، نظام برای او زحمت کشیده است و هماکنون مدیریت اجرایی او به این شکل است که شاهدیم.
شکوریراد: آقای شریفزاده به دلیل اینکه نماینده دولت هستند، طبیعتاً باید به خیلی از عملکردها پاسخ بدهند؛ البته آقای بلندیان هم باید به آن چهار سال که آقای پورمحمدی وزیر بودند جواب بدهند؛ آقای قالیباف هم باید درباره عملکردشان در حوزه شهرداری و عملکردهای سابق جواب بدهند. ما در آستانه انتخابات قرار داریم و این در حالی است که اصلاحطلبان حتی نمیتوانند یک میتینگ و یا کنگره شورای عالی اصلاحطلبان برگزار کنند چرا که وزارت اطلاعات مانع آن شده و هر روز افراد زیادی فراخوانده شده و تهدید میشوند و به ایشان امر و نهی میشود؛ با خاتمی جلسه نگذارید، مدیران روزنامهها را هر روز احضار کرده و تحت فشار قرار میدهند. بعضی از مطالب را آخر شب از روزنامه حذف میکنند و جالب این است که این اتفاقات به تازگی در حال وقوع است و متاسفانه این مشکلات در دولت آقای احمدینژاد اتفاق میافتد چرا که قبلاً این گونه نبود. در این شرایط و فشارها ما فکر کردیم و دیدیم با آقای خاتمی همه این موانع برداشته میشود، به خاطر اینکه مردم آقای خاتمی را قبول دارند. ولی انواع تهدیدات هست، ما همچنان انتظار داریم و امید داریم و تقاضا میکنیم از آقایان خاتمی و هاشمی ثبت نام کنند.
شریفزاده: جناب آقای شکوری، بنده نماینده دولت نیستم اما از پایگاه فکری دولت حمایت میکنیم. بنده از آقای شکوری تشکر میکنم که از آقای هاشمی یاد کردند؛ چون من فقط در فکر این بودم که در جایی زلف آقای خاتمی و آقای هاشمی به هم گره میخورد یا نمیخورد که شما الحمدلله گره زدید و محکم هم گره زدید!
البته این عیبی هم ندارد، بنده فقط خواستم تشکر کنم و ببینم که این مواضع اقتصادی و فاصلههای طبقاتی که در دولت آقای هاشمی تصریح شد و مورد تایید قرار گرفت انقلاب را از مسیر خودش خارج کرد، تجملگرایی را به دنبال آورد که سالها دولت آقای خاتمی تلاش کرد که جلوی این تجملگرایی گرفته شود و نشد.
آقایان و خواهران گرامی، بین انسانهای یک شهر یک فاصله طبقاتی داریم اما در دولت آقای هاشمی کار به جایی رسید که شهر طبقاتی هم به وجود میآمد. صریحاً گفته شد کسانی که واجد این درآمد هستند در تهران بمانند و اگر نیستند از تهران خارج بشوند. جناب آقای شکوری! به در و دیوار اینجا نگاه کنید ببینید آیا از مطالبات اقتصادی چیزی میبینید؟ فقط بحث روی موضوع امنیت است. بحث آقای جاسبی را مطرح کردند، یا مسأله استادان، مسأله دانشجویان مطرح شد. چگونه عرض کنم؟ یک بار بحث 11روز مطرح میشود و یک بار بحث ارتباط فضای امنیتی دانشگاه با جناب احمدینژاد مطرح میشود. آقای احمدینژاد خود زخم خورده یک فضای امنیتی است. اگر آقای احمدینژاد خود حق ورود به هیچ زندانی را ندارد پس چطور میتواند دیگران را به زندان فرستاده باشد؟ کسی که خودش حق ورود به داخل زندان را ندارد! اتهامات مشاور رئیس جمهور که به زندان رفته است عقیدتی بود یا اقتصادی؟ من اصلاً نمیخواهم از آقای ملکزاده دفاع کنم اما چرا هیچ جرم اقتصادی برای آقای ملکزاده اثبات نشد ولی مدتها در انفرادی بود؟ چرا از آن اختلاس بزرگ هیچ رقمی برای دولت ثابت نشد؟
اینها همه مواردی است که ما نمیخواهیم وارد آن فاز بشویم. بحث عملگرایی آقای احمدینژاد را هم عرض کردم. فکر میکنیم مسکن مهر یک مشت تخیلات و تصاویری است که داخل تلویزیون نشان میدهند! فکر میکنیم بحث هدفمندی یارانهها که همه تجلیل کردند غیر از آقایان اصلاحطلب یک امر توهمی بوده و یک پول توهمی هر ماه در جیب من و شما وارد میشده است! یکی از اتهامات جدی که به دکتر احمدینژاد وارد میکنند ارتباط زیاد وی با مردم است. میگویند چرا به سفر استانی میروی؟ زمانی گفتند چرا ثروت را از تهران به شهرستانها منتقل میکنید؟
یا مثلاً گفتند چرا با روستاییان در شهرستانها ارتباط برقرار میکنید؟ یکی از اتهامات ایشان است که چرا با این همه ارتباط مردمی وقت دولت را هدر میدهید؟ آقای احمدینژاد قسمت اعظم وقت خود را برای خدمت صرف میکند و جالب این است که همگان هم بدان معترفند و تعجب میکنند. مخالفین دولت اذعان میکنند این شیوه کار کردن، دولت بعدی را با مشکل مواجه خواهد کرد و از توان افراد معمولی بر نمیآید. ایشان پیوسته از این طرف به آن طرف و در حال سرکشی به شهرهای کشور هستند. حالا عدهای از آقایان با مطرح کردن اشکالات اقتصادی برای طرح هدفمندی یارانهها درصدد هستند که این مقدار مبلغ ناچیز را هم از مردم دریغ کنند.
قربانزاده: قصدم این نیست که بگویم این شهردار از عرش به زمین افتاده و کسی مثل او پیدا نمیشود بلکه میخواهم بگویم افراد باید در همه حوزهها کارنامه داشته باشند و مهمترین موضوع هم، همان فضای اجرایی است و هماکنون مهمترین معضل جامعه ما حوزه اقتصاد است. آقایانی که ولایتمداری شان گوش فلک را کر کرده است 6 سال است که شعارهای الگوی مصرف، نوآوری و شکوفایی، جهاد اقتصادی، همت مضاعف کار مضاعف، حمایت از تولید ملی کار و سرمایه، حماسه اقتصادی سر داده شده است؛ حداقل در این 6 سالی که میگویند فتنه و بیداری اسلامی بوده، عناوین این سالها که شعارهای اقتصادی بوده است با این شعارها چه کردهاند؟ آیا شعار «وای اگر سید علی حکم جهادم دهد» فقط معطوف به جهاد دفاعی است؟ این جهاد، جهاد نیست؟ چگونه است که ما برای موضوعهای مختلفی از نبش قبر و بحرین تحصن و اعتراض برپا میکنیم؟ در این سالها کدام تشکلی را دیدید که در این حوزهها از مسئولان مطالبه کند؟ مردم با این موضوعها درگیر هستند و مسئولان هم باید نسبت به عملکرد چندین ساله شان پاسخگو باشند.
من انتقادم به فضای بعد از دوران دفاع مقدس در اداره مملکت این است که آنقدر سپهر سایه سیاست زدگی همه فضاهای مملکت را مثل اختاپوس گرفته است که در همه حوزههای مختلف غیرسیاسی باید پاسخگوی مسائل سیاسی باشیم. مطمئن باشید هماکنون مردم منتظر وعده 250هزار تومان، 400هزار تومان،500هزار تومان و غیره هستند و اصلاً برای شان مهم نیست که بدانند این پول قرار است از کجا تامین بشود و چه خرابکاری در این مملکت قرار است انجام شود که 250 هزار تومان به هر ایرانی برسد؟ اینها مصیبتهای ماست و کسی که اقتصاد را فهمیده باشد میفهمد که اگر من چنین وعدهایی بدهم بزرگترین ظلم و خیانت را به این مملکت کردهام که به جای توانمندسازی مردم، مرتب نیازمند پروری و گداپروری را در این مملکت توسعه بدهم. اینها ربطی به شعار اصلاحطلبی و اصولگرایی ندارد، ما هم قطعاً معتقدیم که نقطه مقابل اصلاحطلبی اصولگرایی نیست. نقطه مقابل اصلاحطلبی افساد است. نقطه مقابل اصولگرایی هم اصلاح طلبی نیست، نقطه مقابل اصولگرایی هم لاابالی گری است.
شکوریراد: خب به غیر از بحث خود انتخابات سال88 که در آن به هر حال ملاحظات و محذوراتی وجود دارد من به عنوان نماینده اصلاحطلبان میگویم، این دو بزرگواری که در حصر هستند، هیچ کار خلاف قانونی انجام ندادهاند چون اگر غیر از این بود میبایست دستگاه قضایی علیه آنها اعلام جرم کرده و در یک دادگاه صالح به جرم آنها رسیدگی میشد و بعد از محکومیت قانونی، حکم اجرا میشد ولی مشاهده میکنید که این فرایند طی نشد.
شریفزاده: از جناب موسوی و کروبی 3 سؤال مطرح شد که من به یاد نمیآورم که این دو جناب چه پاسخی به این دو سؤال داده باشند و فکر میکنیم پاسخ به این 3 پرسش است که میتواند تا اندازهای تکلیف این سؤال شما را مشخص کند. یک دفاعیاتی از سوی امریکا و اسراییل از حرکتهای پیچیدهای که سال 88 اتفاق افتاد، ارائه شد که قسمتی از این حرکت پیچیده مربوط به دانشجویان و مردم عادی بود و قسمتی از آن با تحریک کسانی بود که از خارج کشور وارد شده بودند (مثلاً از اردوگاه اشرف) که ما هم بین این دو تفکیک میکنیم. آن چیزی که مورد حمایت امریکا و اسراییل بود (مورد حمایت شخص نخستوزیر اسراییل) قطعاً آن مطالبه عمومی کسانی که در راهپیماییها شرکت کردند، نبود و فکر هم نمیکنیم کسانی هم که شرکت کردند خود را هم طلب نخستوزیر اسراییل بدانند و این را یک اهانت به خودشان تلقی میکنند.
آیا مخالفتی با حمایت اسراییل و امریکا در خصوص برخی از رفتارهایی که در جمع راهپیمایی در سال88 اتفاق افتاد، میکنید یا خیر؟ دوم اینکه آیا با مجموعه تحرکاتی که در سال 88 اتفاق افتاد موافقید یا خیر؟ در مجموع بخشی از آنچه که در سال 88 اتفاق افتاد مربوط به فتنه بود و بخشی دیگر مطالبه بود؛ یعنی اگر شما هماکنون بخواهید مجموع همه رفتارها را مطالبه بدانید، خلاف منش خودتان رفتار کردید.
نمیخواهم تناسبی قیاس کنم که چه مقدار آن مطالبه بود و چه مقدار مربوط به سوءاستفاده از این مطالبه بود که آن هم نه توسط مردم بلکه گروهی اقلیت تحریک شده داخلی یا خارجی. عرض بنده این است، آیا جناب موسوی و کروبی به این دو سؤال اساسی پاسخ دادهاند یا خیر؟ سوم؛ آقای موسوی و شاید آقای کروبی - چون آقای کروبی یک مقدار مواضعشان فرق میکرد - تا پایان به شمارش آرا اعتراض داشتند، رهبر معظم انقلاب یک راه قانونی معرفی کردند، جناب آقای شکوریراد از آغاز سخن تاکنون پیوسته از بحث قانونگرایی و قانون اساسی گفتند و این که دولت اصلاحات دولت قانون بود. رهبر معظم انقلاب هم فرمودند قانون راه صریح و روشن برای شکایت و اعتراض به نتیجه انتخابات پیشبینی کرده است.
آیا این دو نفر به خاطر انتقاد به شمارش آرا حرکتی را مرتکب شدند یا خیر؟ بنده نمیخواهم بگویم تصمیم مراکز امنیتی بر حصر آقای موسوی و کروبی درست بوده یا نه ولی مطالبه به پاسخ رسیدن این سه پرسش امری است که برای امنیت کشور ضرورت دارد، یعنی باید معلوم شود مواضع آقای موسوی و کروبی نسبت به امریکا و اسراییل چیست؟ مواضعشان نسبت به بخش فتنهگران 88 نه بخش مطالبه کنندگان مردمی چه بوده است؟ پاسخی که آقای خاتمی به این سه پرسش دادند، پاسخی شفاف بود که همین آقایان اصلاحطلب، آقای خاتمی را به خاطر این پاسخ هایش زیر سؤال بردند که شما کمی ترسیدید، جانب عافیت را انتخاب کردید، ولی آقای موسوی و کروبی پاسخی به شفافی پاسخ آقای خاتمی به این سه پرسش ندادند. من خودم اصلاً شیوه حصر را در فضای اندیشه درست نمیدانم و این دقیقاً نظر کسانی است که من حامی آنها هستم. اما این سه پرسش را به صورت یک مطالبه جدی از آقای موسوی و کروبی دارم. فضای کشور و فضای اندیشه دو حکم جدا از هم است. اگر در فضای کشور در سال88 فتنهای اتفاق افتاده و حمایت امریکا و اسراییل انجام شده، باید خط ترسیم شود، اما حصر چیزی را حل نمیکند، حصر برای حل موضوع نبوده و برای حل همین شبهه اتفاق افتاده است پس بنده موافق حصر نیستم.