تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۱:۲۲  ، 
کد خبر : ۲۶۵۲۷۷
گفت‌وگو با هادي خانيكي درباره نقش مطبوعات در توسعه كشور

رسانه‌ منتقد روند حكمراني را اصلاح مي‌كند

مينو بديعي - اشاره: از خيابان نسبتا شلوغ گذشتم به سمت دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي (سابق)، دانشكده‌يي كه سال‌ها پيش از اين دانشجوي دوره ليسانس آن بودم. از راهروي پرپيچ و خمي هم عبور كرده تا به اتاق بسيار كوچك وجمع جوري رسيدم با كتابخانه‌يي پر از كتاب و البته استاد ارتباطات - دكتر هادي خانيكي - كه يك روز سردبير من بود و اينك در مقام استادي همان صلابت، دانش، آگاهي و آرامش را تداعي مي‌كرد. دكتر هادي خانيكي در دفتر كوچكش در دانشكده با من نزديك به سه ساعت سخن گفت و با حوصله زياد... موضوع درباره يكي از مهم‌ترين مطالبات جامعه مدني در سال 92 از رييس‌جمهور جديد بود؛ آزادي رسانه‌ها. چه آنكه يكي از شعارهاي اصلي حسن روحاني در زمان انتخابات نيز تاكيد روي همين مطالبه بود و بعد از رييس‌جمهور شدن نيز بارها بر تحقق اين شعار تاكيد كرد. از اين رو درباره نسبت دولت توسعه‌گرا با آزادي رسانه‌ها با دكتر هادي خانيكي گفت‌وگو كرديم. وي از مدل ارتباطات افقي در عصر شبكه‌هاي اجتماعي و عصر سيطره ارتباطات، نسل چهارم ارتباطات توسعه، نسبت بين آزادي و عدالت، نقش رسانه‌ها در جامعه شبكه‌يي، محو نظريات جهانشمول توسعه پايدار، مشاركت شهروندان درتوسعه و... سخن گفت. او مشاركت همه‌جانبه شهروندان را در همه زمينه‌ها از جمله رسانه‌ها و به ويژه رسانه مكتوب – كه هنوز هم با وجود گسترش رسانه‌هاي گوناگون از جمله توسعه روز افزون اينترنت و روزنامه‌نگاري سايبر از اهميت خاصي برخوردار است -... امري ضروري خواند.

* تاثير مردم را در انتخاب يك دولت توسعه‌گرا ديديم. سوال اين است كه نقش شهروندان را در بحث توسعه پايدار و همكاري با رسانه‌هاي جمعي و همچنين مشاركت عمومي مردم را در فعاليت‌هاي مختلف و همكاري با دولت چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

** اساس رويكرد توسعه پايدار، مشاركت شهروندان و گروه‌هاي اجتماعي است، با ديدگاه‌هاي نويني كه در امر توسعه وجود دارد، پايه توسعه، كنشگري و مشاركت آحاد شهروندان است.

* نقش رسانه هاو به ويژه مطبوعات در اين مورد چيست؟ چون ظاهرا امسال با انتخاب آقاي روحاني روح تازه‌يي بر كالبد مطبوعات دميده شده است؟

** در اين ميان، در مورد نقش رسانه مكتوب بايد گفت كه يك تقسيم‌بندي كلاسيك نسبي بين قدرت و جامعه وجود دارد كه بدين معني بر تمركز گرايي دولت قوي تكيه مي‌كند كه معناي واقعي آن، اين است كه جامعه ناتوان است و منابع قدرت، ثروت و جامعه فاقد قدرت واقعي هستند. يك نظريه ديگر هم نظريه آرماني ليبرال است. اين نظريه درمورد نقش دولت معتقد است كه دولت بايد حذف شود كه واقعيت‌ها نشان مي‌دهد كه هردو رويكرد از واقعيت‌ها فاصله دارند.

* بنابراين به نظر شما چه رويكردي را در اين زمينه بايد برگزيد؟

** در اين ميان رويكرد سومي هم وجود دارد كه شامل جامعه قوي و دولت قوي است و دولت زماني قوي مي‌شود كه شهروندان آن قوي باشند و اين محصول جمعي است و ما بايد اين رويكرد را درنقش رسانه مكتوب در توسعه بپذيريم و اين تعبير يونسكو را قبول داشته باشيم كه چنين شرايطي «حكمراني خوب» را به وجود مي‌آورد و طبيعتا شكاف بين دولت و مردم كم مي‌شود. در اين ميان رسانه‌ها به دليل نقش انتقادي كه دارند به اصلاح روندهاي حكمراني مي‌پردازند وجامعه موفقي در اين سطح به دست مي‌‌آيد. در اين شرايط رسانه دولتي نبوده و ضد دولت هم نيست.

* جامعه كنوني را جامعه شبكه‌يي نام نهاده‌اند در چنين جامعه‌يي، نقش رسانه‌هاي سنتي و مطبوعات چه مي‌تواند باشد؟

** يكي از فرآورده‌هاي جامعه شبكه‌يي، محصولات ورود به عصر اطلاعات و نقش رسانه‌هاست. از نظر «مانوئل كاستلز»، پارادايم جديد مهم‌ترين عنصرش اين است كه در نوعي فشردگي زمان و مكان شكل گرفته است و فاصله بين زمان‌هاي متفاوت گذشته، امروز و آينده، كم‌دوام‌‌تر شده است. عمري كه بر يك پديده و يك نظر مي‌گذرد عمري كوتاه‌تر دارد، پيشرفت‌هاي صنعتي باعث پديده‌هاي اجتماعي - فرهنگي كم‌دوام‌تر و مكان‌هاي نزديك‌تر شده و كولاژهاي فرهنگي رخ داده است وعناصر جهاني فرضا درزندگي درتهران اثر مي‌گذارد و عناصر محلي بر عناصر جهاني تاثيرگذار است.

* به لحاظ فرهنگي تغييراتي كه اشاره كرديد چه مفهومي دارد؟

** دراين شرايط وابستگي متقابل اوضاع اجتماعي، سياسي و فرهنگي بيشتر مي‌شود. «واگرايي» بين بخش‌هاي مختلف، به عنوان مثال (ورزشي، سياسي و...) اگر يك امر فرهنگي نباشد از شكل‌‌گيري يك فرهنگ جديد مجازي را خبر مي‌دهد كه بخشي از آن در دنياي واقعي است. اين دو پاره فرهنگي بر يكديگر اثر مي‌گذارند و در اين حالت يك نوع روابط متقابل وارتباطات تعاملي شكل مي‌گيرد كه در اين حالت قدرت از آن فرهنگ است و جريان‌هاي متغير و متكثر فرهنگي، قدرت را مي‌سازند.

* بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه قدرت فرهنگي در جامعه شبكه‌يي تاثير بسيار زيادي دارد؟

** در اين جامعه – شبكه‌يي- از عناصر فرهنگي، مثلث، قوميت، مذهب و زبان، روي هم تاثير مي‌گذارند و طبيعتا چون فرهنگ و قدرت فرهنگي وجود دارد، رسانه تاثيرگذار‌تر بوده و سياستگذاري ارتباطي اهميت خاصي پيدا مي‌كند. البته نبايد فراموش كرد كه بدبيني صاحبنظران مكتب فرانكفورت مثل هابرماس، بحث امروز را ايجاد كرده كه بر شكل‌گيري جامعه شبكه‌يي يا شبكه‌هاي مجازي تاثير گذاشته و روي حوزه عمومي تاثير مي‌گذارد.

* انتقاد هابرماس در اين زمينه چيست؟

** بيشترين انتقاد هابرماس در شكل‌گيري فضاي مجازي اين است كه بخش‌هايي از كنشگران اجتماعي - فرهنگي به حاشيه رفته وشكل‌گيري فضاي مجازي نتوانسته همه بخش‌هاي سازنده انديشه را به متن بياورد. زبان رسانه‌هاي جديد عمومي‌تر ودر سطوحي، سطحي‌تر قرار مي‌گيرد و فرهنگ مكتوب و فرهنگ كتاب با اين فرهنگ تفاوت دارد. منتقدان نسبت به فضاي مجازي نيز كساني هستند كه پايه نقد را برتفاوت بين فرهنگ مجازي و فرهنگ واقعي قرار مي‌دهند. به عبارت ديگر، فرهنگ مجازي گذرا، ساده و سطحي‌تر است و انديشه را كمتر درگير مي‌كند زيرا فرهنگ واقعي عمدتا حواس بيشتري را درگير مي‌كند.

نكته ديگر هم اين است كه جهان مجازي و جهان واقعي در كجا تبديل مي‌شوند و دركجا اثر مي‌گذارند كه همان بحث امروز است كه به آن اشاره كردم. البته پاسخي هم كه داده شده اين است كه اين جهان يعني جهان مجازي، با معيارهاي جهان گذشته و هندسه معرفتي برخوردار از اين ارتباطات نوين، گسست‌هايي را به وجود آورده است ودرجايي هم پيوندهاي تازه‌يي از انقلاب ارتباطات را پديد آورده است كه دريك به اصطلاح جامعه شبكه‌يي در معرض يك زندگي متكثر چند فرهنگي قرار داده ونقش مهمي به رسانه‌هاي اجتماعي داده است. در حال حاضر بايد بپذيريم كه در پارادايم انگاره‌هاي مدل‌هاي ذهني، شناخت واقعيت‌هاي پيش‌رو، پارادايم تحولات فزاينده، جهان دستخوش تغيير انگاره‌هاي ذهني جديدي شده است.

* مبحث ارتباطات مشاركتي را چگونه تبيين مي‌كنيد؟

** تاقبل از نسل چهارم ارتباطات توسعه، به رسانه به عنوان ابزار مثبت نگاه مي‌شد اما از نسل چهارم ارتباطات توسعه كه بحث ارتباطات مشاركتي است، صحبت از اين نيست كه رسانه خود يك ابزار بلكه رسانه، به عنوان زمينه‌يي براي كنش‌هاي جديد در نظر گرفته مي‌شود و مخاطبان به عنوان مصرف‌كنندگان فرهنگ نيستند و خود آنها به كنشگران تبديل مي‌شوند. در حقيقت نوعي روزنامه‌نگاري جديد توسعه پايه‌گذاري مي‌شود كه نمونه ساده آن پيدايش و شكل‌گيري روزنامه‌نگاري شهروندي است كه هر شهروند بايك موبايل وبا امكانات ساده خود به فرستنده پيام تبديل مي‌شود، درحقيقت‌گيرنده پيام خود به ارسال‌كننده پيام تبديل شده و حد ومرز بين رسانه و غير رسانه از بين رفته است.

* ويژگي ارتباطات مشاركتي چيست؟

** همان‌گونه كه گفته شد نسل چهارم ارتباطات توسعه، ارتباطات مشاركتي است كه يك تعريف اوليه از مدل ديالكتيكي فرآيند توسعه را ارائه مي‌كند. در اين حالت ارتباطات توسعه، ارتباطات مشاركتي است كه دو طرف‌گيرنده و فرستنده پيام، كاملا مستقل از يكديگر ايجاد ارتباط مي‌كنند. در حقيقت يك عده پيام‌ها را مي‌گيرند ومصرف مي‌كنند و در عين حال خود به فرستنده پيام تبديل مي‌شوند. دراين حالت ارتباطات عمودي وجود ندارد و همه ارتباطات افقي است و همه در هم‌عرض يكديگر قرار دارند. در اين تعريف از ارتباطات، توسعه ارتباطي، ابعاد توسعه و همه در سطوح فروتر توسعه قرار مي‌گيرد.

زماني كه به توسعه و توسعه يافتگي مي‌پردازيم عملي‌ترين روش‌ها، اشكال يا صورت‌بندي سياسي، اجتماعي و فرهنگي را در توسعه تعريف مي‌كنيم دراين حالت مدل ديالكتيكي فرآيند توسعه تعريف مي‌شود، اگر جايگاه ارتباطات يا ظرفيت‌هاي مادي و معنوي بالاتر برود، نقش موثر ارتباطات در عرصه‌هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، رواني و... مشخص مي‌شود. اقتصاد، سياست، اجتماع، فرهنگ، فرد و روانشناسي فردي و ارتباطات همه حلقه‌هاي توسعه هستند و اگر بخواهيم جامعه‌يي در مسير توسعه قرار بگيرد لازمه‌اش اين است كه اقتصاد به سوي اقتصاد مولد حركت كرده و نقش توسعه و توسعه سياسي با بالا رفتن سطح مشاركت و رقابت، ارتباطات، سو‌گيري به سمت رقابت‌هاي سياسي و... تبيين شود و از نظر اجتماعي نيز بايد همگرايي در جامعه انجام شود.

* ممكن است درباره سه نسل ديگر ارتباطات توسعه نظر دهيد.

** نخستين نسل نظريه‌هاي ارتباطات توسعه خوشبينانه است زيرا اين نظر وجود داشته كه رسانه‌ها مي‌توانند روندهاي توسعه را كوتاه‌تر كنند، نظير نظريه نوسازي دانيل لرنر كه در غرب پيموده شد كه با اين نگرش رسانه‌ها مي‌توانند اين روند و اين مسير تغيير را كوتاه‌تر كنند. نسل دوم ارتباطات توسعه در برابر ديدگاه قبلي قرار مي‌گرفت كه بدبينانه و تحت تاثير انديشه‌هاي سوسياليستي، مكاتب وابستگي، براي رسانه‌ها، نقش منفي در نظر مي‌گرفت. اين نظريه بر اين موضوع تاكيد مي‌كرد: جوامع ديگر (جوامع غربي) از طريق به كارگيري اين نظريه‌ها، ساير جوامع را از هويت ملي و زباني خود دور مي‌كنند، به اين ‌ترتيب رسانه‌ها در اين قبيل جوامع، نقش منفي دارند.

نسل سوم ارتباطات توسعه، نظريه‌هاي كاربردي يا فناورانه هستند كه به ميزاني كه اهميت پيدا مي‌كنند تحت عنوان ورود به عصر ارتباطات ناميده مي‌شود و در حقيقت در عصر ارتباطات به همين اعتبار است كه به كاربرد ارتباطات توسعه بيشتر توجه و به نقش‌‌هاي مثبت و منفي آن پرداخته مي‌شود. اين موارد شامل نظريه‌هاي اقتصاد رسانه‌اند كه تكنولوژي رسانه، جامعه اطلاعاتي و نظريه‌هاي جامعه اطلاعاتي، تئوري‌‌هاي انتقادي، پسا ساختارگرايانه و پسامدرن در آنها ديده مي‌شود كه به جنبه‌هاي مثبت و منفي رسانه‌ها مي‌‌پردازد.

* به اين‌ترتيب نسل چهارم ارتباطات توسعه، نگرش عميق‌تري به انواع ارتباطات در جامعه دارد؟ اين طور نيست؟

** مفهوم ارتباطات، مفاهيمي فراتر از رسانه‌ها هستند هرچند كه رسانه‌ها، ظرف برقراري و گسترش ارتباطات به شمار مي‌روند اما الزاما ارتباطات محدود به رسانه‌ها نمي‌شود، ارتباطات با مفهوم انتقال، معنا، دقت و صحت در نظر گرفته مي‌شود و طبيعتا محدود به عوامل فناورانه تكنولوژيك، راديو، تلويزيون، مطبوعات و شبكه‌هاي مجازي نيست بلكه معناي مشتركي بين فرستندگان پيام و گيرندگان پيام وجود دارد و بر فهم مخاطب تكيه مي‌شود.

با اين مقدمه درحقيقت ارتباطات توسعه به اين پرسش جواب مي‌دهد كه رسانه‌ها اعم از وسايل ارتباط جمعي و رسانه‌هاي سنتي و نو، همه اينها چگونه مي‌توانند پيامي را رد و بدل كنند و جامعه‌‌يي را در انتقال پيام مشاركت داده و جامعه را به جامعه ارتباطي تبديل كنند. براي پيشبرد توسعه به ظرفيت‌‌هاي مادي و معنوي نيازمند است و همچنين نياز به ابزارها و مجاري ارتباطي وجود دارد كه از طريق آنها بتوان فرهنگ توسعه را گسترش داد. تاكنون نظريه‌هاي ارتباطي زيادي مطرح شده و از زماني كه مساله توسعه جوامع جدي‌تر شد اين نظريه‌ها مورد توجه قرار گرفت و جوامع جديد طبيعتا آن هم از ابتدا سراغ رسانه‌ها رفتند كه در روند توسعه تسهيل وتسريع شود.

* توسعه فرهنگي چه تاثيري در باز شدن فضاي رسانه‌ها و مطبوعات دارد؟

** نقش توسعه ارتباطي، افزايش تكثر است. توسعه فرهنگي به مفهوم ديگر نوگرايي و نوزايي در رسانه‌هاست و افزايش نقش توسعه از نظر فردي بالابردن انطباق فرد با تحولاتي است كه رخ مي‌دهد. هنگامي كه زمينه‌هاي توسعه را كنار هم مي‌گذاريد به اين نتيجه مي‌رسيد كه اقتضائات صرف اقتصادي نيست، توسعه به مثابه آزادي است. از قول يك متفكر مي‌توان گفت كه اقتصاد دو پايه دارد يك پايه‌اش مشاركت است و پايه ديگر آن‌هم حقوق است. در جامعه‌يي كه در آن مشاركت وجود دارد شهروندان با حقوق خود آشنا هستند و تحرك‌هاي توسعه در آن مفاهيمي غير اقتصادي خواهد بود.

هنگامي كه سطح مشاركت بالا رود اقتصاد مولد ارتقا مي‌يابد و سيكلي مطرح مي‌شود كه به هم پيوستگي عرصه‌هاي مختلف توسعه‌يي را مطرح مي‌كند. اين سيكل از آزادي درحوزه سياست و از خلاقيت در حوزه فرهنگ حرف مي‌زند و اينها داد و ستد و تعامل دارند و طبيعتا با الزام چنين نگاهي به توسعه، رسانه‌هاي آزاد وجود خواهند داشت كه اين مساله به بالارفتن ظرفيت‌هاي مادي و معنوي جامعه كمك مي‌كند.

* براي گسترش آزادي مطبوعات و رسانه‌ها درشرايط كنوني چه بايد كرد؟

** بايد توضيح بدهم نسبتي بين مفهوم بنيادي آزادي و عدالت در تحولات توسعه‌يي وجود دارد. به عبارت ديگر در واقع معمولا سطوح و صورت‌بندي‌هاي گذشته در مقاطعي به نام آزادي از توجه به عدالت كم شده است درحالي كه آزادي و عدالت لازم و ملزوم يكديگر هستند. دركتاب من با عنوان «قدرت مدني و مطبوعات» به شاخص‌هاي توسعه پرداخته شده و در سه سطح «توسعه كمي» «توسعه كيفي» و بازنگري به اين مساله كه مطبوعات توسعه يافته چه هستند و چه نقشي مي‌توانند داشته باشند پرداخته شده است. شاخص‌هاي كمي توسعه مطبوعات، مجموعه عملياتي، كاربردي، دوره انتشار، محلي بودن و غيرمحلي بودن است و شاخص‌هاي كيفي نير بر اساس محتواي آنها مي‌توانند نقش داشته باشند.

علاوه بر آن شاخص‌هاي سياسي بودن يا نبودن، خبري بودن يا نبودن، شاخص‌هاي باز نگري نسبت به مطبوعات و قدرت سياسي و اينكه چقدر انتقادي هستند و تا چه سطوحي از قدرت سياسي را دارند نيز مطرح است. از سوي ديگر اين سوال مطرح است كه در چارچوب ارتباطات مشاركتي، مطبوعات كجا قرار مي‌گيرند و مديريت‌هاي مطبوعات چگونه مي‌توانند مديريت كنند. بايد گفت مطبوعات از آنجا كه نقش توسعه تعريف مي‌شود بايد بتوانند موثر باشند. زماني كه ارتباطات مشاركتي هم به وجود‌ آيد مطبوعات بايد شكاف بين اجتماع، فرهنگ، اقتصاد، فرد و مطبوعات را كم كنند.

* به طوركلي تعريفي كه از توسعه پايدار ارائه مي‌دهيد چيست؟

** توسعه به معناي يك مفهوم در دنياي جديد از برداشت‌هاي پيشين گذشته در زمينه انديشه پيشرفت، كاملا متفاوت است. برداشت‌هايي كه در دوران جديد در زمينه توسعه مطرح شد معطوف به رشد كيفي در حوزه‌هاي اقتصادي بود به همين دليل بحثي كه در آغاز راه در زمينه توسعه مطرح شد رشد كيفي در حوزه‌ها اقتصادي به شمار مي‌رفت. پس از ديدگاه‌هاي اقتصادي، جنبه‌هاي ديگري از پيشرفت كه شامل جنبه‌هاي اجتماعي و فرهنگي بود مد‌نظر قرار گرفت. در اين شرايط عوامل غيرمادي توسعه بر عوامل مادي آن‌كه عمدتا اقتصادي بود افزوده شد.

دكتر تهرانيان توسعه را طراحي نحوه بالا رفتن ظرفيت‌هاي مادي و معنوي نظام اجتماعي و ارتقاي سطوح نظم و نوآوري در جامعه مي‌داند. به اعتقاد او، گرچه متغيرها و عوامل مادي در توسعه بسيار مهم است و شرط لازم بوده اما شرط كافي نيست و به ساير متغيرها نظير فرهنگ، عوامل اجتماعي، سياسي، اخلاقي و... بايد توجه كرد. بنابراين، پنج زمينه براي توسعه و همين طور توسعه پايدار بسيار مهم است كه شامل زمينه‌هاي مادي، معنوي، ميزان دستيابي به پيچيدگي بيشتر يا نظم بيشتر، وجه اجتماعي كه قانون جاي عرف را مي‌گيرد و نوآوري است.

* آيا براي دستيابي به توسعه به مفهوم عام آن و توسعه پايدار مي‌توان از نظريات جهانشمولي كه در اين زمينه وجود دارد بهره گرفت؟

** در زمينه توسعه پايدار يا ارتباطات توسعه، نظريات جهانشمول از بين رفته‌اند اما توجه به تجاربي كه ديگران در زمينه توسعه داشته‌اند ممكن است مسيرهاي توسعه را كوتاه‌تر كند. در اين ارتباط به لحاظ نظريات جهانشمولي بايد گفت نكته‌يي وجود دارد كه چه نظريات «جهانشمول» بازار يا اقتصاد آزاد و چه اقتصاد سوسياليستي كه هردو بر مقوله «جهانشمول بودن» تكيه مي‌كردند كاركرد خود را از دست داده‌اند. اين به آن معناست كه تنوع، تكثر، تفاوت رخداد، گسترش ارتباطات به سوي الگوهاي متفاوت و متكثر رفته است. به اين اعتبار رهيافت‌هاي جديد در دنيا مطرح است كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، ما بايد در جامعه خودمان اين مسائل متفاوت را روشن كنيم و تعريف درستي از مساله ارائه دهيم. ارائه تعريف درست در اين زمينه نيمي از راه‌حل به شمار مي‌رود.

* نقش مديريت فرهنگي در مطبوعات و رسانه‌ها براي تبيين دموكراسي و پيشبرد اهداف رسانه‌ها چه مي‌تواند باشد؟

** جان كين، متفكر انگليسي است كه فرآيندهاي دموكراسي از سوي رسانه‌ها را ارزيابي مي‌كند. طبقه‌بندي كه جان كين در مورد مديريت‌هاي رسانه‌يي «قدرت محور»، «بازار محور» و «خدمت محور» ارائه داده است طبقه‌بندي خوبي است و در حقيقت چالش بين قدرت سياسي و قدرت اقتصادي در بحث ارتباطات مشاركتي، چگونگي حضور جامعه و مخاطبان و سياستگذاري درست‌تر به رويدادهاي دموكراتيك را مطرح مي‌كند.

البته مدل جان كين در تطابق با واقعيت‌ها با موانع و مشكلاتي روبه‌رو مي‌شود. در مدل برنامه‌ريزي «خدمت‌محور» رسانه‌يي اين موضوع مطرح است كه اگر رسانه‌ها بتوانند با دادن سرويس يا خدمات مربوط (فرهنگي و اطلاع‌رساني)، رابطه عمومي متكي به قدرت سياسي يا قدرت اقتصادي را به روابط افقي يا ارتباطات افقي تبديل كنند در جهت رويكردهاي دموكراتيك حركت كرده‌اند كه اين الزام‌ها بيشتر از سوي رسانه‌ها در جريان ارتباطي شكل مي‌گيرد.

* در تعريف كلي، مديريت فرهنگي كه در قالب مديريت روزنامه و رسانه هم مي‌تواند مطرح شود چه تفاوت‌هاي بنيادي با مديريت به مفهوم عام آن و نقش اين مديريت در دموكراتيزه كردن فعاليت رسانه‌يي دارد؟

** مديريت فرهنگي يكي از دشوارترين انواع مديريت‌هاست كه يك نيمه اين مديريت يك وجه اشتراك با مديريت اقتصادي دارد و آن هم تمركزگرا بودن آن و درعين حال منعطف بودنش است. عمده‌ترين تفاوت‌هاي مديريت فرهنگي با مديريت ديگر دشوار بودن آن است زيرا در حوزه فرهنگ و جنس آن، به گونه‌يي كه تنوع و تغيير در آن بسيار روي مي‌دهد. به همين اعتبار بايد پذيرفت كه كار دشوار‌تري انجام مي‌گيرد، اما بايد پرسيد كه پيچيدگي‌ها و رموز فرهنگ چيست، براساسا تعاريف مختلف در حوزه فرهنگ هرچه مجموعه پيچيده‌تر باشد مديريت به دشواري انجام مي‌شود.

تفاوت ديگري كه مديريت فرهنگي دارد اين است كه در مناطق مختلف از اشتراكات كمتري برخوردار است. در همان حال در حوزه اقتصاد، طبقه‌بندي تغييرات كمي‌تر و قابل پيش‌بيني‌تري است. تفاوت ديگر مديريت فرهنگي با ساير مديريت‌ها، سرشت انتقادي آن است كه با توجه به اهميت عناصري نظير آداب و رسوم و مناسبات اجتماعي كه در آن وجود دارد به گونه‌يي رابطه‌يي گشوده و انتقادي بر آن حاكم است. تفاوت ديگري كه در حوزه مديريت رسانه با ساير مديريت‌ها وجود دارد اين است كه اين نوع مديريت تحت تاثير پديده‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي است.

سبك زندگي در يك پديده فرهنگي از سبك زندگي تاثير مي‌گيرد و سبك زندگي از شرايط سياسي متاثر مي‌شود. همين طور تاثير مسائل اقتصادي در آن مشهود است بنابراين در طراحي يك مدل بايد به ويژگي‌هاي تلفيقي و متغيرهاي اصلي توجه كرد وسطوح خاصي از آن را كه بين مفاهيم و متغيرهاي اصلي- تركيبي وجود دارد در نظر گرفت.

* آيا مديريت مشاركتي رابراي روزنامه بايد در نظر گرفت؟

** از جمله ويژگي‌هاي كار يك رسانه مشكل بودن آن است بنابراين مديريت دموكراتيك و مديريت مشاركتي راه‌حلي است كه ممكن است بر پيچيدگي‌ها غلبه كند. از سوي ديگر در صورتي كه رسانه نقش توسعه‌يي داشته باشد براي ايفاي نقش دموكراتيك بايد فرآيندها و كنش‌هاي دموكراتيك نيز كمك كند و رسانه بايد بتواند زمينه ساز توسعه‌يي باشد كه آن توسعه بتواند فرهنگ، اقتصاد، سياست، اجتماع و فرد را دريك الگوي ديالكتيكي به سمت دموكراتيزه شدن پيش ببرد.

اگر رسانه بتواند در زمينه دموكراتيزه شدن اقتصاد، سياست، اجتماع و رفتار شهروندان حركت كند در مسير توسعه پايدار قرار گرفته است. در همان حال اگر مديريت مشاركتي را در روزنامه بگذاريم قاعدتا بايد سردبير مشاركتي را هم پذيرا باشيم. «مارتيا سن» معتقد است پايه‌هاي توسعه دريافت حق برابر در برابر تكليف آمرانه است كه بازده مطلوبي دارد. بنابراين عقلانيت جمعي در اداره روزنامه بايد شكل بگيرد.

* نقش مخاطبان در مديريت و اداره يك نشريه توسعه يافته و مبتني بر فرآيند توسعه پايدار چيست؟

** بايد به تناسب مقدورات كه هرنشريه‌يي در چارچوب آن مي‌خواهد منتشر شود نسبت آن نشريه را با فرآيند‌هاي توسعه درنظر گرفت و عملا اگر نشريه‌يي از دامنه تاثير‌گذاري خود ارزيابي درستي نداشته باشد سطح انتظارات آن نشريه و جامعه بالا مي‌رود و به اين دليل اهميت امر سياستگذاري مشخص مي‌شود و اهميت اين امر بيشتر به مديريت سياستگذار برمي‌گردد. اگر مديريت نشريه به منابع قدرت دسترسي داشته باشد، قدرت وثروت در حوزه مديريت تعريف مي‌شود و ايفاي هرنقشي را در هر رسانه، جدا از اقتصاد رسانه و جدا از امكان كار و بايدها ونبايدها، بايد برنامه‌ريزي كرد.

با توجه به مولفه‌هايي كه در حوزه مديريت مطرح شد سهم مديريت در پيشبرد اهداف روزنامه و تبيين نقش توسعه پايدار بسيار مهم است. در همان حال يكي از ساده‌ترين نيازهاي هرجامعه‌يي بالارفتن سطح سواد رسانه‌يي است. رسانه‌ها با انتخاب فعالانه مخاطبان در تفسير پيام مي‌توانند سطح سواد رسانه‌يي را ارتقا دهند تا به اين ترتيب با استفاده از رسانه‌ها، قدرت اقتصادي آن را مي‌توان بالا برد. علاوه بر آن ساختارهاي مختلف در جامعه نظير ساختارهاي دانشگاه و سيستم‌هاي اطلاع‌رساني دريك تعريف ايده‌آلي‌تر و با ابعاد شناختي، احساسي و اخلاقي بهتر بايد ارتقا پيداكند ومطبوعات هم در اين رابطه بتوانند به نقش‌هاي توسعه‌يي در جامعه نزديك‌تر شوند.

* به طور كلي شما اعتقاد داريد كه نقش مطبوعات در همه موارد از جمله فرآيند توسعه پايدار نقشي انتقادي است؟

** اگر مانعي از شكل‌گيري حوزه عمومي وجود نداشته باشد رسانه‌ها مي‌توانند مستقل از قدرت، زمينه‌هاي گفت‌وگو مشترك و انديشه مشترك را فراهم كنند و در واقع نقش‌شان، نقش سازنده‌يي است، اگر رسانه‌ها امكان فعاليت نداشته باشند و درحقيقت جلوي انديشه‌شان گرفته شود نقش منفي را بازي مي‌كنند. بر اين پايه است كه نظريات انتقادي رسانه‌ها از ابتدا برپايه نزديكي به سوسياليسم اروپايي شكل گرفت. بنيانگذاران اين مكتب آدرونو و هوركهايمر بودند. اين نظريه معتقد است كه به دليل سنخيتي كه بين رسانه‌ها با صنعت فرهنگي وجود دارد، رسانه‌ها توليد انبوه فرهنگ مي‌كنند و اين توليد منجر به شكل‌گيري نوعي نقد مي‌شود و نقدها از همين جا شكل مي‌گيرند.

ماركوزه يكي از نظريه‌پردازان اين مكتب، با نظريه آگاهي بسته‌بندي شده و فرهنگ بسته‌بندي شده و كساني مانند بنيامين بابحث مكانيكي شدن نقد رسانه‌ها به تحليل آن پرداختند و هرچه ما جلوتر مي‌آييم نسل جديد نظريه‌پردازان «فرانكفورتي‌ها» مثل «هابرماس» به رسانه ونقش دوگانه‌اش در حوزه عمومي اهميت دادند و به كنش ارتباطي در برابر كنش استراتژيك به نقش مشروط رسانه‌ها مي‌پردازند و اينكه رسانه‌ها در كجا توانستند حوزه عمومي را شكل بدهند و دركجا نقش‌شان مثبت است. در حوزه عمومي واكنش ارتباطي اين دسته از متفكران، كافه‌ها، گالري‌ها، سالن‌هاي نمايش و... مي‌توانستند شهروندان مستقل از قدرت را به شكل آزادي گرد هم آورده و سازماندهي كنند. در اين عرصه، رسانه‌ها به طور عام و مطبوعات به شكل خاص مي‌توانند نقش انتقادي داشته باشند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات