تاریخ انتشار : ۱۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۲:۰۶  ، 
کد خبر : ۲۶۵۳۱۸

اهميت راهبردي تنگه هرمز در نظام بين‌الملل و نقش آن براي ج.ا.ايران

تأليف: محمد سلامي‌استاد / دانشجوي كارشناسي ارشد مطالعات منطقه‌اي - چكيده: موقعيت جغرافيايي تأثير زيادي بر فرآيند سياسي يك كشور گذارده و سياست و رفتار خارجي آن را رهنمون مي‌كند. در اين ميان تنگه‌ها به عنوان شاهراه‌هاي حياتي، نقش بي‌بديلي در ژئوپليتيك جهاني بازي مي‌كنند. كشوري كه بر تنگه‌اي مسلط باشد، از دستاويز پايدار جهت تأثيرگذاري سياسي و اهرم فشار بر ديگر كشورها برخوردار است. استفاده از موقعيت ژئوپليتيكي، به قدرت و فرصت‌طلبي كشورها بستگي دارد كه چگونه از مزيت‌هاي ژئوپليتيكي خود استفاده مي‌كنند؛ چه بسا انتخاب سياست خارجي نادرست، وضعيت تجديدنظرطلبي كشور در نظام بين‌الملل، عدم كفايت و مشروعيت ملي و بين‌المللي و... باعث حضور قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي و به خطر افتادن امنيت ملي كشور شود. هدف اصلي اين مقاله تبيين منافع و تهديدهايي است كه از طريق تنگه هرمز نصيب ج.ا.ايران مي‌شود. ارائه راهكار در پايان مقاله، براي به حداقل رساندن تهديدها است. مقدمه: تنگه‌ها «شاه‌راه‌هاي حياتي» جهان هستند. اين سخن به گزاف نيست؛ انديشمندان زيادي در اين باره قلم زده‌اند و نظريه‌هاي متفاوتي ارائه كرده‌اند؛ از نظريه قدرت دريايي «آلفر دماهان» تا نظريه هارتلند «مكيندر» و نظريه «ريملنداسپايكمن» كه هر يك نظري بر نقاط دريايي و راهبردي جهان انداخته‌اند و كشورهاي خود را تشويق به دستيابي به اين نقاط كرده‌اند. در طول تاريخ، موقعيت جغرافيايي تأثير زيادي بر كشورهاي دارنده آن گذاشته است. براي مثال، از سياستگذاري منطقه‌اي، تجارت خارجي، كيفيت نيروهاي مسلح، روابط با قدرت‌هاي زمانه و حتي ورود علم و فناوري روز مي‌توان نام برد. در اين ميان نقش تنگه‌ها بي‌بديل است؛ تنگه‌ها كه نقطه وصل دو دريا به هم مي‌باشند، نقش زيادي در صادرات كالا، افزايش قدرت نظامي و دفاعي و افزايش اعتبار و حيثيت كشور و اهميت ژئوپليتيكي براي كشور خود به ارمغان مي‌آورند و در طرف مقابل نيز توجه قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي و جهاني را نيز به آن نقطه جلب مي‌كنند و باعث ايجاد منافعي در آن نقاط مي‌شوند كه از اين بابت همانند شمشيري دو لبه عمل مي‌كنند. تنگه‌هاي بسياري در دنيا وجود دارند كه هر يك به دليلي داراي اهميت هستند؛ مانند تنگه بسفر و داردانل در استانبول تركيه، بندر سنگاپور در كنار تنگه مالا، بندر عدن در سواحل درياي سرخ و تنگه باب‌المندب، بندر جبل الطارق در تنگه جبل الطارق و آبراه پاناما در كشور پاناما. هر يك از تنگه‌ها داراي اهميت متفاوتي مي‌باشند و هر يك به دليلي براي قدرت‌ها ارزش معيني دارند، در اين ميان تنگه هرمز كه به عنوان تغذيه‌كننده، نفت را به مناطق مختلف دنيا صادر مي‌كند و به خطر افتادن و بسته شدن اين نقطه، بازار انرژي را به خطر مي‌اندازد، اهميت چشمگيري دارد. نقش سياسي تنگه‌ها به دنبال ارزش‌هاي ارتباطي و اقتصادي و ژئواستراتژيك آنها متبلور مي‌شود؛ يعني همچنان كه ارزش‌هاي ياد شده كه تنگه‌ها را از اهميت ژئوپليتيكي بالايي برخوردار مي‌كند و در قدرت ملي و سياست خارجي كشورهاي ساحلي آن تأثير مي‌گذارد، كاربري آن نيز به قدرت كشورهاي ساحلي بستگي دارد. چنان چه اگر كشورهاي ساحلي از قدرت نسبي در سطح جهاني و يا حداقل قاره‌اي و منطقه‌اي برخوردار باشند، از قابليت قدرت‌آفريني تنگه در سياست‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي خود سود خواهد برد؛ ولي اگر كشورهاي ساحلي فاقد قدرت لازم باشند، طبيعي است كه نه تنها قابليت قدرت‌آفريني تنگه را نخواهند توانست متبلور نمايند، بلكه مورد توجه خاص قدرت‌هاي جهاني قرار گرفته، و در كشمكش رقابت قدرت‌ها، به زير سلطه يكي از آنها درمي‌آيند و يا به پيمان‌هاي نظامي و سياسي منطقه‌اي و يا جهاني كشيده خواهند شد. (حافظ‌نيا، 1373: 6) و به همين علت، جنگ‌ها و لشكركشي‌هاي زيادي جهت حفظ تنگه‌ها و نقاط راهبردي در طول تاريخ گرديده است؛ براي مثال، حضور نظامي آمريكا در پاناما، اعزام ارتش ايران در سركوب جنبش ظفار در عمان، حمله ارتش انگليس به آرژانتين بر سر جزاير فالكلند و ايستادگي مصر در آبراه سوئز، همگي نمونه‌هايي از قدرت‌طلبي قدرت‌ها بر نقاط راهبردي مي‌باشد.

بيان مسئله و هدف پژوهش

خليج‌فارس با داشتن ذخاير عظيم نفت و گاز حدود 65 درصد از كل ذخاير نفت و 41 درصد ذخاير گاز طبيعي جهان را دارا مي‌باشد. مجموع هشت كشور خليج‌فارس حدود 40 درصد نفت جهان را تأمين مي‌كنند؛ افزون بر اين، وجود يك بازار بزرگ مصرف در منطقه كه به علت وابستگي اين كشورها به درآمدهاي نفتي و ضعف زيربناي اقتصاد و فناوري، اين منطقه را متكي به واردات كالاهاي صنعتي و مصرفي و خريد تسليحات كه بيشتر از سوي كشورهاي صنعتي وارد مي‌شود نموده، سود سرشاري عايد آنها مي‌كند.

تنگه هرمز به عنوان يگانه نقطه خليج‌فارس به آب‌هاي آزاد، حدود 80 درصد تجارت خارجي و 90 درصد حمل و نقل نفت و انرژي كشورهاي منطقه از اين تنگه صورت مي‌گيرد و اهميت آن با مطالب ياد شده، نه تنها براي كشورهاي منطقه، بلكه براي جهان پرواضح است و هرگونه اخلال در آن در درازمدت شوك اقتصادي عظيمي نصيب اين كشورها مي‌كند. اهميت تنگه از لحاظ ژئواستراتژيكي باعث حضور قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي مانند آمريكا و انگليس در منطقه و ايجاد پايگاه‌هاي آنان در كشورهاي جنوبي خليج‌فارس شده است. هر يك از كشورهاي منطقه به گونه‌اي از اين مسئله به شكلي سود و ضرر مي‌بينند كه تهديد اصلي آن براي كشورمان، به دليل نوع خاص روابط تجديدنظرطلب با قدرت‌هاي دنيا حاصل مي‌شود.

بهره‌برداري از منافع اين نقطه راهبردي بسته به ميزان اتحاد و همبستگي كشورهاي منطقه است كه چگونه بتوانند اختلاف‌ها و بي‌اعتمادي نسبت به يكديگر را حل كنند و با ايجاد يك امنيت دسته جمعي، از فرصت‌هاي تنگه هرمز استفاده كنند. هدف از اين نوشتار، تشريح و تبيين فرصت‌ها و تهديدهايي مي‌باشد كه از موقعيت ژئوپليتيكي اين تنگه براي ج.ا.ايران پيش مي‌آيد.

سؤال اصلي تحقيق اين است كه اهميت ژئوپليتيكي تنگه هرمز چه مزيت‌ها و چه مضراتي براي ج.ا.ايران خواهد داشت؟ دو فرضيه براي تحقيق تدوين شد كه عبارتند از:

1. ژئوپليتيك تنگه هرمز باعث افزايش قدرت منطقه‌اي ج.ا.ايران مي‌شود؛

2. ژئوپليتيك تنگه هرمز باعث افزايش مداخله قدرت‌هاي بزرگ در منطقه مي‌شود.

عبور نفت و انرژي از تنگه هرمز

تنگه هرمز آبراهي است هلالي شكل به طول 192 كيلومتر (104 مايل دريايي) در امتداد خط منصف كه خليج‌فارس را به درياي عمان متصل مي‌كند. مدخل تنگه توسط دو برآمدگي يكي به نام «رأس دبه» و ديگري دماغه «الكوه» در ساحل ايران مشخص مي‌شود. مخرج تنگه هرمز را معمولا منطقه واقع بين شيخ مسعود «رأس الشام» و جزيره هنگام مي‌دانند. عرض تنگه يا پهناي آن در بيشتر منابع موجود به زبان فارسي بين 55 تا 95 كيلومتر عنوان شده و تنها در مدخل تنگه هرمز يعني خط «دبه ـ الكوه» كه وسيع‌ترين بخش آن را تشكيل مي‌دهد، به 96 كيلومتر (8/51 مايل دريايي) مي‌رسد.
اهميت باريكي و عرض كم تنگه از اين لحاظ مورد توجه است كه در طول 30 كيلومتر مسافتي كه عرض تنگه حدودا بين 21 تا 24 مايل دريايي متغير است، آب‌هاي ساحلي دو كشور ايران و عمان هر يك 12 مايل دريايي بر روي هم منطبق مي‌شود و در فاصله بين آنها، درياي آزاد وجود ندارد و آب‌هاي ساحلي ايران و عمان در امتداد خط منصف، بين دو دولت تعيين و مشخص شده است. (ويژه‌نامه قشم، 1380: 42) عمق آب در كنار جزيره لارك 36 متر و در مجاورت جزيره المسندام 144 متر است.

عمق تنگه هرمز از شمال به جنوب و از غرب به شرق عميق‌تر مي‌شود. (ميرحيدر، 1363: 73) تردد كشتي قبل از 1358 از آب‌هاي داخلي عمان بين جزاير مسندام و قوين كوچك عبور مي‌كرد ولي با درخواست عمان و موافقت سازمان بين‌المللي دريايي (IMO) به محل فعلي آن يعني در يك مايلي شمال جزيره ام‌القوين و در منطقه درياي سرزميني كشور عمان منتقل گرديده است. كشتي‌هاي عظيم نفتكش از مسير شمالي وارد خليج‌فارس شده و پس از بارگيري، از مسير جنوبي از خليج‌فارس خارج مي‌شوند. (الهي، 1386: 58)

نفت به عنوان شريان حياتي كشورهاي صنعتي، مهم‌ترين كالاي راهبردي در جهان مي‌باشد. نفت كالايي است كه حدود 10 درصد از تجارت كالايي دنيا را در بر دارد. كشورهاي خليج‌فارس در داشتن اقتصاد تك محصولي نفت با هم مشترك هستند و درصد زيادي از بودجه ساليانه اين كشورها را نفت تشكيل مي‌دهد؛ افزون بر نفت، منطقه خليج‌فارس داراي ذخاير عظيم گاز طبيعي مي‌باشد. نفت و گاز طبيعي اهميت به سزايي به خليج‌فارس مي‌دهد كه اهميت آن در جهت تأمين انرژي جهان به ويژه هند و چين و ژاپن و در مراحل بعد آمريكا و اتحاديه اروپا است.

حدود دو سوم ذخاير اثبات شده نفت و دو پنجم ذخاير گاز طبيعي در اختيار كشورهاي خليج‌فارس قرار دارد. تقاضاي مستمر براي نفت خليج‌فارس به فراواني آن در رشد اقتصاد جهاني بستگي دارد. اگر وضعيت اقتصادي كشورهاي صنعتي رو به بهبود گذارد و كشورهاي نوظهور چين و هند بيشتر به واردات نفتي روي آورند، وابستگي كشورهاي صنعتي و جهان را به نفت و به ويژه نفت خليج‌فارس افزايش مي‌دهد. (واعظي، 1385)
مزيت‌هايي كه نفت خليج‌فارس دارد، باعث برتري نفت اين منطقه نسبت به ديگر نقاط گرديده است: منابع نفت فراوان منطقه، سهولت استخراج، هزينه توليد پايين، مازاد ظرفيت توليد، كيفيت بالاي نفت خام منطقه، دسترسي به نقاط كليدي و سهولت حمل و نقل، توان زياد چاه‌هاي نفت و امكان كشف ذخاير جديد نفتي وسيع در مقايسه با ساير نقاط جهان. (الهي، 1386: 30) حدود 23 ميليون بشكه نفت در روز توسط كشورهاي حوزه خليج‌فارس توليد مي‌شود كه تقريبا 27 درصد از كل نفت جهان را تشكيل مي‌دهد؛ از اين ميزان بين 15 تا 5/15 ميليون بشكه نفت در هر روز از تنگه 5/20 مايلي هرمز به خارج حمل مي‌شود.

اداره اطلاعات انرژي برآورد كرده است كه تا سال 2025 كشورهاي خليج‌فارس 4/36 ميليون بشكه نفت در روز صادر خواهند كرد، يعني بيش از دو برابر صادرات كنوني آنها كه بالغ بر 17 ميليون بشكه در روز مي‌شود. (واعظي، 1385)

ذخاير نفت خليج‌فارس به مراتب بالاتر از ديگر نقاط است، در حال حاضر 1118 ميليارد بشكه ذخاير نفتي اثبات شده در سراسر جهان وجود دارد كه از اين ميزان 735 ميليارد بشكه يعني 62 درصد از ذخاير كل نفت، در خليج‌فارس وجود دارد. (شفائي، 1385)

جدول شماره 1: ميزان ذخاير نفت اثبات شده در خليج‌فارس (ميليارد بشكه)

نام كشور

در پايان 1990

در پايان 2000

در پايان 2009

در پايان 2010

سهم كلي

ايران

92/9

99/5

137

137

9/9%

عراق

100

112/5

115

115

8/3%

كويت

97

96/5

101/5

101/5

7/3%

عمان

4/4

5/8

5/5

5/5

4%

قطر

3

16/9

25/9

25/9

1/9%

عربستان

260/3

262/8

264/6

264/5

19/1%

امارات

98/1

97/8

97/8

97/8

7/1%

طبق گزارش اول ژانويه 2007، مجله نفت و گاز، ج.ا.ايران 136 ميليارد بشكه ذخاير اثبات شده نفت دارد كه معادل 10 درصد ذخاير اثبات شده نفت جهان است و پس از عربستان سعودي، دومين توليدكننده نفت اپك محسوب مي‌شود. در سال 2006 توليد متوسط روزانه كشور 148/4 ميليون بشكه بود و اين مقدار در حدود 5 درصد توليد جهاني است. در همين سال، مصرف روزانه نفت كشور به 662/1 ميليون بشكه در روز رسيده است. طبق گزارش آژانس بين‌المللي انرژي، خالص صادرات نفت خام و محصولات نفتي كشور در سال 2006، به طور متوسط 5/2 ميليون بشكه بوده است كه بيشتر به ژاپن، هند، كره جنوبي، ايتاليا و ساير كشورهاي عضو سازمان توسعه و همكاري اقتصادي صادر گرديده است. (شفائي، 1386)

اهميت خليج‌فارس (و همچنين تنگه هرمز به جهت حمل و نقل انرژي از آن) تنها به دليل ذخاير نفت و گاز نيست. اين منطقه افزون بر صادرات انرژي، يكي از بازارهاي مصرفي كالا و خدمات صنعتي نيز مي‌باشد. هر سال ميانگين عبور كشتي‌هاي نفتكش به 1875 فروند و كشتي‌هاي تجاري به 4080 فروند مي‌رسد كه حامل كالاهاي كشورهاي صنعتي به كشورهاي داخلي هستند. (خدادادي، 1381: 22) كشورهاي حوزه خليج‌فارس به دليل اقتصاد تك محصولي، داراي بنيان‌هاي اقتصادي مستحكمي نمي‌باشند و به شدت نيازمند كالا و سرمايه‌هاي غرب مي‌باشند.

جدول شماره 2: توليد نفت در خليج‌فارس (هزار بشكه در روز)

 

ايران

عراق

كويت

عمان

قطر

عربستان

امارات

2003

4183

1344

2329

824

879

10164

2695

2004

4284

2030

2475

786

992

10638

2847

2005

4234

1833

2618

778

1028

11114

2983

2006

4286

1999

2690

742

1110

10853

3149

2007

4322

2143

2636

715

1197

10449

3053

2008

4327

2428

2782

754

1378

10846

3088

2009

4199

2442

2489

813

1345

9893

2750

2010

4245

2460

2508

865

1569

10007

2849

سهم كلي

5/2%

3/1%

3/1%

1%

1/7%

12%

3/3%

كشورهاي خليج‌فارس با داشتن درآمدهاي هنگفت از فروش نفت و جمعيت 150 ميليون نفري، به بازاري براي خريد كالاهاي لوكس و مصرف‌گرايي روي آورده‌اند كه نياز به تجارت خارجي در خليج‌فارس و تنگه هرمز را افزايش داده است. آنها با درآمدهاي بالاي نفتي خود اقدام به پس‌انداز در بانك‌هاي اروپا و آمريكا نموده‌اند كه منجر به افزايش ذخاير بين‌المللي آنها گرديده است.

آنان از اين حجم سرمايه‌گذاري استفاده مي‌كنند و اين نكته بر اهميت منطقه خليج‌فارس افزوده است. كشورهاي غربي و در رأس آن آمريكا، با ايجاد ترس و هراس امنيتي در منطقه، و ايجاد طرح‌هاي امنيتي مانند 2+6، بازار پرسودي براي تجارت اسلحه ايجاد كرده‌اند و تقريبا تمامي كشورهاي حوزه خليج‌فارس براي واردات اسلحه از همديگر پيشي مي‌گيرند و دلارهاي نفتي خود را صرف خريد ملزومات تسليحاتي مي‌كنند.

وجود مناطق آزاد تجاري مانند دبي، بندر راشد، بندر صنعتي جبل علي، قشم و كيش در منطقه كه در بسياري از اين بازارها مانند دوبي بر پايه صادرات مجدد مي‌باشند، بر نقش تجاري منطقه افزوده و تجارت را گسترش داده است. مجموعه‌اي از متغيرهاي بالا بر اهميت مصرف در خليج‌فارس و همچنين بر اهميت جهاني منطقه افزوده و قدرت‌هاي بزرگ را متوجه اين منطقه (به دلايل امنيت صادرات انرژي) كرده است و شرايط بحراني يا بي‌بديلي براي اين منطقه قرار داده است كه استفاده از اين شرايط، به كشورهاي خليج‌فارس بستگي دارد تا به چه صورت از اين شرايط بر له يا عليه خود استفاده كنند.

تنگه هرمز و افزايش نقش منطقه‌اي و جهاني ج.ا.ايران

1. تنگه هرمز به عنوان گلوگاه صادراتي نفت و گاز

كشورهاي حاشيه خليج‌فارس از نظر ذخاير نفتي جزو غني‌ترين نقاط دنيا هستند، به طوري كه تا چند دهه ديگر، ذخاير نفتي بيشتر نقاط رو به اتمام مي‌رود و نفت استخراجي به مصرف داخلي رسيده و ديگر توان صادرات نفت ندارند، در حالي كه تنها در خاورميانه و خليج‌فارس ذخاير نفتي باقي مي‌ماند. با توجه به ذخاير عظيم نفتي، اكتشاف چاه‌هاي جديد و اتمام نفت ديگر نقاط، توجه كشورهاي صنعتي از جمله اقتصادهاي نوظهور مانند چين، هند و برزيل به اين منطقه جلب شده و همين نكته، يكي از اهداف آمريكا براي حضور منفرد در اين نقطه را آشكار مي‌كند.

منطقه خليج‌فارس به عنوان صادركننده نفت و به دنبال آن تنگه هرمز به دليل اينكه بيشتر نفت اين مناطق به علت سهولت حمل و نقل از اين آبراه به گوشه كنار جهان صادر مي‌شود، اهميت روزافزوني براي كشورهاي صنعتي و واردكنندگان نفت پيدا مي‌كند و از اين نقطه به عنوان نقطه كنترل و فشار مي‌توان نام برد. در حال حاضر مهم‌ترين دليل ژئواستراتژيكي اين تنگه به اين علت است.

جدول شماره 3: واردات نفت كشورهاي پرمصرف (هزار بشكه در روز)

 

آمريكا

اروپا

ژاپن

2005

13525

13261

5225

2006

13612

13461

5201

2007

13632

13953

5032

2008

12872

13751

4925

2009

11453

12486

4263

2010

11689

12094

4567

سهم كلي

21/8%

22/6%

8/5%

2. تكيه‌گاه دفاعي شبه جزيره عربستان

شبه جزيره عربستان سه نقطه دفاعي و كنترلي دارد كه دفاع از شبه جزيره را آسان مي‌كند؛ اين سه نقطه عبارتند از: تنگه هرمز، تنگه باب المندب و آبراه سوئز؛ تنگه هرمز هم براي قدرت دريايي در مقابله با قدرت بري و هم براي قدرت بري در مقابله با قدرت دريايي، نقش دفاعي مناسبي دارد؛ اگر توجه كرده باشيم، بعد از بحران كويت، نيروهاي دريايي آمريكا و غرب، همواره پيرامون سه نقطه مزبور و آب‌هاي ميان آن مستقر شدند و شبه جزيره عربستان را در حصار گرفتند. (حافظ‌نيا، 1371: 430)

3. صدور انرژي كشورهاي آسياي ميانه

با توجه به ذخاير انرژي در كشورهاي آسياي ميانه و دسترسي نداشتن به آب‌هاي آزاد، خليج‌فارس و تنگه هرمز مي‌تواند معبر مناسبي براي صدور انرژي اين منطقه باشد. در اين ميان رقيب ايران، تركيه مي‌باشد. تركيه با دسترسي به درياي مديترانه و سياه، از طريق بندر جيحان، نفت اين مناطق را به بازارهاي اروپا متصل مي‌كند.

4. نقطه وصل خليج‌فارس به اقيانوس هند:

دست يافتن به آب‌هاي آزاد و اقيانوس‌ها از نقاط اهميت جغرافيايي هر كشوري محسوب مي‌شود و فرصت‌هايي را در پيش روي كشورهايي كه به آب‌هاي آزاد دسترسي دارند، قرار مي‌دهد؛ تلاش شوروي در رسيدن به آب‌هاي گرم خليج‌فارس و اقيانوس هند، مذاكره‌هاي چندين سال پيش افغانستان در رسيدن به آب‌هاي آزاد از طريق ج.ا.ايران در قبال آزادسازي رود هيرمند، نگاه كشورهاي آسياي ميانه به ج.ا.ايران به عنوان پل واصل به اقيانوس هند و... نقش دسترسي به آب‌هاي آزاد را روشن مي‌سازد.

اقيانوس هند كه به نقطه وصل سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا مشهور است، نزديك‌ترين و ارزان‌ترين راه در جهت رسيدن به آمريكا و اروپا مي‌باشد. از همين ويژگي، نقش تجارت و حمل و نقل دريايي براي خليج‌فارس آشكار مي‌شود.

گفتني است كه تنگه هرمز به عنوان پلي جهت كشيده شدن آب دريا به خليج‌فارس است. بايستي گفت حجم آبي كه به خليج‌فارس مي‌ريزد، كمتر از مقدار آبي است كه تبخير مي‌شود، به طوري كه در هر ثانيه 30 متر مكعب آب وارد خليج‌فارس مي‌شود، ولي در هر ثانيه 1500 متر مكعب آن تبخير مي‌شود. نتيجه اينكه در هر ثانيه 1200 متر مكعب آب از درياي عمان بايد وارد خليج‌فارس شود؛ با توجه به اين امر، چنان چه تنگه هرمز مسدود شود، خليج‌فارس به تدريج تبديل به باتلاق مي‌گردد. (الهي، 1386: 10)

5. تسلط بر تنگه و عقب راندن نيروهاي حريف از منطقه خليج‌فارس

كنترل تنگه هرمز از سوي هر كشور صاحب دارنده آن، موازنه راهبردي جهان را به نفع آن كشور تغيير مي‌دهد و آن را از نقش فعال‌تري در مناسبات جهاني و روابط بين‌المللي برخوردار مي‌نمايد. (حافظ‌نيا، 1371: 446) بنابراين با توجه به ژئواستراتژيك بودن تنگه هرمز، هر كشوري كه بتواند بر تنگه تسلط پيدا كند، ديگر نيروهاي خارجي را مي‌تواند از خليج‌فارس دور سازد و بر حمل و نقل انرژي منطقه، مسلط شود.

6. امكان نظارت و بازرسي از كشتي‌ها و نفتكش‌ها

بستن تنگه هرمز تنها راه تهديد نمي‌باشد. ايران به دليل كم‌عرض بودن و اشراف بر آن، مي‌تواند در مقام مقابله به مثل و در تنگنا قرار دادن حريف، از تمامي كشتي‌هايي كه از آب‌هاي سرزميني آن در تنگه هرمز عبور مي‌كنند، بازرسي نمايد.

7. نقش اقتصادي در تعامل با اقتصاد غرب

كشورهاي حوزه خليج‌فارس به عنوان واردكنندگان اقلام غذايي و صنعتي مي‌باشند. كشورهاي غربي با هدف باز گرداندن دلارهاي نفتي، اقدام به سرمايه‌گذاري در صنايع مختلف و از جمله صنعت نفت و گاز منطقه كرده‌اند. آنان در تجارت با كشورهاي منطقه خليج‌فارس، منافع زيادي به جيب مي‌زنند كه در صورت بسته شدن تنگه هرمز، ضررهاي هنگفتي متحمل مي‌شوند.

8. توليد برق از جزر و مد تنگه

با استفاده از نيروي جزر و مد بين درياي عمان و خليج‌فارس، تنگه هرمز مي‌تواند منبع نيروي برق عظيمي شود كه در آب‌راه، قابل مهار كردن و بهره‌برداري است. جزر و مد خليج‌فارس به دليل آنكه منبع تشكيل آن اقيانوس هند است، موجب مي‌شود آب‌ها همچون رودخانه عظيمي با شدت از دهانه تنگه به داخل خليج‌فارس سرازير گرديده و به همان شدت بازگشت نمايد.
اين عمل در هر 24 ساعت 4 مرتبه تكرار مي‌شود و در هر جزر و مد، آب خليج‌فارس نزديكه به 5/2 ميليون مترمكعب پايين و بالا مي‌رود. جزر و مد خليج‌فارس برخلاف درياي خزر، سطحي و عمودي است و در آن هر 6 ساعت عمل پر شدن و خالي شدن تكرار مي‌شود. طرح توليد برق از تنگه هرمز در سال 1968 به انضمام طرح ديگري به دولت پيشنهاد شد كه به دليل موقعيت سياسي آن زمان و موانع و مشكلاتي كه در راه اجراي پروژه وجود داشت، عملي نگرديد. (شاهكار، 1372)

تنگه هرمز موقعيتي در اختيار ج.ا.ايران قرار داده كه در موازنه قدرت منطقه‌اي، موقعيت را به نفع ايران تغيير مي‌دهد و ايران اسلامي با در اختيار داشتن كنترل تنگه هرمز، در اقتصاد كشورهاي منطقه و مسائل خليج‌فارس، نقش ايفا نموده و مي‌تواند در صحنه بين‌المللي نيز به دليل وابستگي جهان به اين تنگه، از آن به عنوان پشتوانه سياست خارجي خود استفاده نمايد.

تنگه هرمز مي‌تواند عامل وحدت‌بخش و زمينه‌ساز همبستگي بين كشورهاي منطقه باشد؛ در واقع نياز مشترك خانواده بزرگ خليج‌فارس به تنگه هرمز و خطوط كشتيراني آن، راه را براي اتحاد و همبستگي منطقه‌اي باز مي‌كند و كشورهاي منطقه‌اي را به يكديگر پيوند مي‌زند كه ايران مي‌تواند به عنوان قدرت برتر در تنگه، پيشگام شكل‌گيري تشكل‌هاي منطقه‌اي باشد. (پرچكاني، 1385: 7) به اين ترتيب، اعتبار و حيثيت خود را در منطقه و جهان افزايش داده و قدرت چانه‌زني با قدرت‌هاي بزرگ در مسائل جهاني را افزايش دهد.

دو كشور ايران و عمان در شمال و جنوب تنگه هرمز قرار دارند و بديهي است كه اين دو كشور عهده‌دار امنيت تنگه و ناظر بر خطوط كشتيراني در اين مناطق باشند؛ اما چون عمان داراي ضعف نظامي است و قسمت جنوبي تنگه توسط قطر از عمان جدا شده و همچنين به اين علت كه ج.ا.ايران موقعيت نظامي برتر، وسعت و جمعيت بيشتر، طول ساحلي بيشتر در تنگه، داشتن جزاير بيشتر در درياي عمان و خليج‌فارس دارد، نسبت به عمان در موقعيت برتر و بهتري قرار داشته و بي‌شك توان نفوذ بيشتري بر تنگه نيز دارد و از اين طريق، مي‌تواند سيادت خود را بر منطقه افزايش دهد و به عنوان نگهبان تنگه، نقش والايي در خليج‌فارس ايفا نمايد.

ضعف نسبي عمان در برقراري امنيت در تنگه هرمز باعث گرايش آن به كشورهاي قدرتمند از جمله آمريكا گرديده است و پاي قدرت‌هاي بيگانه را به منطقه باز كرده است. جنگ نفتكش‌ها در خلال جنگ ايران و عراق و حمله به كشتي‌هاي نفتكش و تجاري از طرفين، باعث گرديد كه عمان و كويت به طور رسمي از آمريكا درخواست نمايند تا امنيت و حفاظت نفتكش‌هاي آنها را بر عهده بگيرند.

دولت آمريكا نيز به دنبال راهي براي نفوذ دائم به منطقه بود و از حضور شوروي به دليل خلأ قدرت در منطقه مي‌ترسيد؛ همچنين كسب منابع مالي ناشي از حفاظت از كشتي‌ها، باعث ورود آمريكايي‌ها به منطقه گرديد. آمريكا در حال حاضر 4 پايگاه در عمان دارد و مقام‌هاي عماني به طور رسمي از حضور آنها در عمان حمايت كرده‌اند. امنيت تنگه هرمز تا به امروز، در قسمت شمالي توسط ج.ا.ايران و در قسمت جنوبي به دست نيروهاي آمريكايي و عماني برقرار مي‌باشد.

ابعاد حقوقي تنگه هرمز

در كنوانسيون 1958 ژنو، تنگه‌هايي كه در داخل درياي سرزميني يك يا چند دولت واقع شده‌اند (مانند تنگه هرمز)، در مورد حمل و نقل دريايي قرار شد كشتي‌هاي خارجي حق «عبور بي‌ضرر» از اين تنگه‌ها را داشته باشند. عبور بي‌ضرر در اصطلاح به تردد كشتي‌ها، اعم از تجاري يا جنگي اطلاق مي‌شود كه در خلال آن پاره‌اي اقدام‌ها كه با مقصود و روح عبور ساده و ممتد منافات داشته باشد، ممنوع است؛ از آن جمله مي‌توان تمرين‌هاي نظامي، گردآوري اطلاعات امنيتي، تبليغات منفي، آلودگي محيط زيست، فعاليت ماهيگيري و پژوهش و تحقيقات دريايي را نام برد. در قوانين ايران مصوب 1313 و اصلاحيه آن در سال 1338 حق عبور را در زمان صلح، حق عبور بي‌ضرر شناخته و در زمان جنگ، عبور كشتي‌هاي دول متخاصم را منوط به رعايت مقررات كشوري و بين‌المللي دانسته است.

طبق ماده 6 اين اصلاحنامه (22 فروردين 1338) آب‌هاي واقع بين ساحل كشور و خط مبدأ و همچنين آب‌هاي واقع بين جزاير متعلق به ايران كه فاصله آنها از يكديگر از 12 مايل دريايي تجاوز نكند، آب‌هاي داخلي كشور محسوب مي‌گردد. (دولتيار، 1372: 28 ـ 17) بنابراين آب‌هاي تنگه هرمز هر يك 12 مايل دريايي سهم كشورهاي ايران و عمان مي‌باشد كه مجموعا 24 مايل دريايي است و قسمت‌هايي كه در خارج از اين محدوده 24 مايلي است، به جهت عمق كم و وجود تخته سنگ‌هاي پراكنده در اين آب‌ها، از اهميت كشتيراني برخوردار نمي‌باشد و فقط خطوط كشتيراني در محدوده آب‌هاي سرزميني ايران و عمان قرار دارد و طبق قوانين بين‌المللي ايران و عمان مي‌توانند در صورت رعايت نكردن قوانين دريايي از طرف كشتي‌ها و يا در زمان جنگ، محدوديت‌هايي در خصوص عبور و مرور دريايي اعمال كنند.

اهميت تنگه هرمز و نفوذ بيگانگان

منطقه خليج‌فارس از ديرباز مركز تجارت و رفت و آمد تجار و بازرگاناني بود كه از اقصا نقاط دنيا از هند و بنگال و چين گرفته تا اروپا به خليج‌فارس مي‌آمدند و باعث شكوفايي و رونق اين منطقه شدند. در ادامه به نقش هر يك از قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي كه هر كدام به شكلي در منطقه خليج‌فارس منافعي دارند، پرداخته مي‌شود و تلاش‌هاي آنان در جهت نفوذ و تسلط بر منطقه خليج‌فارس و تنگه هرمز رصد مي‌شود.

1. انگلستان

اهداف انگليسي‌ها از نفوذ در خليج‌فارس عبارتند از:

1-1. تجارت و اقتصاد در خليج‌فارس

سياست خارجي انگليس يك سياست تجارت‌محور است و هدف اصلي و اساسي آن، همواره تأمين منافع انگلستان بوده و مي‌باشد. بنا به گفته «مالكوم ريفلند»، وزير خارجه سابق انگليس، اين كشور برخوردار از يك سنت ديرينه تجارت باز مي‌باشد، سنتي كه در طول زمان قوي‌تر هم شده است. (امامي، 1382: 21) به طوري كه در سال خروج رسمي انگلستان از خليج‌فارس (1981)، اين كشور بخش بزرگي از واردات به شيخ‌نشين‌ها از جمله عمان به ميزان 40 درصد، قطر 38 درصد، ابوظبي 35 درصد و كويت 5/11 درصد را تأمين مي‌كرد. (ويرادبليوآي، 1372: 185)

1-2. سد نفوذ ساير قدرت‌هاي رقيب

همواره روسيه، فرانسه و آلمان كه قدرت‌هاي رقيب سنتي در اروپا با هم بوده‌اند، بر سر نفوذ در خليج‌فارس و اقيانوس هند براي دسترسي به تجارت بي‌حد و حصر آن در رقابت بودند؛ فرانسوي‌ها بعد از شكست ناپلئون سعي كردند از طريق سياست‌هاي تجاري وارد منطقه خليج‌فارس شود. آنها با اتحاد با روسيه در سال 1895 موفق شدند خط كشتيراني دريايي بين بمبئي، هرمز و بصره ايجاد كنند. در سال 1895 اولين كشتي بخار آلماني حامل مقدار فراواني ذغال سنگ، نمونه‌هايي از پارچه‌هاي مختلف، البسه و پوشاك و... وارد خليج‌فارس و بوشهر شد. (الهي، 1386: 246)

آلمان‌ها قصد داشتند خط راه‌آهني از برلين تا بغداد كه از استانبول مي‌گذشت، احداث كنند. به طور كلي در اوايل قرن بيستم روشن بود كه انگليس در آن زمان خليج‌فارس را يك منطقه انگليسي مي‌داند و هيچ تمايلي نداشت راجع به منطقه‌اي كه سرزمين و درياي آن را حوزه نفوذي خويش مي‌دانست، در پيمان و يا قراردادي مطلبي گنجانيده شود و يا در هيچ همايشي در مورد اين منطق�� مذاكره‌اي به عمل آيد. (امامي، 1382: 23)

1-3. حفاظت از منابع نفتي خليج‌فارس

در سال 1908 كه اولين چاه نفت ايران به ثمر نشست، انگلستان در آن سهيم بود و تأمين نفت خويش را از شركت نفت ايران ـ انگليس انجام مي‌داد. در جنگ جهاني دوم يكي از اهداف هيتلر، دسترسي به چاه‌هاي نفت ايران و ضربه به انگلستان بود؛ بنابراين انگلستان كوشش زيادي براي حفظ جنوب ايران، خليج‌فارس و تنگه هرمز مي‌كرد.

1-4. نقش تنگه هرمز در ارسال كمك‌هاي نظامي به شوروي

تاريخدانان از ايران در جنگ جهاني دوم، به عنوان پل پيروزي ياد مي‌كنند. خليج‌فارس و تنگه هرمز به دليل امن‌ترين نقطه و دور از تيررس بودن متحدين، بهترين نقطه جهت اعزام نيرو و اسلحه به شوروي بود. بعد از جنگ جهاني دوم قدرت انگلستان رو به افول گذاشت، ولي حضور چندين ساله در منطقه و تجربه‌هاي انگلستان در استعمار كهن به او كمك مي‌كند تا بتواند از شرايط و وضع موجود بهره‌برداري سياسي، اقتصادي و نظامي نمايد. از آن جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

1-4-1. احياي نفوذ سنتي خويش همچون گذشته از طريق حضور در منطقه، رهگيري، حمايت و شركت در سياست‌هاي آمريكا در منطقه مانند شركت در دو جنگ عليه عراق؛

1-4-2. تجارت با كشورهاي خليج‌فارس و تأمين كالاهاي مورد نياز آنها؛

1-4-3. حضور در منطقه و بهره‌مندي از انرژي ارزان؛

1-4-4. ترغيب كشورهاي حوزه خليج‌فارس براي سرمايه‌گذاري در انگلستان به ويژه از زمان بحران وال‌استريت 2009 شاهد سفرهاي متعدد سياستمداران انگليسي به منطقه بوديم؛

1-4-5. صادرات اسلحه به كشورهاي خليج‌فارس؛

1-4-6. اعمال سياست‌هاي تفرقه‌افكنانه و ايجاد تنش‌هاي قومي و مذهبي مانند حمايت از اعراب در برابر ايران، بحران جزاير سه‌گانه و واكن�� به مسدود كردن تنگه هرمز توسط ايران.

2. آمريكا

سياست آمريكا در خاورميانه و خليج‌فارس بر استقرار دائم، تأمين امنيت انرژي مورد نياز غرب و جلوگيري از شوك‌هاي نفتي نظير 1973 و 1979، تأمين امنيت رژيم صهيونيستي، مهار انقلاب اسلامي و منزوي كردن ج.ا.ايران، حمايت از كشورهاي كوچك خليج‌فارس و ممانعت از تشكيل حكومت‌هاي اسلامي همانند ج.ا.ايران در آنها و تشويق حكام كشورهاي خليج‌فارس در راستاي اصلاحات مورد نياز آنان در جهت تشكيل خاورميانه بزرگ است.

از زمان خروج رسمي انگلستان از شرق آبراه سوئز (در 1971 و در زمان جنگ سرد)، آمريكا از ترس حضور شوروي به دليل خلا قدرت به وجود آمده، در اين راستا نيكسون رئيس‌جمهور وقت آمريكا در سال 1969 بيانيه سياسي خود را كه به «اعلاميه گوام» معروف شد و در آن قدرت‌هاي كليدي منطقه‌اي را مسئول حفظ امنيت خودشان معرفي مي‌نمود، صادر كرد. بر اين اساس، رژيم شاه ژاندارم منطقه خليج‌فارس شد. در اواخر دهه 1970 اتفاق‌هاي تازه‌اي رخ داد كه منجر به تغيير راهبرد آمريكا در منطقه گرديد.

هجوم شوروي به افغانستان به بهانه حمايت از دولت كمونيستي آن و نزديكي شوروي به آب‌هاي گرم خليج‌فارس و تنگه هرمز در دسامبر 1979، اشغال سفارت آمريكا در ايران، سياست افراطي در رهبري اعراب در عراق، اشغال مسجدالحرام در مكه توسط گروه‌هاي آزاديخواه و مهم‌ترين آن، سقوط محمدرضا شاه و انقلاب اسلامي در 1979 كه ماهيت تازه از اسلام سياسي، ايدئولوژي فراگير و صدور انقلاب را به همراه داشت. وقايع پيش آمده منافع آمريكا را به خطر مي‌انداخت و منجر به اعلام رهنامه كارتر در 23 ژانويه 1980 شد كه در آن به هرگونه قدرت داخلي و خارجي هشدار مي‌داد كه در صورت دخالت و كنترل خليج‌فارس، به منزله حمله به منافع حياتي ايالات متحده محسوب مي‌شود و پاسخگويي آمريكا را به دنبال خواهد داشت.

رهنامه آمريكا نقطه عطفي بود در جهت سياست خارجي ايالات متحده در منطقه، آمريكا جهت نمايش قدرت و اطمينان دادن به دوستانش در منطقه دست به اقدام‌هاي فوري زد. تمرين‌هاي نظامي نيروي واكنش سريع، توافق با مصر، سومالي، كنيا و عمان در مورد مانورهاي مشترك و دستيابي به پايگاه‌ها و تسهيلات نظامي در اين كشورها و كمك به بنيان نظامي عربستان سعودي از اقدام‌هاي آمريكا بود. (امامي، 1382: 57)

حمله عراق به ايران فرصتي شد براي آمريكا جهت موازنه‌سازي و مهار صدور انقلاب ايران به ديگر كشورها؛ بنابراين آمريكا هر چند موضع بي‌طرفي در جنگ اتخاذ كرد، ولي از هرگونه كمك به صدام، از تسليحات نظامي تا اخبار ماهواره‌اي، دريغ نمي‌كرد. در خلال جنگ نفتكش‌ها در 1987 دولت كويت تصميم گرفت امنيت نفتكش‌هاي خود را به ابرقدرت‌ها واگذار نمايد. دولت آمريكا براي ممانعت از اقدام شوروي، تصميم گرفت كه روي 11 نفتكش كويتي، پرچم آمريكا را نصب نمايد و حضور فيزيكي خود را در خليج‌فارس بيشتر كند و به درگيري مستقيم با نيروي دريايي و هوايي ايران اقدام كرد. عمان نيز كه با سقوط شاه و بي‌ثباتي پيش آمده از امنيت تنگه هرمز مي‌ترسيد، به دنبال راه‌حلي جهت پر كردن خلاء امنيت تنگه هرمز بود.
عمان در ژانويه 1981 در حاشيه اجلاس سران اسلامي در شهر طائف، در اجلاسي كه از سران 6 كشور عربي خليج‌فارس تشكيل شده بود، پيشنهاد طرحي جهت تشكيل قواي دريايي مشترك براي حفاظت از تنگه هرمز داد، كه عملي نشد. (شهابي، 1387: 64) بنابراين از آمريكا جهت حفاظت از تنگه دعوت كرد و چند پايگاه در عمان به آمريكا جهت اين امر واگذار كرد.
در جريان اشغال كويت توسط عراق در 1990، آمريكا احساس خطر كرد كه عراق با اشغال كويت، در واقع يك پنجم ذخاير شناخته شده نفت جهان را در اختيار خود خواهد گرفت و از اين طريق مي‌توانست اقتصاد غرب را از نظر تأمين انرژي و ذخاير ارزي موجود در بانك‌هاي آمريكايي و اروپايي زير فشار و كنترل خود قرار دهد و مهم‌تر اينكه عراق با تصرف كويت و جزاير مهم آن، در واقع از يك موقعيت راهبردي ويژه در منطقه حساس خليج‌فارس و افزايش طول خط ساحلي برخوردار مي‌گرديد و موازنه قدرت را در منطقه به ضرر كشورهاي منطقه و غرب بر هم مي‌زد. (اسدي، 1385: 528) بنابراين آمريكا در ژانويه 1991 به عراق با ائتلاف 30 كشور و با پشتوانه قطعنامه شوراي امنيت حمله كرد.

آمريكا تاكنون با كشورهاي منطقه از جمله با عمان در 1990، عربستان سعودي 1990، بحرين در 1990، كويت در 1990، قطر در 1992، و با امارات متحده عربي در سال 1994 موافقتنامه‌هاي دفاعي امضا كرده است. (حجار، 1381: 44)

به طور كلي سياستمداران و طراحان سياسي ـ نظامي آمريكا، اهداف زير را در منطقه دنبال مي‌كنند:

2-1. حفظ دسترسي آمريكا و متحدانش به منابع نفتي خليج‌فارس با امن ماندن تنگه هرمز؛

2-2. كمك به كشورهاي دوست در منطقه خليج‌فارس به هنگام بحران، تجاوز احتمالي و خطرات جنبش‌هاي انقلابي؛ (نورايي و شفاهي، 1385: 239)

2-3. كمك به پيشبرد جريان صلح اعراب و رژيم صهيونيستي با حضور در منطقه.

2-4. جلوگيري از گسترش سلاح‌هاي اتمي و سلاح‌هاي كشتار جمعي در منطقه؛

2-5. كنار زدن قدرت‌هاي رقيب در تنگه هرمز و كنترل رقيبان با انرژي در منطقه؛

2-6. صادرات كالاهاي آمريكايي به كشورهاي منطقه از طريق تنگه هرمز و كسب سود سرشار از اين تجارت؛

2-7. تلاش در جهت حفظ امنيت و تماميت ارضي رژيم صهيونيستي به عنوان اصلي تغييرناپذير منافع ملي آمريكا و كوشش در جهت حفظ توان نظامي و اقتصادي اين رژيم به عنوان قدرت اول منطقه؛

2-8. تلاش در جهت امنيت‌زدايي و ايران‌هراسي در منطقه براي نرسيدن كشورهاي منطقه به يك نظام امنيت جمعي در منطقه و برپايي مسابقه تسليحاتي و تجارت اسلحه به كشورهاي منطقه.

3. اروپا

سياست خارجي اروپا در خليج‌فارس، به اجبار دنباله‌رو سياست‌هاي آمريكا در منطقه است؛ البته اروپا مخالفت خود را در بعضي موارد با سياست‌هاي آمريكا به شدت ابراز كرده (نظير جنگ سوم خليج‌فارس و تحريم‌هاي ايران در سياست مهار دو جانبه). علاقه اروپايي‌ها در خليج‌فارس به انگيزه‌هاي امنيتي ـ نظامي و اقتصادي و جذب انرژي‌هاي منطقه است. اتحاديه اروپا در حال حاضر بزرگ‌ترين واردكننده انرژي است؛ اين اتحاديه 3/19 درصد نفت جهان را مصرف مي‌كند. در حال حاضر اتحاديه اروپا 40 درصد از نفت خود را از خليج‌فارس وارد مي‌كند؛ پيش‌بيني مي‌شود اين اتحاديه با توجه به كم شدن ذخاير نفت درياي شمال تا سال 2020 بايد روزانه 5/5 ميليون بشكه نفت وارد كند كه بخش اعظم آن بايستي از منابع نفت خليج‌فارس تأمين گردد.
تا سال 2030 اتحاديه اروپا در مجموع دو سوم نفت خود را از خارج وارد مي‌كند. (شفائي، 1386) اتحاديه اروپا با تقويت ثبات در منطقه خليج‌فارس و تسهيلات مناسبات سياسي و اقتصادي، در سال 1989 اقدام به امضاي موافقتنامه همكاري با كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج‌فارس نمود؛ افزون بر اين، به دنبال اعلاميه شوراي همكاري خليج‌فارس مبني بر آمادگي اين شورا براي تشكيل اتحاديه گمركي، مذاكره‌هاي اتحاديه اروپا با شوراي همكاري در خصوص توافقنامه آزاد تجاري «FTA» آغاز گرديد. يك مسئله پر اهميت ديگر در زمينه مشاركت اروپا ـ خليج‌فارس، علاقه ناتو به همكاري و حضور در خليج‌فارس است. ناامني پس از جنگ عراق و گسترش راديكاليسم، كشورهاي اروپايي را علاقه‌مند ساخته كه طرح‌هايي براي همكاري با ناتو را در دستور كار خود قرار دهند. (واعظي، 1385: 186)

4. ژاپن و خليج‌فارس

حضور ژاپن در خليج‌فارس به بعد از جنگ جهاني دوم باز مي‌گردد. اين كشور سال‌ها در انزواطلبي به سر مي‌برد و تا زمان «ميجي» كه به تحولات اقتصادي دست زد، با دنياي بيرون ارتباط نداشت. ژاپن در رابطه با خليج‌فارس دو هدف عمده اقتصادي و سياسي دارد. در زمينه اقتصادي، دو عامل نياز به انرژي خليج‌فارس و صادرات كالاهاي ژاپني به منطقه را بايد نام برد. ژاپن به عنوان يكي از اقتصادهاي بزرگ جهان در سال‌هاي آينده، به منزله يكي از مهم‌ترين بازارهاي انرژي باقي خواهد ماند. ميزان تقاضاي نفت ژاپن در سال 2005 شش ميليون بشكه در روز بوده است.

ژاپن نيمي از كل انرژي مصرفي خود را از نفت تأمين مي‌كند و حدود 90 درصد از نفت مورد نياز اين كشور، از منطقه خليج‌فارس وارد مي‌شود. (شفائي، 1386) وجود كالاهاي با كيفيت و صنعتي ژاپن كه دنيا را فرا گرفته، در منطقه خليج‌فارس، مشتريان خود را داراست. ميزان صادرات ژاپن به منطقه در دهه 1360 معادل كل صادرات آن كشور به همه جهان صنعتي غرب، منهاي آمريكا بوده است. (حافظ‌نيا، 1371: 153)

آسيب‌هاي ناشي از مسدود شدن تنگه هرمز

تنگه هرمز به عنوان گلوگاه انرژي است و تقريبا بين 15 تا 5/15 ميليون بشكه نفت در هر روز از اين تنگه عبور مي‌كند و اين تنگه، مهم‌ترين منبع تأمين نفت دنيا به حساب مي‌آيد. صادرات LNG كه قطر به عنوان بزرگ‌ترين صادركننده آن مي‌باشد، از طريق تنگه هرمز و با حجم 31 ميليون تن در سال صورت مي‌گيرد. (كانون پژوهش‌هاي خليج‌فارس، 1389) اهميت اين تنگه چنان است كه تحليلگران جهان از آن به عنوان سلاح تحريمي ايران عليه جهان ياد مي‌كنند و اگر چنين شود، رشد اقتصادي جهان به شدت مختل خواهد گرديد.

ج.ا.ايران از تنگه هرمز به عنوان نقطه فشار بر اقتصاد جهاني (اگر منافعش دچار بحران شود)، استفاده خواهد كرد. (مجتهدزاده، 1380: 30) با توجه به وابستگي اروپا، ژاپن، آمريكا و اين اواخر چين، به نفت خليج‌فارس، قطع نفت از اين تنگه به اقتصاد آنان ضربه جبران‌ناپذيري وارد مي‌كند؛ ولي مسدود شدن تنگه نه تنها به اقتصاد كشورهاي صنعتي لطمه وارد مي‌كند، بلكه به زيان كشورهاي منطقه، از جمله خود ايران نيز مي‌باشد.

كشتي‌هاي نفتكش متعلق به كشورهاي منطقه از اين نقطه خارج مي‌شوند و كشتي‌هاي بازرگاني حامل كالا براي كشورهاي منطقه، از تنگه عبور كرده و وارد خليج‌فارس مي‌شوند. بيشتر كشورهاي خليج‌فارس از نظر صادرات و واردات كالا و صدور نفت، به تنگه هرمز وابسته‌اند. تنها حدود 20 درصد از نفت خليج‌فارس از طريق خط لوله صادر مي‌شود. احداث خط لوله نه تنها هزينه‌هاي سنگيني دارد، بلكه تابع ملاحظه‌هاي سياسي و امنيتي نيز مي‌باشد. از هشت كشور منطقه، فقط دو كشور عربستان و عراق به دليل نزديكي به درياي سرخ و مديترانه، داراي خطوط لوله نفتي هستند و به تازگي امارات با ايجاد خط لوله از دبي به فجيره، اين آمادگي را اعلام كرده است تا روزانه 4 ميليون بشكه نفت را به خارج از تنگه انتقال دهد، ولي بايد اذعان نمود كه راه مناسبي جهت جايگزيني تنگه نمي‌باشند.
به ويژه تجربه عراق كه خطوط لوله نفت آن از طريق تركيه در سال 1991 و سوريه در سال 1982 به دليل مسائل سياسي و جنگ ايران و عراق و حمله ائتلاف آمريكا، بسته شدند. (جعفري، 1387: 14) از همه اينها گذشته، بسته شدن تنگه هرمز بيشتر از همه به خود ايران صدمه مي‌زند؛ ايران كل صادرات نفت و حدود 80 درصد تجارت خارجي خود را با استفاده از راه آبي تنگه هرمز انجام مي‌دهد؛ افزون بر اين، بخش اعظم ذخاير نفت و گاز و معادن مهم ديگر ايران، به نوعي در حاشيه خليج‌فارس قرار دارد. ساير كشورهاي خليج‌فارس نظير عمان (كه به علت موقعيت جغرافيايي كمتر به تنگه متكي است)، امارات، عراق و عربستان امكان جايگزيني دارند؛ بحرين و قطر نيز با استفاده از سرزمين عربستان يا امارات اين امكان را به دست مي‌آورند. (الهي، 1387: 60 و 63)

طرح‌هاي جايگزيني به جاي تنگه هرمز

اشاره گرديد كه تنگه هرمز به عنوان نقطه صادرات و واردات كشورهاي منطقه مي‌باشد و 80 درصد تجارت از طريق آن انجام مي‌گيرد. با توجه به سهولت و صرفه اقتصادي حمل و نقل دريايي نسبت به خشكي و هوا و يا صادرات نفت از طريق لوله، تنگه هرمز به عنوان اولين گزينه حمل و نقل و تجارت در زمان صلح محسوب مي‌شود، ولي با ايجاد بحران و اغتشاش در اين نقطه راهبردي، وضع فرق مي‌كند. انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي در پايان دهه 1970 توليد و انتقال نفت منطقه را دچار تغييرات عمده‌اي كرد.
جنگ نفتكش‌ها نيز باعث رعب و هراس كشورهاي منطقه گرديد و بسياري از كشتي‌هاي ايران و عراق مورد حمله يكديگر قرار گرفت. ايران نيز به طور رسمي اعلام كرد در صورت ناامني براي كشتي‌هاي ايراني، (اين ناامني) به ديگر كشتي‌هاي منطقه نيز تسري پيدا خواهد كرد. در گير و دار جنگ عراق عليه ايران، شايع گرديد كه كشورهاي عربي منطقه به دنبال احداث دالاني در شبه جزيره مسندام هستند كه بيشتر جنبه تبليغاتي و رواني داشت. (خدادادي، 1381: 22)

احداث خطوط لوله نفتي از طريق عربستان به درياي سرخ و مديترانه، سال‌ها قبل از پيروزي انقلاب عنوان شده بود، ولي جنگ عراق و ايران و بحران به وجود آمده باعث گرديد كه در تكميل و انتقال نفت از طريق لوله، جديت بيشتري به خرج دهند. تاكنون چندين لوله انتقال نفت تكميل شده و چند طرح ديگر پيشنهاد گرديده است كه مي‌توان از موارد زير نام برد:

1. عربستان

در عربستان دو خط لوله وجود دارد كه مي‌توانند تنگه هرمز را دور بزنند:

1. خط لوله «ترانس عربيا» كه از بندر «رأس التنوره» در خليج‌فارس به مقاصد اردن ـ سوريه و در نهايت لبنان امتداد دارد و در سال 1950 گشايش يافت. ظرفيت اسمي اين خط لوله 500 هزار بشكه در روز است، اما هيچ‌گاه 10 الي 12 درصد از ظرفيت آن مورد استفاده قرار نگرفت. بخش لبناني اين خط لوله در سال 1983 و بخش اردني در سال 1990 در حمايت اردن از عراق در جنگ خليج‌فارس تعطيل شد. (بيك عليزاده، 1386: 5)

2. خط لوله «پترو لاين» كه در سال 1981 افتتاح شد و نفت «رأس التنوره» را به بندر «ينبع» در حاشيه درياي سرخ متصل مي‌سازد و از آن براي رساندن نفت خام سبك و بسيار سبك به پالايشگاه‌هاي كشور و صادرات به اروپا استفاده مي‌كند. پايانه ينبع در مقايسه با پايانه رأس التنوره از ارجحيت اقتصادي كمتري برخوردار است؛ چرا كه از لحاظ مسافت 5 روز بيشتر طول مي‌كشد. (بيك عليزاده، 1386: 5)

2. عراق

1. خط لوله كركوك ـ جيحان: به طول تقريبي 900 كيلومتر كه حوزه نفتي كركوك را به بندر جيحان تركيه واقع در سواحل درياي مديترانه متصل مي‌كند. ظرفيت آن در حدود 6/1 ميليون بشكه در روز بود. اين خط لوله در جنگ ائتلافي عليه عراق در سال 1991 توسط تركيه بسته شد. (سازمان جغرافيايي، 1387: 55)

2. خط لوله كركوك ـ بانياس ـ تريپولي: اين خط لوله، نفت كركوك را به درياي مديترانه از دو پايانه بانياس «سوريه» و تريپولي «لبنان» مي‌رساند. اين مجموعه شامل دو خط لوله بود كه يكي با ظرفيت 700 هزار بشكه در روز به طور متوسط تنها حدود 450 تا 600 هزار بشكه از نفت خام عراق را به سوريه منتقل مي‌كرد. دومين خط لوله به طول 6/177 كيلومتر از ايستگاه T-4 در سوريه تا بندر تريپولي در شمال لبنان امتداد داشت. (سازمان جغرافيايي، 1387: 156) اين خط لوله در سال 1981 توسط سوريه به منظور حمايت از ايران در جنگ عراق عليه ايران بسته شد.

3. خط لوله عراق به درياي سرخ از طريق خاك عربستان سعودي: در خلال جنگ ايران و عراق در آگوست 1981 قرار شد خط لوله حامل نفت از بصره به ينبع ايجاد شود. اجراي اين طرح در سپتامبر 1958 به پايان رسيد و حوضه نفتي رميله را با لوله‌اي به قُطر 48 اينچ به بندر ينبع متصل مي‌كرد و در آغاز كار روزانه 200 هزار بشكه نفت را صادر مي‌كرد كه تا سقف 500 هزار بشكه قابل افزايش بود. در مرحله دوم اين طرح كه در سال 1984 بسته شد و با هزينه عربستان سعودي ايجاد گرديد، تحت عنوان «ISPA-2» از ايستگاه پمپاز PS3 تا پايانه «المعجز» تا پنجاه كيلومتري بندر ينبع به اجرا گذاشته شد، در سال 1989 به پايان رسيد. اين خط لوله نيز در سال 1991 به دنبال حمله آمريكا به عراق توسط عربستان بسته شد. (حافظ‌نيا، 1371: 346 ـ 348)

از ديگر طرح‌هاي مطالعاتي و پيش‌بيني شده مي‌توان به افزايش خط لوله كركوك به مرسين تركيه، خط لوله كركوك به بندر عقبه در عراق، خط لوله عربستان از طريق صحراي ربع‌الخالي به عمان و اقيانوس هند در عربستان و خط لوله امارات كه ميادين نفتي «هابشان» را به فجيره در درياي عمان متصل مي‌كند، و خط لوله حمل نفت ايران به خليج اسكندرون در تركيه و... كه با توجه به هزينه‌هاي خط لوله، امنيت آن، به توافق نرسيدن كشورهاي منطقه، اختلاف‌هاي مرزي، و... باعث گرديده است كه اين طرح‌ها به مرحله تكامل نرسند.

نتيجه‌گيري

از ديرباز تنگه هرمز به عنوان نقطه وصل شرق و غرب و رابط خليج‌فارس و اقيانوس هند مي‌باشد و ذخاير عظيم نفت و گاز آن و حجم مبادلات نفتي و تجاري، به اين منطقه اهميت راهبردي مي‌بخشد كه اهميت آن به منطقه و كل جهان مرب��ط مي‌باشد. با توجه به اينكه تمامي كشورهاي منطقه تجارت خويش را از اين تنگه انجام مي‌دهند، بنابراين ت��اوم امنيت و ثبات تنگه، نقطه اشتراك و منافع تمامي كشورهاي منطقه است كه اين امر مي‌تواند به بهترين فرصت براي همگرايي منطقه‌اي تبديل شود. با توجه به اينكه ج.ا.ايران بيشترين خط ساحلي را با خليج‌فارس نسبت به بقيه كشورهاي منطقه دارا بوده و امنيت بيشترين بخش از تنگه با اين كشور مي‌باشد، بنابراين ج.ا.ايران مي‌تواند در اين همگرايي منطقه‌اي، نقش پيشرو را بازي كند.

كشورهاي منطقه بايد سعي نمايند اختلاف‌هايي مانند اختلاف‌هاي مرزي و عقيدتي را كنار گذاشته و نظام امنيت جمعي تمام كشورهاي منطقه را طراحي نمايند. گفتني است كه با توجه به اهميتي كه اين تنگه دارد، پاي قدرت‌هاي بزرگ و صنعتي از جمله آمريكا را به منطقه باز كرده و حضور هر قدرت بيروني به جز كشورهاي منطقه، به نفع هيچ كشور منطقه در درازمدت نمي‌باشد و به تشتت منطقه، ناامني، اختلاف‌هاي سياسي، مسابقه تسليحاتي و واگرايي كمك مي‌نمايد.
كشورهاي منطقه در اين راستا بايستي اختلاف‌هاي ارضي خود را كه كم هم نمي‌باشد، كنار گذاشته و مسائل سياسي مورد اختلاف خود را به نفع منافع حاصل از همگرايي، كنار و يا مسكوت گذارند و اين كار با يك اتحاد منطقه‌اي و پايدار حاصل از تمامي كشورهاي منطقه و حتي شكل‌گيري يك پيمان امنيتي دفاعي منطقه‌اي با استفاده از ساز و كارهايي اعم از ديپلماسي عمومي و دفاعي، ميسر مي‌گردد.

در اين صورت، اتحاد و همبستگي كشورهاي خليج‌فارس افزايش يافته و مي‌توانند از اين قدرت منطقه‌اي و همبستگي در مورد مسائل مهم منطقه و حتي آسيا مانند امنيت منطقه، اشغال افغانستان و عراق و حتي بحران فلسطين استفاده نمايند. با توج�� به اينكه ايران تقريبا 80 درصد تجارت خود را از طريق تنگه هرمز انجام مي‌دهد و به نسبت ديگر كشورها نسبت به اين گذرگاه منافع بيشتري دارد، بنابراين لازم است براي حفظ موقعيت اقتصادي و راهبردي آن تمامي همت خويش را صرف نمايد تا از آن به عنوان نقطه اعتبار و حيثيت و چانه‌زني استفاده نمايند.
در اين راستا ج.ا.ايران مي‌تواند از طريق افزايش سوآپ نفت خام، كشورهاي آسياي ميانه را به اين منطقه وابسته نمايد و اقتصاد كشورهاي بيشتري را به اين منطقه مربوط نمايد. از طرفي، با توجه به طرح‌هاي كشورهاي منطقه جهت جايگزيني تنگه هرمز، ج.ا.ايران نيز بايد در اين راستا، اقدام‌هايي انجام دهد و از وابستگي به اين گذرگاه در صورت دخالت كشورهاي فرامنطقه‌اي تا اندازه‌اي برهاند تا آسيب‌هاي اقتصادي نبيند.

پيش‌بيني مي‌شود طرح محرم كه در طول جنگ تحميلي پيشنهاد گرديد و قرار شد با خط لوله‌اي نفت را از مناطق نفت‌خيز به شرق تنگه هرمز و بندر جاسك انتقال دهند تا مستقيم از طريق درياي عمان به اقيانوس هند حمل شود و همچنين اهميت دادن و گسترش بندر چابهار جهت پايانه صادراتي كالاهاي غير نفتي، مي‌تواند به عنوان رهايي اقتصاد ايران از تنگه هرمز به هنگام بحران، ثمربخش باشد.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
بهزاد مجدپزشکی
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۴۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۳۰
0
0
با تشکر از نگارش زیبای مقاله جناب تحت عنوان:"اهميت راهبردي تنگه هرمز در نظام بين‌الملل و نقش آن براي ج.ا.ايران"، مستدعیست در صورت امکان منابع مندرج در این مقاله برای اینجانب ارسال فرمایید.با تشکر و امتنان
مجدپزشکی
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات