تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۶  ، 
کد خبر : ۲۶۵۶۶۵

جهان اسلام: چالش‌ها و فرصت‌ها


جناب آقای دکتر علی لاریجانی رییس سازمان صدا و سیما

سلام و تحیت بر پیامبران عظیم‌الشأن به خصوص پیامبر خاتم محمد بن عبدالله(ص) و با سلام و عرض ادب به محضر شما صاحب‌نظرانی که در همایش «جهان اسلام، چالش‌ها و فرصت‌ها» حضور یافته‌اید و از فرصتی که برای اینجانب ایجاد کرده‌اید سپاسگزارم.

جهان اسلام یعنی مجموعه‌ای از کشورهای اسلامی که مبنای تفکر اسلامی و دینی ملت‌های آنان پذیرفته شده و امروزه در شرایط ویژه‌ای قرار گرفته است که کمتر نظیر داشته، لذا اقتضاء می‌کند درباره چالش‌ها و فرصت‌های آن تأمل کافی شود. باید از معاونت آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه که تمهید لازم برای چنین همایشی نموده است، تشکر کنم.

مجموعه‌ای از کشورها که آن را به جهان اسلام ملقب نموده‌اند در نگاه اول، همچون اربابی را می‌ماند که سرمایه‌های مادی و معنوی خود را نمی‌تواند در مسیر درستی قرار دهد و از آن بهره جوید. ظاهر هر بخش از قدرت و استحکام برخوردار است اما کنه آن حاکی از گسست‌ها و پارگی‌هاست که برخی از آن‌ها را عوامل بیرونی دامن زده‌اند و بعضی مربوط به مشکلات و نابسامانی‌های درونی است.

در این زمینه سخن زیاد گفته شده، نگاهی به کارنامه کنفرانس اسلامی نشان می‌دهد موضوعات متنوعی مورد بحث قرار گرفته، از همگرایی‌ها سخن رفته است، از ارتباط نزدیک اقتصادی کشورهای اسلامی، بازار مشترک اسلامی از موضوع فلسطین و... تا تشکیل خبرگزاری و شبکه تلویزیونی و... اما آنچه از نگاه بیرونی مشاهده می‌شود تحرک در خوری نیست و بحث‌ها در مقام فعلیت متوقف است. شاید از همه مهم‌تر کالبدشکافی این پدیده است که چگونه است که اتحادیه اروپا، سازوکار اجرایی لازم را فراهم کرده است و امروز از قانون اساسی متحد سخن می‌گوید و ارتباطات اقتصادی فیمابین اعضاء را سامان بخشیده است اما در این سوی دنیا، جهان اسلام همچنان سخن می‌گوید اما گام مؤثری در عمل برنداشته است.

بنده لازم می‌دانم قبل از بحث در چالش‌ها و فرصت‌های جهان اسلام در این بحث قدری توقف کنم چه، بیمناکی غیر موجهی نیست که این همایش هم به سرنوشت‌ سایر همایش‌های این خطه دچار شود. ده‌ها سال قبل مرحوم سیدجمال اسدآبادی، رنج جهان اسلام را در عرصه‌ای می‌دید که امروز برای ما بسیار بااهمیت است. تفرقه ملت‌های مسلمان، روسای ناوارد و مرعوب کشورهای اسلامی، عقب‌افتادگی علمی مسلمانان. وی کلید کار را در گفتگو با رؤسای کشورهای اسلامی و راهنمایی آنان یافت و تلاش‌های بسیار نمود اما ثمری چندان مهم دربرنداشت. منتقدان سیدجمال بر این نظراند که وی اصلاحات را از بالا آغاز کرد. حال آن که تا توده مسلمانان تغییر نمی‌کردند و به سرنوشت خود حساس نمی‌شدند و آسیب‌های خویش را درنمی‌یافتند، سلطه سفلگان بر آنان خاتمه نمی‌یافت و به تبع آن سرنوشت امت اسلامی تغییر نمی‌کرد.

شاید این نقد در آن زمان بر سیدجمال تا حدی به راستی نزدیک بود هرچند منتقدان به مولفه ترک جوهری در رفع عقب‌افتادگی علمی جوامع اسلامی که خصوصیت بارز حرکت سیدجمال بود؛ توجه نکردند. اما رفع چنین عیبی همزمان با گفتگو با رؤسای کشورهای اسلامی تحقق پیدا نمی‌کرد. از این جهت، نقد پذیرفتنی است. اما امروز وضع کشورهای اسلامی تغییر نموده است. جریان علمی در کشورهای اسلامی ریشه‌دار شده و آگاهی‌های عمومی مسلمانان بسیار جدی‌تر شده است. عزم غرب برای تغییرات عمده در جغرافیای سیاسی جهان اسلام قاطع است. اگر زمانی فریاد امام راحل مبنی بر وحدت کشورهای اسلامی در مقابل غرب در جوف تبلیغات مسموم غربی‌ها نسبت به انقلاب اسلامی، از جانب کشورهای اسلامی جدی گرفته نمی‌شد، اما رفتار آمریکا امروز نسبت به کشورهای اسلامی آنان را به تأمل واداشته است. لذا به نظر می‌رسد اتخاذ استراتژی همبستگی همه‌جانبه و کنار گذاشتن اختلافات گذشته زمینه تحقق دارد اما به شرط اینکه سازمان کنفرانس اسلامی از شکل فرمالیته خارج و به محل جدی طرح برنامه‌های مدون برای تقویت همبستگی کشورهای اسلامی در ابعاد مختلف تبدیل شود. به نظر می‌رسد بهتر آن است که نقد روند حرکت سازمان کنفرانس اسلامی و پیشنهاد اجرایی برای بهبود وضع آن تدارک دیده شود و در دستور کار سازمان قرار گیرد تا براساس سازوکار جدید و فعال بتواند رأی اندیشمندان جهان اسلام را لحاظ کند و هر روز با حرکت نوینی در ساحت کشورهای اسلامی مواجه شویم.

با این مقدمه و آرزوی مختصری در تحول سازوکار اجرایی فیمابین کشورهای اسلامی در این مجال اختصاراً به بحث چالش‌ها و فرصت‌های جهان اسلام نگاهی می‌افکنیم تا از درون این بحث ابعاد استراتژی همبستگی بیشتر روشن شود.

اجمالاً جهان اسلام در معرض دو نوع یا دو جنس چالش قرار دارد:

چالش‌های بیرونی و چالش‌های درونی

الف. چالش‌های بیرونی

همانگونه که از نام آن آشکار است، چالش‌های بیرونی به طور عمده از خارج حوزه کشورهای اسلامی تحمیل می‌شود و عمدتاً از جانب غرب و به خصوص آمریکا حادث می‌گردد. در این بخش عناوین عمده آن مورد توجه است.

1. مشکل نظری غرب در تحقیر شرق به خصوص کشورهای اسلامی؛

گسترش سکولاریسم و پیدایش گفتمان استعماری در اواخر قرن هفدهم و هجدهم قالب ذهن دوگانه غربی را تقویت کرد. پیدایش اصطلاحات غرب متمدن در قرن هجدهم و نوزدهم و مقابل خود دیدن شرقی‌ها، گاه به عنوان بربرها و گاه در قالب دوگانه مسیحیت و اسلام، که متأثر از شناخت ناقص و به قول میشل فوکو، متأثر از «قدرت» بود، تأثیر شگرف در سیاست‌های غربی نسبت به شرق مسلمانان داشت.

در این نظرگاه، غیر غربی‌ها، همواره انسان‌ها، حاشیه‌ای و دورانداختنی تلقی می‌شوند که توانایی آن را ندارند که اهمیت حفظ موضوعات خود را درک کنند، از این رو بار مسئولیت انسان غربی ایجاب می‌کند که ساختارها و میراث آن‌ها را نجات دهد!

ادوارد سعید، این مسأله را با مقایسه با نظریه میشل فوکو که معتقد بود، مجانین و محجوران، همیشه موضوع مطالعه آدمی هستند ولی به آن‌ها اجازه سخن گفتن نمی‌دهند، بر این نظر است که غربی‌ها به شرقی‌ها و مسلمانان نگاه محجورانه دارند که باید مورد مطالعه قرار گیرند اما اجازه سخن گفتن و حق حیات اجتماعی جدی در عرصه‌های مختلف بین‌المللی ندارند.

تأثیر این بینش در سیاست‌های غرب و آمریکا به نحوی است که به خود اجازه می‌دهند در همه مسائل کشورهای اسلامی دخالت کنند، از نوع نظام سیاسی، تا نوع روابط اقتصادی، تا شیوه‌های دفاعی و... اخیراً حتی کتب درسی دانش‌آموزان آنان! اگر لویی جرگه افغانستان محل تصویب قانون اساسی آینده آنان است اما کارشناسان آمریکایی باید از قبل تسهیلات لازم دیده باشند و در جلسات لویی جرگه حضور یابند! در غیر این صورت لوئی جرگه توان تصویب قانون اساسی مترقی را ندارد! در عراق باید هیأت حاکم آمریکایی با کمک صوری عراقی‌ها قانون اساسی را موقتاً تصویب کند، ولی هزار و یک دلیل وجود دارد که پیشنهاد آیت‌الله سیستانی در مورد رأی‌گیری از مردم اجرا شود! چه در نظر آنان نمایندگان مردم عراق حداقل فعلاً توان این کار را ندارند. این رویکرد حقیرآمیز زیربنای تئوریک فعالیت‌های رسانه‌های غرب نیز می‌باشد.

2. تصور صعود به قله‌ تفکر بشری

تسلط این معنا که بالاترین رتبه صعود فکری بشر حاصل شده و آن در تفکر لیبرال دمکراسی غرب و آن هم از جنس فرهنگ آمریکایی است، القاء جدیدی است که در نظریه فوکویا، در بحث پایان تاریخ و اعلامیه 60 دانشمند آمریکایی در تفوق ارزش‌های فرهنگ آمریکایی و دفاع از جنگ برای تسلط این فرهنگ، مشاهده می‌شود.

براساس چنین تلقی از فرهنگ آمریکایی، غرب هر آنچه غیر مولفه‌های این فرهنگ است ضد حقوق بشر، ضد دمکراسی، می‌پندارد. لفظ بربر از ریشه لاتین Varvarra به معنی بی‌فرهنگ، در گذشته مبنای جدایی ملل پیشرفته از عقب‌افتاده بود، امروز آن را معادل‌سازی کرده با واژه‌های تروریست ضد حقوق بشر، ضد دمکراسی مساوی نموده‌اند و همان جایگاه را در مقسم بین کشورهای آن قائلند. اما همه این امور ریشه در جزمیت تصوری آنان دارد که فرهنگ آمریکایی به دلیل صعود به قله تفکر بشری تنها امری مطلقی است که باید هر چیز با آن سنجیده شود و جهان اسلام به دلیل فاصله‌ای که با این امر دارد محکوم به تحقیر و تغییر است و باید از همه ابزارها در این راه بهره جست حتی جنگ و رسانه‌های غربی با القاء شبهات تروریست، ضد حقوق بشر، ضد دمکراسی نگاه بدبینانه را در جهان نسبت به مسلمانان نهادینه می‌نمایند.

3. قدرت یافتن جریان مسیحی صهیونیست در آمریکا

این جریان و به تعبیری نومحافظه‌کاران و احساس قطب اصلی قدرت و بلامنازع بودن، باعث رفتاری خودسرانه و توسعه‌طلبانه شد که کاملاً مخالف شعارهای دمکراتیک و پلورالیستی فرهنگی و سیاسی آنان بود. این جریان قدرت، در شرایطی است که زمان را به نفع خویش نمی‌داند چرا که فضای مسلط تصنعی امنیتی را که ایجاد کرده‌اند تا در پناه آن با استفاده از جنگ منافع حداکثر خویش را در این مناطق سامان دهند، طولانی نخواهد بود و با بیداری ملت‌ها پرده‌های فریبکارانه این فضا کنار خواهد رفت. لذا با استفاده از ابزارهای رسانه‌ای نهایت تلاش خود را در توجیه رفتار سیاسی خویش بکار می‌برند تا در زمان کوتاهی تغییرات عمده در مناطق اسلامی بوجود آورند و پایگاه‌های خود را تحکیم بخشند. پس از 11 سپتامبر آمریکا عملاً هر آنچه نیروی نظامی داشته در مناطق اسلامی سرازیر نموده و پایگاه‌های مختلف در کشورهای اسلامی ایجاد کرده است تا بتواند با قدرت نظامی سایر خواسته‌های خود را تحمیل نماید.

4. حاشیه‌ای نمودن کشورهای اسلامی در توسعه

کم شدن سهم کشورهای اسلامی در تجارت بین‌المللی نشان از نوعی اراده در به حاشیه راندن کشورهای اسلامی دارد که در تئوری جهانی‌سازی می‌توان آن را یافت. نگاه قبیله‌ای فرهنگی، در بعد توسعه نیز تأثیر گذاشته است. در نظریه جهانی‌سازی، کشورها دو گونه‌اند: کشورهای هسته و کشورهای حاشیه. کشورهای هسته باید فن‌آوری جهان را در دست داشته باشند و این کشورهای پیشرفته صنعتی که عمدتاً غربی هستند باید با قدرت تکنولوژیک دنیا را اداره کنند و سایر کشورها نظیر کشورهای اسلامی، جزو کشورهای حاشیه هستند. حد و اندازه آن‌ها برخورداری از فن‌آوری پیشرفته جهان نیست. اینها رعایای بین‌المللی محسوب می‌شوند که باید کمپوت و آب معدنی تولید کنند نه «های تک».

امروزه مبارزه آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در بحث اتمی ریشه در این امر دارد که چرا کشوری که بنا بود در بخش حاشیه باشد، صاحب فن‌آوری مدرن باشد.

باید توجه داشت بحث به حاشیه راندن جایگاه کشورهای اسلامی باید توجیه عقلانی پیدا کند، لذا از ابزار رسانه‌ای، این امر به عنوان «خطر برای امنیت جهانی»، «بحران در امنیت بین‌المللی» شکل می‌یابد. به عبارت دیگر، منطق رسانه‌ای آنان این است که فن‌آوری اتمی در دست آمریکا صلح جهانی را تضمین می‌کند اما فن‌آوری اتمی در کشورهای اسلامی، امنیت جهانی را تهدید می‌نماید!

جهان اسلام با داشتن دو سوم ذخایر نفتی و بیش از سیصد مؤسسه مالی اسلامی و دانشمندان بزرگ، باید به نحوی محدود گردد که سهم آن در صادرات جهانی به هفت درصد برسد. سازوکار این محدودسازی در طراحی نوعی روابط اقتصادی و تجاری جهانی‌سازی نهفته است.

5. تغییرات در جغرافیای سیاسی منطقه

مسأله فلسطین در بین ملل اسلامی هیچ گاه جایگاه اصلی خویش را به عنوان مهم‌ترین عامل پیوندهای سیاسی پیدا نکرد که این امر هم مربوط به سلطه آمریکا در کشورهای اسلامی بود. اما همین امر که با روشنایی ضعیف، همگرایی مختصری بین کشورهای اسلامی ایجاد کرده بود با تغییراتی که در ذهن غرب است باید از بین برود. تجربه دهه‌های اخیر نشان می‌دهد صلح خاورمیانه با شکل فعلی کشورها رخ نخواهد داد.

لذا سه مسأله مهم دست به دست هم داده و تغییرات در جغرافیای سیاسی کشورهای اسلامی را امری لازم نموده است:

1. سلطه بر منابع انرژی برای اطمینان از حرکت اقتصادی غرب و عدم بهره‌جویی از این قدرت در دست کشورهای اسلامی؛
2. ختم موضوع فلسطین تا رفتار کشورهای اسلامی از همبستگی نیم بند خارج شود و اسرائیل حضور قدرتمند و همراه با آرامش پیدا کند.

3. انحراف در جریان بیداری مسلمانان و همگرا نمودن آن با مؤلفه‌های سیاسی، فرهنگی غرب.

لذا کشورهای اسلامی که تا دیروز کلید استواری خویش را در همراهی با غرب و آمریکا می‌دانستند امروز از میزان دخالت آنان به ستوه آمده‌اند. زمینه درگیری آمریکا با کشورهای اسلامی صرفاً حضور نظامی در آن مناطق نیست. همه گونه تغییراتی را باید تن در دهند. شکل حکومت‌ها، تغییرات جغرافیایی و تجزیه برخی مناطق و... از این باب است.

6. تخریب حرکت‌ فکری انقلابی اسلام

از گذشته سه جریان کلامی: اشعری، معتزل و شیعی وجود داشت.

اشعریان با جمود بر نص، راه را بر هر گونه اندیشه‌ورزی بسته بودند.

معتزلیان، عملاً عقل عرفی و بشری را بر نص مسلط نمودند.

تفکر کلامی شیعی، در یک صراط اعتدالی، ارتباطی منطقی بین عقل و نص ایجاد نمود و همین منهج اصیل، باعث پویایی تفکر اسلامی در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی گشت، امروزه هم با سه شکل تفکر اسلامی مواجهیم:

اسلام لبانی که تحجر و معوج نشان دادن و غیر عقلانی کردن اصالت‌های دینی و اخلاقی و معنوی و سیاسی اسلام در آن موج می‌زند اسلام آمریکایی که به قلب ماهیت اسلامی پرداخته و عرفی‌سازی حقایق الهی و تسلط منطق غرب بر فکر اسلامی چه در بعد فردی و چه اجتماعی را پذیرفته و اسلامی یک بعدی و مؤید تئوری‌های عقل غربی ساخته‌اند.

اسلام ناب محمدی که مشخصه آن اصالت یعنی انطباق بر نص، عقلانی، غیر التقاطی، کامل (یعنی هم وجود فردی و هم جنبه‌های اجتماعی را شامل است) و قابل انطباق با نیازهای امروز بشری است.

پس از انقلاب اسلامی ایران و نظام ظلم‌ستیز آن و حمایت از وحدت و بیداری مسلمانان و حمایت از مستضعفان و مظلومان جهان، حساسیت غرب در مهار این جریان نوگرا در تفکر اسلامی برانگیخته شد. به طوری که مسأله اصلی آنان در منطقه مبارزه با این جریان گشت. از تحریک صدام به جنگ بر علیه ایران تا طراحی انواع کودتاها گرفته تا محاصره اقتصادی و ایجاد تبلیغات وسیع بر علیه این تفکر و تحریک فرقه‌های مختلف اسلامی و حتی ایجاد جریان بدلی ضد آمریکایی در برخی مناطق، از جمله اقدامات آنان است. امروز با همه قدرت رسانه‌ای خود تلاش می‌کنند جریان بیداری مسلمانان را با مقابل قرار دادن فلسفه سیاسی اسلامی با دمکراسی و حقوق بشر، و مترادف قرار دادن جهاد و شهادت با تروریسم، و اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی، بینش ساختگی دیگری را که به تعبیر امام راحل، اسلام آمریکایی است، جایگزین نماید. اندیشمندان و سیاستمدارانی مورد حمایت قرار می‌گیرند که به اسلام آمریکایی کمک کنند، جریان‌های سیاسی تحت تبلیغات فراوان قرار می‌گیرند و به نواندیش متصف می‌شوند که بنیان‌های فکری این اسلام را تبیین نمایند.

ب. چالش‌های درونی

کشورهای اسلامی به رغم پیشرفت‌هایی که در دهه‌های اخیر داشته‌اند، از درون دچار چالش‌هایی هستند که می‌طلبد به آن نگاهی اجمالی داشت:

1. وضعیت تئوریک در مکتب همه‌جانبه اسلامی

باید قبول کرد که غرب سنت حکومتی دیرینه دارد و با فلسفه سیاسی خاص سکولار عملاً دوره طولانی را سپری کرده است و چالش‌هایی را در مقابل خود یافته و راه‌حل‌هایی برای آن‌ها پیدا کرده است.

ما تجربه حکومت در صدر اسلام و تجربه امامت داشته‌ایم اما در حالت بالفعل، دوران کوتاهی بود و مابقی دوران تسلط تفکر اسلامی در عهد امویان و عباسیان بیشتر جنبه سلطنت داشت تا یک حکومت اسلامی. لذا بسیاری از مفاهیم جدید که جوامع و ملت‌ها با آن مواجه هستند و حداقل در مقابل منطق دیگران لازم است بدون رفتار تقلیدی براساس مکتب خویش نظری داشته باشیم، کار تئوریک لازم و کافی صورت نگرفته و یا حداقل وحدت فکری متناسب با این تفکر همه‌جانبه نداریم.

این پدیده که نقد تئوریک در کلیت این مکتب همه‌جانبه است منجر به نظریات ناقص در هر ��ک از حوزه‌های اسلامی شده است و از همه بدتر به جای تلاش جهت رفع چنین نقصی، اهتمام با ساختن مکتب التقاطی است که رویه آن بانک لا‌اله‌الا‌الله است و درون‌مایه آن همگی تعاملات نظام غربی است. اگر در سرمایه‌داری غرب، مسأله عدالت جایگاه ندارد باید اسلام را به نحوی تبیین کرد که عدالت جز رقابت معنا پیدا نکند. اگر در فرنگ، دین نظیر یک کالای فرهنگی تلقی می‌شود که کاملاً جنبه شخصی و آرام‌بخشی روانی دارد، در حوزه تفکر اسلای هم قلمرو آن توسعه پیدا نکند. این رویکرد از معضلات جهان اسلام است در دهه‌های گذشته که تفکر مارکسیستی جریان غالب روشنفکری بود، تلاش عده زیادی از نواندیشان جهان اسلام به همگرا نمودن اسلام و برخی مولفه‌های مارکسیسم بود که متفکرانی نظیر استاد شهید مطهری این امر را جزو خطرناک‌ترین جریان‌های فکری می‌دانستند. امروز که مارکسیسم جای خود را با لیبرالیسم عوض نموده است، تلاش‌های عده‌ای به سوی همگرایی اسلام و لیبرالیسم منصرف شده است. که همه این امور حکایت از ضعف تئوریک در نظام‌سازی اسلامی است.

قلمرو این ضعف در امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خود را نشان می‌دهد به خصوص در بعد رسانه‌ای عملاً تقلید تئوری‌های رسانه‌های مغرب زمینی مبنای کار می‌باشد حال آن که تئوری‌های رسانه‌ای غالباً بر مسائل نظری استوار است که از این امر غفلت می‌شود.

2. انفعال کشورهای اسلامی نسبت به قدرت‌های بزرگ غربی به خصوص آمریکا

ریشه بسیاری از چالش‌های پیش روی مسلمانان، قدرتمندی دیگران نیست، بلکه ضعف و انفعال دولت‌های اسلامی نسبت به قدرت‌های بزرگ است. این امر سایه بر تمامی عرصه‌ها می‌اندازد. هرچند انفعال کشورهای اسلامی، درجات مختلفی دارد اما کمتر ذهن آگاهی با نگاه اجمالی به تاریخ دهه‌های اخیر به این واقف نمی‌شود که ریشه صدمات متنوع بر کشورهای اسلامی در جابجا شدن همگرایی آنان از رابطه محکم با هم به ارتباط وثیق با قدرت‌های بزرگ است. در این زمینه لزومی به بحث و ارائه مصادیق نیست.

اما این بحث از این نظر اهمیت دارد و لازم است درباره آن درنگ نماییم که تجربیاتی که تولیدی از غرب را در پیش می‌گیرند که نتیجه آن وابستگی بیشتر خواهد بود. امروز بیش از هر زمان دیگری باید عزم ارتباط اقتصادی، فرهنگی، سیاسی بین کشورهای اسلامی بوجود آید و بار مشکلات این راه را هموار کنیم برای حصول نتیجه مهم‌تری که برای کل عالم اسلام دارد.

فرصت‌ها

اما در این میان، مسلمانان و حرکت اصیل اسلامی فرصت‌هایی دارد که در صورت بکارگیری ابزارهای لازم و استفاده به موقع از این فرصت‌ها می‌توان حق را نمودار کرد که خداوند نوید پیروزی حق را داده است:

1. جهان در هزاره سوم رویکردی معنوی پیدا کرده است. این تشنگی معنوی، مبتنی بر عطش فطری انسانهاست که در سراب تفکر لیبرال پاسخ آن را نیافته است. کاستی تئوریک تفکر لیبرال دمکراسی در اسطوره «من» غیر متعالی و کانون توجه قرار دادن آن در همه مناسبات فردی و اجتماعی عملاً لذت‌گرایی را بر معنویت و اخلاق مسلط نمود. یأس و پوچی و ناامیدی نسبت به آینده زمینه رشد گرایش به معنویت را در هزاره سوم ایجاد نموده است که آن را در فرهنگ شرقی و تفکر اسلامی که مشحون از معنویت و عدالت‌جویی و مقابله با یأس است می‌توان یافت و نقطه اعلای آن در نظریه «مهدی موعود به عنوان منجی بشریت» است که تحرک عمیق در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان ایجاد نموده است به شرط آن که تفسیری اصیل از انتظار منجی موعود داشته باشیم.

2. رشد گرایش به اسلام در غرب اعم از آمریکا و اروپا

امروز مطالعه قرآن و آثار اسلامی در کشورهای غربی، چندین برابر بیش از حوادث قبل از 11 سپتامبر شده است. این امر به آن معنی است که مردم نمی‌توانند به سادگی رفتار رسانه‌ای تبلیغاتی غرب را باور کنند. چرا که رئیس‌جمهور آمریکا عجولانه مسأله 11 سپتامبر را به عنوان آغاز جنگ صلیبی دانست و روشن بود که عقل متعارف نمی‌تواند این حادثه را آغاز جنگ صلیبی بداند. علاقه به مطالعه اسلام و تفکر اسلامی در جوامع غربی بستر مناسبی است که باید رسانه‌ها و علما و جهان اسلام از آن بهره بگیرند. درست است که رسانه‌های غربی قدرت بیشتری دارند. اما خوشبختانه امکانات رسانه‌ای جهان اسلام امروز بسیار بیشتر از گذشته است، به خصوص رسانه‌های بین‌المللی در جهان اسلام رشد خوبی یافته و با همه کاستی‌ها در سیاستگذاری‌های آنان، می‌توان از این امکانات بهره جست و حقایق دین اسلام را نشان داد که با توجه به عطش معنوی، امکان تأثیرگذاری آن بسیار است.

3. رشد ضدیت و نفرت از آمریکا در کشورهای اسلامی و شرقی

عکس‌العمل مردم در عراق، در افغانستان، در اکثر کشورهای اسلامی نظیر کشورهای خلیج فارس مصر، اردن، مراکش، سوریه و غیره. در حوادثی نظیر حمله به عراق نشان از نوعی بیداری در کشورهای اسلامی دارد. در خبرها به کرات شنیده‌اید که مردم برخی کشورها محصولات آمریکایی را خودشان تحریم کردند. در این امر رسانه‌های جهان اسلام تأثیرگذار بودند، البته هر کدام از وجهی که با سیاست‌های آنان سازگار بوده است. تعمیق نفرت مردم نسبت به آمریکا جدای از بحث نظری حق‌مدارانه آن، یک تأثیر فوق‌العاده مهم در امنیت جهانی دارد. امروز آمریکا با ایجاد فضای امنیتی عملاً قدرت تفکر را از مردم سلب کرده و در یک هاله تصنعی امنیتی، خشن‌ترین رفتار را نسبت به مردم دنیا به خصوص مسلمانان روا می‌دارد. اما این فضای امنیتی نمی‌تواند دائمی باشد. دو عامل در سد کردن آن مؤثر است:

1. تعارضات داخلی در عالم غرب که نمونه‌های آن را در آمریکا و انگلستان در افتضاح پرونده‌سازی دروغین سلاح‌های کشتار جمعی عراق مشاهده کردید و عدم علاقه مردم این کشورها به لشکرکشی به عراق را در عکس‌العمل‌های آنان در سانه‌ها می‌یابید.

2. موج تنفر مردم جهان اسلام نسبت به آمریکا و مقابله با دخالت‌های آن عملاً سدی برای حرکت‌های آتی آمریکا خواهد بود.

لذا تقویت ضدیت با آمریکا، جدای از این که با روح ظلم‌ستیزی اسلام ناب محمدی سازگار و امری لازم است، بلکه در معادلات بین‌المللی فعلی، شاید تنها راه سد کردن فضای امنیتی تصنعی آمریکا برای حمله به کشورهای اسلامی است. که در این جهت نقش علما و دانشمندان و سیاستمداران اسلامی و رسانه‌ها بسیار جدی است و زمینه‌های همگرایی در رسانه‌های جهان اسلام در این زمینه بنحو متوسطی وجود دارد که باید از آن بهره جست.

4. آشکار کردن و افشاء ماهیت واقعی شعارهای غربی نظیر دمکراسی، حقوق بشر با توجه به نوع عملکرد آنان در افغانستان و عراق و فلسطین.

نوع رفتار آمریکایی‌ها در سال‌های اخیر عملاً بزرگ‌ترین ضربه را بر تفکر لیبرال دمکراسی وارد نموده است. اقدام آنان نظیر رفتار استالین است که بزرگ‌ترین لطمه را بر تفکر مارکسیستی وارد نمود و با خشونت زیاد اصل تئوری را از بین برد. آمریکایی‌ها به دلیل عجله برای سلطه جهانی، مجبور شدند ظاهر بزک کرده دمکراتیک‌ را در مواقعی کنار بزنند و چهره خشن خشونت‌طلبانه خود را نشان دهند.

هرچند حوادث این سال‌ها برای جهان اسلام لطمه بوده است. اما فوائدی هم داشته که من جمله روشن شدن چهره آمریکا در پشت این شعارهاست. امروز جهان اسلام متأثر از شعار حقوق بشریست، اما به طور جدی متأثر از شهادت‌طلبی است. هرچند این شهادت‌طلبی در کالبد اسلام طالبانی شکل پیدا کند که برای روشنفکر جهان اسلام به خودی خود، اسلام طالبانی نمی‌تواند موجه باشد، اما رفتار آمریکایی به نحوی بود که عملاً حتی اسلام طالبانی با بضاعت کم فردگرایی آن، به دلیل تمسک بر شهادت‌طلبی مورد اقبال واقع می‌شود.

5. استراتژی شهادت و جهاد فی‌سبیل‌الله

جوان بودن جوامع اسلامی و اتکاء مکتب اسلام بر جهاد فی سبیل‌الله و استراتژی شهادت‌طلبی، خصلتی است که عملاً غرب بدیلی برای مقابله با آن نیافته است و خشونت‌های بیشتر آنان در کشورهای اسلامی نظیر فلسطین، عراق و افغانستان و... عملاً به تزاید این جریان کمک کرده است به نحوی که اگر تا چند سال پیش در فلسطین چند گروه مبارز عملیات استشهادی انجام می‌دادند، امروز با خشونت صهیونیست‌ها، یک ملت شهادت‌طلب بوجود آمده است. این امر ریشه در ایدئولوژی اسلامی دارد. امام علی(ع) می‌فرماید:

«ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصة اولیانه»

جهاد حیات‌دهنده زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان است و غرب نمی‌تواند با متصف ساختن جهاد به تروریسم، نگاه جهادی و شهادت‌طلبانه را از اسلام بگیرد و شرایط زمانه و رفتار آمریکا، پذیرش این نقطه عطف تفکر اسلامی را سهل نموده است. لذا ایستادگی ملت‌ها و دولت‌ها و بزرگان دینی در این زمینه و روشنفکری آنان عملاً سپر دفاعی قدرتمند برای جهان اسلامی خواهد بود.

6. بیداری کشورهای اسلامی و فشار غرب بر آنان عملاً آنان را به تعامل با یکدیگر تشویق نموده است. اگر کشورهای اسلامی در سال‌های قبل به دلایل مختلف پیوندهای سستی داشتند امروز پیوند مستحکم‌تر را برای امنیت خویش لازم می‌دانند. از این بستر باید بهره جست. جدای از روابط دوگانه کشورهای اسلامی با یکدیگر در زمینه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، خارج شدن سازمان کنفرانس اسلامی از انفعال و پید�� کردن رل محلل در ایجاد همگرایی کشورهای اسلامی کلید کار است. به نظر می‌رسد مؤسسات مختلف پژوهشی در کشورهای اسلامی می‌توانند طرح‌های عملی به این سازمان پیشنهاد بدهند و مطالبات کشورهای اسلامی از سازمان کنفرانس اسلامی باید بالا برود تا وجهه تخصصی سازمان فزونی یابد. چنانچه تعبیر کارشناسی این سازمان تقویت شود، به نظر می‌رسد حداقل امروز عزم کشورها بیشتر از دیروز در جهت همگرایی است.

7. رسانه‌های کشورهای اسلامی می‌توانند در جهت معرفی پتانسیل‌های کشورهای مختلف گام بردارند و ملت را از امکانات کشورهای اسلامی مطلع نمایند. امروز در بین ملل اسلامی، کشورهایی با پتانسیل قوی علمی و صنعتی ظهور یافته‌اند موقعیت‌های ممتاز ژئوتکنیکی کشورهای اسلامی می‌تواند در جهت تقویت یکدیگر بکار گرفته شود و همکاری‌های صنعتی، علمی کشورهای اسلامی را تسهیل نماید. به دلیل سابقه انفعال کشورهای اسلامی و وابستگی اقتصادی به غرب، عملاً پتانسیل‌های اقتصادی این کشورها در جهت صادرات ساماندهی کافی نیافته و از طرفی در زمینه بازاریابی کاستی‌های فراوانی دارند رسانه‌ها می‌توانند پل ارتباطی خوبی در این جهت باشند و امکانات کشورها را به یکدیگر معرفی نمایند.

امیدوارم این همایش آغاز حرکت نوینی در همگرایی کشورهای اسلامی باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات