صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۳:۳۵  ، 
کد خبر : ۲۶۵۹۷۱

تقریب مذاهب به معنای عقب‌نشینی از عقاید مذهبی نیست

مهدی عامری ـ مقدمه: «تقریب مذاهب اسلامی» بحثی است که تحولات اخیر جهان اسلام، اهمیت آن را بیش از پیش نمایان ساخته است. شاید بسیاری براساس انگاره‌های ذهنیِ شایع و ناخودآگاه، تقریب را صرفاً ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و راهبردی بدانند. اما حجت‌الاسلام احمد مبلّغی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، ماجرا را به گونه دیگری می‌بیند. او در سخنرانی خود در دومین اردوی آموزشی اتحادیه بین‌المللی امت واحده، با ارائه تعریفی از «تقریب مذاهب اسلامی» و بیان تفاوت کاربردی آن با «تبلیغ»، به دسته‌بندی شبهات مرتبط با آن پرداخت. گفتار پیش رو بخشی از سخنان ایشان در این جلسه است که تابستان گذشته برگزار شد.

منظور از تقریب مذاهب چیست؟

«تقریب مذاهب اسلامی» به فعالیت‌های نزدیک‌سازی گفته می‌شود که حاصل آن وحدت اسلامی است؛ در واقع وحدت، هدف تقریب است.

تقریب باید در سه حوزه انجام شود: علم، اخلاق و عمل؛ یعنی تقریب علمی، تقریب اخلاقی و تقریب عملی. تقریب عملی، مسائلی مانند سیاست، اقتصاد و ایجاد اتحادیه‌های امت اسلامی و همگرایی‌های سیاسی را شامل می‌شود. تقریب اخلاقی هم به این معناست که تعصبات، فحش و ناسزا و نگاه‌های سوءظن‌محور به دیگران را حذف کنیم تا یک امت واحد داشته باشیم. اما تقریب علمی به این معنا نیست که حرف‌های‌مان یکی شود، چون حتی حرف‌های دو مرجع تقلید شیعه هم کاملاً یکسان نیست و این نکته کاملاً طبیعی است. ما باید برای تقریب علمی مشترکات یکدیگر را که بسیار زیاد است شناسایی و برجسته کنیم، اختلافات را با یک قالب علمیِ مقارن و تطبیقی کنار هم بگذاریم و بحث کنیم و تجربه‌های یکدیگر را برای حل مشکلات جامعه اسلامی به کار بگیریم.

عقب‌نشینی از عقاید، برای تقریب مذاهب مضرّ است

تصور برخی بر این است که راه تقریب از اختفای برخی اعتقادات یا عقب‌نشینی از آنها می‌گذرد. درحالی که هرچه انسان اعتقادات مذهبی‌اش را برجسته‌تر مطرح کند، تقریب مذاهب فرصت بیشتر و بهتری برای ظهور پیدا می‌‎کند. عقب‌نشینی از اعتقادات نه تنها ظرفیتی ندارد، بلکه برای تقریب مضر است. البته منظور، اعتقادات مسلم است، نه اعتقاد انگاشته‌هایی که تصور می‌کنیم اعتقادند؛ برای نمونه شیعه به امامت و خلافت بلافصل معتقد است و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را خلیفه بر حق می‌داند. درحالی که سنی معتقد است که امامتی در کار نیست. شیعه و سنی باید اعتقادات علمی‌شان را با تمام قوا حفظ کنند و درعین حال وحدت داشته باشند.

پس بحث ما در اعتقاد نیست، بحث ما در سلوک است. برای نمونه کدام یک از جنگ‌های آن زمان، جنگ بین مذاهب بود؟ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) رو به همه جامعه فرمودند: «إنّما أنتم إخوانٌ علی دین الله، ما فرَّق بینکم إلّا خُبثُ السَّرائر؛ همانا شما برادران دینی یکدیگرید؛ چیزی جز درون پلید و نیت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.» ایشان نفرمودند: ما فرَّق بینکم إلّا المذهب، بلکه فرمودند: هوی و هوس عده‌ای مانند معاویه است که شما را از هم جدا کرده، بیایید وحدت داشته باشید.

وحدت امت اسلامی، یک راهبرد نیست، بلکه یک رکن رکین قرآنی است که به هر قیمتی باید ایجاد شود؛ چه دشمن باشد و چه نباشد. حتی اگر دشمن هم نباشد، در فضای اختلاف، ارزش‌ها لگدمال می‌شود و خودمان دشمن یکدیگر خواهیم شد و این بدتر از آن است که دشمن خارجی داشته باشیم.

وحدت اسلامی یعنی وحدت امت اسلامی

زمانی که بحث شیعه و سنی مطرح می‌‌شود، ما براساس یک ذهنیت اشتباه می‌خواهیم ثابت کنیم که کدام بر حق است. اما مسئله اینجاست که این بر حق بودن، یک امر علمی و اعتقادی است و ربطی به تقریب مذاهب ندارد. من هم می‌گویم که صرفاً یکی از مذاهب بر حق است و چون خودم شیعه هستم، معتقدم شیعه بر حق است؛ کما اینکه عالم اهل سنت هم معتقد است خودش بر حق است. پیغمبر (صلی‌الله علیه وآله وسلم) هم فرمود امت من 72 فرقه خواهند بود و یک فرقه‌شان بر حق است. اما آیا این نکته به این معناست که ما همه تعاملات را به عنوان امت واحد پیغمبر کنار بگذاریم و بگوییم چون یکی بر حق است پس بجنگ تا بجنگیم؟ این از کجای اسلام آمده؟ آیا زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) این‎طور بوده؟ حالا اگر طرف مقابل خواست، بیاییم گفت‌وگو کنیم؛ نه اینکه به اجبار روی بیاوریم. یک اعتقاد اشتباه در میان برخی از وهابیون و برخی از اهل سنت و نیز برخی از شیعیان وجود دارد که می‌گویند وحدت اسلامی به معنای وحدت بر حق است. بعد می‌گویند حق هم ما هستیم، پس دیگران باید از اعتقادات‌شان برای ایجاد وحدت دست بردارند! درحالی‎ که وحدت اسلامی یعنی وحدت امت اسلامی. اگر کسی مذهب خودش را در مقابل مذهب دیگری بر حق می‌بیند، نباید جامعه را آشفته کند، بلکه باید برادرانه بحث کند. به هرحال درست است که در حال حاضر شیعه و سنی در ایران رابطه خوبی دارند، اما در کل هنوز امت واحده اسلامی را ایجاد نکرده‌ایم.

ما باید احترام یکدیگر را حفظ کنیم و در عین دوستی و با رعایت شرایط لازم، گفت‌وگو کنیم. محل گفت‌وگو هم در کوچه و بازار نیست، در یک فضای آرام و علمی است؛ آن هم نه به صورت یک طرفه. سنی دلایل خودش را می‌آورد، ما هم دلایل خودمان را. یا یکی از ما قانع می‌شود، یا هیچ کدام قانع نمی‌شویم یا اینکه هر دو بخشی از حرف‌های‌مان را تعدیل می‌کنیم. البته این باز به معنای این نیست که سنی و شیعه استدلال‌شان را به صورت منطقی و بدون توهین در کتاب‌شان نیاورند. بلکه می‌توانند دلایل‌شان را در کتاب‌هایی مستدل و بدون توهین و بدون اینکه وحدت اسلامی را زیر پا بگذارند، بگویند؛ ولو یک طرفه باشد. اما نباید جریانی باشد؛ جریان شیعه‎‌سازی و جریان سنی‌سازی اشتباه است.

شبهاتی که با غرض یا بی‌غرض ترویج می‌شوند

عمر واژه «تقریب» به صد سال نمی‌رسد و به صورت طبیعی شبهاتی علیه آن وجود دارد. برای اینکه میان این دو دسته شبهه‌ای که نسبت به تقریب ایجاد می‌شود تفاوتی قائل باشم، دسته اول را ابهامات یا به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مبهمات تعریف می‌کنم. این دسته شامل سؤالاتی است که بار منفی ندارد و قابلیت طرح و پرسش را دارد. اما دسته دوم را که دست‌هایی پشت آن وجود دارد که به عنوان یک جریان، تقریب را مورد چالش قرار دهند، به شبهات تعبیر می‌کنم.

ابهامات و شبهات علیه تقریب را می‌توان به صورت دیگری هم تقسیم‌بندی کرد. یک دسته ابهامات و شبهات برگرفته از خاستگاه تفکر شیعی است؛ چراکه شیعه به دلیل اعتقاداتش، گاهی اشکالات، ابهامات یا حتی شبهاتی نسبت به تقریب دارد. حتی ممکن است گروهی از شیعیان، تقریب را دچار ابهام ببینند و وظیفه خود را در شبهه‌افکنی نسبت به آن بدانند؛ یعنی از ابهام به شبهه‌افکنی برسند. بنابراین قوام این دسته از ابهامات و شبهات جز با قبول معتقدات شیعی شکل نمی‌گیرد. بخش دیگری از شبهات علیه تقریب، برخاسته از تفکر اهل سنت است و با داشتن چنین تفکری قابل فهم است. بخش دیگری از شبهات نسبت به تقریب هم، برخاسته از وهابیت است. یعنی اگر کسی وهابی باشد، این شبهات برای او معنا پیدا می‌کند. اما یک بخش دیگر از شبهات علیه تقریب، از یک خاستگاه فرامذهبی و فراطایفه‌ای و بیشتر علمی است؛ یعنی ممکن است شبهه‌ای را یک شیعه نه به عنوان شیعه، بلکه از یک موضع فراتر از شیعه داشته باشد و همین شبهه را یک سنی یا حتی یک بلامذهب ـ یعنی کسی که می‌گوید ما خوبی‌های هر مذهبی را می‌گیریم و بدی‌های هرکدام برای خودشان ـ هم داشته باشد؛ مانند این شبهه که گفته می‌شود «شیعه و سنی یک تاریخ طولانیِ نزاع فکری و عملی را پشت سر دارند. با وجود این اختلافِ متراکمِ طولانیِ رسوب یافته و رسوخ یافته در تاریخ، ایجاد تقریب اینها به یکدیگر، امر ناممکن یا سختی است.»

هر شبهه‌ای که علیه تقریب مطرح می‌شود، ما باید ابتدا خاستگاه آن را مشخص کنیم که از خاستگاه شیعی است یا سنی یا وهابی یا فرامذهبی یا اسلام بلامذهبی؟ بعد باید با توجه به آن خاستگاه و ذهنیت مربوط به آن پاسخ بدهیم.

سنیها تکفیری نیستند

ما گاهی نادانسته و به دلیل جهل، تصور می‌کنیم که مرز میان وهابیت و اهل سنت، مرز رقیقی است و درنتیجه اینها را یکی می‌بینیم. اما اهل سنت تکفیری نبوده و غیر از وهابی‌ها هستند. کم نیستند اهل سنتی که از حیث فکری با اساس وهابیت مخالفند. وهابیت مذهبی نیست که از آغاز اسلام یا قرن دوم همپای مذاهب دیگر بوده باشد، بلکه صرفاً گروهی است که اسلام را با قرائت خاصی تفسیر می‌کند؛ چه از حیث اعتقادی، چه از حیث سلوکی، چه از حیث اخلاقی و چه از حیث تعریف مفاهیمی مانند وحدت اسلامی. اتفاقاً برخی از شیعیان که این دو را در ذهن‌شان یکی می‌گیرند و این ذهنیت را در رفتارشان هم وارد می‌کنند، یا حتی برخی که صرفاً در ذهن‌شان چنین تصوری دارند، اما براساس آن عمل نمی‌کنند، به وهابیت خدمت کرده و آن را تقویت می‌کنند.

البته در صورتی که آب را گل‌آلود کنیم، دیگر هیچ چیز شفاف نیست. در فضای زلال است که انسان نمی‌تواند دست به هر کاری بزند. اگر آب را گل‌آلود کردیم، چشم‌ها را از دیدن باز داشتیم، وهابیت جلودار می‌شود و ماهی‌ها را بهتر می‌گیرد. در این شرایط، بسیاری از اهل سنت هم مانند ماهی‌هایی که به راحتی به دام نمی‌افتند، گرفتار می‌شوند. پس اگر دیدید یک عالم سنی در فتوایی شیعیان را تکفیر کرد یا فتوای ضدّوحدت داد، به دلیل این است که فضا مه‌آلود است و او هم به دام افتاده است. کسی که چنین فتوایی می‌دهد، یا وهابی است، یا متأثر از وهابیت؛ هرچند خودش بگوید وهابی نیست. اما معنای چنین فتوایی این نیست که همه اهل سنت، تکفیری هستند. ما در مجامعی که می‌رویم تکفیر را تحریم می‌کنند؛ برای نمونه در مجمع فقهی جدّه، همه اهل سنت اجماع کردند و تکفیر را تحریم کردند؛ به طوری که یک وهابی هم که آنجا بود، جرئت مخالفت پیدا نکرد.

البته به نظر من، ما باید با بخش‌هایی از وهابیت از سر وحدت اسلامی وارد مذاکره شویم و کوشش کنیم ندای وحدت‌مان را به گوش آنها هم برسانیم؛ چون همه وهابی‌ها در یک سطح نیستند. در واقع دو نکته کلیدی درباره وهابیت وجود دارد؛ اول اینکه وهابیت، گروه‌بندی‌های مختلفی دارد؛ برخی از آنها در حال تجدید نظر هستند، بخشی از آنها هم پوسته و ظاهری از وهابیت را نگه داشته‌اند و بخشی از آنها که جمود فکری دارند و در برخورد با مخالفان‌شان چه شیعه و چه اهل سنت شدت عمل دارند، در صف اول وهابیت قرار دارند. این درست مانند اخباری‌های شیعی است که در یک سطح نبودند؛ بلکه درعین حال که تندروانی داشتند که به هیچ صراطی مستقیم نبودند و مجتهدین را کاملاً نفی می‌کردند، برخی‌شان هم معتدل بودند. اصولاً جریان‌های متجمّد فکری با گذشت زمان متعادل‌تر می‌‌شوند. اگر ما به همه گروه‌های وهابیت یکسان نگاه کنیم، عمر وهابیت را طولانی می‌کنیم و اگر تفکیک بکنیم، اجازه می‌دهیم روند طبیعی اضمحلال وهابیت پیش برود.

دوم اینکه حتی‌المقدور نباید جریان اجتماعی علیه وهابیت ایجاد کنیم، بلکه باید جریان علمی ایجاد کنیم و همه شرایط علمی را هم رعایت کنیم و آنها را هم به کارزار بکشانیم. البته بخش‌های متشدّد آنها هیاهوهایی علیه ما دارند و به هیچ صراطی مستقیم نیستند که الگوی ما در چنین جایی «و جادِلهم باللتی هی أحسن» است. اما در کل تا می‌توانیم باید با حکمت و موعظه و حسنه وارد شویم و همچنین با برجسته کردن این نکته که وهابیت جریان‌های گوناگونی دارد، می‌توانیم به تقریب کمک کنیم.

تقریب مذاهب اسلامی شیوه‌های مختلفی دارد که یکی از وظایف ما شناسایی این شیوه‌هاست. یکی از بهترین مدل‌ها که عناصر و ویژگی‌های خوبی دارد، شیوه مرحوم شیخ محمدحسین کاشف‌الغطا است. چند وقت پیش که من به کتابخانه‌شان در نجف رفته بودم، در میان نامه‌های ایشان نامه‌ای پیدا کردم که خطاب به رئیس وهابیت آن زمان نوشته بود و او را به وحدت اسلامی و تقریب مذاهب اسلامی دعوت کرده بود. شیخ او را به گفت‌وگو برای حل اختلافات هم دعوت کرده بود و این نگاه عمیق برای من خیلی جالب بود که ما امروز نیازمند گسترش آن هستیم. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات