تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۲  ، 
کد خبر : ۲۶۷۴۸۹
بررسی ساختار قدرت و کیش شخصیت در کره شمالی پس از مرگ کیم جونگ ایل و واگذاری قدرت به نسل سوم

جوچه یا پادشاهی کمونیستی؟!


مهرداد خدیر

در سالی که فرزند معمر قذافی، آرزوی به ارث بردن قدرت سیاسی را به گور برد و همراه پدرش مدفون شد و جمال مبارک نیز به جای این حاکم شود در کنار پدرش – حسنی مبارک – و در قفس محاکمه شد، آیا «کیم جونگ اون» 26 ساله را می‌توان استثنایی بر قاعده سال 2011 دانست چرا که قدرت را از پدر – کیم جونگ ایل – و در سرزمین مرموز کره شمالی به ارث برده است؟ با این که پدر او نیز، قدرت را از کیم ایل سونگ بنیان‌گذار «جمهوری دموکراتیک خلق کره» به ارث برده بود. دست کم درباره او این توجیه وجود داشت که از یاران و نزدیکان پدرش بوده و انتخاب او را می‌توانستند به حزب حاکم – کارگران – نیز نسبت دهند. اما تعیین جانشین بعدی و ژنرال شدن یک شبه جوانی که سیمایش به کودکان دبستانی می‌ماند از آن دست اتفاق‌هاست که عنوان «جمهوری دموکراتیک خلق کره» را در حد یک مضحکه تقلیل داده است.

چه، نه آیین کمونیسم و نه جمهوریت، هیچ یک بر انتقال موروثی قدرت صحه نمی‌گذارند و اگر واقعاً این جوان بی‌تجربه به صرف «کیم» بودن و نواده اولی و فرزند دومی شناخته شدن در راس حکومت کره شمالی قرار گرفته باشد، انگار که تاجی از داس و چکش بر سر گذاشته است! اما آیا می‌توان، حکومت کره شمالی را کمونیستی دانست در حالی که بیشتر، پلیسی است و با یک ایدئولوژی منحصر به فرد و نه الزاماً کمونیسم اداره می‌شود و نه کیم ایل سونگ و نه کیم جونگ ایل به مرور دیگر اصراری بر تمایل به سوسیالیسم از خود نشان نمی‌دادند؟ اما اگر ایدئولوژی این حکومت مخوف و مرموز که در قرن بیست و یکم نیز دوام آورده، کمونیستی نیست، پس چیست و چرا به کمونیسم شهره است؟

اشتهار به پیروی از مسلک کمونیسم از آن روست که جمهوری دموکراتیک خلق کره در قسمت شمالی شبه جزیره کره برپا شد که تحت تسلط ارتش سرخ اتحاد شوروی بود و خود کیم ایل سونگ نیز بر پایه عقاید کمونیستی به مبارزه با نیروهای اشغال‌گر ژاپنی پرداخت و در این راه حتی ناگزیر از گریز به خاک شوروی در سال 1940 شد و در همان‌جا بود که کیم جونگ ایل از همسر دوم او متولد شد چرا که همسر اول کیم ایل سونگ را ژاپنی‌ها به اسارت درآورده بودند. کیم اول تا سال 1945 در شوروی ماند. اگر هیتلر به شوروی حمله نبرده بود و چرچیل هم دشمنی با شوروی را فراموش نمی‌کرد و به یاری روس‌ها از طریق ایران نمی‌شتافت و شوروی نیز نقش قابل توجهی در شکست آلمان هیتلری ایفا نمی‌کرد، چه بسا در قامت یک فاتح نمی‌توانست پس از جنگ سهم‌خواهی کند. یکی از سهم‌ها تاسیس یک حکومت کمونیستی در شبه جزیره کره بود و از این پس رقابت آمریکا و شوروی در قالب دو ماکت کره جنوبی و کره شمالی در این شبه جزیره جلوه می‌کرد.

در این وضعیت بود که کیم ایل سونگ رویای متحد کردن دو کره اما تحت لوای خود را نیز در سر می‌پروراند و اگر دخالت آمریکا نبود چه بسا موفق هم می‌شد و جالب این که هنوز هم دو کره حتی بر روی کاغذ در حال صلح نیستند و جنگ آنان تنها از بیم تسری به رویارویی آمریکا و شوروی پایان یافت و پیمان صلح به مفهوم رایج حقوقی امضا نکردند. کیم ایل سونگ از 1948 تا 1994 بر سر قدرت بود و بر سریر آن نشسته و از این 46 سال تنها در 9 سال آخر و بیشتر چهار سال پایانی احساس می‌کرد حامی یا برادر بزرگ‌تر را از دست داده است.

هر چند کمک‌های شوروی به کره شمالی در دوران میخاییل گورباچف کاهش یافت اما به تمامی قطع نشد اما در چهار سال آخر حکومت کیم ایل سونگ دیگر شوروی وجود خارجی نداشت که کمک کند. چرا که بوریس یلتسین در یک بازی بسیار ماهرانه و زیرکانه با گورباچف توافق کرد که خودش رییس‌جمهوری فدراسیون روسیه باشد و گورباچف رییس‌جمهوری اتحاد جماهیر شوروی ولی بعد خود یلتسین با سران سه جمهوری دیگر توافق کردند که دیگر اتحاد جماهیر در کار نباشد و از آن پس گورباچف رییس‌جمهوری اتحادیه‌ای بود که وجود خارجی نداشت و چاره‌ای جز استعفا پیش رو ندید که به منزله فروپاشی این امپراتوری هفتاد و سه ساله هم بود.

کیم ایل سونگ اما بدون شوروی هم طاقت آورد و در 1994 و چهار سال پس از آن که اتحاد شوروی از صفحه روزگار محو شده بود درگذشت و قدرت را به فرزندش سپرد که در همان شوروی و در روستایی دور افتاده به دنیا آمده بود. اما آنها این حقیقت را از مردم پنهان می‌کردند و درباره محل و سال تولد کیم جونگ ایل توضیح نمی‌دادند چرا که اشاره به سال تولد، اعتراف به زاده شدن او در خاک شوروی هم بود. از این رو به افسانه‌سازی روی آوردند و این قصه را ساختند که کیم دوم در نقطه‌ای نامعلوم و در پی صاعقه‌ای مهیب پا به دنیای ما گذاشته است! از آن دست افسانه‌ها پدر و مادرها برای کودکان خود می‌سازند. هنگامی که آنان درباره چگونه به دنیا آمدن‌شان می‌پرسند و محظورات اخلاقی و ملاحظات اجتماعی مانع از توضیح علمی شکل تکثیر نسل و تولد نطفه می‌شود.

اما کیم اول و کیم دوم اگر کمونیست نبودند پس چه بودند؟ کیم اول مایل نبود مانند کشورهای اروپای شرقی وابسته به شوروی شناخته شود و از این رو اندک اندک درصدد ترویج ایدئولوژی خود برآمد که به «برنامه جوچه» شهرت یافت. منظور از «جوچه»، استقلال و خودکفایی و خوداتکایی است. او اول بار در نطقی در 1955 از «جوچه» سخن گفت اما تبدیل آن به ایدئولوژی حکومتی در یک پروسه زمانی اتفاق افتاد. کیم اول در سال 1955 سه اصل بنیادین «جوچه» را این‌گونه بیان کرد: «استقلال در سیاست، خودکفایی در اقتصاد و خوداتکایی در دفاع ملی».

ایدئولوژی «جوچه» یا خوداتکایی کره شمالی اول بار توسط آقای هاشمی رفسنجانی و در خطبه‌های نماز جمعه تهران در دهه به مردم ایران معرفی شد. در آن سال‌ها، این کشور یکی از متحدان و تامین‌کنندگان سلاح و خصوصاً موشک برای جمهوری اسلامی ایران در جنگ علیه عراق به حساب می‌آمد و البته بعدتر ایران توانست در صنایع موشکی از صرف مشتری کره شمالی بودن خارج شود و اکنون در این زمینه صاحب فناوری شده است.

هاشمی رفسنجانی از این که دیده بود کیم ایل سونگ به جای تاکید بر کمونیسم، خوداتکایی را توضیح می‌دهد و تبیین می‌کند که بار ضدمذهب و حتی جنبه فلسفی نداشت به وجد آمده بود و همین احساس را در خطبه‌های نماز جمعه شرح می‌داد. با این حال در توصیف شیوه حکومت کیم ایل سونگ و بعدتر نیز فرزند او، «جوچه» برای مردم دنیا چندان مفهوم نیست و شاید اصطلاح «حکومت استالینیستی» مناسب‌تر باشد. با این حال تلویزیون دولتی کره شمالی در اطلاعیه رسمی قرائت شده به مرام جوچه اشاره کرد: «مهار ارابه انقلاب عظیم کره را اینک کیم جونگ اون در دست دارد که وارث کبیر آرمان‌های انقلاب و مرام خوداتکایی (جوچه) کشور، ارتش و خلق ماست و رهبری داهیانه او تضمین‌‌کننده پی‌گیری اهداف انقلاب در خلال نسل‌های متوالی است. اهدافی که کیم ایل سونگ پایه گذاشت و کیم جونگ ایل به سوی پیروزی هدایت کرد.»

اما از کدام «انقلاب» صحبت می‌کنند؟ مگر جز این است که ژاپنی‌ها شبه جزیره کره را اشغال کرده بودند و تاسیس کره شمالی در پی تسلط ارتش شوروی بر بخش شمالی صورت پذیرفت و اگرچه مبارزه و مقاومت در قبال با نیروی خارجی بود، اما انقلابی در کار نبود؟ اگر هم انقلابی در کار بود با استقرار «حکومت جمهوری دموکراتیک خلق کره» به نظام مستقر تبدیل شد کما این که کیم ایل سونگ نیز رییس‌جمهوری خوانده می‌شد. هر چند که این لقب را با مرگ او متوقف کردند و او را اولین و آخرین رییس‌جمهوری خود خواندند و برای کیم دوم ترجیح دادند عبارت «رهبر دوست‌داشتنی» را به کار ببندند. برای کیم سوم هم اصطلاح «وارث کبیر» را وضع کرده‌اند. اطلاق صفت «کبیر» معمولاً برای سرسلسله‌ها به کار می‌رود و بعدی‌ها ترجیح می‌دهند که «کبیر» منحصر به بنیان‌گذار باشد اما از آنجا که همه چیز در کره شمالی غیرعادی و عجیب است برای جبران کوچکی و صغرسن کیم سوم، به او «وارث کبیر» می‌گویند! کاش یکی بود و از بین آن جمعیت روبات‌گونه توضیح می‌داد که مگر وارث هم کبیر و صغیر دارد؟ در بررسی ساختار حکومت کره شمالی و در شصت و چهارمین سال عمر آن نکات دیگری را نیز می‌توان یادآور شد:

ایدئولوژی

همان‌گونه که توضیح داده شد نوع حکومت در این سرزمین‌ حتی با کمونیسم اعم از مدل‌های روسی و چینی نیز قرابت ندارد و اطلاق صفت کمونیستی یکی به خاطر پیشینه کیم اول در دوران مبارزه و دیگری تحت الحمایه بودن اتحاد شوروی در عصر جنگ سرد است. حال آن که حکومت‌های کمونیستی هرگز موروثی نیستند و حتی فیدل کاسترو نیز که قدرت را به برادر خود – رائول – واگذاشت به صرف برادری نیست و سال‌هاست که او در کنار رهبر کوبا دیده می‌شود. دیگر این که در حکومت‌های کمونیستی حزب تصمیم می‌گیرد اما کره شمالی به شدت به کیش شخصیت مبتلا شده است به گونه‌ای که از جوچه یا خوداتکایی ادعایی کیم اول به عنوان «کیم ایل سونگ ایسم» هم یاد می‌شود. کیش شخصیت، عارضه‌ای است که هر دیکتاتوری به آن مبتلا شود مذهب یا ایدئولوژی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

چه مثل محمدرضا پهلوی داعیه داشته باشد که و نظر کرده حضرت قائم است:‌ «در کودکی دو بار به من الهام شده است. یک بار در پنج سالگی و بار دوم در 6 سالگی. در نخستین بار من حضرت قائم را دیدم که بنا بر مذهب ما غایب شده است تا روزی بازگردد و جهان را نجات دهد. در آن روز من دچار یک حادثه شدم و روی یک صخره افتادم و این او بود که مرا نجات داد. او خود را میان من و صخره جا داد. من این را می‌دانم زیرا او را دیده‌ام. نه در رویا. در واقعیت. واقعیت مادی؟ می‌فهمید؟ من او را دیدم و کسی که همراه من بود او را ندید و کسی جز من نمی‌بایستی او را ببیند. زیرا... آه می‌ترسم که منظورم را درک نکنید.»

این سخنان برای خبرنگار (اوریانا فالاچی) قابل درک نبود. نه به خاطر این که درباره اسلام و شیعه 12 امامی یا امامیه کم می‌دانست که به این خاطر که ایدئولوژی فرد مبتلا به کیش شخصیت همان کیش شخصیت در نظر می‌آید و از این روست که اصطلاح «کیش» یا «آیین» را در این باره به کار می‌برند. این که «قرآن» به پیامبر گرامی اسلام یادآور می‌شود که تصریح کند او بشری است مثل تمامی آدمیان دیگر و تنها تفاوت او در این است که به او وحی می‌شود، برای جلوگیری از ابتلا به کیش شخصیت است. حتی هنگامی که از نابینایی روی برمی‌گرداند این رفتار تایید نمی‌شود. هنوز هم بسیاری از مسلمانان مایل نیستند که باور کنند آیه «عبس و تولی» و سوره‌ای که به نام همین «عبس» یا ترش‌رویی شناخته می‌شود مربوط به این داستان است: «چهره در هم کشید و روی برتافت.

مرد کور و فقیری در مجلس او آمد. تو چه می‌دانی شاید مراجعه به تو و پرسش از آیه‌ها باعث پاکی و پرهیزگاری او شود؟» قرآن نه امتیاز ویژه‌ای به پیامبر گرامی می‌دهد و نه می‌پذیرد او خود را از مواهب دنیا محروم سازد و در سوره تحریم، تصریح می‌کند: «ای پیامبر، چرا چیزی مثل عسل را که خداوند بر تو حلال کرده و به ملاحظه خوشایند همسرانت بر خود حرام می‌کنی؟»

وقتی مردان برانگیخته از جانب قدرت برتر الهی نمی‌توانسته‌اند از خود و درباره خود بگویند، آدم‌های این زمینی چگونه خود را عین حقیقت معرفی می‌کردند؟  می‌توان گفت در کره شمالی، به مرور، کیم ایل سونگ به مرور به خدای مردم تبدیل شد و اکنون نیز بر مجسمه او سر به خاک می‌سایند! وجه تناقض‌آمیز قضیه این است که مرام‌های مارکسیستی آمده بودند تا مردمان را از آنچه افیون می‌پنداشتند برهانند و خود تبدیل به همان افیونی شدند که پرهیز می‌دادند. در خاور دور مذهب رایج یا آموزه‌های کنفسیوس است یا تعالیم بودا. در کره جنوبی البته در دهه‌های اخیر مسیحیت رواج بسیار پیدا کرده و از این نظر نیز به فرهنگ آمریکایی نزدیک شده‌اند. در کره شمالی اما عملاً به جای کنفوسیوس یا بودا که به هر رو مذهب به حساب می‌آیند و مطلوب یک نظام سیاسی منکر مذاهب نبودند پرستش خود کیم ایل سونگ و نه حتی جوچه ادعایی وی رواج یافت.

مردمان نگون‌بختی که هر صبح برای کیم اول دعا می‌خوانند و تا مجسمه غول‌پیکر او را می‌بینند سجده می‌کنند و بیش از آن که در حال عملی سیاسی باشند رفتاری مذهبی و ایدئولوژیک از خود بروز می‌دهند. به عبارت دیگر در کره شمالی آن بخش از آموزه‌های کنفوسیوس که به شدت مبتنی بر اطاعت است مورد سوءاستفاده سیاسی قرار می‌گیرد. در ژاپن و چین اما این باور در خدمت نظم و انضباط در کار قرار دارد. هیچ نژادی به اندازه نژاد زرد، متعهد به رعایت سلسله مراتب و اطاعت از دستور مافوق نیست. در ژاپن هم «ساچو» که همان سر کارگر یا سرپرست کارگاه است برای کارگران، نقش خدا را ایفا می‌کند که از آن باید اطاعت و تبعیت محض داشته باشند و به همین خاطر در تاریخ، پولادین‌ترین انضباط را به ارتش ژاپن نسبت می‌دهند.

تعالیم کنفوسیوس که در عین حال سلحشور و اقتصاددان و معلم اخلاق هم بود بیش از هر موضوع دیگر بر اطاعت در طول سلسله مراتب تاکید دارد و اساس رفتار انسانی را اطاعت از بزرگ‌تر و بالادست می‌داند و هر چه فرد بزرگ‌تر و هر چه مقام او بالاتر باشد اطاعت از او هم واجب‌تر می‌شود. این مقام و این بزرگی تا آنجا بالا می‌رود که به خداوند می‌رسد. اما در همین آموزه‌ها، نیز بزرگ مطلق و بالادست نهایی که پیروی و اطاعت از او مطلق است خداوند است نه آدمی و دلیل نظم و نظم‌پذیری و سلسله مراتب مدیریتی در نژاد زرد نیز همین است. اما ژاپن و چین و کره جنوبی آموزه‌های کنفوسیوس را در خدمت تولید و رشد اقتصادی قرار داده‌اند به گونه‌ای که ژاپن و چین به دو غول اقتصاد دنیا تبدیل شده‌اند و کره جنوبی نیز از دیگران پیشی گرفته است.

در کره شمالی اما از یک طرف مذهب و آیین کنفوسیوس و بودا را انکار کردند و به جای آن مرام جوچه یا خوداتکایی را نشاندند و از سوی دیگر از آن باور به سلسله مراتب برای نشاندن کیم ایل سونگ به جای خدا استفاده و در واقع سوءاستفاده کردند. مردمی که به کنفوسیوس باور دارند و در عین حال خدا را قدرت مطلق می‌دانند، در چنبره جهل گرفتارند یا مردمانی که به جای آسمان خراش مجسمه آقای کیم ایل سونگ را باید هر روز نظاره کنند و در برابر آن زانو بزنند؟ پس از منظر ایدئولوژی می‌توان گفت که حکومت کره شمالی با همه داعیه ضدیت با ایدئولوژی در واقع ایدئولوگ‌تر از کره جنوبی و دیگر حکومت‌هاست. منتها به جای خدا و کنفوسیوس، استالینیسم و در واقع کیم ایل سونگ ایسم را نشانده بود.

اقتصاد و معیشت

با این که در سال‌های اخیر گزارش‌های مختلفی درباره فقر و قحطی و گرسنگی در این سرزمین و حتی مرگ میلیون‌ها نفر از مردم کره شمالی شنیده‌ایم اما چند واقعیت را نباید از نظر دور داشت. یکی این که هیچ یک از این گزارش‌ها کاملاً به تایید نرسیده است و همان‌گونه که نمی‌توان به تبلیغات رژیم‌های استبدادی اعتماد کرد اما در مقابل و در غیاب رسانه‌ها نیز امکان تایید قطعی گزارش‌های مربوط به این جوامع وجود ندارد. در ماه‌های اخیر دیدیم که ممانعت از سفر خبرنگاران به سوریه در عمل به زیان حکومت بشار اسد تمام شده است چرا که در غیاب رسانه‌های مستقل و دموکراتیک، شایعات نیز حکم اخبار موثق را پیدا کنند.

درست است که در کره شمالی به رفتارهای سخیفی چون احداث یک دهکده مصنوعی با اشتغال و زندگی دروغین یک مشت مامور امنیتی برای فریب دادن گردش‌گران درباره نوع زندگی مردم نیز دست زدند اما در مقابل همه تبلیغات رسانه‌های غربی درباره وضع اقتصادی و معیشت در این کشور نیز درست و غیرقابل خدشه نیست.

چگونه می‌توان باور کرد که یک کشور فقیر و گرسنه و قحطی زده از عهده تامین مخارج ارتش 1/5 میلیون نفری خود برآید و این ارتش نیز در نهایت نظم که شاید در هیچ جای دیگر دنیا و حتی اتحاد شوروی سابق نیز مشابهی نداشته باشد رژه و عملیات مختلف برگزار کند و دست به آزمایش‌های موشکی هم بزند؟ دست کم باید پذیرفت که تا سال 1990 که تحت حمایت شوروی بودند وضعیت فاجعه‌باری نداشتند کما این که مقامات ایرانی که در دهه اول جمهوری اسلامی به پیونگ یانگ سفر می‌کردند هیچ یک سخنی از فقر فاقه نمی‌گفتند و بیشتر دستاوردهای فنی و نظامی را می‌ستودند.

از نیمه دهه 90 و با روی کار آمدن کیم جونگ ایل که با فروپاشی اتحاد شوروی و انزوای بیشتر کره شمالی همراه بود اوضاع برای کره شمالی سخت و دشوار شد. اتفاقی که به شکل دیگر برای فیدل کاسترو و کوبا هم رخ داد اما کوبا به اندازه کره شمالی منزوی نبود و درهای کشور را به روی توریست‌ها گشود. ثانیاً کاسترو واقعاً برآمده از یک انقلاب مردمی است و هم‌چنان محبوب و اگرچه شاهد اعمال دیکتاتوری و غیبت دموکراسی در این سرزمین هستیم اما درباره کاسترو نمی‌توان اصطلاح کیش شخصیت را به کار برد و کاستروییسم جانشین کمونیسم نشده است. در حالی که مردم کره شمالی آن قدر که کیم اول و کیم دوم و کیم سوم را می‌شناسند شاید مارکس و لنین و حتی استالین را نشناسند.

دیدگاه مردم

در این که مردم کره شمالی واقعاً به حکومت خود علاقه‌مند هستند یا نه نیز اتفاق‌نظر وجود ندارد. هر چند که حکومتی که به مردم خود اتکا داشته باشد از برپایی انتخابات آزاد و فعالیت احزاب و نظارت مطبوعات و نشر افکار نخبگان نمی‌هراسد اما از سوی دیگر نمی‌توان اشک و ناله‌های مردمی را که برای از دست دادن کیم جونگ ایل عزادار به نظر می‌رسیدند ساختگی دانست. اما باید در نظر داشت که این واقعیت، قطعاً تمام واقعیت نیست. از هر پنج شهروند کره شمالی یکی عضو ارتش یا نهادی پلیسی و امنیتی است. ضمن این که شاید تنها 20 درصد جامعه کره شمالی با خارج از کشور ارتباط دارد و مشهورترین مثال همان پرسش درباره یخچال از عضو تیم ملی فوتبال کره شمالی در مسابقات جام جهانی گذشته است که گفته بود «می‌دانم جایی است که آب در آن خنک می‌شود اما ضررهایی هم دارد!»

شاید بهترین تصور از کره شمالی را «Google earth» از بالا مخابره کرده باشد. بخش شمالی شبه جزیره کره (کره شمالی) تاریک است و بقیه روشن. در آن بخش تاریک تنها یک نقطه روشن است که همان پیونگ یانگ است. چرا که غیر از پایتخت بقیه نقاط معمولاً در بی‌برقی و تاریکی به سر می‌برند. استبداد، تاریکی می‌آورد ولو بی‌برقی نیاورد. به مصداق عشق کور است به جای عشق، کور می‌کند می‌توان گفت استبداد، تاریک است خاصه در شکل جوچه‌ای و «کیم»‌ی آن در کره شمالی. چرا که هیچ‌کس و با هیچ توجیهی حق ندارد اکسیژن هوا را بمکد.

در این که کره جنوبی با حمایت و سرمایه‌گذاری آمریکا و به عنوان ویترین سرمایه‌داری در مقابل نظام کمونیستی تقویت شد تردیدی نیست اما اکنون و 60 سال پس از دو پاره شدن شبه جزیره می‌توان گفت: کره جنوبی همه چیز دارد الا سلاح هسته‌ای و خانواده کیم ایل سونگ و کره شمالی هیچ چیز ندارد الا سلاح هسته‌ای و خانواده کیم ایل سونگ و حالا کیم جوان که مدتی در سوییس درس خوانده و با 4 زبان آشناست آیا می‌خواهد به روش پدرش مردم را از دنیا دور نگاه دارد یا دریچه‌ها را به روی آنها می‌گشاید؟ و آیا اساساً او چنین توانی خواهد داشت یا بازی در دست ژنرال‌هایی است که تاح را بر سر او گذاشته‌اند تا چهره بیرونی حکومت کره شمالی هم‌چنان با کیم‌ها شناخته شود و خود دست در کار اعمال قدرت خویش هستند و می‌دانند که نه آمریکا به لحاظ اقتصادی و نظامی می‌تواند به آنها ضربه وارد کند و نه اگر چنین اراده‌ای داشته باشد چین اجازه می‌دهد که در نزدیکی او چنین اقدامی صورت پذیرد.

درباره کیم جونگ ایل می‌‌گفتند فیلم بین حرفه‌ای است و سینما را می‌شناسد، در گلف و بسکتبال رقیب نداشت و در یک بازی رکورد خیره‌کننده‌ای در گلف بر جای گذاشت، اهل عیش و نوش و شراب فرانسوی بود و در عین حال مردم خود را مطیع و گوش به فرمان می‌خواست. کیم جوان چه؟ همان نمایش و تظاهر را ادامه می‌دهد کره شمالی را هم‌چنان به مثابه یک کابوس نگاه می‌دارد؟ یادمان باشد،‌ کره شمالی هیچ نداشته باشد بمب هسته‌ای و موشک‌های دوربرد دارد و بعید است این امتیاز را از دست بدهند ولو به بهای نان. اما آیا این دستاوردهای نظامی برای مردم نیازمند به آموزش و بهداشت و تفریح و ورزش و اقتصاد پیشرفت، آب و نان می‌شود؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات