تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۵  ، 
کد خبر : ۲۶۸۳۹۵

نگهبانان جمهوريت و اسلاميت نظام (بخش اول)


محمدكاظم انبارلويي / anbarloee.ir

تاريخ صد ساله اخير ايرانيان را كساني نوشتند كه از آدميت سردر نمي‌آوردند اما نام آدميت بر خود گذاشته بودند! اين جماعت سر در آخور سمومات فكري مدرنيسم داشتند و در شبكه‌هاي فراماسونري از قدرت‌هاي آن روز جهان بويژه انگليس خط مي‌گرفتند. قبل از قيام مشروطه، علماي شيعه دو سيلي به امپرياليسم آن روزگار زدند؛ يكي در قصه واقعه قرارداد رژي و ديگري در قصه غائله قرارداد توتون و تنباكو بود. هر دو قرارداد را كارشناسان خبره اقتصادي در ايران و جهان معادل فروش كل ايران به ثمن‌بخس مي‌دانستند.

علماي بيدار شيعه حتي در برابر هجوم سازمان يافته جريان فكري غرب، هوشمندي‌هايي داشتند و در غائله فتنه‌ باب و بهائيت ايستادند و نگذاشتند غرب با اسلام‌ مالي كردن تفكرات مدرنيسم، ايدئولوژي‌هاي ضدخدايي خود را به مردم تحميل كند. از اين ميان فرق خونين آيت‌الله ملامحمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث در قزوين شاهد اين پايداري و بيداري است.

قيام مشروطه كه آغاز شد علما مي‌دانستند كه چه مي‌خواهند. اما انگليس با سوزنباني فكري برخي توسط جريان منحط روشنفكري ضدديني آن را از مسير اصلي ‌كه  مشروطه مشروعه بود منحرف كرد.

انگليسي‌ها با دوگانه بازي "مشروطه- استبداد"، "استبداد- آزادي" صورت اختلافات رهبران نهضت را در نگاه مردم تحريف مي‌كردند.

همزمان با بست‌نشيني علما در حرم حضرت عبدالعظيم، ديگ‌هاي پلو در سفارت انگليس برپا شد و عملا دو خط فكري متفاوت در مشروطه به وجود آمد.

مشروطه‌ اي كه انگليسي‌ها مطرح مي‌كردند شروطش احكام منحط مدرنيته بود. آزادي‌اي كه انگليسي‌ها سخن از آن به ميان مي‌آوردند نه در برابر استبداد بلكه در برابر احكام شرع مقدس اسلام بود. بعد يك مشت به اصطلاح روشنفكر زبان‌بسته را با خود به مسلخ بردند. زبان آنها وقتي باز مي‌شد كه از سفارت دستور مي‌گرفتند.

بعدها مردم و انقلابيون پس از فروكش كردن گردوخاك مشروطه، ظهور استبداد رضاخاني را ديدند و فهميدند اصلا اين آزادي عين استبداد و به معناي رها شدن از احكام مقدس اسلام است.

علماي بزرگ اسلام متوجه اين مسير انحرافي بودند لذا از اول پرچم مخالفت با آن را برافراشتند. آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري در تهران، آيت‌الله ميرزامسعود شيخ‌الاسلام در قزوين و آيت‌الله سيدعبدالحسين لاري در استان فارس ايستادند تا از اين كلاهبرداري سياسي پرده بردارند.

انگليسي‌ها يك فهرست از علماي بيدار داشتند كه توسط "مجاهدين" - بخوانيد عمال خود انگليس- آنها را اعدام مي‌كردند.

قبل از فتح تهران و اعدام شيخ‌ فضل‌الله نوري در ميدان توپخانه وقتي مجاهدين به قزوين مي‌رسند آيت‌الله ميرزا مسعود شيخ‌الاسلام را اعدام مي‌كنند. او اولين شهيد بيداري اسلامي در مشروطه، قبل از اعدام شيخ فضل‌الله نوري است كه مورخان كمتر از او سخن مي‌گويند. او با علماي بزرگ ايران ارتباط سازمان يافته داشت و آنها را از خطر مشروطه انگليسي با خبر مي‌كرد.

او توسط آيت‌الله حاج شيخ‌حسن دانايي يكي از علماي بزرگ قزوين با شيخ‌ فضل‌الله نوري در ارتباط بود و اخبار نهضت علما را از طريق او با شيخ مبادله مي‌كرد. منصب شيخ‌الاسلام يك منصب سازماني بود كه از دوران صفويه علماي شيعه در سراسر كشور را به هم مرتبط و متصل مي‌كرد.

يكي از اتهامات شيخ فضل‌الله نوري، ارتباط با آيت‌الله شهيد ميرزا مسعود شيخ‌الاسلام و خط‌دهي به او بود. شيخ در محاكمات در پاسخ به اين اتهام، گفت؛ او با من ارتباط داشت، اين‌طور نبود من به او خط بدهم، او آگاه‌تر از من به مسائل بود. (قريب به اين مضمون) شيخ شهيد فضل‌الله نوري به سبب فضايي كه دروغ‌نويسان تاريخ معاصر آفريده بودند چهره‌اي منفور و همكار مستبدين در مشروطه معرفي شده بود.

اولين كسي كه از شرافت شيخ دفاع كرد، جلال آل‌احمد بود. چون جلال، خود يك چهره روشنفكر بود، نمي‌توانستند حرف او را تخطئه كنند. جلال هم وقتي متوجه اين جنايت شد كه در حال رونمايي از "غرب‌زدگي" و چهره روشنفكران خود فروخته غرب بود.

نظر جلال آل‌احمد در مورد شيخ شهيد يك گواهي و شهادت درباره يك حقيقت تاريخي نيست. او از يك نظريه روايت مي‌كند. نظريه استيلاي غرب بر ممالك اسلامي و ستيز بي‌رحمانه آنها با اسلام و احكام قرآن!

جلال در مورد كار بزرگ شهيد شيخ‌فضل‌الله نوري مي‌گويد:"من نعش آن بزرگوار -شيخ شهيد- را بر سردار همچون پرچمي مي‌دانم كه به علامت استيلاي غرب‌زدگي پس از 200 سال كشمكش بربام سراي اين مملكت برافراشته شد." (خدمت و خيانت روشنفكران ج 2- صفحه 402)

حال ببينيم شيخ چه مي‌گفت، گفتمان او بر چه اساسي شكل گرفت و غيريت گفتمان او چه بود و به چه جرمي بر سردار رفت؟

اولين حرف شيخ اين بود كه قرائت انگليسي و ليبرالي از مشروطه صحيح نيست. او مي‌گفت؛ لائيسيته انگليسي را نمي‌توان جايگزين آرمان‌هاي اصيل قيام مشروطه كرد. او مي‌گفت مشروطه بايد با "منطق و قواعد الهيه و اسلاميه" منطبق باشد.

او مي‌گفت: ولايت در زمان غيبت امام زمان(عج) با فقها و مجتهدين است نه چند عدد فاسدالعقيده و فاسدالعمل كه از لندن دستور مي‌گيرند.

او مي‌گفت: مردم! فريب عده‌اي ظاهر‌الصلاح و ساده‌لوح را نخوريد، آنها استبداد را در زرورق آزادي و عدالت پيچيده‌اند. دين ما بنايش بر عدل و حريت است و اين دو در گرو عبوديت و بندگي خداست. دومين حرف شيخ اين بود كه مي‌گفت: "حفظ نظام محتاج قانون است و بهترين قانون، قانون الهي است."

او مي‌گفت: "پيامبر اسلام(ص) خاتم انبياء است و قانون او ختم قوانين است. اگر كسي گمانش آن باشد كه  مقتضيات عصر تغييردهنده قوانين الهي يا مكمل آن است چنين كسي از عقايد اسلامي خارج است."شيخ به هيچ وجه جدايي دين و سياست را برنتافت و تا آخر با پرچم سكولاريسم كه توسط مشروطه‌طلبان انگليسي برافراشته بود، جنگيد.

هم او بود كه "نظارت مجتهدين" بر مصوبات مجلس را مطرح كرد و 90 روز با پايمردي جمع كثيري از مجتهدين در قضاياي تحصن، آن را بالاخره به عنوان يك اصل در قانون اساسي مشروطه قبولاند. او موسس شوراي نگهبان براي نظارت بر قوانين مجلس است.

شيخ شهيد آيت‌الله فضل‌الله نوري مي‌گفت:"من آن مجلس شوراي ملي را مي‌خواهم كه اساسش بر اسلاميت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شريعت محمدي(ص) و مذهب مقدس جعفري، قانوني نگذارد." اما جريان نفاق و انحرافي در مشروطيت اين رويكرد را قبول نداشت لذا اول افكار و انديشه‌‌هاي او را با برچسب‌هاي ناچسب ترور كردند و سپس جسم پاك او را به دار آويختند. آنها نمي‌دانستند انديشه‌هاي پاك او پس از يك قرن چون چشمه‌اي زلال سر برمي‌آورد و مبناي فكري انقلاب اسلامي ملت ايران مي‌شود.

فردا سالروز تاسيس نهاد شوراي نگهبان است. اين نهاد مقدس را از فداكاري و جانبازي آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري و علماي بيدار عصر مشروطيت به يادگار داريم. نهادي كه پاسدار اسلاميت و جمهوريت نظام مقدس جمهوري اسلامي است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات