ماهنامه مهرنامه در شماره 33 خود، گفتوگو با ابراهیم یزدی را با عنوان «اشتباه استراتژیک بازرگان» تیتر روی جلد خود کرد. همین ماهنامه در شماره 35 خود، تیتر روی جلد و نگاه ماه خود را اختصاص داد به شهید مطهری و البته با سوتیتر «فرقه فرقان علیه ائتلاف مطهری- بازرگان.»
از سویی دیگر، روزنامه «آسمان» که به گفته خود اعتدالی است، در گزارشی با عنوان «گامبهگام پس از 35 سال به مقصد رسید» عنوان داشت که این اندیشه بازرگان بود که در 24 خرداد 92 رأی آورد. ماشاءالله شمسالواعظین میگوید آموزههای بازرگان پشتوانه سیاستهای اعتدالی است. محمد توسلی و هاشم صباغیان، دو عضو سالخورده طیف ملیمذهبیها، از شباهتهای مرحوم بازرگان و آقای روحانی سخن میگویند و... . همه این موارد نشان از این دارد که در میان برخی اصلاحطلبان، بازرگان بهعنوان یک الگو مطرح است و لذا در همین روند، پروژه بازرگانیزه کردن جریان اعتدال نیز از این باب دنبال میشود. حال سؤال اینجا است که آیا واقعاً روحانی ادامه راه بازرگان است؟
دکتر بشیریه در کتاب «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران» که در سال 1380 نوشته شده بود، چهار گفتمان سیاسی را در گستره تاریخی ایران نام میبرد؛ پاتریمونیالیسم سنتی (اقتدارگرایی از نوع پدرسالاری)، مدرنیسم مطلقه پهلوی، سنتگرایی ایدئولوژیک و دموکراسی و برای دموکراسی جلوههای مختلفی در تاریخ برمیشمارد؛ مشروطهخواهی، ناسیونالیسم مصدقی، لیبرالیسم دولت موقت و اصلاحات خاتمی.
هم میتوان درباره انواع گفتمانهای سیاسی دکتر بشیریه و نقایص آن سخن گفت و هم درباره مصادیق آن (با فرض قبول بخش نظری بحث). اما سخن این متن درباره دکتر بشیریه و دیدگاههای ایشان نیست. سخن درباره تلاش برای ساختن یک خط فکری- اجرایی فرضی از مشروطه به این سو است که پس از دگردیسی جناح چپ جریان اسلامگرایی انقلابی و تغییر ماهیت آنان به جناح اصلاحطلب، رخ داده است.
سازندگان این خط فکری- اجرایی در تلاشند با پیوند زدن خود به تاریخ، برای دیدگاههای خود اصالت و ریشه بیابند و نیز ماندگاری دیدگاههای خود را در طول تاریخ، با وجود تمامی دشمنیها، به رخ رقبای خود بکشند. برای همین به جستوجوی تحولات مهم تاریخی که حاصل رسوخ مدرنیسم نیز باشند، پرداخته و مشترکات میان این تحولات را بهعنوان پایههای یک خط فکری-اجرایی ثابت معرفی میکنند.
باز هم میتوان درباره تزلزلات این پایهها سخن گفت. مانند اینکه چگونه میتوانند مشروطه اول را به دموکراسی پیوند بزنند، چگونه میتوانند طیف مذهبی آیتالله کاشانی را بهعنوان جلوه سنت در عصر مدرنیته حذف کنند و. . . ولی اینها هم با وجود جذابیت تاریخی، محور بحثهای این متن نیست. آن چیزی که سبب نگارش این متن شده است، سر برآوردن دوباره طیف رده دوم سازندگان این خط فکری- اجرایی در دوره حاضر و تلاش برای افزودن دولت آقای روحانی به انتهای این خط فکری- اجرایی است. در این نوشتار، به جنبههایی از مرحوم بازرگان توجه خواهد شد که مدنظر این طیف است و میتواند نقطه اتکا و نقطه هدف آنان برای تشبیه آقای روحانی به مرحوم بازرگان باشد.
الف) رد گفتمان انقلابی
چنانکه مشاهده میشود، علمای این طیف در برابر گفتمان انقلابی (که آن را با نام سنتگرایی ایدئولوژیک معرفی میکنند)، از گفتمانی با عنوان گفتمان دموکراسی سخن میگویند؛ گفتمانی که حاوی عقلانیت، قانونگرایی، میانهروی، تحول تدریجی، تعریف سنتی از منافع ملی، محدودیت در مشارکت مردم، حاکمیت این دنیایی و. . . است.
این گفتمان در برابر گفتمان انقلابی علم میشود و آن را حاوی نفیهای محتوای خود معرفی میکند و همیشه سعی دارد گفتمان انقلابی را بهعنوان گفتمان مسلط که دچار بحران مشروعیت و مقبولیت است، معرفی کرده و راه برونرفت از بحران را حاکم شدن گفتمان دموکراسی معرفی کنند. بالطبع هر گفتمانی نیروهای خاص خود را دارد و حاکم شدن گفتمان دموکراسی نیز به قدرت رسیدن حامیان آن را به دنبال خواهد داشت. پس در سطحی کلی، هدف از تشبیه آقای روحانی به مرحوم بازرگان، تلاش برای یکسانانگاری گفتمان دولت موقت و دولت یازدهم با یکدیگر برای بازگشت به قدرت و مقابله با گفتمان انقلابی است. این تلاش در وجوهی که در ادامه خواهد آمد، خود را نشان میدهد.
ب) انحصار عقلانیت
آقای روحانی پایه اعتدال را عقلانیت معرفی میکند. پرسشی که اینجا طرح میشود، این است که چه نوع عقلانیتی؟ زیرا هیچ گروهی و فردی خود را دور از عقلانیت معرفی نمیکند، حتی گروههای تروریستی مانند القاعده.
طیف داستان ما سریع دست به کار میشود و عقلانیت مدنظر آقای روحانی را همان عقلانیت مدنظر آقای بازرگان معرفی میکند. عقلانیت مرحوم بازرگان عقلانیت لیبرالی است؛ یعنی عقلانیتی تجربی و متکی به عالم ماده که واژه «آزادی» محور اصلی آن است. آزادیای که احکام اسلامی هم در برابر آن توان ایستادگی نداشته باشد و نیز عقلانیت متکی بر اعداد و ارقام و بهدور از قدرت خطرپذیری. این عقلانیت تنها در پی استفاده از بالفعلهاست و از بالفعل کردن بالقوهها دوری میجوید.
همچنین این عقلانیت در برابر احساسگرایی امام خمینی قرار میگیرد (به باور طرفداران مرحوم بازرگان). ممکن است این طیف دوباره در پی ساختن این دوگانه باشند که هر آنچه ما انجام میدهیم متکی بر عقل است و هر آنچه طیف مقابل ما انجام میدهد ناشی از احساس. معیار عقل نیز کردههای ماست. یعنی عقل، خود معیاری برای سنجش میزان عقلانی بودن رفتارها نیست، بلکه این رفتارها هستند که معرف عقلانیت میشوند.
ج) قانونگرایی
قانونگرایی گفتمان دموکراسی به معنای عدمپیروی از قانون در گفتمان انقلابی است. همچنین قانون آن است که ما میگوییم، نه آنچه تصویب میشود. به این جمله میتوانید جمله بعدی را نیز اضافه کنید: قانونگرایی مطابق تفسیر ما از قانون. در دوران دولت موقت، میتوان مصادیقی از چنین تبیینی از قانونگرایی را یافت. قرار گرفتن دولت بازرگان در برابر شورای انقلاب را شاید بتوان مهمترین این مصداق دانست. به این امر میتوانید حمایت اعضای دولت موقت از بنیصدر را در غائله 14 اسفند نیز اضافه کنید.
د) میانهروی
لیبرالها همواره خود را میانهرو معرفی میکنند؛ میانهرو میان سنت (بخوانید تحجر) و رادیکالیسم مدرن (مارکسیسم). مرحوم بازرگان را نیز میانهرویی میان نیروهای چپ مانند مارکسیستها (و منافقین) و افراطیون انقلابی (طرفداران دیدگاه امام خمینی) معرفی میکنند. حال میانهروی آقای روحانی نیز از همان سنخ است. اگر دقت فرمایید، برخی نیز ناخواسته به این تشبیه در ماههای گذشته دامن زدند؛ زمانی که برخی از منتقدین جوان، آقای روحانی را به رفتارهای مارکسیستی متهم کردند.
این در حالی است که به بیان خود آقای روحانی، میانهروی مدنظر ایشان، میانهروی میان دو جناح جریان اسلامگرای انقلابی است، نه میان جریان اسلامگرایان انقلابی و جریان چپگرا.
هـ) تعریف سنتی از منافع ملی
در تعریف سنتی از منافع ملی، تضاد میان ملیت و دین نمایانگر است و نیز تضاد میان نتیجه و تکلیف. در این تضادها، آقای بازرگان سمت ملیت و نتیجه را گرفت. به همین خاطر، با تسخیر لانه جاسوسی مخالفت کرد و به ارتباطات خود با دولت امریکا ادامه داد. در این تعریف، رابطه با امریکا در راستای منافع ملی ارزیابی میشود و مسئلهای به نام ارزشها و نهضتهای انقلابی مطرح نیست.
و) محدودیت در مشارکت مردم
حمایت مردم از رقبا، رفتارهای پوپولیستی و تودهوار از سوی طبقه فقیر و محروم معرفی میشود و حمایت مردم از لیبرالها، حمایت طبقه متوسط آگاه در چارچوبی قانونمند که در آن چارچوب نیز احزاب به سبک کشورهای غربی معرفی میشود.
علت اتخاذ چنین دیدگاهی، رنج دائمی این طیف از نداشتن حمایت مردمی است. رأی 51درصدی آقای روحانی نیز سبب میشود آن را دلیل دارا بودن دیدگاههای مشترک میان خود و دولت یازدهم معرفی و بیان کنند که آقای بازرگان نیز طرفدار این بود که مردم از خیابانها جمع شوند و کار را به ما بسپارند. همانگونه که برخی از حامیان آقای روحانی، مانند دکتر سریعالقلم نیز چنین دیدگاهی دارند.
ز) حاکمیت این دنیایی
مرحوم بازرگان در سال 72 سخنرانی مهمی دارد به نام «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» که بعداً بهصورت کتاب نیز چاپ میشود. وی در این سخنرانی، دین را مسئول آخرت مردم دانسته و دنیا را به دست علم میدهد. البته در کلیات، دین را حاکم بر سیاست دانسته و کاملاً معتقد به جدایی دین از سیاست نیست. این طیف در جستوجوی این دیدگاه در گذشته مرحوم بازرگان نیز هستند و دولت موقت را دولتی میدانند که دین را به خود مردم واگذار کرده بود و دولت را در آن دخالتی نمیداد. برخی بیانات آقای روحانی موجب شد تا این طیف در تلاشی خوشخیالانه سعی کنند دولت آقای روحانی را به سمت جدایی دین از سیاست آقای بازرگان هل دهند.