* ریشه و منشا فکری و تئوریک تکفیریها چیست؟
** اگر بخواهم از نظر الگوهای باستانشناسی آنها بحث کنم ما دو نوع اهل سنت داریم. یعنی دو جریان کلی اهل سنت داریم. یکی اهل سنت راشدینی است که نمایندههای آن را میتوان خلفای راشدین نامید. دیگری اهل سنت عملی است که تکفیریها از این نوع عملیاند. سلفیها به راشدین برمیگردند و مبنای آنها امام علی(ع) است و اخیرا برخیها هم از آنها که ضد داعش شده اند، مبنایشان را امام علی(ع) میگذارند.
اما آنهایی که تکفیری هستند به معاویه برمیگردند و بنای لعن علی(ع) و کشتن شیعیان را داشته و دارند. در واقع همان ساختاری که در دوران خلافت یا حکومتش هم ایجاد کرد و اینها در همان موقع رفتند و قبر حجربن عدی را خراب کردند. یعنی قاتل حجربن عدی معاویه بود و تکفیریها قبرش را خراب کردند. قصه تکفیری عملی از دوران عثمان شروع شد تا رسید به دوره معاویه که اجرایی شد. پس ریشه تکفیریها به معاویه و اسلام اهل سنت عملی برمیگردد و داعش هم همانها هستند، حتی خشونت طلبیشان هم مانند معاویه است.
خشونتورزی یزید در روز عاشورا ثبت شده و حتی امام حسین را هم تکفیر کردند. وهابیت سفیانی هستند و وهابیت از شام شروع میشود. در دوره ابن تیمیه در شام از تفکر سفیانی شروع شد. در واقع وهابیت با تکفیر کردن ادیان شیعه شروع شد. کاری که به فرض مثال یزید در شام شروع کرد و قبل از آن هم معاویه شروع کرده بود و تا آخر عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی ادامه داشت. مبنای عملی اینها ضد اهل بیت و ضد شیعه است و در کل مبنای تاریخی اینها به اینجا برمیگردد.
خشونت اینها هم به صورت بدترین نوع است و شدیدترین نوع خشونت را اعمال میکنند. خشونتهایی که نسبت به شیعه، امام حسین(ع)، امام علی(ع) و کارهایی که معاویه در صفین کرد، مانند بستن آب بر روی امام علی(ع) . شما اگر ابوسفیان که پدرشان است را هم نگاه کنید، در جنگ بدر، اینگونه کارها را میکرد. در واقع این گروهها به شدت خشن هستند و ریشه فکریشان هم به ابوسفیان و معاویه برمیگردد.
* نوسلفیهای امروزی از کجا شروع شدهاند؟
** سیر تاریخی اینها دیگر متفاوت است. حالا اینکه چگونه به وجود آمد در اثر شکست خلافت بنی عباس که معروف به آل البیت بودند و اسم خودشان را آل البیت گذاشته بودند. شما اگر الان هم نگاه کنید اردن دانشگاه آل البیت دارد نه اهل البیت. بنیعباس هم حالت آل البیتی داشتند نه اهل بیتی. به همین حساب وقتی مغول حمله کرد و باعث شد سیستم خلافت بنی عباس نابود شود، ابن تیمیه از اینجا درآمد.
وقتی که بنیعباس شکست خورد، ابن تیمیه در شام این خدعه را بلند کرد. یعنی وقتی که بنی عباس شکست خورد، ابن تیمیه یک تئوری جدید ساخت و از آنجا شروع کرد و اتفاقا این نکته مهمی است که خود ابن تیمیه به شدت ضد امام حسین (ع) است و از یزید حمایت و طرفداری میکند. ابن تیمیه و طرفدارانش به شدت با امامحسین(ع) مخالفاند و از یزید حمایت میکنند.
شما اگر توجه کنید در روز عاشورا در عراق و پاکستان وهابیون ایجاد درگیری میکنند، شیعیان را میکشند و این به تفکرات ابن تیمیه بر میگردد. چراکه اگر اینها امام حسین(ع) را قبول کنند باید کل شیعه را قبول کنند.
بعد از اینکه مغول آمد و بعد از آن تیموریان، به دنبال آن خلافت اهل سنت به شدت ضعیف شد. هدف اینها خلافت است و اگر توجه کنید مانند بنیعباس و بنیامیه میخواهند با خشونت به خلافت برسند. مبنای شکلگیری آنان را بعد از مغول میدانند. بعد از اینکه مغول و تیموریان آمدند خلافت اهل سنت ضعیف شد و شیعه اوج گرفت. ما در این دوره میبینیم که خواجه نصیرالدین طوسی با هلاکوخان همکاری میکند و شیعه در این دوره قدرت میگیرد ولی ما در طول تاریخ هیچ وقت سنی کشی نکرده ایم. بعد از مغول و تیموریان کم کم گرایش به شیعه در ایران زیاد شد تا اینکه در دوره صفویه ما شیعه شدیم.
اینها در واقع میخواهند بگویند که ما چون با مغول همکاری کردیم خلافت اسلامی را ایرانیان نابود کردهاند و آن را به پادشاهی تبدیل کردهاند و مبنای این مسئله را همانطور که گفتم بعد از مغول میدانند. در واقع من باب ضرورت، علمای ما در دوران صفویه پادشاهی را قبول کردند و بحث ولایت فقیه در دوران صفویه و توسط محقق کرکی شکل گرفت که امروز هم به جمهوری اسلامی و دموکراسی شیعی رسیده ایم که بر اساس اسلام هم دارد بنا میشود.
در کل این ساختاری است که اینها روی آن بحث دارند و تا الان که بحث میکنند میگویند که ایران خلافت اسلامی را نابود کرد و باید در مقابل ایران حرکتی انجام دهیم و این مبنای اساسی آنهاست. اتفاقا خود اینها هم اخیرا در بحثهایی که مطرح کردهاند میخواهند از خلافت به امامت به جلو بروند که باید روی آن بحث کرد. در دورهای که در حجاز، سعودی بنا شد، آنجا خودش یک نوع ساختار پادشاهی داشت. این نوع وهابیت در آنجا به یک نوع فقهگرایی و سنتگرایی بیابانی تبدیل شد.
بعد وقتی به سمت پاکستان و افغانستان میآید با یک نوع عرفان مخلوط میشود و القاعده از آن استخراج میشود و در آنجا دیگر فقط فقهی نیست بلکه یک نوع حالت استشهادی و شهادتطلبی در درونشان راه میافتد و این حرکات انتحاری که میبینید را انجام میدهند. بعد از این زمان وقتی وارد شام میشود کاملا عرفانی میشود.
الان داعش از نظر قالب فکری کاملا عرفانی شده و حالتهای عرفانی و صوفیسم دارد در درونشان پر میشود. به فرض مثال دیگر آن فقه سنت گرایانه عربستان را هم ندارد به همین دلیل با خود عربستان هم درگیر میشود. یعنی دیگر پادشاه عربستان را قبول ندارد. به همین دلیل اگر اینها مسلط شوند و بخواهند حکومت اسلامی ایجاد کنند خود دولت عربستان که پادشاهی است با اینها دچار مشکل میشود. ساختار امارات و امیرنشینهای عربی نیز با این تفکرات عرفانی داعش جور در نمیآید چون در اینها آن سنت و فقاهتی که آن پادشاهی را تامین میکرد دیگر وجود ندارد.
اینکه هر آن چیزی که پادشاه میخواست و انجام میداد آن دیگر تمام میشود و اساسا الان اینها خودشان ضد هر حکومتیاند. یعنی میخواهم بگویم که اینچنین ساختاری دارند و عربستان و امیرنشینها نیز آنها را خطری برای خود میدانند. در واقع اتحاد امیرنشینها که شما اکنون میبینید، به خاطر خطری است که ساختار اجتماعی و سیاسی آنها را تهدید میکند. از طرفی آمریکا هم به خاطر اینکه بتواند نفت را با قیمت پایین ببرد در این معادله حضور مییابد.
چرا که آمریکا زمانی میتواند این منابع انرژی و کنترل قیمت را در اختیار داشته باشد که این ساختار پابرجا بماند. الان شیخ نشینها به همین دلیل نفت را تا 75 دلار پایین آورده اند. اینها حاضرند منافع ملی شان را به نفع آمریکا نابود کنند تا خودشان بمانند.
حالا شما تصور کنید اگر ساختار دموکراسی حاکم شود و نفت با قیمت واقعی بخواهد به فروش برسد چه اتفاقاتی میافتد؟ باید ساختار اقتصادی جهان عوض شود و ارزش افزوده به طرف کشورهای اسلامی سرازیر شود. اینها بحثهای مفصلی میطلبد که موضوع بحث ما نیست. اگر پول زیادی به کشورهای اسلامی بیاید، دیگر شیخنشینها نمیتوانند دوام بیاورند همانطوری که پول نفت 40 دلاری موجب سرنگونی شاه در ایران شد.
* بحثی که برخی به آن میپردازند این است که این پدیده نتیجه عملکرد آمریکا است. برخی معتقدند که آمریکا وقتی به اهدافش میرسد این گروهها برایش تاریخ مصرفشان را از دست میدهند و به مبارزه و از بین بردن آنها میپردازند.
** نه! این شعبدهبازی آمریکاست. آمریکا همیشه قهرمان بازی در وضعیت موجود است. کارش این است، کار تمام دانشگاهها و موسسات راهبردی آمریکا که من مطالعه کردهام این است که آمریکا از وضعیت موجود به بهترین نحو استفاده میکند و همه آن هم برنامهریزی شده نیست. یعنی اینکه به فرض مثال داعش و القاعده خود به خود به وجود میآیند آمریکاییها خیلی خوب از آن شرایط استفاده میکنند. آنها را هدایت میکنند.
پول میدهند و معامله میکنند و بعد وقتی وضعیت خطرناک میشود مجبور است، بمباران کند. خلاصه این بحثها پیچیده است و بدین صورت نیست که از قبل سیاست گذاری شده باشد. بحثی دیگر این است که کشورهای اسلامیدر حال حاضر تحرکهایی دارند و بحث خاورمیانه و آسیا، چین و هند و رشد اقتصادی که این کشورها دارند، مانند ترکیه و عربستان که از نظر اقتصادی قوی هستند.
کشورهای حوزه خلیج فارس در بانکهای جهانی سرمایه گذاریهایی عظیم کردهاند که خودش موضوع بحثهای عمیقی است که متاسفانه در ایران کمتر به آن توجه شده است. اینکه ساختار اقتصادی جهان به کجا خواهد رفت و چه خواهد شد و اینکه سرنوشت دلار چه میشود. این بحثها آمریکا را بر آن میدارد که باید در منطقه کارهایی بکند.
به عنوان مثال جنگ سرد آمریکا و روسیه به جنگ ارز و دلار رسیده است که الان پوتین اعلام میکند که ما با دلار با کسی معامله نمیکنیم و با پول خودمان این کار را انجام میدهیم. چین هم همین موضعگیری را دارد و چنانچه قدرت نظامی روسیه و قدرت اقتصادی چین با هم متحد شوند یک ساختار اقتصادی دیگری به وجود میآید و یک جریان دیگری در آینده ایجاد میشود.
* شما در واقع به این معتقدید که ما باید با پرداختن به تئوری پردازی به تقابل با تندروی بپردازیم؟
** بله. نهجالبلاغه را نگاه کنید پر از عقلانیت است. ما نسبت به جهان امروز باید گشوده عمل کنیم و نه بسته. تمام سیاستمداری امام علی (ع) بر این اساس است. امام علی (ع) هم پنج سال حکومت کرده باید بدانید که هیچ امامی حکومت نکرده جز امام علی و امام رضا(ع) که اتفاقا امام رضا را هم اگر نگاه کنید در آن دو سالی که حاکم بوده، عقلانیت را در اندیشه و کارهای آن بزرگوار میبینید. متاسفانه کسی نیامده بگوید که عقلانیت امام رضا(ع) در این دو سال چه بوده است. اگر به احادیث امام رضا (ع) نگاه کنید عقلانیت در بعد حکومتی در آنها موج میزند و کسی به اینها کار ندارد. اما به اینها بیتوجهی میشود.
هیچ وقت نمیآیند بگویند که امام علی (ع) در دوره خلفای راشدین، هیچگونه اعتراضی نکرد و حتی زمانی که به او گفتند که اعتراض کن، نکرد. حتی زمانی که حضرت زهرا (س) هم به او اعتراض کرد که چرا نشستی در جواب گفت اگر میخواهی که حکومت اسلامی و دین اسلام باقی بماند، بایستی من سکوت کنم. کاری که نوسلفیگری شیعه میکند این است که یک برش میزند امام را که بعد عقلانیت شیعه است، کنار میگذارد. امام علی (ع) در آن 25 سال که گفته میشود خانهنشین بود، در واقع هیچ وقت ننشست. اصلا خانه نشین نشد. امام علی در این 25 سال آن سهم بیتالمالی که میگرفت و زیاد هم بود با آن پول کارهایی کرد. به خصوص در دوران عمر.
امام در آن زمان با آن پولها یک تامین اجتماعی راه انداخت در مدینه. چاهها و نخلستانهای امام علی در آن دوران شکل گرفتند و پولشان را از بیتالمال میگرفت. امام علی در مبارزه با فقر فعالیت میکرد. چرا که بعد از خلافت عمر، مردم به شدت فقیر بودند و بعدا در دوره بنیامیه مردم وضعشان بهتر شد. خلاصه میخواهم بگویم که امام علی یک نوع تامین اجتماعی راه انداخت و به عنوان مشاور خلیفه عمل میکرد. حتی امام علی در برههای سعی کرد که جان عثمان را حفظ کند. در آن زمان افراطی گرایان، خلیفه کشی راه انداختند و بعد از آن به تبع عثمان کشی، حرکت تند امام علی(ع) کشی هم راه افتاد.
امام علی با آن حرکات مخالف بود. امام علی عقلانیت کامل داشت. الان میبینیم که رهبری توهین به خلفا و عایشه را حرام اعلام کرده است ولی عده ای همچنان به دنبال قمه زنی اند. در سلفی گری شیعه اینها کار را به جایی رساندند که الوهیت به آن دادند و معتقدند سیر تاریخی آن را نباید بیاورند. چراکه اگر سیر تاریخی را بیاورند، گفتمان سلفی و نوسلفی در شیعه و این امامتگرایی راست از بین میرود. این نوع امامت گرایی براساس شهود و عرفان است و این که چه کسی خواب دیده و چه کسی خواب ندیده است. شما شاهد این مسئله در جامعه ما بودید، که چه کسی شهود دارد و اینکه احمدینژاد چقدر رای میآورد.
از یکی از نزدیکان آقای احمدینژاد در آخرین انتخابات پرسیدم که این که میگویید، مشایی 37 میلیون رای میآورد عقلی است یا الهامیو شهودی است؟ ایشان در جواب گفت دلی است. میگفت آقای مشایی اول رد میشود، بعد رهبری او را برمیگرداند و 37 میلیون رای میآورد. خیلیها این را باور کرده بودند. میگفتند در 84 هم احمدینژاد اینگونه در آمده است.
میخواهم بگویم این نوع برخورد ناشی از عرفان و شهود است. اینها با عقلانیت فقهی موافقت ندارند. وقتی به این وادی عرفانی میافتیم به یک نوع هندویسم اسلامیدچار میشویم. یعنی آدمهای عادی در تاریخ به خدا تبدیل میشوند. شما اگر به خدایی که در هندو وجود دارد نگاه کنید میبینید که آدمهای تاریخی بودند که بعد به صورت افسانه و اسطوره در آمدهاند و بعد به خدا تبدیل شدهاند. الان هم اینگونه الوهیت بخشیدنها در اینجا شروع شده است.
قمهزنی هم ناشی از چنین وضعیتی است. این الوهیت بخشی درمسیحیت هم رخ داده است. وقتی به مسیح الوهیت بخشیدهاند در واقع مسیح تاریخی از بین رفت. فلذا رفتند روی بعد عرفانی حضرت مسیح و مسیح را به خدا و پسر خدا تبدیل کردند.
حالا برای تقرب به حضرت مسیح به خودآزاری میپردازند. خودشان را بر دار میکشند. الان در بولیوی و کلمبیا روز عید پاک، که روز شهادت حضرت مسیح است خودشان را دار میزنند و میخ در دست و پای خودشان فرو میکنند.
آب و غذا نمیخورند تا جنازه آنها را پایین آورند. امام حسین هم وقتی الوهیت پیدا میکند شعارهای افراطین شروع میشود، این نتیجهاش میشود خودآزاری. به همین دلیل است که میبینید در بعضی شهرها قمهزنی اوج گرفته است. الان در برخی از شهرها قمه زنی دارد رشد میکند. این سلفی گری افراطی شیعه و آن سلفیگری افراطی اهل سنت دو تیغه قیچیاند برای قیچی کردن اسلام ناب و اصیل. اسلام خود پیغمبر که اسلام عقلانی و اسلام زندگی است. این حرکات همه ضد زندگی و عقلانیت و ضد انسانیت هستند و میخواهند با همه دنیا بجنگند.
* راهکار و مکانیسمی که بشود با این تفکر مبارزه کرد چیست؟ نقش اندیشمندان، علما، روحانیون، دانشگاهیان، روشنفکران در این زمینه چیست؟
** با این تفکر، فقه، مناسک و عقلانیت از بین میرود. ما باید به عقلانیت برگردیم. اسلام عقلانی که مبنایش یک نوع فقاهت تام و کامل باشد. ما راهی که داریم فقط رجوع به عقلانیت است. مبنای آن را به جای عرفان، حکمت گذشتهام. اتفاقا من دیدم آخرین کتاب برتراند راسل که به نام «عرفان و منطق»ترجمه شده است، در آخر کتاب میگوید راه نجات بشریت و جهان از تمام مسائلی که دارد «حکمت» است. حکمتی که من معتقدم فقه اکبر است و مبنای عملی آن پنج سال حکومت امام علی است. اگر ما برنگردیم به فقه اکبر، حتما ما به سلفی گری شیعه دچارخواهیم شد و به جای روحانیون باسواد و عقلانی، کسانی بالای منبر خواهند رفت که مداحاند و مداحها جای آخوندها خواهند نشست. عرفان جای فقه و حکمت خواهد نشست و آن وجه عقلانی دین از بین میرود.