متن كامل نامه آيتالله حائري شيرازي
بسماللهالرحمنالرحيم
جناب آقاي مطهري نماينده محترم مجلس
سلام عليكم
چون ديدم شما از دعوت مردم به خيابان در سال 88 دفاع ميكنيد، به دليل حسن ظني كه بايد به مؤمنين داشته باشيم، نظر شما را به يك مطلب عقلاني كه امام راحل(ره) به آن تأكيد داشته جلب مينمايم.
امام راحل بين مزاياي علمي و تقوي و عقل اجتماعي، محور اصلي را عقل اجتماعي ميدانست و ميفرمود كاستيهاي علم و تقوي را ميتوان با عقل اجتماعي جبران نمود، اما كاستي عقل اجتماعي بوسيله علم و تقوي جبران پذير نيست و به همين دليل افراد شاخص در عقل اجتماعي را ستون كارها قرار ميداد و در دفاع از اسطوانههاي عقل اجتماعي خود سنگ تمام ميگذاشت و براي امنيت آنها از برخورد با نزديكترين دوستان خود كوتاه نميآمد.
عقل اجتماعي يعني التفات به عواقب و لوازم يك تصميم. دعوت مردم به راهپيمايي آرام در پاريس و لندن با عقل اجتماعي سازگار است؛ چون آنجا خاورميانه نيست. مردم قرنها با حقوق اجتماعي خود زندگي ميكنند.
سابقه آزادي در كشور ما بهمن 57 است. در كشوري كه با نفوذ در يك تجمع حزبي بيش از هفتاد تن از سران جامعه كه از سرمايههاي اساسي انقلاباند از ميان ميروند، چه توقع داريد كه با فاصله 31 سال در يك راهپيمايي ميليوني به وسيله عوامل نفوذي خسارتهاي جاني و مالي پيش نيايد؟ عقل اجتماعي ميگويد اين كار درست نيست.
بحث در علم و تقواي آقايان نيست. بحث در عقل اجتماعي ايشان است. اگر اَعمال بدون صبر، صفر محسوب شوند، عقل اجتماعي، علامتِ مثبت است و نبود آن، به عمل امتياز منفي ميدهد.
اگر صبر براي ايمان مثل سر براي بدن است و مثل چند صفر است كه [همراه] با يك عدد، يك عدد بزرگي ميشود و بدون آن، صفر ميماند، عقل اجتماعي [نيز]، عدد را مثبت و نبود آن و خطاي آن، عدد را منفي و فايده را به ضرر تبديل ميكنند و شما به همين دليل توصيه ميكرديد مديران انتخابات تبرز به تمايل به احدي از رقبا نكنند. قرآن درباره پيامبر اكرم فرمود: "وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا? تَخُطُّهُ بِيمِينِكَ إِذاً لاَرْتابَ اَلْمُبْطِلُونَ"[1] انسان با سواد و كتاب خوان هم صلاحيت پيامبري ميتواند داشته باشد اما سوءظن مبطلين را چه بايد كرد؟
مي دانيد [كه] متقين علاقه شخصي خود را در مسئوليت دخيل نميدهند. اما چه ميتوان كرد با بدگماني ديگران؟ عقل اجتماعي حكم ميكند، قاضي بيطرفي خود را با اعمال و اقوال خود محرز نمايد.
عقل اجتماعي حكم ميكند دعوتكننده مردم به راهپيمايي سالم ميليوني مسئوليت تمام اتفاقات غير قابل اجتناب آن را بپذيرد.
در واگذاري مسئوليتها نيز بايد جانب عقل اجتماعي را از علم و تقوي بالاتر نگاه داشت به همين دليل استاد بزرگ، بو علي سينا گفته است "اذا دارالامر بين الاعقل و الاعلم، الاولي هو الاعقل و يعاونه الاعلم" آنكه عواقب را واضحتر ميبيند امور بايد به او سپرده شود و آنان كه علم و تقوي دارند معاونان او باشند.
عقل اجتماعي ميگويد آيا در انگستان و يا فرانسه و آلمان اتفاق افتاده كه سران حزبي در تالاري جمع شوند و نفوذيهاي حزب ديگر تالار را با همه ساكنان آن منفجر كنند كه در كشور ما بعد از پيروزي انقلاب اتفاق افتاد!
اگر نيروي انتظامي شروران و عربده كشان و قمه كشان را به حال خود رها كند و يا آنان يك ساعت احساس كنند بيآنكه شناسايي شوند، ميتوانند از مردم زهر چشم بگيرند، چه خواهند كرد؟!
وقتي نفوذي ميفرستند كه يكي را در راهپيمايي آرام بكشند تا بتوانند مأمورين را متهم كنند، شما چطور مجوز راهپيمايي آرام ميليوني ميدهيد؟ اگر شما تصميم گيرنده در چنين موردي بوديد مسئوليت عواقب آن را به عهده ميگرفتيد؟
از دعوت مردم به تظاهراتِ اعتراض به تقلب دفاع نكنيد. درست نيست فقط به دليل اينكه ناظر نهايي انتخابات تمايل خود را به يك طرف در جايي ابراز كرده باشد، راههاي قانوني كشف خلاف را مسدود بدانيم، و براي گشايش مدار بسته پاي مردم را به ميان بكشيم.
مسئلهاي كه بايد با حضور كارشناسان حل شود وقتي به مردم واگذار شود مصيبت بار خواهد بود مگر غير از اين است كه اختلاف شيعه و سني كه ميبايست در جلسه علما مطرح شود. وقتي به مردم سپرده شد، كشتار بيرحمانه تكفيريها را بدنبال دارد.
از روز اول كه اعتصام بحبلالله -كه نص قرآن است- جدي گرفته نشد، اختلافها حل نشد، تفرقه روز به روز سختتر شد و تا زماني كه اعتصام به حبلالله عملياتي نشود، تفرقه دردي بيدرمان است. ما شيعيان كه خود را متمسك و معتصم بحبلالله ميدانيم، چرا متفرقيم؟ يا تفرقمان تفرق نيست و يا اعتصاممان، اعتصام حقيقي نيست.
وقتي ديدم امام صادق(ع) ميگويد انتظار دارم از دوست مظلومم كه به دوست ظالمم بگويد: "يا اخي، انا الظالم حتي يقطع التهاجر" برايم سنگين بود؛ اما وقتي ديدم ماشيني در خط ما ميآمد و راننده حق خود را به او داد و راه را به او واگذار كرد تا تصادف نشود، معناي مطلب آن حضرت را فهميدم.
آيا همين عقل اجتماعي كه رانندگان خبر دارند و راه را به نا حق ميدهند تا تصادف نشود، نبايد الگوي ما در رفتار با طرف ما در ميدان سياست باشد؟
هارون(ع) تجمل پيشروي سامري و اصحابش را بهتر از جدايي بين بني اسرائيل ميدانست و علي(ع) هم راه هارون(ع) را شيوه خود قرار داد و ميدانيم با آنكه هر دو مورد تفاوت حق و باطل بوده، تفريق و جدا كردن ممنوع بوده است. چگونه ممكن است تفاوتي كه از نوع تفاوت حق و باطل نيست مجوز تفرق و جدايي باشد؟
آيا دعوت به راهپيمايي آرام اعتراض آميز و استمرار اعتراض، نوعي پذيرش تفريق نيست؟
والسلام
پاسخ دكتر علي مطهري به نامه آيتالله حائري شيرازي:
"بسماللهالرحمنالرحيم
آيتالله حائري شيرازي دامت بركاته
سلام عليكم
نامه جنابعالي را در رسانهها ديدم و به دقت مطالعه كردم. از حسن توجه شما به عنوان يك عالم روشنبين اسلامي به مسائل و معضلات اجتماعي و سياسي، كه معمولا اقران حضرت عالي از ورود به آنها پرهيز ميكنند و احيانا آن را در شأن خود نميدانند، خرسند و مسرور شدم گرچه اين امر مسبوق به سابقه است و قبلا نيز مطالب ارزشمندي در موضوع نظام خانوادگي اسلام براي رفع مشكلات جامعه خصوصا جوانان فرمودهايد و البته اين، روش علماي رباني است كه صرفا از روي نصح و خيرخواهي و انجام وظيفه ديني خود وارد اين ميدانها ميشوند و از ملامت ملامت كنندگان نميترسند. ورود علماي منصف و خوش سابقهاي مانند حضرت عالي به موضوع فتنه سال 88 ميتواند آن را از بن بست خارج كند و وحدت و همدلي را به جامعه بازگرداند.
در تعليل نوشتن نامه به اينجانب فرموده ايد: "ديدم شما از دعوت مردم به خيابان در سال 88 دفاع ميكنيد" و سپس آن را با توجه به شرايط جامعه ما خلاف عقل اجتماعي دانستهايد.
من به ياد ندارم كه در مصاحبهاي يا نامهاي و يا نطقي از دعوت مردم به خيابان در آن ايام دفاع كرده باشم بلكه هميشه خلاف آن را گفتهام اما همواره تأكيد كردهام كه اگر مردمي به طور طبيعي و خودجوش به موضوعي اعتراض داشته باشند بايد بتوانند حرف خود را در قالب تجمع يا راه پيمايي بزنند و صداوسيما و ساير رسانهها وظيفه دارند آن را منعكس كنند. اصل بيست و هفتم قانون اساسي ميگويد: "تشكيل اجتماعات و راهپيماييها بدون حمل سلاح به شرط آنكه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است."
پس از انتخابات سال 88 به دليل نوع رفتار يكي از كانديداها از چند ماه قبل خصوصا رفتارش در مناظره كذايي و نيز نوع اعلام نتيجه انتخابات و همچنين ادعاي پيروزي كانديداي ديگر، عده قابل توجهي از مردم اعتقاد به تقلب پيدا كردند و اعتراضاتي صورت گرفت. ما به جاي آنكه اين آتش را مهار كنيم و درجه هيجان طبيعي برآمده از رقابتهاي انتخاباتي را پايين بياوريم، براي پيروز انتخابات جشن ملي گرفتيم و در آن جشن كانديداي پيروز حضور پيدا كرد و سخنان تحريك آميز به زبان آورد. گويي برنامهاي بود براي آنكه معترضان تحريك شوند. روز بعد مردم معترض براي پاسخگويي به آن جشن ملي به طور طبيعي و بدون آنكه دستوري دريافت كرده باشند.
- گرچه ممكن است كانديداهاي معترض به اصرار مردم سخني گفته باشند - راه پيمايي آرام كردند كه البته در پايان آن و زماني كه راه پيمايان متفرق ميشدند اتفاق تلخي افتاد كه منجر به كشته شدن چند نفر شد. در اينجا طرفين يكديگر را متهم ميكنند.
از جنابعالي سوال ميكنم: اگر بعد از آن مناظره كذايي عكسالعمل مقتضي و قانوني از طرف مسئولان امر مانند شوراي نگهبان نشان داده ميشد و پس از شروع اعتراضات نيز به جاي اعلام جشن ملي براي كانديداي پيروز، موضوع منازعه به نظر شوراي نگهبان موكول ميگرديد تا در فاصله زماني مقرر هيجانها فروكش كند آيا اساسا فتنهاي با اين وسعت اتفاق ميافتاد؟
پس نبايد اقدامات طرف مقابل را ناديده گرفت و اشكال را در عدم رشد اجتماعي و سياسي مردم دانست و گفت: "دعوت مردم به راهپيمايي آرام در پاريس و لندن با عقل اجتماعي سازگار است چون آنجا خاورميانه نيست. مردم قرنها با حقوق اجتماعي خود زندگي ميكنند."
من اين مطلب را قبول ندارم. معتقدم مردم ايران پس از انقلاب اسلامي رشد قابل توجه اجتماعي و سياسي پيدا كردهاند و دعوت مردم به راه پيمايي آرام نه تنها در پاريس و لندن بلكه در تهران و ساير شهرهاي ايران نيز با عقل اجتماعي سازگار است، به شرط آنكه ما هر اعتراض مدني را براندازي نظام معرفي نكنيم و بلافاصله منتسب به آمريكا و انگليس و اسرائيل ننماييم بلكه آن را نشانه آزادي بيان و پيروي از سيره علي عليهالسلام در نقد حاكمان بدانيم.
تا زماني كه ما نظام را مانند يك نهال لرزان و متزلزل تصور ميكنيم كه با هر نسيم اعتراضي به اين سو و آن سو ميرود و در نتيجه از هرتجمع و راه پيمايي هراس داريم، مطلب همان است كه جنابعالي ميفرماييد يعني دعوت مردم به راه پيمايي آرام در ايران با عقل اجتماعي سازگار نيست، با اين تفاوت كه شما ميگوييد علت آن اين است كه مردم رشد كافي اجتماعي پيدا نكردهاند و من ميگويم علت اين است كه برخي مسئولان تحليل درستي از جامعه ايران ندارند و از قوت و استحكام نظام جمهوري اسلامي بيخبرند؛ لذا هر اعتراض مدني را نقشهاي براي براندازي نظام ميدانند.
ريشه نظام جمهوري اسلامي در ايمان اسلامي مردم ماست و اين ايمان چيزي نيست كه به آساني سست شود. همان مردمي كه انتقادهاي فراوان اقتصادي و فرهنگي و سياسي دارند آنجا كه پاي دفاع از نظام اسلامي به ميان ميآيد وارد ميدان ميشوند و آماده فداكاري هستند چون معتقدند اين نظام از هر نظام ديگري بهتر است گرچه نياز به اصلاح دارد.
فرموده ايد: "با توجه به حادثه حزب جمهوري اسلامي چه توقعي داريد كه در يك راهپيمايي ميليوني به وسيله عوامل نفوذي خسارتهاي جاني و مالي پيش نيايد؟ عقل اجتماعي ميگويد اين كار درست نيست."
با اين منطق، در جمهوري اسلامي اساسا هرگونه تجمع و راه پيمايي و اعتراض امكان پذير نيست چون ممكن است منافقين يا گروههاي معاند ديگر حادثه بيافرينند، و اصل بيست و هفتم قانون اساسي نيز يك حشو زايد بوده و صرفا براي نمايش دموكراسي است و قابل اجرا نيست.
اولا شرايط اول انقلاب را كه منافقين مسلح در خيابانها رفت و آمد ميكردند نبايد به امروز تسري بخشيد و به اين وسيله حقي از حقوق مردم را كه در قانون اساسي و شرع مقدس و سيره اولياء دين به رسميت شناخته شده است، يعني حق نقد و انتقاد و نصيحت ائمه مسلمين به صورت آشكار را از آنها سلب كرد. ثانيا حفظ امنيت در اجتماعات و راه پيماييها اگر طرفين بخواهند، كار سادهاي است. مسئله اين است كه يك طرف نميخواهد موضوع اعتراض و انتقاد آرام پا بگيرد.
فرموده ايد: "مسئلهاي كه بايد با حضور كارشناسان حل شود (شبهه تقلب) وقتي به مردم واگذار شود مصيبت بار خواهد بود." حرف درستي است اما وقتي به جاي موكول كردن موضوع به نظر شوراي نگهبان، اعلام جشن ملي ميشود، به اين معني است كه مسئله تمام شده و نظر شوراي نگهبان نيز معلوم است. پس معترضان به كجا پناه ببرند؟ در اين شرايط، اعتراض آنها مسموع و فرمان عقل اجتماعي است.
اما عامل اصلي و حلقه مفقودهاي كه باعث تداوم و پايان نيافتن مسئله فتنه سال 88 و موجب اظهارنظرهاي شاذ شده است كه يكي غيرمنصفانه سران معترضان را به موسوليني تشبيه ميكند و جنابعالي حكيمانه به عقل اجتماعي متوسل ميشويد اين است كه ما نميخواهيم اعتراف كنيم كه در اين واقعه خطاهايي نيز از طرف برخي مسئولان صورت گرفته است و اين مبتني بر آن است كه ما جمهوري اسلامي را در هالهاي از قدس و در عالم ملكوت فرض ميكنيم كه نميتوان خطايي را به آن نسبت داد.
گرچه هر چيزي كه رابطه و نسبتي با اسلام پيدا ميكند از قداست برخوردار ميشود اما مقدس بودن به معني خطا ناپذير بودن و نقد ناپذيري نيست. اين امر خلاف عقل و خلاف سيره علي عليه السلام است كه منادي نقد پنهان و آشكار حكومت بود و خلاف نظر امام خميني(ره) و شهيد آيتالله مطهري و رهبر گرامي انقلاب است.
پس بياييم ضمن آنكه كانديداهاي معترض را در اصرار بر ادامه اعتراضات مقصر معرفي ميكنيم كه بايد زودتر تكليف مسئله را روشن ميكردند تا موجب سوءاستفاده دشمنان خارجي نشود، قبول كنيم كه اشتباهاتي نيز از طرف برخي مسئولان صورت گرفت كه معد و زمينهساز و دامن زننده به فتنه شد. با اين نگاه مسئله قابل حل است چون عدالت و انصاف حاكم است و هركس به حق خود ميرسد اما اگر لجاجت و خودخواهي حاكم باشد اين موضوع به يك غده چركين براي جمهوري اسلامي تبديل خواهد شد.
بنابراين در اين كه دعوت به استمرار اعتراض نوعي پذيرش تفريق است با شما همداستانم؛ گرچه سران معترضان برآنند كه پس از سخنان مقام رهبري در نماز جمعه 29 خرداد سعي وافري براي لغو راه پيمايي 30 خرداد مبذول داشتهاند كه به دليل فرصت كم به طور كامل موفق نشدهاند. به هرحال بسياري از اين مسائل با گفت و گو و اجازه دفاع دادن به متهمان قابل حل است به شرط آنكه صراحت به خرج دهيم و از مصانعه و ملاحظه كاري و رودربايستي پرهيز نماييم چنانكه امام علي عليه السلام فرمود: انما يقيم امرالله من لا يصانع و لايضارع و لا يتبع المطامع.
مطلب آخر اين كه فرموده ايد: "وقتي ديدم امام صادق عليه السلام ميگويد انتظار دارم از دوست مظلومم كه به دوست ظالمم بگويد: يا اخي أنا الظالم حتي يقطع التهاجر (برادرم! من ظالم هستم، تا كدورت از بين برود) برايم سنگين بود اما وقتي ديدم ماشيني در خط ما ميآمد و راننده حق خود را به او داد و راه را به او واگذار كرد تا تصادف نشود، معناي مطلب آن حضرت را فهميدم. آيا همين عقل اجتماعي كه رانندگان خبر دارند و راه را به ناحق ميدهند تا تصادف نشود، نبايد الگوي ما در رفتار با طرف ما در ميدان سياست باشد؟" و بعد استناد به رفتار هارون عليه السلام و امام علي عليه السلام در گذشت از برخي مسائل به خاطر وحدت امت فرموده ايد خصوصاكه آنجا بحث حق و باطل مطرح بوده و اينجا چنين نيست و به طريق اولي بايد وحدت را حفظ كرد.
ظاهرا نصيحت حضرتعالي متوجه هردو گروه است كه به خاطر موضوع مهمتر يعني وحدت و عدم تفرق در مقابل دشمنان خارجي بايد از حق خود گذشت، كه نصيحت درستي است اما به نظر ميرسد حديث امام صادق عليه السلام ناظر به حقوق فرد است نه حقوق اجتماع و حق الناس، و اين دو با هم خلط شدهاند. سيره پيامبر اسلام و اميرالمؤمنين نيز همين را تأييد ميكند. آنها در مسائل فردي نرمش داشتند و از حقوق خود ميگذشتند اما در مسائل اجتماعي صلابت داشتند و از حقوق اجتماع نميگذشتند.
گاهي كوتاه آمدن در مقابل ظالم به تجري او و ادامه ظلم منتهي ميشود. امام سجاد عليه السلام در دعاي مكارم الاخلاق از خدا قدرت براي دفاع از حقوق اجتماع و در مقابل، توانايي براي نيكي كردن به كساني كه به او بدي كردهاند ميخواهد، يعني حوزه حقوق اجتماع و حقوق فرد از يكديگر تفكيك شده است.
در پايان بار ديگر از توجه حضرتعالي به مسائل اجتماعي و دغدغه نسبت به سرنوشت جامعه و آينده انقلاب اسلامي و نامه روشنگر و راه گشاي آن عالم دلسوز و مصلح تشكر ميكنم.
با تقديم احترام علي مطهري 17 آبان 93"