صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۶  ، 
کد خبر : ۲۷۱۷۵۷

زوایای مختلف نامه امام به گورباچف+ فیلم

حضرت امام سؤال کردند کی به هنگام قرائت پیام به چهره گورباچف نگاه می‌کرد/وزیرخارجه ایران و اطرافیانش با لبخندهایی در صدد تلطیف فضا و تعدیل هیجان من بودند در حالی‌که من از این رفتار ناراحت نبودم

پایگاه بصیرت، محمدحسین مصطفایی:امام خمینی ره تنها شخصیتی بودند که  خبر سقوط یک ابرقدرت را پیش بینی کردند و آن  را در افکار عمومی دنیا با صدای بلند به مقامات شوروی اعلام نمودند ؛ در اولین روز سال 1989 نامه تاریخی امام خمینی ره به سران شوروی و رئیس جمهور وقت آقای گورباچف نوشته شد، اگرچه گورباچف هم این جمله را گفت که " آیا ما هم مى‌‏توانیم امام را به کمونیسم دعوت کنیم؟ اما خود بهتر می دانست که که چیزی به فروپاشی قدرت جهانیشان باقی نمانده است و به خاطر همین وقتی که شنید "دیگر کمونیست را باید دردموزه‏های تاریخی جهان بنگریم رنگ چهره‏اش تغییر کرد و صورتش سرخ شد" .حاملان نامه اصرار داشتند که درباره تاکید حضرت امام ره  مبنی بر نابودی قریب الوقوع مارکسیسم، محتاطانه‌تر به موضوع نزدیک شوید زیرا به عقیده آنها ممکن بود این اتفاق صورت نگیرد، اما امام قبول نکردند و با قاطعیت صدای شکسته شدن استخوانهای مارکسیسم را به شوروی اطلاع دادند و در 25 دسامبر1991، میخائیل گورباچف از سمت خود کناره‌گیری کرد اتحاد شوروی بطور رسمی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ از هم پاشیده شد. یک روز پس از آن، پارلمان اتحاد جماهیر شوروی اعلامیهٔ انحلال این کشور را تصویب کرد.

در اولین روز سال 1989 میلادی ـ 11 دی 1367 ـ نامه معروف و تاریخی امام‌خمینی(س) خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیس‌جمهور شوروی در زمینه مرگ کمونیسم و ضرورت پرهیز روسیه از اتکاء به غرب انتشار یافت.

متن نامه امام‌خمینی ره به این شرح است:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

جناب آقاى گورباچف، صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى.

با امید خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى، از آنجا که پس از روى کار آمدن شما چنین احساس مى‏شود که جنابعالى در تحلیل حوادث سیاسى جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل ش��روى، در دور جدیدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفته‏اید، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتى را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى و در کنار آن حل پاره‏اى از مشکلات مردمتان باشد، ولى به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبى که سالیان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنین زندانى نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر مى‏کنید، اولین مسئله‏اى که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایى» و «دین زدایى» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعى با قضایاى جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‏هاى ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیاى غرب رخ بنماید، ولى حقیقت جاى دیگرى است. شما اگر بخواهید در این‏ مقطع تنها گره‏هاى کور اقتصادى سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه دارى غرب حل کنید، نه تنها دردى از جامعه خویش را دوا نکرده‏اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسیده است، دنیاى غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است ..

جناب آقاى گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرینش است.جناب آقاى گورباچف، براى همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‏هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست؛ چرا که مکتبى است مادى، و با مادیت نمى‏توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به در آورد.حضرت آقاى گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضى جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه‏ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولى خود مى‏دانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین (1) اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و على الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزى به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولى از شما جداً مى‏خواهم که در شکستن دیوارهاى خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ (2) نشوید. امیدوارم افتخار واقعى این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‏هاى پوسیده هفتاد سال کژى جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهاى همسو با شما که دلشان براى‏ وطن و مردمشان مى‏تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینى و رو زمینى کشورشان را براى اثبات موفقیت کمونیسم، که صداى شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.

آقاى گورباچف وقتى از گلدسته‏ هاى مساجد بعضى از جمهوریهاى شما پس از هفتاد سال بانگ «اللَّه اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- به گوش رسید، تمامى طرفداران اسلام ناب محمدى (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینى مادى و الهى بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینى خویش را «حس» دانسته و چیزى را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون مى‏دانند؛ و هستى را همتاى ماده دانسته و چیزى را که ماده ندارد موجود نمى‏دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه مى‏دانند. در حالى که معیار شناخت در جهان بینى الهى اعم از «حس و عقل» مى‏باشد، و چیزى که معقول باشد داخل در قلمرو علم مى‏باشدگر چه محسوس نباشد. لذا هستى اعم از غیب و شهادت است، و چیزى که ماده ندارد، مى‏تواند موجود باشد. و همان‏طور که موجود مادى به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسى نیز به شناخت عقلى متکى است .

قرآن مجید اساس تفکر مادى را نقد مى‏کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده مى‏شد. لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّى‏ نَرَى اللَّهَ جَهرَةً (3) مى‏فرماید: لَاتُدرِ کُهُ الأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصارَ وَ هو اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (4)از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحى و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولًا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه،بخصوص فلاسفه اسلامى، بیندازم. فقط به یکى- دو مثال ساده و فطرى و وجدانى که سیاسیون هم مى‏توانند از آن بهره‏اى ببرند بسنده مى‏کنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگى یا مجسمه مادى انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتى که به عیان مى‏بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است. مى‏داند کجاست؛ در محیطش چه مى‏گذرد؛ در جهان چه غوغایى است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگرى است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمى‏ میرد و باقى است. انسان در فطرت خود هر کمالى را به‏طور مطلق مى‏خواهد. و شما خوب مى‏دانید که انسان مى‏خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتى که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمى دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان مى‏خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولًا اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینه‏ها تحقیق کنید، مى‏توانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‏هاى فارابى (5) و بوعلى سینا (6)- رحمة اللَّه‏ علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى (7)- رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مى‏باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین (8)- رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین والصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که:حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.

دیگر شما را خسته نمى‏کنم و از کتب عرفا و بخصوص محى الدین ابن عربى (9) نام نمى‏برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.

جناب آقاى گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما مى‏خواهم درباره اسلام به صورت جدى تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهاى والا و جهان شمول اسلام است که مى‏تواند وسیله راحتى و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسى بشریت را باز نماید. نگرش جدى به اسلام ممکن است شما را براى همیشه از مسئله افغانستان و مسائلى از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک مى‏دانیم. با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهوریهاى شوروى، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمى‏کنید که مذهب مخدر جامعه است. (10) راستى مذهبى که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبى که طالب اجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قیود مادى و معنوى است مخدر جامعه است؟ آرى، مذهبى که وسیله شود تا سرمایه‏هاى مادى و معنوى کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولى این دیگر مذهب‏ واقعى نیست؛ بلکه مذهبى است که مردم ما آن را «مذهب امریکایى» مى‏نامند.

در خاتمه صریحاً اعلام مى‏کنم که جمهورى اسلامى ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتى مى‏تواند خلأ اعتقادى نظام شما را پر نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجوارى و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مى‏شمارد. والسلام على من اتبع الهدى. (11)

 

آمادگی برای سفر به مسکو

محمدجواد لاریجانی: بعد از ظهر یک روز مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفت و گفت دست‌نوشته‌ای را دارد و خبر داد امام تصمیم گرفتند پیامی برای گورباچف بفرستند. 48 ساعت وقت دادند، متن را بخوانیم و نظر بدهیم تا نهایی شود. مسئولیت من در هیأت را هم حفظ حدود دیپلماتیک تعیین فرمودند و به من تأکید کردند قبل از ملاقات با گورباچف، با ادوارد شواردنادزه (وزیر خارجه وقت شوروی که بعد‌ها رئیس جمهور گرجستان شد وی در سال2014 فوت کرد)، ملاقاتی برای توجیه و توضیح نقش پیام و جایگاه آن داشته باشم تا زمانی که پیام خوانده می‌شود، ذهن آن‌ها آماده باشد. شب قبل از ابلاغ پیام به گورباچف، در مسکو جلسه طولانی را با شواردنادزه داشتم و او را توجیه کردم. پیش‌نویس نامه را از مرحوم حاج احمد آقا گرفتم و خدمت آیت الله خامنه‌ای که آن زمان رئیس جمه��ر بودند، بردم تا در جریان باشند، البته ایشان اطلاع داشتند. من درباره نامه 6 پیشنهاد ارائه دادم که امام با 5 مورد آن موافقت کردند اما مهم‌ترین پیشنهادم را قبول نکردند و آن این بود که امام معتقد بود مارکسیسم در شوروی تمام شده است. خدمت حضرت امام نوشتم بهتر است درباره تاکیدشان مبنی بر نابودی قریب الوقوع مارکسیسم، محتاطانه‌تر به موضوع نزدیک شوید، اما امام قبول نکردند.

دباغ: در دورانى که مسئولیت زندانهاى زنان استان تهران را بر عهده داشتم، یک روز مرحوم حاج احمد آقا (رضوان‏الله تعالى علیه) تماس گرفتند و فرمودند که حضرت امام‏ نامه‏اى براى آقاى گورباچف دارند. شما از بین خانمها و همچنین آیت‏الله جوادى آملى و آقاى دکتر لاریجانى انتخاب شده‏اید و آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را براى آقاى گورباچف ببرید. حقیقتاً شوکى بر من وارد شد. شوروى ابرقدرتى بود که در زمان خودش در مقابل آمریکا، خود را قطب بزرگ مى‏پنداشت. برایم کار بسیار سختى بود. با مرحوم حاج احمد آقا ملاقات کردم و پرسیدم جریان کامل موضوع چیست؟ فرمودند: مأموریتى براى شما مشخص شده ممکن است که فردا یا روز بعد باشد و باید به اتفاق آیت‏الله جوادى آملى و دکتر لاریجانى آن را انجام دهید.

حضرت آیت الله جوادی آملی : پس از این سفر حضرت آیت الله جوادی آملی طی یادداشتی به شرح سفر و اتفاقات پیرامون آن پرداخت که متن آن به شرح زیر است:

وظایف هیأت اعزامی از طرف امام راحل (قدس سره) به شوروی عبارت بود از:

۱ ـ محتوای پیام کاملاً مکتوم باشد و احدی تا حین ابلاغ، پی به محتوای آن نبرد. لذا علی رغم اینکه دستگاههای آنها برای کشف این اسرار بسیار قوی است، موفق نشدند که بفهمندمضمون نامه چیست؟ آنها همهٴ مسایل، از قبیل قطعنامهٴ ۵۹۸، جنگ و صلح و حالت نه جنگ، نه صلح را احتمال داده بودند، به استثنای آنچه که مضمون اصلی و اصیل این پیام، یعنی «دعوت به اسلام» بود.

۲ ـ رعایت «ادب» که جزء برنامه های بین المللی اسلام است، چر اکه اسلام دستور داده که در برخوردها مؤدب باشید، حتی اگر طرف شما یهودی باشد. در آن روز که بدترین دشمن اسلام «یهود» بود، وجود مبارک معصوم (علیه‌السلام) فرمود: حتی با یهودی نیز ظرافت در گفتار، رفتار و نوشتار را که «ادب» نام دارد، رعایت کنید.

۳ ـ مبادا حضور در کاخ کرملین و دیدار با رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، کسی را مرعوب کند؛ چون مضمون این پیام بسیار بلند و فرستندهٴ آن نیز شخصیتی بسیار بزرگ است، لذا باید با صلابت و فولادین برخورد کرد، مبادا کمترین احساس حقارت در اعضای هیأت پیدا شود، زیرا نمیتوان این قول ثقیل و گفتار جدی را به شوخی گرفت.

۴ ـ پیام به آقای گورباچف تسلیم نشود، بلکه جمله به جمله برای او خوانده و ترجمه شود و بعد از پایان قرائت و ترجمه، تسلیم او گردد، تا نگوید در فرصت بعد پیام را مطالعه میکنم، و اگر احتیاج به توضیح یا استدلال داشت، همانجا توضیح داده شود.

۵ ـ از آنجا که باید پیام کاملاً به اتحاد جماهیر شوروی ابلاغ شده باشد، گذشته از متن فارسی که مرقوم شریف حضرت امام (قدس سره) بود، ترجمهٴ انگلیسی، که زبان رایج دنیاست، در کنار آن تعبیه شد.

چون این پیام گرچه برای رهبر شوروی بود، ولی پیام «جهانی» بود؛ زیرا مضمون آن این بود که ما همهٴ مسلمانان جهان را همانند خود دانسته، خود را در سرنوشت آنها سهیم و شریک میدانیم، لذا چون پیام جهان شمول بود و دنیا زبان انگلیسی را به خوبی میفهمد، در کنار متن فارسی ترجمهٴ انگلیسی نیز در صفحات جداگانه تنظیم و در آن پوشه گذاشته شد، که بعد از قرائت پیام به ایشان تسلیم شود.

هیأت اعزامی در ساعت۱۱روز چهارشنبه ۱۴دی ۱۳۶۷ـ هـ.ش ـ در کاخ کرملین با رهبری شوروی دیدار داشت.

آنها قبلاً سؤال کردند: شما چند نفر هستید؟ (میخـواستند یک یا دو نفر را بپذیرند) هیأت گفت: ۳نفر از طرف حضرت امام (قدس سره) آمـدهاند که به هیچ وجه کم نمیشود، به علاوه سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو نیز حتماً باید حضور داشته باشد، بنابراین ۴نفر هستیم.

آنها نیز ۴نفر بودند؛ گورباچـف، رییس و رابط سیاسی حـزب آنها، معاون وزیـر خارجه، مترجـم و خبـرنگاری نیز دور از جلسه می نشست که بـرای حـزب گزارش تهیه کند.

 وقتی هیأت وارد شد، آنها در کمال ادب و احترام استقبال کردند، این دیدار در حدود ۲ساعت و چند دقیقه طول کشید، چند دقیقه اول به تعارفات معمولی گذشت. از جمله مطالبی که آقای گورباچف ابتدائاً مطرح کردند این بود که: ما با داشتن تفکرات گوناگون میتوانیم زندگی مسالمت آمیزی در کنار یکدیگر داشته باشیم و چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمده اید، من وقت شما را نمیگیرم.

پس از سخن ایشان، هیأت ایرانی شروع به انجام مأموریت رسمی خود نمود. اولین سخنی که هیأت مطرح نمود، این بود که: سال نو را که میلاد یکی از بزرگترین پیامبران الهی است، تبریک میگوییم و به همین مناسبت پیام یکی از رهبران الهی را برای شما قرائت میکنیم.

چون مضمون این نامه بسیار بلند بود، چاره ای نبود جز اینکه با تأنی و جمله به جمله برای آنها خوانده شود، تا آنها خوب تلقی و منتقل کنند. در بعضی موارد، مترجم میگفت که تکرار کنیم تا خود بفهمد و تکرار کند. در تمام این مدت (که بیش از ۳ربع بود و با ترجمه به یک ساعت بالغ شد، آقای گورباچف با کمال ادب گوش میداد. ایشان در طول مدت قرائت پیام، بعضی مطالب را شخصاً یادداشت میکرد و برخی را معاونین و دستیاران او.)

دباغ: حضرت امام فرموده بودند که این هیئت جایی نرود و فقط نامه را ابلاغ کند و بازگردد و هیچ بازدیدی نداشته باشد. ما هم نماز ظهر را در فرودگاه به صورت دسته جمعی خواندیم و به ایران برگشتیم. منظره آن نماز جماعت هم عجیب بود و عده زیادی در فرودگاه برای تماشا ایستاده بودند.

- وقتى به شوروى رسیدیم تعدادى به استقبال آمدند. مشاور مخصوص گورباچف دسته گلى هم آورده بود. طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتى هیأتى وارد کشورى مى‏شود گلى که براى استقبال آورده مى‏شود به رئیس هیأت مى‏دهند. این‏متن پیام امام و نیز وصیت‏نامه سیاسى- الهى حضرت امام براى جوانان بسیار سودمند است‏.عرف دیپلماتیک است. وقتى بنده را با چادر و حجاب دیدند، دست‏پاچه شدند و گل را به جاى اینکه به آقاى جوادى آملى بدهند به بنده تحویل دادند. در واقع وقتى با لباس روحانیت آقاى جوادى آملى و چادر بنده رو به رو شدند دچار این حالت شدند

- گورباچف برخی جاها هنگام قرائت نامه ، به شدت برافروخته می‌شد.همچنین گورباچف خطاب به یکی از نزدیکان ما که پس از 10-12 سال، به ملاقات گورباچف رفته بود، گفته بود: افسوس می‌خورم و ای کاش آن روز از نامه‌ی امام (س) درک بهتری داشتم تا شوروی به این روز نمی‌افتاد.»

- قرائت نامه تمام شد و ما بلند شدیم که خداحافظى کنیم. گورباچف طبق عرف دیپلماسى دستشان را براى مصافحه دراز کردند. من دستم زیر چادر بود و از دادن دست امتناع کردم، براى ایشان خیلى سنگین بود. به آقاى جوادى آملى رو کردند و گفتند: ایشان را مادر انقلاب دانسته‏اند که همراه شما بوده، دست خالى را دراز کردم که بگویم ما همسایه‏اى هستیم که دست خالى دراز مى‏کنیم به طرف شما و انقلاب شما و مى‏خواهیم به صورت مسالمت‏آمیز کنار هم باشیم.

واکنش های گورباچف به نامه امام ره

* کارقرائت پیام و ترجمهٴ آن، یک ساعت به طول انجامید و در این مدت، گورباچف در کمال ادب گوش می‏داد و تنها در دو جای پیام، رنگ چهره‏اش تغییر کرد و صورتش سرخ شد؛ یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام می‏فرماید: دیگر کمونیست را باید دردموزه‏های تاریخی جهان بنگریم و…. ایشان در خلال قرائت پیام نیز بعضی از مطالب را یادداشت می‏کرد و برخی از مطالب را نیز معاونان و دستیارانش یادداشت می‏کردند.
*برخی جاها او (گورباچف) به شدت برافروخته می‌شد. یکی دو تا سوال نوشته بود که پس از اتمام نامه از آقای جوادی آملی پرسید: امام ما را دعوت به اسلام کرده، آیا ما هم مى‌‏توانیم امام را به کمونیسم دعوت کنیم؟ که آیت‌الله جوادی آملی خیلی سنگین و بدون مکث جوابشان را دادند و ایشان قدری در فکر فرورفتند. آیت‌الله جوادی آملی فرمودند شما فرض را اینجور نگذارید که امام شخص شما را مورد خطاب قرار داده، حضرت امام مسئله‌اش مسئله امت‌ها و ملت‌هاست که سال‌هاست تحت سیطره کمونیسم هستند و جرأت ندارند صدایشان را بلند کنند و حالا که شما گامی را برداشته‌اید، دارند نصیحت می‌کنند که شما گام‌تان را تا انتها برسانید.
*آقاى گورباچف گفتند که امام در جایی در مورد افرادی که تحت ظلم هستند، صحبت کرده‌اند؛ آیا این دخالت در مسایل حکومت‏‌ها نیست؟ که آقاى جوادى آملى هم پاسخ دادند از اینجا که نشسته‏‌ایم تا هفت طبقه زیر زمین متعلق به شوروى است، هفت طبقه آسمان هم متعلق به شوروى است. مسئله دخالت در آب و خاک نیست. انسان‏‌ها مال کسى نیستند که کسى دخالت کند، انسان‌ها ورای این حرف‌ها هستند و امام در رابطه با انسان و انسانیت سخن می‌گویند. حضرت امام دانشمندان و فلاسفه شما را دعوت فرمودند که به قم بیایند و بنشینند و مباحثه کنند و انسان و قدر و مقدار انسان‌ها را بشناسند و هم اینکه حق و حقوق‌شان را از آنها گرفته‌اند، به آنها بازپس بدهند. گورباچف به این موضوع علاوه بر آنکه نتوانست جواب بدهد، چهره‏‌اش هم سرخ شد و دیگر سوال بعدی‌اش را نپرسید.

* گورباچف بعد از شنیدن دقیق و درک پیام امام خمینی گفت "از فرستادن نامه امام خمینی تشکر می کنم، در فرصت مناسب جواب آن را خواهم داد."و در واکنش به نامه گفت:«مضمون آن را به علمای شوروی اعلام می داریم. ما قانون آزادی ایمان را در دستِ تصویب داریم.من پیش تر گفتم با داشتن ایدئولوژی های مختلف، می توان با حُسن همجواری در کنار هم زندگی کرد.»پس از آن گورباچف گفت:در سیاست بین‌المللی، ما پیرو یک اصل اساسی هستیم یعنی اصل احترام به آزادی انتخاب برای هر انسان و هر ملت. نتیجتاً کشور ما و تمامی ملت ما از انقل��ب بزرگ شما حسن‌ استقبال کرده است.استبداد شاهنشاهی در ایران مردم خود را استثمار کرده و از روش های واقعاً بربریت استفاده می‌کرده و شرافت و آبروی ملت خود را پایمال کرده برای جلب رضایت نیروهای خارجی. انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از این همیشه پشتیبانی کرده و می‌کنیم.

 

گزارش هیات اعزامی به امام

لاریجانی:چند روز بعد از بازگشت، حضرت امام ما را برای ارائه گزارش احضار کردند. سوالاتی داشتند و آقایان پاسخ دادند. ایشان فرمودند که عکس‌العمل‌های نامه را کدام یک از شما توجه داشتید؟ که عرض کردم بنده چون بیننده بودم، دقت می‌کردم. آنجا که بحث از مظلومی بود که در کشور شوروی تحت ستم باشد، برای گورباچف بسیار سنگین بود و دیگری جایی که فرموده بودید، اهل علم‌تان را بفرستید بیاییند در قم با علمای ما مباحثه کنند، برایشان خیلی سنگین بود و تکان خوردند. حضرت امام چهره‌شان قدری باز شد و اظهار رضایت کردند.

دباغ:پس از بازگشت از مسکو فردا بعدازظهر خدمت امام رسیدیم و گزارش مأموریت را ارائه دادیم. حضرت امام سۆال کردند کی به هنگام قرائت پیام به چهره گورباچف نگاه می‌کرد؟ عرض کردم چون آقای جوادی آملی متن پیام را می‌خواندند. آقای لاریجانی هم ترجمه می‌کردند، بنده به چهره آقای گورباچف نگاه می‌کردم. حضرت امام لبخند رضایتمندانه‌ای زد. شاید به این دلیل که آقای گورباچف معنی اصلی پیام را دریافت کردند.

برخورد امام ره با فرستاده ویژه گورباچف

مشاهده فیلم دیدارشواردنازه با امام خمینی ره

شواردنادزه وزیر خارجه وقت شوروی در مورد دیدارش با امام می‌گفت من در طول دوران وزارت خارجه‌ام با بسیاری از چهره‌های جهانی و در طول 15 سال دبیرکلی حزب کمونیست گرجستان با بسیاری از رجال طراز اول بلوک شرق ملاقات داشته‌ام، اما نگران بودم که نظر به معنوی بودن محتوای پیام و شخصیت امام شاید گورباچف به جای من شخص دیگری را حامل این نامه کند، اما روزی که گورباچف مرا خواست و موظف به انتقال این پیام کرد تا دیدار با امام کودکانه بی‌قراری و لحظه‌شماری می‌کردم. تمام دنیا حیران آن مرد بود و من بارها شاهد بودم که سیاستمداران غربی گرچه در ظاهر از او اظهار نفرت و ناخشنودی می‌کنند ولی در خلوات و درون خود احترامی شگفت به او قائلند و بارها شاهد اعتراف خیلی‌ها در بارة عظمت این مرد بودم که چگونه جهان اسلام را بدون کمترین وسائل ارتباطی دنبال خود می‌کشد و چگونه قاطبة مردم ایران را تابع خود کرده است. او برایم در ردیف مردانی مانند لنین و گاندی بود و من از اینکه با بزرگ‌ترین رجل جهانی که امثالش در دوران پیش بازمانده بود و جهان دیگر از چنین مردانی خالیست احساس اشتباق عجیبی می‌کردم.
مقامات ایرانی مرا به اقامتگاه این مرد بردند. حیرت من از ورود به یک کوچة تنگ و باریک شروع شد. در ماشین منتظر بودم که این گوچة تنگ به باغی بزرگ مشابه باغ‌های سر مسیر منتهی شود و این مرد بزرگ و رهبر ایران را در یک سراسرائی مجلل ببینم. هیچکس نمی‌تواند تعجب و حیرت مرا درک کند. وارد حیات که شدم از شوک عرق کردم. به اطاقی کوچک شاید 4×3 وراد شدیم. به سیاق پروتکل شوروی سرپا ایستادیم که ما را به سرسرائی رهنمون شوند و به گمانم آنجا اطاق نگهبانی بود. بیش از 5 دقیقه سرپا ایستادیم تا آنکه پیرمردی کارگر در یک سینی چائی کمرنگی به ما تعارف کرد. من نمی‌توانستم تصمیم درستی در رفتارم بگیرم و بی‌اختیار چائی را برداشتم و سرپا خوردم. تا آنکه امام خمینی با لباس سفیدی بر تن و بدون آن کلاه سیاهی که همواره بر سرش دیده‌ایم به همان اطاق آمد و برای نشستن ما تعارفی نکرد و به روی کاناپه نشست. او حتی یکبار هم سرش را برای اشاره‌ای یا التفاتی بلند نکرد. بلافاصله پارچه‌ای (شمد) را آوردند که او روی پاهای خود انداخت. به وزیرخارجة ایران اشاره‌ای کرد و او به من گفت که پیام را بخوانم. من روی یک صندلی بسیار خشک و معمولی نشسته بودم و شاید از اینکه راحت نبودم زانوی راستم می‌لرزید. برای اینکه این لرزش را از چشم تیزبین دیپلمات‌های ایرانی و شوروی پنهان کنم کف پایم را به زمین فشردم و متوجه شدم که هر دو پایم بلااراده می‌لرزد و اوراق هم بر روی دستانم به لرزه درآمده‌اند. در فاصلة هر جمله‌ای که ترجمه می‌شد مجالی می‌یافتم تا حالات صورت (میمیک) امام را برانداز کنم تا تأثر او را ارزیابی کنم. امام همچنان به گوشه‌ای مبهم خیره شده بود و من می‌خواستم از نگاه‌های او که حتی به طرف من خیره نبود به جائی بگریزم. نگاه‌ها بسیار سنگین و نافذ بود و از پیکر پیرمرد خشیتی گران ساطع می‌شد. مشغول اظهار تعارفات گورباچف و نکته‌های مهم پیام وی بودم که او بلافاصله بعد از ترجمة همان بند و ابراز آرزوی سلامت و طول عمر ایشان رشتة سخن را از گرفت و گفت من می‌خواستم پنجره‌ای به روی شما باز کنم که نخواستید. «ان شاء اللَّه سلامت باشند، ولى به ایشان بگویید که من مىخواستم جلوى شما یک فضاى بزرگتر باز کنم. من مىخواستم دریچه اى به دنیاى بزرگ، یعنى دنیاى بعد از مرگ که دنیاى جاوید است را براى آقاى گورباچف باز نمایم و محور اصلى پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند.»
ایشان همین را گفت و برخاست و مثل ورود در خروج هم بدون خداحافظی و فشردن دست ما از آن اطاق خارج شد. وزیرخارجه ایران و اطرافیانش با لبخندهایی در صدد تلطیف فضا و تعدیل هیجان من بودند در حالی‌که من از این رفتار ناراحت نبودم، فقط متحیر بودم. من همیشه خود را از دیدن چنان مردی خوشوقت به شمار می‌آورم.
آقای لاریجانی می‌گفت که ما به امام پیشنهاد کردیم که بند حاوی مرگ مارکسیسم را حذف کنند ولی ایشان با حذف آن موافقت نکردند و وقتی ما از مسکو بازگشتیم امام لدی‌الورود به ما گفتند: چطور بود مارکسیسم مرده بود یا نه؟ آری واقعا مرده بود و حتی بیم ما از اینکه گورباچف از شنیدن آن آزرده خواهد شد بی‌جا بود چون آنها نه تنها ناراحت نشدند، بلکه با پیام امام ابراز توافق کردند و این در پاسخ گورباچف نیز مسستر است.

از آیت الله خمینی ره نقل است که گفته بود: "به پای شواردنادزه بلند نمی‌شوم".

علی اکبر ولایتی در توضیح روح حاکم بر فضای آن روز گفتگوها می‌گوید: «هم به نظر من امام خمینی خیلی حساب شده این برخورد را کردند. به هیچ عنوان به آقای شواردنادزه نگاه نکردند، هیچ اعتنایی نکردند. سر به پایین آمدند و رفتند. آقای ادوارد شواردنادزه وزیر خارجه یکی از ابرقدرت های آن روز جهان بود. اما امام خمینی جوری برخورد کرد که گویی ما ابرقدرت هستیم و آنها یک کشور جهان سومی هستند. این تحلیل برخورد امام از نظر من بود. آن متانت و سناریوی برخورد با آقای شواردنادزه که خیلی حساب شده و دقیق و ظریف بود».

بازتابها

گورباچف، میخائیل ـ رهبر شوروى (سابق):پیام آیت‏ اللّه‏ خمینى از نظر من به همه اعصار در طول تاریخ بود و زمانى که این پیام را دریافت کردم، اینگونه دریافتم، شخصى که این پیام را نوشته فردى متفکر و دلسوز براى سرنوشت جهان است. من از این پیام که با دقت به آن گوش دادم و آن را مطالعه کردم، استنباط کردم او کسى است که براى جهان نگران است و مایل است من انقلاب اسلامى را بیشتر بشناسم و درک کنم. آیت ‏اللّه‏ خمینى توانست اثر بزرگى در تاریخ نوین جهان بگذارد.

ما زمانى که این پیام را در جلسه کمیته مرکزى حزب کمونیست مطرح کردیم، براى اعضاى حزب که نیمى از جهان را در اختیار داشتند، بسیار غیرمنتظره بود و نسبت به پیام با دیده احترام نگریستند و گفتند که رهبران ایران علاقه‏ مند به حفظ ارزشهاى انسانى در جهان هستند. من متأسفم که در آن مقطع نتوانستم به ایران سفر کنم و از نزدیک با ایشان ملاقات نمایم. به هر حال من امروز از ایشان با احترام عظیم یاد مى‏کنم و معتقدم که آیت‏ اللّه‏ خمینى فراتر از زمان مى‏ اندیشید و در بُعد مکان نمى‏ گنجید.
امروز که من شاهد این اوضاع هستم، پیام آیت‏ اللّه‏ خمینى در ذهنم نقش مى‏بندد که او گفته بود من مارکسیسم را به زودى در موزه‏ هاى تاریخ مى‏بینم، من از همان زمان تصمیم گرفتم حرکت را آغاز کنم لذا اصلاحات را انجام دادیم، تعداد مساجد و کلیساها افزایش یافت. اگر آن روز ما پیشگویى آیت‏ اللّه‏ خمینى را جدى ‏تر مى‏گرفتیم شاهد چنین وضعیتى نبودیم و اجازه نمى‏دادیم که وضعیت کشور بدین شکل درآید.

ژون آفریک:«گورباچف به مدت 2 ساعت مودبانه به متن پیام آیت اللّه‏ خمینى که اولین پیام ایشان به رئیس یک کشور بود و توسط مترجم شخصى‏اش برگردانده شد، گوش فرا داد.با این حال، چهره‏ ى صدر هیئت رئیسه‏ ى شوروى سه بارـ بویژه هنگامی که شنید آیت اللّه‏ به او مى‏گوید جاى کمونیسم دیگر در موزه‏ هاست ـ سرخ شد...» عاقبت مشیت خداوند، بشر این عصر را از نعمت بزرگى،که تجلى قدرت ایمان و عمل به دستورات الهى بود، محروم ساخت.

 

منابع

- 11 دى 1367/22 جمادى الاول 1409.

- روح اللَّه الموسوى الخمینى.

پی نوشت :

(1)- مائوتسه تونگ.

(2)- امریکا.

(3)- بخشى از آیه 55 سوره بقره: قوم حضرت موسى به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم».

(4)- سوره انعام آیه 103: «او [خدا] را هیچ چشمى درک نمى‏کند و او بینندگان را درک مى‏کند، و او نامرئى و آگاه است».

(5)- ابونصر محمد بن محمد الفارابى (فوت 339 ه. ق.) از بزرگترین فیلسوفان ایرانى وى در شهر فاراب ماوراء النهر متولد شده است. بعضى نژاد او را از ترکان و بیشتر از ایران مى‏دانند. فارابى از ماوراء النهر به بغداد رفت و در آنجا به تحصیل زبان عربى پرداخت و علوم فلسفى را نیز همان جا فرا گرفت و کتابهاى ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به خدمت سیف الدوله ابوالحسن على بن عبداللَّه بن حمدان رسید و همچنان در دمشق ماند و به تألیف پرداخت. فارابى به سبب شرحهایى که بر آثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثانى» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار داده‏اند. فارابى در همه علوم عهد خود استاد و صاحب تألیف است. در ریاضیات و موسیقى و طب اطلاعات بسیار داشته است و از آثار او شرحهایى است که بر «انالوطیقا» ى اول و ثانى و «سوقسطیفا» و «بوطیقا» ى ارسطو نوشته است. در علم النفس، کتاب النفس اسکندر الامرودیسى ودر علوم، السماع الطبیعى و الاثار العلویه و السماء و العالم و کتاب الحروف ارسطو و المجسطى بطلمیوس را تفسیر کرده است. از کتابهاى دیگر او: رسالة فى مبادى آراء- اهل المدینة الفاضله، فصوص الحکم، الجمع بین رأى الحکیمین افلاطون الالهى و ارسطو طالیس. فارابى کوشیده است که در این کتاب، بین عقاید افلاطون و ارسطو التیام دهد. عقاید فارابى در فیلسوفان بعد از او اثر فراوان داشته است.

(6)- شیخ الرئیس ابوعلى حسین بن عبداللَّه سینا (فوت 428 ه. ق.) پزشک و فیلسوف و نویسنده ایرانى که مقام وزارت داشت و از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به شمار مى‏آید. سینا آثار متعددى دارد و در حدود 240 کتاب و رساله از او نام مى‏برند که بسیارى از آنها به زبانهاى مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامه علایى است. ابوعلى در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضى استادى داشت.

(7)- شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیى بن حبش بن امیرک السهروردى (مقتول به سال 587 ه. ق.) معروف به شیخ اشراق از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر «سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجدالدین الجبلى استاد فخر رازى حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضى موارد نظر سهروردى با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار مى‏برد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علماى حلب، صلاح الدین ایوبى، فرمانرواى مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب الدین سهروردى فیلسوفى عارف است که حکمت اشراق در آثارش به کمال رسیده است. مجموع 49 کتاب و رساله به شیخ اشراق نسبت مى‏دهند که معروفتر از همه کتاب حکمة الاشراق و رسالة فى اعتقاد الحکما و قصة الغربة الغربیه است (این سه کتاب به همت هانرى کوربن، مستشرق فرانسوى با مقدمه‏اى به زبان فرانسه در سال 1331 چاپ شده است). دیگر کتاب تلویحات، کتاب المشارع و المطاوحات، رسالة عقل سرخ (چاپ انجمن دوستداران کتاب) رسالة العشق به نام مونس العشاق با شرح فارسى و همچنین لغت موران، صفیر سیمرغ، ترجمه رسالة الطیر ابن سینا، رسالة فى حالة الطفولیة و رساله آواز پرجبرئیل است.

(8)- صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى معروف به ملاصدرا (فوت 1050 ه. ق.) از فیلسوفان و حکیمان عالیمقام در قرن یازدهم. وى در شیراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایى به تحصیل پرداخت پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملاصدرا افکار فلسفى دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربى است. از آثار ملاصدرا به زبان عربى: اسفار اربعه و شواهد الربوبیه، شرح اصول کافى، حاشیه بر الهیات شفاى ابوعلى سینا، شرحى بر کلمة الاشراق (سهروردى) کتاب واردات القلبیه و چند تفسیر درباره بعضى سوره‏هاى قرآن است. ملاصدرا را مى‏توان از افتخارهاى عصر صفویه به شمار آورد. (9)- محى الدین بن عربى یکى از بزرگترین حکما و فلاسفه اسلامى که آثار او به عنوان مأخذ و منبع، مورد استفاده فلاسفه و حکماى بعد از او قرار گرفته است.

(10)- لنین، پایه گذار کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروى، دین را افیون جامعه مى‏دانست که بعداً این نظریه حتى از سوى خود کمونیستها نیز باطل اعلام گردید.

(11)- هیأت نمایندگى امام خمینى در تاریخ 13/10/67 به سرپرستى آقاى عبداللَّه جوادى آملى متشکل از آقاى محمدجواد اردشیر لاریجانى و خانم مرضیه حدیده چى (دباغ) وارد مسکو شد. این هیأت از سوى منتاشیویلى (دبیر هیأت رئیسه شورایعالى اتحاد جماهیر شوروى)، معاون وزیر امور خارجه این کشور، امام جمعه مسکو و سفیر جمهورى اسلامى ایران مورد استقبال قرار گرفت.

منبع : صحیفه امام، ج‏21، ص: 220تا ص: 227

 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات