مقدمه:
آمريكا به عنوان مهمترين قدرت خارجي مخالفت ايران در منطقه به حساب ميآيد اين كشور به دلايل متعددي از زمان انقلاب اسلامي ايران در 1979 تا كنون رابطهاي خصومتآميز و پر از فراز و نشيب را طي كرده است. از جريان گروگانگيري گرفته تا محكوم كردن ايران به حمايت از تروريسم، عدم رعايت حقوق بشر و دموكراسي و پس از آن هم موضوع فعاليتهاي صلحآميز هستهاي ايران را به عنوان موضوعي قابل توجه مطرح كرد. آمريكا به عنوان يك ابر قدرت خود را داراي اين حق ميداند كه با گسترش منافع اين كشور در مجموعههاي متفاوت امنيتي از جمله مجموعه خاورميانه خوره نقوط خود را گسترش داده و از منافع خود در اين مجموعهها حمايت كند. بنابراين طبيعي است كه به عنوان قدرتمندترين بازيگر فرامجموعهاي با مشكلاتي در راستاي دستيابي به اهدافش روبرو گردد. يكي از سادهترين راههاي حل اين مشكل، منزوي كردن كشور معارض از ساير كشورهاي مجموعه و عدم اجازه به كشور مذكور براي مشاركت در تصميمگيري است؛ آنچه كه در برخورد اين كشور با ايران ميتوان دريافت. آمريكا در راستاي دستيابي به اهدف خود با توجه به ترس ناشي از افزايش قدرت ايران در منطقه و حضور به عنوان رقيب در خاورميانه با تاكيد برفعاليتهاي هستهاي ايران، سعي در تهديد جلوه دادن ايران دارد.
به خصوص اين كه ايران از قدرت بالايي در منطقه برخوردار است و به عنوان يكي از قدرتهاي منطقه خواهان حضور فعال در تصميمگيريهاي مجموعهي امنيتي خاورميانه است؛ مانند تلاشهايي كه براي تاثيرگذاري بر عراق پس از صدام و افغانستان پس از طالبان انجام داد تا جايي كه در بسياري از اين موارد با سياستهاي آمريكا همسو ميگرديد. با اين وجود، آمريكا همواره ايران را به دخالت در امور داخلي كشورهاي مختلف خاورميانه از جمله افغانستان و عراق محكوم ميكند. از ديد آمريكا، ايران درصدد است تا با تاثيرگذاري بر شيعيان عراق، نيرويي مانند آنچه در لبنان، حزبالله ناميده ميشود، را به وجود آورد تا از اين طريق به عنوان اهرم فشاري در مواقع ضروري برعليه آمريكا و اسرائيل استفاده كند. نومحافظهكاران آمريكا، ايران را به عنوان دولتي ميدانند كه مروج ضد آمريكاگرايي است و فعاليتهاي ضد آمريكايي را تشويق ميكند. ايران از ديد آمريكا مهمترين مخالف اسرائيل در منطقه ميباشد كه شاهد اين ادعا را سياستهاي مقامات سياسي جمهوري اسلامي و به خصوص سياستهاي دولت احمدينژاد و اظهارنظرهاي و در مورد هولوكاست ميدانند. آمريكا جمهوري اسلامي را كشوري خاص ميداند.
از نظر سياستمداران اين كشور دسترسي ايران به هر نوع فناوري هستهاي ميتواند اين كشور را به سمت سلاح هستهاي متمايل كند. با همين استدلال كنگره آمريكا ساليانه ميزاني از بودجه دولت خود را با عنوان كمك به گسترش دموكراسي به مجموعه خاورميانه و به خصوص فعاليتهاي تبليغاتي در مورد ايران اختصاص ميدهد. بيثباتي در خاورميانه يكي از بدترين حالاتي است كه ميتواند براي آمريكا به وجود آيد چرا كه منافع اين كشور در مورد انرژي به خطر ميافتد. از سوي ديگر، در يك حالت هم ميتواند منافعي براي اين كشور فراهم سازد به اين صورت كه با افزايش ناامني در منطقه آمريكا به اين بهانه نيروي نظامي خود را در پايگاههاي خاورميانه و پايگاههاي كشورهاي غربي مانند بحرين افزايش ميدهد اين در حالي است كه آمريكا با دريافت مبلغي ساليانه از كشورهاي عربي امنيت آنها را تامين ميكند علاوه بر اين در بسياري از كشورهاي حوزه خليج فارس مانند بحرين پايگاه نظامي دارد و توافقاتي براي نصب موشكهاي دوربرد در تركيه داشته است. از سوي ديگر، بسياري از كشورهاي خاورميانه طرف قرارداد خود را در مورد خريد كالاها و تجهيزات نظامي، آمريكا ميدانند به همين خاطر ميزان زيادي از وابستگي را به اين كشور احساس ميكنند.
با افزايش احساس ناامني ميزان دخالت اين قدرت فرامنطقهاي ميتواند افزايش يابد. در راستاي دستيابي به اهداف خاورميانهاي، آمريكا ناچار به حل مسئله هستهاي ايران بوده است به همين خاطر كم هزينهترين راه را در مذاكره با ايران ديد ولي از آنجا كه ايران در مذاكرات بر حق مشروع خود براي دستيابي به فناوري صلحآميز هستهاي تاكيد نمود، امنيتي كردن ايران را در مورد توجه قرار داد. بنابراين به طرق مختلفي ايران را امنيتي كرد تا بتواند به اهداف خود دست يابد اين اهداف شامل حفظ توازن قدرت در منطقه، مخالفت با صدور انديشههاي انقلاب اسلامي، پذيرش اسرائيل به عنوان يك كشور و جلوگيري از بحران انرژي ميباشد. قبل از اينكه به متغيرهاي مذكور پرداخته شود بايد امنيتي كردن را كه مفهومي كانوني در اين پژوهش است مورد بررسي قرار داد.
امنيتي كردن1
مكتب كپنهاگ در توصيف آثار بريبوزان و ويور به كار رفته و تنها رهيافت مبتني بر مطالعات امنيتي است. اين مكتب كه بعد از فروپاشي جماهير شوروي شكل گرفت، با در نظامي محوري در مطالعات امنيتي، امنيت تك بعدي را به پنج بخش نظامي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و زيستمحيطي گسترش ميدهد. عامل تعيينكننده امنيت در اين مكتب ميزان رهايي از تهديد است و كشورها امنيت خود را براي آن اساس مورد سنجش قرار ميدهند.
مفهوم امنيتي ساختن يكي از كانونيترين مفاهيم در مكتب كپنهاگ است و تعريف امنيت به عنوان كنش كلامي مراكز نقل اين بحث ميباشد (ابراهيمي، 446: 1386) كنش كلامي موفق تركيبي از زبان و جامعه است كه مورد توجه مكتب تفسيري نيز ميباشد؛ مكتبي كه بوزان و همكارانش تحت تاثير آن قرار گرفتند. البته براي مكتب كپنهاگ، امنيتي كردن تنها يك عمل گفتاري با يك سازه اجتماعي نيست، بلكه نوعي عمل سياسي هم محسوب ميشود (Willams. 2003:514). امنيتي ساختن، به فرآيندي گفته ميشود كه منجر به قرار دادن برخي موضوعات در چارچوب امنيت ميگردد. در حالي كه قبلا در اين حوزه قرار نداشته است. امنيتي كردن در تمام حوزههاي نظامي و غيرنظامي ممكن ميشود و در تمام ابعاد امنيت نيز يكسان عمل ميكند (Friis, 2000:3) بدين صورت كه از يك بعد از ابعاد پنجگانه شروع شده و به ديگر ابعاد تسري مييابد و در نتيجه تفكيك حوزههاي امنيتي را دشوار ميسازد. در چارچوب مفهوم امنيتي ساختن دو شرط وجود دارد كه ميتواند موضوعي را امنيتي سازد يا از آن امنيتزاديي كند؛ كه اين دو موضوع عبارتند از گفتمان امنيتيساز و شكستن قوانين و رويههاي موجود گفتمان امنيتيساز كه خود شامل كنشگران امنيتساز و كنشگران كارآمد ميشود. كنشگران امنيتيساز، فرد يا گروهي هستند كه موضوعات را با اظهار اين مساله كه چيزي از نظر وجودي در معرض تهديد است امنيتي ميسازد مهمترين كنشگران امنيتيساز دولتها هستند كه از طريق تواناييها و اختيارات خود مانند رسانه يا اقتصاد عمل ميكنند. آنچه كه ايالات متحده در برابر فعاليتهاي هستهاي جمهوري اسلامي انجام ميدهد يا آنچه كه به عنوان تروريسم بينالمللي به آن اشاره ميكند؛
اقداماتي است كه از سوي اين كنشگر امنيتيساز انجام ميشود. كنشگران كارآمد صرفا داراي تاثير بر تصميمات در حوزه امنيت ميباشند مانند كنشگراني كه از امنيتي ساختن يا امنيتيزدايي از آن سود ميبرند اين كنشگران به طور مستقيم وارد سياستهاي نميشوند و بيشتر از طريق فشار، لابيها و نفوذ، سعي در پيشبرد سياستهاي خود دارند. مانند لابي يهود در امنيتي كردن فعاليت هستهاي ايران، يا تلاش بازيگران دولتي اقتصادي در جهت امنيتزدايي از اين موضوع يا فعاليتهايي كه از سوي بازيگران كشور امنيتي شده صورت ميگيرد. از سوي ديگر كنشگر امنيتساز تنها مرجع امنيتي ساختن يك موضوع ميباشد كه كنش كلامي نيز همين جا معنا مييابد و كنشگر كارآمد ايدهپرداز مسائل امنيتي است. عناصر اساسي تشكيلدهنده چارچوب امنيتي شدن را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
الف) شكل: به اين معني كه امنيتي شدن به طور مشخص با تمركز بر گفتار بازيگران مسلط تعريف ميشود كه اين بازيگران اغلب رهبران سياسي ميباشند.
ب) محتوا: مفاهيم و محتواي عمل امنيتي شدن به طور دقيقي با تمركز كردن بر زمان شروع اين فرآيند تعريف ميگردد.
ج) ماهيت: محورترين چارچوب امنيتي شدن مفهوم ماهيت عملي است كه توسط بازيگر تعريف ميشود (سمتي و رهنورد، 97: 1388)
در خصوص امنيتي ساختن، تيري بالزاك معتقد است كه امنيتي ساختن به كارگزار سياسي، مخاطبان و متن بستگي دارد؛ يعني به نحوه فعاليت بازگير سياسي و ميزان دقت آن در انجام امنيتي كردن، اين كه مخاطب در چه شرايطي قرار دارد؟ و آيا پذيراي كنش كلامي بازيگر امنيتيساز است يا نه؟ و اينكه شرايط اجتماعي از قبل مخاطب را آماده كنش كلامي كرده است يا در جامعهپذيري مخاطب ناموفق بوده است؟ وي امنيتي ساختن را براساس نظر مكتب كپنهاك در رابطه با كنش كلامي و تحليل امنيت را يك رويه معمول و مرسوم ميداند ولي عقيده دارد كه امنيتي ساختن براي فهم بهتر بايد به عنوان يك كنش عملگرايانه در نظر گرفته شود. بخش عمده فرايندههاي امنيتي كردن و غيرامنيتي كردن در نظام بينالمللي خود را در خوشههاي مجموعههاي امنيتي منطقهاي نشان خواهند داد (بوزان و ويور، 55: 1388): چرا كه در فرايند امنيتي كردن بعد مكاني و زماني اهميت مييابد. البته بايد اين نكته را هم مورد توجه قرار داد كه بازيگراني كه در سطح جهاني عمل ميكنند هم ميتوانند بدون توجه به بعد مكاني و زماني وارد اين مجموعههاي امنيت منطقهاي شوند. به منظور بررسي امنيتي كردن فعاليتها هستهاي ايران ابتدا بايد ديدگاه آمريكا در مورد ماهيت فعاليتهاي هستهاي اين كشور را مورد بررسي قرار داد.
ماهيت فعاليتهاي هستهاي ايران از ديد آمريكا
از ديد آمريكا و غرب از قول آنان به اصطلاح پنهان كارهاي ايران در زمينه هستهاي از آژانس، نگرانيها را در مورد اهداف سلاح هستهاي ايران افزايش ميدهد از ديد آنها برنامه تسليحاتي ايران بر روي توليد و غنيسازي هر چه بيشتر اورانيوم و پلوتونيوم دو ماده شكافپذيري كه در توليد سلاح هستهاي مورد استفاده قرار ميگيرد، تاكيد دارد و ايران تا سال 2003 آژانس را از ساخت تاسيسات هستهاي نطنز آگاه ساخت تا اين كه ماهها بعد توسط شوراي ملي دفاع آمريكا، افشا شد. استدلال آنها در مورد غير صلحآميز بودن فعاليتهاي هستهاي ايران بر اين اساس است كه نمايندگان و بازرسان آژانس نمونههايي از محيط كارخانه نطنز را براي آزمايش اگزوفلورايد اورانيوم مورد بررسي قرار دادند كه اين نمونهها بخشي از غنيسازي اورانيوم را نشان ميداد ولي تهران اعلام كرد كه اين آلودگي در نتيجه ورود سانتريفيوژهاي آلوده ميباشد. اين در حالي بود كه از ديد آمريكا، ايران پيش از اين ادعا كرده بود، سانتريفيوژها توليدات بومي هستند كه از ديد آمريكا نوعي تناقض را آشكار ميكرد. اين اتهام آمريكا در مورد ايران با موضعگيري شديدي از سوي جمهوري اسلامي مواجه شد. و در پي آن ايران خواستار نظارت ماموران آژانس بر روي تاسيسات ايران شد كه با اين وجود نتوانست رضايت آمريكا را به دست آورد. در ادامه مقامات آمريكايي استدلال ميكنند كه ايران ادعا ميكند.
اين سانتريفيوژها اورانيوم را بيشتر از 20% درصد غني نكرده است در حالي كه از ديد آمريكا اين تاسيسات قادر هستند كه سالانه اورانيومي با غنيسازي 90 درصد را توليد كنند. مقامات آمريكايي اعتقاد دارند كه شركتهاي داخلي متعددي در توليد قطعات و ارائه امكانات و نيروهاي متخصص در فرايند غنيسازي اورانيوم با درصد بالا كه نشان از تمايل ايران به توليد سلاح هستهاي دارد فعاليت ميكند. از مهمترين اين شركتها ميتوان به شركت كالاي الكتريك توجه كرد، شركتي كه با شروع تحريمها عليه ايران به عنوان يك گزينه مورد تحريم از سوي آمريكا مطرح شد و در نهايت مورد تحريم قرار گرفت. اورانيوم مورد نياز در مراكز تكنولوژي هستهاي اصفهان توليد ميشود و در ديگر تاسيسات به توليد پلوتونيوم كمك ميكند. از ديد آمريكا و براساس يك تخمين، ايران در هر سال 10 – 8 كيلو گرم پلوتونيوم توليد ميكند كه براي ساخت يك يا دو سلاح هستهاي كافي است (Bown & Kidd, 2004: 259- 260)، ادعاي كه آمريكا هيچگاه نتوانست آن را اثبات كند. در مورد فعاليتهاي هستهاي ايران، جم استراو وزير امور خارجه انگلستان اعلام كرد كه جامعه جهاني در مورد نگرانيهايي كه نسبت به رويكرد ايران وجود دارد موضع واحدي دارند. همچنين بولتون، معاون وزير خارجه سابق آمريكا نيز پس از تصويب قطعنامه سپتامبر 2004 (GOV / 2004/76/rev.l) به خبرگزاري فرانسه گفته است: آمريكا تا نوامبر 2007 كه ضربالاجل تعيين شده فرا ميرسد از پا نخواهد ايستاد و اگر جمهوري اسلامي ايران برنامه غنيسازي اورانيوم خود را متوقف نكند آمريكا از شوراي حكام خواهد خواست كه نشست خود را در مورد تصميمگيري در مورد ايران زودتر برگزار كند. وي گفت اگر ايران مانند ليبي از تلاش براي دستيابي به جنگافزار هستهاي دست بردارد، ما ميتوانيم به تعامل با ايران ادامه دهيم، در غير اين صورت پرونده ايران به شوراي امنيت فرستاده خواهد شد (گلشن پژوه، 11- 12: 1386).
آمريكا گذشته از اين كه هدف ايران را از برنامه هستهاي توليد سلاح ميداند؛ عقيده دارد كه اين كشور به عنوان موجوديتي نامطلوب سعي در ايجاد ناامني در مجموعه امنيتي خاورميانه دارد. اين در حالي است كه ايران هدف خود را از برنامه گسترش قدرت نظامي و تسليحاتي و از جمله برنامه انرژي هستهاي، عمليات تهاجمي و توسعهطلبي عليه كشورهاي منطقه نميداند. در صورتي كه مجموعه ادعاهاي غرب قصد دارد اين گونه به افكار عمومي خاورميانه و جهان القا كند كه برنامه هستهاي ايران در نهايت به توليد بمب اتم و سلاحهاي كشتار جمعي ختم ميشود (اسدي، 22: 1386) البته تا حدود زيادي بايد اين تحليل آمريكا را ناشي از نگاه امنيتي دانست كه ريشه در خصومتهاي آغاز انقلاب اسلامي تا كنون داشته است و تنها بخشي از آن خود در قالب سختگيريهاي هستهاي در قبال ايران نشان ميدهد. از ديد مقامات آمريكايي و اسرائيلي پايگاههاي مهم تحقيقاتي در ايران وجود دارد كه شمال اصفهان، نظنز، ساغند، اراك، بوشهر و قم است كه اين پايگاههاي هستهاي در زير زمين قرار دارند تا از تهاجمات هوايي مصون بمانند.
آمريكا با رژيم صهيونيستي قرار دادهايي در زمينه فروش موشكهاي شكافنده تا عمق بيست متر را منعقد كرد تا در صورت حمله اين رژيم به تاسيسات هستهاي ايران از آنها استفاده كند از ديد مقامات آمريكايي مجتمع پارچين، محل احتمالي تحقيقات سلاحهاي هستهاي است كه به تنهايي شامل قسمتهاي بيشماري از جمله صدها سوله و چندين تونل مختلف ميشود (قنبرلو، 126: 1387) در اين زمينه، آمريكا براساس احتمالات خود در مورد تاسيسات هستهاي ايران قضاوت ميكند در حالي كه اطلاع دقيقي از محل و يا حتي كاركرد آنها ندارد. آمريكا و اروپا عقيده دارند صرف داشتن فناوري چرخه سوخت هستهاي به منزله توانايي توليد سلاح اتمي است. از نگاه غرب و آمريكا، دانش هستهاي متعلق به اين كشورها و كشورهاي همسو و هم پيمان با آنها است. حتي اگر عضو آژانس انرژي هستهاي هم نباشند، سلاح هستهاي هم بسازند و كلاهك هستهاي را هم آزمايش كنند (مانند هند و پاكستان) (پوراحمدي، 314 – 315: 1388) امنيتي كردن فعاليتهاي هستهاي ايران پديدهاي نيست كه به تازگي از سوي آمريكا در قبال ايران صورت پذيرفته باشد بلكه تاريخ آن را بايد به آغاز انقلاب اسلامي بازگرداند و روند امنيتي كردن را از آن زمان بررسي كرد.
آغاز روند امنيتي كردن
روند امنيتي كردن ايران پديده تازهاي نيست بلكه با وقوع انقلاب اسلامي آغاز شده است براي آن وجود اوجگيري فعاليتهاي هستهاي ايران و ورود آن به مجامع سياسي و بينالمللي بر دامنه امنيتي كردن ايران افزود. آغاز روند امنيتي كردن ايران مربوط به نخستين سالهاي پس از انقلاب اسلامي ايران و تغيير گفتمان سياسي ايران و رويكرد جديد نسبت به دنياي خارج است. اين وضعيت منجر شد روابط سياسي ايران و ايالات متحده آمريكا به واسطه حمايت آن كشور را پهلوي دوم تحتالشعاع قرار بگيرد. شروع بحران گروگانگيري در سال 1981 منجر به قطع روابط ديپلماتيك دو كشور گرديد.
در پي اين اتفاق، بسياري از سياستمداران و رسانههاي غربي تلاش كردند ايران را به عنوان تهديدي جدي علي منافع ملي آمريكا در منطقه نشان دهند. يكي از مهمترين متغيرهاي مورد توجه، تلاش ايران براي صدور انقلاب بود كه منجر به ابراز نگراني و ايجاد هراس در مجموعه امنيتي خاورميانه ميشد. متهم كردن ايران به دخالت نظامي در يمن جنوبي در سال 1981 و حمايت از حزبالله لبنان، ايران را به عنوان چالشي عليه منافع منطقه و غرب نشان ميداد (سمتي و رهنورد، 101: 1388) و منجر شد تا بيش از پيش بر دامنه اختلافات ميان دو كشور بيفزايد.
آمريكا به دنبال جرقهاي بود تا تمام توان خود را در مقابل ايران به كار ببرد كه در زمينه هستهاي بهانه لازم را به دست آورد تا همراه با متحد خود در خاورميانه يعني رژيم اشغالگر قدس به مخالفت جدي با ايران بپردازند. از ميانه دهه 1980 رژيم صهيونيستي، آمريكا و ديگر كشورهاي غربي، ايران را به تلاش براي دستيابي به سلاح هستهاي متهم كردند. در مقابل، مقامات رسمي ايران اين اتهام را رد كردند و اعلام كردند كه تمام تلاشهاي هستهاي ايران صلحآميز بوده است و كاربرد نظامي ندارد. اين اتهامات با شروع سال 2000 و اخباري مبني بر آشكار شدن برخي از فعاليتهاي هستهاي ايران افزايش يافت. در اين هنگام آژانس بينالمللي انرژي اتمي و اتحاديه اروپا وارد مرحله تازهاي از مذاكرات طولاني مدت با ايران شدند. پس از حادثه يازده سپتامبر و حمله آمريكا به افغانستان و عراق، آمريكا دشمن شماره يك خود را ايران هستهاي معرفي كرد، كشوري كه به زعم آمريكا خواهان دستيابي به سلاحهاي كشتار جمعي است و از اين طريق فاز جديدي از امنيتي كردن ايران را در رسانهها و سياستمداران آمريكايي و غربي ايجاد كرد كه اين امر همراه با خطرناك جلوه دادن ايران براي كشورهاي حاشيه خليج فارس همراه بود. در اين هنگام تلاش سياستمداران آمريكايي به خصوص دولت بوش بر آن بوده است كه بدون ارائه مدارك و دادههاي عيني سعي در متهم كردن ايران و كاهش نفوذ آن در عراق نمايند.
گذشته از اين آمريكا دلايل ديگري را براي امنيتي كردن ايران مورد توجه دارد كه در زير به اين دلايل پرداخته شده است.
حفظ توازن قدرت
آمريكا ايران را كشوري سركش قلمداد ميكند كه درصدد تاثيرگذاري بر جريانات و روند سياستگذاريهاي منطقه است جرياناتي كه تا حدود زيادي نفوذ ايران در ميان آنها ميتواند منافع آمريكا در خاورميانه را تحتتاثير قرار دهد. ترس آمريكا از نفوذ ايران در افغانستان و عراق پس از خروج نيروهاي آمريكايي و نفوذ در لبنان و فلسطين را هم در همين راستا ميداند. لذا از ديرباز، توازن قدرت را به عنوان مهمترين راهكار براي كنترل ايران در نظر ميگرفت. بنابراين حكومت پهلوي، عراق صدام حسين را مهمترين مانع در برابر ايران ميديد و از سوي ديگر با طراحي ستونهاي دوگانه ايران به عنوان تامينكننده امنيت منطقه و عربستان به عنوان قدرت اقتصادي منطقه نوعي تعادل را به وجود آورد.
حتي در خلال جنگ هم با سياستي تحت عنوان مهار دوجانبه ايران و عراق، از طولاني شدن جنگ با تضعيف هر دو بازيگر درگير حمايت ميكرد چرا كه وجود هر بازيگر قدرتمندي كه از اين جنگ پيروز بيرون بيايد ميتوانست در آينده به تهديدي عليه منافع آمريكا تبديل شود. ديدگاه رايج در آمريكا و در كشورهاي عربي حفظ توازن قدرت در خاورميانه است كه ميتواند بزرگترين تضمين براي حفظ ثبات در منطقه خليج فارس باشد. از اين ديدگاه، شكل سنتي توازن قدرت بين ايران و عراق امنيت را براي كشورهاي عربي فراهم ميكند، تضمينكننده منافع بازيگران خارجي مخصوصا ايالات متحده ميباشد. بنابراين با تضعيف صدام، آمريكا درصدد بر آمد تا نوع ديگري از موازنه قدرت را به منظور محدود كردن ايران ايجاد كند و از اين طريق امنيت منطقه را فراهم كند. بنابراين ايالات متحده در صدد برآمد تا خود به عنوان يك بازيگر خارجي، نقش موازنهگر را برقرار كند (Barzegar. 2010: 75) تا در صورت نياز و دستيابي ايران به توان هستهاي بتواند همچنان به عنوان بازيگري قدرتمند در خاورميانه ايفاي نقش كند و در نهايت بازدارندگي منطقهاي را به اجرا بگذارد.
بازدارندگي منطقهاي
هر چند دكترين بازدارندگي هستهاي در خلال جنگ سرد مطرح شد ولي در هر موقعيت ديگري كه سلاح هستهاي وجود داشته باشد كاربرد دارد. در حقيقت با انفجار اولين بمب هستهاي در سال 1944 توسط آمريكا، نظام بينالملل وارد مرحله جديدي شد و مفهوم سنتي توازن در كسوت جديد به نام بازدارندگي هستهاي در آمد. بازدارندگي به سادهترين شكل آن عبارتست از: نوع ويژهاي از روابط اجتماعي با سياسي كه در آن يك طرف سعي در نفوذ بر رفتار ديگري در جهت مطلوب خود دارد. بازدارندگي، كوششي است از جانب كشور الف، براي ممانعت از كشور ب به عملي كه مطلوب الف نيست يا تهديد به وارد كردن خساراتي غيرقابل براي ب صورت ميگيرد (بليس و بوث، 90:1385). بازدارندگي شرايط خاص دارد شامل:
توانايي يا قابليت تهديد: اساس بازدارندگي وجود يك قابليت فيزيكي است بدون توانايي انهدام وسايل پرتاب و هدفگيري در جنگ هستهاي يا استعداد نظامي كلاسيك در جنگ عادي و يا توانايي مقاومت قهرآميز در جنگها، تصوير ايجاد و بازدارندگي ممكن نيست.
ايجاد ارتباط: برداشت حريف از توانايي ما بيش از توانايي فيزيكي اهميت دارد پس بايد به نحوي دشمن را نسبت به توانايي خود آگاهي داد و آن را از ورود به اقدامات ممنوعه آگاه كرد.
اعتبار تهديد: براي كارا بودن بازدارندگي، كشور بازدارنده نه تنها بايد داراي قابليت لازم بوده و مقاصد و مجازاتها را به حريف انتقال دهد، بلكه بايد به او خاطرنشان كند كه تخطي و مجازات اعلام شده به اجرا در خواهد آمد. به عبارت ديگر تهديد به مجازات نه فقط بايد به شكل آشكار و روشن منتقل شود، بلكه بايد آن را به صورت قابل باوري ارائه نمود. هنگامي كه هر دو طرف قادر به وارد آوردن خسارت بر يكديگر باشند تحصيل اعتبار دشوارتر است زيرا به اجرا گذاشتن يك تهديد مستلزم آن است كه بازيگر بازدارنده نيز آماده قبول خسارت باشد (معينالديني و متني، 53:1388). باردارندگي منطقهاي مستلزم به كارگيري دو دسته از ابزارهاي دفاعي و تهاجمي است كه هر كدام معطوف به نقاط هدفي است. از سوي ديگر هر كشوري داراي نقاط آسيبپذير و فرصتهايي است كه ميتواند بر نوع روشهاي بازدارنده آن موثر واقع شود. سيستم بازدارندگي منطقهاي شديدا تحت تاثير متغيرهايي است كه معادله مذكور را شكل ميدهند و مهمترين آنها جغرافياي طبيعي، جغرافياي فرهنگي، جغرافياي انساني، جغرافياي اقتصادي، وجود مناطق همجوار هستند. بازدارندگي را به انواع مختلف ميتوان تقسيم كرد كه شامل بازدارندگي مستقيم و غير مستقيم ميشود در بازدارندگي غير مستقيم قدرتهاي بزرگ نيست، تلاش ميكند با تهديد به وارد كردن همسايگان و دولتهاي نزديك در حوزه ضربات خود، با آن مقابله كند.
در حقيقت بازدارندگي غير مستقيم وضعيتي است كه در آن قدرت ضعيفتر كه توانايي بازداشتن قدرت قويتر را ندارد، با تهديد هستهاي، شيميايي، بيولوژيك و حتي متعارف در برابر دولتهاي كوچكتر و همجوار خود و متحدان و دوستان قدرت بزرگ و حتي دولتهاي بيطرف كه ارتباط سياسي با نزاعهاي آينده ندارد. بازدارندگي ايجاد ميكند (Harkavy, 1998). اصولا بازدارندگي غير مستقيم براي تحقق سه هدف زير كاربرد دارد: جلوگيري از مداخله قدرت قوي و مداخله در امور منطقه؛ تهديد متحدان قدرت مداخلهگر در امور منطقه؛ تامين بقاي دولت و رژيم سياسي در برابر تهديدها.
آمريكا با اين ديدگاه كه در صورت تجهيز ايران به تكنولوژي هستهاي اين توان را دارد كه به قدرتمندترين عضو مجموعه امنيتي خاورميانه تبديل شود، سعي در انزواي ايران و اعمال فشار بر اين كشور به منظور توقف فعاليتهاي هستهاي دارد. علاوه بر اين آمريكا به صورت مستقيم نيروهاي خود را در منطقه خاورميانه افزايش داده است چرا كه توليد سلاح هستهاي از سوي ايران را به عنوان مفروض خود قرار داده است بنابراين حضور مستقمي خود در منطقه به منظور ايجاد بازدارندگي در صورت احساس خطر احتمالي از سوي ايران را ضروري ميداند. آمريكا پايگاههاي نظامي خود را در كشورهاي همجوار ايران از افغانستان و عراق گرفته تا بحرين و موشكهاي دوربرد آمريكايي در تركيه افزايش داده است. ايجاد بازدارندگي منطقهاي با بهانه جلوگيري از خطر هستهاي ايران از سوي آمريكا بيشتر ريشه در ترس آمريكا از صدور انقلاب اسلامي به ساير اعضاي مجموعه امنيتي خاورميانه را دارد، پديدهاي كه با شروع انقلاب اسلامي ايران آمريكا همواره با آن دست به گريبان بوده و با موج جديد بيداري اسلامي در منطقه به اوج خود رسيده است.
جلوگيري از صدور انقلاب اسلامي ايران
جمهوري اسلامي ايران تنها دولتي است كه در خاورميانه مذهب تشيع را به عنوان مذهب رسمي انتخاب كرده است. پس از انقلاب اسلامي ايران، بسياري از كشورهاي سني مذهب خاورميانه و به خصوص عربستان سعودي، فعاليتهاي خصومتآميز خود را بر عليه جمهوري اسلامي ايران آغاز كردند و به صورتي كه ميتوان تربيت نيروهاي وهابي و طالبان در افغانستان و پاكستان را در همين راستا دانست كه با هدف تضعيف حكومت شيعي منطقه صورت ميپذيرفت. ترس از صدور انقلاب اسلامي ايران به كشورهاي خاورميانه كه مهمترين متحدان آمريكا در اين منطقه بودند را به مخالفت علني با ايران وا داشت كه در اين مسير براي تقويت مخالفت خود به آمريكا متوسل شدند با شكلگيري گروههاي همپيمان جمهوري اسلامي ايران مانند حماس و حزبالله اين ذهنيت كه ممكن است اينگونه جريانات معارض آمريكا در منطقه شكل بگيرد باعث شد تا آمريكا و كشورهاي عربي به مخالفت برخيزند و برچسب گروهكهاي تروريستي را به اين گروهها بزنند.
علاوه بر اين ترس از گسترش انديشه شيعي در منطقه و با توجه به شيعي بودن شكل حكومت جمهوري اسلامي ايران اين گونه ادعا ميشود كه ايران با حمايت از شيعيان عراق و لبنان درصدد افزايش نفوذ خود در اين كشورها و سپس خطر جدي براي حكومتهاي سني در راستاي ايجاد يك هلال شيعي در منطقه در آينده خواهد بود (سمتي و رهنورد، 104 :1388). از ديد آمريكا، جمهوري اسلامي ايران نيروهايي مانند آنچه در لبنان و حزبالله ناميده ميشود را در عراق ايجاد كرده است و سعي در تقويت اين نيروها دارد تا ضمن گسترش انديشه انقلاب اسلامي ايران در اين كشور به عنوان اهرم فشاري قوي در اين كشور نيز عمل كند. به همين خاطر آمريكا از دخالت ايران در عراق به شدت ابراز نگراني كرده است و حتي يكي از دلايل تلاش خود براي حفظ نيروهاي نظامي در عراق را نفوذ ايران پس از خروج آمريكا از اين كشور اعلام ميكرد در چنين فضايي تمركز بر برنامه هستهاي ايران و امنيتي نمودن آن از سوي آمريكا و غرب داراي اهميت به سزايي است.
آمريكا پروژه هستهاي ايران را نه تنها تهديدي عليه مجموعه امنيتي خاورميانه جلوه ميدهد بلكه آن را تهديدي عليه امنيت سرزميني1 و تهديد عليه اسرائيل، متحد منطقهاي خود ميداند (غرايان زندي، 88:1388) علاوه بر اين، آمريكاييان مدعي هستند كه حتي برنامه صلحآميز ايران دو مشكل اساسي ديگر را پديد ميآورد. دستيابي ايران به توان هستهاي به ويژه از طريق قانوني، بيشترين خطر را براي آمريكا از طريق دومينوي هستهاي2 در پي دارد، زيرا كشوري مخالف آمريكا توانسته است به نوعي از هژموني منطقهاي دست يابد. اين امر به گسترش برنامه هستهاي در تركيه، كشورهاي حاشيه خليجفارس سوريه و مصر دامن ميزند. نكته قابل توجه ديگر اينكه كشورهاي هم پيمان آمريكا به اين نتيجه خواهند رسيد كه كشورهاي مخالف آمريكا با دنبال كردن سياست خود اتكايي راهبردي، بالاخره به توان هستهاي دست مييابند، اما آمريكا با نفوذ بر كشورهاي دوست، مانع از دستيابي آنها به توان هستهاي ميشود (غزاياق زندي، 103:1388).
جلوگيري از صدور انقلاب اسلامي يكي از اهدافي است كه آمريكا در راستاي امنيتي كردن فعاليتهاي هستهاي ايران و جلوگيري از قدرتمند شدن ايران در منطقه در پي اعمال آن است اما با اين وجود هدف اصلي كه آمريكا بر ساير اهدف در صورت ممكن مقدمتر ميداند، تغيير رژيم جمهوري اسلامي است. چرا كه اختلافات ريشهدار ميان ايران و آمريكا نشان ميدهد كه اگر ايران و از فعاليتهاي هستهاي خود دست بكشد به خاطر اختلافات ماهوي دو نظام حاكم بر دو كشور باز هم آمريكا به دنبال اعمال سياستي جديد و به كارگيري بهانهاي جديد به منظور تغيير رژيم در ايران خواهد بود.
تغيير رژيم
سياست تغيير رژيم جمهوري اسلامي از مهمترين سياستهايي است كه رؤساي جمهور آمريكا در پي تحقق آن بودند. اين سياست با روي كار آمدن جورج بوش پسر قوت گرفت تا جايي كه سالانه ميزاني از بودجه دولت آمريكا را به خود اختصاص داد. گزينههاي فراواني براي تغيير رژيم در ايران مطرح شد كه طيف آن از حمله نظامي تا حمايت از جريانات داخلي و اپوزيسيون خارجي را شامل ميشد. واشنگتن بهترين گزينه براي تغيير سياستهاي ايران در مقابل خود را تغيير رژيم ميداند؛ چه از طريق ابزار نظامي و چه از طريق دامنزدن به آشوبهاي داخلي ايران، ولي با توجه به تجربه عراق و افغانستان تا حدود زيادي اين گزينههاي دشوار مينمايد چرا كه ميزان مشروعيت داخلي جمهوري اسلامي بيشتر است و هم از قدرت نظامي و ثبات سياسي بيشتري نسبت به افغانستان و عراق برخوردار است. با اين وجود سخنراني بوش مبتني بر گزينه نظامي در قالب حملات هوايي و چيزي شبيه جنگ پيشگيرانه 2 ميباشد.
از ديد بسياري از نظريهپردازان غربي اگر مسئله هستهاي ايران حل شود، باز هم احتمال اينكه همچنان روابط ايران و آمريكا خصومتآميز باقي بماند وجود دارد. تلاش براي تغيير رژيم در ايران مشغله جدي دولت ايالات متحده است و دولتهاي حاكم در تلاش بودهاند تا از راههاي ممكن اين گزينه را عملي كنند.
به طور كلي هدف آمريكا از امنيتي كردن و تشديد فشار بر ايران، خطر بالقوه جمهوري اسلامي ايران براي بسط سلطه نهايي ايالات متحده در جهان پر از هرج و مرج كنوني و يگانه بودن ابر قدرتي ايالات متحده آمريكا براي قرن آينده ميباشد (گلشن پژوه ج 2، 97:1384). از ديد تحليلگران دستيابي ايران به فناوري هستهاي ميتوان منافع ملي آمريكا را در چهار زمينه به خطر اندازد؛ به همين خاطر آمريكا نسبت به اين چهار مورد احساس نگراني ميكند.
1. امنيت سرزميني آمريكا: استراتژي امنيت ملي آمريكا امروزه بر اين باور استوار است كه جنگهاي منطقهاي و داخلي، سرزمين آمريكا را به خطر نخواهد انداخت. اگر منافع متعارض ايران و آمريكا در چارچوب تهديداتي باشد كه سرزمينهاي يكديگر را به خطر اندازند بازدارندگي به تنهايي ميتواند كافي باشد اما مقامات آمريكايي ادعا ميكنند كه ايران ميخواهد از ارزش سياسي دستيابي به فناوري هستهاي براي امتياز گرفتن در ديگر زمينهها بهرهبرداري كند و برداشت ايران از خود به عنوان يك رهبر طبيعي منطقه خليج فارس، يك هژمون فرهنگي در خاورميانه و چالشگر حضور آمريكا در منطقه، گوياي اين است كه ايران ميخواهد از نفوذ و قدرت هستهاي خود براي رسيدن به اهدافي فراتر از دفاع از سرزمين بهره بگيرد.
2. چگونگي كاربرد نيروهاي متعارف آمريكا: آمريكا يكي از بزرگترين نيروهاي رزمي متعارف و پيچيدهترين تجهيزات و سطح آموزش را در جهان دارد. از ديد آمريكا يك ايران اتمي ميتواند بازدارندگي در برابر آمريكا ايجاد كند در اين صورت خطر ايران براي آمريكا ميتواند به دو گونه بحرانزا باشد: يكي اين كه هزينه سياسي كاربرد زود را براي آمريكا افزايش دهد و ديگر كه از سرعت واكنش آمريكا در برابر حملات هستهاي بكاهد. دستيابي ايران به توان هستهاي سبب ميشود كه آسيبپذيري عملياتي متحدين آمريكا در خليجفارس كه مايل به ميزباني نيروها و پايگاههاي آمريكايي باشند افزايش يابد.
3. كارايي رژيمهاي جلوگيري از گسترش جنگافزارهاي هستهاي: آمريكا ادعا ميكند كه دستيابي ايران به فناوري هستهاي پرسشهاي جدي در مورد كارآيي رژيمهاي كنوني در زمينه هستهاي مطرح ميكند و دشواريهاي بسيار در راه جلوگيري از گسترش جنگافزارهاي ويژه كشتار جمعي پديد ميآورد.
4. اثرگذاري بر ائتلافسازي: از ديد برخي از تحليلگران يكي ايران هستهاي ميتواند بحث بازدارندگي براي براي طرف سوم را بار ديگر زنده كند زيرا اعضاي شوراي همكاري خليجفارس مانند كشورهاي اروپايي عضو ناتو دلبستگي و پيوستگي به آمريكا ندارند. گذشته از آن، تفاوت تواناييها و قدرت ميان ايالات متحده آمريكا و دوستانش در خليجفارس، تقسيم كار را دشوار ميسازد. آمريكا از منطقه دور است بنابراين وظيفهاي سنگينتر و دشوارتر خواهد داشت.
كشورهاي عرب در حوزه خليجفارس نميخواهند وضعي پيش آيد كه افزايش حضور آمريكا در منطقه سبب تلفات احتمالي بيشتر شود و احساسات ضد آمريكايي و ضد دولتي در منطقه گسترش يابد. همه اينها، ائتلافسازي و دستيابي به اجماع در شرايط بحراني را براي آمريكا سختتر ميكند (حسيني، 54:1386). بر اين اساس و بنا بر توضيحات فوق سياست تغيير رژيم از سوي آمريكا سياستي است كه اين كشور تا كنون پيگيري نموده، هر چند تا كنون در دستيابي به اين هدف ناموفق بوده است.
تهديد جايگاه آمريكا در خاورميانه
يكي از مهمترين دلايل امنيتي كردن ايران از سوي آمريكا، ترس اين كشور از به چالش كشيده شدن هژموني آن از سوي كشورهايي است كه آمريكا آنها را دولت سركش ميداند. از ديد آمريكا، جمهوري اسلامي ايران دولت سركشي است كه ميتواند اين خطر را براي هژموني آمريكا در منطقه ايجاد كند (Durham, 2008" 508) آمريكا در اين زمينه هر كشوري را كه به نحوي معارض منافع خود بداند با استفاده از كنش كلامي خود كه شامل تهديد جلوه دادن بازيگر مذكور ميشود محددود كرده و سپس به انزوا ميكشاند. در اين زمينه هم با سركش خواندن دولتهايي مانند ايران سعي در ابراز مخالفت جدي با اين كشور دارد. هر چند ظاهراً موضوع اصلي مناقشه ايران و آمريكا فعاليت هستهاي ايران است، اما آنچه كه براي آمريكا نگرانكننده است تعارض منافع دو كشور در خاورميانه است.
براساس استراتژي امنيت ملي آمريكا در سال 2006، منافع اصلي آمريكا عبارتند از: 1. تامين امنيت براي ذخاير نفت و گاز، 2. حذف تهديد سازمانهاي تروريستي، 3. جلوگيري از سلاحهاي كشتار جمعي و 4. بقاي رژيم صهيونيستي و برتري تداوم نظامي در منطقه، آمريكا تلاش ميكند تا از طريق مديريت تحولات در منطقه به چهار هدف بالا دست يابد (Ozcan & Ozdamar , 2009: 125). اما براساس مفروض آمريكا كه اصل را بر تهديدآميز بودن فعاليتهاي هستهاي ايران قرار داده، در صورت موفقيت ايران، آمريكا نفوذ خود را در منطقه تا حدود زيادي از دست خواهد داد، زيرا ايران هم مانند ساير كشورهاي عضو مجموعه امنيتي خاورميانه منافعي در منطقه دارد كه در صورت دستيابي به فناوري هستهاي از توان بالاتري براي تامين منافع خود برخوردار ميباشد؛ منافعي كه در بسياري از موارد با منافع آمريكا در تعارض خواهد بود و بازي با حاصل جمع صفر را براي طرفين به نمايش خواهد گذاشت.
منافع جمهوري اسلامي ايران در منطقه
جمهوري اسلامي ايران در منطقه خاورميانه داراي دو منافع اوليه است كه شامل حفاظت از همبستگي ملي، تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي و تبديل شدن به قدرت برتر منطقهاي است. ايران آمريكا را به عنوان بزرگترين تهديد براي بقاي نظام و مخالفت با برنامه هستهاي را به عنوان اهرم فشاري در رابطه با كشورهاي منطقه ميداند. ايران داراي موقعيت ژئوپليتك حساسي است به صورتي كه به دو منطقه غني انرژي دسترسي دارد كه شامل خاورميانه و درياي خزر است به صورتي كه به دو منطقه غني انژري دسترسي دارد كه شامل خاورميانه و درياي خزر است. شمال، جنوب، شرق و غرب ايران در محاصره خطوط انتقال انرژاي است و توانايي كنترل تنگه، هرمز به عنوان اهرم فشاري قدرتمند براي ايران عمل ميكند.
يكي ديگر از مزيتهاي ايران، وجود نيروي جوان در اين كشور است به صورتي كه حدود دوم سوم آن را افراد زير سي سال تشكيل ميدهند (Ozcan & Ozdamar). در طرف مقابل آمريكا را هم بايد به عنوان قدرتي فرامنطقهاي كه منافع گستردهاي را براي خود تعريف كرده است دانست و سياست خارجي بوش را بايد تلاشي براي گسترش حوزه نفوذ آمريكا در مناطق مختلف جهان براي دستيابي به يك امپراتوري3 تفسير كرد (Boyle , 2004:81) از ديد آمريكا، ايران خواهان تبديل شدن به قدرتي مدرن در خاورميانه است. آمريكا عقيده دارد، ايران از طريق پيگيري، توان هستهاي، خود را به عنوان يك قدرت دوفاكتوري هستهاي به منطقه تحميل خواهد كرد موضوعي كه به جمهوري اسلامي اين امكان را ميدهد كه دست خود را بالاتر از آن چيزي كه در حال حاضر وجود دارد قرار دهد با اين وضعيت، تعارض مربوط به منافع همواره ميان دو بازيگر وجود دارد كه يكي از مهمترين آنها تعارض در مورد مسئله تامين و مديريت انرژي از سوي دو كشور است. موضوعي كه به عنوان شاهرگ، حياتي كشورهاي صنعتي در دست مجموعه امنيتي خاورميانه قرار دارد كه ايران هم به عنوان يكي از بزرگترين توليدكنندگان نفت و گاز در اين مجموعه حائز اهميت فراواني است.
انرژي
يكي از مسائلي كه همواره مورد توجه آمريكا بوده است مسئله انرژي در خاورميانه است بسياري از كشورهاي خاورميانه اقتصاد خود را برپايه منافع انرژي خود بنا كردهاند به صورتي كه اين منبع ميزان فراواني از بودجه سالانه اين كشورها را تامين ميكند ايران هم يكي از اين كشورهاست كه از اين قاعده مستثني نميباشد. انرژي در سياست خارجي ايران جايگاه ويژهاي دارد و به عنوان شاهرگ اقتصادي ايران مطرح ميشود ايران با افزايش قيمت نفت ميتواند درآمد بيشتري را به خود اختصاص داده و با افزايش قدرت نظامي خود كه از ديد آمريكا يك شاخه از آن افزايش سرمايهگذاري در بخش هستهاي است، نفوذ منطقهاي خود را گسترش دهد (فيضي، 120:1389) آمريكا تلاش دارد تا علاوه بر درخواست از شركتهاي نفتي براي عدم همكاري با ايران در مورد پروژههاي نفتي از خريد نفت ايران هم خودداري كنند آمريكا عقيده دارد كه ايران نفت خود را بايد در زمينه مصارف داخلي به كار بگيرد تا از اين طرق انرژي مورد نياز را تامين كند. در اين شرايط خود را نيازمند توليد الكتريسيته از طريق انرژي هستهاي نميداند تا بخواهد به سمت اين فعاليتها گرايش يابد. همانطور كه اوباما هم در مورد بحث رايج سايتهاي هستهاي قم عنوان كرد، آمريكا عقيده دارد هدف ايران از گرايش به برنامه هستهاي توليد الكتريسيته و برنامههاي صلحآميز نيست چرا كه در صورت تامين الكتريسيته مورد نياز، همان ميزان از تاسيسات قبلي كفايت مينمود عقيدهاي كه بسياري از سياستمداران اسرائيلي نيز از آن حمايت ميكنند.
رژيم اشغالگر قدس
از سال 1948 تا كنون، اين رژيم همواره با محيطي كه شامل كشورهاي اسلامي است درگيري داشته است از زمان تشكيل جمهوري اسلامي، رهبران سياسي جمهوري اسلامي ايران، رژيم صهيونيستي را به عنوان رژيمي غير مشروع اعلام ميكنند از ديد آمريكا، ايران، اسرائيل را تهديد به نابودي و محو از روي نقشه كرد و اين سياستهاي اعلاني ايران از نظر آمريكا دلايلي مبني بر توسعه سلاحهاي كشتار جمعي دست پيدا كند، از اين نوع سلاحها عليه آن رژيم استفاده خواهد كرد (Dobbs , 2010: 12). منافع مشترك ايالات متحده و اسرائيل در مبارزه با برنامه هستهاي جمهوري اسلامي ايران، با روي كار آمدن جورج بوش به يكي از جنجال برانگيزترين و پرماجراترين پروندههاي هستهاي تبديل شد و افكار عمومي جهان را شديدا به خود معطوف كرد. رژيم صهيونيستي بسيار جديتر از آمريكا، ايران را به حمله پيشدستانه تهديد ميكند. مقامات رژيم صهيونيستي اعلام كردند در صورتي كه از طريق ديگري، عليه برنامه هستهاي ايران اقدام نمايند. شائول مفاز4 وزير دفاع رژيم صهيونيستي گفت: "تحت هيچ شرايطي اسرائيل يك ايران هستهاي را تحمل نخواهد كرد." به گزارش خبرگزاري رويتر، آمريكا در نظر دارد معادل 139 ميليون دلار بمبهاي قابل پرتاب از هوا از جمله بمبهاي نفوذكننده را به منظور تخريب تاسيسات هستهاي ايران نه تنها براي اسرائيل بلكه براي كل جهان خطرناك است لذا ما بايد قبل از اقدامات شوراي امنيت از كليه روشهاي تحريمآميز و كنترلكننده عليه دشمنان اصلي خود در تهران استفاده نماييم (جعفري، 146:1388).
سناريوهاي متفاوتي در مورد تاسيسات هستهاي ايران از سوي رژيم صهيونيستي مطرح است كه يكي از آنها حمله هوايي به تاسيسات هستهاي ايران است. هر چند با اين نظر مخالفتهاي فراواني شده است چرا كه از ديد آنها اگر چه ممكن است تاسيسات هستهاي ايران را تخريب كرد ولي با تفكر و توانايي علمي حركت به سمت فناوري هستهاي نميتوان مقابله كرد. نمايندگان آمريكا خواهان حمله اسرائيل به گروههاي نايبي5 ايران شامل حزبالله و حماس هستند. از ديد آمريكا، ايرانيان باور ندارد كه حمله آمريكا قريبالوقوع است و برخي استدلال ميكند كه اسرائيل خواهان تغيير موقعيت خود در خاورميانه و وارد كردن آمريكا به جنگ با ايران است (Pollack , 2010: 3) در نهايت، اين مسئله قابل توجه است كه در مقابل حمله رژيم صهيونستي به ايران، ايران هم خاك اسرائيل را هدف قرار خواهد داد به صورتي كه ايران اعلام كرده كه ما چيزي براي از دست دادن در اين مورد نداريم و پاسخگوي تهديدات رژيم صهيونيستي خواهيم بود اتحاد منحصر به فرد بين متحدان استراتژيك (آمريكا و اسرائيل) در واقع براساس موازنه تهديد6 براي رويارويي با دولتهايي كه از نظر آنها منشا بيشترين تهديد هستند، شكل گرفته است (جعفري، 104 – 135: 1386) اين اتحاد ويژه ميان دو دولت در ابعاد سياسي، اقتصادي و نظامي – امنيتي حاكم ميباشد آمريكا و اسرائيل علاوه بر قرار داد همكاري استراتژيك 30 نوامبر 1981 قرارداد همكاري مشترك نيز در 21 اوريل 1988 امضا كردند.
در اين قرارداد علاوه بر همكاريهاي نظامي و امنيتي ايالات متحده رژيم صهيونيستي را به عنوان همپيمان استراتژيك خود در خارج از ناتو ميداند. ويليام بري، وزير دفاع آمريكا و شيمون پرز نخستوزير اسرائيل بيانيه مشترك همكاري دفاعي موشكي امضا نمودند. براساس اين قرار داد آمريكا در صورت استمرار تهديدات امنيتي منطقهاي عليه اسرائيل كه منافع امريكا را نيز به خطر مياندازد متعهد به همكاريهاي استراتژيك با رژيم صهيونيستي در زمينه نظامي و ارائه فناوري و تجهيزات مورد نياز در اين زمينه ميشود دو دولت علاوه بر همكاري در مقابله با موشكهاي بالستيك، قراردادهاي برنامه توان دفاعي ارو7 را هم امضا كردند. اين سيستم دفاعي رژيم صهيونيستي با تواناييهاي امنيتي آمريكا همگرا ميشود و به عنوان تضمين دفاعي منافع دو دولت در مقابله با موشكهاي بالستيك منطقه به اجرا در خواهد آمد (جعفري، 137:1388) رژيم صهيونيستي از دهه 1960 داراي زرادخانه هستهاي بود است و به طور معمول تخمين زده ميشود كه بين 100 تا 200 كلاهك هستهاي را در اختيار داشته باشد كه تا حدود زيادي اين كشور را داري بازدارندگي هستهاي كرده است. تا كنون نهادهاي رسمي مقامات و روزنامههاي اين رژيم دائما خطر يك ايران هستهاي را گوشزد ميكنند آنها عقيده دارند كه نه تنها ايران به سلاح هستهاي دست خوهد يافت بلكه آن را بر عليه رژيم اشغالگر قدس به كار خواهد برد. از ديد رژيم صهيونيستي ايران سلاح هستهاي خود را به ساير كشورهاي جهان سوم و به خصوص گروههاي معارضي كه اسرائيل آنها را تروريست مينامد تسري خواهد داد آمريكا با رژيم صهيونيستي پيمانهاي هستهاي متعددي را منعقد كرده است در پيمان ارتقاي هستهاي بين آمريكا و اسرائيل اجازه داده شد كه از تكنولوژي هستهاي آمريكا استفاده نمايند.
در اين پيمان دو دولت متعهد شدند كه در زمينه تبادل تجهيزات تجربيات و ساير همكاريهاي هستهاي تلاش نمايند. اين قرارداد هيچ گونه تغييري در سياسيت پيمان منع گسترش هستهاي رژيم صهيونيستي با ساير برنامههاي هستهاي اين رژيم به وجود نخواهد آورد. طبق اين قرارداد واشنگتن اعلام ميكند اسرائيل به دليل اين كه يك كشور حساس در منطقه خاورميانه محسوب ميشود معاهده عدم تكثير سلاحهاي هستهاي را امضا نميكند (جعفري، 137:1388). از ديد رژيم صهيونيسيتي، ايران به شدت در تلاش براي رسيدن به سلاحه هستهاي است و به انباشت و غنيسازي اورانيوم ميپردازد جمهوري اسلامي ايران هم اكنون در حال آزمايش موشكهايي با برد 1200 مايل ميباشد كه نشاندهنده تقويت پايههاي توليد سلاح هستهاي است. از ديد رژيم صهيونيستي، ايران و برنامه هستهاي اين كشور تهديدي وجودي 9 عليه بقاي اين رژيم است (Weiss, 2009: 79) در ژانويه 2006 اولمرت، نخست وزير رژيم صهيونيستي اعلام كرد كه تحت هيچ شرايطي اسرائيل به هيچ كشوري اجازه نخواهد داد تا با نيت تهديدآميز عليه ما به سلاحهاي كشتار جمعي دست پيدا كند تا از اين طريق موجوديت ما را تهديد كند (Dunn , 2007: 21) مفروض اسرائيل بر اين موضوع تاكيد دارد كه هدف اول فعاليتهاي هستهاي ايران، نابودي اسرائيل خواهد بود كه به نوعي نشان از حمايت آمريكا و اسرائيل از يكديگر در موضوع هستهاي ايران دارد و سياستهاي متفاوت آمريكا را آشكار ميكند كه اسرائيل با وجود سلاح هستهاي همچنان رژيمي صلحآميز تلقي ميشود به شمار ميرود و در نهايت قدرت كنش كلامي را به اجرا ميگذارد.
نتيجهگيري
در اين مقاله به اين بحث پرداخته شده كه آمريكا به چه دليلي فعاليتهاي هستهاي ايران را امنيتي كرده ست و هدف اين كشور چه بوده است؟ پاسخ به اين سوال ريشه در تحولات انقلاب اسلامي و حوادث پس از آن دارد به صورتي كه رابطه خصومتآميز آمريكا با ايران را نمايان ميكند. در واقع ميتوان اين گونه اظهار داشت كه روابط كنوني ايران و آمريكا و تلاش آمريكا براي امنيت كردن ايران پديدهاي است كه از قبل آغاز شده و با مطرح شدن فعاليتهاي هستهاي ايران به اوج خود رسيد. به نظر ميرسد با وجود اختلافات موجود ميان ايران و آمريكا در صورتي كه فعاليتهاي هستهاي هم به تعليق درآيد باز هم مخالفت آمريكا و روابط تيره ميان دو كشور ادامه خواهد يافت. چرا كه علت آن را بايد در سياستهاي متفاوت اين دو كشور از آغاز انقلاب اسلامي ايران تا كنون دانست. بنابر پيچيدگي اين عوامل، فعاليتهاي هستهاي ايران و دلايل امنيتي كردن آن را نيز بايد در سياستهاي ديگر بافت؛ لذا به موارد غيرهستهاي نيز پرداخته شده است ميتوان هدف اصلي سياست خارجي آمريكا در مقابل ايران را تغيير رژيم دانست كه فعاليتهاي هستهاي ايران و امنيتي كردن آن بهانهاي براي دستيابي به اين هدف است چرا كه تفاوتهاي هويتي ميان ايران و نظام حاكم بر آمريكا اجازه سازش در مورد بسياري از سياستها را نميدهد به صورتي كه حتي در بسياري از موارد مانند مسئله افغانستان و عراق كه منافع مشتركي هم دو كشور با هم داشتند باز هم، تفاوتهاي فكري و هويتي ميان دو كشور مانع از توافق بر سر اين مسائل ميشد امنيتي كردن فعاليتهاي هستهاي ايران از سوي آمريكا با وقوع انقلاب اسلامي و با اهداف خاصي پيگيري شد.
با وقوع جريان گروگانگيري و اشغال سفارت آمريكا در تهران، دولت آمريكا ايران را به عنوان دولتي سركش و مخالف حقوق بشر به جهان معرفي كرد كه مهمترين حامي "تروريسم" در منطقه است و با وقوع جنگ از طولاني بودن آن حمايت كرد تا از اين طريق به تضعيف طرفين درگير بپردازد. اين فرايند با تبليغات گسترده مبني بر عدم رعايت دموكراسي در داخل مطرح شد تا اين كه در هزاره سوم به اوج خود رسيد. بنابراين امنيتي كردن ايران وارد مرحله جديدي شد، به صورتي كه به مهمترين مسئله سياست خارجي آمريكا تبديل گرديد. آمريكا فعاليت هستهاي ايران با منافع خود در خاورميانه در تعارض ميديد و درصدد حفظ توازن قدرت در مطنقه بر آمد.
در اين راستا حضور خود را در منطقه فعالتر نمود و با حمله به افغانستان و عراق در نزديكترين نقاط به ايران پايگاههاي نظامي به دست آورد. آمريكا حضور يك ايران هستهاي را تهديدي عليه هژموني خود مي داند علاوه بر اين ايران را به عنوان دولتي راديكال، خطري براي اسرائيل قلمداد ميكند رژيمي كه بيشترين چالش را در منطقه با ايران داشته است. از سوي ديگر، ايران گلوگاه نفتي جهاني را در اختيار دارد و تنها كشوري است كه بيشترين مرز را در خليج فارس دارد و به عنوان سومين توليدكننده نفت جهان ميتواند بر سرنوشت انرژي تاثيرگذار باشد. بهترين راه براي مقابله تا چنين تهديدي محدود كردن آن و ممانعت از مشاركت اين كشور در اتخاذ سياستها است. با تمام اين شرايط كه ايران در مجموعه امنيتي خاورميانه دارد، آمريكا فعاليتهاي هستهاي ايران را كه منجر به قدرتمندشدن بيشتر اين كشور در منطقه ميشود و نفع خود نميداند، بنابراين آمريكا سعي در امنيتي كردن اين فعاليتها به منظور اعمال فشار بر ايران و متوقف كردن فعاليتهاي هستهاي اين كشور دارد.