امیرحسین صفایی: ورود انقلاب اسلامی ایران به سیوهفتمین سال بهانهای است تا در «ماجرا»ی این هفته، جدایی بحرین از ایران، این آخرین برگ از دفتر تجزیه ایران را اجمالا مطالعه کنیم. واقعهای که در فاصلهای نه چندان زیاد با انقلاب اسلامی در سال 1350 جامه تحقق پوشید. اکنون پس از 43 سال از این رخداد خائنانه و با تغییرات و تنشهای سیاسی در منطقه جنوب غرب آسیا کاملا مسجل شده است که مالکیت ایران بر بحرین در نزدیکی سواحل عربستان تا چه حد میتوانست برتری سیاسی و نظامی ایران را در خلیجفارس پررنگتر کند. علاوه بر این، حوزه عمل ایران در برداشت از ذخایر نفت و گاز خلیجفارس علاوه بر مزایای ژئوپلیتیکی این حاکمیت، بسیار گستردهتر از وضعیت کنونی میبود. اما ماجرای این جدایی چه بود؟
پیشینه دستاندازی انگلیس بر بحرین
از گذشته بسیار دور جزیره بحرین همواره بخشی از سرزمین ایران محسوب میشده است. جالب است که حتی براساس برخی نقشههای سرزمینی دولت عثمانی، علاوه بر بحرین، منطقه همجوار آن در عربستان کنونی یعنی قطیف نیز جزئی از ایران بوده است. این مساله از این نظر حائز اهمیت است که منطقه حجاز طی قرون متمادی تحت حاکمیت دولت عثمانی بوده است.
با قدرت گرفتن و وسعت یافتن استعمار انگلیس در منطقه غرب آسیا، از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی، بنادر و جزایر خلیجفارس و دریای عمان مورد طمع جدی این کشور قرار گرفت و ضعف مفرط نظامی و وابستگی و ضعف دولتهای وقت ایران عرصه را برای حضور بیدردسر انگلیس در این مناطق کاملا خالی گذاشت. البته انگلیسیها طبق عادت همیشگی در کنار حضور نظامی و سیاسی از ایجاد تغییرات فرهنگی در منطقه غفلت نکردند و بهطور خاص روند ایرانزدایی شدیدی را در مدت حضور خود در بحرین پی گرفتند. چنانکه در این مدت همواره تلاش داشتند از نفوذ تاریخی ایران در تمام مناطق حوزه خلیجفارس بکاهند.
دخالت آشکار انگلیس در بحرین از سال 1814 میلادی آغاز شد. در آن سال کمپانی هند شرقی با شیخ عبدالله بن احمد آلخلیفه توافق کرد که در ازای سرسپردگی بیقید و شرط آلخلیفه، بریتانیا از او در برابر ایران حمایت کند. 66 سال بعد در سال 1880 میلادی این معاهده بین دو طرف مکتوب و رسما امضا شد. در تمام دوره قاجار وضعیت به همین منوال گذشت و کوچکترین ادعا یا مقاومتی از سوی دولت ایران برای بازگرداندن بحرین مشاهده نشد. خاندان پهلوی نیز که اساسا با توطئه پیچیده شبکه سیاسیون و عوامل فراماسونری بر ایران حاکمیت یافتند جرات اقدام جدی در این باره در مقابل اربابان خود را نداشتند و عملا حکومت ایران در تمام این مدت جز ��رخی اعتراضهای سست، اقدامی برای بازگشت بحرین صورت نداد.
علاوه بر انگیزههای سیاسی به جهت تسلط کامل بر منطقه جنوب غرب آ��یا و شبهقاره هند، نیات اقتصادی بلندمدتی نیز در پس اقدامات بریتانیا در بحرین نهفته بود و آن تسلط بر منابع نفتی این جزیره بود و به همین سبب طی مدتی طولانی انگلیس با اشغال بحرین حاضر به هیچ گونه گفتوگو و چون و چرایی درباره حاکمیت آن نبود. این مساله تا سال 1954 میلادی به همین شکل ادامه یافت.
تغییر سیاست انگلیس
در فاصله سالهای 1954 تا 1956 میلادی قیامها و اعتراضات ضد انگلیسی پردامنهای بحرین را فرا گرفت که منجر به تغییر سیاست انگلیس در این جزیره شد. انگلیسیها که دوران حضور مستقیم خود در بحرین را تمامشده یافته بودند تصمیم به ترک بحرین بدون بازگرداندن آن به سرزمین پدری گرفتند و ساز استقلال بحرین را کوک کردند. در این میان البته مشکلاتی نیز بود. دولت کارگری انگلستان با مشکلات مالی فراوانی روبهرو بود و آمریکا نیز تماما درگیر جنگ ویتنام شده بود. تصمیم انگلیس به خروج نظامی از خلیجفارس میتوانست مشکلساز شود و تامین منافع غرب در منطقه را با مشکلات عدیدهای روبهرو کند. بنابراین بریتانیا تصمیم گرفت علاوه بر شکل دادن یک ساخت سیاسی جدید حول سواحل خلیجفارس، کشورهای جدیدی نظیر بحرین و امارات عربی متحده را به وجود آورد. این مساله البته نیازمند همراهی ایران بود.
ژاندارم خلیجفارس!
«بحرین مثل دختری است که به سن شوهر دادن رسیده است و ما شوهرش دادیم، بچه هم دارد»! بر اساس اسناد ساواک این جملهای است که هویدا نخستوزیر شاه در یکی از جلسات حزب ایران نوین بر زبان آورده است و نگاه رجال حکومت پهلوی به مساله استقلال کشور را بهخوبی نمایان میکند. جمله هویدا نشان میدهد در طول چند دهه حاکمیت عدهای خودفروخته چه بر سر این کشور آمد. هنگامی که با بخشی از خاک ایران چنین معاملهای شده باشد، به حراج گذاشتن منابع اقتصادی و منافع سیاسی ملت کار چندان دشواری نیست.
بهرغم اینکه از ابتدای اشغال بحرین توسط انگلستان تا این زمان اقدامی از سوی حکومتهای قاجار و پهلوی جهت اعاده حاکمیت ایران بر بحرین صورت نگرفته بود اما با این حال همواره ایران بحرین را بخشی از خاک خود میدانست. ایرانیان میانسال به خاطر دارند که بحرین در کتب درسی جغرافی استان چهاردهم ایران قلمداد میشده است. در سال 1347 محمدرضا پهلوی طی دیدارش از هند در اظهارنظری عجیب گفت: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد خوب است.» این عمل چنان احمقانه و وقیحانه بود که در تاریخ ایران سابقه نداشت. او پیش از این در مصاحبهای با روزنامه گاردین چاپ لندن در شهریور 1345 (آگوست 1966) گفته بود: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد»!
چنین سیاستی در حالی از سوی محمدرضا پهلوی در پیش گرفته شد که وی آرزو داشت از سوی غرب بهعنوان ژاندارم منطقه خلیجفارس و حافظ منافع آمریکا و غرب در این منطقه گماشته شود. در مقابل چشمپوشی از بحرین انگلیسیها شفاها به وی اجازه دادند تا 3 جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را که هر سه مانند بحرین بهصورت تاریخی تحت حاکمیت ایران بودند به اشغال(!) درآورد.
انگلیس ایران را تشویق کرد بهصورت مستقیم وارد عمل شده و بدون اینکه موافقتنامه حقوقی با اعراب امضا کند به اشغال نظامی جزایر سهگانه دست بزند. اسدالله علم در خاطراتش میگوید: «سفیر انگلیس از من پرسید: به چه دلیل ما تا این حد درباره حاکمیت قانونی بر این جزایر اصرار میورزیم؟ چرا به سادگی آنها را اشغال نمیکنیم.» در نهایت ایران در همین چارچوب موافقتنامهای را امضا میکند که در آن از واژه «occupation» استفاده شد که صراحتا به معنای «اشغال» است. همین کلمه بعدها دستاویزی شدکه امارات عربی متحده ادعا نماید ایران این جزایر را اشغال نموده است و خواستار بازپسگیری آن شود.
اما محمدرضا پهلوی در پس این خیانت تاریخی در حق ایران چه در سر میپروراند. مهمترین انگیزه او ایجاد وجهه بینالمللی و کسب آبرو نزد غرب بود. آنها بازنگشتن بحرین به ایران را میخواستند و در نتیجه او نیز غیر از این نمیخواست. اسدالله علم، وزیر دربار در جلد اول خاطراتش مینویسد: «شاهنشاه با کمال آقایی و بزرگواری فرمودند حالا که من و تو هستیم آیا فکر میکنی در آینده ما را خائن خواهند گفت، یا چنان که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم و این منطقه از دنیا را از شر کشمکشهای پوچ و بالنتیجه نفوذ کمونیسم نجات دادیم؟»(!) محمدرضا حاضر بود از حاکمیت ایران بر جزیرهای که احاطه کشور بر خلیجفارس را عمیقتر و گستردهتر میکرد، چشم بپوشد اما منافع غرب را بیکم و کاست تامین کند. به راستی در طول تاریخ ایران کدام حاکمی هرچند مستبد چنین معاملهای با خاک کشورش روا داشته است؟
رشوه به شاهنشاه!
اسدالله علم در خاطراتش نقل کرده است در جریان مذاکرات مربوط به بحرین شاه به او ماموریت داده تا از سفیر انگلیس بخواهد برای وامی حدود «صد میلیون لیره» و با بهره کم از کویت مداخله کند(!) علم در جلسهای به سفیر انگلیس هشدار میدهد که «جز شاه و من کسی از قضیه وام از کویت خبر ندارد و این ارقام در هیچ یک از آمارهای رسمی وامهای کشور مندرج نخواهد شد»(!) این درخواست عجیب چنانچه بعدها از سوی برخی مطرح شد چیزی جز درخواست رشوه جهت موافقت با استقلال بحرین تلقی نمیشود. این واقعیت تصمیم ناگهانی محمدرضا پهلوی بر چشمپوشی از حاکمیت ایران بر بحرین بدون مراجعه به آرای عمومی همه مردم ایران (از جمله بحرین) و بدون کسب مشورت از نهادهای هرچند فرمایشی کشور را توجیهپذیر میکند که جز اثبات نوکری پای منافع مالی شخصی نیز در میان بوده است. در نتیجه چنین خیانتهایی بود که به گفته مرحوم ابوالقاسم حالت: «کنون جزیره بحرین گر نکو نگری/ چو کودکیست که از مادر عزیز جداست».
نظرخواهی از 40 خانواده به جای همهپرسی
نهایتا در 18 اسفندماه 1348 دولت ایران رسما موافقت خود را با نظرخواهی از مردم بحرین درباره استقلال به سازمان ملل اعلام نمود. دولت بریتانیا نیز با پیشنهاد ایران در این زمینه موافقت کرد. نظرخواهی (و نه همهپرسی!) از روز ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ آغاز شد و تا بیستونهم ادامه یافت. مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از سوی دبیرکل وقت سازمان ملل مأمور انجام این کار بود. هیأتی از سازمان ملل به سرپرستی ویتوریو وینسپیر گیچاردی ایتالیایی، معاون دبیرکل و رئیسدفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو در رأس هیأتی پنجنفره به بحرین رفت. او از ایران و بریتانیا برای انجام ماموریت و اعلام نظر و تصمیم نهایی اختیار تام گرفت. ولی نه از عموم مردم بلکه از قشری محدود به 40 خانواده شامل رؤسای قبایل و شیوخ آلخلیفه که به بریتانیا نزدیک بودند، نظرخواهی کرد. نقل شده است که همزمان با این نظرخواهی بسیاری از اهالی بحرین که هوادار ایرانی ماندن بودند به زندان افتادند و برخی نیز کشته شدند.
نتیجه رفراندوم خانوادگی از پیش معلوم بود. گیچاردی پس از پایان مأموریت دوهفتهای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و گروههای بحرینی را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت میکرد، تسلیم دبیرکل سازمان ملل نمود. در گزارش وی آمده بود: «هیأت اعزامی دریافتند که مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند. هیچگونه تلخکامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده مالکیت ایران بر بحرین یکباره و برای همیشه کنار رود. مردم بحرین خواهان کشوری مستقل و با حاکمیت کامل سیاسیاند و اکثریت تام مردم احساس میکنند بحرین کشوری عرب است.».
در این فرآیند اسفبار دولت ایران هیچگونه اقدامی حتی در سطح اطلاعرسانی و آگاهیبخشی برای ترغیب مردم بحرین نسبت به الحاق نهایی خود به ایران انجام نداد. پس از نظرخواهی فرمایشی و اعلام نظر هیات سازمان ملل نیز همهچیز در ایران به گونهای سامان داده شد تا اعتراض داخلی در این زمینه شکل نگیرد. اسدالله علم در خاطرات مورخ 21 فروردین 1349 خود مینویسد: «یک خبر داخلی مایه دلخوشی است. در مسابقه نهایی فوتبال جام آسیا که در تهران برگزار شد ایران دو بر یک اسرائیل را شکست داد. جشن و شادی شهر را فرا گرفت. در استادیوم امجدیه، 30000 تماشاچی بلند شدند و با هم سرود ملی را خواندند و جشن و سرور تا سحر ادامه پیدا کرد. شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نکرد تا درباره بحرین تظاهرات کند. موضوع اخیر به کلی از یادها رفته است. گروهی از فرصت استفاده کردند و شعارهای شدید ضداسرائیلی دادند که در ایران بیسابقه است. شاه این را از چشم کمونیستها میبیند».
در نهایت پس از اعلام نظر سازمان ملل و قطعنامه شورای امنیت، بحرین در 23 مرداد 1350 هجری شمسی رسما اعلام استقلال کرد و ایران نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت. بحرین از سرزمین مادری جدا شده بود و این تنها برگ مختصری از کتاب قطور خدمتها و خیانتهای محمدرضا پهلوی است؛ خدمتهایی پیشکش به دشمنان ایران و خیانتهایی به ملت بزرگ ایران. تنها 7 سال بعد بود که شاه برای همیشه از ایران خارج شد و ملت غیور ایران طومار حکومت خائنان و بیگانهپرستان را در هم پیچید.