تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۱  ، 
کد خبر : ۲۷۳۷۷۵
در گفت‌وگوی کیهان با محمود فرشیدی وزیر اسبق آموزش و پرورش مطرح شد:

مخاطرات سیاسی‌کاری در حاکمیتی‌ترین وزارتخانه دولت

مقدمه: حوزه آموزشی در دولت یازدهم، افت و خیزهای فراوانی را به خود دیده است، از استیضاح وزیر علوم در پی مدیریت مذبذب وی گرفته تا اداره نماد آموزش عالی ایران با سرپرست و .... گویی با آرام شدن نسبی جو وزارت علوم، اکنون نوبت وزارت آموزش و پرورش است که روی ناآرامی را به خود ببیند ! وزارت خانه‌ای که بیشترین بودجه را در میان سایر وزارت‌خانه‌ها به خود اختصاص داده و با تعداد زیادی معلم و دانش‌آموز (بیش از دوازده میلیون نفر)، نماینده حداقل یک ششم جمعیت ایران است. فعال شدن انجمن‌های صنفی غیرقانونی، درج مستمر و حمایت‌گونه از سران محصور فتنه در نشریه داخلی وزارت آموزش و پرورش و توزیع گسترده آن در سرتاسر کشور، نپرداختن به وضع معیشتی فرهنگیان، اداره دانشگاه فرهنگیان با سرپرست به مدت نزدیک به دو سال و مسائلی از این دست که برگرفته از سیاسی‌کاری خاموش آقای وزیر است، مجلس را وا داشت که دومین کارت زرد را به وزیر آموزش و پرورش بدهد. رهبر معظم انقلاب هم در ذم سیاسی‌کاری و باندبازی در آموزش و پرورش چندی پیش، فرمودند: «داشتن نگاههای جریانی و سیاسی و حزبی و جناحی و این چیزها برای آموزش و پرورش سم است». تنها به عنوان یک نمونه کافی‌است اشاره کنیم که یکی از اقدامات بسیار قابل تأمل آقای فانی، به تاخیر انداختن چندباره رای‌گیری درباره رئیس دانشگاه فرهنگیان و طولانی کردن سرپرستی فردی بر این مرکز مهم تربیتی است که بنا بر اقوال اساتید و رؤسای مراکز تربیت معلم، اساساً اعتقادی به ساختار «تربیت معلم» ندارد! برگزاری میتینگ‌های سیاسی با دعوت از برخی فتنه‌گران، ممانعت از استخدام دانش‌آموختگان مراکز تربیت معلم، بلاتکلیف رها شدن 200 عضو قدیمی این دانشگاه در صف استخدام هیاتهای علمی و لغو شرایط استخدامی بورسیه‌های مرکز توأم با استخدام «افراد با سوابق خاص سیاسی و جریانات فکری» از جمله دلایلی است که این اقدام آقای فانی را با شائبه‌های سیاسی زیادی همراه کرده است؛ و این تنها یک نمونه از چندین نمونه است ... مجموعه این قبیل عملکردهای آقای فانی، که وی را تا دم استیضاح هم کشانده است، ما را بر آن داشت که برای بررسی عملکرد وزارت‌خانه آموزش و پرورش به سراغ وزیر اسبق این وزارت‌خانه، آقای فرشیدی برویم. در همان نگاه اول، دفتر ساده و کوچک وی در پایین میدان فردوسی، توجه ما را به خود جلب کرد. پس از خوش و بش معمول قبل از مصاحبه، آقای فرشیدی در پاسخ به سؤال اول ما، بحث خودش را با یک تقسیم‌بندی جالب از امور مملکتی آغاز کرد: مسائل حاکمیتی، مسائل راهکاری. فرشیدی با در نظر داشتن همین تقسیم‌بندی در طول مصاحبه، آموزش و پرورش را امری حاکمیتی دانست و در ادامه، به نقد عملکرد سیاسی آقای فانی در وزارت آموزش و پرورش پرداخت. متن پیش‌رو، حاصل مصاحبه دو ساعته ،صریح و خواندنی ما با محمود فرشیدی، وزیر آموزش و پرورش دولت نهم است.

* تغییر سیاست‌های کلی نظام بدون کسب مجوزهای قانونی براساس سلایق حزبی یا گروهی دولت‌ها را چگونه ارزیابی می‌فرمایید، با توجه به اینکه تاثیر مستقیم چنین رفتارهایی در زندگی مردم و تعاملات حاکمیتی قابل ردیابی است؟

** مسائلی که در یک نظام وجود دارد را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یکسری از مسائل «حاکمیتی» هستند مثل موضوع سیاست خارجی و رابطه کشور با آمریکا و رژیم صهیونیستی؛ یکسری از موضوعات نیز تاکتیک‌ها و راهکارهایی است که دولت‌ها برای حل مشکلات روزمره مردم اتخاذ می‌کنند. بطور مثال یک دولتی تصمیم می‌گیرد بیشتر یا کمتر از مشارکت مردم در حوزه‌های اقتصادی استفاده کند، اصل موضوع در قانون اساسی حدودی دارد اما قبض و بسط آن براساس ضوابطی در اختیار دولت هاست.

در حوزه مسائل راهبردی، سلیقه‌ها نمی‌تواند و نباید تغییری ایجاد کند. در کشورهای دیگر هم این گونه است و ثبات در برنامه‌ریزی‌های درازمدت وجود دارد. دولتی که در آمریکا سرکار می‌آید سیاستمداران آن نسبت به «سرسپردگی به اسرائیل» قسم یاد کرده‌اند. هیچ دولتی اعم از دموکرات یا جمهوری خواه نیست که در این هدفی که از منظر آنها مقدس است، شک و شبهه کند. این سیاست کلی آمریکاست. در خصوص مبارزه با اسلام، مقابله با پیشرفت ایران، مهار انقلاب اسلامی نیز سیاست‌هایی تعریف شده وجود دارد.

مسئله آموزش و پرورش نیز یک مسئله حاکمیتی است. حال اگر بعضی قبلا در این خصوص بحث داشتند و به‌طور مثال معتقد بودند «آموزش و پرورش نباید ایدئولوژیک باشد(!)» با سیاست‌های مقام معظم رهبری که در اردیبهشت سال گذشته ابلاغ نمودند براساس فصل الخطاب بودن احکام رهبری در قانون اساسی، معین شد که آموزش و پرورش از مقوله‌های غیرحاکمیتی نیست. فرضا پیش از این مطرح شده بود که چون بودجه این وزارتخانه خیلی زیاد است، عده‌ای از نمایندگان تا مرز واگذاری آموزش و پرورش پیش رفته بودند. منتها نهایتا آن زمان هم تصویب نشد. پس بعد از ابلاغ سیاست‌های کلی طرح این موضوع  هم خلاف است.

* یعنی می‌توان به خروج آموزش و پرورش از زیرمجموعه دولت و پیوستن به جرگه نهادهای حاکمیتی نیز اندیشید؟

** اگر بنا باشد روزی بحث بازنگری در قانون اساسی مطرح شود، به نظر من باید ببینیم چگونه می‌شود ساز و کار قانونی فراهم کرد که آموزش و پرورش را در حاکمیت ببینیم تا در دولت. شانیت آموزش و پرورش در جایگاهی مثل قوه قضائیه، شورای نگهبان یا صدا و سیما است. تقویت جایگاه آموزش و پرورش در حاکمیت مسئله‌ای است که باید به آن بیندیشیم. ثبات مدیریتی برای این نهاد حاکمیتی لازم است چرا که روند بازدهی برنامه‌های آموزش و پرورش 12 ساله است. مسائل دیگر مثل برنامه‌های عمرانی و صنعتی معمولا سه – چهار ساله جواب می‌دهند.

ویژگی دیگر کار در حوزه آموزش و پرورش نامحسوس بودن تاثیرات است. هر چند در حوزه مهارت‌ها امکان پایش وجود دارد اما تاثیری که سیستم بر ذهن و قلب دانش آموز باقی می‌گذارد محسوس نیست. بنابراین کار در آموزش و پرورش علاوه بر اینکه زود بازده نیست، نامحسوس نیز قلمداد می‌شود. اما دولت‌ها و مجلس به‌طور معمول دنبال کارهای محسوس و زودبازده هستند. فرضا می‌گویند این کارخانه، جاده یا این سد در دولت یا دوره ما ساخته شد. هدف انجام پروژه‌ها و طرح‌های محسوس برای کسب مجدد موفقیت در انتخابات است.

به هر حال چشم انسان موثر است و «دیده شدن» در چنین موضوعاتی دارای اهمیت است. کار آموزش و پرورش دیده نمی‌شود بنابراین جزو ساختار دولتی نیست. شما عملا می‌بینید که روسای جمهور اکثر وقت شان در شوراهای اقتصاد و مسائل سیاسی می‌گذرد. خیلی کم فرصت می‌شود که رئیس دولت فرصت برای کار فرهنگی داشته باشد. هر چند هم خواستند چنین نباشد و مثلا رئیس شورای عالی آموزش و پرورش رئیس جمهور باشد اما عملا وزرای فرهنگی فرصتی برای تعامل طولانی مدت با رئیس دولت ندارند.

* آیا این شکل از روابط ایرادات جدی به وجود نمی‌آورد؟

** قطعا مشکل ساز است چرا که این ساختار مشکل دارد. مثلا در دولت بیست و چند وزیر داریم که همگی شیوه شان یکی است. در مقابل وزارت آموزش و پرورش است که به اندازه باقی دستگاه‌ها بودجه دارد اما وزیر آن «یک رای» بیشتر ندارد! کار هم براساس «رای‌گیری» پیش می‌رود و این یک رای در مقابل بیست و چند رای اعضای کابینه است. طرح آموزش و پرورش به عنوان نماینده یک ششم جمعیت کشور، بررسی نمی‌شود!

نهایت کاری که آموزش و پرورش در حوزه خدمات محسوس دولتی می‌تواند انجام دهد «مدرسه سازی» است. در حالی که این وزارت خانه عمرانی نیست ولی در میان هشت دستگاهی که کار عمرانی می‌کنند یکی از آنها با رتبه بالا، معاونت نوسازی آموزش و پرورش است!

لکن کار اصلی آموزش و پرورش که این نیست! مدرسه مقدمه است و کار اصلی تربیت سرمایه انسانی است. مقام معظم رهبری بارها گفته‌اند تولیدی‌ترین کار، آموزش و پرورش است. اما دولت‌ها این موضوع را درک نمی‌کنند! حتی در دوره کارگزاران و اصلاحات مطرح شد که باید توازنی بین «هزینه ها» و بودجه تولید برقرار کنیم و هر چه می‌توانیم هزینه‌ها را کم و بودجه تولید را زیاد کنیم. گفتند که یک‌سری از دستگاه‌ها مصرفی هستند و مابقی تولید‌کننده و با این تقسیم بندی غلط  آموزش و پرورش را «مصرفی» قلمداد کردند، مثل آژانس خدمات و غیره!  بودجه آموزش و پرورش را کم کردند! به نحوی که کارد به استخوان رسید و هنوز هم عواقب آن کاهش بودجه در بعضی موارد قابل مشاهده است.

رهبر انقلاب تولیدی‌ترین کار را، تولید انسان می‌خوانند و براساس حدیث «انسان‌ها را معادن ارزشمند» می‌دانند. نتیجه اینکه جنس آموزش و پرورش باید همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی، حاکمیتی تعریف شود تا تابع نوسانات روز قرار نگیرد و ثبات داشته باشد. این نهاد مهم تاکنون خیلی از دخالت بحث‌های روز در امور آن صدمه خورده است. بطور مثال در یک دوره‌ای کنکور برای دولت به مسئله‌ای سیاسی تبدیل شده بود. گفتند که آموزش و پرورش یک طرحی ارائه دهد تا مسئله کنکور حل شود!

* دو گانگی در سیاست گذاری‌های دولتی در حوزه آموزش و پرورش را چقدر مضر می‌دانید. بطور مثال در خصوص دانشگاه فرهنگیان؟

** گاهی ممکن است به ظاهر برای حل سریع یک مشکل تصمیماتی اتخاذ کنیم و تصور کنیم این تصمیمات چاره ساز است. اما مسئله اصلی این است که در حوزه آموزش و پرورش نمی‌توان اینطور عمل کرد و باید جهت همه تصمیمات در راستای برنامه درازمدت از پیش تعیین شده باشد تا نهایتا بتوانید به اهداف تان دست پیدا کنید. هر گونه حرکت عجولانه و شتابزده‌ای که در راستای چارچوب کلی نباشد ممکن است در کوتاه مدت نقش «مُسکن» را ایفا کند اما حتما در درازمدت آسیب می‌زند.

در خود آموزش و پرورش یک زمانی، مواجه شدیم با جمعیت زیادی که در یک برهه از نسل‌ها پشت کنکور صف کشیده بودند. ظرفیت دانشگاهها هم محدود بود و این تبدیل شد به یک پدیده سیاسی! گفتیم ریشه این موضوع را چگونه بخشکانیم...آموزش و پروش بیاید طراحی کند...نتیجه شد «نظام جدید متوسطه»! بچه‌ها به جای 4 سال، پس از سه سال تحصیل در صورت کسب معدل بالا، حق تحصیل در پیش دانشگاهی را می‌یافتند و اگر موفق نمی‌شدند با دیپلم ناکامل 11 کلاسه، به حوزه کار و بخش فنی باید می‌رفتند. یعنی با «زور» موضوع روز کنکور را به آموزش و پرورش تسری دادند!

این طرح جواب نداد و با فشار مردم دوباره شرط معدل برداشته شد و این زحمات و هزینه زیاد تحمیلی به سیستم به جهت برنامه‌ریزی برای 4 میلیون دانش آموز نتیجه‌ای هم نداد و در مقابل آثار سوء تربیتی هم به بارآورد! همان زمان یکی از مسئولان دایره منکرات به وزیر وقت آموزش و پرورش، آقای نجفی، نامه نوشت و گفت این چه نظام اموزشی است که موجب شده دانش اموزان کم سن و سال در ساعات مدرسه، در پارک‌ها رها شوند؟!

مشکل اینجا بود که براساس طرح اولیه «پنجره‌های باز»، دانش آموز چند ساعت از روز را کلاس داشت و بعد دوباره چند ساعت بیکار بود! و ساعات بعدی را در یک «مدرسه دیگر» کلاس داشت! حتی دانشگاه‌ها هم تا این اندازه برنامه «باز» نداشتند! خوب این دانش اموزان چند ساعتی که بیکار بودند در پارک‌ها می‌گذراندند چرا که جایی نداشتند که بروند! سرانجام در دوره آقای مظفر این طرح را رفو کردند و سال اول را تبدیل به «سالی واحدی» کردند.

منظور اینکه اگر آموزش و پرورش را تا حد زیادی تحت تاثیر امواج روزمره جامعه قرار دهیم، در درازمدت به اهداف‌مان نخواهیم رسید. یک زمانی بود که هر کس از راه می‌رسید، آنچه به ذهن و نظرش درست می‌رسید، به مرحله اجرا می‌رساند! ممکن بود آن کار «خوب» هم باشد اما همه کار هم نبود و یک تعریف جامعی از اینکه آموزش و پرورش چه می‌خواهد انجام دهد وجود نداشت.

* درمان را در اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش می‌بینید؟

** در یکی از جلساتی که برای ارائه گزارش مثل همه وزراء در دوره وزارت خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم گزارش دادیم در خصوص کارهایی که انجام داده بودیم. ایشان فرمودند این‌ها کارهای خوبی است اما کار اصلی نیست! کار اصلی تحول بنیادین در آموزش و پرورش است. و این تحول بنیادین باید براساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی باشد. بعد نقل به مضمون فرمودند اینکه الان ما داریم براساس فلسفه تعلیم و تربیت غرب است.

وقتی یک پوستینی برای اندام شخصی تهیه نشده باشد، هر بخش از آن را که اصلاح می‌کنید تا اندازه شود، جای دیگری مشکل پیدا می‌کند.خوشبختانه ما یک سند افتخارآمیز داریم. نمی‌خواهم بگویم «بی عیب» است اما تا حد بسیار زیادی قابل دفاع است. یک انقلاب ابتدا در عرصه سیاسی پیروز می‌شود و در مراحل پیچیده‌تر پس از تعمیق نظام سیاسی، وارد حوزه اقتصاد می‌شود. ما تازه ورود به این بخش پیدا کرده ایم و اصل 44 و اقتصاد مقاومتی را مطرح می‌کنیم.

اما مرحله پیچیده‌تر برای انقلاب زمانی است که به حوزه «تعلیم و تربیت» وارد شود و الگوی «انسان سازی» خود را به جهان عرضه کند. ما الان 200 – 300 سال است که سر سفره «الگوی تربیت غربی» نشسته ایم و اینها الگوها و ویژگی‌های خودشان را در بحث تربیت انسان، تعریف انسان و ویژگی‌های انسان و موارد متعدد به تولید انبوه رسانده‌اند! همه متخصصین ما هم یک موضوعاتی را به صورت «فرموله» مطالعه کرده‌اند و اکنون بدنبال القاء آنها هستند فارغ از اینکه چنین آموزه‌هایی تا چه میزان با اسلام همخوانی دارد!؟

این طراحی اشتباهی را نمی‌توان با ایجاد تغییرات ظاهری رفع و رجوع کرد. تعریفی که ما از انسان داریم که براساس آن می‌خواهیم برونداد کارخانه‌مان را برنامه‌ریزی کنیم «انسان اسلامی» است و تعریفی که غرب ارائه می‌دهد انسانی است که با خدا و آسمان دعوا دارد و آرمانش «فرد گرایی»، «لذت جویی» و «مادی گرایی» است. اساس این فلسفه «اومانیسم» است و انسان در تراز اسلامی از آن قابل حصول نیست. ما باید بیاندیشیم روی انسان خامی که در 6 سالگی وارد سیستم می‌شود چه برنامه‌هایی پیاده کنیم تا پس‌از 12 سال، برونداد آن «انسان اسلامی» باشد.

در حال حاضر تنها چیزی که می‌گوییم این است که دانش‌آموز در پایان 12 سال باید انتگرال بلد باشد و صرفا تمرکز بر یادگیری یکسری مهارت‌های معین آموزشی است.

حال اگر این انسان را جامع ببینیم و در هشت ساحت «انسان جامع اسلامی» بررسی کنیم باید برنامه‌ای طراحی کنیم که امکان آموزش «دردمندی» و «نوعدوستی» در آن پیش بینی شده باشد.

چطور باید این موضوع را آموزش دهیم؟ بطور مثال باید طراحی کنیم که این دانش آموز را ببریم به «اردوی سازندگی» تا این بچه‌ها «درد» را ببینند و خودبخود حس «دردمندی» منتقل می‌شود. فرهنگ مبارزه با اسراف با درک زحمت دیگران برای بدست آوردن «نان» نهادینه می‌شود. این موضوعات باسخنرانی منتقل نمی‌شود که بگوید خدا این گونه خواسته است! پس نیازمند برنامه‌ریزی هستیم.

* یعنی نظام هنوز الگوهای خود در عرصه تعلیم و تربیت را به مرحله اجرا درنیاورده است؟

** بله، همانطور که در عرصه‌های مختلف مثل سیاسی و دفاعی الگو داریم و به کشورهای مختلف جهان مثل لبنان، عراق و یمن الگوهایمان را ارائه می‌دهیم، بطور مثال می‌گوییم  بحث «حضور مردم» در صحنه در انقلاب، مقابل طرح «مبارزه مسلحانه» الگویی شکست ناپذیر است. هیچ وقت یادم نمی‌رود که شهید مطهری می‌گفت: امام به سه چیز ایمان داشت، به خدا، به راه خودش و به مردم! اطرافیان امام را می‌ترساندند که مردم می‌برند! مردم نمی‌مانند اما امام ایمان داشت که مردم می‌مانند!

اکنون به بخش مهم و نهایی مبارزه با استکبار جهانی، غرب و سکولاریسم رسیده ایم و الگوی خودمان را ارائه می‌دهیم. این الگودهی نیز همگانی است و فقط برای مسلمانان نیست و الگویی تراز برای همه انسان هاست. یک ذخیره مناسبی بحمدالله براساس فلسفه اسلامی، تهیه شده است و آموزش و پرورش در این خصوص از بسیاری از دستگاه‌ها جلوتر است.

حالا هر اقدامی که می‌خواهیم انجام دهیم اگر حقیقتا در اجرای سند صداقت داریم باید بگوییم که با کدام بند از محتوای سند تطابق دارد. نقشه جامع طراحی‌های آینده ما تهیه شده و ما موظفیم به آن عمل کنیم.

* یعنی شما توصیه می‌کنید به جای پرداختن به قیل و قال‌های سیاسیون، بر اجرای سند تحول آموزش و پرورش تاکید کنیم، درست است؟

** بله. شهید رجایی می‌فرماید نقطه آغاز تحول در جامعه، آموزش و پرورش است و نقطه آغاز تحول در آموزش و پرورش، تربیت معلم است. افسران جوانی که سند تحول را بشناسند و برای اجرای آن وارد عرصه شوند.

* سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که فرمودید، برای تربیت معلم چه تدبیری اندیشیده شده است؟

** در سند تحول بنیادین 8 عرصه «زیرنظام» داریم که در راس آنها «تربیت معلم» قرار دارد. مهم‌ترین عامل در تحول بنیادین «معلم» است. در بدترین شرایط و با کمترین امکانات این «انسان» است که از توانایی تربیت انسان برخوردار است. در نظام آموزش حوزوی برخلاف سیستم دانشگاه می‌گویند این دانشجو، درس اسفار را در محضر آن «استاد» آموخت. یا هر عالمی که از دنیا می‌رود می‌گویند نزد کدام عالم درس خواند و چه شاگردانی را تربیت کرد. این رویه «بعد تربیتی» دارد.

چرا که کار تعلیم و تربیت  فقط انتقال یک‌سری مفاهیم علمی نیست و به معنای الگو گرفتن و تربیت اخلاقی است. ما معلم را از «استاد» متفاوت می‌دانیم. استاد بر مبنای نظام دانشگاهی «سوادآموز» تعریف شده است در حالی که معلم هدفش «تربیت» است. فرق وزارت علوم و آموزش و پرورش نیز در حال حاضر همین است حال اگر در آینده دانشگاه‌ها اسلامی شدند فرق می‌کند.

* برگردیم به بحث مشکلات فرهنگیان و دانشگاه فرهنگیان...

** با تعاریف ارائه شده، ببینید «معلم» تربیت معلم از چه شانیت و جایگاهی برخوردار است که تربیت معلمان خلیفه الله را برعهده دارد. رهبری فرمودند: «این دانشگاه فرهنگیان یا به تعبیر قدیمی دانشگاه تربیت معلم، دانشگاه است لکن با دانشگاه‌های معمولی فرق دارد. علاوه بر امتیازاتی که سایر دانشگاه‌ها  دارند، امتیاز تولید معلم مخصوص این دانشگاه است. این شرایطی دارد، به این دانشگاه خیلی باید اهمیت داد.»

در سند تحول و اساسنامه دانشگاه فرهنگیان معین شده که «معلم» باید از طریق دانشگاه فرهنگیان وارد سیستم شود. معلمی یک «شغل» مثل سایر مشاغل نیست. متاسفانه در برخی از دولت‌ها این موضوع را داشتیم که می‌گفتند چرا می‌گویید «معلمی شغل انبیاء است»؟ یا مثلا تلاش داشتند معلمی را تبدیل به یک «صنف» کنند!  در حالی که نگاه جامعه ما به «معلم» هیچ نسبتی با چنین تعاریف غلط و سکولاریستی ندارد. در نظرخواهی‌های وزارت ارشاد بارها «معلمین» به عنوان محبوب‌ترین قشر از جانب مردم برگزیده شده‌اند. مردم گرانبهاترین سرمایه شان را با اعتماد به «معلم» می‌سپارند. یعنی او را واجد همه شرایط برمی شمارند.

امام فرمودند معلمی پیشه انبیاء است. این شعار نیست و باید در مرحله اجرایی نیز در همین سطح مورد توجه قرار گیرد. یک دوره‌ای به علت «بازاری اندیشی» این موضوع مطرح شد که چرا دولت باید برای آموزش معلم هزینه بدهد؟! جامعه پر از معلم است!

* یعنی برخلاف نگاه دولتی، فارغ التحصیلان رشته‌های دانشگاهی را ذاتا «معلم» برنمی شمارید؟

** مگر هر کس که «لیسانس» دارد معلم است؟! من بعد تخصصی اش را می‌گویم ...طرف استاد دانشگاه است، اگر توانست به بچه خودش ریاضی بیاموزد! نحوه ارتباط برقرار کردن با کودک برای انتقال مفاهیم، یک پروسه تخصصی است به همین جهت تنها سواد داشتن و دانستن، کفایت نمی‌کند. تفاوت زیادی میان «دبیر ریاضی» و «لیسانس ریاضی» وجود دارد. بحث‌های انسان شناسی ماجرا که بسیار عمیق‌تر است.

چطور است که کامپیوتر یک مقدار که پیچیده‌تر می‌شود می‌گوییم «آقا دست نزن! تکنولوژی اش پیشرفته است!» از انسان «های تکنولوژی»‌تر چیزی هست؟! چرا این‌قدر انسان را ساده می‌گیریم؟ می‌گوییم «آقا بیکاری برو بچه‌ها را ساکت کن!» کدام دانشگاه «تربیت» می‌کند؟ وظیفه دانشگاه فرهنگیان «تربیت معلم» است. ممکن است کسی دانشمند باشد اما صبر و حوصله و استعداد معلمی را نداشته باشد. سرمایه اصلی معلمی «عشق» است و به نظر من در «مصاحبه ها» قابل اندازه گیری است.

باید ببینیم این فردی که متقاضی معلمی است علاقه‌مند به وقت گذرانی با بچه‌ها هست؟ این حس افتخار آمیز معلمین پس از رصد موفقیت شاگردانشان عجیب نیست؟ معلم با همه شرایط و مشکلاتش بدون هیچ چشمداشتی صرفا از موفقیت دانش‌آموزان سال‌های دورش لذت می‌برد. این به جز عشق چه نامی دارد؟

پروسه تربیت معلم در دانشگاه فرهنگیان زمان بر است. معلم پس از موفقیت در دوره‌های تخصصی تازه آماده «کارورزی» می‌شود. 2 ساعت اداره کلاس بی‌معلم به او سپرده می‌شود. به قول دانشگاهی‌ها جلسه «حل تمرین» را به وی می‌سپارند.

* در کشورهای خارجی هم این‌طور است.

** بله! بسیار بها می‌دهند. فرد پروفسور است و دکترا دارد اما در پیش دبستانی تدریس می‌کند. خوشبختانه در کشور ما یک الگوی موفق که میراث شهیدان رجایی و باهنر است داریم به نام «تربیت معلم»! این بزرگواران در ابتدای انقلاب براساس الگوی «تربیت اسلامی» نظام تربیت معلم را طراحی کردند و این نظام هم کاملا موفق عمل کرد. بازگشایی مراکز تربیت معلم اینقدر اهمیت داشت که امام خمینی پس از انقلاب فرهنگی یک پیام برای بازگشایی دانشگاه‌ها دادند و یک پیام مستقل هم برای بازگشایی تربیت معلم صادر کردند.

بهترین معلمین آموزش و پرورش فارغ التحصیل مراکز تربیت معلم هستند. بهترین نیروهایی که به نظام خدمت می‌کنند اعم از نمایندگان مجلس، اساتید دانشگاه و غیره از نسل تربیت معلم هستند که بعدها ادامه تحصیل دادند. شاید بتوان گفت تنها الگوی موفق آموزش عالی با ضوابط جمهوری اسلامی ایران دست کم در آن دوران، مراکز تربیت معلم بودند. هر کشوری تجربیات موفق بومی کشور خودش را حفظ می‌کند. متاسفانه ما با همان نگاه غلط بازاری اندیشی، تربیت معلم را تضعیف کردیم! عملا واگذار کردیم به باشگاه‌های فرهنگیان و تعطیلش کردیم!

امید این بود که با تاسیس «دانشگاه فرهنگیان» آن الگو تقویت و تکثیر شود. اگر مراکز تربیت معلم دو ساله بودند در شکل جدید چهار ساله شوند و ارتقاء بیابند. به همین دلیل در زمان وزارت بنده، در مجوز کسب شده از وزارت آموزش عالی و شورای عالی انقلاب فرهنگی از نام «مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم» استفاده کردیم. نگفتیم «دانشگاه» چرا که تعریف غربی آن معین و مشخص است. یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های این الگوی موفق «مدرسین» مراکز تربیت معلم هستند چرا که روح ساختار، نیروی انسانی آن هستند.

این‌ها مجموعه‌ای هستند که به عنوان یک الگوی موفق اخلاقی و علمی، رشد کردند و 30 سال متحمل رنج و لذت توامان تربیت نسل آینده شدند. از اخلاق معلمی گرفته تا قلق‌های خاص تربیت نسل را این اسوه‌های علم و تجربه در طول سالیان به معلمین آموزش داده‌اند اما صاحبان نگاه ضد فرهنگی که ناباورانه معلمین را فاقد توانایی لازم برای مدیریت نهادهای وابسته می‌دانستند بر آموزش و پرورش چیره شدند و همان‌ها که معلمین بزرگی چون «رجایی» را به جای «وزیر»، کفیل آموزش و پرورش گذاردند، آینده‌های کرسی‌های تربیت معلم را قبضه کردند.

یعنی دستگاهی که خود به همه مراکز اعم از استانداری‌ها و وزارت خانه‌ها نیرو صادر می‌کرد، خود در قیومیت قرار می‌گرفت و تربیت معلم در اثر این نگاه‌های برآمده از مدیریت وزارت علوم، آسیب دید. چرا که چنین مدیرانی قدر یک «مدرس» تربیت معلم را نمی‌دانستند و ضابطه و شاخصه اصلی شان «مدرک» بود. این نگاه برای «تجربه» ارزشی قائل نیست چرا که با سختی یک ساعت کلاسداری هرگز درگیر نبوده است. متاسفانه در حال حاضر نیز همین مسئله را در دانشگاه فرهنگیان داریم.

* یعنی شیوه اخیر دولت در اداره دانشگاه فرهنگیان با سرپرست پس از گذشت یکسال و نیم و طی چندین باره دوره سه ماهه قانونی را برآمده از همان تفکر بازاری اندیشی کارگزارانی در حوزه فرهنگ و تربیت نسل ارزیابی می‌کنید؟

** نه، این موضوع فراتر از نگاه اقتصادی کارگزارانی است هر چند آن هم می‌تواند موثر باشد. اما بیشتر برآمده از شکل نگاه «مادی» به قضیه است. شهید مطهری در «علل گرایش به مادی گرایی» می‌گوید دلیل اینکه افراد به مادی گرایی گرایش پیدا می‌کنند این است که بینش‌های الهی و معنوی و رئالیستی خیلی پیچیده است. اصول مارکس را با ارائه چهار فرمول به دانش آموز سوم راهنمایی بگویید دنیا را با آن تحلیل می‌کند و طرف احساس می‌کرد یک چیزی هم برای خودش شده است!

اما در مبحث فلسفه اسلامی نیازمند سال‌ها تلاش مستمر هستیم تا به عمق آن پی ببریم. وقتی آقای مطهری به شهادت رسیدند یادم می‌آید که علامه طباطبایی در مصاحبه در این خصوص با گریه گفتند «اخیرا صاحب نظر شده بود.» یعنی در فلسفه الهی 50 سال باید تلاش کرد تا به مقام صاحب نظری رسید. در نتیجه انها که مادی و سطحی فکر می‌کنند عمق کار معلمی را درک نمی‌کنند و می‌گویند «این هزینه کردن است»(!)

* یا با اشاره به شرط گزینش توامان تعهد و تخصص می‌گویند این شیوه آموزش ایدئولوژیک است!

** بله! قبول ندارد که هر کسی نمی‌تواند معلم باشد. آیا این فرد «صلاحیت» دارد؟ می‌توانم بچه‌های مردم را به دست وی بسپارم؟ اما به همین فرد اگر بگویی این کامپیوتر را می‌شود دست هر فردی سپرد می‌گوید «خراب می‌کنند! نمی‌شود!»

* آیا می‌شود این رفتار دولت را در یک پازل بزرگ دید که حرکت‌های اخیر در حوزه دانشگاه فرهنگیان تنها بخشی از نقشه نهایی است؟ یعنی این بدون رئیس رها کردن دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه تهران را تنها در قالب سیاسی کاری و سیاسی بازی نبینیم!

** بله، این‌ها منطقی است. به هر حال وقتی انسان‌ها عمق مباحث فرهنگی را درک نکنند، اهداف سیاسی خیلی برایشان مهم می‌شود و استفاده ابزاری از جامعه یک میلیون نفری معلمین صادق و پاک و صمیمی برای مطامعی همچون «یارگیری سیاسی» را مشروع برمی‌شمارند. به نظر من نباید این مسائل را هم از نظر دور داشت.

* به هر حال جامعه معلمین خواسته‌های به حقی در حوزه معیشتی و حتی امور اداری- استخدامی دارند که به نظر نمی‌رسد دولت چاره اندیشی در این زمینه کرده باشد. آیا قائل به این موضوع هستید؟

** به هر حال ما نمودهایی از مولفه‌هایی داخلی داریم که اگاهانه یا ناآگاهانه، در موضوع رفع نیازهای به حق جامعه خدوم معلمین سهل انگار بوده‌اند. در دولت هشتم هم چنین برنامه‌هایی وجود داشت. تعبیر من از تاکتیک مذکور این است که «فشار اقتصادی» و «تحریک سیاسی» به مثابه دو تیغه یک قیچی عمل می‌کنند. در حقیقت از طرفی کسانی که مسئول تامین معیشت مردم هستند به دلایل مختلف به وظایف خود آن‌گونه که شایسته است عمل نمی‌کنند و از طرف دیگر ممکن است از اطراف دولت، عده‌ای با اهداف قابل بررسی به تحریک معلمین برای ایجاد ناآرامی اجتماعی اقدام کنند. فشار اقتصادی...تحریک سیاسی!

در دولت هشتم، ما این موضوع را دیدیم که همان نامه بری که بخشنامه‌های اداری را می‌رساند، دعوت نامه‌های اعتصاب را نیز جابجا کرد! خوب کادر مدرسه گمان می‌کردند که این یک حرکت درون نظام است و مثلا اداره گفته که برای پیگیری مطالبات مقابل مجلس تحصن کنند. به هر‌حال مطالبات زیادی در طرف معلمین وجود دارد.

* و البته مطالبات معلمین به حق هم هست!

** بله، اما همان کسانی که باید به مطالبات معلمین رسیدگی کنند به جای اینکه در حد توانشان تلاش کنند و سپس صادقانه اقدامات صورت گرفته و برنامه‌های در پیش رو و کاستی‌های احتمالی را با معلمین در میان بگذارند و گزارش هفتگی و ماهیانه ارائه دهند، ممکن است احیانا به دنبال مسائل دیگری بروند.

* راهکارهایی برای حل مشکلات معلمین و فرهنگیان وجود دارد که نیازمند تخصیص بودجه‌های سنگین هم نباشد؟

** ما راه‌های معقول و منطقی کارآمدی در جمهوری اسلامی داریم که واقعا اگر تدبیری باشد، یک شبه نه، اما در دراز مدت مشکلات قابل حل است. الزاما هم راهکارها تحمیل هزینه به دولت ندارند و برخی یک مسیرهای جدیدی است که اقتصاد آموزش و پرورش را سامان می‌دهد.

به طور مثال آموزش و پرورش گاهی بیش از هزار میلیارد تومان در سال هزینه مدرسه‌سازی می‌دهد. یکی از اقدامات شدنی این است که در هر کجا که امکانپذیر است چند واحد ساختمانی سازمانی برای حل مشکل «مسکن معلمین» بسازیم. ما قوانین خیلی خوبی داریم که براساس آن هر نهادی که انبوه‌سازی می‌کند بخشی از آن را باید اختصاص به آموزش و پرورش دهد. در دوره خود بنده، از بخشی از این قوانین و مجوزها برای تامین درآمد استفاده شد.

یک زمانی قانونی داشتیم که کارخانه‌ها  موظف بودند 2 درصد از سود سالیانه را به آموزش و پرورش اختصاص دهند. می‌شود برای احصای مجدد این قوانین و درآمدها اقدام کردو با اختصاص آن به فرهنگیان و معلمین بخشی از مشکلات را بهبود بخشید. با تبدیل مکان مدارس در مراکز شهر که بعضا خالی از جمعیت دانش اموزی هستند نیز می‌توان با کمک شهرداری‌ها، درآمدزایی خوبی داشت.

* بعضی از مدارس همین شهر تهران از بر خیابان به داخل کوچه تغییر مکان دهند، تا مدت‌ها خودکفا خواهند شد!

** الان در همین شهر تهران من مدرسه‌ای را سراغ دارم که سرایدارش با  اجاره حیاط بزرگ مدرسه پس از تعطیلی به عنوان پارکینگ درآمد خیلی خوبی کسب کرده است! اولین بانک خصوصی کشور در گذشته برای حل مشکلات معیشتی فرهنگیان مجوز فعالیت یافت که بنا بود نام آن همچون «بیمه معلم» مرتبط با فرهنگیان باشد اما چون آقایان نگاه اقتصادی داشتند نامش شد «بانک سرمایه»!  مثل بیمه معلم که پس از تاسیس در دوره ما، ابتدا نامش تغییر کرد و بعد پذیره نویسی عام کرد و زمامش از دست آموزش و پرورش خارج شد!  صندوق ذخیره فرهنگیان قریب به 6000 میلیارد تومان سرمایه دارد! اما بعضا افرادی که در آن مشغول به کار شدند از منظر اقتصادی بعضا مورد اعتماد معلمین نیستند!

* با 6000 میلیارد تومان سرمایه؟!

** بله! افرادی هستند که درخصوص مطالعات تطبیقی اقتصاد آموزش و پرورش صاحب نظر هستند و می‌توان با ایجاد معاونت اقتصادی در آموزش و پرورش ساماندهی چنین سرمایه‌هایی را با هدف رفع مشکلات معیشتی فرهنگیان اغاز کرد. الان در مجلس دوستان پیشنهاد دادند که مالیات دریافتی از نهادهایی که سابقا مشمول قانون دریافت مالیات نبودند، به آموزش و پرورش اختصاص یابد. خوب این یک منبع درامدی خیلی عالی است، آیا با این منابع نمی‌توان به رتق و فتق دغدغه‌های معیشتی معلمین پرداخت؟!

قدرت آموزش و پرورش در مردم است. در یکی از طرح‌های موفق صورت گرفته در دوره ما، نیازمند بودجه‌ای قابل توجه برای مقاوم‌سازی مدارس بودیم. در یک حرکت همگانی، معاون نوسازی و تجهیز مدارس با همکاری تمام ادارات کل آموزش و پرورش کل کشور در 600 منطقه آموزشی، عکس مدارس مخروبه تهیه شد و به نمایندگان مجلس عرضه شد. گفتند که این وضعیت مدارس ماست...معلم با گالش در مدرسه وسط گل و لای راه می‌رود، سقف هم در حال ریزش است! 

اگر شما قانون تصویب کنید پیمانی بین ما و شما خواهد بود برای رفع محرومیت از چهره مدارس کشور...یکی یکی برای نمایندگان مجلس وقت گذاشته شد و در صحن علنی مجلس برداشت رقم غیرقابل باور 4 میلیارد دلاری از صندوق ذخیره ارزی به منظور نوسازی و مقاوم‌سازی مدارس کشور تصویب شد! آقای حداد عادل هم واقعا در این کار خیلی تلاش کردند. هر چند در همان دوره این‌هایی که تفکر بازاری داشتند بودجه برای کارهای دیگری می‌خواستند!  پس به جای حرمت شکنی معلمین و دعوت از انها برای تحصن و تجمع مقابل مجلس راهکارهای معقولی وجود دارد.

* اخیرا آقای فانی، وزیر آموزش و پرورش از مجلس کارت زرد دوم را هم دریافت کرده‌اند. این سوء مدیریت را ناشی از وزیر ارزیابی می‌کنید یا تحرکات اطرافیان ایشان؟

** سر بیگناه پای‌دار می‌رود اما بالای‌دار نمی‌رود. اگر زمینه‌ای برای پذیرش حق و نه خواسته‌های شخصی باشد برآیند مجلس به اعتقاد من تصمیم‌سازی عاقلانه خواهد بود. به هر حال مجلس درخصوص کارهای حزبی و سیاسی که در آموزش و پرورش صورت می‌گیرد، دغدغه‌هایی دارد. مقام معظم رهبری هم در اردیبهشت امسال ناظر بر مسائل روز، تذکراتی در خصوص «سم بودن کارهای حزبی و جناحی در آموزش و پرورش» ایراد کردند. انتظار می‌رفت پس از این تذکر اقداماتی برای پرهیز از این وضعیت صورت بگیرد اما متاسفانه برعکس شد!

مثلا در همین دانشگاه فرهنگیان یک فردی را دعوت کردند و خیلی تند با بی‌مهری نسبت به امام و رهبری صحبت کرد و حتی به دفاع از سران فتنه پرداخت! بعضا هم که افرادی اعتراض کردند، رئیس دانشگاه به حمایت از فرد خاطی گفت که حرف‌های ایشان صحبت‌های خوبی بوده است! همچنین یک‌سری تشکل‌های غیرقانونی بدون مجوز، میدان یافته‌اند و به بهانه مشکلات معیشتی معلمین زمینه سیاسی برای ایجاد تنش ایجاد کرده‌اند. حداقل می‌شود گفت این از طریق وزارت خانه اعتباربخشی شده است. یعنی تشکل‌های غیرقانونی مجهز به انواع رسانه هستند و مسئولین هم با این‌ها مصاحبه می‌کنند و به آنها میدان داده می‌شود.

نشریه آنها با هشتاد هزار نسخه تیراژ در همه کشور پخش می‌شود و مورد تایید رسانه‌های بیگانه از جمله بی‌بی سی قرار می‌گیرد! این رفتارها چه توجیهی دارد؟! حتی نشریه‌ای که متعلق به خود آموزش و پرورش است سران فتنه را به بهانه‌های مختلف مطرح می‌کند و در تیراژ 70 الی 80 هزار تا هم منتشر می‌شود. برخی انتصابات نیز مورد‌دار بوده و قابل بررسی است. به‌طور مثال افرادی که به علت پرونده‌های گشوده امکان انتصاب رسمی آنها نبوده حکم «مشاورت» دریافت کرده‌اند.

* صحبت پایانی؟

** به هر حال آنچه در این میان تحت الشعاع قرار گرفته مسئله آینده ساز تعلیم و تربیت است و امیدواریم که با همکاری مجلس و دولت این موضوعات هر چه سریع‌تر برطرف شود.

* با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات