تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۲  ، 
کد خبر : ۲۷۴۱۱۶
علي يونسي در همايش «ايران: مليت، تاريخ و فرهنگ» در دايره المعارف بزرگ اسلامي:

ايران همواره جهاني بوده است

محسن آزموده - عاطفه شمس - مقدمه: «آقا ايراني است، شگفتا! چطور مي‌توان ايراني بود؟» اين جمله را كه نخستين‌بار شارل دومونتسكيو (١٦٨٩-١٧٥٥) متفكر سياسي عصر روشنگري فرانسوي در كتابش «نامه‌هاي ايراني» به كار برد، در افواه فرانسويان به ضرب‌المثلي رايج و طنز آميز بدل شده است، اما وقتي در سطحي عميق‌تر به اين سوال اساسي مي‌نگريم، به راستي در مي‌مانيم كه ايراني چيست؟ ايران كجاست؟ و به واقع چطور مي‌توان ايراني بود؟ اين پرسش‌ها زماني جدي‌تر مي‌شود كه به تعبير اصغر دادبه، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي فرهنگ ايراني در مواجهه با بحراني واقع مي‌شود، بحراني كه شايد بتوان احساس آن را در ادبيات و گفتار عمده ايرانيان دلسوز و اهل فرهنگ در دو سده اخير درك كرد. حالا شماري از محققان و اهل فكر ايراني گردهم آمده‌اند تا به اين پرسش‌ها بپردازند. ديروز دايره المعارف بزرگ اسلامي ميزبان شمار زيادي از متخصصان و صاحبنظران ايراني و خارجي بود تا در همايش ايران، ‌نام، مردم، زبان و سرزمين كه به عنوان نخستين نشست از سلسله همايش‌هاي ايران، مليت، تاريخ و فرهنگ برگزار شد، به جنبه‌هاي مختلف مساله ايران بپردازند. در اين همايش كه از سوي دايره‌المعارف بزرگ اسلامي با همكاري دستياري ويژه رييس‌جمهور، در امور اقوام و اقليت‌هاي مذهبي برگزار مي‌شد، غير از كاظم موسوي بجنوردي رييس دايره المعارف و حجت‌الاسلام علي يونسي مشاور رييس‌جمهور چهره‌هايي چون سيد جواد طباطبايي، فتح‌الله مجتبايي، اصغر دادبه، جلال خالقي مطلق، نصر‌الله پورجوادي، محمود جعفري دهقي، محمد علي ابطحي، ژاله آموزگار، مصطفي محقق داماد، روزبه زرين كوب، عمادالدين باقي، صادق سجادي و... نيز حضور داشتند و هر يك درباره جنبه‌اي از مساله ايران داد سخن سر دادند. آن چه در ادامه مي‌آيد گزارش مفصل بخش نخست اين همايش است:

در نام ايران نمي‌توان ترديد كرد

كاظم موسوي بجنوردي، رييس دايره‌المعارف بزرگ اسلامي نخستين سخنران افتتاحيه بود كه در آغاز درباره نحوه برگزاري اين سلسله همايش‌ها با عنوان ايران، مليت و تاريخ و فرهنگ توضيح داد و گفت: بنا شده كه ذيل اين عنوان پنج همايش داشته باشيم كه البته اين به دنبال مذاكرات طولاني با حضور دستياري ويژه رييس‌جمهور حجت‌الاسلام علي يونسي تصويب شد. نخستين همايش با عنوان ايران، نام، فرهنگ و سرزمين است. 

وي سپس به ترديدهاي برخي كه درباره نام ايران از قديم و تاكنون صورت گرفته اشاره كرد و گفت: برخي اقوال شاذي گفته شده كه من در جواب آنها فقط وصيت بهرام چوبين به خواهرش را وقتي كه مجروح مي‌شود و به بستر مرگ مي‌افتد، از شاهنامه نقل مي‌كنم. او مي‌گويد: برين بوم دشمن ممانيد دير /كه رفتيم وگشتيم ازگاه سير/مرا دخمه در شهرايران كنيد/بري كاخ بهرام ويران كنيد. اين متن سرشار از وطن‌پرستي و وطن‌خواهي است. فردي مثل بهرام چوبين از خانواده محترم ايراني كه با شاه ايران درگير شده و به احتمال قوي خسروپرويز كسي را فرستاده و او را مجروح كرده و در بستر مرگ افتاده و به فكر ايران است. به هر حال اين پاسخ كوتاهي به همه كساني است كه راجع به نام ايران ترديد مي‌كنند.

ايران هميشه جهاني بوده است

حجت‌الاسلام والمسلمين علي يونسي، دستيار ويژه رييس‌جمهوري در امور اقوام و اقليت‌هاي ديني و مذهبي ديگر سخنران افتتاحيه همايش بود كه سخن خود را با اشاره به موضوع نشست يعني گستره و جغرافياي ايران آغاز كرد و گفت: فلات ايران همواره ظرف اقوام ايراني، تمدن ايراني و زبان‌هاي ايراني بوده است. فلات ايران چه فلات مركزي كه امروز بيشتر با مرزهاي مصنوعي در اختيار ما هست و چه فلات غربي كه امروز در اختيار ايران زمين نيست و چه فلات شرقي كه امروز در اختيار ايران زمين نيست، مد نظر ما است.

اين فلات، نجد و بام همواره ظرف حفاظت و پرورش و رشد اقوام ايراني بوده است. امروز نيز همين طور است. يعني همه كساني كه در اين گستره زندگي مي‌كنند، اقوام ايراني هستند. همه زبان‌ها و فرهنگ‌هايي كه در اينجا هست، ايراني است. اگر چنانچه زباني يا خرده‌فرهنگي يا خرده قومي از جاي ديگري به اين ظرف آمده و در آن قرار گرفته، به مرور زمان ايرانيزه شده است. زبان به زبان ايراني بدل شده، فرهنگ به فرهنگ ايراني بدل شده و قوم با پيوند با اقوام بومي ايران ايراني شده است. حتي بعضي زبان‌هاي ايراني كه منشأ آنها جاي ديگري بوده، از زماني كه وارد اين فلات شده، كاملا رنگ ايراني گرفته‌اند.

آذري‌ها كه از قديمي‌ترين اقوام ايران هستند و جزو بنيانگذاران و موسسين امپراتوري ايران هستند، بخشي از ايشان زبان تركي گرفته‌اند. اين زبان تركي كه وارد فلات ايران شد، با زبان تركي جاي ديگر، زمين تا آسمان فرق مي‌كند و اين زبان كاملا ايرانيزه شده و اين زبان، زبان ايراني است. اسامي، حروف ربط، كلمات و... ايراني است. با پيوند با فرهنگ ايراني كاملا اين زبان ايراني شده است. درست است كه شباهت‌هايي با زبان استانبولي، قرقيزي، قزاقي و... دارد و خاستگاه اصلي‌اش شمال شرق دور است، اما الان اين زبان، زبان ايراني است. اگر كسي بگويد زبان آذري، با تسامح قابل قبول است، زيرا بخشي از آذري‌هاي ما اين زبان را گرفته‌اند.

يونسي تاكيد كرد: البته همواره آذري‌ها در ايران از مدافعين اصلي ادبيات ملي، زبان ملي، فرهنگ ملي ما بوده‌اند.  حتي عربي نيز اين حالت را دارد. يعني زبان و احساس و قوم عربي كه در ايران زندگي مي‌كنند، با جاي ديگر فرق مي‌كند. اين ظرف بزرگ كه از شرق محدود به كوه‌هاي پامير و رودخانه بزرگ سند و در شمال آمودريا و در غرب فرات و ارتفاعات بزرگ بلند قفقاز و در فلات مركزي دو ارتفاع معروف بزرگ البرز و زاگرس است، مشرف بر درياي خزر است. كاش گفته مي‌شد كاسپين. اسم رسمي اين دريا كه همه دنيا آن را مي‌نامند، كاسپين است اما ما ايراني‌ها آن را خزر مي‌ناميم. چرا كاسپين نگوييم كه معرب قزوين است. اين فلات از سوي ديگر مشرف بر خليج فارس و عمان است.

يونسي در ادامه گفت: اگرچه ما امروز به فلات مركزي محدود شده‌ايم و چندين كشور از فلات شرقي و غربي و شمال غربي و شمال شرقي از ايران بزرگ منفك شده‌اند، ولي همواره نام ايران بزرگ و ايران فرهنگي بر تمام اين منطقه، نامي درست اطلاقي صحيح و علمي و مستند و تاريخي است. اينكه ما منافع ملي و امنيت ملي و هويت تاريخي خودمان را حفظ كنيم، بدون توجه به منطقه نفوذ و حريم و حدود ايران امكان‌پذير نيست. مرزهاي ما همين مرزهاي مصنوعي است كه امروز مشاهده مي‌شود. اين مرزها محترم است و ما هيچ چشمداشتي به ماوراي اين مرزها نداريم، ‌اما واقعيت تغييرناپذير است.

ايران بزرگ، فرهنگ ايران، تمدن ايران، دين ايران و روح ايراني در اين گستره وجود دارد. يك اتحاديه طبيعي در اين منطقه وجود دارد. اگرچه تفاوت‌هايي وجود دارد و اين تفاوت‌ها سبب شده كه اين اتحاديه شكل نگيرد، ولي حقيقت اين است كه در فلات ايران و ممالك ايراني و كشورهاي ايراني در منطقه از مرز چين و شمال شبه‌قاره هند، تا شرق و غرب شمال و جنوب قفقاز و شرق و غرب خليج فارس، همه كشورهايي كه هستند، در اين اتحاديه وجود دارند. پس ايران قانوني فعلي دامنه نفوذ خود در حريم، در حدود و در منطقه نفوس تعريف مي‌شود يعني سه مساله حد، حريم و نفوس را بايد در نظر گرفت.

با پيوند با اين سه عنوان و سه مساله مي‌توانيم از امنيت و منافع خودمان حفاظت كنيم. ما از حدودمان غيرقابل تفكيك هستيم. حدود ما را تاريخ و فرهنگ تعريف كرده است. منطقه نفوذ ايران بخواهي يا نخواهي در همه شبه‌قاره هند، آسياي ميانه و خليج فارس، قفقاز، آسياي صغير و شمال آفريقا وجود دارد. اينها منطقه نفوذ فرهنگي و اشتراكات تاريخي ايراني است. ما بدون توجه به منطقه نفوذمان نمي‌توانيم از هويت‌مان، از منافع‌مان، از امنيت‌مان حفاظت كنيم.  يونسي گفت: ايران از زماني كه متولد شد، جهاني متولد شد. ايران يك امپراتوري متولد شد. همواره ايران جهاني بوده است. رهبرمان ايران، بزرگان ايران، مديران ايران با ادبيات مختلف هميشه جهاني فكر مي‌كرده‌اند.

در همين دوره انقلاب اسلامي هر كس رييس‌جمهور مي‌شود، ادبياتش جهاني است. جهان عاري از خشونت شعار رييس‌جمهور تدبير و اميد است. رييس‌جمهور پيشين از مديريت جهاني حرف مي‌زد. ديگري از گفت‌وگوي تمدن‌ها حرف مي‌زد. همه روساي دولت‌هاي جمهوري اسلامي جهاني بوده‌اند. اين جهاني بودن در جان، روح و ژن هر ايراني است. اين را نمي‌گويم كه ما بايد به فكر اين باشيم كه جهان را بگيريم. خير، اين معادلات قابل تغيير نيست و مصلحت نيز نيست كه تغيير بكند. اما ما جايگاه خودمان را بايد بشناسيم. ما بايد به خودآگاهي تاريخي دست‌يابيم. ما بايد جهاني فكر كنيم و ايراني عمل كنيم.

جهاني بينديشيم اما ملي عمل كنيم. تا جهاني نينديشيم نمي‌توانيم منطقه‌اي عمل كنيم، زيرا ايران منافعش به منافع منطقه گره خورده است. مصالح ما و منافع ما و امنيت ما در همه جاي دنيا به خصوص در منطقه فرهنگي ما هست. اظهارات نتانياهو نشان مي‌دهد كه مساله در كجاست. اولا صريح به عظمت و نفوذ ايران اعتراف كرده است و گفته كه ايراني‌ها در همين مدت كه تحريم بوده‌اند، به تعبير غلط او چهار كشور را بلعيده‌اند. البته ايران اين چهار كشور را نبلعيده بلكه به آنها كمك كرده است. الان عراق نه فقط حوزه تمدني ما است، بلكه هويت و فرهنگ و مركز و پايتخت ما است. هم الان و هم در گذشته چنين بوده است.

جغرافياي ايران و عراق غيرقابل تجزيه است. فرهنگ و تاريخ ما غيرقابل تفكيك است. ما يا بايد با هم بجنگيم يا يكي شويم. من خواهان تشكيل يك اتحاديه هستم. يك روز بالاخره اين اتحاديه تشكيل خواهد شد. منظور از اتحاديه اين نيست كه ما بايد مرزهاي‌مان را‌ برداريم، گرچه اشكال ندارد كه فردا هم مرزهاي‌مان را‌ برداريم. ولي همه كشورهاي منطقه حوزه فلات ايران بايد به هم نزديك شوند. منافع‌شان و امنيت‌شان به هم گره خورده است. الان چه كسي از عراق حمايت مي‌كند؟ امريكا و اروپا؟ اينها نمي‌توانند. جالب است حالا كه ايران از عراق در برابر شر افراطي‌ها حمايت مي‌كند، رقباي تاريخي ما ناراحت هستند.

رقباي تاريخي، يعني وارثان رم شرقي ناراحت هستند و مي‌گويند چرا ايران اين كارها را مي‌كند. خب خودشان عرضه ندارند، اگر مي‌توانستند، اين كار را انجام مي‌دادند. آنها از لج ما به دشمنان خودشان كمك مي‌كنند و زير پاي خودشان را سست مي‌كنند. وهابي عصباني هستند كه چرا اين طور مي‌شود. اگر جرات دارند، كاري كنند كه اين داعش به جان خودشان نيفتد. خيلي هم از اين قضيه وحشت كرده‌اند. هم بي‌خود از ما مي‌ترسند و هم عرضه مقابله با داعش را ندارند. بله ما از منافع مردم منطقه كه مردم ايران هستند، حمايت مي‌كنيم.

همه كساني كه در فلات ايران، چه مركزي، چه غربي و چه شرقي هستند، مردمان ايران هستند. ما از همه آنها دفاع مي‌كنيم. بايد از بلا و خطري كه آنها را تهديد مي‌كند، دفاع كنيم. آن تحجر اسلامي، تكفير، الحاد و سلطه عثماني جديد، سلطه وهابيت، سلطه غرب و سلطه صهيونيسم است. بايد با همه آنها مبارزه كنيم. حجت‌الاسلام يونسي در پايان به فرهنگ اسلام ايراني و اسلام ناب كه در ايران رشد كرده اشاره كرد و گفت: هر چيز وارد ايران شده، زوايدش حذف شده و بهترينش وارد ايران شده است. اسلام هم كه آمد، ايران سعي كرد آن را از عربيت جدا كند.

ايران اسلام ناب را گرفت. اسلام آن موقعي كه ايران اهل سنت بود، اسلام عرفاني در ايران بود نه اسلام وهابيت. الان كه اسلام شيعه است، ‌اسلام اهل‌بيت(ع) يعني اسلام وحدت و محبت است كه همه منطقه را پوشش مي‌دهد. امروز دنياي اسلام و منطقه بيش از هر زماني به تمدن اسلامي و فرهنگ ايراني و فرهنگ اهل‌بيت(ع) احتياج دارد. ما بايد تلاش كنيم بار ديگر پرچم محبت و صلح اسلام ايراني در منطقه گسترش بيابد و بايد ايران اين مسووليت را به عهده بگيرد كه گرفته است.

بازتاب همزيستي صميمانه ايرانيان را لابه‌لاي اساطير نرم و مخملي ايران مي‌توان مشاهده كرد

بعد از سخنراني افتتاحيه، فتح‌الله مجتبايي، استاد فلسفه و تاريخ اديان دايره‌المعارف بزرگ اسلامي به عنوان رييس بخش اول همايش به معرفي سخنرانان اين بخش پرداخت. ژاله آموزگار، استاد برجسته فرهنگ و زبان‌هاي باستاني دانشگاه تهران نخستين سخنران اين نشست بود كه به بحث درباره نام و مردم ايران در فارسي باستان و متون ايراني پرداخت. ايشان در آغاز به محدوده فرهنگ ايران اشاره كرد و گفت: اين محدوده با مرزهاي سياسي امروز تفاوت چشمگيري دارد. در مسائل فرهنگي مرزها را به راحتي مي‌توان كنار گذاشت و با صميميت در سايه خويشاوندي‌هاي قومي و زباني و اشتراك باورها و رفتارها، آداب و سنن از در كنار هم بودن لذت برد.

در گذشته‌هاي بسيار دور فرهنگ ايراني محدوده بزرگي را دربر مي‌گرفت كه از شرق تا كناره‌هاي سيحون و جيحون پيش مي‌رفت، از شمال قفقاز و استپ‌هاي جنوبي روسيه را شامل مي‌شد، در غرب تا آن سوي ميان‌رودان ادامه مي‌يافت و در جنوب به درياي نيلگون فارس پيش مي‌رفت. اين محدوده مردمان دوست داشتني و پر تلاش خود را داشت كه با طبيعت گاهي نه چندان مطلوب دست و پنجه نرم مي‌كردند و به راحتي و با روي خوش آرياهاي از راه رسيده را ميان خود پذيرفتند و با نوآوري‌هاي آنها از سختي‌هاي زندگي شان كاستند و آنها را با تمدن بومي خود همراه ساختند و بازتاب اين همزيستي صميمانه را در لابلاي اساطير نرم و مخملي ايران مي‌توان مشاهده كرد.

آموزگار در ادامه گفت: اقوامي كه فلات ايران و شمال هند را در هزاره دوم به تصرف خود در آوردند، ‌آريايي نام داشتند. به اين مطلب از طريق سه سند مكتوب، كتيبه‌هاي هخامنشيان، كتاب‌هاي اوستا در ايران و ريگ ودا در هند مي‌توان دست يافت. وي در ادامه به موارد كاربرد واژه ايران در زبان‌هاي باستاني اشاره كرد و به معناي مفاهيم ار يا اير پرداخت و گفت: اين مفهوم به معاني متفاوتي چون آزاده، نجيب، نژاده و... اشاره شده است. ايرانشهر در دوره ساسانيان به صورت عبارتي سياسي در مي‌آيد. قدرت واژه ايران يا اران در مفهوم سرزمين ايران در دوره ساساني به اوج خود مي‌رسد. در اوستا تركيباتي از اين واژه آمده است. 

اين استاد زبان‌هاي باستاني سپس به زيستگاه ايرانيان يا ايرانشهر پرداخت و گفت: اين زيستگاه كه در آغاز بيشتر شامل سرزمين‌هاي شرقي ايران مي‌شد (در شمال و جنوب كاملا در كنار كوه‌هاي هندوكش قرار داشت)، در فارسي باستان به صورت اريه به معناي آريايي است. داريوش واژه آريايي را به صورت عنواني از طبقه‌اي براي خود به كار مي‌برد و خود را پارسي و آريايي و از تبار آريايي معرفي مي‌كند. داريوش و خشايارشا وقتي اين واژه را براي خود به كار مي‌برند، نوعي سربلندي احساس مي‌شود. اين واژه در كتيبه‌ها، پا را از آن جايي كه محل آنهاست فراتر مي‌رود و اقوام ديگر مثل مادها و ساير اقوام ايراني را نيز شامل مي‌شود. واژه اريه دركتيبه‌ها براي زبان فارسي باستان هم به كار رفته است.

در متون پهلوي اران هم به معني ايرانيان و هم سرزمين ايران به كار رفته است و ارانشهر نيز به اين سرزمين اطلاق مي‌شود.  آموزگار سپس به جغرافياي تاريخي اوستا كه توسط مورخان تاريخ اسكندر در يونان ثبت شده، پرداخت و گفت: جغرافياي اوستايي آميخته‌اي از اسطوره و تاريخ است و ارزش تاريخي آن را در كنار مطالب اسطوره‌اي نمي‌توان از نظر دور داشت. همه رويدادهاي مهم و مقدس آيين كهن ما در كنار ايران‌ويج انجام مي‌گيرد. سند ديگر براي ترسيم جغرافياي تاريخي اوستا، فصل نخست ونديداد است كه فهرست سرزمين‌هاي آفريده اورمزد و ضد آفرينش انگره مينو را مطرح مي‌كند.

آموزگار سپس به مهاجرت اقوام مختلف آريايي به فلات ايران اشاره كرد و گفت: توصيف جغرافيايي سرزمين ايران از شمال به جنوب است، از مرو و سغد آغاز مي‌شود تا زرنگ و رخك پيش مي‌رود و به عبارت ديگر از بلخ تا سيستان پيش مي‌رود. استپ‌هاي شمال، سرزمين‌هاي كناره آمودريا و آسودريا نيز در كنار آن قرار مي‌گيرند. بعدها مادها و پارس‌ها نيز درهزاره اول پيش از ميلاد از سرزمين‌هاي شرقي به سمت سرزمين‌هاي غربي فلات ايران مهاجرت مي‌كنند. مادها و پارس‌ها آميزه‌اي از آريايي‌ها مي‌شوند با اقوام بومي و در غرب و جنوب غربي جايگزين مي‌شوند و گستره ايران گسترده‌تر مي‌شود.

وي در پايان گفت: واژه ايران براي اين سرزمين و همچنين ايرانشهر آغاز كاربرد سياسي و اجتماعي خود را از دوره اشكانيان دارد و بيشتر در دوره ساسانيان است كه به اوج مي‌رسد. براي اينكه نشان دهم نام ايران هميشه ايران بوده است، به اين اشاره مي‌كنم كه يونانيان و به تبع آن غرب چرا با آنكه با همه روايت‌هاي آريايي آشنا بوده‌اند، آن را پرس مي‌خواندند؟ به اين جهت است كه يونانيان بيشتر با ايالتي كه با آن بيشتر سر و كار داشتند، ‌يعني پارس مراوده داشتند.

به اين دليل است كه ايران را پارس ناميده‌اند، همان‌طور كه ما يونان را به دليل اينكه ابتدا با ايونيا ارتباط داشتيم، به جاي هلن، يونان خوانديم. بعد واكه بلند پارس، ‌به پرس تبديل مي‌شود و واژه پرس از اين طريق به غرب مي‌رود. اعراب نيز آن كلمه را فارس تلفظ مي‌كنند، زيرا دو سكون در اين زبان كنار هم نمي‌توانسته باشد. به همين خاطر واژه فرس جمع فارس مي‌گردد وگرنه از ديرباز ايران ايران بود و قانوني كه در سال ١٣١٢ گذشت كه پارس به ايران بدل شود، مربوط به ما نبود. سرزمين ما هميشه ايران ناميده مي‌شود.

درباره پيشينه درخشان ايران اشخاص بي‌صلاحيت اظهارنظرهاي موهوم كرده‌اند

صادق سجادي، معاون پژوهشي دايره‌المعارف بزرگ اسلامي ديگر سخنران بخش نخست بود كه درباره ايران و ايرانيان در متون تاريخي عربي بعد از اسلام تا قرن نهم هجري سخنراني كرد و به برخي منابع مهم براي يافتن نام ايران و اطلاقات آن و نسبتي كه با فارس يا فرس دارد، پرداخت و گفت: مناقشه درباره مفهوم و مصداق ايران و ايرانيان و نسبت آن با مفهوم و مصداق فارس و فارسي طي چند دهه اخير و به شكلي كه همه مي‌دانيم، به انگيزه‌هايي كه محل بحث آن نيست، آغاز شده و همچنان دوام دارد. ايران ستيزي نيز به سائقه تعصبات قومي سابقه‌اي بس طولاني دارد. درباره پيشينه درخشان تاريخ و فرهنگ و ادب ايران نيز اشخاص بي‌صلاحيت اظهارنظرهاي مطلقا بي‌اساس و موهوم كرده‌اند.

حتي آن موهومات را نوشته‌اند و به چاپ رسانده‌اند. اما ترديد در قدمت نام و عنوان ايران كه اخيرا در بعضي گفتارها در ايران مطرح شده (سابقه آن در خارج از ايران مفصل‌تر است)، بايد مرحله‌اي تازه در مناقشات ضد ايراني تلقي شود. آن چه موجب تعجب و تاسف بيشتر است، اين است كه بعضي از گويندگان اين موهومات فقط مدعي تاريخ داني نيستند، بلكه در دانشگاه‌هاي ما به دانشجويان‌مان درس تاريخ مي‌دهند. 

وي تاكيد كرد: به همين سبب به بررسي اجمالي نام و عنوان ايران و فارس و نسبت آنها با يكديگر از چند مهم و معتبر عربي در زمينه تاريخ و جغرافياي عصر اسلامي از قرن سوم تا نهم هجري پرداخته‌ام و به تواريخ فارسي و انبوه منابع ادبي اعم از فارسي و عربي كه مشحون از نام و اوصاف ايران و ايرانيان و فرهنگ ايراني است، جز يكي دو مورد نپرداخته‌ام تا نشان دهم اين اشخاص تا چه پايه حتي از آثار و منابعي كه انتظار مي‌رود آنها را خوانده، تدريس كرده يا لااقل دانشجويان خود را با مضامين آنها آشنا گردانيده باشند، بي‌اطلاعند. 

سجادي در ادامه گفت: نخست بايد به تقسيم دو قسمت مسكون زمين ميان فرزندان نوح با نام‌ها و عنوان‌هاي مختلف و نيز روايات كهن ايراني و عربي درباره پيشداديان و كيانيان و مماليك ايران به روزگار باستان كه در منابع ميانه آمده و غالبا اسطوره است و اسطوره تلقي شده است، متذكر شوم. نخست آنكه قسمتي از تاريخ كهن همه اقوام به طور مطلق يعني ايران، ‌يونان، بين النهرين، ‌مصر، چين و حتي ترك و عرب شمالي كه روايت مكتوب نسبت به اقوام ديگر وجود دارد، مخصوصا آنچه مربوط به خاستگاه و ظهور و تكامل قوم و قلمرو آنهاست با اسطوره‌ها درآميخته و بخش مهم افتخارات ملي و حافظه تاريخي اقوام را همين تاريخ اسطوره‌اي تشكيل داده است و از جهت وجودي قابل طعن و رد نيست.

ثانيا صحت نسبت چيزي به كسي يا نسبت آن به واقع فرع بر وجود آن است. درستي آنچه در منابع تاريخي و ادبي در احوال و اوصاف تاريخي آمده، ممكن است محل ترديد باشد، اما در اينكه اين روايات از قرن‌ها و هزاران سال پيش ميان مردم رواج داشته، ترديدي نمي‌توان كرد.  سجادي در ادامه به كلمات و تركيبات ايران، ايرانشهر، فارس، بلاد فارس، فرس، مملكت الفرس در منابع عربي تاريخي پرداخت و گفت: اين تركيبات و كلمات در اين متون به وفور به كار رفته و مراد غالب نويسندگان آنها جز معدودي كه ميان ولايت فارس و سرزمين فارس تفاوت قايل شده‌اند، همه ايران و ايرانيان و شهرهاي ايرانيان بوده است.

گرچه درباره مرزهاي سياسي اين سرزمين كه بر اثر حوادث و تحولات بزرگ در ادوار مختلف تغيير مي‌كرده است، طبيعا اتفاق‌نظر وجود ندارد. از آن جا كه كهن‌ترين منابع عربي، سرزمين ايران را ايرانشهر خوانده‌اند و از اجزاي آن يعني شهرها و ايالاتش سخن رانده‌اند، پيداست كه اين تركيب و تعبير از منابع قديمي‌تر ايراني و كساني چون ابن‌المقفع ترجمه شده و از اين راه به اين منابع و تداول مورخان و اديبان عصر اسلامي راه يافته است. سجادي در ادامه سخنش به تفصيل درباره موارد متعدد اين كاربردها پرداخت و با ارايه نقل‌قول‌هاي فراوان، كاربرد تركيبات مختلف ايران و فارس را در متون عربي نشان داد.

فرهنگ‌هاي قومي محترم هستند، اما بايد تفاوت آنها با فرهنگ ملي حفظ شود

جلال خالقي مطلق، استاد ادبيات و مصحح شاهنامه فردوسي از ميهمانان اين همايش بود كه البته نامش در ميان سخنرانان نبود، ‌اما به دعوت فتح‌الله مجتبايي به روي صحنه دعوت شد و سخنراني كرد. وي درباره تفاوت زبان و فرهنگ قومي و زبان فرهنگ ملي صحبت كرد و گفت: موضوعي كه در ايران كمتر بدان توجه مي‌شود و اگر هم توجه بشود مورد افراط و تفريط است، شناخت و اهميت فرهنگ‌هاي قومي از يكسو و فرهنگ ملي از سوي ديگر است. كمتر كشوري در جهان مي‌شناسيم كه در كنار فرهنگ ملي چندين فرهنگ قومي نداشته باشد. يكي از آنها كشور ما ايران است. فرهنگ‌هاي قومي از زبان‌هاي قومي گرفته تا ادبيات، آداب، رسوم، موسيقي و آشپزي آنها سفره فرهنگ ما را رنگين‌تر مي‌كنند.

ما بايد به اين زبان‌ها و فرهنگ‌ها، چه زبان‌هاي ايران باشد و چه زبان‌هاي ايراني، توجه كرده و از آنها نگهداري كنيم و بايد در دانشگاه‌هاي خود داراي رشته زبان‌ها و اقوام ايراني باشيم. ولي از سوي ديگر بايد به يكايك مردم ايران توجه دهيم كه نبايد فرهنگ قومي با فرهنگ ملي اشتباه گرفته شود، يا فرهنگ قومي هر فرهنگي كه باشد، رقيب فرهنگ ملي شود. فرهنگ ملي مجموعه‌اي است از آن چه در ايجاد آن همه مردم ايران از رود ارس تا درياچه هامون شريكند و در گذشته در سرزمين پهناورتري از وراي رود فرات و دجله تا وراي رود جيحون گسترده بود و هنوز بسياري از اين عناصر كهن اشتراك در اين فرهنگ وجود دارد.

اما حامل و ناقل اين فرهنگ ملي كه معارف اسلامي را نيز دربر مي‌گيرد، زبان فارسي است. اين بدان معناست كه اگر فرضا كسي در ايران زبان فارسي نداند، مي‌تواند باسواد باشد، بدين معنا كه بخواند و بنويسد، اما بيش از اين نمي‌داند. يعني از معارف فرهنگ ايراني و اسلامي چيزي نمي‌داند، زيرا حامل و ناقل اين فرهنگ در چارچوب فرهنگي ايران زبان فارسي است. مگر اينكه فقر فرهنگي خود را از راه يك زبان بيگانه مثل انگليسي تامين كند. اما اين زبان نيز فقط بخشي از معلومات و دانستني‌هاي امروزين او را تامين مي‌كند و در چارچوب مرزهاي فرهنگي ايران شخصي عامي تلقي مي‌شود.

خالقي مطلق گفت: پيامدهاي اين وضعيت غير از پيامدهايي كه براي امنيت و مليت و كشمكش‌هاي سياسي دارد، دردسرهايي بسيار شخصي و اجتماعي به وجود مي‌آورد. شخصي بدين معنا كه بر زبان فارسي تسلط كافي ندارد، عملا از رسيدن به فوايد اجتماعي محروم مي‌ماند و اين به مرور زمان به قوم‌گرايي و اختلاف دامن مي‌زند. يعني زيان‌هاي شخصي تبديل به مسائل سياسي و اجتماعي مي‌شود. دردسر اجتماعي ديگر آن رخ دادن يك اختلاف طبقاتي فرهنگي است. در ايران هيچ زباني نيست كه بتواند در نقش زبان فرهنگي و اداري و سياسي رقيب زبان فارسي باشد. يعني فاصله زبان فارسي به عنوان زبان رسمي و ملي و ناقل و حامل فرهنگ ايراني و اسلامي با ديگر زبان‌هاي قومي در ايران كه بسيار عزيزند و بايد نگهداري شوند، زياد است.

زبان فارسي با هزار و صد سال دوره نوين و به همين اندازه دوره مياني و باستاني آن در شمار يكي از كهن‌ترين زبان‌هاي جهان است كه داراي استمرار تاريخي و فرهنگي است. از سوي ديگر فرهنگ و معارفي كه به واسطه اين زبان انتقال يافته است، دستاورد يك قوم از اقوام ايراني نيست، بلكه از آغاز تا به امروز همه اقوام ايراني چه در درون مرزهاي سياسي ايران و چه در ميان كشورهاي فارسي‌زبان ديگر و حتي كشورهايي كه امروز ديگر زبان‌شان فارسي نيست (آسياي صغير، آسياي ميانه و قفقاز) در اين ميراث فرهنگي ما سهيم هستند.

در حالي كه چنين اشتراك فرهنگي در بسياري ديگر از كشورهاي جهان نيست، ‌بلكه غالبا قومي زبان و فرهنگ خود را بر اقوام ديگر آن سرزمين تحميل كرده‌اند. خالقي‌مطلق در پايان گفت: ما بايد زبان‌ها و فرهنگ‌هاي قومي را ارج بگذاريم و نگهداري كنيم. اين سفره فرهنگي ايران را رنگين‌تر مي‌كند. بايد آنها را در دانشگاه‌ها درس دهيم، اما از سوي ديگر بايد مرز زبان‌هاي قومي را با مرز زبان ملي و رسمي ما كه فارسي است، ‌كاملا جدا كنيم تا در آينده از هرگونه تنش‌هاي سياسي فرهنگي و... به دور بمانيم.

اختلاف را كساني درست مي‌كنند كه از ايران مي‌ترسند

علي‌اصغر دادبه، استاد فلسفه و ادبيات دانشگاه علامه طباطبايي ديگر سخنران بخش نخست همايش بود كه درباره ايران در متون فارسي سخنراني كرد. وي سخنش را با شعري آغاز كرد و گفت: اگر با كامپيوتر جست‌وجو كنيد، بيش از ١٥٠٠ كاربرد واژه ايران را در شاهنامه مي‌يابيد. در نظامي نيز به همين طريق است. در ادوار مختلف تاريخي مي‌توان با همين روش شاهد صدها و هزاران كاربست تعبير ايران در ادبيات را مشاهده كرد. بيشتر اين كاربردها درباره سرزمين ايران است. بنابراين لزومي ندارد كه اين ابيات را تكرار كرد.

دادبه در ادامه گفت: اصولا وقتي مي‌خواستم در اين مورد صحبت كنم، به ذهنم خطور كرد كه كار ما به جايي رسيده كه در بديهيات تشكيك مي‌كنند. امروز برخي تا جايي پيش رفته‌اند كه مدعي‌اند داريوش و كوروش نداشته‌ايم! حتي نفهميده يا فهميده حمله به شيخ‌الرييس ابن سينا و ملاصدرا كه فلسفه او فلسفه رايج اسلامي ما است، صورت مي‌گيرد! اين دريغ و درد است كه جهل يا غرض يا هر دو توامان بنيان برانداز شده‌اند و گويندگان نيز بر سر شاخ نشسته‌اند و بن مي‌برند! افسوس است كه درباره بديهيات سخن مي‌گوييم.

 اين استاد ادبيات علت اين حمله‌ها و انتقادهاي نابجا را اقتدار فرهنگ ايراني خواند و گفت: وقتي به معارف و فرهنگ يك كشور نقدهاي بي‌رحمانه و نابجا مي‌شود، نشان‌دهنده آن است كه از نام آن كشور و فرهنگ مي‌ترسند. وقتي بخواهيد بناي استواري را فرو بيفكنيد، ستون‌ها را مي‌زنيد. به همين خاطر است كه به فردوسي و حافظ، سعدي و ابن سينا حمله مي‌شود. اينها ستون‌هاي فرهنگ ايراني اسلامي هستند. البته من دلم روشن است و محال است ملت بزرگ ايران به اين حرف‌ها گوش دهند. مردم تكليف‌شان روشن است و خوب مي‌دانند و با همه وجودشان ايراني بودن را حس مي‌كنند. اختلاف را كساني درست مي‌كنند كه با پهلوان فرهنگ ايران مشكل دارند.  

دادبه در ادامه به نسبت اصطلاحات ايران و پرشيا اشاره كرد و گفت: در بسياري از موارد اين دو نسبت تساوي داشته‌اند و در مواردي ديگر نسبت‌شان جزء و كل بوده است. همچنين بسياري از كشورها دو اسم داشته‌اند مثل يونان و اين امر غريبي نيست. علت اين حرف نيز معلوم است. ضمن آنكه فراز و نشيب ايران‌گرايي و ايران‌ستيزي در تاريخ ما حيرت‌انگيز است. در چهار سده اول كه مردم ايران متوجه شدند حساب اسلام از حساب عرب جداست، تكليف خودشان را روشن كردند. ايرانيان دين گرامي اسلام را پذيرفتند اما از اعراب مستقل شدند و چهار قرن طول كشيد تا به تجديد حيات برسند.

در قرن چهارم كه قرن طلايي ما است، ‌رودكي، فردوسي، ابوريحان و ابن‌سينا و... ظهور كردند. اينجا آمار كاربرد ايران نه فقط در شاهنامه داريد بلكه در شاعران دوره بعد نيز مشهود است. دوران سامانيان اوج ايران‌گرايي است. دوره غزنويان كه ادامه آن است، اين ايران‌گرايي رو به اضمحلال مي‌رود اما حتي در دوره‌هاي بعد مثل سلجوقيان باز اين ايران‌گرايي هست ولي اين بسامد كم و زياد مي‌شود. دوره صفوي تجديد نيمه كاره عصر طلايي است و نشان آن، اينكه باز به شاهنامه‌خواني توجه مي‌شود. باز دوره مشروطه اوج اين قضاياست بنابراين ايران در ادبيات ما همواره حضور داشته است.

وي در پايان گفت: طبيعي است كه وقتي حس خطر براي ملتي پيش مي‌آيد، مي‌فهمد كه گوهري را از دست مي‌دهد. ما اين خصلت را داريم. مدام صبر مي‌كنيم و تا پايان پيش مي‌رويم. ما متاسفانه امروز گرفتار افراط و تفريط شده‌ايم و تا زماني كه به عقل فلسفي باز نگرديم و خرد را رها كنيم، در بند آن باقي مي‌مانيم. بايد فلسفه و خردگرايي ياد بگيريم تا از اين حالت افراط و تفريط رهايي يابيم.

موضوع علم سياست حفظ منافع ملي است

جواد طباطبايي آخرين سخنران اين نشست بود كه  درباره «تاثير تحولات جهاني در تغييرات مرزي ايران» سخنراني كرد. وي گفت كه مباحثي چون امنيت ملي و حفظ منافع ملي و تماميت ارضي مفاهيم نوظهور نيستند، بلكه دست كم مي‌توان آنها را تا دوره قاجاريه رديابي كرد. وي با تاكيد بر نقش ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهاني در حفظ تماميت ارضي ايران گفت: با كساني مثل قائم‌مقام در ايران تحولي در فهم منافع ملي و دفاع از آن تا حدي پيدا شده بود، ‌اما عجيب آن است كه پشتوانه فكري آن هيچ‌وقت به وجود نيامد.

طباطبايي تاكيد كرد كه حفظ منافع ملي مهم است، ‌چرا كه موضوع علم سياست در واقع حفظ منافع ملي و تماميت ارضي يك كشور است. طباطبايي در بخش ديگري از سخنانش گفت افرادي چون قائم مقام مي‌دانستند كه حفظ منافع ملي به هر قيمتي اهميت دارد و از نظر ايشان، ما تا زماني با همسايگان اشتراك داريم كه به منافع ملي ما اهميت بدهند، وگرنه به «غير» تبديل مي‌شوند. مشروح سخنان طباطبايي را به زودي در صفحه سياستنامه خواهيم خواند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات