* پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و زایش روسیه جدید، تحولاتی اساسی در سیاست داخلی و بینالمللی این کشور پدید آمده است. این موضوع به ویژه پس از برجسته شدن پدیدهای به نام ولادیمیر پوتین، بیشتر نمایان شده است. اصول سیاست خارجی روسیه نوین خاصه در دوران پوتین و مدودف را در چه مواردی میدانید؟ سیاست خارجی جدید روسیه، از نگاه سیاستسازان این کشور، بر چه اصول و موازینی استوار است؟
** سوریه حوزه مناطق پسا شوروی را مناطق اولویتدار خود میداند. رویکرد روسیه به سمت و سوی یک توسعه ذاتی، شاید همان حوزه شناخته شده شوروی باشد. این، بحث جدیدی نبود و بارها و بارها مورد ادعا قرار گرفته بود. به عنوان نمونه در جنگ پنج روزه روسیه هنگامی که روسیه آبخازیا را در اوستیای جنوبی به رسمیت شناخت، اتفاق افتاده بود. این سیاست احیاگری گزینشی بود.
* رویکردهای نوین در پیش گرفته شده از سوی رهبران و نخبگان سیاسی روسیه چطور؟
** پیش از شبه جزیره کریمه، چه آن را پیشروی و چه بازیابی بدانید (این امر به جایگاه شما و موقعیتی که برگزیدهاید بستگی دارد) روسیه به هم پیوستن دوباره بخشهای گوناگون جمهوریهای متحد پیشین را در نظر نداشت. درباره مساله آبخازیا یا اوستیای جنوبی، بله، روسیه آنها را به رسمیت شناخت، اما به بهای از دست دادن گرجستان در سال 1993. گرجستان پیش از آن جنگ پنج روزه به مدت 15 سال نظارتی بر منطقه آبخازیا نداشت. مالیاتی به گرجستان داده نمیشد، نه پلیس گرجی به نظام آموزشی نه حقوق یا بازنشستگی و... از طرف گرجستان وجودنداشت.
به همین دلیل است که روسیه آن را به عنوان رویکردی گزینشی تلقی کرد. اما منطقه کریمه، نخستین دولت تازه به استقلال رسیدهای بود که به صورت اختیاری تغییر قلمرو حکومتی داد. روسیه از ماده پنجم توافق 1991 بولیوی مبنی بر عدم دسترسی به مرزهای ایجاد شده در هنگام شوروی، تخطی کرد. به همین دلیل است که این گام را میتوان گامی نوین تلقی کرد.
* چرا روسیه این گام را با وجود همه مخاطرات آن برداشت؟
** توضیح این مساله نیز تا حدودی پیچیده است چرا که روسیه همواره ترجیح میداد قدرت محکم و باثباتی باشد. اما هنگامی که بازیگران گوناگون از جمله همسایگان روسیه، دست به از هم گسیختن این قدرت میزنند، روسیه بر این سیاست میافزاید و موقعیت ایجاد میکند. به همین دلیل است که سیاست روسیه کهنه و نو است.
پیش از سال 2014 روسیه به سمت بازی با غرب پیش رفت. اما تلاشهای بسیار این کشور برای جلب توجه همتایان غربی و برخورد با آن همانند یک کشور برابر و نه یک داشنجوی دانشگاه شکست خورد. به همین دلیل است که روسیه تلاش کرد در این بازی خطر کند. برآیند این مساله چه چیزی خواهد بود؟ این مسالهای غامض بوده است. اما بدیهی است که روسیه تلاش کرد خود را بخشی از جهان چند قطبی و نه تک قطبی بداند. این عبارت، پیشتر، بارها و بارها تکرار شده بود، اما اکنون زمان آن رسیده که این اصل را در عمل واقعی کرد. به صورت کلی، روسیه درباره بحران اوکراین پیش از مساله کریمه و پس از آن مجموعهای از کنشهای و اصول کهنه و نو را عرضه کرد.
* آیا روسیه و پوتین به دنبال احیای امپراتوری سنتی خود در چارجویی مدرن و امروزی و با اصولی بازنگری شده نسبت به شوروی سابق هستند؟ سیاست نگاه به شرق و جنوب در این میان چه نقشی دارد؟ به ویژه که اکنون سخن بر سر سیاستهای روسیه در ارتباط با آسیای میانه، قفقاز و ملت – دولتهای شوروی سابق جدی بوده و با ماجری اوکراین و کریمه بیشتر و پیچیدهتر نیز شده است.
** خیر، من باوری به احیای امپراتوری روسیه یا اتحاد شوروی ندارم. اتحاد شوروی موجودیتی ایدئولوژیک بود، اما روسیه این گونه نیست. روسیه به دنبال ایجاد کمونیسم و در پی آن نیست که ارزشهای کمونیستی را در آمریکای لاتین، آفریقا و حتی در جهان گسترش دهد؛ کاری که اتحاد شوروی پیش از این انجام داده بود. منابع روسیه قابل مقایسه با اتحادیه شوروی نیستند. جمعیت روسیه و شوروی قابل قیاس نیست. منابع ایدئولوژیک و نیروهای نظامی و... برای ایجاد پیوندهای احیای شوروی وجود ندارد.
افزون بر این، بازیگرانی که بخواهند انگارههای شورویطلبانه را تحقق بخشند نیز وجود ندارند حزب کمونیست وجود دارد، اما این احزاب به نسبت حاشیهای هستند و شاید یکی از اینها حزب کمونیستی مالدیو باشد که خواهان ایفای نقش خویش است ناگفته نماند که توافق 2003 تراتزیسترا از سوی کمونیستها نقض شد؛ گروهی که به عنوان نیروی روسیهخواه تلقی شد.
اما درباره مساله امپراتوری روسیه، انگاره امپراتوری روسیه حاکی از توطئه در نقشههای روسیه است، اما سیاست روسیه در فضای پسا شوروی در بسیاری از کشورهای شرقی و غربی به مثابه بلیتی یک سفره تلقی شد. روسیه در این مسیر، گامهایی برداشته، اما درباره برخی گامها مانند اوکراین یا گرجستان پروا داشته است. تا پیش از سقوط یانو کوویچ من هیچ سند و مدرکی دال بر تمایل روسیه به تغییر وضعیت منطقه کریمه ندیدهام.
اگر شما چنین مدرکی دارید، لطفا به من نشان دهید. من در این زمینه هیچ سند یا دستوری از سوی پوتین یا بحثی از سوی دولت روسیه دریافت نکردهام. هنگامی که روسیه با چالشهای نسبت به توافق اوکراین – روسیه درباره دریای سیاه روبهرو شد، واکنشهایی نشان داد که شاید این واکنشها دردناک بوده باشند، اما باید دانست که در طول تاریخ اینها تنها اوکراین نبوده که چنین حسی را در جامعه بینالمللی برانگیخته، اما برخی بازیگران عرصه بینالمللی به دلیل منافع خاصشان به ماجرای اوکراین و کریمه دامن زدهاند.
این موضوع مهم است که بدانیم شاید انگیزه روسیه به درستی برای همتایانش در چین ، ایران، اتحادیه اروپا و ایالات متحده و... تبیین نشده است.
بله من با بسیاری از این موارد موافق هستم. اما هیچ ابرانگارهای در پس رفتار روسیه نمیبینم. این بدان دلیل است که من مطمئنم نیستم مساله احیای امپراتوری مطرح باشد شاید بتوان نام آن را تقویت موقعیت سیاسی یا شاید بلندپروازی برای ایفای نقش چیره در این بخش از جهان گذاشت. بله، شاید این آموزهای مردمی باشد برای فضا پسا شوروی، اما این تلاشی برای احیای امپراتوری نیست، چرا که پیش از هر چیز، بخشهای گوناگون جمهوریهای پسا شوروی، درباره چشماندازههایشان دیدگاههای متفاوتی دارند.
به نظر من بحران اوکراین لزوم مذاکره میان غرب و روسیه درباره فضای پسا شوروی را برجسته ساخته تا گزینههایی برای ایجادسازش بیابند. این امر بخشهای گوناگون کشورهای مختلف پسا شوروی را فرا میگیرد؛ به عنوان نمونه در اوکراین آرای اروپاگرایانه وجود دارد و در گرجستان، آبخازیا، اوستیای جنوبی، بخشهای شرقی و جنوبی کریمه اوکراین، روسیهخواهی وجود دارد بنابراین باید میان آنها متعادل ایجاد کرد. به نظر من تصور غرب یا اتحادیه اورپا و حتی روسیه آنچنان درست نیست و باید با درک همه این موارد برای ایجاد تعادل مذاکره کرد.
* هویتی که پوتین و تیم همراه وی برای روسیه در نظر دارند، بر چه مولفههایی استوار است؟ یعنی درون ساختار روابط بینالملل و بازیگران نظام جهانی چه چهره، پرستیژ و جایگاهی را برای روسیه در نظر دارند؟
** پرسش بسیار خوبی است در زبان انگلیسی تنها یک اصطلاح برای هویت وجود دارد و هویت سیاسی و قومی رابیان میکند. اما در زبان روسی دو اصطلاح متفاوت وجود دارد. ruskyi به معنای هویت قومی است و پیشینه قومیتی را نشان میدهد، اما rusyny بیانگر هویت سیاسی است شما میتوانید گرجی، ارمنی یا چچنی باشید، اما به دلیل داشتن گذرنامه روسی، شهروند روسیه تلقی شوید.
از دید من، پیش از بحران اوکراین، مقامات روسی خواهان تاکید بر هویت سیاسی بودند، نه هویت قومی. ماموریت سیاسی (سران و دیپلماتهای) روسیه بارها و بارها بیان و به تازگی در مفهوم سیاست ملی روسیه بازگزاری شده است. اما بحران اوکراین این انگاره از جهان روسی را به russkiy Mir تبدیل کرد؛ انگارهای که برای ژرفابخشی به همکاری میان روسیهای قومی بیگانه شده، مطرح شد. 25 میلیون شهروند روس که در کمتر از یک ساعت در سال 1991 بیگانه شدند و در بسیاری از کشورها از تبعیض نژادی رنج بردند. روسیه کشوری چند قومیتی است. اگر روسیه تنها بر همبستگی قومیتی تاکید کند، طرح مسائل ناخوشایندی از سوی قفقاز شمالی، منطقه ولگا و... را برخواهد انگیخت. به همین دلیل است که باید در ایجاد همبستگی میان روسهای دارای هویتهای قومی و سیاسی تعادل ایجاد کند. حضور روسیه در عرصه بینالمللی نیز مساله جالبی است؛
چرا که ولادیمیر پوتین و بسیاری از رهبران جمهوری روسیه بر این امر تاکید دارند که روسیه کشوری اورپایی است. حتی پوتین به تازگی در یک کنفرانس مطبوعاتی این موضوع را مطرح و اظهار کرد که روسیه بخشی از اروپاست. در واقع 80 درصد از جمعیت ما از نظر جغرافیایی که در بخش اروپایی زندگی میکنند. ما مناطق باستانی خود را از دست دادهایم و تنها 20 درصد از جمعیت کشورمان در این مناطق غیر اروپایی زندگی میکنند نویسندگان ما همچون پوشکین، داستایوفسکی و تولستوی نیز اروپایی هستند. بیشتر آنها در اروپا زندگی کردند، به اروپا سفر کردند و رمانهای خود را به زبانهای اروپایی ترجمه کردند ما از زاویه فرهنگی، اروپایی به شمار میرویم. اما از سویی یک جنبه باستانی هم داریم که برای روسیه اهمیت بسیاری دارد. روسیه کشوری در جستوجوی هویت خویش است؛ چه در درون کشور و چه در بیرون مرزها. در واقع فرآیندی از جستوجو جریان دارد که بحران اوکراین میتواند آن را برانگیزد و تقویت کند.
* چه عواملی زمینهساز کنشگری شدید روسیه در ماجرای اوکراین و کریمه شد؟ مقدمه، فرآیند و نتایج این موضوع چه سودها، منافع و زیانهایی برای روسیه داشته است؟ لطفا این موضوع را در سه سطح ایدئولوژی ملی، منافع و امنیت ملی و شخصیت بینالمللی روسیه توضیح دهید.
** درباره منافع روسیه در اوکراین، پیش از هر چیز باید اوکراین را دولتی با تلقی کرد. اوکراین کشوری خنثی است که در ناتو عضویت ندارد. روسیه همسایه بزرگی برای اوکراین است و به همین صورت برای اعضا ناتو. به همین دلیل است که روسیه خواهان دیدن اوکراین در وضعیتی است که نه در ناتو عضویت دارد و نه در بلوک نظامی. نکته دیگر، تشکیل کشورهای متحد است چرا؟ به این دلیل که اوکراین هویتی از هم گسسته دارد. دست کم سه هویت در یک هویت اوکراینیها به زبان اوکراینی صحبت میکنند. روسها به زمان اوکراینی و روسی قومی سخن میرانند. افزون بر این، مناطق گوناگون منافع متفاوتی نه تنها در سیاستهای داخلی که در سیاست خارجی دارند، چرا که اتحادیه اروپا برای بخش آنها چندان خوب نیست و حتی پس از بحران اوکراین، 45 درصد از اوکراینیها تمایلی به عضویت در ناتو ندارند. این، نکته بسیار مهمی است. به همین دلیل است که روسیه ایده تشکیل کشورهای متحد را میدهد. نکته دیگر اینکه روسیه خواهان پذیرفته شدن از سوی همتایان غربی خویش است. من مطمئنم اگر روسیه از سوی غربیها جدی گرفته شود، رفتارهای ضد غربی آن نیز کاهش مییابد.
* و اما روابط روسیه و چین به عنوان دو قدرت برتر که نزدیکی جغرافیایی و منافع نیز با یکدیگر دارند، لطفا این موضوع را با توجه به منافع و راهبردهای اقتصادی و امنیتی روسیه توضیح دهید.
** با وجود اشتراک میان چین و روسیه و بیمیلی این دو به دنبال کردن تکقطبی شدگی پس از جنگ جهانی دوم، میان این دو اختلافنظر وجود دارد. به ویژه درباره مسائل آسیایی مرکزی و ارتباط با خاورمیانه. روسیه بیشتر تمایل دارد در مسائل خاور نزدیک دخیل باشد و با توجه به اتفاقات ابتدای دهه 90 به ویژه بحران سال 2008 چین، بر آسیای مرکزی متمرکز میشود تا کشورهای شوروی، سابق. چین در حال حاضر نقاط کنترل شوروی سابق را در دست دارد و این امر، روسیه را مقداری درباره مسائل آسیای مرکزی نگران میکند. چیزی که روسیه را آرام نگه میدارد این است که چین عضو یا متحد ناتو نیست و تنها قدرت، توان و پتانسیل بالقوه اعمال برخی حرکتها را دارد.
روابط ایران، هند و پاکستان با یکدیگر، با دیگر کشورها و با چین روابطی هستند که در این میان اهمیت مییابند، نمیتوان با اطمینان بازیگران اصلی را در این روابط نام برد و نمیتوان گفت که آیا میتوان شرایط ایران را در آینده نزدیک تغییر داد یا خیر. از طرف دیگر ایران و روسیه در مسائل امنیت، آسیای مرکزی و بحرانهای اوکراین، خاورمیانه و بهار عربی اشتراکاتی دارند. تصمیم به بیطرفی ایرانیها برآیند شانس یا اتفاق نیست و این احتمالا با مذاکرات اخیر روابط ایران و غرب مرتبط است. طبیعتا هر کشوری منافع خود را دنبال میکند، اما روسیه تمایل ندارد این تراژدیها بار دیگر تکرار شوند. روابط روسیه و چین تا حدودی بحثبرانگیز است؛ چرا که این دو کشور زمینههای مشترکی با هم دارند از جمله اینکه جهانشان چند قطبی است، نه تکقطبی و آمریکا در قوانین نزاع قومی – سیاسیشان دخالتی ندارد.
اما درباره حوزه پسا شوروی، روسیه و چین رویکردهای متفاوتی داشتهاند از آنجا که چین خواهان تجدیدنظرطلبی روسیه در حوزه پسا شوروی در آسیای مرکزی نیست، روسیه نگران نفوذ اقتصادی چین است.
این امر در آسیای مرکزی به این صورت نیست؛ چرا که نفوذ قفقاز، اوکراین و چین در حد کمینه است، اما این نقاط واگرا هستند. این روابط به نسبت پراگماتیک هستند؛ چرا که چین تمایل دارد روسیه را به عنوان ضد تعادلی در برابر غرب داشته باشد. همچنین روسیه چین را به مثابه شخصیت سومی در گفتوگو با غرب میداند.
* جایگاه جهان اسلام در سیاست خارجی معاصر روسیه کجاست؟ اگر بخواهیم به صورت انضامیتر بپرسیم، برای نمونه در ماجرای انرژی هستهای ایران، بحران سوریه، درگیری اعراب و رژیمصهیونیستی، ماجرای لبنان و حزبالله، تحولات بهار عربی، روابط عربستان و قطر و... روسیه به طور کلی و در سطح کلان چه اهداف و روندهایی را پیگیری میکند؟
** اسلامی که تحت حاکمیت روسی در روسیه شوروی و پسا شوروی توسعه یافته، شاید اسلام منحصر به فردی باشد. ابعاد و زوایای مربوط به سالام در روسیه (در ارتباط با مسلمانان این کشور و جهان اسلام) حائز اهمیت هستند، چنان که ولادیمیر پوتین تلاش میکند روابط مثبتی با سران کشورهای اسلامی داشته باشد. رهبری روسیه تا حدودی شدید و محدودکننده است، در زمینه سیاست خارجی، این مساله مبتنی بر این اصل است که روسیه خواهان توسعه روابط با آن دسته از کشورهای اسلامی است که رویکردهای منفی نسبت به این کشور ندارند.
من در جهان اسلام اجتماع واحدی نمیبینم، بلکه جهان اسلام به نسبت متفاوت است و این مساله محدود به اسلام شیعی یا سنی نیست. من در عربستان سعودی و مصر مبارک که هر دو سنی بودند، تفاوتهای بزرگی دیدهام. اسلام رادیکال به عنوان خطر تلقی میشود، اما باز هم روسیه تلاش کرد با نیروهای تاثیرگذار اسلامگرایی که ادعای ایفای نقش دارند، روابطی برقرار سازد. این امر حتی درباره دولتهایی مانند لبنان و حزبالله نیز صادق است. به همین دلیل است که حزبالله و حماس در روسیه برخلاف دیگر کشورها در فهرست سازمانهای تروریستیها قرار نگرفتهاند. اما حزبالتحریر برخلاف کشورهای غربی در این فهرست است. روسیه برای ارتباط با ایران ارزش قائل است؛ چرا که هنگامی که ایران میزبان مجمع کشورهای اسلامی بود، روسیه را به خاطر مساله چچن مورد نکوهش قرار نداد و بر این امر تاکید داشت که تمایلی به بیثبات کردن قفقاز شمالی ندارد. این مساله که اسلام شیعی همسان با گروههای سلفی نیست در این مجمع مورد تاکید قرار گرفت. روسیه برای این رویکرد ارزش قائل است. به همین دلیل است که میتوانیم از سیاست متنوع روسیه نسبت به جهان اسلام صحبت کنیم.
روسیه توانست نظر کشورهای کنفرانس اسلامی را جلب کند، میتوان گفت روسیه نیز بخشی از جهان اسلام است، نه تمام این کشور، اما بخشی از آن، جزء جهان اسلام است. درباره رادیکالها نیز روسیه تا حدودی محتاطانه عمل میکند تا بتواند دولتهای حوزه خلیج فارس و کشورهایی مانند عربستان سعودی و قطر را مورد نقد قرار دهد. در این میان، تمرکز بیشتر بر نقد شبکهها و گروههایی بوده که در خشونتها دست داشتهاند.
* روسیه نسبت به بهار عربی یا بیداری اسلامی چه رویکردی داشته است؟
** بهار عربی به عنوان چالشی برای روسیه درک شده است؛ چرا که این امر دولت بودگی دولتها را به چالش میکشد و برای برخی رژیمها به ویژه رژیم مبارک در مصر مسالهساز شد. به نظرم پس از بهار عربی موقعیت مصر به عنوان رهبر جهان عرب رو به ویرانی نهاد و عربستان سعودی و قطر دست به وانمودسازی به عنوان میانجی و مفسر منافع ایالات متحده در خاورمیانه زدند. روسیه تمایل داشت روابط نزدیکی با رژیم مبارک داشته باشد و نظامیسازی مصر بهترین گزینه برای روسیه بود. همین وضعیت درباره بشار اسد وجود دارد؛ چرا که روسیه ترجیح میداد وضعیت بشار اسد را در خاورمیانه پیگیری کند و هرگونه تخطی از وضعیت بالقوه قفقاز شمالی به عنوان یک چالش تلقی میشد. به همین دلیل، عربستان سعودی به عنوان یک کشور دموکراسیساز در نظر گرفته نمیشد.
روسیه در تحولات خاورمیانه، انتظار ظهور دموکراسیهایی مانند بلژیک، فرانسه و آمریکا یا هر جای دیگری همچون غرب را داشت. روسیه میتوانست مانند کشورهای غربی دموکراسی داشته باشد. از نظر عملی، اروپاییها از جنبههای بسیاری انقلاب 1979 ایران را تحلیل میکنند. آنها انقلابها را مانند جنبشهای غربیخواهی میپندارند که یا آمریکایی خواه یا اروپایی خواه هستند، اما به هر روی این امر یک اشتباه از سوی آنان بود.
* نوع نگاه روسیه به عربستان سعودی چیست؟ آیا روسیه به عربستان به چشم یک متحد راهبردی برای غرب و ایالات متحده مینگرد یا خواهان بر هم زدن معادلات سنتی با عربستان سعودی و رهبران محافظهکار آن است؟ تحولات اخیر در ساخت سیاسی – اجتماعی عربستان چه امیدها و خطرهایی را برای روسیه میتواند به همراه داشته باشد؟
** به نظر من، موقعیت و راهبرد در روسیه به نسبت در برابر عربستان سعودی محافظهکارانه است و رهبران تلاش مِیکنند هر بار اسم عربستان سعودی را بر زبان نیاورند. اما از سوی دیگر، آنها رویکرد محتاطانهای به ویژه در مرزهای گستردهتر بهار عربی و برآیندهای آن دارند. میان عربستان سعودی و روسیه هیچ گونه پیوند اقتصادی و فرهنگی وجود ندارد و در واقع نمیتوان آنها را نسبت به هم خنثی دانست بلکه به نوعی محتاط هستند.
* آیا اتفاقاتی که در سوریه در حال رخداد است، روسیه را تحت فشار قرار میدهد و آن را به سمت جنگ پیش میبرد؟
** هنگامی که ولادیمیر پوتین طرح سوریه را مطرح کرد، من در آمریکا بودم. در آن هنگام بسیاری از آمریکاییها ابراز خرسندی کردند؛ چرا که جنگ جدید در سوریه به نفع آمریکا نبود. به دلیل حضور در آمریکا با پرسشهای بسیار روبهرو بودم از جمله اینکه آیا شما چهره رقبای بشار اسد و دشمنانش را میشناسید؟ آیا میدانید که آنها از چه ایدئولوژیای پیروی میکنند؟ چه نیروها و چشماندازهایی در پس این چهرهها وجود دارد؟ درست است که بشار اسد خوب است و از معمر قذافی بهتر، اما قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ به نظر من باید در این زمینه واقعبینتر و عملگراتر بود. به هیمن دلیل است که من به تداوم قرار داد تسلیحات شیمیایی باور دارم، چرا که این وضعیت واقعی است و در این صورت باور دارم، چرا که این وضعیت واقعی است و در این صورت عملگرایی بر برخی موارد ایدئولوژیک یا توطئه برانگیز میان کشورها غلبه میکند.
* نقش روسیه در مسائل و روابط سوریه و نیز جایگاه ایران و ترکیه در این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
** در مسائل مربوط به سوریه باید از شکست بالقوه و کامل بشار اسد ترسید. روسیه خواهان حفظ سوریه و جلوگیری از تبدیل شدن آن به افغانستانی دیگر است. ایجاد لیبی یا افغانستانی دیگر در سوریه، با توجیه گرفتن وعدهها و اختیار عملهایی در قفقاز و مناطق شوروی سابق، اصلا موجود و تامینکننده منافع روسها نیست. به همین دلیل است که روسیه آماده همکاری با بازیگران متفاوت از جمله ایران است. به هر روی، روسیه، ایران را به عنوان عضوی از گفتوگوهای ژنو به پیش میراند. شاید لازم باشد که گفتوگوهای جزئیتری با نمایندگان اروپایی صورت بگیرد. بله عهدنامه ترکمنچای یا گلستان یا استعمارات دردناک است، اما مساله سوریه در حال حاضر وجود دارد. باید بیشتر درباره آیندهنگریهای و آنچه امروزه وجود دارد، بحث کرد. درباره روابط ترکیه و روسیه نیز نخست باید به این اشاره کرد که امپراتوری ایران از چهار جنگ نظامی جان سالم به در برد، اما سوریه و ترکیه 11 جنگ را متحمل شدند که 47 سال به طول انجامید؛ یعنی نیم قرن، اما اردوغان اکنون روسیه و حتی تاتارهای کریمه را به عنوان همکاران استراتژیک تلقی میکند.
همان طور که میدانید 4 میلیون از تاتارهای کریمه در ترکیه زندگی میکنند. حال اردوغان در این زمینه چه نظری دارد؟ او بیشتر درباره این وضعیت محتاط بود. پس از 11 جنگ و نیم سده جنگ و شمار زیادی قربانی، ما اکنون زمینههای پایداری داریم. به نظرم ایران و روسیه میتوانند بر میراث منفی بر جای مانده غلبه کنند؛ چرا که امروزه کنفرانسهای بسیاری هر گونه داستان دردناکی درباره گذشته را به بحث میگذارند، اما وضعیت را دراماتیک نمیکنند.
* چه عواملی زمینهساز نزدیکی و واگرایی سیاست خارجی روسیه و جمهوری اسلامی ایران، به ویژه با توجه به تحولات اخیر خاورمیانه، شمال آفریقا، و به طور کلانتر جهان اسلام، میشود؟
** روسیه و ایران نکات مشترک بسیاری در خاورمیانه و دیگر حوزههای این منطقه مانند سوریه، افغانستان و وضعیت قفقاز دارند. دیدگاههای آنان درباره جهان چند قطبی نیز به این صورت است، اما موقعیتهای واگرایی نیز در این زمینه وجود دارند، موقعیت دریای خزر نمونهای از این موارد است. بافت تاریخی روسیه مسالهای است که دست کم گرفته میشود؛ چرا که میان ایران و روسیه نوعی عدم تقارن وجود دارد. روسیه گزینههای بسیاری دارد، اما ایران به تعداد معدودتری دسترسی دارد، این امر قابل درک است. همین مساله در رابطه میان متحدان نزدیکتر، میان روسیه و ارمنستان به عنوان نمونه، وجود دارد. فعالیتهای اروپایی میان کشورها مسائل بسیاری را برانگیخت. از دید من، کشورها نیازمند عمق بخشی به دانش و انگیزش خود هستند. برای درک هر چه بیشتر انگیزههای دو کشور و ارزشدهی به زمینههای مشترک این دو، باید دانش را در این زمینه فزونی بخشید؛ امری که در حال حاضر به صورت بالقوه وجود دارد.
* آینده روابط ایران و روسیه را چگونه ارزیابی میکنید؟ روسیه از چه زاویهای به ایران مینگرد؟ ارزیابی شما این نیست که ایران و پیش از آن سوریه میتواند مقدمهای برای تنگتر شدن دیوارهای کشیده شده به دور روسیه باشند؟ این موضوع را فراتر از تحریمهای اقتصادی در نظر بگیرید.
** به نظر من در حال حاضر روابط ما از هنگامه بغرنجی نجات یافته است، چرا؟ به این دلیل که بحران اوکراین توهماتی را برانگیخت و این گزینه پیچیدهای است. از یک سو، ایران و ایالات متحده در تلاش هستند که این تلاش همانند دوران پیش از فروپاشی اتحاد شوروی است و بسیاری امید داشتند که ایران مانند شریک و همتایی واقعی برای غرب پذیرفته شود و به عنوان کشوری مظنون، شیطان (محور شرارت) یا هر چیز دیگری در نظر گرفته نشود. امیدهای بسیاری وجود دارند. من میدانم که شما و مردمان ایران از تحریمها خسته شدهاید، اما شما همچنین باید سیاستهای روسیه را درک کنید. به این دلیل که شکست در حوزه شوروی سابق، مفاهیم درون کشوری دارد. به این خاطر، این یک گزینه پیچیده است. باید به این نکته توجه داشت که بسیاری از مسائل در اتحادیه اروپا و آمریکا وابسته به یکدیگر هستند. آمریکا منافع خود را به رسمیت میشناسد و ارزشهای انتزاعی را پی نمیگیرد. از دیدگاه من، ایجاد تعادل امری بسیار پیچیده است. باید هرگونه توهم در این زمینه را کنار زد، هرگونه امید واهی به سناریوهای سریع این تلاشها را باید از ذهن دور کرد. این تعادل چیزی نیست که خیلی شتابان و آسان به دست آید. به همین دلیل است که در توسعه روابط با روسیه باید وجود زمینههای مشترک برای مسائل گوناگون و بهبود روابط با غرب را در نظر گرفت.
امیدوارام که روسیه و غرب نیز به سازش برسند به این دلیل که مساله تداوم اوکراین به سود غرب، اتحادیه اروپا و روسیه نیست. روابط و وابستگیهای درونی بسیاری در این میان وجود دارند و 35 درصد از بازار انرژی وابسته به روسیه است، اما همچنان وابستگی و اتکای متقابل وجود دارد.