تاریخ انتشار : ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۸  ، 
کد خبر : ۲۷۴۴۴۸
گزارش تحلیلی آفتاب یزد از پشت پرده برخی اعتراض‌ها به بیانیه لوزان و ارتباط آن با انتخابات مجلس آتی:

دلواپس صندلی سبز بهارستان یا مذاکرات هسته‌ای؟!


رضا بردستانی: بازی بزرگ قرن؛ تفاهم تاریخی ایران و 1+5 یا بزرگترین قدرت نمایی دیپلماتیک ایران در برابر شش قدرت بزرگ دنیا و یا هر اسم و عنوان و توصیفی دیگر که طرفین مناقشات سیاسی ایران به این دستاورد قابل تامل نظام بدهند، چیزی از آن ابهام بزرگ دهن کجی و توهین معدود آدم های خاص صرفا رسانه ای نمی کاهد! نمی کاهد چون«اسب زین کرده» و« افسار پاره» و«خیانت» و«دلباختگی یا خودباختگی»در برابر غرب در فرهنگ عامه و حتی فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایرانیان معانی کاملا واضحی دارد.

اسب زین کرده را اگر نخواسته باشیم هم باید دنبال زین آن قطعا بگردیم تا بر ما واضح شودکه وارداتی بوده است یا وطنی! اساسا خوب شد که آن اسب زین شده را دادیم چون نه اسبش اسب بود نه زینش زین. اسبش اسب نبود چون سابقه ذهنی هشت ساله می گوید چنین اسب هایی برای صاحب خود که منافعی ندارند هیچ برای همسایگان نیز باعث آزار و اذیت اند و اما زین! زین شاید همان زینی است که نخستین وزیر زن کابینه احمدی نژاد را سرنگون کرد پس یا اساسا از جنس مرغوبی ساخته نشده است یا بد شگون و نحس است.

در برابر ما ترجیح می دهیم با همین افسار پاره به دنبال ریشه هایی باشیم که به خود اجازه داده است طی دو سال گذشته با انواع تیترها و عکس ها و ترفندها نشان دهد که در ادبیات سیاسی ایران، دلواپسی ورای آن چه در ذهن ها جا خوش کرده بوده است، از بارمعنایی گسترده تری نیز برخوردار می تواند بود؛ حتی آن دسته از کسانی که می خواستند بگویند«جور دیگر باید دید و چشم ها را باید شست»نیز خیلی که مترقی شدند پا از دایره دلواپسی بیرون ننهاده، دل نگران شدنداگرچه همین اسب زین شده را دادن و افسار پاره را گرفتن آن قدری بود که توانست بزرگی از بزرگان را مجاب کند آن را بی واسطه به رهبر انقلاب تبریک بگوید!

فارغ از آن که طی دو سال گذشته چه ها که ندیدم و چه ها که نکشیدیم اما حالا و درست بعد از آن تفاهم مقرر بین 1+5 و ایران، حافظه کوتاه مدت دارد ما را به یک جاهایی می کشاند، جاهایی که می تواند در شناخت ریشه های دلواپسی و آبشخور دلواپسان رهنمون سازد. نخست از گردهم آمدن ها شروع کنیم و شاید از دیپلماسی«چرکین» بیلبوردیسم-بنرسیم، حتی می توانیم به سراغ پوستریزم هم برویم اما از ه��کجا شروع کنیم دو راه بیشتر پیش روی ما نیست یک راه مستقیم منتهی می شود به میدان بهارستان و آن ساختمان شکیل که می گویند تنها یک سوم آن از زیر خروارها گل سربرآورده است، با آن صندلی های نرم و گرم و سبز رنگ! و راهی دیگر اما کمی پیچ در پیچ است؛ راه دوم از مسیرهایی چون لانه جاسوسی آمریکا، چهارراه استانبول، اصفهان، قم، مشهد،کنسرت ها، سخنرانی های نیمه تمام و حتی از پاستور نیز می گذرد اما با راه نخست یک وجه تشابه آشکار و پنهان دارد و آن این که راه دوم نیز همانند راه نخست به میدان بهارستان و آن ساختمان شکیل که می گویند تنها یک سوم آن از زیر خروارها گل سربرآورده است، با آن صندلی های نرم و گرم و سبز رنگ! منتهی می شود.

و اما برای برخی راه سومی نیز وجود دارد که خیلی با راه دوم تفاوتی ندارد و شاید برای همین مسئله بوده است که در ذهن ما تنها دو راه پیمودنی مسجل و ممکن جلوه نموده است و آن راه سوم به هر حال از ولنجک آغاز می شود اما آن راه از سراشیبی های ولنجک آغاز شده نیز به میدان بهارستان و آن ساختمان شکیل با آن صندلی های نرم و گرم و سبز رنگ! منتهی می شود!!! پس وقتی مقصد یکی است، راه و نحوه پیمودن که خیلی مهم نیست که روی آن بحث بشود یا نشود اما... این اما به حاشیه های طبیعی و غیر طبیعی این راه ها مربوط می شود که می تواند رهنورد این جاده های دو یا حتی سه گانه را به قهقرا بکشاند یا ساکن چهارساله ساختمان شکیل مجلس شورای اسلامی نماید. حاشیه ها اما از همان ابتدا از نشست ها شروع شد؛

یکی در میان به نام همگرایی اصولگرایان اما در اصل برای تدارک حملاتی دامنه دار به دولت تدبیر و امید. گام به گام دولت تحت آماج شدیدترین حملات قرار گرفت و اما چون ره به جایی نبردند این حملات با طراحی و مهندسی خاصی دنبال شد؛ مثلث کریمی قدوسی، کوچک زاده و رسایی یک سوی کار را گرفتند، زوج باهنر-حداد عادل یک سوی دیگر را تا دولت در مجلس خیلی هم احساس آرامش نکند. در بحث کابینه دلواپسان آنچنان زهرچشمی از دولت گرفتند که کار به نوعی توافق اندرونی در مورد وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری منتهی شد و اما از استیضاح و رای اعتماد که درگذریم کارت های زرد مجلس که طیب نیا می گوید من درآوردی است! گاه و بیگاه رنگ از چهره کابینه نشینان تدبیر و امید می پراند و اما این همه ماجرا نبود.

بحث های اخلاقی، تهدیدات گاه و بیگاه دستگاه فرهنگی دولت و طرح حمایتی آمران و ناهیان که همچنان بین شورای نگهبان و مجلس در آیند و روند است نشان داد دلواپسان هنوز به خواسته خود نرسیدند. دولت اما در کنار تمامی این نامهربانی های برخاسته از اردوی دلواپسان برنامه های کلان خود را به پیش می برد؛ تکیه بر مناسبات بین المللی، دنبال کردن بحث های هسته ای، کنترل تورم، راه و چاره اندیشی برای یارانه هایی که حالا دیگر کمر شکن شده اند و نیز توجه به بحث های اجتماعی.

دلواپسان حالا برخی از آن دست پروژه ها را به کناری نهاده اند؛ شیرین کاری های دولت محمود یکی کی رو نمایی می شود، بابک زنجانی به نحوی از انحا از شانه اصولگرایان پایین آورده می شود اما هنوز بابک کارهایش به سامان نشده است سر و کله یکی از پیچیده ترین چهره های نزدیک به دولت های نهم و دهم یعنی محمد رضا رحیمی پیدا می شود؛ سوابق مبهم سیاسی، مدیریت های پر حاشیه و حضورهایی تامل برانگیز! حضورهایی که همواره پای یک محمد رضا باهنر در ماجرا از خیلی دور یا خیلی نزدیک هویدا است، دستگاه متولی این بار چون با بازی های خاص محمود احمدی نژاد رو در رو نیست حکم می دهد و چندی بعد آن حکم به مرحله اجرا گذارده می شود حکمی که به واسطه آن معاون اول دولت محمود که در اظهار نظری عجیب و اندکی سوال برانگیز خود را«معاون اول نظام!» دانسته بود فعلا در اوین حضور دارد. اصولگرایان با فشاری مضاعف بر پرونده ای دیگر به زعم خود از زیر بار این فشار خارج شده و نشده، برائت جویی ها را کلید زدند یعنی بازی با مهره ای که خود آن را سوزانده بودند از سر گرفته شد.

در این بازی جدید اصولگرایان با مهره سوخته دو سوی ماجرا به نوعی به طرف مقابل «نخ» می دادند تا هرگز صحنه سیاسی یا حداقل رسانه ای ایران از نام محمود بی نصیب نماند حالا حتی اگر اصولگرایان همچنان بر سر مواضع برائت جویانه خود پافشاری کنند باید پذیرفت«محمود منتخب اصولگرایان»بودن روی نیم تای بالای روزنامه های صبح و عصر و قرار داشتن در تیترها را از بن جان دوست دارد. اصولگرایان در پی رسیدن به تفاهم نامه ای گروهی و حزبی بودند دولت به دنبال حل مناقشات بین المللی و در این میان رسانه های نزدیک به اصولگرایان از هیچ اقدام و تیتر و تفسیر ابا نداشتند.

خبری یا یادداشتی یا بهتر است بگوییم ابهامی همچنان باقی مانده و حل ناشده! مهره ای یا بهتر بگوییم مهره چینی ای جدید و شیوه ای نوین در بازی های سیاسی در میدان داخلی را به عرصه آورد؛ گفت و گوهایی به مذاکره کنندگانمان نسبت داده، نخستین جرقه زده شد. نخ مذاکرات هسته ای به قلاب انتخابات مجلس گره زده شد. دولت متهم به اطاله مذاکرات تا زمان انتخابات مجلس به منظور بهره برداری های سیاسی شد و دولت اما در پی راهی بالمناصفه برای برون رفت از این نه توی پیچ در پیچ. ظریف با آن که دیپلماتی کار بلد و فرزندی صالح برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به شمار می رود در عرصه جهانی و بین المللی از آن درجه اعتبار و احترام برخوردار است؛ به ثمر رسانیدن مذاکرات هسته ای برایش در حکم بزرگترین ریسک محسوب می شود. ظریف هرگز نمی تواند منافع و مضار یک مملکت را دستخوش خواست های شخصی، جناحی، حزبی یا حتی سیاسی کند، ظریف هربار قدم به عرصه مذاکرات می گذارد با جان و روح می رود و تن نقشی ندارد.

ماه های انتهایی سال 1393 در حال سپری شدن است که زمزمه ها از به توافق رسیدن یا نرسیدن فراگیر می شود:«توافق خوب»، «توافق بد»، «منافع نظام»، «خطوط قرمز»، «نصایح و هشدارهای رهبر»، «حمایت های آشکار و معنادار حضرت آیت الله خامنه ای»، این ها در کنار صدها تفسیر و تحلیل فضای سیاسی ایران را در بر می گیرد. هواپیمای حامل شش مذاکره کننده ایران از باند فرودگاه مهرآباد بلند می شود و چون وارد آسمان سوئیس می شود یک چیز آشکار خود را بروز می دهد: این سفر با تمامی سفرها تفاوت دارد.

مذاکرات آغاز می شود، ابتدا مثل همیشه، ابتدا با روندی ناامید کننده اما ظریف چهره اش می گوید عزم بر توافق و امضای تفاهم نامه مشترک جزم شده است. طرفین با تدارکاتی کافی قدم به میدان می گذارند؛ ایران در عرصه منطقه ای با مهار دلهره ویران کننده«داعش»برگی دیگر از توان نظامی و استراتژیک خود را به نمایش گذارده است. آمریکا به وجوهی دیگر از قدرت منطقه ای ایران پی می برد، مذاکرات به راند های سوم و چهارم می رسد، تعطیلات در حال اتمام است و کم کم سر و کله روزنامه ها پیدا خواهد شد و جنگ ها علنی تر در رسانه دنبال خواهد شد.غائله یمن به اوج می رسد، شرکای منطقه ای آمریکا دچار خطاهای محاسباتی می شوند، ترکیه در اظهار نظراتی عجولانه و عربستان با دخالتی مرگبار.

دولت آمریکا اما تمام فشار دیپلماسی خود را معطوف به«لوزان»کرده است. عربستان که انگار دارد به یکی از بزرگترین فتوحات بین المللی می رسد ناخواسته به باتلاق یمن فرو می لغزد و مذاکرات وارد دو راند انتهایی می شود، فرانسه همراهی می کند اما چین و روسیه بازی های خاص خود را دنبال می کنند، لاوروف می رود و باز هم نمی گردد چین هم نماینده ای را گسیل می دارد تا در آینده ایران را مجاب کند در برخی امور تجدید نظراتی داشته باشد و زمان به سیزدهمین روز فروردین فراخوانده می شود. دانشگاه پلی تکنیک میزبان دو چهره خوشحال و خندان است یک سو ظریف یک سو شش چهره امیدوار دیگر. بیانیه امضا می شود.

مردم نفس راحتی می کشند اما صداهایی از دور دست ها خودش را کشان کشان به لوزان می رساند: وا اسلاما وا مسلمانا! ظریف مطمئن است از آن چه نباید عدول و عبور می کرده است نکرده است پس دل قوی می دارد به لطف پروردگار و بار سفر می بندد با دو برگ کاغذ تایپ شده به زبان انگلیسی. تیم رسانه ای اصولگرایان با انتخاب کامران نجف زاده که خود را مسلط می داند و قوی! رسانه ملی را به نخستین میدان استنطاق مبدل می کند و عراقچی در برابر دوربین ها می نشیند. هرچند انتخاب کامران نجف زاده بی دلیل نیست حضور عراقچی هم خالی از حکمت نمی تواند باشد. حرف هایی زده می شود تا فرادی آن شب روزنامه های همیشه بدهکار به جناح اصولگرایی برای تیتر مشکلی نداشته باشند فردای آن شب اما ظریف می آید و آب پاکی از همان آب پاکی هایی که در کمیسیون روی دست کریمی قدوسی ریخت می ریزد و می گوید:«من هر چه کمتر بگویم برای آینده مذاکرات بهتر است».

مردم اما شادمانگی می کنند یکی از روزنامه ها تیتر می زند:«مردم شادی می کنند چون می فهمند»! و روی این می فهمند چه قدر تاکید دارد! روزنامه ای دیگر منتخبی از نیم صفحه روزنامه های بین المللی را تیتر انتخاب می کند و آن را به تماشا می نهد دو تیتر چهره نمایی دلبرانه ای می کنند:«ایران برد ترکیه باخت!»از روزنامه جمهوریت و«شادی در تهران عزا در اورشلیم»از یک روزنامه چاپ ایتالیا! فضای بخش های مهمی از جامعه داخلی و رسانه ای خارجی می گوید دستاوردها بیش از یک«افسار پاره»بوده است اما برخی همچنان بر طبل خود می کوبند! آن نخی که در میانه های مذاکرات ناگهان به قلاب انتخاب گره خورد یا گره زده شد.

حالا طنابی قطور شده است! یک استراتژی نرم می گوید اصولگرایان به بهارستان نشینی اکتفا کرده اند چون مهره ای که خود آوردند که اولا ناکارآمد از آب درآمد و دوم و مهم تر آن که خودشان با دست خودشان آن را سوزاندند و خاکستر کردند، دیگر آن که هر چه به اطراف خود می نگرند، چهره شاخصی ندارند که بتواند پاستور را به سیطره تحت نفوذ اصولگرایان اضافه نماید پس می ماند همین بهارستان که اگر دیر بجنبند آن را نیز از کف رفته خواهند دید اما حکایت انتخابات 94 و مذاکرات هسته ای ، همان حکایت معروفی که شنیده ایم؛

اول قرار نبود، بعدها قرار شد به این مفهوم که از ابتدا قرار نبود هیچ انتخاباتی به مصالح مهمات نظام گره زده شود اما هم در شب های مناظره انتخابات 92 ریاست جمهوری دیدیم برخی با عکس های یادگاری ژنو و آلمآتی آمده بودند و هم برخی دیگر که با سواد دیپلماتیکشان امده بودند تا کار را یکسره کنند و اما آن که ماند و ماندگار هم او بود که این را به آن گره نزد. در هیچ انتخاباتی و از طرف هیچ حزب و گروهی پذیرفتنی نیست که بر سر مصالح و آبروی نظام معامله ای انجام شود اما آن حرف ها و فضای این روزها اندکی متفاوت تر شده است و حالا صندلی های مجلس هم رنگ و بوی فردو و نظنز و آب سنگین اراک به خود گرفته اند یعنی مجلس هم دارد کم کم وارد فضای مذاکرات هسته ای می شود اما نه آن گونه که یکی پوشه ای سرخ رنگ دست گرفته بود به سبک دهه های آغازین انقلاب برای ارائه درخواستی یا طرح گلایه ای بلکه جدی تر، مطمئن تر، منطقی تر و اندیشمندانه تر.

اصلا بگذارید رک و راست برویم سر اصل مطلب؛ مردم وقتی برای برخی رویدادها به خیابان می آیند و قدرتنمایی خیابانی می کنند یعنی دچار سرحالی و شادمانگی و غروری مضاعف شده اند اما این ملت صفاتی دیگر نیز دارد من جمله فرق باخت و باخت را می فهمد پس وقتی از آرژانتین یک گل می خوریم می آیند خوشحالی می کنند نه بدان معنا که خوب شد 12 گل نخوردیم بلکه بدان معنا که قدرشناسانه ابراز شادی و غرور می کنند که جوانانشان در مملکتی دیگر از کیان و حیثیت ملی آنان شایسته دفاع کردند واگرنه منطقی ترین نتیجه برای رعایت عدالت باخت ایران به آرژانتین با هر تعداد گل بود. یا مثلا برای باخت برابر عراق به خیابان می ریزند و شادمانگی می کنند زیرا می دانند مبارزه کردن و از جان مایه گذاشتن بسیار مهم تر از بردن و باختن است یعنی جامعه ارزش محور شده است نه نتیجه گرا.

حالا همین مردم می ریزند توی خیابان گل و شیرینی توزیع می کنند و شادمانگی خود را آزادانه بروز می دهند می دانید چرا؟ چون معتقدند تیم مذاکره کننده سربلند بازگشته است نه سرافکنده و شرمنده. یعنی این مردم آن تعبیر اسب زین کرده و افسار پاره را نه قبول دارند و نه پشیزی برایشان ارزش دارد به فرض محال اگر هم چنین حسی داشته باشند با نیت گوینده این جمله اندکی تفاوت دارد یعنی با این پیش زمینه شادمانی می کنند که بالاخره دست خالی نبودیم.

دیگر آن که از مجادله و کشمکش و بحران و هیاهو و استرس خسته شده اند حالا این مردم با این تفکر و با این موجی از شادی که به راه انداختند قطعا معنای نخی که به قلاب انتخابات مجلس آویزان شده بود را خوب می فهمند و این نخ را دنبال خواهند کرد تا ببینند آن سر این نخ به دست کیست؟ حامی است یا منتقد؟ منتقد است یا مخالف؟ مخالف است یا به سخره گیرنده؟ به سخره گیرنده است یا انتقام جو؟ انتقام جو است یا دلواپس؟ و چون به دلواپسی رسیدند دو دوتا چهارتا می کنند تا بفهمند این دلواپسی تنها برای آن صندلی سبز نرم و گرم است یا دلیل دیگری هم دارد؟ خلاصه مطلب این که این نخ آویزان به قلاب انتخابات آتی و دیگر انتخابات، قطعا و حتما تعیین کننده خواهد بود پس چاهی که اصولگرایان کنده بودند تا مذاکره کنندگان یحتمل شکست خورنده را سرنگون آن کنند حالا خودشان را به سراشیبی سقوط افکنده است.

با نگاهی به حال و هوای این روزهای مجلس متوجه می شویم دلواپسان به سه دسته کاملا مجزا تقسیم شده اند: دسته اول دلواپسانی که حالا و با اعلام نتیجه مذاکره دلواپسیشان آرام گرفته حمایت و همراهی می کنند پس یعنی می خواهند در مجلس بعدی نیز باشند! دلواپسانی که فعلا با جملاتی چند پهلو به برانداز کردن اوضاع پرداخته اند اما همراهی صرف هم نمی کنند حتی عده ای هستند که سکوت کامل اختیار کرده اند برای اینان تا دهم تیرماه هنوز فرصت باقی است تا به صف حامیان و همراهی کنندگان بپیوندند و اما دسته سوم و همانا قلیلا ما تذکرون محسوب می شوند همان هایی هستند که مجلس پس از مدت ها «دو دو» های خود را برایشان به صحنه آورد. حالا که بحث به این جا کشیده است باید اذعان داشت تیم مذاکره کننده در این برهه محک ملت برای همراهی های بعدی از تمامی ابعاد محسوب می شوند؛ انتخاباتی، حزبی و حتی گروهی و محفلی یعنی مردم باید برایشان مسجل شود که آن فردی که می خواهند از او حمایت کنند از کدام دسته های سه گانه فوق است.

هیچ کس راضی نیست تا سرنوشت هیچ انتخاباتی به سرنوشت مسائل مهم کشوری، بین المللی و حتی جهانی گره بخورد اما مردم وقتی یاد آن روزهایی می افتند که اسب زین کرده داشتند و دیگر هیچ نداشتند شاید دارند به این نتیجه می رسند تا با یک افسار پاره اما از جنسی مرغوب به دنبال مرکبی رهوار و آرام بگردند. هیچ کس نباید راضی به این باشد که حیات و ممات حزب و دست و گروه و حتی شخصی به مسائل مهم بین المللی مدافع منافع ملی گره بخورد اما حالا که آن نخ مرموز به قلاب انتخابات گیر کرده است قرار نیست نتایج درخور توجهی برای آن دست از دلواپسانی داشته باشد که با جهت یا بی جهت یا حتی به فرموده! دلواپسند. جامعه معیار و محک های خودش را دارد پس حالا که نوبت به بازشناسی سره از ناسره رسیده است و شاید از دهم تیرماه به بعد سنگ محکی که مقدار خلوص را معین می کند اندکی به مسائل هسته ای نیز آغشته باشد. همه این هایی که بیان شد باز می گردد به این مهم که به دلواپسان حق می دهیم.

دل واپسی را ابرازکنند زیرا دل کندن از آن صندلی های سبز و نرم و گرم و راحت تنها به دلیل یک مخالفت بی پشتوانه و گاه غیر منطقی و بهانه جویانه چندان آسان نیست. کمترین فایده این توافقات که در سیزدهم فروردین حاصل شد این است که ریشه اصلی دلواپسی های هر گروه مشخص شده، کاسبان تحریم شناسایی شدند، تشنگان صندلی سبز نیز ایضا و حال باقی می ماند انتخابات خرداد 1396 و معیارهایی مهم تر! برنده و بازنده بودن خیلی از افراد و احزاب و محافل بستگی تام و تمام به مجموعه رفتارهایی از دهم تیر به بعد دارد اگرچه تحرکات چهارماهه باقی مانده تا موعد توافق اصلی نیز از اذهان به آسانی پاک نخواهد شد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات