تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۰  ، 
کد خبر : ۲۷۵۱۰۰

ارتش مشترک عربی و راهبردهای نوین امنیتی آمریکا در منطقه

نویسنده: عبدالله مرادی - مقدمه: سیاست برخورد سخت خاندان‌های موروثی و مرتجع عربی با تحولات انقلابی و خواست دموکراسی خواهانه مردم، با تهاجم گسترده به یمن وارد مرحله تازه‌ای شده است. پیش از این بحرین با حضور نیروهای سپر جزیره سرکوب گردید و اینک نیز ائتلافی از کشورهای عربی به سرکردگی عربستان سعودی، خواست استقلال طلبانه و آزادی‌خواهانه مردم یمن را با تهاجم نظامی پاسخ می‌دهند. اخیرا نیز سران اتحادیه عرب خبر از تشکیل ارتش مشترک عربی داده‌اند. با توجه به وابستگی امنیتی و دفاعی گسترده کشورهای عربی به ایالات متحده آمریکا این پرسش مطرح می شود که تشکیل ارتش مشترک عربی چه رابطه‌ای با سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا دارد؟ آیا این اقدام سیاستی منسجم و فعال به هدایت ایالات متحده برای برقراری توازن قدرت در خاورمیانه در مقابل ایران است و یا نشان دهنده پریشانی و انفعال حاکمان عربی در مقابل تهدیدات انقلاب‌های داخلی؟

وابستگی تاریخی اعراب و راهبردهای منطقه‌ای آمریکا

عمده کشورهای عربی منطقه پس از سقوط امپراطوری عثمانی و طی قرارداد استعماری سایکس- پیکو به وجود آمدند. برخی نیز همانند کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس حتی پیش از سقوط عثمانی طی قراردادهای تحت الحمایگی استعمار بریتانیا قرار داشته و تمامی امور دفاعی و خارجی خود را به این کشور واگذار نموده بودند. لذا نظام حاکم امنیتی حاکم بر منطقه عربی از ابتدا بر اساس حضور یک قدرت فرامنطقه‌ای قرار داشته است. بر همین اساس اتحادیه کشورهای عربی در سال 1945 و با حضور مصر، عربستان، عراق، سوریه، لبنان، یمن و اردن به پیشنهاد آنتونی ایدن نخست وزیر انگلیس تشکیل شد. از لحاظ تقسیم‌بندی ساختاری، اتحادیه عرب جزو نادر سازمان‌های بین‌المللی است که به جای توجه به بعد جغرافیایی همکاری، از عنصر مشخصه دیگری بهره جسته است (یوسف نژاد، 1383، 43).

الف: استراتژی دوستونی نیکسون

قرارداد نفتی آمریکا با شرکت آرامکو و گسترش رقابت های استراتژیک آمریکا و شوروری در دوران جنگ سرد نیز حضور امنیتی آمریکا را در منطقه تثبیت نمود. حضور مختلط امریکایی انگیسی تا دهه 1970 میلادی که نیروهای انگلیسی از تمامی مناطق شرق کانال سوئز خارج شدند تداوم داشت. پس از آن استراتژی دو ستونی نیکسون ایران و عربستان را به عنوان ژاندارم منطقه معرفی کرد تا بتوانند منافع بلوک غرب را در منطقه تضمین نمایند. بر همین اساس شورش جنبش ظفار در سلطنت نشین عمان توسط ایران به عنوان ژاندارم منطقه سرکوب گردید. در واقع کشورهای عربی به دلیل برخورداری از نظام های سیاسی اقتدارگرا و پادشاهی خانوادگی از سوی طیف گسترده‌ای از جریان‌های اسلامی، گروه‌های ناسیونالیستی و مارکسیستی دچار تهدید بوده و بر همین اساس وابستگی کمابیش گسترده‌ای به‌ ایالات متحده آمریکا دارند.

ب: حضور نظامی آمریکا در منطقه

اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حمله اتحاد شوروی به افغانستان و سپس حمله عراق به ایران در سال 1980، شرایط منطقه خاورمیانه را تغییر داد و کشورهای جنوب خلیج فارس، تهدیدات نوینی را در محیط امنیتی خود احساس کردند. این تغییرات که به خصوص به پایان ترتیبات امنیتی دوستونی نیکسون منجر شد، باعث اقدام این کشورها برای تأسیس شورای همکاری خلیج فارس به عنوان چارچوبی جدید برای تضمین بقا و افزایش سطح پیوندهای نظامی و روابط استراتژیک خود با آمریکا از سوی دیگر شد.

بی تردید دگربودگی و دشمن‌سازی از ایران به مثابه یک عامل هویت بخش در شکل‌گیری و استمرار سازمان‌های عربی همواره نقش اساسی داشته است. باید گفت حمایت سیاسی و مالی اعضای شورای همکاری از عراق در طول جنگ تحمیلی و هم‌چنین پشتیبانی این کشورها از ادعای ارضی امارات در مورد جزایر سه گانه ایرانی، دعوت از حضور نظامی آمریکا در خلیح فارس برای تامین امنیت از عوامل مهم در استمرار حیات شورای همکاری مطرح می باشد. هرچند شورای همکاری خلیج فارس در نوامبر 1982 طرح نیروی دفاعی مشترک با نام "نیروهای سپر جزیره" را تصویب نمود، اما عملا حضور ناوگان دریایی آمریکا در خلیج فارس به بهانه اسکورت نفتکش‌ها،  تضمین کننده امنیت حکام عربی بود.

ج: نظم نوین منطقه‌ای

پس از مقطع جنگ تحمیلی علیه ایران، آمریکا در قالب جنگ اول خلیج فارس حضور گسترده نظامی خود را در کشورهای عربی تثبیت نمود و در واقع یک نظم نوین منطقه‏‌ای را برای حفظ حاکمان عربی و جلوگیری از اقتدار جمهوری اسلامی ایجاد نمود. در شرایطی که تهدید عراق از میان‏ رفته بود، می‏‌بایست ایران به صورت تهدیدی برای شیخ‏‌نشین‏‌ها جلوه داده‏ شود. جورج بوش پدر رئیس جمهور وقت‏ ایالات متحده، مشخصا تمایل کشورش را به«ایجاد ترتیبات امنیتی مشترک‏ در منطقه» ابراز داشت. این طرح بعدها در قالب ترتیبات امنیتی دوجانبه با تعدادی از شیخ‏نشین‏های خلیج فارس تبلور یافت (امیراحمدی، 1373). آمریکا در صدد اعمال سیستم امنیتى منطقه‏اى تک قطبى گردید که در این سیستم اساسا یک کشور قدرتمند مسؤولیت امنیت تعدادى از کشورهاى کوچک و داوطلب را در محدوده یک منطقه حیاتى بر عهده مى‏گیرد (صیقل، 1373: 140).  این درحالی بود که ایران بر دو برداشت «خوداتکایی» و «خلیجی‏ شدن» تأکید داشت تا با این استدلال، از وابستگی‏ خارجی کشورهای عربی به ایالات متحده بکاهد.

رهبران آمریکا ورود به دوران پس از جنگ سرد در سال 1991 را با حملات گسترده به عراق در چارچوب عملیات آزادسازی کویت آغاز کردند. این عملیات آن گونه که در سال‌های بعد مشخص شد، مقدمه دخالت‌های وسیع‌تر آمریکا در منطقه‌ بود. بنابراین در دهه 1990 به تدریج رویکرد آمریکا بر حفظ جناح مرتجع عربی، با حضور نظامی و تضمین‌های امنیتی دوجانبه استوار بود. در مقابل این راهبرد آمریکا توانست همراهی جدی اعراب را در روند صلح خاورمیانه کسب نماید. حضور نظامی آمریکا در شبه جزیره عربستان حتی منجر به شکاف در جریان وهابیت عربستان گردید و نهایتا منجر به جدایی اسامه بن لادن از حاکمیت سعودی و راه اندازی جبهه جهانی جهاد علیه صلیبی‌ها گردید.

د: طرح خاورمیانه بزرگ

طرح امنیت مطلق از طریق سیطره مطلق که پس از جنگ سرد و شکست عراق در جنگ آزادسازی کویت طراحی شده بود، پس از 11 سپتامبر 2001 در قالب سند راهبرد امنیت ملی 2002 و 2006 در دوره‌های اول و دوم ریاست جمهوری بوش پسر به مرحله اجرا گذاشته شد. لذا حضور نظامیان و نیروهای مسلح آمریکایی در مناطق مختلف جهان در قالب‌‌های گوناگون مانند «آتشفشان بحران‌ها»، «کلانتر و پلیس»، «ملت‌سازی و دولت‌سازی» و «اشاعه و بسط دموکراسی و آزادی» براساس این الگو و نقشه راه متداول گردید. بر این اساس، مفهوم «تفوق» نقطه کانونی راهبرد امنیت ملی آمریکا را شکل می‌داد (واعظی، 1388). هرچند شعارهای دموکراسی سازی در قالب طرح خاورمیانه بزرگ حکام عربی را دچار تشویش نمود، اما این طرح عملا نهایتا منجر به تقویت حضور نظامی امنیتی آمریکا در منطقه گردید. لذا جریان مرتجع عربی به این جمع‌بندی رسیدند که ظرفیت طرح فوق را کاملا متوجه جمهوری اسلامی نمایند.

بنابراین این تلقی ترویج شد که، ایران تلاش دارد با ایجاد یک بلوک شیعی در منطقه، بر قدرت خود بیافزاید و آن را علیه منافع کشورهای سنی و نیز منافع منطقه‌ای ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی به کار گیرد. در این رابطه، دو ادعا به طور همزمان مطرح شد: نخست اینکه قدرت گیری شیعیان در منطقه منجر به شکل‌گیری یک بلوک شیعی شده است و دوم، این بلوک شیعی توسط تهران هدایت خواهد شد (Walker ، 2006). آمریکا در راستای اجرای این سیاست دو راهکار را دنبال کرده است: اول بسیج کشورهای منطقه و موازنه کردن آن‌ها با ایران و دوم ورود به سیستم برای حفظ موازنه مطلوب و جلوگیری از تسلط ایران بر منطقه (برزگر، 1388). موج ایران هراسی گسترده و اتکای امنیتی به آمریکا به گونه‌ای بود که به عنوان مثال در اسناد ویکی لیکس نیز رهبران امارات متحده عربی در ملاقات با مقام‌های آمریکا تهدید تهران را «۴۶ ثانیه» توصیف کرده اند که فاصله زمانی یک موشک بالستیک از ایران به این کشور است. لذا رویکرد استراتژیک آمریکا در دوران نومحافظه کاران بر مبنای تقابل راهبردی با جمهوری اسلامی و تضمین های امنیتی گسترده با اعراب قرار داشت و بر این مبنا آمریکا انتقال تسلیحات به متحدان خود در منطقه را شدت بخشید.

این در حالی بود که در طرح خاورمیانه بزرگ ابعاد اقتصادی سیاسی اجتماعی جوامع عربی به عنوان بستر رشد تروریسم معرفی شده بود، اما تمرکز اصلی راهبرد آمریکا در منطقه بر تهدید ایران استوار بود.

در ابتدای شکل‌گیری دولت اوباما نیز مؤسسه بروکینگز و شورای روابط خارجی آمریکا با همکاری جمعی از متخصصان آمریکایی خاورمیانه در پژوهشی با عنوان «احیای موازنه استراتژی خاورمیانه‌ای برای رئیس جمهور آینده» باز هم در تداوم گفتمان ایران هراسی، ایران را به عنوان یک تهدید عمده به عنوان کشوری هژمونی طلب معرفی کرده و توصیه‌های گوناگونی را برای جلوگیری از هژمونی آن بر منطقه مطرح کرد (Hass & Indyk،  2009). در اظهار نظری مشابه نیز هیلاری کلینتون در سفر آسیایی خود در سال 2009م. اعلام داشت که «اگر ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد، آمریکا متحدان خود در خلیج فارس را زیر چتر دفاعی خود خواهد گرفت. آن‌ها (ایرانی ها) خیال می‌کنند که اگر به سلاح هسته‌ای دست یابند بر منطقه مسلط خواهد شد. ما چنین امکانی را از آن‌ها خواهیم گرفت(Clinton،  2009) بر همین مبنا دولت باراک اوباما در سپتامبر 2010 یک قرارداد کلان 60 میلیارد دلاری نظامی با عربستان امضا کرد.

انقلاب‌های عربی و ابهام در سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا

اما آنچه اطمینان خاطر حاکمان عربی را از تضمین های امنیتی آمریکا آشفته کرد به تحولات انقلاب‌های عربی باز می‌گردد که از سال 2010 آغاز گردید. کشورهای عربی متاثر از روندها و شرایط نوین جهانی، با امواج خواست دموکراتیزه شدن، چالش‌های مشروعیت و مسأله اصلاحات سیاسی داخلی روبرو شدند که تکانه‌های جدی را به حکومت های موروثی وارد نمود. سقوط مبارک در مصر، بن علی در تونس و قذافی در لیبی در کنار انقلاب مردم یمن و بحرین شرایط سخت و پر ابهامی را برای حاکمان عربی ایجاد نمود. هرچند شورای همکاری خلیج فارس بسوی مسائل یمن و بحرین متمایل گردیده و اتحادیه عرب تمرکز خود را بر بحران آفرینی در سوریه نهاد و تا امواج انقلابی را مهار نمایند؛ اما آنچه برای آنها منشا نگرانی فزاینده شد، عدم حمایت جدی آمریکا از این حاکمان و حتی تلاش واشنگتن برای ارتباط گیری با جریانات انقلابی نظیر اخوان المسلمین بود.

بحران و انقلاب در خاورمیانه در حالی شدت گرفت که جمهوری اسلامی ایران با اقتدار از دولت شیعی در عراق و حزب اله لبنان حمایت نمود و در برابر جبهه گسترده غربی و عربی نظام سوریه را تثبیت نمود. این در حالی است که ایالات متحده امریکا که دهه‌ها تلاش می کرده برای این منطقه استراتژی خاص خود را تعقیب کند، بیش از هر زمانی دستپاچه و پریشان است. تحلیلگر مرکز پیشرفت امریکایی در این باره می گوید: «ایالات متحده همچنان پایگاه های نظامی خود را برای حفظ هیمنه خود بر خاورمیانه در این منطقه محفوظ نگه داشته است. اما از ابزارهای کافی دیپلماسی و سیاسی و اقتصادی برای تاثیر بر جریان‌های سیاسی و منطقه‌ای برخوردار نیست. دینامیت‌های منطقه‌ای جدیدی نمایان شدند که ایالات متحده نه تصور ظهورشان را می‌کرد و نه از ابزارهای لازم برای برخورد با آنها برخوردار بوده است.» (موسوی خلخالی، منابع اینترنتی: 1393).

پس از اینکه باراک اوباما تصمیم گرفت از تحرکات نظامی علیه نظام سوریه  و حتی ایجاد منطقه پرواز ممنوع خوددار�� کرده و حتی به صورت ضمنی و سپس به صورت عملی دیدگاه روسیه- ایران را نسبت به بحران سوریه پذیرفت، کشورهای عربی بیش از گذشته احساس خلا امنیتی نمودند. همانطور که پیش از این نیز آمریکا به سرعت پشت نظام‌های زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری تونس و حسنی مبارک، رئیس جمهوری پیشین مصر را خالی کرد. با ظهور داعش و واکنش سریع جمهوری اسلامی در عراق و همچنین مذاکرات هسته ای، حکام عربی بیش از گذشته نسبت به آمریکا و سیاست های منطقه ای آن بدبین و بی اعتماد شده اند. از منظر کشورهای عربی ظهور داعش به نحوی تناقض‌آمیز موجب قدرت‌گیری دوباره‌ ایران شده است. عراق به مشاوران ایرانی اجازه داده است تا به نحوی کارآمد به مدیریت و رهبری شبه‌نظامیان شیعه در عراق (و تا حدودی) ارتش عراق بپردازند، و به این ترتیب ایالات متحده را وادار سازند تا نیروی هوایی خود را به صورت هم‌زمان و در راستای نیروهای زمینیِ تحت رهبری ایرانیان به کار گیرد. با توجه به استراتژی امریکا مبنی بر بازداشتن داعش، پیروز اصلی تحولات در عراق، همان ایران خواهد بود (فریدمن، 1394).

هم اینک شرایط منطقه به گونه‌ای است که؛ استفن والت استاد سرشناس روابط بین الملل با درج مطلبی در نشریه آمریکایی «فارین پالسی» ادامه سیاست‌های کاخ سفید در خاورمیانه را به ضرر منافع ملی آمریکا می‌خواند: «هر وقت که ما در خاومیانه دخالت می‌کنیم این دخالت به ضرر ما تمام می شود. اکنون زمان آن رسیده تا خود را از خاورمیانه کنار بکشیم. اکنون دیگر دخالت گسترده آمریکا در خاورمیانه تامین کننده منافع ملی ایالات متحده نیست و کیفیت زندگی شهروندان آمریکایی را بهبود نمی بخشد و ما باید خیلی احمق باشیم که باز هم خودمان را به وسط مهلکه بیندازیم، زیرا اکثر مناقشات جاری در خاورمیانه تهدید جدی و مستقیم برای منافع واشنگتن محسوب نمی شوند» (خبرگزاری ایرنا، 1393/5/19).

بنابراین این‌چنین می‌توان نتیجه گرفت که تغییر رویکرد امنیتی آمریکا نسبت به مسائل منطقه خاورمیانه آغاز شده است. اما وجوه این رویکرد امنیتی که بیش از دهه ها بر حضور نظامی و تضمین امنیت خاندان‌های پادشاهی عربی مبتنی است، چه خواهد بود؟

راهبردهای نوین منطقه‌ای آمریکا

اندیشکده استراتفور در گزارشی می‌نویسد: «اینک استراتژی منطقه‌ای جدید ایالات متحده در حال اجراست. واشنگتن دارد از سیاست گذشته خود -یعنی ایفای نقش به عنوان نیروی نظامی اصلی در درگیری‌های منطقه‌ای- فاصله می‌گیرد. با این کار، ایالات متحده بارِ عمده‌ جنگ را بر دوش قدرت‌های منطقه‌ای می‌گذارد، در حالی که خود نقشی ثانویه بر عهده می‌گیرد. از دید ایالات متحده، اعراب پس از سال‌ها خریداری جنگ‌افزارها و سلاح‌های پیشرفته، اکنون قادر هستند تا یک سری نبردهای نسبتاً پیچیده را - حداقل در یمن- به انجام برسانند (فریدمن، 1394).

در واقع در راهبرد جدید خاورمیانه ای آمریکا، هم‌چنان ایران به عنوان اصلی‌ترین تهدید به شمار می رود و لذا آمریکا باید به شرکای منطقه‌ای خود اطمینان دهد که انعقاد توافق هسته‌ای با ایران نه باعث عقب‌نشینی آمریکا از منطقه خاورمیانه و قطع ارتباط با این منطقه خواهد شد و نه به منافع امنیتی شرکای منطقه‌ای آمریکا خللی وارد خواهد کرد. اما با این حال حضور نظامی آمریکا در منطقه و استقرار تجهیزات گسترده نظامی با تهدید نامتقارن روبه‌رشدی که از سوی ایران متوجه منافع جمعی منطقه است تناسب چندانی ندارند. لذا پیشنهاد اصلی برای راهبرد دفاعی آمریکا در منطقه خلیج فارس؛ تقویت و افزایش همکاری‌های امنیتی با شرکای عربی حاشیه خلیج‌فارس است تا قابلیت‌های دفاعی خود را بهبود بخشند و سهم بیشتری از بار مسئولیت منطقه را بر عهده بگیرند (Saab & pavel، 2015).

بر همین اساس ایالات متحده به دنبال این است تا شرکت و درگیری مستقیم خود در درگیری‌های منطقه‌ای را محدود سازد و به جای شرکت و درگیری مستقیم در این درگیری‌های منطقه‌ای، از آن دسته از قدرت‌های منطقه‌ای برای این کار بهره برد که هیچ گزینه‌ای پیش رو ندارند جز این که واردِ این درگیری شوند. در تبیین این رویکرد استراتژی امنیت ملی آمریکا در ۲۰۱۵ می نویسد: «آمریکا از یک موقعیت قدرتمند رهبری می کند. اما به این معنی نیست که ما می توانیم یا باید مسیر تمام رخدادهای سراسر جهان را دیکته کنیم. منابع و دایره نفوذ ما بی حد و حصر نیست... درگیریها و تنش‌ها در خاورمیانه ملزم می کند شرکایی که می توانند از خودشان دفاع کنند، خود اقدام کنند. بنابراین ما این توانایی را به اسرائیل، اردن و شرکای خلیج فارس برای جلوگیری از تجاوز اعطا میکنیم. در حالی که تعهد تزلزل ناپذیر مان به امنیت اسرائیل، از جمله لبه کیفی نظامی، را حفظ می کنیم» (The 2015 National Security Strategy) این عبارات درست همان چیزی است که باراک اوباما در سخنرانی مشهور دانشکده نظامی وست پوینت بر آن تاکید می کند: «من معتقدم که ما باید راهبرد ضد تروریستی خود را تغییر دهیم و به موفقیت‌ها و کاستی‌های راهبرد خود در عراق نگاهی عبرت آموز داشته باشیم و باید به صورت کارآمد‌تر با کشورهایی شراکت و همکاری داشته باشیم که شبکه‌های تروریستی درآنها حضور دارند.»

بنابراین واضح است که ایالات متحده به دلیل هزینه‌های سنگین جنگ در عراق و افغانستان دیگر توانایی حضور نظامی در مناقشات را نخواهد داشت. همچنان که در بحران های اخیر مانند حمله به لیبی، داعش و یمن نقش پشتیبانی کننده بر عهده می گیرد و در مورد سوریه که جبهه غربی و عربی امریکا را بازیگر نقش اول حمله به سوریه قلمداد می کردند، از زیر بار این تهاجم شانه خالی می کند.

طرح ارتش مشترک عربی

لذا حکام عربی با توجه به رویکرد جدید آمریکا به این جمع بندی می‌رسند که خود بایستی امنیت خود را تامین کنند، در حالی که بزرگترین تهدید آنها در درون جوامع خود آنان قرار دارد. در واقع تحولات انقلابی در جهان عرب، اگرچه نتوانست جوامع خاورمیانه را بسوی دموکراسی و رهایی از حکام مرتجع و وابسته به غرب رهایی بخشد، اما سرآغاز تحولات مهمی شده است که آینده خاندان‌های موروثی را بیش از پیش دچار چالش نموده است. و مهمترین نتیجه آن این بوده است که آمریکا توان و یا حتی احتمالا علاقه‌ای به درگیر شدن در مسائل کشورهای عربی را از دست داده است.

وضعیت ناگوار عربی به گونه ای است که این احساس وجود دارد که ایران کنترل اوضاع خاورمیانه را در دست دارد. می‌گویند که ایران «چهار پایتخت عربی» را تحت کنترل خود دارد و غرب را در مذاکرات هسته‌ای گرفتار می‌کند. این زنگ خطر به حرکت ناگهانی عربستان سعودی به‌منظور حمله به جریان انصارالله مورد حمایت ایران در یمن کمک می‌کند.

سعودی‌ها مجبور می شوند بدون تکیه بر آمریکا و به شکلی شتاب زده در یمن مداخله نمایند. ترس آنها از این است که مبادا دست یافتن شیعیان یمن به چنین توفیقی منجر به آن شود که جمعیت شیعه عربستان نیز سهم سیاسی بیشتری را مطالبه کنند. در حال حاضر، سعودی‌ها فکر می کنند که پررنگ‌تر شدن نقش شیعیان در دولت یمن به افزایش نفوذ ایران در این کشور دامن می زند. ایده تشکیل ارتشی متشکل از همه کشورهای عرب -در صورتیکه جامه عمل به خود بپوشاند- به عنوان یکی از راهکارهایی است که در هفته‌های اخیر و پس از آنکه بی عملی آمریکا در مسائل عراق، سوریه و یمن برای کشورهای عربی آشکار شده، مطرح گردیده است. هر چند طرح تشکیل ارتش مشترک عربی که در بیانیه پایانی نشست تازه اتحادیه عرب بر آن تاکید شد، و ژنرال السیسی آن را اعلام داشت از چشم انداز روشنی برخوردار نیست، اما با قطعیت می‌توان گفت این طرح حرکتی شتاب زده، و با هدف سرکوب نارضایتی‌های داخلی است و البته شاید نیم نگاهی هم به تهاجم احتمالی داعش به کشورهای عربی داشته باشد. نخستین نکته ای که باید در نظر گرفت این است که با توجه به شرایطی که این طرح مطرح می شود (تحولات یمن و پیشروی کمیته های مردمی انصارالله)، چنین ارتشی حتی در صورت تشکیل شدن، بیش از آن که در راستای تضمین امنیت کشورهای عربی باشد بیشتر برای سرکوب جنبش‌های عربی به کار خواهد رفت.

هرچند توانایی سیاسی و مادی عربستان با نیروی نظامی مصر ، ساختار ارتش مشترک عربی را می‌سازند، اما سابقه تاریخی نیز نشان می دهد که وحدت اعراب همواره امکان ناپذیر بوده و ائتلاف های نظامی آنان نیر عمدتا با شکست مواجه شده است. لذا باید انتظار داشت که ارتش عربی نیز چیزی همانند نیروهای سپر جزیره باشد که در طول انقلاب های عربی، خیزش مردمی در بحرین را ناکام گذاشت.

جمع‌بندی

بی تردید سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحده در حوزه مسائل امنیتی و دفاعی دچار تغیراتی شده است. ایالات متحده تلاش دارد پس از سال‌ها حضور گسترده و درگیری فزاینده در خاورمیانه، در حالی که دستاورد ملموس و موفقیت خاصی را برای این کشور به همراه نیاورده است، به نوعی از منطقه عقب نشینی نماید. این رویکرد واشنگتن در بی‌تفاوتی این کشور نسبت به انقلاب‌های عربی و سرنوشت حکام موروثی عربی و همچنین بی‌عملی آن در سوریه آشکار می‌گردد. سیاست‌های آمریکا در قبال داعش نیز عملا باعث گردیده تا بر اقتدار منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران افزوده گردد. بر همین اساس جریان مرتجع عربی که با فوران خواست‌های مردمی در کشورهایشان مواجه هستند، برای تضمین امنیت خود دیگر نمی‌توانند آمریکا را حامی قابل اعتمادی بدانند. از این منظر تهاجم عجولانه عربستان به یمن و هم‌چنین طرح تشکیل ارتش مشترک عربی، بیانگر راهبرد نوین امریکا و تعریف نقشی ثانویه برای خود و همچنین بی‌اعتمادی فزاینده اعراب به تضمین‌های امنیتی آمریکاست.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات