* پس از انتشار خبر سگكشي در شيراز شاهد واكنش بخشي از جامعه چه به صورت تجمع و چه در فضاي مجازي بوديم. اين واكنشها با واكنشهايي كه به كشته شدن دستفروشي در تهران توسط نيروهاي شهرداري اتفاق افتاد، قابل مقايسه نبود. پيدا شدن چنين حساسيتهايي برخي تحليلها را به اين نتيجهگيري سوق داده كه يك طبقه متوسط جديد در جامعه ما در حال شكلگيري است كه ممكن است ناشي از سبك زندگي آن باشد و اينكه نوع مطالبات آن با چيزي كه ما از جامعه ايران ميشناختيم متفاوت است. شما اين تحليل را تا چه حد درست ميدانيد؟
** نظر من اين نيست كه موضوع تا اين حد قطبي است. ما اخيرا يكسري واكنشها و اعتراضات را داشتيم كه تفاوتي بين آنها نميتوان قايل شد. اين طور بگويم يكي پديده پاشايي را داشتيم كه به خاطر آن جمعيت زيادي به خيابان آمدند، يكي هم اعتراض به سگكشي بود كه اين دو با هم از يك جهت نزديك هستند چون تا حدي علاقه يك طبقه متوسط فرهنگي را نشان ميدادند و قشر جوانتري كه مقداري با فرهنگ نو آشنا شده و مقداري هم به نظر ميآيد كه حداقل نيازهاي زيستي و امنيتيشان- امنيت به معناي روانشناختي- نيز فراهم شده است. اين طبقه كمتر دغدغه نان دارند و ميتوان گفت تا حدي از سطحي از رفاه نيز برخوردار هستند. افراد اين طبقه در شبكههاي اجتماعي حضور فعالتري دارند و اين اخبار وقتي در شبكههاي اجتماعي گردش پيدا ميكند آنها مطلع شده و نسبت به آن حساسيت نشان ميدهند و درباره اين موضوعات نيز اين واكنشها از سوي آنها ابراز شد.
حساسيت نسبت به پديده پاشايي و اتفاق اخير سگكشي هر دو از سوي يك قشر متوسط رو به بالاي داراي مبناي فرهنگي و يك مقدار هم اصطلاحا فرهنگ پسامادي ابراز شد. فرهنگ پسامادي يعني داشتن دغدغههايي غير از نان و معيشت. اين افراد نسبت به اين پديدهها واكنش نشان دادند اما كساني كه داراي فرهنگ پسامادي و غيرمعيشتي و امثال اينها هستند بايد نسبت به مسائل زيستمحيطي هم واكنش نشان ميدادند چون مشكلات زيست محيطي هم يك دغدغه فرامادي است. البته اين نوع واكنش را درباره مسائل زيستمحيطي در شبكههاي اجتماعي نشان دادند، به طور مثال مساله ريزگردها نيز در شبكههاي اجتماعي به وفور مطرح شد و يك حساسيت را هم ايجاد كرد اما گسترده نبود. واقعيت اين است كه در ماجراي سگكشي يك ماجراي خشن اتفاق افتاده است، در پديده پاشايي نيز يك رقت قلب براي جمعيتي حاصل شد و احساس شفقت و دلسوزي آنها را نسبت به يك انسان كه ميتوانست زندگي موفقي را ادامه دهد و از نظر هنري هم فرد موفقي بود اما دستخوش بيماري شد، بيدار كرد.
از سوي ديگر پديده موسوم به سگكشي نيز خيلي احساسات ترحمانگيزي را براي اين قشر ايجاد كرده بود؛ به خصوص اينكه صرفا عكس نبود بلكه خبر به صورت فيلم منتشر شد. كساني كه فيلم اين اقدام را كه به طور گسترده در فضاي مجازي منتشر شد، ديده بودند، واقعا آزردهخاطر شدند. بنابراين ميخواهم بگويم كه اين طبقه متوسط فرهنگي هم نسبت به اين دو پديده و هم نسبت به پديده ريزگردها واكنش نشان دادند اما تفاوت واكنش آنها در مساله ريزگردها در اين بود كه اين خيلي شفقت و حس ترحم و از سويي حس خشم را در اين طبقه برانگيخته نكرد. چون تا حدي ميتوان اين مساله را به طبيعت نسبت داد كه تا حدي خارج از اراده افراد خاص يا نهاد دولت است و خيلي نميتوان كسي را براي آن مقصر دانست.
برخي نيز اينگونه تحليل ميكردند كه اگر بنا باشد دولت را مقصر دانست، دولتهاي قبلي براي فراهم كردن چنين شرايطي بيشتر مقصر بودند و سياستهاي غلطي كه در حوزه مديريت آب و تالابها و امثال آن يا به طور كلي مديريت محيط زيست وجود داشت موجب چنين آسيبهايي شده است. از طرف ديگر در حال حاضر سازمان محيط زيست همدلانه با اين موضوع برخورد ميكند، مسوولان تيمهايي را تشكيل دادهاند كه به اين قضيه رسيدگي كند و گفتهاند كه هر چه اعتبار لازم باشد به آن اختصاص ميدهند. بنابراين مردم احساس كردند كه نميتوان دولت موجود را در اين زمينه خيلي مقصر دانست و آن خشم يا احساسات را به آن معنا برانگيخته نكرد كه واكنشهاي افراد در فضاي مجازي بخواهد به فضاي واقعي منتقل شود و اعتراضاتي را ايجاد كند.
* به نظر شما دليل تفاوت واكنشهاي جامعه در مقابل پديدههايي كه اخيرا رخ دادند، در چيست؟
** اتفاق ديگري كه در كنار اين مسائل رخ داده اعتراضي بود كه از سوي دو صنف انجام شد؛ يكي معلمان و ديگري كارگران. كارگران به مناسبت روز كارگر به خيابان آمدند- با مجوز يا بدون مجوز- شعارهايي داده و خواستههاي خود را بيان كردند، معلمان نيز به شيوههاي مختلف اعتراض خود را به مساله دستمزدهايشان بيان كردند. اين دو صنف، صنفهاي سازمانيافتهتر اجتماعي هستند. يعني درست است كه دغدغه مادي نشان دادند در مقابل آن طبقه متوسط فرهنگي كه گفتم بيشتر دغدغههاي پسامادي دارد و دليلشان اين بود كه سازمانيافتگي نسبي كه اينها دارند در نهادهايي مثل نهادهاي معلمي و سازمانهاي كارگري، اينها به درجهاي از تشكليابي رسيدهاند. البته چقدر خوب بود معلمان كه به دستمزدهايشان اعتراض كردند به خيابان ميآمدند و به نظام آموزشي معيوبي كه در جامعه وجود دارد اعتراض ميكردند.
چون در نظام آموزشي ما مشكلات متعددي وجود دارد كه بهترين سالهاي عمر كودكان و نوجوانان ما را از بين ميبرد و برخي از معلمان گاه بهتر از والدين به اين نارساييهاي آموزشي آگاهي دارند، خوب است اين معلمان در اعتراض به مشكلات نظام آموزش مدرسهاي در ايران پيشرو شوند. اي كاش كارگران ما نيز به جاي افزايش دستمزد، حداقل درخواست كنترل تورم را ميكردند. نميگويم كه به تهاجم بخش صنعتي و ساختمان به محيط زيست اعتراض ميكردند -كه اگر به اين هم اعتراض ميكردند خيلي ايدهآل بود- اما حداقل خواهان كاهش تورم و رونق اقتصادي بوده و صرفا مساله دستمزدها را مطرح نميكردند. البته مسائلي كه عنوان كردند مثل تامين اجتماعي و اينها واقعا به جا بود چون به نظر من همه قشرهاي اجتماعي نياز به تامين اجتماعي دارند از جمله كارگران.
درباره دو خودسوزي كه اتفاق افتاد و هر دو نيز دستفروش بودند بايد بگويم بسياري از همصنفان آنها احتمالا اصلا از اين خبر اطلاع پيدا نكردند. به خاطر اينكه اين خبر در شبكههاي اجتماعي گشت آن هم به صورت عكس و در برخي روزنامهها كه معمولا اينها جزو قشر پايين كارگري هستند يعني خردهپيشهوران شهري كه حتي از آن آگاهي صنفي كارگران برخوردار نيستند، ارتباطات آنها با هم و دسترسي به اطلاعات آنها نيز بسيار ضعيف است. به اين دليل كه آنها فاقد تشكل و اطلاعرساني در درون خود هستند واكنشي نشان ندادند، از طرفي ديگراني نيز كه آنها را نگاه كردند تا حدي شايد خود اين افراد را در انجام چنين عملي مقصر ميدانستند. اينها دلايل عدم واكنش به اين موضوع بود و نتوانست همدلي اجتماعي ايجاد كند و واكنشهايي نيز كه در رسانهها به وجود آمد باز هم از سوي همين طبقه متوسط جديد انجام گرفت.
* ميزان حساسيتهاي سياسي روي موضوعي چقدر ميتواند بر واكنشهاي جامعه نسبت به آن موثر باشد؟
** مواردي كه اين قشر انتخاب كردند يعني هم پاشايي، هم سگكشي و هم ريزگردها كه كمتر به صورت اعتراضي و بيشتر به شكل بحثهاي رسانهاي بود، از حداقل ويژگي سياسي برخوردار بود و روي آن حساسيتي وجود نداشت، هرچند بعدها به تدريج روي آنها حساسيت ايجاد شد. چرا كه گروههايي با فوتوشاپ پلاكاردهايي را طراحي كرده بودند و ميخواستند نفرت خود را نسبت به يك گروه نسبتا مرفه كه دغدغه معيشت ندارند نشان دهند. در حالي كه به اعتقاد من اين حركت، اقدامي انساني بود و بايد از آن استقبال بيشتري ميشد. اما برخي ديگر، اين را فرصتي براي نفرتپراكني طبقاتي تلقي كرده و با قضيه سياسي برخورد كردند تا اين گروه را افرادي غربزده و به عبارتي مرفه بيدرد جلوه دهند در حالي كه جو ايجاد شده واقعا اين ابعاد را نداشت، بنابراين سيستم نيز در مقابل اين حركت تسامح دارد. از سوي ديگر نيز روز كارگر بعد از حدود هشت سال، فرصتي شده بود كه كارگران و معلمان از آن استفاده كردند.
الان نيز مساله توافق هستهاي مطرح است و قشرهاي پايين اجتماعي ميخواهند پيشاپيش انتظارات خود را بيان كنند تا پس از توافق و بهبود نسبي كه رخ خواهد داد به آنها دست بيايند. دولت روحاني نيز تا حدي فضاي بيشتري را براي شنيدن صداي گروههاي اجتماعي فراهم كرده است در عين حال خواستههاي اين اقشار نيز كاملا اقتصادي است يعني باز اين هم بعد سياسي ندارد حتي خواستههاي معلمان و كارگران نيز اقتصادي بود و شعارهايي هم كه داشتند سياسي نبود. به طور مثال «ما نه راستيم نه چپيم معلم هستيم»، ميخواستند بگويند ما به هيچ جناحي مرتبط نيستيم بلكه خواستار بهبود وضعيت زندگي خود هستيم. ميخواهم بگويم مردم وقتي در مقابل چنين پديدههايي مثل خودسوزي واكنش نشان نميدهند در واقع از مسوولان انتظار پيگيري دارند.
اينجا ميخواهم بيشتر بر نقش وزارت كشور تاكيد كنم به دليل اينكه وزارت كشور و سازمان شهرداريها و دهداريهاي كشور كه به نحوي نسبت به شهرداريها ارشديت دارند بايد بهشدت با اين پديده برخورد كنند. نمايندگان مجلس در مقابل چنين اتفاقاتي مسوول هستند و مردم از آنها انتظار دارند. عقلاي مردم و تحصيلكردههاي اين كشور خواهان واكنش از سوي آنها هستند كه چنين اتفاقاتي را كه براي چندمين بار تكرار ميشوند بررسي كنند. ماموران شهرداري فردي را كتك ميزنند به قدري كه فرد به حدي از خشم و فراتر از آن نفرت از خويش و ديگران برسد كه خود را از ميان بردارد. گاهي فكر ميكند كه با از ميان برداشتن خود ميتواند براي طرف مقابل نيز مشكل ايجاد كند يعني يك نوع انتقام گرفتن از او هم هست و يك پيام براي جامعه دارد كه من آزار زيادي ديدم و طرف مقابل مسوول مرگ من است و از جامعه نيز انتظار واكنش دارد.
گاهي بدن سوخته يك فرد رسانه ظلمي ميشود كه بر او رفته است و اين راه را براي رساندن صداي خود به جامعه انتخاب ميكند. وقتي مكانيزمهاي عادي را براي رساندن صداها فراهم نكنيم برخي افراد راههاي ديگري را انتخاب ميكنند. من صرف نظر از درست يا غلط بودن اين اقدام از مسوولان ذيربط درخواست دارم اين نوع رسانه را جدي بگيرند و اين صدا را بشنوند قبل از اينكه مجموعه صداها به هم پيوند بخورد و منفجر شود. استفاده از اين رسانههاي غريب و نامتعارف به ندرت اتفاق ميافتد اما اگر در جايي استفاده شد بايد فهميد كه در يك جاهايي بنبست وجود دارد.
* شما به طبقه متوسط فرهنگي جديد اشاره كرديد، سوال اين است كه تغيير سبك زندگي چقدر بر شكلگيري اين طبقه تاثير داشته است؟ و به طور كلي چه عواملي بر به وجود آمدن اين طبقه موثر بوده است؟
** پيشتر به دو سه نكته اشاره كردم. يكي تحصيلات آنها است، در واقع اين طبقه از حدي از تحصيلات برخوردار است، ديگري حل برخي دغدغههاي مادي و معيشتي آنهاست كه به نسبت دغدغه نان ندارند. عمده اين افراد كساني هستند كه در حوزه هنر، ادبيات و علوم انساني فعاليت ميكنند و برخي از آنها در حوزه انجياوها، نهادهاي غيردولتي نسبت به محيط زيست و بحث حمايت از حقوق انسان، حيوان و هر چيز ديگري نيز فعال هستند. حضورشان در فضاي مجازي بيشتر است و از جريان گردش اطلاعات و اخبار بيشتري برخوردار هستند. مجموعه اين عوامل دست به دست هم ميدهد و افرادي را با اين نوع حساسيتها ميسازد كه اشاره كردم به اصطلاح پسامادي است و در عين حال براي هر جامعهاي ضروري است.
وجود چنين دغدغههايي براي جامعه خوب است، قرار نيست همه بگويند نان خوب است، عدهاي هم بگويند اخلاق يا بگويند محيط زيست و از زمين سالم و هواي پاك دفاع كنند. مجموعه اين دغدغههاست كه زندگي اجتماعي ما را ميسازد. ما نيازهاي متعددي داريم، معمولا قشرهاي مختلف اجتماعي نيز حساسيتهاي متفاوتي نسبت به برخي از اين نيازها دارند و به صورت گزينشي و متناسب با سبك زندگي، پايگاه اجتماعي و اقتصادي، ميزان تحصيلات و ميزان برخورداريشان از ارتباطات و اطلاعات نسبت به اين نيازهاي زندگي انساني واكنش نشان ميدهند.