تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۵  ، 
کد خبر : ۲۷۶۳۵۳
دیدگاه‌های صادق‌ زیباکلام در گفت‌و‌گو با «کلید»:

گره فساد و اقتصاد با دستان اسمیت باز می‌شود

علی طجوزی - اشاره: اقتصاد ایران بیمار است، چندین سال است که این بیماری با این پیکر نحیف همراه شده و به رغم تلاش تمام پزشکان مربوطه که نزدیک به 100 سال است دارو تجویز می‌کنند، اما همچنان اوضاع و احوال خوبی ندارد و به نظر می‌رسد متولیان امور اقتصادی در شناخت بیماری و علت رنجور بودن آن موفق نبوده‌اند. در همین رابطه صادق زیباکلام دیدگاه‌هایی دارد که در آن این دیدگاه شاید خاص باشد اما «کلید» با دیدگاه بی‌طرفی به بیان تمام دیدگاه‌های اقتصادی می‌پردازد. او تنها راهی که منجر به درمان اقتصاد ایران می‌شود را پیروی از الگوی اقتصاد «آدام اسمیت» می‌داند. نویسنده کتاب «ما چگونه ما شدیم» به «کلید» می‌گوید: به نظر من تا اقتصاد ایران، به سمت مدل اقتصادی آدام اسمیت نرود؛ تا اقتصاد ما از الگوی توسعه اقتصادی امثال ترکیه، کره جنوبی، مالزی، هند، برزیل، آرژانتین، امارات یا مکزیک الگوبرداری نکند نمی‌تواند به رشد و شکوفایی برسد. از منظر زیباکلام تنها با استفاده از الگوی اقتصاد بازار آزاد می‌توان از فساد و ناکارآمدی اقتصاد دولتی رها شد.

‌* با توجه به مطالعات شما در تاریخ سیاسی ایران آیا ایران تا به حال به سمت اقتصاد آزاد حرکت کرده یا عموما دولتی و در برخی موارد پوپولیستی بوده است؟

**‌ اینکه بگوییم پوپولیسم سوسیالیسم یا سوسیالیسم پوپولیستی بازی با الفاظ، لغات و اصطلاحات است. از آغاز مدرنیته در ایران یعنی اواخر دوره ناصرالدین‌شاه و دقیق‌تر گفته باشیم از انقلاب مشروطه، رضاشاه، محمدرضا پهلوی، انقلاب اسلامی، جنگ، دولت آقای هاشمی و دوران سازندگی، دولت اصلاحات، دوره اصولگرایان و آقای احمدی‌نژاد و سرانجام دوران دولت آقای روحانی اقتصاد ایران طی این 150 سال دولتی بوده است. در واقع این مساله مهم‌ترین و بارزترین خصیصه اقتصاد ایران از آغاز مدرنیته تا ��ه امروز است. مهم‌ترین ویژگی اقتصاد در زمان رضاشاه دولتی بودن آن است. در زمان محمدرضا پهلوی نیز همینطور و همچنین مهم‌ترین ویژگی اقتصاد ایران بعد از گذشت 34 سال که از عمر انقلاب می‌گذرد، دولتی بودن آن است.

*‌ حالا این دولتی بودن به چه معناست؟

**‌ یعنی اینکه اساس و بنیان اقتصاد ایران در خدمت و دست دولت و حکومت است. در زمان رضاشاه کارخانه‌ها و صنایعی که ایجاد شده بودند در اختیار که بود؟ در دست دولت و حکومت بود. در زمان محمدرضا پهلوی اختیار صنایع بزرگ با که بود؟ دولت. به صورت دیگر بگویم، در زمان محمدرضا پهلوی، راه‌آهن، بانک‌ها، کشتیرانی، شرکت‌های بیمه، ذوب آهن، پتروشیمی، فولاد، گاز، نفت، معادن، ماشین‌سازی اراک، تراکتورسازی تبریز، مس سرچشمه، توانیر، هواپیمایی، آلومینیوم و... در اختیار که بود؟ در اختیار حکومت بود. حالا که 34 سال از عمر انقلاب می‌گذرد باید ببینیم این صنایع چه وضعی دارند؟ اینها در اختیار چه کسی است؟ پاسخ همچنان در دست دولت. بنابراین به همین دلیل است که من می‌گویم از زمان آغاز اقتصاد مدرن در ایران، یعنی از مشروطه و زمان رضاشاه، اقتصاد ایران دولتی است.

الان هم همین‌گونه است. در زمان رضاشاه بخش خصوصی چه کار می‌کرد؟ توزیع کالا در بازار. اما در همان زمان رضاشاه، آیا تجار آزاد بودند هر کالایی را که می‌خواهند و از هر جا که می‌خواهند وارد کنند؟ خیر. آیا در صادرات کالایشان آزاد بودند؟ خیر. سیاست‌های مالی، پولی و اقتصادی را چه کسی تعیین می‌کرد؟ مثلاً اینکه چقدر باید مالیات داد، سود گمرکی چقدر باید باشد، نرخ بهره چقدر باید باشد، شرایط دریافت وام از بانک‌ها چگونه باید باشد، واردات چه چیز آزاد است و واردات چه چیز ممنوع را چه کسی تعیین می‌کرد؟ حکومت. در حال حاضر چطور است؟ به عنوان مثال، آیا یک تاجر روغن، از هر کجا که بخواهد می‌تواند روغن وارد کند؟ خیر. چه کسی سیاست‌های فعالیت اقتصادی را تعیین می‌کند؟ دولت و حکومت.

در واقع بخش خصوصی ایران مانند بخش خصوصی در هند، فرانسه و برزیل یک بخش اصیل و واقعی نیست. نه تنها اقتصاد کلان کشور از آغاز سلسله پهلوی تا به امروز در دست حکومت قرار داشته، بلکه بخش خصوصی نیز در حقیقت به نوعی حیات و مماتش را دولت و سازمان‌های دولتی تعیین می‌کنند. در واقع بخش خصوصی ما هیچ قدرت و اختیاری از خودش ندارد. این وضعیت اقتصاد ایران است.

*‌ به چه دلیل؟

** اگر مبنای آغاز اقتصاد مدرن را سال 1304 یعنی زمانی که رضاشاه تاجگذاری کرد و سلسله پهلوی تأسیس شد قرار بدهیم، تا به امروز یعنی سال 93 نزدیک به 90 سال از عمر مدرنیته می‌گذرد. در تمام این 90 سال مدرنیته ما تنها با یک روند کلی روبه‌رو هستیم. تا به امروز دولت‌ها همواره در حال دستور دادن و به زعم خودشان مدیریت بخش خصوصی بوده‌اند. البته مدیریت یک بخش داستان بوده و بخش دیگرش هم بگیر و ببند و در حقیقت مبارزه و کنترل تولیدکننده و بخش خصوصی بوده است. اگر قیمت یک کالایی گران می‌شد یا بشود، اولین چیزی که به عقل دولت می‌رسیده، وارد کردن فشار به تولیدکننده داخلی و به بخش خصوصی است که آنها برای گرانی یا کمبود آن کالا مقصر بوده‌اند.

در واقع به مردم پیام می‌دهند که حکومت و سیاست‌های آن نقشی نداشته و این تولیدکننده و بخش خصوصی است که می‌خواسته برای منافع پلید خودش به شما ظلم کند و ما چون خادم و دوستدار مردممان هستیم، نگذاشتیم و اجازه نخواهیم داد. 108 سال پیش در تهران قندکم شد و گران. قند از روسیه وارد می‌شد و به دلیل جنگ روسیه با ژاپن واردات قند به ایران کم می‌شود. علاءالدوله حاکم تهران که چشم دیدن تجار را نداشت چند تن از تجار عمده قند را وسط بازار شلاق زد که به مردم نشان دهد دولت چقدر به فکر مردم است و چگونه در مبارزه با مفسدان اقتصادی قاطع و مصمم است.

به عنوان کسی که کارش تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران است می‌گویم در تمام قریب به 90 سالی که از عمر اقتصاد مدرن در ایران می‌گذرد فقط یکبار، یک نفر تصمیم گرفت با بولدوزر سر وقت این اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی ایران برود تا ریشه آن را بخشکاند و نابود کند و به جای آن اقتصاد آزاد آدام اسمیت را جایگزین کند.

*‌ پس با توجه به گفته‌های شما همچنان دولت سکاندار اصلی اقتصاد در تمام امور است؛ در عین حال شما اشاره‌ای به توسعه سیاسی نمی‌کنید. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که علت تداوم اقتصاد دولتی در ایران فقدان توسعه سیاسی بوده. شما نسبت میان توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

**‌ بحث مرغ و تخم‌مرغ نیست که اول کدام بوده‌اند. یعنی اینکه ببینیم اول باید برویم دنبال توسعه اقتصادی و بعد توسعه سیاسی یا برعکس. در واقع این‌گونه نیست. اصل قضیه این است که این دو باید با هم رشد کنند. هنگامی که تاریخ جوامع صنعتی و توسعه یافته امروز را مطالعه می‌کنید (چه جوامع کلاسیک صنعتی مثل انگلستان، هلند، آلمان و فرانسه و چه جوامعی که طی نیم قرن اخیر به جمع کشورهای صنعتی پیوسته و مدرن شده‌اند مثل ژاپن و کره جنوبی و چه کشورهایی که طی یک، دو دهه اخیر به این جمع افزوده شده‌اند مثل ترکیه، ویتنام، مالزی، هند، برزیل و آرژانتین) به رغم بازه زمانی 150 ساله میان همه اینها، به یک ویژگی مشترک می‌رسیم. ضمن اینکه تمام این کشورها از لحاظ فرهنگی، تمدنی، تاریخی، مذهبی و بومی تفاوت‌های اساسی و بنیادی با هم دارند، در عین حال و به رغم همه تفاوت‌هایشان، جملگی یک اشتراک بنیادی با یکدیگر دارند.

*‌ ویژگی مشترکشان چیست؟

** در هیچ‌کدام این کشورها اقتصاد دست دولت‌هایشان نیست. اقتصاد دست حکومت‌هایشان نیست. در واقع متولی اقتصاد دولت و حکومت نیست. به عنوان مثال وقتی به یک شرکت بزرگ تولیداتی در مالزی می‌روید، می‌بینید آقای عمرو یا خانم زید به عنوان مدیران و صاحبان آن اگرچه بسیار بانفوذ هستند ولی ارتباطی با دولت ندارند. یعنی دولت مالزی نقش و کنترلی در مدیریت آن شرکت بزرگ ندارد. در ترکیه هم همینطور است. مثال دیگر راه‌آهن در مالزی یا هند است. دولت سهم کمی دارد و مدیریت آن با بخش خصوصی است. یا اگر نگاه کنید می‌بینید که بزرگترین کارخانه فولاد هند متعلق به بخش خصوصی است. یا بزرگترین شرکت بیمه ترکیه متعلق به بخش خصوصی است. خب سوال، این مدل را پیش‌تر کجا داشتیم؟ در انگلستان، این اقتصاد آدام اسمیت است.

به نظر من تا اقتصاد ایران به سمت مدل اقتصادی آدام اسمیت نرود؛ تا اقتصاد ما از اقتصاد ترکیه، کره جنوبی، مالزی، هند، ایتالیا و اسپانیا الگوبرداری نکند نمی‌تواند به رشد و شکوفایی برسد. 20 سال پیش مالزی وضعیت آنچنانی نداشت که ایرانی‌ها بروند آنجا سرمایه‌گذاری کنند، دانشجویان بروند آنجا درس بخوانند و این همه صادرات داشته باشند. در حالی که امروزه این کشور سالانه حدود 90 – 80 میلیارد دلار صادرات دارد. یا ترکیه 20 سال پیش وضعیت مناسبی نداشت، در حالی که امروز ترکیه‌ای که نه یک بشکه نفت دارد و نه یک کپسول گاز، سالانه 150 میلیارد دلار صادرات دارد. معنی این درآمد این است که ترکیه در سال 150 میلیارد دلار تولید کرده است صرفا برای صادرات. ما چطور؟

*‌ بحث و انتقاد از دولتی بودن اقتصاد ایران همواره محل نزاع کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی و سیاسی است. می‌خواهم بدانم چرا دولت دست از سر اقتصاد برنمی‌دارد؟

**‌ خیلی ساده است. مثل اینکه به من بگویید آقای زیباکلام این آپارتمان خوب و شیکی که دارید را چرا به دانشگاه تهران نمی‌دهید. آنجا برای کتابخانه و کارمندانش نیاز دارند. خب طبیعی است که من آپارتمانم را به آنها نمی‌دهم.

*‌ این فرق می‌کند؛ این ملک شخصی شماست در حالی که دولت از خود چیزی ندارد تا مالک آن باشد، همچنین طبق گفته شما تنها در دولت سازندگی اقدام به واگذاری امور به بخش خصوصی شده است. مقصودم این است که اصرار دولت برای اینکه به قول شما جلوی مالزی و ترکیه شدن ایران را بگیرد چیست؟

**‌ آقای هاشمی طی 90 سالی که از آغاز اقتصاد مدرن در ایران می‌گذرد یک استثناست که با این نیت شروع به کار کردند. یعنی ایشان می‌خواستند اقتصاد دولتی را ویران کنند و اقتصاد آزاد، رقابتی یا بازار را که من به آن اقتصاد آدام اسمیت می‌گویم، جایگزین کنند. ولی نتوانستند. موانعی که بر سر راه آقای هاشمی قرار گرفت، خیلی خیلی توانمندتر از آن چیزی بود که ایشان برآورد کرده بودند. حتی می‌توان گفت که اصلا پیش‌بینی هم نکرده بودند که ممکن است با موانعی در این انقلاب اقتصادی که می‌خواستند به راه بیندازند مواجه شوند. البته اینکه پیش‌بینی کرده بودند یا خیر مهم نیست، مهم این است که نتوانستند. جالب است که ایشان زمانی نتوانستند که در اوج قدرت بودند. یعنی قدرتی که آقای هاشمی در سال 68 داشت به نظرم برابر با قدرت احمدی‌نژاد در سال 84 است. احمدی‌نژاد هر کاری که دلش می‌خواست می‌کرد و آقای هاشمی هم تا حدودی همینطور بود ولی حتی آقای هاشمی رفسنجانی که حداقل در آن سال‌ها بسیار مقتدر بود نتوانست. نیروهایی که مانع اجرای سیاست‌های او شدند بسیار قدرتمندتر از آن چیزی بود که تصور می‌شد.

اما ایشان تا آنجا که امکان داشت در این مسیر حرکت کرد، هر چند به آن نتیجه دلخواه نرسید. فرض کنید اقتصاد ایران سال 68 همزمان با ریاست جمهوری آقای هاشمی 80 تا 85 درصد دولتی و 15 تا 20 درصد خصوصی بود. پس از اتمام دوره هشت ساله ریاست جمهوری اگر با همان روش و متدولوژی باز هم اقتصاد را مورد ارزیابی قرار می‌دادیم، فکر می‌کنم در بهترین حالت حداقل 5 درصد از میزان دولتی بودن اقتص��د کاسته شده بود. یعنی اینکه ستون فقرات اقتصاد ایران همچنان دولتی مانده بود. در دوران آقای خاتمی و دولت اصلاحات تمرکز روی اقتصاد نبود و بیشتر بر توسعه سیاسی و جامعه مدنی پرداخته شد. بنابراین تغییری در وضعیت تصدی‌گری دولت در اقتصاد ایجاد نشد. اما معتقدم در دوران هشت ساله دولت اصولگرایان اقتصاد بیش از گذشته دولتی‌تر شد. یعنی آن 80 درصد شده بود 90 درصد. اقتصاد ایران در زمان آقای احمدی‌نژاد دولتی‌تر شد. یعنی با وجود اصل 44، سند چشم‌انداز و برنامه پنجم توسعه که در آنها افزایش سهم بخش خصوصی پیش‌بینی شده بود، ولی محکم و قاطع به شما می‌گویم اقتصاد ایران دولتی‌تر شد.

‌* چرا به رغم تاکیدات قانون سهم دولت بیشتر شد؟

**‌ به این دلیل اعتقادی به غیردولتی کردن و اقتصاد آدام اسمیت نداشتند. از نظر آنها دولت باید فعال مایشاء می‌بود و کنترل همه چیز را در اختیار می‌داشت و عملا هم ایشان کنترل و اختیار همه چیز را در دست خودشان یعنی دولت گرفته بودند.

*‌ چه تفکرات یا به گفته شما نیروهای اجتماعی‌ای وجود دارند که کسی مثل آقای هاشمی موفق به اجرای سیاست‌های اقتصادی موردنظرش نمی‌شود؟

**‌ به لحاظ تاریخی، اساسا اقتصاد آدام اسمیت در ایران ضدارزش بوده است. الان هم برای عده‌ای این اقتصاد ضدارزش محسوب می‌شود.

*‌ حالا چرا اقتصاد بازار یا به قول شما آدام اسمیتی اینقدر ضدارزش است؟

‌** به نظرم به حضور و نقش و تاثیر ادبیات چپ مارکسیستی در ایران مرتبط می‌شود. همانطور که می‌دانید مخالفت با اقتصاد سرمایه‌داری و اقتصاد باز آدام اسمیت جزو بنیان‌های مارکسیسم است. به عنوان مثال، در اتحاد جماهیر شوروی چیزی به نام مالکیت خصوصی وجود نداشت. در کره شمالی یا چین در دوران مائوتسه تنگ هم همینطور است.

لذا از منظر تاریخی اگر نگاه کنیم، مارکسیست‌ها در ایران هم با تمام وجود در پی نهی، نفی، نکوهش و مذمت اقتصاد باز آدام اسمیت بودند. همچنین همواره معتقد بوده و هستند که اقتصاد آدام اسمیت نهایتا سقوط خواهد کرد و با بحران‌های عظیم روبه‌رو خواهد شد. همچنان که در ایران در دو، سه سال اخیر همزمان با بروز جنبش وال استریت شاهد بودیم بسیاری آن را تأییدی بر مدعای خود در خصوص سقوط حتمی اقتصاد باز می‌دانستند. در واقع از نظر تاریخی مخالفت با اقتصاد باز آدام اسمیت از درون شریعت و اسلام بیرون نیامده، بلکه از دل مارکسیست متولد شده است. ببینید؛ فعالان و مبارزان سیاسی در دهه‌های 40 و 50 و 60 هجری شمسی، اعم از چپ‌های غیرمذهبی یا اسلامگرایان ملهم و متاثر از ادبیات مارکسیستی بودند.

این ادبیات در ایران از یک وجاهت، محبوبیت و مقبولیت خاصی برخوردار بود. در نتیجه خیلی از مبارزان مسلمان هم بسیاری از بخش‌ها و ایده‌های مارکسیسم را وارد گفتمان و ادبیات انقلابی خودشان در جریان مبارزه با رژیم شاه کرده بودند. مخالفت با تضاد طبقاتی و نابرابری‌های اجتماعی، ظلم و استثمار سرمایه‌داری نسبت به کشورهای در حال توسعه و این دست ادبیات به صورت گسترده از مارکسیسم وارد باورها و جهان‌بینی مبارزان انقلابی و مسلمان در ایران شده بود. ضمن آنکه این مفاهیم، تضادی هم با باورهای اسلامی نداشتند.

مبارزان مسلمان با این دید که اصولا عدالت، مساوات و برابری جزو مسلمات جهان‌بینی توحیدی اسلامی است و با شعارهایی نظیر این که اسلام آمده تا به اشرافیت خاتمه بدهد، ادبیات مارکسیستی را بدون کاستن یک «و» با پوشش اسلامی وارد گفتمان خودشان کردند. هر چند اصل ایده بد بودن اقتصاد سرمایه‌داری و اقتصاد آزاد آدام اسمیت از مارکسیست‌ها گرفته شد ولی مقدار زیادی با رنگ و لعاب اسلامیت آن را عجین کرده بود. شما تاثیر مارکسیسم بر تفکرات اقتصادی مبارزان مسلمان را می‌توانید در ادبیاتی که تحت عنوان اقتصاد اسلامی در سال‌های نخست انقلاب تولید شده بود به وضوح مشاهده کنید.

بیشتر کتاب‌های اقتصاد دوران انقلاب براساس واژه اقتصاد توحیدی بود. خیلی‌ها تصویری که از اقتصاد اسلامی ترسیم کرده بودند یک اقتصاد چپ‌گرا و سوسیالیستی بود که از یک سو به شدت ضدالگوی اقتصاد سرمایه‌داری و آدام اسمیت بود و از سوی دیگر به شدت از محرومان و مستضعفان طرفداری می‌کرد. بعد دیگر آن نهی و نفی ثروتمندان و ثروت‌اندوزی بود. به همان میزان که کوخ‌نشینان و مستضعفان تجلیل می‌شدند به همان میزان هم بازاری‌ها، زمین‌داران و ثروتمندان مورد تقبیح و نکوهش بودند. در واقع می‌توان گفت آن زمان همه با اقتصاد سرمایه‌داری بد بودند و علیه آن موضع‌گیری‌های شدید می‌شد.

*‌ کمی بیشتر توضیح دهید.

**‌ اگر الان به سال‌های 57 تا 60 برگردید و ادبیات آن دوران شامل نطق‌ها، سخنرانی‌ها و مقالات را بخوانید یا صفحات اقتصادی برخی از روزنامه‌ها مثل کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی سال 58 را ورق بزنید، می‌بینید تمام مطالب در جهت نفی، نهی، مذمت و تخریب اقتصاد سرمایه‌داری است. در جهت این است که اسلام اقتصاد سرمایه‌داری را نفی می‌کند. هر چند اسلام، اقتصاد سوسیالیستی را نیز قبول نداشت اما آن قدری که به اقتصاد سرمایه‌داری حمله می‌شد یک هزارم آن به اقتصاد سوسیالیستی نمی‌شد. بنابراین در جامعه‌ای که طی سال‌های 57 تا 60 قریب به اتفاق افراد آن از سطوح بالا تا پایین به اقتصاد آدام اسمیت حمله می‌کنند، کسی مانند آقای هاشمی رفسنجانی به رغم تمام توانایی‌ها که داشت، نتوانست موفق به اجرای اصلاحات اقتصادی شود. جالب است که این فقط محافظه‌کاران، جناح راست یا اصولگرایان امروزی نبودند که در مقابل آقای هاشمی قرار گرفتند، چپ‌ها هم به همان سرسختی راست‌ها در مقابل آقای هاشمی ایستادگی کردند. روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب و بسیاری دیگر همانقدر مقابل آقای هاشمی ایستاده بودند.

البته به نظر می‌رسد که امروز مخالفت با اقتصاد باز کمتر شده و افرادی را می‌توان دید که از تریبون‌های مختلف از اصلاحات اقتصادی و خصوصی‌سازی صحبت می‌کنند. اما همچنان مقاومت زیادی در برابر این مدل اقتصادی وجود دارد. حالا اگر آن زمان یعنی حول و حوش سال‌های 68 تا 70 مقاومت در برابر اقتصاد آدام اسمیت فرضا 90 واحد بود، امروز 60 یا 70 واحد شده است. الان هم در واقع کسی نمی‌گوید اقتصاد آدام اسمیت خوب است و باید آن را در این مملکت اجرا کنیم. الان البته مفاهیم تازه‌ای هم به مخالفت با آدام اسمیت ظهور کرده از جمله «اقتصاد بومی»، «اقتصاد اسلامی»، «اقتصاد ایرانی اسلامی» و... در حال حاضر فکر می‌کنم با توجه به اینکه مقاومت چپ‌ها نسبت به اقتصاد آدام اسمیت به نسبت سال‌های اولیه انقلاب خیلی کمتر شده، باز هم کسی مستقیما جرات نمی‌کند بگوید راهکار برون‌رفت از این وضعیت اقتصاد آدام اسمیت است.

اگر کسی مثل من هم بگوید، تودهنی می‌خورد و با اتهام‌هایی چون غربزدگی و لیبرال بودن روبه‌رو می‌شود. ولی خب همین مقدار و در حد همان الگوی اقتصاد ایرانی اسلامی هم که گفته می‌شود، در خود پیامی آشکار دارد؛ یعنی اینکه بعد از 34 سال ما اقتصاد خالص اسلامی را کوتاه آمده‌ایم و حالا به دنبال مدل بومی ایرانی اسلامی هستیم. به نظر من نفس اینکه ما بعد از 34 سال هنوز به دنبال الگو و مدل هستیم مبین آن است که پس خیلی نتوانسته‌ایم در این 34 سال گذشته موفق عمل کنیم، والا الان هیچ دلیل و اجباری برای پیدا کردن الگویی جدید و جایگزین نبود.

‌* الگوهای جدید را چگونه می‌بینید؟

**‌ البته من معتقد هستم که نه الگویی به نام اقتصاد اسلامی ایرانی وجود دارد و نه الگویی به نام اقتصاد بومی. تنها مشتی کلی‌گویی و شعار با استفاده از کلمات زیبا مانند عدالت، مساوات و کلماتی نظیر اینهاست. می‌خواهم بگویم که در پس این الگوی ایرانی اسلامی یا اسلامی ایرانی یا بومی‌سازی شده هیچ تفکر جدی وجود ندارد، همچنان که پشت آن مدل و الگوی «اقتصاد توحیدی» دوران انقلاب وجود نداشت.

الا یکسری کلمات و اصطلاحات قشنگ و دهان پرکن. در عین حال من تردید ندارم که سرانجام بسیاری از مردم و مسئولان از خودشان خواهند پرسید که کشوری مثل ترکیه از چه اقتصادی پیروی کرده و چه مسیری را پیموده که امروز به مرز صادرات 150 دلاری رسیده است. مالزی و هند چگونه توانسته‌اند با این سرعت رشد کنند. یا برزیل که تا پیش از اصلاحات و تغییر تفکر و مدل اقتصادی‌اش یکی از بدهکارترین کشورهای دنیا بود، از چه راهی توانست اقتصاد خود را به مرحله‌ای برساند که در حال حاضر جزو 10 اقتصاد برتر دنیا شده است.

به نظر من این روز خواهد آمد که مردم واقعا این‌گونه پرسش‌ها را مطرح کنند. یعنی هر قدر ضعف و هر قدر فساد بیشتر شود پرسش‌ها درباره آن بیشتر خواهد شد. بالاخره یک روز خواهند گفت که بله خوب است که سه قوه با هم همکاری کنند و بیش از پیش در کنار هم باشند، خوب است که با رانت‌خواری، با فساد مقابله شود، اما چرا این فسادها مثلا در هند نیست. چرا در آرژانتین نیست.

چرا در آمریکا و فرانسه نیست. آیا در کشورهای دیگر هم اینقدر پرونده مفاسد اقتصادی است و این همه مفسد اقتصادی در زندان‌هایشان هست؟ چرا در جامعه ما اینجوری است؟ آیا در ژن یا در خون و کروموزم یا خاک و آب ما ایرانی‌ها چیزی هست که اینقدر باعث فساد و خلاف در جامعه ما می‌شود؟ چرا این میزان فساد در ترکیه بغل دست ما نیست؟ بسیار واضح است که در آب و خاک و ژن ما چیزی نیست. قانون هم مشکلی ندارد. مقصودم این نیست که اگر قوانین را تغییر دهیم فساد در جامعه ما کاهش پیدا کرده و ما هم می‌شویم مثل کشورهای دیگر.

پس چرا این‌گونه هستیم؟‌به این دلیل که اقتصاد ما دولتی است. از صدر تا ذیل این اقتصاد دست دولت است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات