روزنامه کیهان **
فروش نفت در بورس پایان دوران امضاهای طلایی/ علیرضا همتی
یکی از ایرادهای سیستمی بروز فساد در ایران، تعریف رویههای اداری انسانمحور و مبتنی بر امضاهای طلایی است. امضاهایی که بر حسب اهمیت موضوع مجوز، گاه تا میلیاردها تومان ارزش دارد و بسیاری از اوقات مانند شرایط خاص اقتصادی و سیاسی کشور، نظارت جدی بر صاحبان آنها نیست. حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی، دادستان کل کشور در نشستی با محوریت «پروندههای قضایی» در تاریخ 30 آبان 93 درباره این موضوع گفت: «همه پروندههای فساد مالی در کشور با وجود تفاوت در نوع مبلغ و طریقه ارتکاب به جرم، از جنس یکسانی برخوردار بودند بهگونهای که در همه آنها عاملان فساد از افراد دستاندرکاری که دارنده امضا طلایی دردستگاه اجرایی بودند، بهره گرفتند.»
به همین دلیل، حذف یا به حداقل رساندن امضاهای طلایی به خصوص در گلوگاههای مهم اقتصادی، راهبردی صحیح برای پیشگیری از وقوع فساد در کشور است. یکی از بهترین و سریعترین راههای موجود برای اصلاح این ایراد بزرگ سیستمی، افزایش شفافیت فرآیندها با الکترونیکی کردن آنها است که تجارب موفق آن در بسیاری از کشورها وجود دارد. حجتالاسلام حسن روحانی، رئیسجمهور در همایش هفته قوه قضائیه در تاریخ 7 تیر 94 درباره این موضوع گفت: «همه باید تلاش کنیم تا از فساد با قانونگرایی، با از بین بردن امضاهای طلایی، با ایجاد شفافیت در اطلاعات، در از بین بردن استثنائات در قانون و یا به حداقل درآوردن استثنائات، با مدرن کردن سیستم اداری و دولت الکترونیکی پیشگیری کنیم و این کار امکانپذیر است.»
فرآیند سنتی و ناکارآمد فروش نفت ایران، یکی از مصادیق امضای طلایی مفسده خیز در صنعت نفت است. برخی مدیران خاص شرکت ملی نفت ایران که مستقر یا همکار مدیریت امور بینالملل این شرکت هستند، سالها است صاحب امضا و اختیارات فراوان در فروش نفت و اعطای امتیازات ویژه به مشتریان میباشند. به عنوان نمونه، بیژن زنگنه، وزیر فعلی نفت در همان ماههای ابتدایی دوره وزارت خود، کمیتهای پنج نفره شامل دو وزیر سابق و سه مدیر با سابقه قدیمی کشور برای انجام عملیات فروش نفت ایجاد کرد و اختیارات فراوانی در این زمینه و به خصوص درباره نحوه تعامل با مشتریان جدید نفت به این کمیته داد. (مصاحبه تفصیلی با روزنامه اعتماد، 4 شهریور 93). تخفیف چند سنتی تا چند دلاری در هر بشکه و برخی تسهیلات مالی خاص نظیر عدم ارائه تضامین، السی و پیش پرداخت، رانتها و امتیازات بسیار ارزشمندی هستند که عنان آن همواره در اختیار این مدیران خاص بوده است. عدم بازگشت بخشی از درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام و میعانات گازی ایران توسط بابک زنجانی در دولت گذشته و یک شرکت اماراتی در دولت فعلی و همچنین وضعیت مبهم تضامین بانکی اخذ شده از این افراد نشاندهنده زمینه بروز فساد به علت عدم شفافیت در این گلوگاه مهم اقتصادی کشور به خصوص در شرایط تحریم است.
بهترین راهکار برای ایجاد شفافیت در صادرات نفت و حذف امضای طلایی در این زمینه، فروش نفت تولیدی کشور در بورس انرژی در بلندمدت است. اما این اقدام به صورت دفعی انجام نمیشود و برای شروع آن میتوان صرفا بخشی از نفت تولیدی کشور را در این بورس عرضه کرد و به تدریج بر حجم آن افزود. با آغاز این کار، فرآیند قیمتگذاری و فروش نفت شفاف میشود و امکان بهرهگیری از توان بخش غیردولتی در فروش نفت به وجود میآید. همچنین با عرضه نفت در بورس، روشهای فروش نفت کشور متنوع میگردد و مشتریان جدید بدون نیاز به تعامل غیرشفاف با اعضای کمیته پنج نفره فروش نفت قادر به خرید نفت و فعالیت در این حوزه میشوند. در این صورت، نفت با بیشترین قیمت ممکن و بدون هیچ تبعیض یا رانتی به هر کس که توانایی خرید آن را دارد، فروخته میشود. به علاوه، در بند 13 سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی نیز بر ایجاد تنوع در روشهای فروش و مشارکت دادن بخش خصوصی در فروش برای مقابله با ضربهپذیری درآمد حاصل از صادرات نفت و گاز تاکید شده است.
با وجود ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی و لزوم اقدام فعال در این زمینه، مدیریت امور بینالملل شرکت ملی نفت ایران همچنان علاقهای به شکست انحصار خود در فروش نفت ندارد و تاکنون با عملکردی منفعلانه از شکلگیری سازوکاری پایدار و شفاف برای عرضه نفت در بورس، ممانعت به عمل آورده است. عرضه ناموفق نفت در بورس انرژی در بهار سال 93، آخرین تجربه کشور در این زمینه بود. در عرضه مذکور، قیمت نفت خام به صورت «ثابت» و برابر قیمت فوب خلیج فارس تعیین شده بود و از شکلگیری فرآیند «کشف قیمت» در اثر عرضه و تقاضا نیز جلوگیری شد. به علاوه، در حالی که وزارت نفت، خوراک مورد نیاز پالایشگاههای نفت کشور را با قیمت 95 درصد فوب خلیج فارس و بر مبنای «ارز مرجع» تامین میکرد، تسویه وجوه نفت خریداری شده از بورس به صورت ریالی و بر مبنای «ارز آزاد» اعلام شده بود. همچنین با وجود امکان تحویل نفت در تمامی پالایشگاههای کشور، تحویل این محمولهها صرفا در پالایشگاه نفت تبریز صورت میگرفت و هزینههای حمل و نقل آن نیز برعهده خریداران قرار داشت. در نتیجه، لازم است تا وزیر محترم نفت این زیرمجموعه خود را به ایجاد انعطاف لازم برای فروش نفت به بخش غیردولتی از طریق بورس موظف کند. این موضوع آزمون بزرگی برای دولت در مسیر مبارزه با فساد و تحقق اقتصاد مقاومتی است که در صورت تحقق آن، اولا از وادی شعار در عرصه اقتصاد مقاومتی به مرحله عمل حرکت خواهیم کرد و ثانیا شاهد تولد مفسدان اقتصادی جدید و یا آلوده شدن افرادی که با دستانی پاک وارد سیستم اداری ما شدهاند نخواهیم بود.
******************************************************
روزنامه قدس ***
سخنی با مخاطبان؛ افزایش قیمت روزنامه و چند نکته
همیشه حرف و حدیثهایی هست که گفتنش برای گوینده، سخت است و برای بر زبان آوردنش، باید سبک و سنگین کرد و تدبیر و مقدمه، اندیشید.
... و سخن پیش رو- از همین دست سخنان است.
اجازه میخواهیم، از درازگویی پرهیز کنیم و حرف آخرمان را همین اول، به عرض شریفتان برسانیم؛ حرفی که به کام خودمان شیرین نیست و آرزو میکردیم، کاش این سخن را با تأخیر- دستکم- شش ماهه، بر زبان و قلم میآوردیم.
باری... همه سخن این است که چارهای نداریم، جز این که بهای روزنامه «قدس» را از روز شنبه پیش رو افزایش دهیم و با قیمت پانصد تومان به دست شما برسانیم.
میدانیم که میدانید، «قدس» برای سالهای سال، با قیمت 200 تومان، اگر نگوییم ارزانترین، جزو ارزانترین روزنامههای سراسری ایران بوده است.
میدانیم که میدانید، در تمامی این سالها رسانههای چاپی دیگر- یکی پس از دیگری- بهای تک فروشی خودشان را از صد در صد تا افزون بر سیصد- چهارصد درصد افزایش دادند اما «قدس» هرگز به چرخه افزایش قیمتها پا نگذاشت.
میدانیم که میدانید، اگر بخواهیم، مصیبت نامه کمبودها و کاستیها و گرانیهای ابزار و لوازم و کاغذ و مرکب و هزینه نیروی انسانی و... را بگشاییم، «مثنوی هفتاد من کاغذ» خواهد شد و شما خوبان نیز با ما هم کلام و هم داستان میشوید.
نیز میدانیم که میدانید، این افزایش قیمت سیصد تومانی، تنها میتواند بخش بسیار بسیار کوچکی از هزینههای روزمره و هنگفت تهیه، تولید، چاپ و توزیع روزنامه را پوشش دهد.
به تمامی این موردها یک دغدغه دیگر را نیز بیفزایید.
دغدغه و نگرانی بابت پیامدهای پرداخت سوبسید بیحساب و کتاب و بدون منطق و حتی به دور از بهرهها و دستاوردهای فرهنگی برای مردمان این سرزمین.
اندیشه ورزان حوزه فرهنگ- بیش و کم- بر یک نکته هم سخن و هم نظر هستند. نکتهای که به یک «واقعیت تلخ» اشاره دارد، واقعیت تلخی که میگوید؛ پرداخت سوبسیدها و یارانههای بیحساب و کتاب برای تولیدات فرهنگی، بیشک یکی از مهمترین علت و عوامل ناکامی فعالان این عرصهها بوده، است و خواهد بود.
در همین راستا، کیست که نداند، وقتی یک کالای فرهنگی، بلای سوبسید(!) بر سرش نازل میشود و با بهای کمتر از قیمت تمام شدهی حقیقیاش، به دست مخاطب میرسد، دیگر نه سراغ نوآوری و خلاقیت در تولید میرود و نه به فکر بهبود کیفیت میافتد و نه حتی به رقابت سالم با رقیبانش میاندیشد.
... چرا؟
پاسخ بسیار روشن است.
تا پای سوبسید دولتی یا غیردولتی در میان است و کالای فرهنگی ما با پشتوانه سوبسید - شما بخوانید: تنفس مصنوعی- با هر شکل و کیفیت، سرپا میایستد، دیگرچه نیازی است به هم اندیشی و اتاقهای فکر برای نیازسنجی مخاطب، بهبود کیفیت و رشد و پویایی؟
و دیگر چه جایی برای خلاقیت و نوگرایی، باقی میماند؟ ... رقابت کردن هم پیشکش!
همراهان همیشگی و یاران «قدس»!
پوزش که سخن به درازا کشید.
روزنامه «قدس» نیز به سان هر رسانه دیگر، با مخاطبانش «هویت» مییابد و سر سوزنی شعار و اغراق و گزافه نیست، اگر بگوییم؛ بدون شما و به دور از نگاه شما خوبان، «هیچ» نیستیم.
اینک، پس از امید به ذات حضرت حق و اطمینان به یاری امام مهربانیها- حضرت علیبنموسیالرضا(ع)-، چشم امید به همدلی و همراهی شما دوختهایم.
هر چند، نگرانی بابت از دست دادن شماری از مخاطبان، در پی افزایش قیمت یک روزنامه، «دغدغه شماره یک» تمامی رسانههایی است که این راه را رفتهاند یا در آینده میروند، اما اگر خادمانِ فرهنگیِ خودتان را پرتوقع ندانید، اجازه می خواهیم، کمی «پررویی» را چاشنی درخواستمان کنیم و فروتنانه از یاران و یاوران همیشگی «قدس» در سراسر ایران بخواهیم؛ همچنان با ما و در کنار ما باشند.
میدانیم که شایستهتر و نیکوتر این بود که این رخداد- افزایش قیمت- و نیز این درخواست، با تغییرات - کوچک و بزرگ- محتوایی و شکلی و فرمی همراه میشد اما امید و یقین داریم، در آینده نه چندان دور، «قدس» تازه و متفاوت را از ما میپذیرید و به بیان دیگر، نیکوست که دو مقوله «افزایش قیمت» و «تغییرات محتوایی و شکلی» را از یکدیگر جدا بدانیم و فرایند این دو را به هم گره نزنیم.
بار دیگر و در پایان، همراهیهای راستین و صادقانهتان را در تمامی این سالها ارج مینهیم و برای روزهای خوب و پربار پیش رو، دست به دعا برمیداریم؛ «با شما» و «برای شما».
در پناه خدا باشید.
* پس از تحریر: مخاطبان ارجمندی که هم اکنون در زمره مشترکان «قدس» هستند، مشمول افزایش بهای روزنامه نمیشوند.
******************************************************
روزنامه جمهوری اسلامی ****
فرانسه «هشدار» سفر به ایران را لغو کرد
دولت فرانسه، ایران را از حالت «هشدار» برای سفر اتباع خود، خارج کرد.
به گزارش ایسنا، وزارت خارجه فرانسه از سال 2006 میلادی (1385) پس از کاهش روابط اقتصادی دولتاش با ایران، نام ایران را در فهرست کشورهای ناامن قرار داد و به اتباعاش «پرهیز» از سفر غیرضروری به ایران را توصیه کرد.
پاییز سال گذشته نیز دولت فرانسه پس از ترور یک تبعه فرانسوی در الجزایر، نام ایران را در فهرست 40 کشور ناامن برای سفر فرانسویها قرار داد که این اتفاق سبب ملاحظات بیشتری در اتباع این کشور برای انتخاب ایران شد.
جنگ در یمن نیز با توجه به توصیههای وزارت خارجه فرانسه، گردشگران بیشتری را از سفر به ایران گریزان کرد؛ اما اکنون آژانسهای ایرانی که در بازار فرانسه فعالیت دارند، میگویند؛ اوضاع پس از توافقات هستهای تغییر کرده است. هر چند موج ابراز علاقه برای سفر به ایران از مدتها پیش آغاز شده، ولی با توافقات ایران و 1 + 5 اوج گرفته است.
سفر اخیر وزیر خارجه فرانسه به ایران نیز باعث شده هشدارهای قبلی دولت این کشور به اتباع خود برای پرهیز از سفر به ایران، اصلاح شود. وزارت خارجه فرانسه که قبلا در بیانیهای که در وبسایت خود منتشر کرده بود، سفر به ایران را توصیه نمیکرد، اکنون با اصلاح متن قبلی و واژه «déconseillé»، نوشته است؛ «گردشگری و فعالیت حرفهای سفر در بخشهایی از ایران، از جمله اردبیل، شیراز، پرسپولیس، اصفهان، یزد، کاشان، همدان، تبریز، رشت، گرگان، تهران، کرج و مشهد و همچنین در جزایر گردشگری کیش و قشم و سایت باستانشناسی شوش در استان خوزستان ممکن است.»
البته وزارت خارجه فرانسه توصیهنامه سفر به ایران را با محافظهکاری دیپلماتیک اصلاح کرده و همچنان سفر به بخشهایی از ایران را که هممرز با عراق، پاکستان، افغانستان و ترکیه هستند، توصیه نمیکند. همچنین به مسافران ایران پیشنهاد کرده برای دیدن «بم» میتوانند از مسیر هوایی استفاده کنند.
تغییر مواضع دولت فرانسه در برقرار رابطه با ایران بویژه در حوزه تجارت و گردشگری در زمان سفر لوران فابیوس وزیر امور خارجه فرانسه نیز به طور رسمی اعلام شد.
فابیوس در دیدار با حسن روحانی رئیسجمهور ایران با ابراز رضایت از حضور خود در جمهوری اسلامی ایران، اظهار کرد: دولت فرانسه به دنبال برقراری مناسباتی براساس احترام متقابل و دوستی با ایران است.
او با اشاره به اینکه گاهی در مناسبات کشورها فراز و نشیبهایی وجود دارد، گفت: امروز سرآغاز فصل جدیدی از همکاریها میان تهران و پاریس است و چشمانداز این آغاز مجدد نیز به دلیل توافق هستهای بسیار روشن است. باید به سرعت زمانهای هدر رفته در گذشته را برای گسترش همکاریها جبران کنیم. وزیر امور خارجه فرانسه همچنین با بیان اینکه در کشور ما در زمینه جهانگردی، کشورها دارای ردهبندی خاصی هستند، افزود: جایگاه ایران در این جدول ارتقاء خواهد یافت و خوشحال خواهیم شد که میزبان جهانگردان ایرانی باشیم. پیشتر نیز وزارت خارجه بریتانیا توصیه قبلی خود را درباره پرهیز از سفرهای غیرضروری به ایران را تغییر داده بود.
وزارت خارجه بریتانیا در بیانیهای که 11 روز بعد از اعلام توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی منتشر شد، اعلام کرد: «توصیه ما درباره پرهیز از سفرهای غیرضروری به ایران همچنان درباره مناطق خاصی به ویژه مرز ایران با عراق، افغانستان و پاکستان برقرار است. اما درباره سفر به سایر مناطق ایران، این توصیه دیگر برقرار نیست.»
فیلیپ هموند، وزیر امور خارجه بریتانیا بخشی از دلیل این تغییر را "کاهش خصومت با بریتانیا در دولت رئیس جمهور روحانی" عنوان کرد.
******************************************************
روزنامه خراسان*****
ابعادي تازه براي اعتراف بزرگ فوکوياما/اميرحسين يزدان پناه
قدرت هاي بزرگ و نظام جديد بين المللي که ساختارهاي مديريت قدرت در جهان را به برخي کشورها محدود کرده است زاييده جنگ ها و نبردهاي بزرگ هستند. از همين رهگذر در پايان جنگ اول جهاني با افول قدرت هايي چون انگليس و فرانسه با آن همه مستعمره در چهار گوشه جهان، جنگ جهاني دوم به مثابه تير خلاص به اين قدرت ها بود و پس از پايان اين جنگ خانمان سوز در سال 1946 آمريکا که از ترکش هاي ويرانگر جنگ دورمانده بود، ظهور کرد و نظام جديدي در روابط بين الملل شکل گرفت. اصولا هرجا جنگ هاي سخت ميان دو مدعي در مي گيرد آن جايي «ايدئولوژي» با «گفتمان» (دانش، فرهنگ و ريشه تمدني) در هم مي آميزد و مي توانند خود را بر «ايدئولوژي» و «گفتمان» مقابل غلبه دهندکه قدرت هاي جديد شکل مي گيرند و چه بسا بتوانند نظم موجود را هم تغيير دهند. تجربه تقابل ليبراليسم و کمونيسم در دهه هاي پاياني قرون پيش ازميلاد که در نهايت به فروپاشي شوروي و ايجاد نظام تک قطبي با محوريت آمريکا انجاميد مثال عيني اين اتفاق است. کشورهاي زيادي در سوداي به دست آوردن مديريت مناطقي از جهان و تبديل شدن به قدرت هاي منطقه اي يا جهاني، دست به ترکتازي و حمله نظامي به ديگر کشورها زده اند. در شکل جديدترش طرح خام آل سعود در ايجاد ائتلافي عليه فقيرترين کشور عرب، يعني يمن و ازبين بردن زيرساخت هاي اين کشور در بمباران هوايي و جنگ شهري، تدارک اخير ترکيه در مناطقي از ترکيه و شمال عراق که به بهانه داعش، سال ها پس از ظهور اين گروهک انجام مي شود، تجهيز گسترده و حمايت هاي همه جانبه از گروه هاي مختلف تروريستي در سوريه، به خوبي نشان مي دهد که کشورهاي مختلف منطقه در سوداي به دست آوردن سهم بيشتري از قدرت در موازنه جديد، دست به اقدام سخت زده اند. آن هم با پشتوانه کمک هاي آمريکايي و اسرائيلي. غافل از اين که مدت هاست ديگر اقدامات سخت افزاري مثل اقدام نظامي و لشکر کشي تنها عامل قدرت سازي نيست و مولفه هاي نرم قدرت نظير دانش و فرهنگ که ذيل گفتمان تعريف مي شوند، نيز بايد در کنار قدرت سخت وجود داشته باشد تا کشوري بتواند هنجارهاي تنيده شده اطراف خود را بشکافد تا به شکل دهي نظم جديد و موازنه جديد قدرت برسيم.
اکنون سوال اينجاست که چرا چندين کشور در حمايت ازآمريکا و اسرائيل، همه توان نظامي، سياسي و ايدئولوژيکي خود را صرف مقابله با کشوري مي کنند که فقط 37 سال از عمر نظام آن مي گذرد؟ ايران تا همين 2-3 دهه پيش نمي توانست حتي سيم خاردار توليد کند و کشورهاي مختلف از فروش چند متر آن، به ما سرباز مي زدند، اکنون چه تغييري کرده است که چندين کشور، ناتوان از اقدام نظامي، براي ايدئولوژي و گفتمان برخاسته از انقلاب اسلامي، تدارک گسترده جنگ نيابتي و ايدئولوژيکي مي بينند و مقابل اسلام سياسي اصيل که انقلاب اسلامي عرضه کرده است اسلام تحريف شده تکفيري ها را قرار مي دهند و به متحدان منطقه اي ما هجوم مي برند؟
پاسخ همه اين سوال ها در نهايت به يک عبارت مي رسد و آن «ايستادگي مردم ايران و مديريت هوشمند تهديدها» و فرصت هاي منطقه اي توسط نظام جمهوري اسلامي ايران است.
کشورهاي زيادي را مي توان نام برد که در سوداي جايگاه امروز ايران بوده و هستند اما مسير صحيح انقلاب اسلامي در حوزه هاي مختلف به ويژه آن جايي که به قدرت سازي منجر مي شود مانند دانش و فرهنگ و نيز اقتدار نظامي درون زا باعث شده تا اين جايگاه براي خيلي ها غير قابل دسترس باشد. من هم اذعان دارم که در برخي حوزه ها نتوانسته ايم مطابق خواسته ها و گفتمان انقلاب اسلامي حرکت کنيم، مانند حوزه اقتصادي که دولت هاي 3 دهه گذشته به خاطر آن بايد مقابل مردم شرمسار باشند که نتوانسته اندآن چه بايد و شايد را در حق مردم انجام دهند، اما هرچه هست، با وجود فشارها و تهديدهاي متعدد نظامي، اقتصادي و سياسي، ايران توانسته اکنون به جايگاهي برسد که 6 کشور بزرگ جهان ماه ها براي مذاکره با ايران وقت مي گذارند؛ حتي وزير خارجه آمريکا تمام وزارت خانه اش را تعطيل مي کند و پاي شکسته با 100 مشاور حقوقي 18 روز در وين اردو مي زند تا بتواند با ايران به توافق برسد. اين ها نشان مي دهد که ايران توانسته قالب هاي سنتي قدرت سازي را که مبتني بر نبرد سخت بود بشکند و با ترکيب معادلات گفتماني با اقتدار دفاعي و مقاومت مردمي که زير بار فشارهاي مختلف سياسي و نظامي و اقتصادي ايستادگي کرده اند، نُرم هاي نظم موجود جهاني را لااقل در منطقه مورد نفوذ خود برهم زند و در برهه اي مهم و خطير که هر کس تلاش مي کند سهم خود را از نظام جديدي که شکل مي گيرد، بگيرد ، هنجارهايي جديد از قدرت را ايجاد کند. در منطقه اي که از 2 قرن پيش انگليسي ها و فرانسوي ها سوداي حکومت بر آن را داشتند و چند دهه اي است که آمريکا با اين خيال زندگي مي کند.
اگر روزگاري فوکوياما، ليبرال دموکراسي آمريکا را به عنوان بهترين نظام سياسي معرفي مي کرد حالا قدرت انقلاب اسلامي تنها 37 سال پس از نقطه آغاز، خود را مقابل اين تفکر علم کرده است. البته فوکوياما چندي است که به شکست ليبرال دموکراسي اعتراف کرده است: «آمريکايي ها فکر مي کردند با استفاده از قدرت مي توانند شکل دنيا را به کل تغيير دهند... من فکر مي کنم اين يکي از دلايل شکست هاي ليبرال دموکراسي بوده است.» اين اعتراف حالا دارد ابعاد مهم ترو تازه اي پيدا مي کند، چه اين که مقابلش گفتماني ايستاده است که هيچ نقطه مشترکي با آن ندارد و از حاصل تقابل اين دو گفتمان، قدرتي جديد در نظم جديد جهاني معرفي شده است؛ قدرتي به نام جمهوري اسلامي ايران. قدرتي که بدون جنگ، کاملا مستقل از هر قدرت ديگر، خود را به نظم جهاني تحميل کرده است. اين موضوع البته 2 الزام نيز با خود به همراه دارد:
اول- اين که اين قدرت ثمره گفتمان ضدهژموني ايران در مقابل غرب است و رمز بقاي اين قدرت، ادامه همين مسير و گم نکردن مسير مبارزه با استکبار است چرا که تازه در آغاز راهي دشوارتر قرار گرفته ايم که همانا حفاظت از دستاورد بزرگ انقلاب اسلامي و ملت ايران است.
دوم- اين که حالا نوبت عرصه هاي ديگر به خصوص اقتصاد ايران است که بتواند با شکل دهي ساختاري مبتني بر «اقتدار اقتصادي درون زا» دين خود را به انقلاب اسلامي ادا کند و با همت جهادي خود، همان مسير پيشرفت انقلاب در ساير عرصه هارا دنبال کند و نگذارد اين پاشنه آشيل، طمع دشمنان را براي تحت فشار قرار دادن مردم ايران بيشتر کند. مردمي که تازه مي خواهند شيريني سال ها ايستادگي خود را بچشند: «إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا الله ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِکَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي کُنتُم توعَدونَ.»(سوره فصلت/آيه 30)
******************************************************
روزنامه ایران******
پله پله تا ملاقات «شما»/ امیر یوسفی
1 خبرنگاری، گفتن ندارد که یک شغل است در میان انبوهی از شغلها؛ گیرم شغلی سختتر؛ گیرم شغلی خطرخیزتر؛ گیرم شغلی شلوغتر و ناآرامتر. اگر قامتش اندکی بالا بلندتر است یا نامش زبانزدتر است یا شعاع نفوذش جهانگیرتر است، یک دلیل بیشتر ندارد: پیامرسانی. هر پیوندی در جهان، موکول به یک پیام است و نطفه هر دلبستگی که شکل بگیرد، لاجرم پای پیامی در میان است. به این اعتبار هیچ سرسپاری و پایبندی و دلربودگی را در جغرافیای انسانی نمیتوان یافت مگر آن که از زبانی، پیامی تراویده باشد و بر دلی نشسته باشد. خبرنگاری، شغلی است که صبح به صبح پشتهای از «پیام» را قلمدوش میکند و پله پله به ملاقات مخاطبان میرود. شغل خبرنگاری اگر تمایزی بر سایر مشاغل داشته باشد، چیزی غیر از همین پیامرسانی نیست. خبرنگاری، پیامرسانی است و پیداست که هیچ نهال مودت و دوستی را نمیتوان یافت که با یک پیام آغاز نشده باشد چرا که آدمی یگانه جانداری است که به مجرد آنکه چشم میگشاید، چیزی را میجوید و کسی را صدا میزند و پیامی را میرساند یا میطلبد. سرشت آدمیزاده با پیام عجین است خواه آن پیام، خبر باشد یا نه. پیام دادن و پیام رساندن فارغ از هر چیزی بهانه پیوند و نشانه دوستی است نه بیرق خصومت و دشمنی. به این اعتبار، ذات خبر، سرشت خبرنگار و باطن روزنامه، یک «بشارت دوستانه» است که سپیدی کاغذ را بیرق میکند برای گواهی گرفتن بر صلحطلبی. این، البته فرق دارد با کسی یا گروهی که خبر، خبرنگار و روزنامهنگار را ذاتاً شبههناک، باطناً مشکوک و بالقوه مخرب به شمار میآورد. اگر میخواهید بدانید راز نامهربانی با خاندان خبر کجاست، راه دوری نروید. ریشه، در تعریف انسان است آنجا که کسی آدمیزاده را عین ربط و تعلق و پیوند و پیام میداند و کسی دیگر که هر پیام و پیوندی را به چشم تردید مینگرد.
2 انسان، زاده پیام است و خبرنگار، ستایشگر پیام. این، جملهای از آرنولد توینبی است که در آن واژه خبرنگار و پیام، جایگزین مورخ و تاریخ شده است. خبرنگار، کارگاه خود را معبدی میداند. شغل او تراشیدن ناراستیها از مرمر پیام است. سر و سینه پیام را از پستی و بلندی پاک میکند تا پیام، هر چه دلرباتر باشد و پیوندهای افزونتری را شکل دهد. شغل او بی همتا نیست اما جعبه ابزار این شغل، شاید یگانه باشد. انصاف، تعهد به مردم، حقیقتطلبی، بیطرفی، نقد، آگاهیبخشی و هویتخواهی، جزو ابزارهای کار خبرنگاری است؛ ابزارهایی که هر کدام یکی از آرمانهای دیریاب و دوردست انسانی هستند. پیام- از هر کجا که میخواهد رسیده باشد- در کارگاه اهل خبر زیر ضرب این ابزار ورز داده میشود و شکل میگیرد و گفتن ندارد که اگر ابزار وجود نداشته باشد، پیام هم خام و خاک آلوده میماند و به خانه مخاطب میرسد. آزادی، نقد، صراحت، شفافیت، جستوجوگری و روایتگری همگی از ملزومات خبرنگاری هستند و مگر کسی میتواند به خبر و خبرنگار خوشامد بگوید اما چشم دیدن جعبه ابزارش را نداشته باشد؟ اصل خبر و خبرنگار را که نمیشود انکار کرد. رقیب تنگچشم، چاره را در آن میبیند که به جای چنگ انداختن به چشم و چهره خبرنگار، ابزار را از مشتاش بستاند: «خبر برسانید و خبرنگاری کنید اما با نقد ذهن و ضمیر مردم را آشفته نکنید!»
3 روزگار برای شغل خبرنگاری بهتر شده است، آبی زیر پوست خاندان خبر دویده است. دلشان قرصتر و سرشان سبزتر و زبانشان چه بسا سرختر شده است. به بیرق پیامرسانی، یکی دو سالی است که باد، موافقتر میوزد. این را اهل خبر فهمیدهاند. اگرچه رقبایی نو به میدان آمدهاند و اگرچه راههای رسیدن به پیام، به عدد نفوس خلایق زیاد شده است و اگرچه ابزارهای مجازی، پیامها را همچون مسافری رایگان به خانهها میرسانند اما هنوز خبر و خبرنگاران سیاهبخت نشدهاند. شاید کسانی را بتوان یافت که صبح و شب آرزو میکنند این 8-7 سال هم بگذرد و تکنولوژی، شر روزنامهها و مطبوعات چاپی را از سر سعادت بشر کم کند! با این همه از دو سال پیش مردانی به دولتخانه پای نهادهاند که نگاه توأم با سوء ظن به خانواده خبر و خبرنگاری را وانهادهاند. مردانی که سرشت آدمی را «پیام» میدانند و از اینکه هر صبح کسانی با انبانی از خبر به ملاقات «ما و شما» میآیند شادند. شاهد اگر میطلبید، به حسن روحانی دولتمرد ارشد و اعتدالگرای روزگار ما نظر کنید که همین دیروز در پیام دوستانهای خطاب به خاندان خبر گفت: «خبرنگاری دیدهبانی از هویت ملی و حقوق اجتماعی است.» بعد هم مدال «تلاشگران جبهه دانایی» را بر سینه خبرنگاران نشاند تا نشانی باشد بر اینکه دولت اعتدال، اهل پیام است، اهل پیوند است و اهل آگاهی.
******************************************************
روزنامه وطن امروز**
خوشا به حالت ای روستایی!/محمدرضا کردلو
براساس آخرین سرشماری نفوس و مسکن در سال نود، 21446783 نفر یعنی نزدیک به 30 درصد جمعیت ایران را روستاییان تشکیل میدهند. با یک حساب سرانگشتی آنها حالا و در سال 94 نزدیک به 25میلیون نفر از جمعیت کل ایران را تشکیل میدهند. روستاییان همواره نقش مهمی در توسعه و پیشرفت کشور ایفا کردهاند. از همان کلاس اول ابتدایی در همه کتابها روستاییان برای دانشآموزان، جماعتی مورد احترام، باشخصیت، مهربان و فداکار تصویر شدهاند. قهرمانانی که خیلیها آرزو میکردهاند شبیه آنان باشند؛ دهقان فداکار یک نمونهاش. خیلیها هنوز تلاش وی را ارج مینهند. قهرمانهای ایرانی غالبا روستازاده هستند. حضور برخی از آنها تغییرات گستردهای را در تاریخ معاصر ایران به وجود آورده است. رئیسعلیها، میرزاکوچکخانها، شخصیت گرانسنگی چون حضرت امام خمینی(ره) و بسیاری از شهدای دفاع مقدس و افرادی که از موثرین در انقلاب هستند، همه در روستا به دنیا آمدهاند و سالهای ابتدایی زندگی خود را در کوچه پسکوچههای روستاهایشان گذراندهاند. روستاها اما از جهات متعدد در آبادانی کشور تاثیرگذار بودهاند. برای مثال خودکفایی جمهوری اسلامی در برخی محصولات کشاورزی و قدرت صادرات، از مولفههای توانمندی روستاهاست که طبیعتا موجبات توان و اقتدار کشور را نیز فراهم کرده است.
مقدمهای که درباره روستا گفته شد، شاید بسیار بسیار کمتر از آنچه در واقعیت وجود دارد، به اهمیت روستا اشارتی کرده باشد اما غرض سخن دیگری است.
یک هفتهنامه ناآشنا، چند روز پیش با افتخار در یکی از صفحات خود جملهای از آقای هاشمی- که اخیرا اعلام کاندیداتوری برای خبرگان نیز کرده است- را تیتر کرده بود که از چند جهت قابل تامل، مداقه، بررسی و البته روانشناسی سیاسی است. هاشمیرفسنجانی که در 81 سالگی قرار دارد در گفتوگو با نشریهای گفته است: دیروز در کوچههای روستایشان میگشتند، امروز انقلابی شدهاند!
این جملات در ادبیات آقای هاشمی و برخی افراد نزدیک به دولت مسبوق به سابقه است. مواجهه اخیر ایشان با روستا-که در ادبیات و فرهنگ ایرانی نماد پاکترین مناسبات و سالمترین زندگیهاست- عجیب و البته توهینآمیز است و مخاطبان این جمله را آزار خواهد داد. همانطور که گفته شد، بسیاری از شخصیتهای تاثیرگذار تاریخ چندصد سال اخیر ایران و بسیاری از قهرمانان ایرانیان از جامعهای روستایی برخاسته بودند. جامعهای که اتفاقا در «انقلابی بودن» نیز پیشرو بوده است، همانطور که امروز در فهم شرایط و آنچه «بصیرت» خوانده میشود، پیشرو است. در بسیاری از روستاها پیش از آنکه انقلابیون در شهر «شاه» را فراری دهند، «خان»ها را فراری داده بودند و روستا را حتی پیش از انقلاب با موازین انقلابی اداره میکردند.
توهین اخیر و این نگاه از بالا به پایین و آزاردهنده امروز موجب ناراحتی جامعه روستایی شده است. کسانی که هم دیروز و هم امروز در کوچههای روستایشان میگشتند، میگردند و خواهند گشت و انقلابی هم بودهاند، هستند و خواهند بود. کسانی که در این 37 سال بعد از انقلاب یک انتخابات را جا نینداختهاند، در همه راهپیماییها حضور یافتهاند، هرجا آقا و امامشان گفته پای کار بودهاند و هزار هزار کار برای انقلاب کردهاند، در روزهای مقاومت، به جای تفریح رفتن مقاومت کردهاند، در روزهای موسوم به سازندگی کمترین سهم از آبادانی را داشتهاند و صبر کردهاند، در روزهای ادعای توسعه سیاسی در شهر، روستاییها فارغ از دغدغههای دوروزه دنیای قدرت در شهر، ایران را در گندم خودکفا کردند، 88 وقتی فتنه دامن تهران را گرفته بود، مردم روستا فتنه را حتی به مرز روستاهایشان راه ندادند و امروز با اینکه بیشترین حدنصاب مشارکت در انتخابات را دارند، کمتر کسی از مسؤولان دولتی سری به آنها میزند. اینها را پیرمردی که دستهایش از بیل زدن زیادی برای کشاورزی در روستا پینه بسته است، هم تایید میکند. پیرمردی که به جهادگران بسیجی گفته بود: «مرد سازندگی شمایید نه آن آقایی که ادعایش را داشت و حتی یکبار یک نفر از دولتش تا چند ده کیلومتری روستای ما هم نیامد».
در روزهای توهین و تخریب اگرچه زیاد میشنویم از این حرفها اما باکی نیست، میگذرد! چند روز پیش بنده خدا بهنوش بختیاری را هم به باد توهین گرفته بود یکی از این روزنامههای بزککننده آمریکا و موافق آقای سردار سازندگی! که چرا گفته است بالای چشم توافق ابروست! او را و بقالی و سلمونی را هم به لیست آن استاد(!) دانشگاه اضافه کردهاند که قبلتر گفته بود راننده تاکسیها و لبوفروشها حرف نزنند. نمیدانم بهنوش بختیاری روستایی است یا نه، اما قطعا او هم بسان بسیاری از ایرانیان احترام خاصی برای روستاییان قائل است. ایکاش همه روستایی باشند. ایکاش روستایی باشیم اما ادب داشته باشیم. روستایی باشیم اما احترام سرمان بشود. ایکاش روستایی باشیم اما به حکم قانون نگوییم «پدرسوختهبازی» یا اگر رای نیاوردیم بگوییم «مردم بریزند تو خیابونا». ایکاش روستایی باشیم. خوشا به حالت ای روستایی...!
****************************************************
روزنامه جام جم *******
هر معاهدهای باید در مجلس تصویب شود / مهدی دواتگری
در روزهای اخیر شاهد اظهارنظرهای مختلفی درباره لزوم و یا لازم نبودن تصویب متن برجام در مجلس شورای اسلامی بودهایم. برای یافتن پاسخ این مساله باید به قانون اساسی و همچنین عهدنامه وین که موسوم به حقوق معاهدات است مراجعه کنیم.
به موجب عهدنامه 1969 وین، معاهده بینالمللی به آن چیزی گفته میشود که برای طرفین الزامآور باشد. برخی مطرح میکنند که برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، معاهده نیست بلکه توافقنامه است اما در همان عهدنامه وین گفته شده کلیه توافقنامهها، معاهدات، میثاقها و موافقتنامههای اجرایی، همگی در قالب معاهده تعریف شدهاند و قطعا برجام به عنوان یک معاهده تلقی میشود.
از سوی دیگر طبق اصول 77 و 125 قانون اساسی، کلیه معاهدات بینالمللی باید به تصویب مجلس برسد و اگر ما این اصل را بپذیریم دولت باید متن برجام را در قالب لایحه به مجلس ارائه کند و مجلس باید از حق خودش برای تصویب این متن دفاع کند.
البته در این زمینه نکته قابل تاملی نیز وجود دارد و آن قانونی است که نمایندگان، حدود 45 روز قبل با عنوان الزام دولت به حفظ دستاوردهای هستهای تصویب کردند.
در آنجا مجلس در واقع حق تصویب را از خودش سلب و به شورای عالی امنیت ملی واگذار کرد.
به موجب این مصوبه مجلس، تصویب این توافقنامه بر عهده شورای عالی امنیت ملی گذاشته شده است. البته مجلس میتواند از مصوبه خودش عدول کند.
نکته بعدی درباره وظایف شورای عالی امنیت ملی است. وقتی اصل 176 قانون اساسی را مرور میکنیم میگوید که شورایعالی امنیت ملی مرجع سیاستگذاری و تعیین سیاستهای دفاعی، امنیتی و هماهنگی نهادهای امنیتی است.
کلمهای درباره قانونگذاری و تصویب معاهدات گفته نشده است. بنابراین، این اختیاری است که مجلس به شورایعالی امنیت ملی داده است.
آنچه که مجلس برای خودش نگه داشته، بررسی روند اجرای برجام در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و گزارش وزیر خارجه از این روند هر شش ماه یکبار است. به نظر من این به هیچ وجه، اختیار قابل توجهی نیست و مجلس حق تصویب را از خودش سلب کرده است.
در یک جمع بندی میتوان گفت از نگاه حقوقی مجلس اختیار تصویب برجام را به شورایعالی امنیت ملی داده است اما میتواند این اختیار را پس بگیرد و دولت باید متن برجام را برای تصویب در مجلس در قالب لایحه ارائه کند.
******************************************************