پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ در مسير تولد و رشد هر پديده اي، ممكن است آسيب ها و آفت هايي بروز كند و از تحقق يا استمرار آن جلوگيري نمايد؛ از اين رو اگر پديده اي بخواهد ايجاد گردد يا دوام پيدا كند، بايد علاوه بر وجود مقتضي، مانع يا موانعي وجود نداشته باشد. موانع همان آسيب ها و آفتهايي هستند كه اگر زدوده نشوند، ادامه حيات آن پديده را با مشكلات جدي روبهرو مي سازند.
آسيب شناسي؛ يعني شناسايي آن دسته از عوامل مهم و مؤثري كه به وجود آمدن و تداوم حيات آن ها ميتواند فرآيند تحقق اهداف هر نظامي (سيستمي) را متوقف و يا به صورت محسوس، كُند نمايد
انقلاب، نظام و جامعه اسلامي هم اگر به آسيب زدايي و آفت زدايي توجه كافي نكند، آسيب ها و موانع، حركت تكاملي و رو به توسعه آن را سد ميكنند و تحقق اهداف آن را به تأخير انداخته، يا ناممكن ميسازند. شايد به تعداد اهدافي كه هر انقلاب و جامعه و حكومت دنبال ميكند بتوان آسيب ها و موانعي را پيش بيني كرد.
آسيب شناسي انقلاب اسلامي ايران، به معني بررسي واقع بينانه مشكلات، اشكالات، انحرافات، آفات، تحريفات و موانع رشد و كمال انقلاب اسلامي است. مراد از آسيب ها و آفات، اموري هستند كه ميتوانند دستيابي انقلاب اسلامي را به آرمان ها و اهداف خود، كُند يا ناممكن سازند. اين بدين معني است كه غايت و آرمان نهايي انقلاب اسلامي ايران - در سال 1357- فقط سقوط يك رژيم سياسي و جايگزيني رژيم سياسي ديگر نبوده كه با تحقق آن، انقلاب پايان يافته باشد، بلكه آرمان هايي بلند و متعالي پيش روست كه اين تحول سياسي مي تواند پس از بيست سال تحقق آنها باشد.
بطور کلي فرآيند تکاملي انقلاب اسلامي را ميتوان به 5 مرحله تقسيم بندي نمود: 1- پيروزي انقلاب اسلامي 2- تحقق نظام اسلامي 3- تشکيل دولت اسلامي 4- شکل گيري کشور اسلامي 5- ساختن دنياي اسلامي
رهبر معظم انقلاب اسلامي اين مراحل پنجگانه را چنين تشريح نمودهاند:
«ما ميخواهيم آن نظامي، آن تشكيلاتي و آن حكومتي را كه بتوان اين هدفها را در آن محقّق كرد، به وجود آوريم. اين يك فرآيند طولاني و دشواري دارد و شروعش از انقلاب اسلامي است... اين قدمِ اوّل است.
انقلاب كه تحقّق پيدا كرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامي است. نظام اسلامي، يعني طرح مهندسي و شكل كلّي اسلامي را در جايي پياده كردن. مثل اينكه وقتي در كشور ما نظام سلطنتي استبدادي فردي موروثي اشرافي وابسته برداشته شد، به جاي آن، نظام ديني تقوايي مردمي گزينشي جايگزين ميشود؛ با همين شكل كلّي كه قانون اساسي برايش معيّن كرده، تحقق پيدا ميكند؛ يعني نظام اسلامي. بعد از آنكه نظام اسلامي پيش آمد، نوبت به تشكيل دولت اسلامي به معناي حقيقي ميرسد؛ يا به تعبير روشنتر، تشكيل منش و روش دولتمردان - يعني ماها - به گونهي اسلامي؛ چون اين در وهلهي اول فراهم نيست؛ بتدريج و با تلاش بايد به وجود آيد. مسؤولان و دولتمردان بايد خودشان را با ضوابط و شرايطي كه متعلق به يك مسؤول دولت اسلامي است، تطبيق كنند. يا چنان افرادي - اگر هستند - سر كار بيايند؛ يا اگر ناقصند، خودشان را به سمت كمال در آن جهت حركت دهند و پيش ببرند. اين مرحلهي سوم است كه از آن تعبير به ايجاد دولت اسلامي ميكنيم. نظام اسلامي قبلاً آمده، اكنون دولت بايد اسلامي شود. دولت به معناي عام، نه به معناي هيأت وزرا؛ يعني قواي سهگانه، مسؤولان كشور، رهبري و همه.
مرحلهي چهارم - كه بعد از اين است - كشورِ اسلامي است. اگر دولت به معناي واقعي كلمه اسلامي شد، آنگاه كشور به معناي واقعي كلمه اسلامي خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعيض از بين خواهد رفت؛ فقر بتدريج ريشهكن ميشود؛ عزّت حقيقي براي مردم به وجود ميآيد؛ جايگاهش در روابط بينالملل ارتقاء پيدا ميكند؛ اين ميشود كشور اسلامي.
از اين مرحله كه عبور كنيم، بعد از آن، دنياي اسلامي است. از كشور اسلامي ميشود دنياي اسلامي درست كرد. الگو كه درست شد، نظايرش در دنيا به وجود ميآيد.» (12/9/79)
معظم له در پاسخ به اين سوال که همينک ما در کدام مرحله قرار داريم ميفرمايند:
«ما در كدام مرحلهايم؟ ما در مرحلهي سوميم؛ ما هنوز به كشور اسلامي نرسيدهايم. هيچ كس نميتواند ادّعا كند كه كشور ما اسلامي است. ما يك نظام اسلامي را طرّاحي و پايهريزي كرديم - «ما»، يعني همانهايي كه كردند - و الان يك نظام اسلامي داريم كه اصولش هم مشخّص و مبناي حكومت در آنجا معلوم است. مشخّص است كه مسؤولان چگونه بايد باشند. قواي سهگانه وظايفشان معيّن است. وظايفي كه دولتها دارند، مشخّص و معلوم است؛ اما نميتوانيم ادّعا كنيم كه ما يك دولت اسلامي هستيم؛ ما كم داريم. ما بايد خودمان را بسازيم و پيش ببريم. ما بايد خودمان را تربيت كنيم. البته اگر در رأس كار يك امام معصوم مثل اميرالمؤمنين(ع) باشد كه قولش، فعلش و منشش الگوست، كار براي كارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخهي كامل را در اختيار دارند و در همه چيزش هدايت هست. وقتي آدمي مثل من در رأس كار باشد، البته كارِ كارگزاران مشكلتر است؛ ولي ثوابشان هم بيشتر است. اگر توانستند در اين راه حركت كنند، اجر الهيشان بيشتر خواهد شد. هر كدام از شما تلاش كنيد كه براي اين مسؤوليتها خودتان را با الگوي اسلامي منطبق سازيد؛ يعني دينتان، تقوايتان، رعايتتان نسبت به حال مردم، رعايتتان نسبت به شرع، رعايتتان نسبت به بيتالمال، اجتنابتان از خودخواهيها و خودپرستيها و رفيقبازيها و قوموخويشپرستيها و اجتنابتان از تنبلي و بيكارگي و بيعملي و هوي و هوس و اين چيزها مطابق با الگوي اسلام باشد.» (12/9/79)
گام سوم حرکت تکاملي انقلاب که تشکيل دولت اسلامي باشد، همچون مراحل پيشين با آسيبها و تهديداتي مواجه است که گذر از اين مرحله بدون شناخت دقيق آنها ميسر نخواهد بود. در اين ميان بزرگترين کارشناس و ناظر دقيقي که از جايگاهي رفيع صلاحيت آسيبشناسي انقلاب اسلامي را دارد، رهبري معظم انقلاب اسلامي است که در سالهاي اخير به کرارات به اين مساله پرداخته و آسيبهاي متعددي را در حوزههاي مختلف گوشزد نمودهاند. در آستانه آغاز هفته دولت مروري بر رهنمودهاي ايشان ميتواند ضامن تحقق اهداف گام سوم انقلاب اسلامي در شکل گيري دولت اسلامي باشد.
آسيبهاي دروني – آسيبهاي بيروني
دولت اسلامي دشمناني هم دارد. دولت اسلامي دو دسته دشمن دارد: يك دسته دشمنان شناخته شده هستند. همه ي سلطهگران و ديكتاتورهاي دنيا به دلايل واضح دشمن دولت اسلامياند؛ چون دولت اسلامي با اصل سلطه و ديكتاتوري مخالف است. كساني هستند كه به دين يا به ورود دين در عرصهي زندگي معتقد نيستند - به اصطلاح سكولارها - اينها هم با دولت اسلامي مخالفند؛ ميگويند اقتصاد بايد از دين جدا باشد، سياست از دين جدا باشد، زندگي اجتماعي از دين جدا باشد، تحركات و نشاطهاي مردمي عمومي از دين جدا باشد. مخالفتها هم در طيف وسيعي انجام ميگيرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت كردن، تا معارضههاي جدي كردن. مترفين بينالمللي - يعني ثروتمندان عظيم جهاني كه نفت و منابع عمدهي جهاني را در اختيار خودشان ميخواهند و براي اين كار دارند حداكثر تلاش علمي و عملي را ميكنند - اينها هم جزو دشمنان بيروني دولت اسلامياند. عرض كرديم دشمنها لزوماً دشمني نميكنند؛ بعضي از آنها دشمناند، بعضي دشمني كردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضي وارد ميدان ميشوند و گلاويز ميشوند. بنابراين انواع و اقسام دشمني وجود دارد و بايد با هر كدام به نحوي برخورد كرد.
دسته ي دوم دشمنان درونياند؛ يعني آفتها، بيماريها و ميكروبها. مرگ ما بيش از آنچه ناشي از اين باشد كه ديگري بيايد ما را بكُشد، ناشي از اين است كه در درون خودمان اختلافي بهوجود ميآيد. غالباً مرگهاي ما ناشي از ويروسي، ميكروبي، بيمارييي و سلول عاصييي است كه سرطان درست ميكند؛ كمتر ناشي از اين است كه كسي بيايد آدم را بكُشد. دولت اسلامي هم همينطور است؛ بايد مواظب دشمنهاي درونياش باشد؛ اينها آفتهايش است.(8/6/84)
افراد و مجموعههاي بشري همواره از دو سو آسيب ميبينند، اول از درون خود كه منشاء آن ضعفهاي بشري و هوسهاي مهار گسيخته و ترديدها و بيايمانيها و خصلتهاي منهدم كننده است، و دوم از دشمنان بيروني كه بر اثر طغيان و افزون طلبي و تجاوز و ددمنشي، محيط زندگي را بر انسانها و ملتها تنگ و فشار آلود ميسازند و با جنگ و ظلم و تحميل و زورگويي، بلاي جان آنان ميشوند.(4/2/75)
اسلام يك پديده است و مثل همهي پديدهها، خطراتي آن را تهديد ميكند و وسيلهاي براي مقابله لازم دارد. خداي متعال اين وسيله را، در خود اسلام گذاشت. اما آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد ميكند كه يكي خطر دشمنان خارجي و ديگري خطر اضمحلال داخلي است. دشمن خارجي يعني كسي كه از بيرون مرزها، با انواع سلاحها، موجوديت يك نظام را با فكرش و دستگاه زيربنايي عقيدتياش و قوانينش و همه چيزش هدف قرار ميدهد، كه شما در مورد جمهوري اسلامي، اين را به چشم ديديد و گفتند كه «ما ميخواهيم نظام جمهوري اسلامي را از بين ببريم». دشمناني بودند از بيرون، و تصميم گرفتند كه اين نظام را از بين ببرند. از بيرون يعني چه؟ نه از بيرون كشور. از بيرون نظام؛ ولو در داخل كشور.
دشمناني هستند كه خودشان را از نظام، بيگانه ميدانند و با آن مخالفند. اينها بيرونند. اينها غريبهاند. اينها براي اينكه نظامي را نابود كنند و از بين ببرند، تلاش ميكنند. با شمشير، با سلاح آتشين، با مدرنترين سلاحهاي مادي، و با تبليغات و پول و هرچه كه در اختيارشان باشد.
اين، يك نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفت «اضمحلال دروني» است. يعني در درون نظام، كه اين مال غريبهها نيست؛ اين مال خوديهاست. خوديها ممكن است در يك نظام، بر اثر خستگي، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفساني شدن و بر اثر نگاه كردن به جلوههاي مادي و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفتزدگي شوند. اين، البته خطرش بيشتر از خطر اولي است. اين دو نوع دشمن - آفت بروني و آفت دروني - براي هر نظامي، براي هر تشكيلاتي و براي هر پديدهاي وجود دارد. اسلام براي مقابله با هر دو آفت، علاج، معين كرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجي نيست. «جاهدالكفارو المنافقين.» منافق، خودش را در درون نظام قرار ميدهد. لذا با همهي اينها بايد جهاد كرد. جهاد، براي دشمني است كه ميخواهد از روي بياعتقادي و دشمني با نظام، به آن هجوم بياورد. همچنين، براي مقابله با آن تفكك داخلي و از هم پاشيدگي دروني، تعاليم اخلاقي بسيار با ارزشي وجود دارد كه دنيا را بهطور حقيقي به انسان ميشناساند و ميفهماند كه «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب ولهووزينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد» تا آخر. يعني اين زر و زيورها، اين جلوهها و اين لذتهاي دنيا اگرچه براي شما لازم است؛ اگرچه شما ناچاريد از آنها بهره ببريد؛ اگرچه زندگي شما وابسته به آنهاست و در اين شكي هم نيست و بايد آنها را براي خودتان فراهم كنيد؛ اما بدانيد كه مطلق كردن اينها و چشم بسته به دنبال اين نيازها حركت كردن و هدفها را به فراموشي سپردن، بسيار خطرناك است.(6/11/71)
آسيبهاي دروني تحقق دولت اسلامي
1- هوي و هوسپرستي
اوّل، هوسپرستي و هويپرستي است. تعجّب نكنيد؛ از همهي خطرها بالاتر، همان هواي نفسي است كه در دل ماست؛ «انّ اعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك»؛ از همهي دشمنها دشمنتر، همان نفس، همان «من» و همان خودي است كه در وجود توست؛ آن منيّتي كه همه چيز را براي خود ميخواهد.
اينجا هم از زبان پيغمبر همين را ميفرمايد: «انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتّباع الهوي و طول الأمل فأمّا اتّباع الهوي فيصدّ عن الحق»؛ يعني پيروي از هواي نفس، شما را از راه خدا گمراه ميكند. غالب اين گمراهيها به خاطر هواي نفس است. البته ما براي خودمان هزار رقم توجيه درست ميكنيم، براي اينكه از راه خدا منحرف شويم و حرف و عملمان غير از آن چيزي باشد كه شرع و دين براي ما معيّن كرده است. هواي نفس خصوصيتش اين است كه شما را از سبيلاللَّه - كه جهاد در سبيلاللَّه لازم است - گمراه ميكند. (12/9/79)
2- آرزوهاي طولاني
«و امّا طول الأمل فينسي الأخرة». طول امل، يعني آرزوهاي دور و دراز شخصي: تلاش كن، براي اينكه فلان طور، خانه براي خودت درست كني؛ تلاش كن و مقدّمات را فراهم كن، براي اينكه به فلان مقام برسي؛ تلاش كن، زيد و عمرو را ببين و هزار نوع مشكل را پشت سر بگذار تا اينكه فلان سرمايه را براي خودت فراهم آوري و فلان فعاليت اقتصادي را در مشت بگيري. اين طولالأمل - يعني آرزوهايي كه يكي پس از ديگري ميآيند و تمامنشدنياند - جلوِ چشم انسان صف ميكشند؛ براي انسان هدف درست ميكنند و هدفهاي حقير در نظر انسان عمده ميشود. خاصيت اين هدفها «ينسي الأخرة» است؛ آخرت را از ياد انسان ميبرند؛ انسان دائماً مشغول هدفهاي حقير ميشود؛ براي انسان وقتي باقي نميماند؛ دلِ انسان را ميميرانند؛ ميل به دعا، ميل به انابه، ميل به تضرّع و ميل به توجّه را براي انسان باقي نميگذارند. (12/9/79)
3- سستي ايمان انقلابي
مهمترين نقاط ضعفي كه در زمينهي مسئولان وجود دارد يكي مسئلهي سستي بينش و ايمان انقلابي و اسلامي در بعضي از مسئولان است. اينها مجذوب نسخههاي سياسي غرب هستند؛ آن هم نسخههاي غلط از آب درآمده.(12/8/80)
4- انفعال و خودباختگي
آفت دومي كه در چنين مواردي، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد ميكند، اين است كه آنها را دچار انفعال و خودباختگي كنند و و در موضع تأثيرپذيري ناخواسته از ارادهي ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل كوه ايستاد. آن چيزي كه بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم كه مردم عزيز ما - بخصوص جوانان - و همچنين مسؤولان بخشهاي مختلف نظام مقدّس جمهوري اسلامي به آن توجّه كنند، اين است كه دشمنان نظامِ جمهوري اسلامي، وقتي نميتوانند در ميدان مبارزهي روياروي، كار مؤثّري با اين نظام انجام دهند؛ يعني نميتوانند به آن ضربهي نظامي بزنند؛ نميتوانند انفجار داخلي درست كنند؛ نميتوانند ضربههاي امنيتي بزنند؛ نميتوانند با محاصرهي اقتصادي، آن را به زانو درآورند - وقتي از همهي اينها مأيوس ميشوند - يك راه برايشان باقي ميماند و آن، اين است كه نظام اسلامي و انقلابي را به مواضعي برخلاف اصولِ خود سوق دهند، يا به عبارت سادهتر و روشنتر، آن را وادار كنند كه از گفتههاي خود در زمينهي مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه كند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهي انجام ميدهند؟ از راه فشارهاي تبليغاتي، فشارهاي سياسي، فشارهاي فرهنگي. جو را آنچنان از فشار انباشته ميكنند كه انسانهاي ضعيفالنّفس، در مقابل اين فشار نميتوانند مقاومت كنند.(14/3/76)
اين خيلي مهم است كه انسان در مقابل دشمن، دچار انفعال نشود. تمام سعي امروز دنياي مادي مستكبر - يعني همين دولتهاي استكباري كه زمام مسائل اقتصاد و تسليحات عالم و حتي در موارد بسياري، فرهنگ خيلي از كشورها را هم در دست دارند - اين است كه هر جا مقاومتي هست، آن را از طريق منفعل كردن خرد كنند. انفعال در مقابل دشمن، غلطترين كار و بزرگترين اشتباه است. دشمن را از لحاظ دشمني، بايد به حساب آورد؛ يعني در مقابل او، او را حقير نشمرد و در برابرش آماده بود و دفاع كرد؛ اما از دشمن نبايد حساب برد، نبايد تحت تأثير قرار گرفت و نبايد در مقابلش منفعل شد. دشمن ميخواهد جوامع را منفعل كند. امروز از لحاظ فرهنگي و سياسي، بيشترين تكيهي آنها اين است. راجع به قضيهي زن جنجال درست ميكنند؛ راجع به حقوق بشر جنجال درست ميكنند؛ راجع به مسألهي دمكراسي جنجال درست ميكنند؛ راجع مسألهي نهضتهاي آزاديبخش جنجال درست ميكنند، براي اينكه طرف مقابل را دچار انفعال كنند. بزرگترين اشتباه اين است كه ما در اين قضايايي كه آنها جنجال درست ميكنند، طوري حرف بزنيم كه بخواهيم آنها را راضي كنيم. اين، همان انفعال است. (17/2/76)
5- نسيان
در ادبيات سياسي، خودفراموشي به معناي فراموش كردن هويّت خود، چيز خيلي بدي است - قوم و ملتي هويّت و تاريخ و فرهنگ و زبان خود را فراموش كنند؛ كه نتيجهي آن، ذلّت و بدبختي اين قوم خواهد بود - ليكن در ادبيات اخلاقي، اهميت خودفراموشي، بيشتر است و خطرش حتّي سنگينتر از خودفراموشي سياسي است. معناي نسيان نفس اين است كه انسان از هويّت و هدف وجود و باطن و دل و روح خود غفلت كند و دچار فراموشي شود؛ يعني تسليم جريان مادّي فاسدي شود كه او را با خود ميبرد تا به منجلاب و باتلاق برساند و براي انسان هيچ مقاومتي در مقابل حركت بدي و فساد و شر وجود نداشته باشد. «فانسيهم انفسهم» يعني انسان دچار لااباليگري و وادادگي شود و اصلاً نداند كه براي چه آمده است. مثل بچه، همهي عمر را گذراندن؛ چون معمولاً بچه به سرنوشت فكر نميكند؛ براي او همين لحظه و آن، مهم است. بالاخره بعد از اين شصت سال، هفتاد سال بناست بميريم. بعد از آن، چه پيش ميآيد؟ آخر، هدف اين زندگي چه بود؟ اين آمدن و رفتن و ماندن، اصلاً براي چه بود؟ هيچ در انديشهي اين نيفتادن و فكر اين را نكردن، بسيار خطرناك است. «اولئك هم الفاسقون»؛(350) اينها فاسقند. فسق به همين معناست؛ يعني خارج شدن از چيزي بر اثر فساد و گنديدگي. وقتي پوست خرماي گنديده از آن جدا ميشود، به آن فَسَقَ ميگويند؛ «فِسْقْ» از اينجا گرفته شده است؛ يعني بر اثر وادادگيها، آن عطر و آب و رنگ و عنصر ايمان از وجود انسان جدا شود. بنابراين يكي از آفتهاي استقامت، نسيان است.
6- ارتجاع
در قرآن كريم، حقيقت تلخي مطرح شده است كه اگر بخواهيم اسمي برايش بگذاريم، ميتوان اسم آن را «ارتجاع»، يعني رجعت به عقب، يا «ارتداد»، يعني برگشتن، عقبگرد، خسران و از دست دادن دستاوردها گذاشت. راجع به اين مقوله، در قرآن، حديث و تاريخ، صحبت شده است. اين مقوله، متأسفانه به جوامع و ملتهايي مربوط است كه در بهترين حالات معنوي و الهي هستند. يعني به مردمِ دوران جاهليت مربوط نيست، بلكه به مردمِ دوران اسلام مربوط است. چون اينها هستند كه ممكن است اين ميكروب در مزاجشان اثر بگذارد. آن، يك بيماري است كه مخصوص كشورها و ملتهايي است كه با حركتي عظيم، يك قدم به جلو برداشتهاند و به تعبير امروز، انقلاب كرده، به جايي رسيده و خود را به خدا نزديك كردهاند. به تعبير ديگر، آن بيماري، مخصوص كساني است كه خداي متعال به آنان انعام كرده است... دشمن بزرگ انقلاب در درون انقلاب، همين ميكروب ارتجاع است؛ اين ميكروبي كه در جوامع انقلابي رشد ميكند، تكثير ميشود، نفوذ ميكند، بيماري ميآورد، و بيمارياش هم واگير است.(15/10/73)
7- فرمگرايي و ظاهربيني بدون توجه به محتوا
يكي از آفتهايش اين است كه ما ادبيات ديني را غليظ كنيم؛ بدون اينكه مابازايي در عمل داشته باشد. اين ما را، هم به رياكاري ميكشاند و هم رياكاري را در بين مردم تشويق ميكند. اينكه ادبيات ديني تقويت شود، من با آن هيچ مخالفتي ندارم؛ ولي بايد مابازا داشته باشد. بيش از آنچه در رفتارمان اسلامي عمل ميكنيم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهيم خود را جلوه دهيم. بيشتر اهميت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست.
محتوا را بايد اسلامي كرد. اگر ميخواهيم حقيقتاً اسلامي شويم، بايد در نحوهي مديريتمان تحول ايجاد كنيم. يكي از حرفهاي خوب آقاي رئيس جمهورمان در تبليغات انتخاباتي - كه به نظر من اين حرف، عدهي زيادي را جذب كرد - تحول در مديريت بود. اين تحول در مديريت را چه كسي بايد انجام دهد؟ خود ما بايد انجام دهيم. اولين گام در تحول اين است كه رفتار خودمان، كيفيت كارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مديريت خودمان، جذبهيي كه به خرج ميدهيم، انعطافي كه به خرج ميدهيم، برخوردي كه با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام ميدهيم، اسلامي باشد.
البته اينكه گفتم ادبيات ديني را غليظ كردن بدون مابازا، يكي از آفتهاست، اشتباه نشود با كاري كه بعضيها گوشه و كنار دنبالش هستند كه پرچمهاي اسلامي و نشانههاي اسلامي را از بين مردم بردارند؛ نخير، بنده اين را نميگويم. مطلقاً نبايد نشانههاي اسلامي را تضعيف كرد. «و من يعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوي القلوب»؛ اصلاً بناي شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح كردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نبايد تضعيف كرد. بعضيها به اسم اينكه ما اهل ريا نيستيم و نميخواهيم تظاهر كنيم، شعائر اسلامي و علامتهاي اسلامي و سيماي اسلامي و وجههي اسلامي و رفتار اسلامي و پرچمهاي اسلامي را از زندگي خودشان و زندگي مردم جمع ميكنند؛ نخير، بنده مطلقاً اين را توصيه نميكنم؛ بلكه بعكس، توصيه ميكنم مقيد باشيد اينها را نگه داريد. منتها اگر بناست جانماز آب بكشيم، واقعاً روي آن جانماز نماز هم بخوانيم؛ والاّ انسان جانماز را آب بكشد و رويش نماز نخواند و كنار بيندازد، فايدهيي ندارد.(8/6/84)
8- كج فهمي و جمود و تحجر
خطر دروني كه دشمن قديمي امت اسلامي است همان كج فهمي و جمود و تحجر، يا خودباختگي و التقاط، يا نوميدي و ضعف نفس، يا ترديد و وسوسهي فكري، و يا مجموعهيي از اينها و امثال آن است. ملت رشيد و پيشرو ايران برهبري امام خميني عظيم راحل، دشمن دروني را شكست داد و بر آن فائق آمد تا توانست در جبهههاي سياسي و نظامي پيروز شود و نظام جمهوري اسلامي را در كشور خود مستقر و در مدت بيست سال در راه آن مجاهدت كند.
چنين حركت عظيمي، معمولاً و عادتاً با يكي از دو آفتِ «تحجّر» يا «انفعال» مواجه ميشود. چنين كار بزرگي، آفاتي دارد و آفت بزرگ چنين حركت عظيمي با اين ابعاد وسيع - همانطور كه گفتم - يكي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است. (28/12/77)
تحجّر اين است كه، كسي كه ميخواهد كار بزرگي را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظهي زندگي يك ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يك وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حكم نمايد و كار كند و پيش برود. اين، امكانپذير نيست. معناي تحجّر آن است كه، كسي كه ميخواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا نمايد و نتواند كشش طبيعي احكام و معارف اسلامي را، در آن جايي كه قابل كشش است، درك كند و براي نياز يك ملت و يك نظام و يك كشور - كه نياز لحظه به لحظه است - نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه دهد. اين، بلاي بزرگي است.(14/3/76)
9- دنيازدگي
يك آسيب ديگر، دنيازدگي است. خيلي از ما آنهايي كه قدرت و پست را طعمه دانستند متأسفانه دچار دنيازدگي شدهايم. كسي كه براي خود مسئوليتي قائل است، اگر دنيازده و رفاهزده شد، كارش زار خواهد شد و كار مردم را هم زار خواهد كرد.(12/8/80)
10- اشرافيگري
از جملهي چيزهايي كه روند حركت به سمت عدالت را در جامعه كُند ميكند، نمود اشرافيگري در مسئولان بالاي كشور است؛ از اين اجتناب كنيد. اشرافيگري دو عيب دارد؛ عيب دومش از عيب اولش بزرگتر است. عيب اول اشرافيگري، اسراف است - اشرافيگري حلال را ميگوييم؛ يعني آن چيزي كه پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عيب دوم بدتر است و آن اين است كه فرهنگسازي ميكند؛ يعني چيزي براي مسابقه دادن همه درست ميكند. البته در اين زمينه مسئولان درجهي يك خيلي نقش دارند؛ تلويزيون خيلي نقش دارد؛ منش من و شما خيلي نقش دارد.(5/6/80)
توصيهي دوم و مترتب بر توصيهي اول اين است: در وضع زندگي خود از پديدهي تجملات و اشرافيگري بترسيد. اشرافيگري خودش يك پديده است و ربطي به زندگي مرفه هم ندارد. بعضيها زندگي خيلي مرفهي ندارند؛ اما وضع زندگيشان آلودهي به پديدههاي اشرافيگري است. مردم به من و شما نگاه ميكنند؛ اگر در زندگي و برخورد و مصرف و نوع مشي و سلوكمان اشرافيمآبانه عمل كرديم، بعضيها تشويق ميشوند.(15/2/80)
11- خطر نفوذ دشمن
دشمن مستكبر، سراسيمه و شتابزده همهي راههاي نفوذ فرهنگي و سياسي و اقتصادي را در مد نظر قرار داده و اميدوار است بتواند از اين راهها ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي را محاصره كند و پنجهي شوم خود را همانند دوران پيش از انقلاب بر جسم و جان كشور عزيز ما فرو برد(31/2/81)
ملت بايد مراقب و هوشيار باشد تا دشمن نتواند با روشهاي موذيانه - چه امنيتي، چه سياسي و چه تبليغاتي - در صفوفش نفوذ كند.(1/9/81)
حفظ استقلال كشور در همهي زمينهها و جلوگيري از نفوذ و رخنهي دشمنان، جزو اصول تغييرناپذير انقلاب است.(14/3/81)
12- نفوذ صاحبان ثروت و قدرت در ارکان نظام
در دنيا ثابت شده است كه زور پول از خيلي چيزهاي ديگر بيشتر است. امروز خيلي از هدفهاي صهيونيستي در دنيا با قدرت پول اعمال ميشود. يكي از بزرگترين خطرات حكومتهايي كه معتقد به مبنايي هستند، اين است كه صاحبان پول بتوانند در اركان حكومت اعمال نفوذ كنند. اينها همه چيز را خراب ميكنند. هر بخشي از نظام اگر تحت تأثير زرمندان و ثروتمندان قرار گرفت، ضايع خواهد شد. در اين زمينه، از همه بدتر قوهي قضاييه است. بايد خيلي مراقب باشيد خداي نكرده چنين چيزي براي اين قوه پيش نيايد و پول و پولدار و ثروتمند، با روشهايي كه دارند، نتوانند اعمال نفوذ كنند. اين هم يكي از وسايل استحكام است. نفوذهاي سياسي هم همينطور است. دستگاههاي سياسي، انگيزههاي سياسي و جريانات سياسي نبايد بگذارند نفوذ ايجاد شود. دستگاه قضايي اگر به دانش و بصيرت و پاكي و طهارت در عمدهترين اركان خود متكي باشد، همان مقصودي را كه دستگاه قضايي به دنبال آن است، به ميزان زيادي تأمين خواهد كرد. به اين نكته بايد توجه داشت.(5/4/81)
13- قرار گرفتن افراد بياعتقاد به آرمانهاي نظام در جايگاه مسئوليت
اگر كسي در نظام جمهوري اسلامي در مسئوليتي مشغول كار است، ولي آرمانهاي نظام جمهوري اسلامي را آنطوري كه امام بزرگوار ترسيم كرده است و در قانون اساسي تجسم پيدا كرده، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست براي او حرام شرعي است. آنجايي كه صحبت از مسايل اساسي نظام اسلامي است، آنجايي كه وحدت دين و سياست مطرح است، آنجايي كه اصول قانون اساسي مورد نظر است، آنجايي كه الزام به تبعيت از دين و شريعت مطرح است، اگر يك مسئول عقيدهيي غير از اين دارد، ميتواند شهروند جمهوري اسلامي باشد - مانعي ندارد - اما نميتواند مسئول باشد. (8/8/80)
نيروي انساني واسطهي بين دستگاهها - دستگاههايي كه انگيزه دارند يا تصميمگيري و برنامهريزي ميكنند - تا نقطهي عمل، تعيينكننده است. نيروي انساني، يك مهرهي ماشين نيست كه ما دكمهيي را بزنيم و او خودش شروع به كار كند؛ نيروي انساني اراده دارد، تصميم ميگيرد، دلش ميخواهد، دلش نميخواهد. اينكه من در صحبتهاي با هيأت دولت و مسئولان گوناگون تأكيد ميكنم كه در گزينش انسانهايي كه ميخواهند در رأس كارهاي گوناگون بگمارند، دقت كنند تا آدمِ باايمان، امين، پاكدست، بيطمع و عميقاً معتقد به هدفهاي نظام اسلامي را انتخاب كنند، براي خاطر اين است. (15/2/80)
14- اختلاف و دودستگي در جامعه
آنچه كه امروز جزو مشكلات اساسي ماست، اختلافات بيمبنا و بيپايهاي است كه بين جمع علاقهمندان و كاركنان و خدمتگزاران نظام - جمع خودياي كه متعلّق به نظام است - وجود دارد. معناي خودي اين است. حالا عدّهاي از روي كجسليقگي يا بدفهمي يا موذيگري، بحث خودي و غيرخودي را با جناحهاي كشور تطبيق ميكنند كه خيلي حرف بيربطي است؛ نه، همهي جناحهاي انقلاب جزو مجموعهي خودي كشورند. اين مجموعهي خودي بايد با يكديگر همراه و همدل باشند. البته معنايش اين نيست كه با هم اختلاف سليقه نداشته باشند، با هم بحث طلبگي نكنند و با هم برخي از مناقشات را نداشته باشند؛ اما تظاهر كردن به اين مناقشات و عمده كردن چيز كوچكي كه مناقشهانگيز است، چيز بسيار بدي است؛ جلوِ رحمت الهي را ميگيرد؛ مردم را كه بايد به شما اميد و اطمينان داشته باشند تا دنبال شما حركت كنند و از شما حمايت نمايند، از شما دلسرد و مأيوس ميكند و شايد از همه مهمتر - يا در رديف مهمترينها - اين است كه شما را از كارتان باز ميدارد. خيلي از كارهايي كه به نظر نشدني ميآيد، شدني است؛ در صورتي كه مسؤول، براي اين كار متفرّغ باشد. اين اختلافات و دعواها نميگذارد شما متفرّغ باشيد. وجود اينها در دولت، مجلس، قوّهي قضايّيه، داخل يك قوّه، بين دو قوّه، چيز بسيار بدي است. از جمله چيزهايي كه بسيار بد است، اينگونه اختلافهاست. اينها را بايد علاج كنيد.(21/9/80)
15- دعواها و اختلافات سياسي
نكتهي بعدي اين است كه مردم از دعواهاي سياسي و اختلافات سياسي و من خوبم و تو بدي خستهاند؛ مردم اين چيزها را دوست نميدارند. در كشور كارهاي زيادي هست كه بايد انجام بگيرد؛ كارهاي زيادي هم انجام گرفته است. مشكلات فراواني وجود دارد كه بايد برطرف شود؛ گرههايي هست كه بايد باز شود. در كشور بايد فساد ريشهكن شود؛ تبعيض نباشد؛ به طبقهي مستضعف و محروم - بخصوص مستضعفينِ بيدست و پا - بهطور ويژه توجه شود؛ اينها وظايف اسلامي ماست؛ وظايفي است كه قانون اساسي بر دوش همهي مسؤولان كشور گذاشته است؛ هيچكس نميتواند خود را از اين كارها بركنار بدارد. دعواهاي لفظي، شعارهاي لفاظيگونه، اسم از مفاهيم مبهم و بيسروته آوردن، مشكل مردم را حل نميكند؛ مردم احتياج دارند به اينكه در ميدان عمل و كار، با لجنهايي كه نميگذارد اين درياچهي مصفا طراوت لازم را داشته باشد، مبارزه شود.(25/3/84)
16- القاء صف بنديها و تقسيم بنديهاي کاذب
امروز تبليغات جهاني روي چند چيز متمركز است: يكي از آنها اين است كه در داخل نظام جمهوري اسلامي، مجموعهي متصديان و خدمتگزاران نظام و كارگزاران كشور را به دو دسته تقسيم ميكنند و براي هر دسته اسم ميگذارند؛ البته يك عده هم سادهلوحانه در داخل كشور همان حرفي را كه آنها ميزنند، تكرار ميكنند كه در واقع حرف اينها نيست، حرف آنهاست. همان دشمن خارجي وقتي متصديان نظام را به دو دسته تقسيم كرد، اعلام ميكند ما با اين دسته موافق و با آن دسته مخالفيم؛ يك دسته اسمشان اصلاحطلب است، يك دسته اسمشان محافظهكار است. اينها دام دشمنان است؛ همه بايد متوجه باشند در دام دشمن قرار نگيرند. اميرالمؤمنين عليهالصلاةوالسلام به ما ميفرمايند: «صلاح ذات بينكم»؛ دلها را با هم صاف و به هم نزديك كنيد. اختلاف سليقهها را به معناي دشمني تلقي نكنيد. اختلاف نظر و اختلاف سليقه، حتي اختلاف عقايد سياسي و ديني و غيره، تا آنجايي كه به مباني عملي نظام ارتباطي ندارد، ميتواند موجب دشمني و جدايي و خصومت با يكديگر نشود.(1/9/81)
بنده دعواي اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من اين تقسيمبندي را غلط ميدانم. نقطهي مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نيست؛ نقطه مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نيست. نقطهي مقابل اصولگرا، آدم بياصول و لاابالي است؛ آدمي كه به هيچ اصلي معتقد نيست؛ آدم هرهري مذهب است. يك روز منافع او يا فضاي عمومي ايجاب ميكند كه بشدت ضد سرمايهگذاري و سرمايهداري حركت كند، يك روز هم منافعاش يا فضا ايجاب ميكند كه طرفدار سرسخت سرمايهداري شود؛ حتّي به شكل وابسته و نابابش! نقطهي مقابل اصلاحطلبي، افساد است. بنده معتقد به اصولگراي اصلاحطلبم؛ اصول متين و متقني كه از مباني معرفتي اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روزبهروز و نوبهنو.(19/2/84)
17- عدم همكاري بخشهاي مختلف نظام
توصيهي ديگر، كار جمعي و متوازن است. از جمله چيزهايي كه ما هميشه در طول اين چند سال توصيه كردهايم و صورت هم نگرفته است و تا همين آخر هم مسؤولان دولتي به ما شكايت كردند، عدم همكاري در بخشهاي مختلف و در جاهاي حساس است؛ مثلاً بخشهاي اقتصادي ما با وزارت خارجهي ما. وزراي خارجه - چه زمان آقاي دكتر ولايتي، چه زمان آقاي دكتر خرازي - هميشه به من شكايت ميكردند كه ما با فلان كشور در زمينهي سياسي مشكلي داريم، كه اين مشكل را ميتوان با يك كار اقتصادي و با محاسبه حل كرد؛ ولي دستمان خالي است. يك وقت ميبينيم بخش اقتصادي ما آمده يك كار اقتصادي كرده كه ما اصلاً از آن باخبر نشديم؛ كه اگر باخبر ميشديم، مشكل سياسيمان را بهوسيلهي او حل ميكرديم. وزراي محترم خارجهيي كه اسم آوردم، مكرر گفتهاند كه گاهي اوقات مسؤولان بخشهاي اقتصادي در خارج معاملهيي ميكنند كه سفير و وزارت خارجهي ما اصلاً از آن خبر ندارد. اينگونه كارها ناهماهنگي است. همانطور كه اول عرض كردم، كار شما يك كار است؛ همه داريد بخشهاي يك عمارت را ميسازيد؛ يكي ديوار ميچيند، يكي تير سقف ميگذارد، يكي گِل درست ميكند، يكي آب ميآورد. هر كدام شما يك كار داريد ميكنيد تا اينجا ساخته شود. اگر كارهاي شما نامتوازن باشد، آنچه از آب درميآيد، چيز خوبي نخواهد بود. (8/6/84)
18- فراموشي اهداف و آرمانهاي انقلاب
چه كسي است كه امروز نداند حمّال و عُمّالِ برنامههاي فرهنگي مدّنظر آنها، قلم بهدستان غافل و معترضي هستند كه علاقهمندند در داخل زمينهسازي كنند تا نشاط و اميدواري مردم، به زمهرير يأس تبديل شود؛ تا حفظ ارزشها و آرمانها به فراموشي گرايد و پيوند وثيق امّت با رهبر، گسسته گردد!(18/7/77)
نبايد ارزش عدالت به عنوان يك ارزش درجهي دو كمكم در مقابل ارزشهاي ديگر به فراموشي سپرده شود؛ در نظام ما اين خطر وجود داشته است. ارزشهاي ديگر هم خيلي مهم است؛ مثلاً ارزش پيشرفت و توسعه، ارزش سازندگي، ارزش آزادي و مردمسالاري. مطرح كردن ارزش عدالت مطلقاً به معناي نفي اينها نيست؛ اما وقتي ما اين ارزشها را عمده ميكنيم و مسألهي عدالت و نفي تبعيض و توجه به نيازهاي طبقات محروم در جامعه كمرنگ ميشود، خطر بزرگي است؛ اما با عدالتمحور بودن يك دولت، اين خطر از بين ميرود يا ضعيف ميشود.(8/6/84)
19- بي اعتنايي به ارزشها به نام توسعه
بديهي است كه هر ملتي براي تأمين سعادت و عزت خود نيازمند به حركت سازندگي در كشور خود ميباشد. مشكل ملتهايي كه نميتوانند با تلاش سازنده، كشور خود را از حضيض فقر و وابستگي و تبعيض و فساد سياسي و اخلاقي نجات دهند آن است كه: سازندگي را با فراموش كردن اصول ارزشي و اخلاقي و ديني صحيح، طلب ميكنند و به دنبال سراب سازندگي، خود را در دام بيگانگان يا در ورطهي فساد مالي و سياسي و اخلاقي ميافكنند. نتيجه آن است كه به نام پيشرفت ظاهري كشور، انسانيت و شرف و استقلال خود را از دست ميدهند، و غالباً حتي به سازندگي پايههاي مادي كشور خود هم توفيق نمييابند و دنيا و آخرت و ماده و معني را يكجا فداي غفلت خود ميكنند.(11/3/75)
20- بي توجهي به مبارزه با فقر و فساد و تبعيض
اساس اصلاحات اين است كه ما با فقر و فساد و تبعيض مبارزه كنيم. هر اصلاحاتي - اگر واقعا اصلاحات باشد - بر محور اين ميچرخد. بدترين فسادها در جامعه، رواج فقر و افزايش شكاف بين فقير و غني است. بدترين فسادها در جامعه اين است كه كساني دچار فساد مالي و اقتصادي شوند و از بيتالمال مردم براي منافع شخصي و پركردن جيب خود تغذيه كنند. بزرگترين فسادها اين است كه در اجرا و اعمال قانون در جامعه تبعيض باشد و به شايستگيها و صلاحيتها و قابليتهاي افراد توجه نشود. همان فقر و فساد و تبعيضي كه بارها عرض كردهايم، مردم تأييد كردند كه مبارزهي با اينها، همان اصلاحات واقعي است. اين را مردم ميخواهند؛ اما امريكاييها اين را نميخواهند؛ رئيس جمهور امريكا به هيچ وجه چنين چيزي را در داخل كشور نميخواهد.(26/4/81)
بنده باز هم با صداي بلند اعلام ميكنم كه مسؤولان كشور - چه در قوهي مجريه، چه در قوهي قضاييه و چه در قوهي مقننه - بايد با فقر و فساد و تبعيض در اين مملكت مبارزه كنند. اگر بخواهند وضع امنيت كشور را، وضع معيشت مردم را، وضع عزت بينالمللي ما را تأمين كنند، راهش مبارزهي با همينهاست. انواع و اقسام فسادها را بايد شناسايي كنند و با آن مبارزهي جدي نمايند؛ نه در حرف و زبان. البته بعضي هستند كه در زبان هم طاقت نميآورند اين حرفها گفته شود؛ با اصل مبارزه با فساد و تبعيض و فقر مخالفت ميكنند! اين افرادي كه در مقابل مبارزه با فقر و فساد و تبعيض موضعگيري ميكنند، بدون اينكه خودشان متوجه باشند، خود را متهم ميكنند. چه كسي با مبارزهي با فساد مخالف است؟ آن كسي كه يا بايد فاسد باشد و يا بايد فريب فاسدي را خورده باشد. چه كسي با مبارزهي با تبعيض مخالف است؟ آن كسي كه يا بايد از تبعيض منتفع باشد و يا فريب كسي را كه از تبعيض منتفع است، خورده باشد؛ والا چرا بايد مخالفت كند؟(7/10/79)
21- عدم پاسخگويي
پاسخگويي بايد به معناي صحيح كلمه وجود داشته باشد. بايد دستگاههاي فرهنگي كشور - چه آنچه مربوط به دولت است، چه آنچه زيرمجموعه دولت نيست، مثل صدا و سيما - روشن كنند كه در مقابل تهاجم گستردهي فرهنگي دشمنان چه تدابيري را براي اعتلا و بارور كردن فرهنگ اسلامي و انقلابي و عموميت بخشيدن به نقاط برجستهي آن بهكار بستهاند. دستگاههاي اقتصادي هم بيان كنند كه براي بارور كردن اقتصاد كشور، پُر كردن شكاف طبقاتي، برطرف كردن فقر و محروميت از طبقات محروم كشور و آباد كردن اين كشور پُربركت و قابل آبادي در همهي مناطق وسيع آن، چه تلاشي انجام دادهاند. دستگاههاي علمي كشور - كه مديران آن در دانشگاهها و حوزههاي علميهي كشورند - مشخص كنند كه براي توليد علم، آزادانديشي علمي و تضارب افكار - كه ما از دانشگاه و حوزه اين مسائل را مطالبه كرديم - چه تلاش و كار بزرگي را انجام دادهاند؛ چقدر پيش رفتهاند و چه كارهاي ديگري را بايستي انجام دهند. دستگاههاي صنعتي و دستگاه كشاورزي كشور هم توضيح دهند. قوهي قضاييهي كشور توضيح دهد كه براي احقاق حق مظلومان و براي اينكه مظلومان كشور حقيقتاً قوهي قضاييه را ملجأ و مأواي خود بدانند و به آن پناه ببرند، چه تلاشها و كارهايي را انجام داده است. قوهي مقننه كه دو وظيفهي عمدهي قانونگذاري و نظارت را برعهده دارد، مشخص كند كه در امر قانونگذاري چه تلاشهايي را انجام داده تا قوانيني را بگذارنند كه براي تسهيل اصلاح حقيقي كشور لازم است؛ همچنين اين قوه مشخص كند كه در امر نظارت بر دستگاهها و مراقبت از صحت عمل آنها چه تلاشي را به انجام رسانده است.(2/1/83)
22- عدم شناخت مشكلات مردم
يكي از مهمترين موانع پيشرفت اين است كه مسؤولان و نخبگان و قشرهاييكه ميتوانند روي ذهنهاي ديگران اثر بگذارند، در شناخت مشكلات مردم اشتباه كنند و خواستههاي مردم را درست نفهمند يا خواستههاي مردم را به نقاط كمارزش و بيارتباط با زندگي واقعي مردم ربط دهند؛ اين چيز بسيار بدي است. بايد نخبگان، مسؤولان، برجستگان و كسانيكه ميتوانند روي افكار مردم به راحتي اثر بگذارند، به اين نكته توجه كنند.(21/7/82)
جمع بندي
بندهاي مذکور سرفصلهاي مهم آفات و آسيبهاي دروني پيش روي تحقق دولت اسلامي است که سومين گام از مراحل پنج گانه سير تکاملي انقلاب اسلامي قرار دارد. در کنار اين آفات دروني ميتوان آسيبهاي بيروني که نتيجه اقدامات دشمنان انقلاب اسلامي است را نيز رصد و مورد مطالعه قرار داد.
امروز که در انقلاب اسلامي در حال عبور از دهه چهارم انقلاب اسلامي است، انتظار ميرود تا دولتمردان با تامل بيشتر در اين آفات و آسيبها، راه را براي تحقق سريعتر دولت اسلامي هموار نمايند.