صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۸  ، 
کد خبر : ۲۹۷۳۷۹

یادداشت روزنامه های 29 آذر 1395

یک نقد و هفت خوان!

محمد صرفی در کیهان نوشت:
هفته گذشته گزارش کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی از فاجعه اسفبار تصادف دو قطار مسافری در ایستگاه هفت خوان سمنان در صحن علنی قرائت شد. در رویدادی نادر و قابل تامل این گونه عنوان شد که آنچه از تریبون مجلس خوانده شده و در اختیار رسانه‌ها قرار گرفته گزارشی ناقص بوده و برخی عبارت‌های کلیدی گزارش قرائت نشده است. عباراتی که پس از این ادعای عجیب و غریب به متن گزارش اضافه شده است، عباراتی هستند که می‌کوشند دامن وزیر راه را از مسئولیت داشتن در جان باختن 48 هموطن دور نگاه دارند. همین ماجرا بهانه‌ای شد تا جناب وزیر دست به قلم برده و نامه‌ای پرعتاب خطاب به رئیس سازمان صدا بنویسد و زبان به شکوه و شکایت بگشاید که چرا صدا و سیما آن عبارات اصلی - که معلوم نیست از کجا و چطور و با چه انگیزه‌ای در متن اولیه نبوده و سپس اضافه شده اند- را مورد بی‌توجهی قرار داده و به اندازه کافی و وافی نظر نمایندگانی که از وزارت راه تقدیر و تشکر کرده‌اند را منعکس نکرده و  این سوالات را مطرح می‌کند که؛ «وقتی حادثه‌ای تلخ در کشور رخ می‌دهد، مردمی به سوگ می‌نشینند و احساسات و عواطف عمومی جریحه‌دار می‌شود، آیا رسانه ملی جز ایجاد آرامش، حفظ وحدت ملی و در عینِ حال موشکافی حادثه از طریق پرداختن به مسائل فنی و قانونی و از طریق مجاری تخصصی و کارشناسی وظیفه ‌دیگری دارد؟ مگر به حکم قانون، کمیسیون عالی سوانح مرجع رسمی و قانونی این اظهار نظر نیست؟»
آقای آخوندی در این نامه مدعی شده برخورد صداوسیما با ماجرا به اعتماد عمومی ضربه می‌زند و روحیه کارکنان راه آهن را خراب می‌کند و مگر این فضاسازان نمی‌دانند که «هر لحظه امکان وقوع حوادث سخت‌تر و فاجعه‎آمیزتری را فراهم می‌کنند؟ البته من تمام مسئولیتِ دفاع از همکاران را شخصا بر عهده می‌گیرم و به آنان روحیه خواهم داد.» وی در ابتدای نامه خواستار آن شده است که نامه‌شان 20 ساعت از شبکه‌های مختلف صدا و سیما قرائت شود! این نوشتار به دنبال پاسخ دهی به نامه و ادعاهای آقای آخوندی نیست و وزیر محترم راه اگر واقعاً به دنبال عامل تخریب روحیه کارکنان خدوم و شریف راه آهن هستند پاسخ را می‌توانند در بخش کوچکی از گزارش کمیسیون عمران بیابند. از «نحوه انتخاب و انتساب مدیران فاقد شرایط قانونی و عملکردی، تبعیض در ساختار و بدنه انسانی شرکت راه‌آهن جمهوری اسلامی ایران» تا «بررسی‌ها نشان می‌دهد تعدادی از انتصابات حرفه‌ای راه آهن بر اساس تجربه، تخصص مرتبط و رعایت ارتقای سلسله مراتبی نبوده و این مهم موجب کاهش تعلق سازمانی، تبعیض اداری و کاهش انگیزه و عملکرد شده است.»
تجربه بیش از 40 ماه گذشته نشان داده است، دولتمردان در چنین مواردی اگر جز این برخورد کنند جای تعجب دارد. داستان تراژیک و کشدار برجام نمونه خوبی برای بررسی شیوه و سیره دولت یازدهم است. وقتی کار را آغاز کردند، از خالی بودن خزانه و تحویل گرفتن ویرانه گفتند و در چنین شرایطی چه جای حرف و نقد؟! در طول مذاکرات نیز گفتند، مذاکره کنندگان سربازانی هستند که به میدان نبرد رفته‌اند و در چنین شرایطی نباید سخنی گفت و نقدی کرد که خنجر از پشت زدن است و خلاف مروت و مصلحت. وقتی هم که توافق با آن مختصات حاصل شد گفتند دیگر تمام شد و چیزی از برجام نگویید که حالا وقت نقد نیست و هر چه بود و نبود و می‌توانست باشد و نیست، اینک فرصت چیدن میوه برجام است. هر کس هم در این میان از خط و نشان این و آن نهراسید و حرف حق زد، متهم شد به بی‌سوادی و بی‌شناسنامگی و کاسبی تحریم و همنوایی با اسرائیل و حواله داده شد به جهنم!
حال هم که با بدعهدی قابل پیش بینی آمریکا، ماهی گندیده برجام به دمش رسیده است، آقایان به جای اقرار به خطا و اعتذار در برابر ملتی که با وعده و وعیدهای عجیب غریب آنان را دلخوش کرده بودند، سعی در فرافکنی و سهیم کردن دیگران در این بازی دارند و حتی در چنین شرایطی نیز اگر کسی دم برآورد و نقدی کند متهم به نگاه انتخاباتی می‌شود. عمر دولتی که در آغاز کارش از بستن دهان منتقدان و رقیبان به خدا پناه می‌برد، به سرآمد و هنوز وقت نقد آن نرسیده است!
نمونه پرغصه دیگر ماجرای حقوق‌های نجومی است. در آغاز ماجرا - هفت ماه پیش- دولت از برخورد شدید و غلیظ گفت و دستورها دادند و در مقابل دوربین همان صدا و سیمایی که امروز متهم است، عذر خواستند و عده‌ای نیز نعره‌ها زدند و جامه‌ها دریدند که باید قدردان دولت محترم بود که از ملت عذرخواهی کرده است. همان روزها خبر رسید که همزمان با نمایش عذرخواهی تلویزیونی، عده‌ای در بانک‌ها و سایر نهادهای دولتی مامور شده‌اند تا منتشرکنندگان فیش‌های نجومی را تعقیب و شناسایی کنند! در ادامه همان‌هایی که از ملت عذرخواهی کرده بودند مدعی شدند مدیران نجومی ذخایر و سرمایه‌های کشور هستند و برخورد با آنها ظلم و بی‌انصافی است! چند روز پیش هم سخنگوی دولت به خیال خود آب پاکی را بر ماجرا ریخت و مدعی شد پرونده حقوق‌های نجومی بسته شده است و همانهایی که تا دیروز مدعی بودند ماجرا سیاسی است با زبانی تهدید‌آمیز گفتند ما هم میزان حقوق دیگران را در اختیار داریم!
از منظر دولت رسانه‌ها نقش روابط عمومی را بازی می‌کنند و تنها وظیفه آنها به‌به و چه‌چه کردن است. رسانه‌ها -آنگونه که مدیر مسئول روزنامه شرق اعتراف کرد- اگر برجام را بزک کنند به رسالت خود عمل کرده‌اند و اگر پیگیر حقوق‌های نجومی و فاجعه قطار و امثالهم باشند، می‌شوند تشویش‌آفرین و اعتمادزدا! رسانه اگر ایرباس و بوئینگ‌های کاغذی را در آسمان پیش از انتخابات به پرواز درآورد و مردم را با مسائل حاشیه‌ای و بی‌اهمیت سرگرم و بخاطر تعطیلی یک درصد از کنسرت‌های کشور دعوت به عزای عمومی کند، نورچشمی می‌شود و مستحق پاداش اما اگر بر تعطیلی 60 درصد صنایع کشور و خیل عظیم بیکاران و وعده‌های بر زمین مانده و بیراهه امید به غرب نوری بیافکند، باید به هر روشی آن را ساکت کرد البته در پشت پرده، چرا که در این سوی پرده شعار داده‌اند؛ قلم‌ها را نشکنید و دهانها را نبندید!
اگر سخنرانی بدون مجوز کسی در جایی لغو شد باید هیاهو به راه انداخت و از شرمساری دم زد اما اگر ده‌ها هموطن در آتش بی‌کفایتی عده‌ای سوختند و بر دل کشوری داغی ماند، باید فلان آقای متخصص در امور لابی پارلمانی را گسیل کرد تا امضا و رای نمایندگان را پس بگیرد، مبادا بر دامن خود ژنرال پندارها گرد بی‌کفایتی بنشیند.

تمرگیدن زنجیره‌ای‌ها مقابل بت بزرگ!

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
 از یک زاویه، می‌بینم که اتفاقا خوب شد «جلال» نیست والا باید «غرب‌پرستی» را هم می‌نوشت! «غرب‌پرستی» چیزی سوای «غرب‌زدگی» است! غرب برای انسان غرب‌زده، اگرچه عزیز و دوست‌داشتنی است لیکن انصاف بدهیم؛ نه تا آن حد که جای «خدا» را بگیرد! سخن من در این یادداشت، درباره کسانی است که کیلومترها آن سوتر از دوستی استکبار، رسما به ورطه «استکبارپرستی» افتاده‌اند! عنصر استکبارپرست، یک‌جا و فقط یک‌جا اگر بخواهد به جناب روحانی نقد وارد کند، آنجاست که رئیس‌جمهور، تمدید تحریم‌ها را نقض آشکار برجام می‌خواند! نمی‌دانم این چند روز اخیر، سرمقاله این روزنامه‌های زنجیره‌ای را خوانده‌اید یا نه، ولی در صورت مطالعه حتم دارم صحه خواهید گذاشت بر آنچه «استکبارپرستی» می‌خوانمش! روزنامه‌نگار استکبارپرست، بر رئیس‌جمهور خرده می‌گیرد که چرا ذیل نقض برجام خواندن تمدید تحریم‌ها، آمریکا را متهم به عدم وفای به عهد می‌کند! بعد هم در کمال وقاحت، به آقای روحانی متذکر می‌شود که این نوع ادبیات از سوی سران کاخ سفید بی‌پاسخ نخواهد ماند! پس عناصری از این دست را اشتباه محض است که تنها «دوستان آمریکا» تلقی کنیم، بل زیبنده‌تر آن است «بندگان شیطان بزرگ» بخوانیم! مشتی شیطان‌پرست که حتی ناظر بر توافق برجام هم ذره‌ای حاضر نیستند قبول کنند بدعهدی کاخ سفید را، ولو آنکه اشاره به این بدعهدی‌ها نه از سوی «وطن امروز» که از سوی خود آقایان روحانی و ظریف صورت گرفته باشد! آنکه آمریکا را فقط دوست دارد، مثل هر دوستی دیگری، لاجرم یک حد و مرزی برای این دوستی می‌گذارد اما اینجا سخن بر سر جماعتی است که دشمن اگر با چماق تحریم و تمدید تحریم هم بر سر ملت بکوبد، باز حق را جانب اجانب می‌گیرند و با لحنی آمیخته با تمسخر، خرده بر رئیس‌جمهور می‌گیرند که چرا گفت تمدید تحریم‌ها نقض برجام بوده! بینی و بین‌الله این اگر پرستش آمریکا نیست، پس چیست؟ یعنی سران آمریکا، خودشان هم جایی اعتراف کنند به دشمنی با ملت ایران، اینجا هستند جماعتی که اساس این دشمنی را انکار کنند! یا مدعی شوند اگر هم خصومتی بوده، کاملا قانونی بوده و تعهدی نقض نشده! این خداپنداری کدخدا چنان غلیظ و پرمایه است که من یکی هیچ تعجب نمی‌کنم اگر دو فردای دیگر، یکی از این روزنامه‌های زنجیره‌ای بردارد در ستون سرمقاله خود بنویسد: «آمریکا حتی با تمدید تحریم‌های قدیمی و وضع تحریم‌های جدید هم خیر مردم ایران را می‌خواهد»! همین است دیگر! از نوک پا تا فرق سر، نه «غرب‌زدگی» که «غرب‌پرستی»! نقد به دولتمرد ارشد مملکت، نه به خاطر بیکاری و رکود؛ که چرا گفتی تمدید تحریم‌ها نقض آشکار برجام بوده! که چرا گفتی این کار آمریکا مصداق عهدشکنی است! که چرا با این ادبیات، سخن با خدای ما می‌گویی؟! حقیقت آن است که روزنامه‌نگار آمریکاپرست، ولو برای یک آن، حاضر نیست از محراب شیطان بیرون بیاید! من البته فکر نمی‌کردم عشق به مظهر مسلم استکبار می‌تواند آنقدر عمیق باشد که جماعت را «موحد» کند! آری! عاقبت، این هم نوعی «توحید» است؛ «نیست خدایی غیر از کدخدا!» توحید واژگون! کدخدا دشمنی هم کرد، باید دوستی دیده شود! و «باید»! چرا که بحث «تبعیت» است، آنهم از نوع بی‌چون و چرایش! «هرچه آن خسرو کند، شیرین بود»! ولو نقض برجام! ولو تمدید تحریم‌ها! رئیس‌جمهور هم به‌زعم این شیطان‌پرستان، باید مراقب حرف‌زدن خود باشد، چراکه کدخدا یعنی همان خدا، چیزی جز «خیر» برای بندگانش نمی‌خواهد! و با همین دیدگاه است که جماعت، از ست کردن لوگوی روزنامه خود با رنگ پرچم تروریست‌های تکفیری ابایی ندارند! اگر اول حامی داعش و سایر گروه‌های ضاله، شیطان بزرگ است، پس روزنامه‌نگار آمریکاپرست، چرا باید ترس داشته باشد از آرایش صفحه یک خود به نفع حرامیان؟! و چرا باید پرهیز کند از این تیتر که «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»؟! القصه! در ماجرای آزادی حلب هم، خیلی خوب این جماعت، آن روی آمریکاپرست خود را نشان داد!
 و نشان داد که حقیقتا خدایی جز کدخدا را به خدایی قبول ندارد! اگر آزادی حلب به دست مقاومت و از شر تروریست‌ها، کاری غیر از خواست خدای‌شان بوده، جماعت هم باید هماهنگ با کدخدا، این‌بار رنگ لوگوی قلب مریض‌شان را با منویات بت بزرگ، ست کنند! و اخبار را همان‌طور پوشش دهند که شیطان بزرگ می‌پسندد. طرفه حکایت اینجاست؛ در روز میلاد پیامبر خرمشهر و حلب و قدس، و قبل از سخنان مثل همیشه گهربار ولی امر مسلمین جهان، سؤال دقیقی طرح کرد جناب روحانی، آنجا که پرسید: «معلوم نیست چرا بعضی از این سران کشورهای منطقه، از آزادی حلب از شر تروریست‌ها شادمان نیستند؟!» باوری دارم ... و آن اینکه مایه ننگ است برای آدمی، اگر جماعت مغموم از شکست تروریست‌های حرامی، بخواهند ولو در مقام حرف، خودشان را طرفدار و در جناح او جا بزنند!
***
تهران، این ام‌القرای جهان اسلام، تقاطعی دارد به نام جلال و شیخ‌فضل‌الله! حرف‌ها بلکه پیام‌ها دارد این تقاطع، با هر که سر سوزنی وجدان و عرق ملی داشته باشد! اگر پیکر رنجور «شیخ شهید» برای «جلال‌آل قلم»، نشانه‌ای از «استیلای غرب‌زدگی» بود، برنتافتن یک جمله علیه آمریکا از زبان «شیخ دیپلمات» یعنی نهایت دریوزگی قلم به مزدان بت‌پرست در برابر بت مستی که این روزها هیچ حالش خوب نیست! آمریکا همان جایی است که حداقل برای 4 سال، مردمانش باید «ترامپ» را «رئیس‌جمهور» بخوانند! زمان جاهلیت، انصاف بدهیم که کلاس بت‌ها بالاتر بود! نه!‌ این قلم‌ها را باید گذاشت تا باز هم بنویسند! تا برای هیچ بت‌پرستی، هیچ آبرویی نماند، من که از سرمقاله زنجیره‌ای‌ها استقبال می‌کنم! زنجیره‌ای‌ها نشان دادند راز عدم تقیدشان به دین، عدم تعهدشان به این مردم و این سرزمین است! و گرایش به دین ندارند، چون اتفاقا «ملی‌گرا» نیستند! اگر با خواندن سرمقاله زنجیره‌ای‌ها، می‌بینید جماعت، «وجدان» ندارند، از آن روست که «قلم» گاه نقش «موریانه» را بازی می‌کند! بگذار بازی کند! بگذار بنویسند زنجیره‌ای‌ها که در عصر حکومت ترامپ بر آمریکا، خدایی جز کدخدا را نمی‌پرستند! این بار استثنائاً، تبر افتاده دست بت‌پرست! منتهای مراتب، گرم است، حالی‌اش نیست!

درس آموزی برنامه ششم از پنج تجربه پیشین

هادی قوامی در ایران نوشت:
برنامه‌های توسعه قرار بوده و هست که موتور محرک کشور برای رسیدن به نقطه‌ای مشخص و روشن باشند که در سند چشم‌انداز توسعه 20 ساله مورد اشاره قرار گرفته است. مهم‌ترین نقدی که به لایحه برنامه ششم با وضعیت فعلی می‌توان وارد دانست، این است که این موتور محرک تحت تأثیر مواد الحاقی پر تعدادی که در کمیسیون تلفیق برنامه ششم توسط نمایندگان به آن افزوده شده، آنقدر حجیم و سنگین گشته که خود برای تحرک نیاز به نیروی محرک دیگری دارد. در برنامه‌های توسعه قبلی کشور ما کم و بیش درگیر شعارزدگی‌های مفرط و گریز از واقع‌بینی‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده ایم. مشکل اصلی ما در تمام این برنامه‌ها اینچنین بود که در طرح‌ریزی‌ها تنها می‌دانستیم که علاقه داریم به نقاط مثبتی برسیم. در کنار این اما از چند سرفصل مهم غافل بودیم؛ اینکه اکنون در چه وضعی قرار داریم، آن نقطه مطلوب کجاست و مهم‌تر از همه راه رسیدن ما از موقعیت کنونی به موقعیت برتر توضیح داده شده در آن قانون برنامه توسعه چیست. این مشکل هم اکنون نیز در مصوبه‌ای که کمیسیون تلفیق به صحن علنی ارجاع داده، به وضوح دیده می‌شود. افزایش حجم بیش از 4 برابری مواد پیشنهادی دولت در این مصوبه در واقع به هم زدن اولویت‌های هدفگذاری برنامه ششم است. این تغییر اولویت‌ها البته نه در چارچوب اصلاح مسیر و دیدگاه‌ها بلکه در قالب افزایش اولویت‌ها و تغییر هدفگذاری‌ها صورت گرفته و از همین رو نیز دارای نقاط قابل نقد و ضعف‌های جدی است. اولین تأثیری که این تغییرات در کمیسیون تلفیق روی لایحه ششم توسعه داشته، این است که نگاه ملی موجود برای فائق آمدن بر مجموعه‌ای از مشکلات و بحران‌های فراگیر از ارزش و اولویت واقعی خود دور شده‌اند مانند مسأله آب و محیط زیست یا استفاده از ظرفیت‌های مغفول مانده ملی مانند صنعت گردشگری و توسعه سواحل مکران با قرار گرفتن در کنار اولویت‌های جدید افزوده شده که حتی گاه نگاه‌های محلی نیز در شکل‌گیری آن دخیل هستند. به بیان بهتر در قسمت مهمی از الحاقات انجام گرفته مواردی که دارای ارزش‌های فراگیر و ملی نیستند در تعریف اولویت‌های کشور با مباحث ملی شریک شده‌اند و چنین موضوعی قطعاً در ادامه راه مجریان و تصمیم‌گیران کشور را با مشکل خلط مباحث در تعیین مصادیق اولویت‌های کشور مواجه خواهد کرد و در حقیقت بیم آن می‌رود که با چنین قانون برنامه توسعه‌ای، موارد پر اهمیت ملی به مرور به سمت حاشیه مسائل اجرایی سوق داده شوند. افزایش کم‌سابقه حجم بودجه جاری کشور بدون تعیین منابع درآمدی و روی آوردن به مصادیق کلی و مبهم توسعه و پیشرفت نیز از نقاط ضعف جدی دیگر در مصوبه‌ای است که توسط کمیسیون تلفیق به صحن مجلس ارجاع شده است. در چنین شرایطی است که به نظر می‌رسد بهتر آن است که موتور محرک کشور برای 5 سال آینده، از این دست بارهای اضافی سبک شود تا زمینه حرکت کشور فراهم گردد. ما در 5 دوره نتیجه هدفگذاری‌های غیر واقع‌بینانه و بلندپروازی‌های شعارزده و بدون برنامه را دیده‌ایم و این بار بهتر است از 5 برنامه گذشته برای برنامه ششم توسعه درس بگیریم که در پایان اجرای آن شاهد این نباشیم که تنها 25 تا 30 درصد چنین برنامه‌هایی رنگ عمل به خود ببیند.

برنامه ششم و روز تلخی برای کشور

 جواد غیاثی در خراسان نوشت:
 کلیات برنامه ششم توسعه در مجلس در حال تصویب است که برخی نمایندگان نسبت به عملیاتی نبودن این برنامه تذکر می دهند. رئیس مجلس هم می گوید چه کنیم؟ به دولت گفتیم اصلاح کنید اما نکردند!

شاید رئیس مجلس حق دارد. دولت برداشت خود را از قانون اساسی و نحوه ارائه لایحه برنامه توسعه دارد و نمایندگان برداشتی دیگر! جلسات و مذاکرات هم به جایی نرسیده است. شاید بگویید که اتفاق خوبی رخ داده است؛ همین که نمایندگان با تغییراتی در آنچه دولت ارائه کرده بود آن را تصویب کردند تا امور به بن بست نخورد اتفاق خوبی است.
اما به نظر من، دیروز یکی از تلخ ترین روزهای مجلس رقم خورد. دیروز "ناتوانی تصمیم گیران اقتصادی کشور" در ایجاد اجماع بر سر مهمترین موضوع اقتصادی کشور به خوبی محرز شد. رئیس مجلس به نمایندگان معترض می گوید که "دولت باید لایحه بدهد اما ندادند، چه کار باید می‌کردیم؟ «جالب است که یک سال از ارائه اولین نسخه ها از برنامه ششم توسعه گذشته است و بعد از یک سال هنوز یک اجماع حداقلی بین مجلس و دولت درباره نقشه راه 5 سال آینده کشور وجود ندارد. حال فکر کنید که سال آینده دولت عوض شود و چند سال بعد مجلس؛ آن وقت انتظار داریم تصمیم گیران و مجریان جدید به این برنامه پایبند بمانند؟
البته برخی معتقدند که نیازی به برنامه های جامع و مطول نداریم لذا حساسیت بر محتوای برنامه چندان موضوعیت ندارد. برخی شواهد و تجربیات این نظر را تایید می کند. اگر هم اینگونه باشد آیا درباره مسائل کشور (فارغ از برنامه ششم) اجماعی هست؟ آیا "مسئله"، "راهبرد" و "برنامه" مورداجماعی وجود دارد؟ ماجراهای یک ساله برنامه ششم و اتفاقات دیروز مجلس منعکس کننده این واقعیت تلخ بود که تصمیم گیران کشور، در مورد مهمترین مسائل اقتصادی مردم انتخاب و اجماعی ندارند.
نیاز حیاتی به ایجاد اجماع
این در حالی است که همگان می دانند که امروز برای حل بسیاری از مسائل اقتصادی کشور نیاز به اجماع داریم. معضلات نظام بانکی و صندوق های بازنشستگی، آب و محیط زیست، بهره وری پایین اقتصاد و از همه مهمتر فساد و ناکارآمدی بخش عمومی به سختی گلوی اقتصاد را می فشارد. نظام جامع مالیاتی بعد از 10 سال هنوز قابل پیاده سازی نیست و خود دستگاه های دولتی در مسیر اجرای آن سنگ اندازی می کنند. با وجود شعارها و وعده های بسیار، فضای کسب و کار کشور هنوز غیرقابل تحمل است اما وزیر اقتصاد بعد از چند سال تلاش می گوید که دستگاه های دولتی، بعد از حذف مجوزهای اضافی، آنها را دوباره به روش خود بازگردانده اند، یعنی بدنه دولت، سران را دور زده اند.پر واضح است که حل این مسائل نیاز به اولویت بندی و اجماع قوا بر حل مهمترین مسائل دارد. دولت به تنهایی و با پراکنده کاری هرگز نمی تواند بر این همه مسائل فائق آید.اجازه بدهید در مورد ناتوانی در ایجاد اجماع و همگراکردن همه قوای کشور مثالی بزنم. دولت در پیش نویس لایحه برنامه ششم تلاش کرد با طرحی، معضل صندوق های بازنشستگی را حل کند. اما بعد از اعتراضات و احساس خطر سیاسی دولت، از این موضوع کوتاه آمد. موضوع صندوق ها به کلی از لیست مسائل اساسی برنامه هم حذف شد. این در حالی است که در ابتدا جزو سه مسئله اساسی کشور بود. جالب است که در این سو، برخی نمایندگان مجلس اصلا خبری از این معضل ندارند و برخی طرحی را آماده می کنند که به یکباره حقوق های بازنشستگی را 50 درصد افزایش دهند!
پر واضح است که در این شرایط حل مسائل کشور به کندی پیش خواهد رفت و چه بسا که متوقف شود. جالب است که بسیاری از صاحبنظران اقتصادی کشور بر لزوم ایجاد این اجماع، تأکیدمی کنند اما نمی توانند پیامشان را به دولت و مجلس برسانند. نیلی مشاور ارشد اقتصادی رئیس جمهور یکی از سرشناس ترین افرادی است که بارها، مخصوصا بعد از اجرای برجام، بر ضرورت ایجاد اجماع تاکید کرده است. وی، بهمن ماه سال گذشته گفته بود که : "اگر نتوانیم در داخل، اجماع مناسبی برای حل مشکلات اقتصادی به وجود آوریم، فرصت سوزی بزرگی مرتکب می‌شویم".
اما فعلا این اجماع در سطح مشاوران و صاحبنظران مانده است. نه دولت تلاشی برای طرح موضوع، شناسایی و اعلام مهمترین مسائل کشور دارد و نه مجلس توانسته در این مسیر پیشقدم شود. ای کاش حداقل تلخی این روزها را در کاممان احساس نکنیم.


طرح تحول سلامت و تفکرات ضد دولت

بابک زمانی در شرق نوشت:

تفكري كه چندين سال با سطحي‌نگري و برداشت‌هاي عاميانه از انقلاب، اقتصاد، سلامت و حتي پرهيزکاري، سامان سيستم بهداشتي - درماني كشور را به باد داده، اكنون در رسانه عمومی در اختیار خود و آنتن شبکه اول، در برابر تلاشي که دولت یازدهم در اصلاح امور -كه قطعا دشوار، پرعيب و پرخطا هم بوده و خواهد بود- در جایگاه منتقد قرار گرفته است آن‌هم از همان زاويه سطحي‌نگري‌هاي دوران گذشته.

تفكر كوته‌فكري كه مانند پرهيزکاران، طبيبان را نهيب پرهيزکاري مي‌زند و خود را مانند ناداني مي‌نماياند كه رمز سلامت را پرهيزکاري طبيبان مي‌پندارد و پرهيزکاري طبيبان را هم در طبابت رايگان نه طبابت بهينه می‌داند! حال آنكه پزشكان در اين گيرودار، دچار مصيبتي چندگانه هستند؛ از يك سو تنگ‌دستي شديد در بودجه‌هاي سلامت آنها را در ايفاي سوگندي كه خورده‌اند ناكام مي‌گذارد، به‌ويژه كه شاهد هستند اين دست‌ها اتفاقا در ساير موارد خيلي هم گشاده‌اند. مسئولان بيمارستان‌ها مجبور شدند بخش‌هايي را كه بايد در شرايط بيماري‌هاي سخت در اختيار بيمه‌شدگان باشد، در اختيار كارهایي بگذارند كه درآمد بيشتري دارد تا بتوانند دست‌كم سنگك و قاتق بيماران و مواجب اندك كارگران و كارمندان را بپردازند. از آنجا كه سودآوري يا ضرردهي هم براساس عاميانه‌ترين نرخ‌هاي بيرون تعيين مي‌شد، بخش‌هاي بزرگي از بیمارستان‌ها به كارهاي سودآور محدود شدند و از آنجا كه سليقه عاميانه براي كارهاي عملي بيش از كارهاي تعقلي ارزش قائل مي‌شود، نه‌تنها رشته جراحي -كه البته در آن هم تعقل و تفكر جايگاه ويژه‌اي دارد- بلكه رشته‌هاي داخلي هم تحت‌الشعاع فعاليت‌هاي عملي قرار گرفتند؛ يعني اگر در جريان بيماري قرار باشد يك كار عملي روي شما انجام شود، شما روي چشم جا داريد؛ اما اگر فقط بايد درباره شما تصميمي گرفته شود، جايي نخواهيد يافت. اين طرز تفكر مي‌انديشيد با كاهش تعرفه دارد آن خدمات را ارزان مي‌كند. نتيجه اين شد كه در بخش خصوصي به‌ناچار فاصله آن تعرفه كاذب با آن تعرفه واقعي دريافت مي‌شد و نه‌تنها اينكه در آن فضاي ممنوع، انكارشده و اجتناب‌ناپذيري كه براي پرداخت‌ها هيچ محاسبه روشني انجام نشده بود، براي برخي اعمال مبالغی پرداخت مي‌شد كه در تمام دنيا و تمام تاريخ بي‌سابقه بوده است!  با پس‌رفت تدريجي‌اي كه حاصل آن نگاه تنگ‌دستانه به سلامت بود، دانشگاه‌هاي ما محل آموزش‌هاي مقدماتي براي برگزيدگان باهوش ايراني شد كه اكنون دانشگاه‌هاي اروپا و آمريكا را پر كرده‌اند. دانشجوياني كه برخلاف تمام دنيا مسافرت‌ها و اقامت‌هاي علمي‌شان به يك مهاجرت اجتماعي بي‌برگشت تبديل مي‌شود. چراكه می‌دانند در بازگشت با چه اوضاع و تفكراتي روبه‌رو خواهند بود و اين در حالي است كه يك كشور ثروتمند عربي بخش مهمي از فلوشيپ‌هاي آموزشي اروپا و آمريكا را براي رشته‌هاي مورد نيازش در سال‌هاي آينده رزرو كرده است.                

اين فارغ‌التحصیلان قطعا بازخواهند گشت، چراكه همين الان هم استاداني از همان دانشگاه‌ها در شهرهاي‌شان مشغول به كار هستند؛ اما امكان استخدام حتي يك متخصص اروپايي و آمريكايى براي كار يا براي برنامه‌ريزي بهداشتي از ما سلب شده است. در آن سال‌ها در دولت گذشته، تنها راه ما براي سردرآوردن و ارتقاي علمي دانشگاه‌هاي‌مان ظاهرا چسباندن دو دانشگاه بود تا با تجميع افراد و مقالات رتبه حاصله دانشگاه افزايش يابد! آن را در بوق كردند كه اگر نيك بنگري اين همكاري، شبيه به كپي‌كردن مقالات، ضرورت كار ارزان استفاده از كار دستياران به جهت ارائه خدمت را اجتناب‌ناپذير كرد و در‌حالي‌كه امكان استخدام بهترين متخصصان براي تمام ساعات شبانه‌روز وجود نداشت، كار دستياران راه‌حلي طلایي به نظر رسيد و همه‌جا آن را گسترش داديم، حال آنكه فقط براي آموزش خود اين دستياران بنا بر معيارهاي بين‌المللي به چهار برابر تعدادشان هيأت علمي نياز بود كه پول برای آن وجود نداشت.
طرح تحول سلامت مشكلات بسياري دارد؛ در ارزيابي‌ها بايد در بسياري از نكات بعدي تجدید نظر شود؛ اما گام مثبتي بوده است براي اثبات اين نكته كه سلامت هم نيازمند نوعي اقتصاد و هزينه است. اگر تعرفه‌ها به تعرفه‌هاي واقعي نزديك‌تر شده‌اند، تنها معنايش آن است كه كشور و بيمه‌ها بخش كوچكي از هزينه درمان كشور را به سيستم سلامت بدهكار هستند نه اشكالات سيستم سلامت كه در نقاطي ديگر بسيار مهم است.

پیامی که آمانو به گوش جهانیان رساند

غلامرضا ظریفیان در آرمان نوشت:

یوکیا آمانو مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای دومین بار سال جاری به ایران سفر کرد، سفری که به منظور بررسی اجرای تعهدات هسته‌ای ایران طبق برجام انجام شد و قرار است تا مدیرکل آژانس گزارشی از نحوه عملکرد تهران در خصوص اجرای تعهد بین‌المللی برجام به آژانس ارائه دهد. باید تاکید کرد که در طول دو سفر اخیر آمانو به تهران، نتیجه‌ای اعلامی چنین بوده است‌که«ایران نشان داده که به تعهدات خود در برجام پایبند است». این تحلیل از چند جهت حائز اهمیت است، نخست اینکه پایبندی به برجام یعنی تعهد و التزام جمهوری اسلامی ایران به قوانین بین‌الملل و هر آنچه که با اراده خود مبادرت به انجام آن می‌کند، این التزام نشان دهنده این است که برخلاف تبلیغات منفی ای که غرب علیه ایران انجام داد، آنکه تابع مقررات بین‌المللی است، ایران است و این یعنی اثبات حقانیت ایران. نکته دیگر اینکه تعهد به برجام یعنی ایران اهل مذاکره است اما مذاکره با جهان را در چهارچوب اصول و موازین خود می‌خواهد و این امر در برجام کاملا لحاظ شد و تیم‌ دیپلماسی ایران توانست غرب را پای میز بکشاند و آنان را به پذیرش حقوق حقه ملت ایران یعنی استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای و دانش هسته‌ای وادارد. اما مساله دیگری که سفر آمانو به ایران را برجسته می‌کند این است که در شرایطی که آمریکا به دنبال تمدید تحریم‌های ضد ایرانی است، آمانو به ایران می‌آید، اعلام می‌کند که ایران پایبند به برجام است و بعد هم تاکید می‌کند «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با همه توان از اجرای ‌آن حمایت می‌کند.» از طرف دیگر مقامات ایران یعنی آقایان روحانی رئیس جمهوری و علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، از بدعهدی آمریکا سخن می‌گویند و عدم اجرای برجام از سوی این کشور. اینجاست که جهانیان در می‌یابند که آن کشوری که پایبند به رویه‌های بین‌المللی است ایران و آن‌که نیست آمریکا است. همین مساله نکته‌ای بسیار مهم است در اثبات حقانیت ایران و شکسته شدن تصویری که برخی از کشورها درصددند تا از ایران به جهان نشان دهند. در این شرایط آنچه مقامات ایران از آمانو انتظار دارند این است که کشورهای طرف توافق را نیز ملزم به رعایت این توافق بین‌المللی کند و بر روند اجرایی شدن آن از سوی کشورهای امضاکننده توافق پای بفشارد. به هر رو، جمهوری اسلامی ایران در مسیر اصولی و صحیحی که آغاز کرده است، مصمم است و در ادامه مسیر خود منطق و عقلانیت و منافع ملی را سرلوحه خود قرار می‌دهد و از دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته‌ای و توسعه تحقیقات خود کوتاه نخواهد آمد.


نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات