فرهنگی >>  اندیشه >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۹  ، 
کد خبر : ۳۰۷۷۷۱
به بهانه آغاز سال نو میلادی

عبور از هزارتوی خیر و شر و درهم آمیختگی حق و باطل

مسیحیت و کلیسای امروزی به مثابه امر قدسی یا دینی و البته به مثابه یک رویکرد در تدارک و تأمین معنویتِ مورد نیاز بشر امروز، همه تلاش خود را بروز می دهد تا کماکان جایگاه خود را حفظ کند، اما اینکه در این مسیر چقدر موفق بوده و چقدر بازمانده و عقب رفته جای سوال است.
پایگاه بصیرت / گروه فرهنگی/محمدرضا محقق
عبور از هزارتوی خیر و شر و درهم آمیختگی حق و باطلنهاد دین در آیین مسیحیت- کلیسا- چه سیر تطوری در طول تاریخ داشته است؟ این نهاد در دوران سیطره سنّت چه رهاوردی داشته و در زمانه مدرنیته و مدرنیسم چه راهی را پیموده؟ آیا این نهاد توانسته است پاسخگوی نیازهای بشر در حوزه های مختلف فردی و اجتماعی باشد؟ آیا این جایگاه و تعاملاتش با انسان جامعه غربی توانسته او را در پناه عطوفت و فطرت خویش پشتیبانی کند؟ و ...
اینها و سوالات بسیار دیگری که در باب جایگاه مسیحیت و کلیسا در جهان امروز مطرح است، می تواند مسیر خوبی برای یک تعامل و تعاطی فکری در جهت یافتن حقیقت باشد. مسیری که بایستی توسط نخبگان دین و علاقمندان آیین طی شود، تا افق های جدید و راهگشایی برای بشر امروز در ارتباطش با امر قدسی باز شود.

آغاز سال نو میلادی فرصت مناسبی است برای یک بازخوانی و مرور؛ مرور آنچه به عنوان دین- کلیسا در دنیای نو و مدرن غربی با همه آنچه درباره توسعه و مبانی تمدن غربی می دانیم، کماکان جایگاه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و... اش را ایفا می کند و کمابیش تأثیرگزار است.
مسیحیت و کلیسای امروزی به مثابه امر قدسی یا دینی و البته به مثابه یک رویکرد در تدارک و تأمین معنویت مورد نیاز بشر امروز همه تلاش خود را بروز می دهد تا کماکان جایگاه خود را مورد تحفظ و تسلط و تفوق قرار دهد، اما اینکه در این مسیر چقدر موفق بوده و چقدر بازمانده و عقب رفته جای تحلیل و بررسی دقیق علمی و آماری و میدانی است.
آنچه در رسانه ها، در محافل علمی، در آمارهای برون داده شده مراکز سنجش غربی و داده ها و متغیرهای بومی و جهانی قابل ردیابی است این است که نیاز بشر متمدن غربی به امر قدسی و معنویت – حتی از نوع متداخل و تغییر یافته امروزی اش- کماکان وجود دارد و حتی اگر مراکز دینی- کلیسا- نتواند این نیاز را پاسخ گوید، یوگا و راک و حلقه و هزار و یک دکان شبه عرفانی دیگر با کمال میل و لطایف الحیل پیچیده امروزی شان به این نیاز طبعی و نفسی و فطری انسان پاسخ خواهند گفت.
اما پاشنه آشیل این است که در این وانفسای خشم و خشونت و شهوت و سرمایه و ثروت و ماده و مدرنیته و... تبعات و الزامات دیگر این فضا، کلیسا و مسیحیت امروزی کجای کار است و در مصاف با روزآمدهای عرفانی هزارگانه، شکست خورده یا پیروز شده یا در حال جنگ است؟
نهاد بشر نیازمند دین است و نیازمند معنویت؛ و حتی می توان گفت هنوز، کماکان نیازمند معنویت درون دینی و نه حتی برون دینی. گرچه ظواهر و تبلیغات و تزریقات امپراطوری رسانه ای سعی در القای چیز دیگری دارد، اما نشانه های بسیاری مؤید این نکته است که انسان امروز با همه پیچیدگی ها و تکنیکی شدن ها و خستگی ها و مرارت هایش، هنوز باور دینی دارد و هنوز دین خواه است.
شواهد مثال بسیارند و از شمار بیرون؛ اما همین که مثلا در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا کماکان موضوع دین- در کنار موضوع خانواده- از محورهای اصلی مورد توجه نامزدها و مورد توقع مردم است، خود گواهی شاخص بر این نکته است.
فمینیسم با همه رنگ و لعاب و پیروزی های ادعایی اش، رفرمیسم با همه تاریخ و عقبه و سابقه و صبغه اش، و دیگر مظاهر تمدن مدرن و اومانیستی، با همه فلسفه وجودی و تلاش های فکری و تئوریک و رسانه ای اش، هنوز نتوانسته اند حتی بر همین دین نیم بند مسیحیت امروزی و کلیسای ملهم از آن، فائق آیند.
اما نکته دیگری که در بحث اصل مسیحیت و آیین حضرت عیسی مسیح(ع) مطرح است، پیوندهای اعتقادی است که میان آن و دین و آیین اسلام و بحث آخرالزمان و مهدویت مطرح است و در طول همه قرون و دهه های متمادی و به خصوص در این سال ها، نشانه هایی روشن و قابل تأمل از خود بروز داده که می بایستی مطمح نظر اصحاب هر دو دین قرار گیرد.
در ادامه این نوشتار به این موضوع خواهیم پرداخت، اما پیش از این چند نگره تاریخی و مرور فشرده عصاره تئوریک در حوزه مسیحیت، دین و تمدن غربی داشته باشیم و از این منظر به موضوع اصلی نوشتار که جایگاه مسیحیت و کلیسا در جهان امروز است بپردازیم.
تاریخ گواهی می دهد که مسیحیت غربی متشکل از کلیسای لاتینِ کلیسای کاتولیک و فرقه هایی که در طول تاریخ از آن مشتق شده‌اند برون دادهای متعینی داشته است: از جمله کلیسای انگلیکان، لوتری ها، پرسبیتری ها، متدیست ها و دیگر شاخه های سنتی پروتستان. و این نگره در مصاف و مقابل مسیحیت شرقی قرار می گیرد و البته می دانیم که مسیحیت غربی، 90 درصد از مسیحیان جهان را در حوزه های مختلف فرهنگی و سیاسی و جغرافیایی در بر گرفته است. حال باید دید چه تاثير و تأثراتی میان مسيحيت از یک طرف و تمدن غربی از طرف دیگر در طول تاریخ قدیم و جدید رخ داده است.

عبور از هزارتوی خیر و شر و درهم آمیختگی حق و باطل

در یک دیدگاه اصولی و دقیق مي توان تمدن غربي را به دو محور و حوزه فکری تمدن كهن متاثر از مسيحيت و تمدن مدرن متأثر از مفاهیمی همچون اومانیسم، فمینیسم، رفرمیسم و... تقسيم بندي كرد كه در یک انگاره مشهور، دوره اول را قرون وسطا و دوره دوم را دوران مدرن می خوانند. و بر این مبنا و با این رویکرد، باید تاثير مسيحيت را در دو حوزه تمدني واکاوی کنیم و البته فراموش نکنیم که مناط و معیار اصلی و متعین ما در این واکاوی، مسیحیت به مثابه دین است.
در قرون وسطي حاكميت مسيحيت بر جامعه غربي به گونه اي رقم خورد كه مردم را از دين، كه تبلور آن در مسيحيت تحريف شده بود، دچار وادادگی نمود. آموزه هاي غير عقلاني مسيحيت و ناسازگار نشان دادن آنها با دستاوردهاي دانش تجربي و خشونت و تفتيش عقايد و نيز فساد مالي و اخلاقي حاكمان كليساء از جمله عوامل زمينه ساز و رويگرداني از دين مسيحيت بود.
هنگامي كه ارباب كليسا خود را خازنان بهشت معرفي و با انديشه دنيا طلبي و مال اندوزي، سند بهشت موعود را در قبال دريافت پول پيش فروش كنند، حيثيت دين و تعاليم ديني زير سوال مي رود و مفاهيم ديني ارزش واقعي خود را از دست مي دهند. علاوه بر این نکته، مردم نيز با الگوگيري از اين گروه در انديشه دنيا طلبي و ثروت اندوزي فرو مي روند و كم كم از دين و ارزش هاي ديني مي گريزند. بدين ترتيب دين نقش هدايت گري و تربيتي خود را از دست مي دهد و فروغ هدایت انسان رو به خاموشي مي گرايد. تامس گسكوين، رئيس دانشگاه آكسفورد در سال 1450 ميلادي آثار سوء فروش آمرزش نامه ها را چنين باز مي گويد:
فرد گناهکار می گوید: من پروايي ندارم كه در برابر خداوند چقدر گناه و كار زشت مي كنم، زيرا با اعتراف و طلب آمرزش نزد كشيش و خريد آمرزش نامه پاپ كلا از تمامي معاصي و كفاره ها برائت حاصل مي كنم.
اين عمل زشت ارباب كليسا، در رويگرداني مردم از دين تاثير به سزايي داشت. بنابراين دوران قرون وسطا دوراني بود كه دين تلاش مي كرد تا نقش مستقيمي در فرايند تمدن سازي ايفا نمايد، اما به دليل عملكرد غلط اربابان كليسا، دين نه تنها نتوانست تمدن مطلوبي را برپا کند، بلكه زمينه ساز نابودي تمدن كليسايي نيز گرديد .
اما موضوع دوم تاثير مسيحيت بر تمدن مدرن است. موضوعی که بسیار هم مناقشه برانگیز و چالش خیز بوده است. آنچه در مورد نقش مسيحيت در رويگرداني مردم از دين گفته شد به تدريج باعث به حاشيه رانده شدن دين از عرصه هاي اجتماعي و تمدني شد، به گونه اي كه با پايان دوران قرون وسطا، زمزمه هاي نفي مرجعيت دين در امور اجتماعي در غرب شنيده شد و بدين ترتيب سير تحولات، نويد بخش آغاز دوراني بودند كه به نوزايي يا رنسانس مشهور شده و طليعه دوران مدرن به شمار مي آيد كه ويژگي آن گسست از دين و مرجعيت ديني در ساخت تمدن بود. 
بنابراين دين مسيحيت كه در پي ايجاد يك تمدن در دنياي غرب بود به تدريج خود به عامل تمدن گريز تبديل شد و سرانجام تمدن قرون وسطاي غرب را به نابودي و تباهي كشاند و سبب شد در مقابل، تمدن دوران مدرن با ويژگي دين گريزانه ظهور پيدا كند. بنابراين در يك كلام مي توان گفت حضور مسيحيت در تمدن قرون وسطا نقش آفرين بود، اما نقش آن نسبت به تمدن، جنبه تخريبي داشت. اما در تمدن مدرن، عدم حضور اين دين، نقش آفرين بود و تمامي تلاش ها براي نفي حضور و تاثير دين در عرصه هاي تمدني مدرن متمركز بود.
اما همانطور که در ابتدای این نوشتار هم یادآور شدیم مساله مهدویت یکی از نقاط و نکات مورد تلاقی میان همه ادیان و از جمله مسیحیت به خصوص در دوران جدید است. موضوعی که البته در حوزه های مختلف فکری من باب بحث منجی و آخرالزمان و... از آسیب انحراف و دستاویز قرار گرفتن برای مطامع دنیوی و مادی اصحاب قدرت هم مصون نمانده است. و البته شاید تنها اعتقاد و باوری باشد که تمامی مذاهب و ادیان متفقا آن را باور دارند و هر یک با تلقی خاصی از منجی آخرالزمان نام شخص خاصی را ذکر می کنند؛ یهودیان معتقد به ظهور «ماشیح » هستند، مسیحیان معتقد به بازگشت و رجعت «عیسی علیه السلام» هستند، زرتشتیان آمدن «سوشیانس» را انتظار می کشند و بوداییان چشم به راه بازگشت «بودای پنجم» هستند و حتی پیروان مذاهبی چون سیک، هندو و برهما نیز منجی خاصی در اعتقادات خود دارند، اما شاید در هیچ دینی به اندازه اسلام و آن هم در قرآن از آمدن منجی آخرالزمان و به اعتقاد ما مسلمانان مهدی موعود علیه السلام صحبت به میان نیامده باشد. قرآن مهدویت وحکومت صالحان بر روی زمین را در آیات متنوعی مطمح نظر قرار داده و مؤکدا یادآور شده است: «ولقد کتبنا فی الزبور من بعدالذکران الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ «قال موسی لقومه استعینوابالله واصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین»؛ «ونریدان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون »؛ «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون » 
آیاتی از این دست و فراوان آیات دیگر و نیز روایات و احادیثی که در این مورد (منجی آخرالزمان و مقوله ظهور و...) در قرآن و کتب اسلامی وجود دارد، مساله ظهور منجی آخرالزمان را در ادیان دیگر در مقایسه با اسلام حداقل در بین ما مسلمانان کمرنگ نموده است، تا جایی که گاهی فراموش می کنیم که ادیان دیگر نیز به آن معتقدند. شاید چنین تصوری بیشتر از آنجا نشات گرفته باشد که ما خود را در مقابل دنیایی احساس می کنیم -دنیای غرب با همه مظاهر تمدنی جدید فریبنده اش- و غربیان عموما بیش از آنچه در مسائل معنوی و الهی پیشقدم باشند در مسائل مادی موثر و موفق به نظر رسیده اند و شمایلی کاملا مادی را از خود بروز داده اند. و این خود سبب شده برای عده کثیری این تصور را به وجود آید که معنویت هیچ جایگاهی در غرب ندارد. 
اما گرچه غرب امروز به درستی نماد غلبه نفس اماره بر حقیقت قدسی انسان نامیده می شود، اما در عین حال گرایش شدیدی نسبت به مسائل معنوی و حتی منجی گرایی در آن وجود دارد. گویا غرب هم از راهی که رفته، پشیمان شده و قصد بازگشت دارد و در این بازگشت، رویکرد معنویت و در رأس آن منجی گرایی را به عنوان یک وسیله تنبیه، تذکر و تزکیه به کارگرفته است. غربیان چون پیش از ملل دیگر به تکنولوژی و علوم مادی و رفاهی دست یافته اند و در واقع دموکراسی غربی همه چیز را برایشان به ارمغان آورده به جز معنویات، این بار گام در وادی معنویات گذاشته و چاره دردهای غیرقابل درمان ناشی از گرایش به مادی گرایی را در آن می جویند. 

عبور از هزارتوی خیر و شر و درهم آمیختگی حق و باطل

امروزه اگر به نشریات و بولتن های مذهبی و حتی روزنامه های غربی نظری بیندازیم، شاهد این رویکرد غرب خواهیم بود. شاید باور این مساله دشوار باشد که امروزه حتی ادعیه خاصی از طرف کلیساهای مسیحی (کاتولیک ها) و دیگر فرق مسیحیت به شکل بروشورهایی چاپ و در مقیاس وسیع توزیع می شود که در واقع مردم را به یک عبادت و ادای ذکر دسته جمعی فرا می خواند که هدف عمده آن تزکیه نفس و دعا برای بازگشت عیسی مسیح علیه السلام است.
بررسی رسانه های جغرافیای فکری غرب گویای این نکته است که غربی ها همواره، نیم نگاهی به مقوله قدسیت داشته اند و البته به منجی و به معنویت و امر دینی. هر از چندی یکی از نشریات غربی خبری از مکاشفه ای یا الهاماتی از طرف حضرت مریم علیها السلام، حضرت عیسی مسیح علیه السلام و حتی حضرت فاطمه علیها السلام و تجلی آنها در مکان هایی خاص نظیر محله مسیحی نشین دمشق، «مجوکرویه» یوگسلاوی و یا کوه های راکی آمریکا بروز می دهند.
چندی پیش در یکی از انتشارات دینی «بنیاد رایله»، ذیل عنوان «نامه آبی»  مقاله ای به نام «چرا کسی ما را به خود نمی آورد» چاپ شده است، و پدر روحانی «گورک کوسیکی» مطالب و مطالبات قابل اعتنا و تأملی ابراز کرد: 
«زمانی که بازگشت شکوهمند عیسی مسیح علیه السلام به وقوع پیوندد، عده بسیاری افسوس خواهند خورد.» وی در جایی دیگر از سخنان خود می گوید: «خداوند بندگانش را مرتبا و به طرق مختلف مورد خطاب قرار می دهد. چرا ما گوش های خود را بر روی صحبت های خداوند بسته ایم؟ قلب های ما سفت و سخت شده است، ما باید به رحمت و بخشش خداوند و عیسی علیه السلام ایمان داشته باشیم و خود را برای بازگشت او آماده کنیم؛ عیسی مسیح علیه السلام به زودی خواهد آمد، ما باید برای ظهور حضرت مسیح دعا کرده و نماز به پا داریم، بشر بدون بازگشت عیسی به صلح وآرامش دست نخواهد یافت.»
اما در نهایت می رسیم به یکی دیگر از نقاط ثقل و پاشنه آشیل های امر دینی در مسیحیت و کلیسای امروزی که بحث «آخر الزمان در دین مسیحیت» است؛ موضوعی که البته افکار و افعال و اقوال گوناگونی حول آن وجود دارد و چه بسا نتوان تصویر دقیق و واضح و هماهنگی در متون مقدس در این باب پیدا کرد، اما با این حال می توان همگی اینها را به سنجه استدلال و سند و خرد گذارد و در آینه دین مبین اسلام به مرز میان حق و باطلشان دست یافت.
نظریاتی که درباره آخرالزمان در بخش های مختلف کتاب عهد جدید آمده است، یکسان و یکنواخت نیست و به دشواری می‌توان تصویری روشن و هماهنگ از آنها در این باب به دست آورد. علت این امر آن است که اولاً هر ۴ انجیل و بخش های دیگر کتاب عهد جدید، نقل اقوال و گزارش هایی درباره اقوال و اعمال عیسی (ع) است که از قول شاگردان و نزدیکان او روایت شده و طبعاً تصورات و دریافت ها و سوابق ذهنی ناقلان و نیز زمینه ‌های فکری و فرهنگی شنوندگان در محیط های متفاوت، در اشکال و معانی روایات مؤثر بوده است.
در یکی دو قرن پیش از میلاد مسیح و در طول قرن اول انتظار ظهور منجی یا مسیحایی از نسل داود، در میان قوم یهود شدت تمام گرفته بود و به اشکال و صور گوناگون جلوه ‌گر می‌ شد. در نظر نخستین پیروان عیسی و مسیحیان اولیه، عیسی انسانی بود برگزیده خدا، مسیحای موعود و منتظر، که گناهان همه گنهکاران را بر خود گرفت، آزار دید، مصلوب شد و روز سوم از گور برخاست و به آسمان صعود کرد و به زودی «رجعت» خواهد کرد. اوست که باید جهان را از ظلم و فساد پاک کند، بندگان خدا را از غلبه‌ نیروهای شیطانی رهایی بخشد و راه رستگاری نهایی را بگشاید.
با مرگ عیسی که قربانی شدن اوست، میثاق جدیدی میان انسان و خدا بسته می ‌شود. پس از آنکه مسیحیت به سرزمین های غربی راه یافت و در محیط فکری و در فرهنگی یونانی رو به رشد و گسترش نهاد، سخنان منسوب به عیسی که در اصل به زبان آرامی بود، به زبان یونانی ترجمه شد و پیام او، که دنباله نبوت های پیشین بود و از افکار منعکس در «مکاشفات» یهود و تعلیمات کسانی چون یحیی بن زکریا (معمدان) مایه می‌گرفت، در قالب تعبیرات و تصورات دینی مردم آن سرزمین ها جای گرفت و با مقولات فکری و فلسفی یونانی آمیخته شد.
با اینکه نویسندگان انجیل ها و نامه ‌ها و سایر بخش های کتاب عهد جدید همگی عیسی را همان مسیحای موعود آخرالزمان می‌ دانستند، ظاهراً در هیچ ‌یک از سخنانی که از او نقل کرده‌ اند (جز در انجیل یوحنا که جدیدترین انجیل هاست و از افکار یونانی متأثر است) وی خود را صریحاً «مسیحا» نگفته و هیچ یک از القاب و عناوین خاص آن: «آنکه می ‌آید»، «پسر انسان»،‌ « پسر خدا » و... را مستقیماً بر خود اطلاق نکرده است و به نوعی بدان ها اشاره می‌کند که گویی مقصود کس دیگری جز خود اوست. او همیشه از این عناوین به صورت سوم شخص (غایب) سخن می ‌گوید، ولی در عین حال و در اغلب موارد، فحوای کلام و مضمون عبارات به روشنی حاکی از آن است که مرجع این گونه اشارات شخص اوست. علاوه بر این، پاره ‌ای از سخنانی که در انجیل ها از عیسی (ع) نقل شده است، نشان می‌ دهد که وی خود را آغازگر تحولی بزرگ و آورنده عصری جدید و منجی آخرالزمان می ‌شناخته است. اینکه عیسی، یحیی معمدان را همان الیاس پیغمبر می ‌داند که ظهورش مقدمه ظهور مسیحاست، نیز ناظر بر همین معنی است.
باری؛ تأملاتی که در باب مسیحیت، غرب، تمدن غربی و معنویت دینی در مصاف با تأویلات آخرالزمانی و به بهانه آغاز سال نو میلادی در این نوشتار داشتیم، می تواند گامی باشد برای یک بازخوانی جامع و مانع از آنچه امروز به عنوان مرکز فراگیر دینی و جامعه پرشمار آیینی ذیل عنوان مسیحیت و کلیسا، آن هم در دنیای پر پیچ و خم مدرن امروزی در غرب و جغرافیای فکری اش در همه جای جهان وجود و نفوذ دارد.
و این براستی عبوری است از هزارتوی خیر و شر و در آمیختگی حق و باطل؛ آن هم در تقابل میان دین و دنیای جدید یا همان مسحیت و انسانیت نو. و آغاز سال نو میلادی فرصت مناسبی است برای یک بازخوانی و مرور، مرور آنچه به عنوان دین- کلیسا- در دنیای نو و مدرن غربی با همه آنچه درباره توسعه و مبانی تمدن غربی می دانیم، کماکان جایگاه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و... اش را ایفا می کند و کمابیش تأثیرگزار است.
گفتیم که مسیحیت و کلیسای امروزی به مثابه امر قدسی یا دینی و البته به مثابه یک رویکرد در تدارک و تأمین معنویت مورد نیاز بشر امروز همه تلاش خود را بروز می دهد تا کماکان جایگاه خود را مورد تحفظ و تسلط و تفوق قرار دهد، اما اینکه در این مسیر چقدر موفق بوده و چقدر بازمانده و عقب رفته جای تحلیل و بررسی دقیق علمی و آماری و میدانی است.
و نیز یادآور شدیم که آنچه در رسانه ها، در محافل علمی، در آمارهای برون داده شده مراکز سنجش غربی و داده ها و متغیرهای بومی و جهانی قابل ردیابی است این است که نیاز بشر متمدن غربی به امر قدسی و معنویت – حتی از نوع متداخل و متدرج و دست مالی شده امروزی اش- کماکان وجود دارد و حتی اگر مراکز دینی- کلیسا- نتواند این نیاز را پاسخ گوید، یوگا و راک و حلقه و هزار و یک دکان شبه عرفانی دیگر با کمال میل و لطایف الحیل پیچیده امروزی شان به این نیاز طبعی و نفسی و فطری انسان پاسخ خواهند گفت.
و البته فراموش نکردیم که نکته پاشنه آشیل اما این است که در این وانفسای خشم و خشونت و شهوت و سرمایه و ثروت و ماده و مدرنیته و... تبعات والزامات دیگر این فضا، کلیسا و مسیحیت امروزی کجای کار است و در مصاف با روزآمدهای عرفانی هزارگانه شکست خورده یا پیروز شده یا در حال جنگ است؟
خلاصه اینکه نهاد بشر نیازمند دین است و نیازمند معنویت؛ و حتی می توان گفت هنوز، کماکان نیازمند معنویت درون دینی و نه حتی برون دینی. و گرچه ظواهر و تبلیغات و تزریقات امپراطوری رسانه ای سعی در القای چیز دیگری دارد، اما نشانه های بسیاری مؤید این نکته است که انسان امروز با همه پیچیدگی ها و تکنیکی شدن ها و خستگی ها و مرارت هایش، هنوز باور دینی دارد و هنوز دین خواه است.
اما آیا مسیحیت امروز و کلیسای این دوران توانسته یا خواسته پاسخ درخوری به این نیاز فطری و خواسته بشری آن هم در غرب بی بنیاد و انسان بی پناهش بدهد؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات