سیاسی >>  اندیشه سیاسی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۴:۳۷  ، 
کد خبر : ۳۱۱۱۰۲
گفتاري از دکتر محمد عيني‌زاده موحد در شرح و بررسي آيه اظهار

چگونگي گسترش جهاني اسلام و حکومت اسلامي

آن‌چه که قرار است در جهان گسترش پيدا کند همان دين يا نور است. دين بايد به صورت نور، پرده‌هاي ظلماني را يکي پس از ديگري کنار بزند و بر جهان مستولي شود. اسلام نور است، معارف اسلام نور است، ارزش‌هاي اسلام نور است. اين تعبير که گفته اند «انقلاب اسلامي انفجار نور بود»، از اين جهت قابل توجه است که انقلاب اسلامي دنبال اين نيست که با شمشير و زور دنيا را تسخير کند، بلکه اين نور قرار است گسترش پيدا کند. اين نور ارزش‌هاي انقلاب است.
پایگاه بصیرت / گفتاری از دکتر محمد عینی زاده موحد

در دو سوره‌ي صف و برائت آيه‌اي هست که اعلام مي‌کند که اسلام و رسالتِ پيامبر اکرم, براي اين است که پيامبر و دين او بر همه‌ي دين‌ها فائق بيايد و مسلط بشود؛ «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (برائت:33 و صف:9) ظاهر آيه خيلي نکات جالبي دارد:

با هُوَ شروع مي‌شود. اين يک نکته‌ي توحيدي است. يعني اين اتفاق و مسأله نشأت گرفته از ذات احديت و خداي متعال است، گويا اين آيه مي‌خواهد خدا را براي ما معرفي کند. در حالي که به‌خاطر اهميت مفاد آيه، اين نکته معمولاً مورد توجه قرار نمي‌گيرد. نوعاً در اين آيه همه‌ي اذهان مي‌رود به اين سمت که قدرت پيدا کردن دين و تسلط اسلام بر جهان به چه شکل است؟ در حال که آيه دارد "هُوَ" را معرفي مي‌کند که " هُوَ الَّذي" أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى ؛ "اوست" که رسولش را فرستاد.

اشاره به «بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ» هم از ظرايف قرآن است. «بِالْهُدى» يعني؛ «مَعَ الْهُدى»، يعني همراه با هدايت و دين الحق؛ يا «إلَي الْهُدى» براي هدايت و دين حق. يا «بِالْهُدى» يعني به‌وسيله‌ي هدايت و دين حق.

أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى به‌نظر مي‌آيد که معني‌اش اين باشد که خود اين ارسال، هدايت است و براي هدايت است و با هدايت است، يعني هدايت الهي همراه اين ارسال است. خداي‌تعالي خودش در حال مديريت و برنامه‌ريزي و هدايت است و اين ارسال را به نتيجه مي‌رساند. اين‌جا هم خصوصِ پيامبر اسلام(ص) است، يعني بحث نبوت‌ها نيست که خدا انبياء را مي‌فرستد. رَسُولَهُ که مفرد ذکر شده منظور پيامبر اسلام(ص) است. که او را هم به خودش نسبت مي‌دهد: رَسُولَهُ

معنا و ابعاد هدايت

هدايت مفهوم گسترده‌اي دارد؛ يکي به معناي روشن کردن راه و مسير و يکي به ‌معناي رساندن به مقصد و حقيقت.

هدايت اصالتاً کار خودِ خداي‌تعالي است. قرآن تصريح مي‌کند که: «... رَبُّنَا الَّذي اَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»‏(طه: 50) حتي به پيامبر مي‌فرمايد که: «اِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ اَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاء» (القصص: 56)؛ اين تو نيستي که هر کسي را که دوست داشته باشي هدايت کني، اين خداست که هر که را بخواهد هدايت مي‌کند. هدايت ذاتاً و اصالتاً کار خداي ‌تعالي است، در واقع هدايت در ذات آفرينش قرار دارد. خود آفرينش چون بر اساس حکمت و برنامه‌ريزي است پس در ذاتش هدايت دارد، اين‌گونه نيست که بدون حکمت و برنامه چيزي خلق شود.

اما اين هدايت شکل و روش دارد. در تکوينيات و عالم خلقت به يک شکل است و در عالم تشريع و در مورد انسان‌ها و موجودات ذي‌شعور يک شکل ديگري است. و اين هدايت با اينکه اصالتاً مختص خداست اما خداوند اين را به رسولش تفويض کرده است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم‏» (شوري: 52)؛ ما آن‌چنان وحي کرديم به تو و روحي را از امر خودمان، تو بالذات نمي‌دانستي که کتاب و ايمان چيست. ما آن را نوري قرار داديم که هر کسي را که بخواهيم با آن هدايت مي‌کنيم. حال تو به صراط مستقيم هدايت مي‌کني.

باز اينجا هم هدايت را اختصاص داد به خودش، اما آخر آيه پيامبر را هدايت‌گر به صراط مستقيم مي‌نامد. در واقع خداوند اين هدايت را که کار خودش است، به تو تفويض کرده است!

گفتيم چون هدايت کار امام است، لذا پيامبر اکرم(ص) هم در اين جهت امام است، چون اين هدايت را انجام مي‌دهد. در سوره‌ي سجده و انبياء مي‌فرمايد: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا (الأنبياء: 73) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا (السجدة: 24) ما آن‌ها (بعضي از انبياء) را اماماني قرار داديم که به امر ما هدايت مي‌کنند يعني بر اساس امر الهي هدايت مي‌کنند، پس هدايت کار امام است. لذا در قرآن کريم خيلي جاها که کلمه هُدَي ذکر شده در روايات ما تفسير و تأويل شده به امامت. مثلاً آن‌جا که مي‌فرمايد: «»وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى‏ وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرا» (النساء: 115)؛ يعني بعد از اينکه امام معرفي شد!

پس «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى» اين هدايتِ الهي است که در نهايت مسأله‌ي امامت است، يعني مي‌شود گفت پيامبرش را خداي‌تعالي فرستاد با امامت، يعني آن‌که اين رسالت را به سرانجام مي‌رساند و اهدافش را محقق مي‌کند، امام است. «وَ دينِ الْحَقِّ» يعني دينِ منطبق بر فطرت و الهي که همان اسلام است. ديني که جامع همه‌ي معارف و احکام هدايت‌گر انسان به کمال است.

براي چي؟ «لِيُظْهِرَهُ» تا اينکه او را اظهار کند، «أظهَرَهُ عَلَي» به معني پيروز کردن و غالب کردن است. اين «لِيُظْهِرَهُ» يا به دين برمي‌گردد، يعني دين را پيروز کند، يا پيامبر را، يعني رسول را بر همه‌ي اديان و ملت‌ها غالب و مسلط کند.

«وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ اين‌جا مي‌خواهد بگويد اين مسير، مسير دشواري است که موانع بسياري دارد و آن موانع مشرکين هستند که در برابر جهان‌گير شدن اين دين مقاومت مي‌کنند، همان‌طور که چهارده قرن است که اين مقاومت ادامه دارد.

فراگير شدن اسلام در عالم چگونه تحقق خواهد يافت؟

اين آيه نشان مي‌دهد که سرانجام، دين حق بر همه‌ي اديان و جهان مسلط خواهد شد، اما سوال اساسي اين است که چگونه اين امر محقق خواهد شد؟

1. برداشت انحرافي

در اينجا ممکن است يک برداشت انحرافي و غلطاز آيه مطرح شود که اتفاقا توسط برخي روشنفکران نيز بدان توجه داده‌اند و متأسفانه بعضي‌ها هم مسيرشان منحرف شده است. چون آيه‌ي شريفه درباره‌ي آينده‌ي دين و جهان صحبت مي‌کند، خود به خود ما را متوجه به مسأله‌ي مهدويت مي‌کند، چرا که در فرهنگ ديني و روايي ما مسأله‌ي آينده‌ي جهان و غلبه‌ي اسلام بر تمام اديان جهان با مسأله‌ي مهدويت گره خورده است. يعني اين کار به دست حضرت مهدي(عج) اتفاق خواهد افتاد که با آيه هم منطبق است و باور به مهدويت برآيند اين آيه است.

برداشت غلط اين است که ما بگوئيم حالا که قرار است که اسلام و دين حق به اراده‌ي الهي و توسط حضرت مهدي(عج) در جهان مسلط بشود، پس ما فعلاً بنشينيم و منتظر باشيم تا اين اتفاق رخ بدهد! اين برداشت جامعه را به سمت خمودگي و ايستايي و سستي پيش مي‌برد. و حاصل آن اين است که ما در قبال گسترش اسلام و مبارزه با دشمنان عدالت مسئوليتي نداريم!

اين برداشت غلطي است، اما عده‌اي از روشنفکران که اين سوء برداشت را خواستند تذکر بدهند تا اصل مهدويت را زير سؤال برده‌اند. گفتند اصلاً اعتقاد به اين‌که مهدي(عج) خواهد آمد و جهان را نجات خواهد داد، خودِ اين انديشه موجب رکود و سکون و عدم تلاش مي‌شود. با اين نگاه اصل مهدويت را خدشه‌دار کرده‌اند. در حالي که اگر قرار باشد اعتقاد به مهدويت موجب اين سستي و ايستايي بشود، پس اصلا ًمهدويت به چه درد مي‌خورد؟!

خطاب به ايشان بايد گفت بالاخره که طبق آيه‌ي شريفه قرار است جهان از اسلام پر شود! شما با آيه چه خواهيد کرد؟! در حالي که برداشت غلط است، نه اصل موضوع. يعني درست است که آيه مي‌فرمايد نهايتاً اسلام مسلط مي‌شود، امّا چگونه مسلط مي‌شود؟ چگونه مي‌شود اين اسلام اظهار پيدا کند؟ مردم بنشينند تا خود به خود اين اتفاق رخ بدهد يا بايد تلاش کنند!؟ پاسخ اين سوال بايد از خود قرآن تبيين شود.

2. تببين صحيح

جالب است بدانيد که در هر دو سوره‌ي برائت و صف که اين آيه آمده و به يک شکل هم هست، قبل از آن يک آيه هست که مضمونش يکي است با اختلافي در لفظ آيه.

در سوره برائت مي‌فرمايد: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون»‏(برائت: 32)؛ مي‌خواهند اين‌که نور خدا را با دهان‌هاي خودشان خاموش کنند و خداي‌تعالي ابا دارد جز اينکه نورش را کامل کند اگرچه کافران مخالف باشند. در سوره صف مي‌فرمايد: «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون»‏(صف: 8). اين‌جا اسم فاعل آمده «مُتِمُّ نُورِهِ» يعني خداوند نورش را کامل خواهد کرد.

اين‌که کفار مي‌خواهند با دهان‌شان نور خدا را خاموش کنند يک کنايه است، که اقدام اين‌ها مثل کسي است که مي‌خواهد با دهانش شمعي را خاموش کند، ولي اقدام‌شان به هيچ وجه متناسب با نور خدا نيست. اين‌ها فکر کردند نور خداوند مثل شمعي است که با فوت خاموش شود! يا اين‌که بگوئيم بِأَفْواهِهِمْ يعني با اقدامات تبليغي، اقداماتي که بر روان انسان‌ها اثر مي‌گذارد و با رسانه‌هايشان افکار عمومي را اغواء مي‌کنند، اما اراده‌ي الهي اين است که اين نور به اکمال برسد.

اين دو آيه پشت هم چه ارتباطي با هم دارند؟ نکته‌ي اول اين است که مي‌خواهد بگويد چگونه خداوند مي‌خواهد نورش را به کمال برساند؟ از طريق ارسال رسول و امام؛ «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى»

نکته‌ي ديگر اين است که اين نور ارسال رسول است، نور خدا همين رسول و امام است، همين دين است که مي‌خواهند با دهان‌شان اين‌ها را خاموش کنند. پس هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى مي‌تواند شرح و تبيين اين نور باشد.

گسترش اسلام از طريق گسترش ارزش‌هاي اسلامي

اما نکته‌ي جالب ديگر که من فقط در بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي ديده‌ام که ايشان به اين نکته توجه کرده‌اند اين است که ايشان مي‌فرمايد اين آيه مي‌فرمايد چگونه قرار است اسلام در جهان فراگير شود؟ يک راه راه شمشير است، يعني آن‌قدر قدرت نظامي پيدا کند که جهان را فتح کند. ايشان مي‌گويد اين راه، راه اسلام و قرآن نيست. پس کشورگشايي‌هاي صدر اسلام راه پيامبر و اسلام نبود.

راه چيست؟ کلمه‌ي "نور" کليدواژه‌ي اصلي است. آن‌چه که قرار است در جهان گسترش پيدا کند همان دين يا نور است. نور چگونه گسترش پيدا مي‌کند؟ دين بايد به صورت نور، پرده‌هاي ظلماني را يکي پس از ديگري کنار بزند و بر جهان مستولي شود. پس بايد دنيا روشن بشود. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر: 69). جالب است که اين آيه هم در روايات ما به حضرت مهدي(عج) تفسير شده است.

يعني چه که "نور" گسترش پيدا کند؟ يعني هر چه که نور است در جهان گسترش پيدا کند! اسلام نور است، معارف اسلام نور است، ارزش‌هاي اسلام نور است. اين تعبير که گفته اند «انقلاب اسلامي انفجار نور بود»، از اين جهت قابل توجه است که انقلاب اسلامي دنبال اين نيست که با شمشير و زور دنيا را تسخير کند، بلکه اين نور قرار است گسترش پيدا کند. اين نور ارزش‌هاي انقلاب است. بايد ببينيم ارزش‌هاي صدر اسلام يا انقلاب چه بوده است؟

يکي از ارزش‌هاي اسلام علم بود. اسلام در آن محيط جهالت بر علم تاکيد کرد. بعد علم را هم جهت داد. پيامبر ديدند عده‌اي دور کسي جمع شده‌اند، گفتند چه شده است؟ گفتند اين فرد علامه است و به علم انساب مسلط است. حضرت فرمودند اين فضل است. علم چيز ديگري است، علم آيه‌ي رباني است، حکمت است. اعتقادات، اخلاق و احکام علم است. معارف دين علم است.

در برابر عصبيت‌هاي قومي و قبيله‌اي به ولايت يعني ارتباط مستحکم مؤمنين ارزش داد. عصبيت بايد بر روي ايمان باشد نه نژاد و خون و قبيله. پس مبناي ارتباط مي‌شود ايمان، ايمان هم يعني توحيد. اين دين ارزش‌هاي اجتماعي را کلاً دگرگون کرد.

در برابر ارزش‌هاي بيهوده‌اي که مردم بيان مي‌کردند جهاد را عَلَم کرد. عده‌اي گفتند ما از قديم داراي منصب سقايت و کليدداري کعبه بوديم و ... . فرمود: «أجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ»(برائت: 19) ايمان، جهاد، تلاش، تقوا، توحيد، پيوندهاي ديني، اين‌ها را در جامعه پياده کرد و گسترش داد.

چگونگي گسترش ارزش‌هاي اسلامي و زمينه سازي تحقق فراگير اسلام

امروز هم در عصر ما، انقلاب اسلامي ارزش‌ها را دگرگون کرد. ارزش‌هاي انقلاب اسلامي چيست؟ رهبري بارها اين بحث ارزش‌هاي انقلاب را مطرح کرده‌اند. ارزش‌ها آن‌هايي است که ده سال حضرت امام(ره) بر روي آن تأکيد داشتند. اصول انقلاب آن‌ها هستند، مثلاً يکي از آن‌ها استکبارستيزي است. اگر کسي بفهمد که استکبار با جهان چه مي‌کند، مي‌فهمد که استکبارستيزي يک ارزش است.

اين ارزش‌ها بايد در دنياي امروز معرفي بشود و اسلام به صورت نور گسترش پيدا کند. الآن پرده‌هاي تاريکي از اعتقادات و مکاتب اشتباه و انحرافي و غير انساني در دنيا وجود دارند. رهبري ابزارهاي جهان گير شدن اسلام را مطرح مي‌کنند:

اولين ابزار، ارائه اسلام صحيح و بدون پيرايه است؛ اسلام ناب محمدي(ص). اين اسلام بايد در برابر اسلام آمريکايي شناسانده شود. اسلام آمريکائي اسلامي است که کشور را تبديل مي‌کند به گاو شيرده براي ابرقدرت‌ها. در اسلام آمريکايي رأسِ اسلام غلط است وگرنه اسلام غلط بسيار داريم. اسلامي که رحماني است، روشنفکري است، فقط عبادت است، همراه با ظلمه است. اسلامي که اهداف نابِ دين را تعقيب نکند اسلام آمريکايي است! با عرضه‌ي درست اسلام و نشان دادن اسلام‌هاي انحرافي بايد اسلام صحيح را به مردم دنيا شناساند.

دومين راه؛ معرفي انديشه‌ اسلامي منطبق بر خرد و فطرت الهي است. آن عقلي که بر تمام خلقت حاکم است، اسلام است. بايد به جهان نشان داد که اسلام ديني است عقلاني، نه دين شمشير و جنگ! اسلام دين است که همه نيازهاي بشر را مي‌بيند، برخلاف مکاتب مادي دنيا که داعيه‌ي عقلانيت دارند، ولي نيازهاي بشر را کامل نديده و نشناخته‌اند، لذا الگويي که ارائه مي‌کنند، انسان را از انسانيتش خارج مي‌کند، خانواده را نابود مي‌کند و انسان مي‌بيند که اين مکتب و آئين، او را به نيازهايش نمي‌رساند.

سومين گام؛ تلاش براي برقراري عدالت اجتماعي است. خداوند متعال مي‌فرمايند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حديد:25) توزيع عادلانه و برابر ثروت‌ها، امکانات و منابع؛ ايجاد فرصت‌هاي برابر رشد براي همه‌ي انسان‌ها، چه مادي چه معنوي. نه اينکه سيستم‌ها و نظام‌ها به گونه‌اي باشد که اکثريت له شوند تا اقليت رشد کنند. بايد فرصت‌ها براي همه برابر بشود.

چهارمين گام و نهايتاً اتکاء به اراده‌ي مردم. يعني قرار نيست از بالا کسي حکم بکند و اقتدارش را پياده کند، حتي براي عدالت و رشد انسان‌ها. مثلاً بگوئيم رضاخاني پيدا بشود و با زور و قلدري عدالت و امنيت را برقرار کند (البته اين هم شعار است، چون رضا خان که آمد هم امنيت را از بين برد، هم رفاه را و هم چپاول را پيشه کرد.) اتکاء به اراده ي مردم يعني بايد بار گسترش رفاه و عدالت بر دوش مردم باشد. يعني اراده‌هاي مردم بايد در ميدان همه کاره باشد.

تحقق ارزش‌هاي اسلامي به واسطه اراده ملت‌ها

اين نکته‌ي آخر يک نکته‌ي کليدي و طلايي است که بايد بر روي آن کار شود. اگر 1400 سال است که اهداف اسلام نتوانسته محقق بشود، به‌خاطر همين نکته‌ي آخر است، چون هيچ وقت اراده‌هاي مردم در صحنه حاضر نشده است. بله ممکن است در يک جايي بر اثر هيجاني مردم قيام کنند و کسي را از تخت پايين بکشند و ديگري را بالا ببرند. اين بسيار بوده. اما اين‌که برقراري عدالت با تکيه بر اراده‌هاي مردم باشد در طول چهارده قرن اتفاق نيفتاده است. و علت اين‌که اسلام هنوز نتوانسته جهان را بگيرد همين است.

خيلي‌ها متوجه اين نکته نشده‌اند. يا مي‌گويند بايد يک قلدري باشد تا امنيت و رفاه را برقرار کند يا بايد امام معصوم(ع) بيايد و کار را تمام کند! خب تکليف قلدر که معلوم است، آمد و برعکس شد! اگر هم قرار بود امام معصوم(ع) اين کار را بکند که ما يازده امام معصوم داشتيم، يکي پس از ديگري آمدند، چرا نشد؟ در طول تاريخ، تمام انبياء(ع) معصوم و منتخب الهي بودند. اين اصلاً شدني نيست که آن عدالت و رشد و ايجاد فرصت‌هاي برابر و گسترش نور اين‌گونه گسترش پيدا کند.

اگر قرار باشد يک نفر به نام امام يا پيامبر، خودش اين نور را گسترش دهد بايد اقتدار داشته باشد. اگر اقتدارش تکيه بر اراده‌‌ي مردم نداشته باشد بايد بر سرنيزه‌ها تکيه داشته باشد. يعني با زور شمشير و سرنيزه جامعه را به راه راست ببرد. حضرت امير(ع) فرمود اين شدني نيست. مي‌شود انسان را با زور شمشير تسليم کرد، اما نمي‌شود او را آدم کرد، او را متفکر و عبد الهي بار آورد. نمي‌شود او را رشد داد تا او هم بشود نور. بلکه بايد خودشان به اين رشد برسند. و اين سخت‌ترين کار است.

دشواري همراه سازي ملت‌ها

چرا سخت‌ترين کار است؟ چون لازمه‌اش اين است که مردم از يک رشد اوليه‌اي برخوردار شوند. يعني بايد به لحاظ فکري و فرهنگي به رشدي برسند که خودشان بشوند بازوهاي آن رهبر الهي که مي‌خواهد عدالت را در کل جهان برقرار کند.

اين يک نهضت و فدا شدن عجيبي مي‌خواهد. شايد به تعبيري بتوان گفت که تمام انبياء و امامان ما در اين راه به شهادت رسيدند که مردم را بتوانند به جائي برسانند که مردم بشوند بازوي قدرت الهي. تکيه بر قدرت مردم بشود. و آخرين ذخيره‌‌ي الهي هم اگر بيش از هزار سال است که قيام نکرده شايد علتش همين است که منتظر است تا مردم به اين رشد برسند تا با تکيه بر اراده‌ي ايشان اين اتفاق بيافتد.

منظور از مردم همه‌ي تک تک انسان‌ها نيست؛ بلکه آن حد نصابي که بشود بر آن‌ها تکيه کرد. همان‌طور که خود انقلاب اسلامي هم اين‌گونه نبود که تمام جمعيت ايران انقلابي شده باشند. ولي انقلابيوني که بخواهند رژيم دگرگون شود و امام بر رأس کار بيايد، تعدادشان به يک نصابي رسيده بود. به همين شکل بايد جهان به يک حد نصابي برسد در اين تفکر.

و اين تفکر و حرکت رو به گسترش است. اگر بخواهيم مقايسه کنيم، بيداري امروز جهان در هيچ برهه‌اي در تاريخ نظير نداشته. شما مي‌بينيد که در سوريه از همه جاي جهان آدم جمع کرده‌اند تحت عنوان داعش و جبهه النصره و... آورده‌اند؛ اما در مقابلشان مي‌بينيم از ايران، عراق، افغانستان، لبنان، پاکستان جمع مي‌شوند تا مقابله با اين جبهه‌ي باطل کنند. کساني که واقعاً بصيرند. اين‌گونه نيست که تحت تأثير احساسات آمده باشند در اين جبهه. پاي صحبت هر کدام که مي‌نشينيم دريايي از معرفت و فلسفه و مکتب دارند براي خود. اين در طول تاريخ بي‌سابقه است و امروز اگر مي‌بينيد جبهه‌ي کفر اين همه عقب‌نشيني کرده به‌خاطر ايجاد اين بصيرت‌هاست که به‌وجود آمده.

حال، گرفتاري کشور خود ما هم همين است. يک راه تکيه بر اراده‌ي مردم است، يک راه هم تکيه بر نيروهاي نظامي سپاه و بسيج و... . اگر ايران بخواهد مثل ترکيه حکومت کند کسي نمي‌تواند نفس بکشد. اقتدار و توان نظامي‌اش در کشور وجود دارد، ولي چرا رهبري دنبال اين شکل اقتدار نيست؟ براي اين‌که اين چهار محور و تکيه بر اراده‌ي ملت‌ها دکترين خود ايشان است. ايشان مي‌فرمايد اين‌گونه بايد باشد و چون در طول تاريخ اين‌گونه نبوده شکست خورده‌ايم. مي‌گويند باز هم ممکن است شکست بخوريم، مي‌فرمايد عيبي ندارد. ممکن است اين مردم ما اين حد نصاب را الآن نداشته باشند، اما آن‌قدر اين اتفاق بايد بيفتد تا اين رشد ايجاد شود. بدون اين حرکت اراده‌ها شکل نمي‌گيرد. يعني اگر مردم در صحنه نباشند، تمرين نکنند، اگر رأي ندهند، اگر خطاها و شکست خود را نبينند رشدي شکل نمي‌گيرد.

بايد مردم را آگاه کرد، موعظه کرد و هشدار داد. آن‌ها که فهميدند تکليف دارند تا تبيين کنند، سخنراني کنند، کتاب بنويسند. آن‌ها که مي‌توانند در بخش‌هاي مختلف اجرايي فعاليت کنند و کار دست بگيرند. اين يک طرف، خود حضور مردم هم يک طرف! نمي‌شود گفت حالا که مردم بد عمل کردند، ما ديگر نمي‌خواهيم انتخابات داشته باشيم. قانوني تنظيم بشود که همان‌طور که رهبري رئيس قوه قضائيه و نيروهاي نظامي و ... را تعيين مي‌کند، از اين به بعد خودش رئيس جمهور را هم انتخاب کند! بله اگر رهبري خودش انتخاب کند، بسياري از مشکلات حل مي‌شود، ديگر آن رئيس جمهور در برابر رهبري نمي‌ايستد تا اراده‌ي رهبري را کنار بزند!

رهبري از اول با اصل مذاکره مخالف بودند، رهبري اصل مذاکره را براي آمريکا پيروزي مي‌دانستند. چرا؟ چون در دنيا در سال‌هاي اخير يک تزي حاکم شده که يا بايد با اين ابرقدرت باشي يا با آن ابرقدرت. ملت‌ها و کشورهاي دنيا براي‌شان خواب و خيال بود که ملتي روي پايش بايستد. خب در ايران با انقلاب اسلامي اين اتفاق رخ داد. اول تلاش کردند کسي نفهمد. وقتي فهميدند تلاش کردند قدرت پيدا نکند. وقتي قدرت پيدا کرد، به‌عنوان آخرين تير در ترکش، آمريکا تلاش کرد ايران را پاي ميز مذاکره بنشاند. وقتي ايران پاي مذاکره آمد، گفتند خب اين هم کارش تمام شد! يعني اصل مذاکره براي آمريکا پيروزي بود. همان‌طور که معاويه در صلح با امام حسن(ع) سفيد امضاء داد. چون اصل اين صلح براي او پيروزي است. وقتي مردم کوتاه آمدند و فرماندهان پشت امام را خالي کردند، همين که اين صلح امضاء بشود يعني معاويه پيروز شد.

اصل مذاکره براي انقلاب شکست بود. ولي آخر سر تحميل شد. رهبري شرط گذاشتند، ولي باز هم زير پا گذاشتند. اگر رئيس جمهور منتخب رهبري بود، ديگر اين اتفاقات رخ نمي‌داد.

رئيس جمهور به اتکاء آراء مردم عمل کرد و رهبري هم تسليم شد و حمايت کرد. چرا؟ چون نبايد مردم را از صحنه کنار زد و راه جز اين نيست. اين مردم بايد آن‌قدر تجربه کنند تا آخر سر روي پاي خودشان بايستند. آن وقت ملتي که اين تجربيات را دارد، شکست نخواهد خورد. مشروطه براي ما يک تجربه‌ي بسيار بزرگ بود. مشروطه يک مرحله‌ي بزرگ ما را از يک خواب و غفلت و سستي و از احساس اين‌که ما چيزي نيستيم درآورد. اگرچه بعد منحرف شد، ولي خود آن ما را بسيار رشد داد. اين تجربيات بايد شکل بگيرد.

تحقق اراده الهي توسط انسان‌هاي مومن و خودساخته

اين اتفاقاتي که گفتيم توسط کساني مي‌تواند گسترش پيدا کند که خودساخته باشند. اين نوري که گفتيم: بايد همه جا منتشر شود، در همه جا منتشر است. دعاي کميل مي‌گويد: وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ

اما من خودم تاريکم؛ چون من در حجابم. اين حجاب مانع از اين است که من نور را ببينم و در نور قرار بگيرم. غليظ‌ترين حجاب، گناه است. ذاتِ گناه يعني ابليس. گناه، تجلي و ظهور ابليس است. خود شيطان چيست؟ خود شيطان را چه چيزي شيطان کرد؟ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ

شيطان را استکبار، غرور و خودبيني شيطان کرد. گناه هم جلوه‌ي غرور و خودبيني است. حقيقت شيطان نديدن آن نور است، نديدن عظمت حق است، آن‌جا که فرمود سجده کن، از مصدر جلال الهي اين دستور صادر شد. ملائکه چون خودشان را نديدند، آن نور را ديدند و اطاعت کردند. خودي وجود ندارد، تماماً نور حق است. اگر کسي خودش را ببيند معلوم مي‌شود نور را نديده است. خود! يعني ظلمت! يعني تاريکي! هر چه هست اراده‌ي الهي است. شيطان خودش را ديد و چون خود را ديد حق را نديد. گناه يعني اين!

انسان وقتي گرفتار گناه مي‌شود خودش را مي‌بيند. موقعي انسان گرفتار گناه مي‌شود که توجهش به حق و نور الهي قطع مي‌شود. وقتي اين توجه قطع شد، منصرف به خود مي‌شود، خود هم که چيزي جز ظلمت و تاريکي نيست. اين‌جا شيطان ظهور مي‌کند و ذکر و دعا و عبوديت مي‌خواهد جلوي اين شيطان را بگيرد. و رمضان فرصت بسيار خوبي است براي اين تمرين و ياد. آن چيزي که اين راه را تسهيل مي‌کند اهل بيت(ع) هستند. حداقلش روضه و توسل است که نبايد دست کم گرفته شود. اين توسل و روضه حجاب دل‌هاي ما را بهتر پاک مي‌کند و زمينه را آماده مي‌کند براي از بين بردن غفلت.


نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات