رهبر معظم انقلاب در تبیین نظریه مقاومت، پیروزی تفکر مقاومت را مشروط به توجه به ترفند دشمن برای تضعیف اندیشه مقاومت دانستند و فرمودند: «یک شرط دیگر برای موفّقیّت این است که ما به ترفند دشمن برای تضعیف اندیشه مقاومت توجّه کنیم. ببینید عزیزان من! اندیشه مقاومت، قدرتمندترین سلاحِ یک ملّت است؛ پس طبیعی است که دشمن بخواهد این سلاح را از دست ملّت ایران بگیرد؛ [لذا] روی اندیشه مقاومت شروع میکنند به وسوسه کردن، تردیدافکنی: «آقا، چه فایده دارد، نمیشود». باید اندیشه مقاومت از ترفند دشمن مصون بماند و با ترفند دشمن تضعیف نشود.»
جریانشناسی مخالفان نظریه مقاومت گواهی بر این تلاش مشترک آنهاست. عمده جریانهای مخالف مقاومت عبارتند از: الفـ شیفتگان و غربزدههایی که تفوق غرب و تحقیر دیگران در برابر آن را یک اصل میدانند؛ از این رو امکان ایستادگی و مقاومت در برابر آنها را ناممکن تصور میکنند. بـ مرعوبان و ترسوهایی که از نتیجه مقابله با غرب و زورگویان بیمناکند و اینگونه روشها در برابر آنها را خطرناک توصیف میکنند. جـ کسانی که مزیت نسبی خویش بر دیگران را در تعامل با غرب دانسته و البته از این راه منفعت نیز میبرند. عدهای این سودجویی را در انتقال سرمایه و برخی در جذب سرمایه، عدهای در واردات و برخی در صادرات میبینند. حتی عدهای از طریق کار علمی، ترجمه و بعضاً سرقت علمی به دنبال سودجویی هستند. در این میان عده زیادی هستند که با رفتوآمد به کشورهای غربی، داشتن کرسی دانشگاهی یا دفاتر تحقیقاتی برای خود وجهه کسب کرده و نان تبلیغ خود به عنوان یک عنصر فرنگ رفته را میخورند. دـ عدهای در سایه حمایت غرب به حیات سیاسی خود ادامه داده و از قبل دشمنی با جمهوری اسلامی ارتزاق میکنند. تفاوت عمده این گروه با دیگران در این است که آنها نان خود را در سایه تعامل و بهبود روابط میان ایران و غرب جستوجو میکنند؛ اما این گروه از بهبود روابط یا کاهش خصومتها نگران هستند؛ چرا که این گروه نان خویش را از تنور داغ نزاع و جنگ میگیرد، اما گروههای دیگر نان خویش را از سازش و مذاکره میگیرند.
وجه مشترک همه این گروهها در مخالفت با مقاومت و ایستادگی ملتها و دولتها در برابر نظام سلطه است و برای رسیدن به این مقصود مقاومت را مترادف با جنگ و خونریزی جلوه داده و چنین وانمود میکنند که نتیجه مقاومت و ایستادگی در برابر نظام سلطه و زورگویان چیزی جز نبرد نظامی و رویارویی فیزیکی نیست.
این در حالی است که همه تجاوزها و تعدیها، نزاعهای خشن و جنگهای خانمانسوز در تاریخ بشر، نتیجه زیادهخواهی، سلطهطلبی و زورگویی یک طرف بوده؛ اما مقاومت محصول قناعت به داشته، اتکا به خود و خودباوری است. مقاومت نه تنها سبب جنگ نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد موجب جلوگیری از تهاجم نظامی نیز شده است؛ چرا که نبود روحیه مقاومت و تفکر پایداری سبب میشود دولتهای ظالم گستاخ شده و به هر ابزار و روشی چنگ بزنند که یکی از آنها حمله فیزیکی و استفاده از سلاح است.
وقتی قدرتهای زورگو و سلطهگر راه مقابله نظامی و کسب منافع خود را از هر روشی دنبال میکنند، کشورهای مورد ستم و ظلم دو راه بیشتر ندارند. یا باید تسلیم شوند و روش سازش را در پیش بگیرند که نتیجه آن هم تن دادن به خواستههای زورگویان است و هم تحقیری که از این سازشکاری عایدشان میشود یا باید گزینه مقاومت را در پیش بگیرند که اولاً میتواند بازدارنده باشد و دشمن را از ادامه روش نظامی منصرف کند؛ چنانچه در موارد زیادی چنین اتفاقی روی داده است. ثانیاً امکان پیروزی در مقابل زورگویان متصور است. ثالثاً با انتخاب روش مقاومت، هزینه طرف مقابل را افزایش داده و امکان استمرار زیادهخواهی آنها را کاهش میدهد. رابعاً در این راه تحقیر وجود ندارد و ملتها و دولت میتوانند به این انتخاب خود افتخار کنند؛ چرا که هیچ کس کشور را به دلیل تن دادن به ذلت، عقبنشینی در مقابل دشمن، کوتاهی در کسب منافع و غیره تشویق نخواهد کرد.
به این ترتیب میتوان گفت مقاومت، کنش نیست تا برای حمله به این و آن برنامهریزی کند. مقاومت یک واکنش طبیعی به زورگویی و حق ملتها و دولتها برای مقابله با متجاوزان به حقوقشان است و خدای بزرگ حق دفاع را به همه مخلوقاتش اعم از آدمی و غیرآدمی عنایت فرموده است تا برای ادامه حیات خویش مقاومت کنند.
لذا در صحنه عمل نیز همه گروههای جبهه مقاومت نشان دادهاند که اهل تعدی و تجاوز به حقوق دیگران نیستند و وجه ممیزه آنها با دیگران ایستادگی و مقاومت در برابر ظلم و ستم است. نه انصارالله یمن، نه حزبالله لبنان، نه حماس و گروههای جهادی فلسطین و نه حشدالشعبی عراق، نه فاطمیون افغان، نه جبهه وطنی سوریه و نه هیچ گروهی از این جبهه آغازگر هیچ جنگی نبودهاند؛ بلکه همیشه مورد تهاجم نیروهای مسلح غرب یا ایادی دستپرورده آنها از داعش تا سایر گروههای تروریستی بودهاند و اساساً برای مقابله با تعدی و ظلم و هجمه نظامی آنها شکل گرفتهاند.