گروه تاريخ/ با شكست عثماني در جنگ جهاني اول و تقسيم و تجزيه آن، سرزمينهاي جدا شده، تحت قيمومت انگلستان درآمدند كه عراق يكي از مهمترين اين كشورها به شمار ميآمد. بنابراين، از همان نخستين سالهاي تأسيس، قيامهاي مردمي بر ضد استعمار شكل گرفت و از آنجا كه اكثريت اين منطقه را شيعيان تشكيل ميدادند، روحانيت شيعه رهبري مبارزه را در دست داشت.
پس از حمله انگليسيها به عراق و اشغال فاو به دست نيروهاي نظامي انگليسي كه مقدمه اشغال عراق بود، آيتالله ميرزامحمدتقي شيرازي معروف به «ميرزاي دوم» يا «ميرزاي كوچك» محوريت مبارزات را برعهده گرفت. وي در سامرا سه فتواي جهادي صادر كرد و عموم عشاير و آحاد مسلمانان را به وحدت كلمه و مبارزه به هر صورت ممكن بر ضد اشغالگران انگليسي دعوت كرد و فرزندش شيخمحمدرضا را به نيابت از خود جهت پيوستن به مبارزان و همراهي آنها در جبهههاي جنگ به كاظمين فرستاد.
مهاجرت ميرزامحمدتقي شيرازي به كربلا، موجب هماهنگي عملي بين علماي كربلا و نجف و تماس با عشاير و سازماندهي و آمادگي براي مقاومت در برابر اشغالگران شد.
پس از پايان جنگ جهاني اول و اشغال عراق از سوي نيروهاي انگليسي (1336 ه.ق)، قرار شد زير نظر انگلستان، انتخاباتي صورت گيرد تا حاكم دستنشاندهاي براي آن كشور انتخاب شود. اين امر با مخالفت مراجع و علماي شيعه عراق مواجه شد. در كربلا شيخمحمدرضا، فرزند ميرزامحمدتقي شيرازي، سازماني به نام «جمعيت اسلامي» ايجاد كرد كه روحانيون سرشناسي چون سيدهبهالدين شهرستاني، عبدالكريم عواد، حسين قزويني و ديگران در آن شركت داشتند. هدف اين گروه مبارزه با قيموميت انگلستان و آزادسازي عراق بود. آنان در نظر داشتند پس از استقلال، عراق را تحت رياست پادشاهي مسلمان درآورند.
در آن هنگام ميرزاي شيرازي در راستاي اين حركت، فتوايي در 20 ربيعالاول 1337 به شرح زير صادر كرد: «هيچ مسلماني حق انتخاب و اختيار غير مسلمان را براي حكومت و سلطنت بر مسلمانان ندارد.»
ميرزا همچنين به گسترش طرح مسئله استقلال عراق و مقاومت در برابر اشغال آن سرزمين به دست انگليس در عرصه عربي و بينالمللي پرداخت. وي به همراه تعدادي از علما نامهاي براي شريف حسين، حاكم حجاز ارسال كرد و از او خواست از جنبش استقلالطلبي مردم عراق حمايت كند. نامه ديگري نيز به امير فيصل در دمشق فرستاد كه در آن افزون بر تقاضاي حمايت از خواست مردم عراق، درخواست كرد تا از طريق رسانههاي آزاد در سراسر جهان و گفتوگو با دولتمردان اروپا و آمريكا، خبر تجاوز و اشغال عراق را منتشر كند.
از سال1920 م (1338 ه.ق) دوران جديدي از تلاش به منظور توسعه دامنه مقاومت و آمادگي براي مقابلة فراگير عليه اشغالگري انگليس آغاز شد. ميرزاي شيرازي به عنوان اولين گام، طي فتوايي در اول مارس 1920 استخدام يا كار كردن در ادارة قيمومت انگليس را براي مسلمانان تحريم كرد و به دنبال آن تعداد زيادي از كاركنان آنجا استعفا دادند و اين روند به مرور زمان افزايش يافت.
در 15 شعبان 1338 / 3 مه 1920 اجتماع بسيار محرمانهاي در منزل ميرزاي شيرازي به رياست وي تشكيل شد. اجتماعكنندگان پس از بحث و گفتوگوي فراوان درباره اتخاذ يك طرح و خط مشي ثابت و فراهم كردن شرايط انقلاب فراگير عليه انگليس، تصميم گرفتند و در پايان با حضور ميرزا، به قرآن كريم سوگند ياد كردند كه آماده پاسخگويي به نداي دين و ميهن خود و اطاعت از رهنمودهاي رهبرشان باشند.
موضعگيري ميرزا در قبال اشغال عراق حاوي دو نكته مهم بود: اول، ضرورت وحدت مسلمانان شيعه و سني و دوم ضرورت تلاش همه نيروها در سراسر كشور در برابر اشغالگران.
پس از توسعة دامنه مبارزه در بغداد و كشته شدن يكي از تظاهركنندگان به دست نيروهاي اشغالگر انگليس، ميرزاي شيرازي در 10 رمضان 1338 / 29 مه 1920 پيامي براي مردم عراق فرستاد: «بدانيد كه برادران شما در بغداد و كاظمين به برگزاري اجتماع و تظاهرات مسالمتآميز اتفاق نظر پيدا كردهاند. جماعتي بسيار با رعايت امنيت و آرامش به تظاهرات مذكور اقدام ورزيدهاند. هدف آنان از اين كار، مطالبه حقوق مشروعه خويش است كه انشاءالله برقراري حكومت اسلامي و استقلال عراق را در پي خواهد داشت. اين هدف بدين صورت محقق ميشود كه هر ناحيهاي گروهي را براي مطالبه حق خويش به پايتخت عراق، يعني بغداد اعزام كند؛ در حالي كه همگان وحدت كلمه دارند. بر شما بلكه بر تمامي مسلمانان است كه آغاز اين حركت شريف، با يكديگر اتفاق داشته باشيد و از اخلال در امنيت و مخالفت و مشاجره با يكديگر بپرهيزيد. چون تفرقه به مقاصد شما ضرر ميزند و حقوقتان را كه اينك زمان دستيابي به آن است، ضايع ميكند.». حزب «حرس» پس از دستيابي به نامه عمومي آن را در تيراژ وسيعي به چاپ رساند و در بغداد و كاظمين و ديگر نقاط عراق توزيع كرد.
استعمارگران به بازداشت سران حركتهاي ضد انگليسي و در رأس آنان شيخ محمدرضا، فرزند ميرزاي شيرازي تصميم گرفتند كه آنها را رهبري كننده اين تحركات در فرات وُسطي ميدانستند. شيخمحمدرضا و يازده نفر از همفكران و فعالان انقلاب دستگير و به جزيره «هنگام» تبعيد شدند؛ اما تبعيد آنها شور و هيجان بيشتري در ميان مردم به وجود آورد و آتش انقلاب شعلهور شد و خشم مردم فرات وُسطي را برانگيخت.
ميرزا شرايط را براي آغاز رويارويي سراسري و انقلاب عليه اشغالگران آماده يافت، از اين رو در پاسخ استفتاهايي مبني بر استفاده از اسلحه در قبال اشغالگران فتواي دفاعيه را به اين شرح صادر كرد: «مطالبة حقوق بر عراقيان واجب است و بر آنان واجب است در ضمن درخواستهاي خويش رعايت آرامش و امنيت را بنمايند و در صورتي كه انگلستان از پذيرش درخواستهايشان خودداري ورزد، جايز است به قوه دفاعي متوسل شوند.»
در 23 شوال 1338 / 11 ژوئيه 1920، رؤساي «مشخاب» قيام خود را عليه قواي متجاوز انگليس اعلام داشتند و به دنبال آن، منطقه «شاميه» نيز عَلَم مخالفت با اشغالگران برافراشت. با اوجگيري انقلاب، كربلا مركز ثقل حركتهاي انقلابي شد كه ابتدا رؤساي عشاير فعال در انقلاب، در آن مرتباً تردد داشتند؛ اما پس از حوادث «رازنجيه» كه به شهادت دهها نفر از مسلمانان انجاميد، اهالي كربلا با حمله به فرمانداري و تصرف آن، رسماً به انقلاب پيوستند و پس از آزادي شهر به دست انقلابيون در 29 شوال 1338 به منزل ميرزامحمدتقي شيرازي رفتند و درباره نحوه اداره شهر با وي مذاكره كردند.
در حالي كه انقلاب در حال گسترش و اوج گرفتن و فراگيري در سراسر عراق بود، آيتالله شيرازي در 13 ذيحجه 1338 در هشتاد سالگي در حساسترين و بحرانيترين دوران انقلاب، در كربلا درگذشت. جنازه او در ميان شيعيان عزادار عتبات تشييع شد و شيخالشريعه اصفهاني بر او نماز خواند و در يكي از حجرههاي زاويه جنوبي صحن حسيني دفن شد. به مناسبت فوت او مجالس ختم متعددي در بيشتر شهرهاي شيعهنشين برگزار و تعطيل عمومي اعلام شد.