با نزدیک شدن به دوم اسفند ماه، روند انتخابات روز به روز جدیتر شده و افکار عمومی بیشتر از گذشته درگیر فضای انتخابات شده است. روند انتخابات پس از گذر از مرحله ثبتنام و بررسی صلاحیتها در وزارت کشور، اینک در مرحله بررسی صلاحیتها در شورای نگهبان قرار دارد.
در این میان، در حالی که بیش از ۹۰ درصد نامزدهای انتخاباتی را وزارت کشور دولت اعتدال تأیید صلاحیت کرده و پرونده آنان را به شورای نگهبان داده است، اصلاحطلبان از احتمال ارائه نشدن لیست سخن میگویند.
«آذر منصوری»، قائم مقام حزب اتحاد ملت مدعی شد: «اگر این امکان فراهم شود که اصلاحطلبان بتوانند کاندیدای خودشان را داشته باشند، قاعدتاً در انتخابات فعالانه شرکت کرده و لیست هم ارائه خواهند داد، اما چنانچه این امکان برایشان فراهم نشود، لیستی در شهرهای بزرگ ارائه نخواهند داد و در شهرهای کوچک هم از کاندیدای مشخصی حمایت نخواهند کرد.»
افراد دیگری نیز سخنان مشابهی را مطرح کردهاند و در تلاشند اینگونه القا کنند که همه چیز در دست دستگاههای نظارتی است؛ اما مروری بر حوادث رخداده در یک ماه اخیر از اتفاق دیگری حکایت دارد.
اصلاحطلبان از مدتها قبل برای حضور تمام عیار و دستیابی به کرسیهای حداکثری مجلس آماده میشدند. آنها امیدوارانه خود را فاتح انتخابات میدانستند و قرار را بر حضور بدون شرط در انتخابات، با حداکثر توان در صحنه گذاشته بودند. زمزمههای تک فاز مبنی بر مشارکت مشروط را نیز باید سناریوی مکملی برای بسترسازی برای سناریوی اصلی دانست که بدون شک در ادامه به مشارکت بدون شرط تبدیل میشد.
در این میان، حوادث آبان ماه و تصمیم پرحاشیه دولت که به بلوا و آشوب به بهانه گرانی بنزین انجامید، آب سردی بود که اصلاحطلبان را از ادامه کار ناامید کرد. اصلاحطلبان گمان نمیکردند که میزان نارضایتی از دولتی که با حمایت ایشان به قدرت رسیده است تا این اندازه پایین آمده باشد که عوارض آن دامنگیر آنها نیز بشود.
البته این حزب مدتهای مدیدی است که درگیر چگونگی مواجهه با دولت خودساخته است. از یک سو بیش از شش سال از حمایت تمامقد اصلاحطلبان از دولت میگذرد و افکار عمومی تفاوتی بین اصلاحطلبان و دولت اعتدال نمیبیند؛ از دیگر سو نه این دولت بخشی از سیاستهای مدنظر اصلاحطلبان را دنبال میکند و نه آنکه آنقدر موفق عمل کرده است که بتوان از این اختلاف نظرات جدی چشم پوشید. ادعاهای دولت مبنی بر مدیریت اقتصاد کشور از طریق مدیریت سیاست خارجی که در قالب برجام خودنمایی کرد نیز با موفقیت همراه نبوده است؛ بنابراین نه تداوم حمایت از دولت مقرون به صرفه است و نه جدایی از آن ممکن است.
در این شرایط، پس از حوادث آبان ماه بود که بخش قابل ملاحظهای از اصلاحطلبان شناختهشده که خود را برای حضور در صحنه انتخابات آماده میکردند، پشیمان شدند و «نهضت ثبتنام» مدنظر اصلاحطلبان اتفاق نیفتاد. حادثه تلخی که با واکنش بخشی از فعالان سیاسی این اردوگاه همراه بود؛ برای نمونه محمد قوچانی در روزنامه سازندگی نوشت: «این «آغاز یک پایان» است. «آغاز پایان اصلاحطلبان» خسته و نااستواری که فقط در زمین هموار میتوانند سیاستورزی کنند. ما به یک شکست نیاز داریم تا به خود آییم و اصلاحطلبی را اصلاح کنیم... ما اصلاحطلب میمانیم، حتی اگر در اقلیت باشیم... این بیتدبیری است که ما را اقلیت میکند، نه رأی اکثریت...»
این وضعیت موجب اضطراب اصلاحطلبان نسبت به شکست در انتخابات شده و این اضطراب در کلامشان آشکار شده است. عبدالله ناصری، فعال سیاسی اصلاحطلب میگوید: «با توجه به آنکه چهرههای رأیآور اصلاحطلب نامنویسی نکردند؛ در رقابت بین لیست اصلاحطلبان، لیست «جبهه پایداری و حامیان احمدینژاد» و لیست «آقای قالیباف»، باخت سی بر هیچ اصلاحطلبان دور از ذهن نیست.» از این رو ترجیح میدهند به جای شکست، به صورت نرم و تدریجی از انتخابات کنارهگیری کنند.
به واقع اگر اصلاحطلبان از موفقیت در انتخابات ناتواناند، علتش را باید در ناکارآمدی و بیبرنامگی این جریان جستوجو کرد. اگر علت را نداشتن لیست قوی و رأی آور معرفی میکنند، باید گفت که علت آن نیز شکست نهضت ثبتنام و حضور نداشتن چهرههای نامآشنای این اردوگاه است، و فرافکنی و متهم کردن دستگاههای اجرایی و نظارتی، اعم از وزارت کشور و شورای نگهبان، اقدامی خلاف اخلاق است که دردی را دوا نمیکند، ضمن آنکه افکار عمومی نیز در فهم آن دچار اشتباه نخواهد شد.