صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۶  ، 
کد خبر : ۳۲۵۷۳۸

یادداشت روزنامه‌ها 10 آبان ماه

روزنامه کیهان **

 

دامنه بلندِ یک پیام کوتاه/ حسین شریعتمداری

رهبر معظم انقلاب در پیام اخیرشان به جوانان فرانسوی روی یکی از حساس‌ترین نقاط ضعف فرانسه انگشت گذاشته و پوشالی بودن ادعای دموکراسی و آزادی بیان در این کشور و سایر کشورهای اروپایی را به چالش کشیده‌اند. ایشان خطاب به جوانان فرانسوی می‌گویند: «‌از رئیس‌جمهورتان بپرسید

چرا تردید در هولوکاست جرم است اما اهانت به پیامبر آزاد است»؟! این یک پرسش دو‌سویه است که با هوشمندی طراحی شده

و هر دو سوی آن برای فرانسه و رئیس‌جمهور هتاک آن رسواکننده است. در این باره گفتنی است؛

۱- رهبر معظم انقلاب می‌دانند که پیام ایشان بلافاصله بعد از صدور‌، در گستره‌ای به وسعت همه جهان منتشر خواهد شد. یعنی فقط جوانان فرانسوی مخاطب آن نخواهند بود ولی جوانان فرانسوی را مخاطب پیام خود معرفی کرده‌اند. این اقدام حضرت آقا، تحقیر آشکار و سنگین رئیس‌جمهور فرانسه است و ترجمان این واقعیت که رئیس‌جمهور فرانسه از خباثت‌آمیز بودن اقدام خود باخبر است و از این روی، لایق آن نیست که مخاطب پیام حضرت ایشان باشد.

۲- هولو‌کاست یک دروغ بزرگ تاریخی است و اسناد فراوان و غیر‌قابل انکاری از ساختگی بودن این افسانه صهیونیستی حکایت می‌کند. نگرانی آمیخته به وحشت غرب از تحقیق و بررسی درباره هولوکاست گویاترین دلیل بر جعلی بودن آن است و اگر اینگونه نبود و بررسی ماجرا بر صحت وقوع هولوکاست گواهی می‌داد، سردمداران غرب و صهیونیست‌ها نه فقط از بررسی و تحقیق درباره آن وحشتی نداشتند، بلکه همگان را به انجام این تحقیق و بررسی دعوت و ترغیب هم می‌کردند. رهبر معظم انقلاب در پیام خود، پرونده سیاه این دروغ بزرگ را پیش چشم جهانیان گشوده‌اند. پرونده ننگینی که صهیونیست‌ها به شدت از گشوده‌شدن آن وحشت دارند.

۳- پیش از این در کیهان به اسناد فراوانی که از جعلی بودن هولوکاست خبر می‌دهند، پرداخته‌ایم و در این مختصر به اشاره‌ای گذرا بسنده می‌کنیم و آن اینکه «در اوایل دهه 80 قرن گذشته‌، تعدادی از اعضای آژانس بین‌المللی یهود، از جمله، «پی‌یر ویدال ناکه»،

«سرژ ولز»، «فرانسوا براریدا» تحت سرپرستی «رنه ساموئل سپرات»

خاخام معروف فرانسه، با استناد به داستان ساختگی کشتار

6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم! پیش‌نویس قانونی را تهیه کرده و به تصویب رساندند که بر اساس آن «هرگونه تردید درباره «هولوکاست»، اعم از تردید درباره کشتار  یهودیان در جنگ جهانی دوم، وجود اتاق‌های گاز و حتی کمترین تردید در رقم 6 میلیونی یهودیان کشته شده، جرم تلقی می‌شود! و هر کس در فرانسه از این قانون تخلف کرده و در سه موضوع یاد شده تردید کند به یک ماه تا یک سال زندان و پرداخت 2 هزار تا 300 هزار فرانک جریمه محکوم می‌شود.» و بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس بین‌المللی یهود، این قانون در سایر کشورهای اروپایی نیز به تصویب رسید به طوری که امروزه هرگونه تردید درباره هولوکاست مورد ادعا و ابعاد و اجزاء آن در اروپا جرم تلقی می‌شود!».

تاکنون ده‌ها مورخ برجسته اروپایی و صدها استاد بلندآوازه و متخصص شناخته‌شده در بررسی اسناد تاریخی، با ارائه اسنادی که هیچ صاحب‌نظری نمی‌تواند در صحت آنها کمترین تردیدی روا دارد، به روشی کاملا علمی اثبات کرده‌اند ماجرای قتل عام 6 میلیون یهودی، کوره‌های آدم‌سوزی، اتاق‌های گاز و همه آنچه صهیونیست‌ها در این باره ادعا می‌کنند، دروغ محض و یک داستان ساختگی با اهداف نه فقط سیاسی، بلکه جنایتکارانه است. از آن میان می‌توان به پروفسور روژه گارودی، پروفسور روبر فوریسون، پروفسور کریستوفر سون- صاحب کتاب معروف

«دروغ آشویتس»-... و نویسندگان صدها رساله علمی دیگر اشاره کرد که در این میان، ماجرای پروفسور روبر فوریسون و پروفسور روژه‌ گارودی-‌هر‌دو از فرانسه- جدیدتر و عبرت‌آمیز‌تر است.

۴- پروفسور روبر فوريسون، استاد دانشگاه معروف «ليون» فرانسه و كارشناس عالي‌رتبه بررسي و ارزيابي اسناد و مدارك تاريخي، با شهرتي جهاني است. او تحقيقات علمي و مستند خود را در كتابي با عنوان «اتاق‌هاي‌گاز، واقعيت يا افسانه؟» جمع‌آوري كرده كه به فارسي نيز ترجمه شده است.

او هزاران سند را در اين زمينه بررسي كرده است و طي سال‌ها تحقيق، از تمامي مراكز مورد ادعاي صهيونيست‌ها، نظير اتاق‌هاي گاز، موزه ساختگي كوره‌هاي آدم‌سوزي، داخائو در مونيخ آلمان و... بازديد كرده و با صدها شاهد به گفت‌وگوي دقيق و علمي نشسته و در نهايت بدون كمترين تحليل و تنها به زبان اسناد، نشان داده است كه ماجراي كشتار يهوديان در آلمان‌نازي يك دروغ بزرگ تاريخي و فريب شرم‌آور افكار عمومي است. چيزي كه از صهيونيست‌هاي وحشي به هيچ‌وجه دور از انتظار نيست.

به عنوان مثال، فوريسون به عكس‌هاي ساختگي از اتاق‌هاي گاز مورد ادعاي صهيونيست‌ها اشاره كرده و ضمن رد اين ادعا با استناد به مدارك غيرقابل‌انكار، با تعجب مي‌پرسد، اگر اين عكس‌ها واقعي است، چگونه سربازان آلماني -مورد ادعا- بدون ماسك و بي‌آنكه كمترين پوششي بر دهان، بيني و چشم خود داشته باشند در اتاق‌هاي مالامال از گازهاي كشنده ايستاده و بر جان‌كندن يهوديان محكوم نظارت مي‌كنند؟! و يا، درباره يكي ديگر از عكس‌هاي مورد ادعاي صهيونيست‌ها كه جمعي از يهوديان را در محاصره چند ‌تانك نشان مي‌دهد، با ارائه اسناد و شواهدي خواندني و غيرقابل ترديد، نشان مي‌دهد كه ‌تانك‌ها در اين عكس، انگليسي هستند نه آلماني و...

۵- رهبر معظم انقلاب با طرح پرسش یاد‌شده ضمن آنکه از مضحک بودن ادعای آزادی بیان دولت فرانسه و سایر دولت‌های اروپایی خبر می‌دهند، افکار عمومی مردم اروپا و مخصوصاً جوانان را به بررسی ماجرای موسوم به هولوکاست که نتیجه قطعی این بررسی پی‌بردن به جعل افسانه هولوکاست خواهد بود نیز سوق می‌دهند. طرح این پرسش از سوی رهبر معظم انقلاب تنها روی جعلی‌بودن هولوکاست متوقف نمی‌شود بلکه استقلال سیاسی دولت فرانسه و سایر دولت‌های اروپایی را که در آنها حتی تردید درباره هولوکاست هم جرم تلقی می‌شود زیر سؤال می‌برد. این روزها احساسات ضد‌صهیونیستی در میان مردم اروپا به شدت برانگیخته شده است و اعتراض به حضور یهودیان صهیونیست در کانون‌ها و مراکز حساس سیاست‌پردازی و تصمیم‌سازی دولت‌های اروپایی شتاب گرفته است. به عنوان مثال یکی از اهداف رسماً اعلام‌شده جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه کوتاه کردن دست صهیونیست‌ها از کانون‌های اقتصادی کشورشان است و یا در آلمان  «بوندس‌تاگ» پارلمان این کشور، از ۵۹۸ نماینده تشکیل شده است و در حالی که جمعیت یهودیان در آلمان ۱۵۰ هزار نفر است، بیش از ۱۰۰ کرسی پارلمان این کشور در اختیار یهودیان است که اکثر آنها آلمانی‌تبار هم نیستند! و یا همین دیروز حزب کارگر انگلیس که یکی از احزاب مطرح این کشور است، «جرمی کوربین» عضو برجسته و دبیرکل سابق این حزب را که پایگاه مردمی گسترده‌ای داشت به جرم اعتراض به رژیم صهیونیستی از حزب اخراج کرد و هم‌اکنون این اعتراض شکل گرفته و احتمالاً گسترش خواهد یافت که مگر اداره امور انگلیس در اختیار اسرائيل است؟! و...

۶- پیام رهبر معظم انقلاب نکته با‌اهمیت دیگری نیز در خود دارد که باید آن را «جان‌کلام» تلقی کرد و آن اینکه به وضوح نشان می‌دهد مشکل رئیس‌جمهور فرانسه آنگونه که ادعا می‌کند، دفاع از آزادی بیان نیست، اگر چنین بود چرا نه فقط بررسی و تحقیق درباره هولوکاست بلکه حتی تردید نسبت به تعداد جعلی مورد ادعای صهیونیست‌ها نیز جرم تلقی می‌شود؟! حضرت آقا در پیام کوتاه خود، این واقعیت تلخ را برملا می‌کنند که آنچه رئیس‌جمهور فرانسه و سایر دولت‌های غربی را از مرز نگرانی عبور داده و به وحشت ‌انداخته است، گسترش روزافزون اسلام ناب محمدی(ص) است که طی ۴۱ سال اخیر عرصه را بر قدرت‌های استکباری و صهیونیست‌های خونریز و غارتگر تنگ کرده است

و می‌رود تا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد.

 و بالاخره در این خصوص نکته با ‌اهمیت دیگری نیز هست که در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت.

 

***************************************

روزنامه وطن امروز**

نگاهی فرهنگی به اقدام رئیس‌جمهور فرانسه

وقاحت مکرون را جدی بگیریم/سارا هوشمندی

 وقاحت اخیر امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور جویای نام فرانسه، مولد خشم و اعتراضات گسترده‌ای در محدوده جغرافیایی- اعتقادی جهان اسلام شده است. برخی تحلیلگران معتقدند مکرون که از وی به عنوان یکی از بی‌خاصیت‌ترین رؤسای‌جمهوری تاریخ «کشور گل‌ها» یاد می‌شود، قصد دارد با توهین به پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و دین مبین اسلام، آرای ملی‌گرایان افراطی، نژادپرستان و مخالفان اسلام را در فرانسه به سبد رای حزب متبوع خود هدایت کند. به عبارت دقیق‌تر، مکرون سعی کرده با این تاکتیک محاسبه شده، سبد آرای «مارین لوپن» (اصلی‌ترین رقیب خود) را خالی کرده و بخشی از آرای تعریف شده در آن را به سبد رای خود واریز کند اما در ماورای این محاسبه تاکتیکی وقیح، حقیقتی وجود دارد که نباید از آن غافل شد؛ حقیقتی که اگر امروز نسبت به آن بی‌توجه باشیم، در آینده نزدیک با شمایل خطرناک‌تر و عریان‌تری از آن مواجه خواهیم بود.

«زمینه» و «متن»، ۲ کلیدواژه کاربردی در تفسیر پدیده‌های علمی، تحقیقاتی و تجربی محسوب می‌شود. زمینه (Context) در لغت به معنای مجموعه شرایط یا واقعیت‌هایی است که یک موقعیت یا شرایط را دربر می‌گیرد و همچنین به معنای شرایطی است که چیزی در آن اتفاق می‌افتد و به شما کمک می‌کند آن را درک کنید. مراد از زمینه، محیطی است که پدیده (متن) را باید با عنایت به آن تفسیر کرد. یکی از آفات و آسیب‌هایی که بعضا در مسیر راه «تحلیلگران» و «رصدکنندگان» پدیده‌های سیاسی قرار می‌گیرد و محاسبات آنها را نادرست جلوه می‌دهد، عدم تفکیک میان «زمینه» و «متن» است.

سوال اصلی این است: سخنان مکرون مصداق «متن» است یا «زمینه»؟ به عبارت بهتر، آیا «اسلام‌هراسی» در حال تبدیل شدن به یک «بستر» و «فرامتن» است یا کماکان باید آن را در قالب یک «متن» در «جامعه چندفرهنگی غرب» مورد تفسیر قرار داد؟

یک: واقعیت امر این است که طی ۲ دهه اخیر، سیاستمداران غرب- بویژه سیاستمداران اروپایی- در ظاهر بر مفهوم «جامعه چندفرهنگی» مانور زیادی داده و از آن به مثابه یک «ارزش» یاد می‌کردند. آنها مدعی بودند در جوامع غربی، همزیستی مسالمت‌آمیز اقلیت‌های مذهبی و نژادی با اکثریت جامعه، یک واقعیت غیرقابل انکار است و هیچ قدرت یا نهادی نمی‌تواند این ارزش ـ به ادعای آنها «اکتسابی»- را خدشه‌دار کند. این رویکرد فریبکارانه کشورهای غرب سبب شد برخی افراد زودباور از جمله غرب‌قبلگان کشور خودمان، از اروپا به عنوان «مهد آزادی» یاد کرده و «سکولاریسم» را نیز به عنوان محصول و خروجی فکری- سیاسی این کشورها پذیرفته و ترویج کنند اما سران امنیتی کشورهای اروپایی، در همان حال که در حال نمایش چهره‌ای «آرام» و «متمدن» از همزیستی مسالمت‌آمیز مردم (فارغ از هرگونه دین و قومیتی) در کشورهای‌شان بودند، زمینه را برای رشد احزاب ملی‌گرا و افراطی در غرب فراهم آوردند. آنها به بهانه بحران‌هایی مانند ظهور پدیده «داعش» یا «افزایش حضور پناهجویان در اروپا»، نونازیست‌ها، نوفاشیست‌ها و ناسیونالیست‌های افراطی را وارد گردونه قدرت کردند و کمترین مانعی در مسیر فعالیت آنها ایجاد نکردند، در حالی که داعش و گروهک‌های تکفیری متعلق به خاستگاهی به نام غرب بوده و هستند. حتی زمانی که مسلمانان و مهاجران در کشورهای غربی از جمله انگلیس، فرانسه و آلمان از سوی نژادپرستان مورد تخفیف، توهین و سرکوب قرار می‌گرفتند، دولت‌ها و دستگاه‌های قضایی و امنیتی اروپا با لبخند از کنار این وضعیت دردناک- که خود مولد آن بودند- می‌گذشتند.

دو: تا قبل از اظهارات نابخردانه و صریح مکرون علیه حضرت پیامبر اعظم(ص)، دین مبین اسلام و مسلمانان، اینگونه تصور می‌شد که «اسلام‌ستیزی» متعلق به جریان‌های ملی‌گرای افراطی در اروپاست و با «فرامتن و بستر جوامع اروپایی» سنخیتی ندارد و باید آن را به مثابه «متنی» دانست که مغلوب «فرامتن» جوامع چندفرهنگی غرب می‌شود اما آنچه طی روزهای اخیر در فرانسه و اتحادیه اروپایی گذشت، به وضوح اثبات کرد «جوامع چندفرهنگی» صرفا یک «تصویر زیبا اما کاذب» در غرب محسوب می‌شود. کارگردانان فرهنگی- امنیتی پشت پرده سناریوی اخیر با بازی مکرون جوان، درصددند «اسلام‌ستیزی» را به یک «فرامتن»، «بستر» و «اصل ثابت» در معادلات اجتماعی- ‌سیاسی- فرهنگی خود تبدیل کنند. در این میان، آنها سیاستمدار نارسیسیست، نادان و خامی به نام «امانوئل مکرون» را به عنوان «خط‌شکن» انتخاب کرده‌اند و رئیس‌جمهور فرانسه نیز به صورت کاملا خودخواسته در این بازی کثیف ایفای نقش کرد. بدیهی است اظهارات اخیر مکرون، «نقطه پایان» این بازی نیست، بلکه «نقطه علنی‌ساز» آن در کشورهای غربی است. باید هر چه سریع‌تر به فکر چاره‌ای برای مسلمانان ساکن در کشورهای غربی بود.

***************************************

روزنامه خراسان**

بومرنگ اسلام‌ستیزی ماکرون/مجید مربایان

فعالیت گروهک‌های خشونت‌طلب و افراط‌گرا در چند دهه گذشته در منطقه غرب آسیا، شمال آفریقا، اروپا و آمریکا افزایش داشته و عوامل مختلفی در تشدید این تهدید دخیل بوده‌ است. یکی از مهم‌ترین این عوامل راهبرد کشورهای غربی برای نیل به اهدافشان در منطقه غرب آسیاست. امروزه تروریسم‌زایی و تروریسم‌پروری نه یک تاکتیک بلکه راهبرد کشورهای غربی در حوزه سیاست خارجی آن هاست. آمریکا و کشورهای اروپایی به پشتوانه دلارهای نفتی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، گروهک‌های خشونت‌طلب و افراط‌گرا را می سازند و زمینه را برای رشد آن ها و تشدید فعالیت‌هایشان فراهم می‌کنند. این زمینه‌چینی تا جایی است که حتی شرایط را برای گسیل شهروندانی از اتباعشان که مستعد پیوستن به این گروهک‌ها هستند، آماده می‌کنند. در سرلیست دولت‌های اروپایی که تعداد زیادی از شهروندانشان سابقه حضور در منطقه غرب آسیا برای همکاری با گروه‌های خشونت‌طلب را دارند دولت فرانسه است. با نگاه خوشبینانه و با اهمال دولت فرانسه در یک دهه گذشته تعداد زیادی از شهروندان این کشور توانستند با پیوستن به گروه‌های خشونت‌طلب اسباب ناامنی را در منطقه غرب آسیا فراهم کنند. گرچه در این میان دود این اهمال‌کاری دولت فرانسه به چشم ملت این کشور نیز رفت و در چند سال گذشته شاهد حملات تروریستی در خاک فرانسه نیز بوده‌ایم. فرانسه براساس وجهی بنیادی از نظام سکولار، خود را کشوری لائیک می داند که در آن حکومت و دولت از دین و نهادهای دینی منفک شده اند. براساس این اصل ،پیروان ادیان و عقاید مختلف در برابر قانون برابر هستند. اما بسیاری از مسلمانان فرانسه معتقدند که نظام سیاسی در این کشور با استفاده از سکولاریسم به دنبال محدود کردن و هدف قرار دادن آن ها هستند؛ به عنوان مثال با ممنوعیت حجاب مانع فعالیت های مسلمانان در صحنه های علمی و پیشرفت اجتماعی می شوند. به تازگی نیز با تشدید محدودیت های مضاعف بر مراکز اسلامی و مساجد چهره ای دیگر از خشونت فرانسه نسبت به جوامع مسلمان نمودار شده است. رویه مقامات ارشد سیاسی از جمله رئیس جمهور در فرانسه در عمل این را نشان داده است که آن ها دین اسلام را از دیگر ادیان جدا کرده و مکرراً علیه آن جبهه‌گیری کرده اند. در برآوردهای غیر رسمی، جمعیت مسلمان فرانسه حدود هفت میلیون یا ۱۰ درصد کل جمعیت کشور برآورد می‌شود. این هفت میلیون، جمعیت فرانسوی‌های مسلمان است. تعداد نامعلوم مسلمانان خارجی مقیم فرانسه و مهاجران غیرقانونی مسلمان را نیز باید به این تعداد افزود اماجالب این جاست که بر اساس تحقیق موسسه بروکینگز که در سال 2001 انجام شده بود از 1558 مکان عبادت در فرانسه فقط پنج مسجد در کل این کشور  رسماً به عنوان مسجد ساخته شده بود. وقتی این عدد با 40 هزارکلیسا ، 957 معبد و 82 کنیسه موجود در فرانسه در همان سال مقایسه می‌شود می توان به عمق تبعیض سیستماتیک علیه مسلمانان پی برد.سیاست های تبعیض آمیز سیستماتیک دولت‌های مختلف فرانسه علیه مسلمانان، به ویژه با بهانه قرار دادن حملات تروریستی در شرایطی صورت می‌گیرد که عموم پیروان دین مبین اسلام، خود زخم خورده همان به اصطلاح» اسلام رادیکالی” هستند که حالا مقامات فرانسوی در مذمت آن می‌گویند،با این تفاوت که  تا تیغ آن بر گلوی ملت‌های مسلمان باشد صدایی از الیزه در نمی‌آید ولی به محض این که دامن خودشان را گرفت، صدایشان بلند شد.شاهد آن هم اقدام اخیر یک معلم فرانسوی در هتاکی به پیامبر اسلام و حمایت رئیس‌جمهور فرانسه به بهانه آزادی بیان و حفظ ارزش‌های سکولاریزم از این اقدام بود که بی‌شک سبب جریحه‌دار شدن احساسات مذهبی قریب به دو میلیارد مسلمان در جهان شده است اما از طرفی اسباب تحریک گروه‌های افراط‌گرایی می‌شود که به دنبال بهانه برای تشدید فعالیت‌های تروریستی خود هستند. چرخه باطلی که دو روز قبل هم در شهر نیس تکرار شد تا مشخص شود که از یک سو دمیدن در تنور افراط گرایی در سوی دیگر هم به افراط گرایان مجال ظهور و بروز بیشتری می دهد که این گونه اظهارنظرها و واکنش‌ها بی شک در همان راهبرد تروریسم‌زایی دولت‌های غربی تعریف می‌شود. راهبردی که به دنبال انحراف افکار عمومی مردمان کشورهای جهان اسلام است. آن هم همزمان با خیانت برخی حکام وابسته عرب به آرمان قدس شریف و عادی‌سازی روابط با رژیم غاصب صهیونیستی در تکمیل پروژه «معامله قرن». اما نکته حائز اهمیت این که همان‌گونه که مسیر حرکت بومرنگ این‌گونه سیاست‌‌گذاری‌ها در گذشته به سمت کشورهای زاینده تروریسم بازگشته است در آینده نیز این مسیر تکرار خواهد شد.

***************************************

روزنامه ایران**

تحریم زنگنه استیصال و عصبیت امریکا/محمود واعظی

رئیس دفتر رئیس جمهوری

رئیس‌جمهور فعلی امریکا با خروج از برجام و زیر پا گذاشتن تعهدات لازم‌الاجرای خود و برگرداندن یکجانبه تحریم‌های تعلیق شده و افزودن و وسیع کردن دامنه این تحریم‌های ظالمانه، تا جایی که به صورت بی‌سابقه‌ترین در تاریخ روابط بین‌الملل درآمد، سعی کرد ملت سرافراز ایران را به زانو در آورد اما کاملاً در رسیدن به این هدف ناموفق بود و امروز نشانه شکست این روش کاملاً آشکار شده است. بی‌تأثیر قلمداد کردن تحریم‌های ظالمانه امریکا البته ادعای نادرستی است. این تحریم‌ها که بر خلاف ادعای واضعان و طراحان، دقیقاً مردم کشور ما را هدف گرفته، دشواری‌های زیادی را به مردم تحمیل کرده که غیرقابل کتمان است. امروز علی‌رغم اینکه دولت با تمام توان برای کاهش تأثیر تحریم‌ها می‌کوشد - و چند و چون این تلاش‌ها در موعد مقتضی که امکان سوءاستفاده دشمنان نباشد، به اطلاع مردم شریف کشورمان خواهد رسید - مردم تأثیر تحریم‌ها را در زندگی روزانه خود لمس و درک می‌کنند.

 

با این همه اما این را می‌توان گفت که دولت ایالات متحده به اهداف اصلی خود در طراحی و اجرای تحریم‌ها نرسید و این چیزی نیست که صرفاً مسئولان ایران آن را بگویند. آنها به تصریح پیش از این بارها اعلام کرده‌اند که قصد دارند با اجرای تحریم‌ها، به هدف فروپاشی اقتصاد ایران برسند و مردم را در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دهند. حالا که این هدفگذاری، با ایستادگی ملت ایران و تلاش‌های دولت و سایر ارکان حاکمیتی به نتیجه نرسیده، سران کاخ سفید، رو به اقدامات نمایشی آورده‌اند.

اعترافات اخیر امریکایی‌ها مبنی بر اینکه دیگر چیزی و کسی برای تحریم وجود ندارد، نشان از آن دارد که خود آنها هم تحریم‌های‌شان را موفق ارزیابی نمی‌کنند. در چنین شرایطی تداوم رویکرد تحریم‌ و افزوده شدن تحریم‌های جدید، نمی‌تواند کارکردی جز نمایش، آن هم صرفاً برای مصرف داخلی، داشته باشد.

آنچه اخیراً از تحریم وزیر نفت کشورمان و برخی دیگر از فعالان صنعت نفت گفته شده، همچون تحریم وزیر امور خارجه کشورمان که مقامات امریکا قبلاً آن را مرتکب شدند، یقیناً از همین سنخ تحریم‌های نمایشی و بدون اثر واقعی است.

این تحریم‌ها در عین نمایشی و بی‌اثر بودن البته نشانه عمق عصبانیت و کینه کاخ سفید از دو عضو مؤثر کابینه تدبیر و امید نیز هست. استراتژی جمهوری اسلامی ایران برای مواجهه و مقابله فعالانه با جریان تحریم‌ها بر دو پایه اصلی استوار است؛ یکم رسوا کردن تحریم‌کنندگان در افکار عمومی جهانی و دیگری دور زدن تحریم و جنگیدن عملیاتی با آن.

اگرچه از لحظه آغاز دور جدید تحریم‌های ایالات متحده علیه کشورمان، دولت جمهوری اسلامی ایران و سایر ارکان حاکمیتی به‌طور یکپارچه برای غلبه بر این تحریم‌ها فعالیت کرده‌اند اما پیشقراولان این مواجهه دشوار و سرنوشت‌ساز‌ دکتر محمدجواد ظریف و مهندس بیژن زنگنه وزرای امور خارجه و نفت بوده‌اند.

دکتر ظریف کارزار بسیار مؤثر مقابله روانی با تحریم‌های امریکا را در سطح افکار عمومی جهان راهبری و تحریم‌گران را بیش از همیشه رسوا و بی‌آبرو کرده است. او در مقابله عملیاتی با تحریم هم عملکرد درخشانی داشته و مهم‌ترین جلوه این عملکرد این بوده که اجماع جهانی- آنچنان که تحریم‌کنندگان در سنوات گذشته برای پیشبرد اهداف خود به‌وجود می‌آوردند - این بار به‌وجود نیامده و شکست خورده است. بال مهم دیگر دولت برای مقابله عملیاتی با تحریم‌های ظالمانه، مجموعه مهندس زنگنه بوده است. از اهداف مهم تحریم‌ها که مقامات امریکایی به صراحت آن را اعلام کرده‌اند، به صفر رساندن صادرات نفت ایران بوده است. آنها سخت‌ترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌های تاریخ پس از انقلاب اسلامی را برای نیل به این هدف به صنعت نفت ما تحمیل کردند اما امروز خودشان هم فهمیده‌اند که هدف‌گذاری‌شان چقدر خام‌اندیشانه بوده است. این مهم البته به آسانی به دست نیامده و حاصل درایت، تدبیر و فداکاری شخص وزیر نفت و تمامی کارکنان و فعالان صنعت نفت بوده است.

در چنین شرایطی، طبیعی است که دولت امریکا نتواند خشم خود را از دو چهره‌ای که جانانه با تحریم جنگیده‌اند پنهان کند و تحریم دو ژنرال ضدتحریم ایران، در این چارچوب قابل تحلیل است. این «افتخار دولت» است که ظریف و زنگنه، دو سرباز وطن در خط مقدم دفاع از ایران، توسط ضدایرانی‌ترین دولت ایالات متحده تحریم می‌شوند.

این تحریم، مدال‌ افتخار این عزیزان هم هست. بدون تردید، دشمن، بهتر و دقیق‌تر از هر کسی می‌داند که این دو چقدر آزارش داده‌اند و چقدر در مقابل هدف‌گذاری‌هایش ایستادگی کرده‌اند؛ حتی اگر دیگرانی در داخل بر آنها ناجوانمردانه بتازند، تحریم امریکا خود گواه همه چیز است. به شخصه از اینکه همکار این دو عزیز در این دولت هستم، احساس سرافرازی می‌کنم.

بی‌گمان با گذشت زمان و آن وقت که بتوانیم با بازگو کردن حقایق، «روایت راستین تحریم» را بازگو کنیم، تاریخ به احترام آنها خواهد ایستاد.

***************************************

 روزنامه شرق **

شليك به فيل/احمد غلامی . سردبیر

چیزی به پایان انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 آمریكا باقی نمانده است. انتخاباتی كه در آن پیروزی هریك از نامزدهای حزب جمهوری‌خواه و دموكرات صورت‌بندی سیاست بین‌الملل را تغییر خواهد داد. گیرم در این میانه اصولگرایان اصرار بورزند فرقی در پیروزی این نامزدها وجود ندارد. البته این اولین‌بار نیست كه این گروه سیاسی برخلاف جامعه آمریكا و جامعه بین‌الملل و كشورهای منطقه‌ای و مردم ایران نظر متفاوتی ارائه می‌دهد. البته غیر از نهادهای رسمی كه استراتژی روشن و تعین‌یافته‌ای در برابر آمریكا دارند، اصولگرایان خاصه فعالان سیاسی و رسانه‌ای آنان بعید است موضع‌گیری‌شان چندان اصیل و جدی باشد. ترامپ به‌جز حامیان داخلی خودش، كشورهای عربی منطقه مانند عربستان، امارات، عمان و اسرائیل در اروپا و جهان حامیان اندكی دارد. اگر حامیان ترامپ را ناسیونالیست‌های پوپولیست آمریكایی بنامیم، با تسامح می‌توانیم حامیان بایدن را وطن‌گرا بنامیم، البته با تعریفی كه جورج اورول از وطن‌گرایی و ناسیونالیسم دارد، به‌زعم اورول وطن‌گرایان و ناسیونالیست‌ها این‌گونه‌اند: «منظور من از میهن‌گرایی تعلق خاطر به مكان و شیوه معین بود و باش است كه فرد آن را بهترین در جهان می‌شمارد، ولی درصدد تحمیل آن به دیگران نیست. میهن‌گرایی بنا به سرشت خویش به‌لحاظ نظامی و هم به‌لحاظ فرهنگی تدافعی است. برعكس آن ناسیونالیسم از تلاش برای كسب قدرت جدایی‌ناپذیر است. آماج دائمی هر فرد ناسیونالیست كسب قدرت و اعتبار فزاینده است». این میهن‌گرایی و ناسیونالیسم را در جریان‌های سیاسی ایران نیز می‌توان ردیابی كرد، البته با تسامح و اغماض. برای آنكه روشن‌تر شود كه اورول چه كسانی را ناسیونالیست می‌نامد بخش دیگری از نظراتش را می‌آورم: «ناسیونالیست، كسی است كه اندیشه‌هایش فقط و فقط یا به‌طور عمده حول محور اعتبارها و ارزش‌های رقیب می‌چرخد، چنین شخصی می‌تواند ناسیونالیست مثبت یا منفی باشد؛ یعنی كسی كه انرژی معنوی خود را صرف ارتقا یا خوارشمردن می‌كند، ولی با این همه فكرش مدام پیرامون پیروزی و شكست‌ها و یا افتخارات و اهانت‌ها می‌چرخد. تاریخ معاصر از نگاه وی صعود و سقوط مداوم واحدهای بزرگ قدرت است و هر رویدادی كه رخ می‌دهد برایش در حكم سندی است كه نشان می‌دهد واحد خودی در حال اوج‌گرفتن و فلان رقیب منفور در معرض سقوط است». آمریكا به‌عنوان دشمن شماره یک اصولگرایان نیز از این قاعده مستثنا نیست. البته اصولگرایان با شیوه سرمایه‌داری آمریكا چندان عنادی ندارند، چراكه از رهگذر همین مخالفت‌ها با آمریكا به سودهای كلانی دست یافته‌اند. در‌حال‌حاضر اصولگرایان به‌لحاظ اقتصادی جزء جریان‌های پرنفوذ و قدرتمند اقتصادی‌اند و شاید بتوان بخشی از مخالفت آنان را با آمریكا در همین مخالفت‌های پرمنفعت دید. ازاین‌رو آنان با دنیا هم‌نظر نیستند كه پیروزی یكی از نامزدهای انتخابات آمریكا صورت‌بندی سیاست بین‌الملل را تغییر خواهد داد. خاویر سولانا در وب‌سایت پراجكت‌سیندیكت می‌نویسد: «در انتخابات پیش‌روی آمریكا مسائل بسیاری در خطر است. پیروزی جو بایدن، نوش‌دارو نیست اما پیروزی او این امكان را به وجود می‌آورد كه آمریكا به تعهدات خود بازگردد و حلقه میان متحدان اروپایی‌اش را دوباره مستحكم و سیاست خارجی خردمندانه‌تری را پیگیری كند. وقتی ترامپ نامزد حزب جمهوری‌خواه شد، خیلی‌ها پیش‌بینی می‌كردند كه او در كمپین انتخاباتی خود از لحن تندش علیه هیلاری كلینتون كم خواهد كرد تا آرای رأی‌دهندگان معتدل را نیز به دست آورد، اما این‌گونه نشد. بعد از پیروزی ترامپ هم اغلب می‌گفتند او با نشستن در جایگاه ریاست‌جمهوری توسط جمهوری‌خواهان و كنگره ناچار رفتار آرام‌تری را در پیش خواهد گرفت؛ اما این تحلیل‌ها همه اشتباه از آب درآمد. كار به جایی رسید که اغلب جمهوری‌خواهان او را تأیید می‌كردند و منتقدان با سرسختی كنار گذاشته می‌شدند و فقط عده‌ای كنار ترامپ می‌ماندند كه جزء بله‌قربان‌گوها بودند». این گفته‌ها بسیار برای ما آشناست و برایمان بار نوستالژیك دارد و ما را به یاد رئیس دولت‌های نهم و دهم می‌اندازد؛ بگذریم. ترامپ با تكیه بر ناسیونالیسم پوپولیستی همه‌چیز را قلع‌و‌قمع كرد و جلو رفت.

 

 اكنون همه آگاه‌اند او خطری جدی برای جامعه آمریكا، اروپا و جامعه بین‌الملل و خاورمیانه است و ازاین‌رو ناگزیر پشت‌سر بایدن قرار گرفته‌اند. این صف‌آرایی در پشت سر بایدن بی‌شباهت به داستان شلیك به فیل جرج اورول نیست كه مردم از دشمن به دشمن پناه آورده بودند. در داستان شلیك به فیل، افسری كه در خدمت پلیس استعماری است، به مصاف یک فیل می‌رود. این فیل كه مبتلا به بلوغ جوانی است، روستایی فقیری را به شكل فجیعی كشته است. افسر در مزرعه با فیل روبه‌رو می‌شود اما او آرام و در حال چریدن است؛ بنابراین از شلیك به فیل منصرف می‌شود اما مردم و موقعیتش به‌عنوان افسر استعماری این اجازه را به او نمی‌دهد كه شلیك نكند. ناگزیر با چند شلیك پی‌در‌پی فیل را از پا درمی‌آورد. عده‌ای كه پشت سرش او را تحریك به كشتن کرده‌اند، در چشم به‌هم‌زدنی به سمت فیل یورش برده و گوشت‌ فیل را به یغما می‌برند. اینك بایدن دقیقا در چنین موقعیتی است. اطرافیانش یك‌صدا تشویقش می‌كنند كه به فیل شلیك كند و بایدن هم چاره‌ای جز صیانت از حامیان خود و اتوریته آمریكا ندارد؛ اما اینکه این گلوله‌ها به هدف می‌خورد و امپریالیسم علیه امپریالیسم پیروز خواهد شد، داستان دیگری است.

* برای نوشتن این یادداشت از كتاب «درباره ناسیونالیسم» نوشته جرج اورول ترجمه ابراهیم محجویی انتشارات شهر هنر استفاده شده است.

***************************************

 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات