صدای انقلاب >>  عمومی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۳  ، 
کد خبر : ۳۳۹۸۶۶
صدای انقلاب شماره 431

داستان اربعین

یک بار دیگر پرده موکب را کنار زدم. خودش بود. داشت کفش‌های درهم ریخته جلوی موکب را مرتب می‌کرد. چیزی هم زیر لب می‌خواند و اشک می‌ریخت. با حسی سرشار از عصبانیت، شاید هم شرمساری نگاهش کردم. دلم نمی‌خواست من را ببیند و بشناسد. حتما می‌شناخت.
پایگاه بصیرت / صدای انقلاب/ شماره 431
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات