محمد علیپور
سرویس مخفی فرانسه روز شنبه اعلام کرد که عربستان معتقد است، اسامه بنلادن رهبر شبکه ترویستی القاعده ماه گذشته بر اثر بیماری حصبه در پاکستان مرده است. خبرگزاری رویترز گزارش داد که روزنامه فرانسوی لست ریپابلیکن نسخهای از گزارشی را که تاریخ آن 21 سپتامبر است منتشر کرده نوشت که این گزارش به ژاک شیراک رییسجمهور، دومینیک دوویلپن نخستوزیر و وزرای دفاع و کشور فرانسه در همان روز نشان داده شده است. در این سند آمده است: براساس یک منبع معتبر، سرویسهای امنیتی سعودی در حال حاضر متقاعد شدهاند که بن لادن مرده است.
در این سند آمده است: اطلاعاتی که از سوی سعودیها جمعآوری شده نشاندهنده این است که رهبر القاعده هنگامی که در تاریخ 23 اوت 2006 در پاکستان بوده به این بیماری مبتلا شده و همین بیماری سبب از کار افتادن سیستم داخلی بدن وی شده است. به نظر میرسد این روزنامه اطلاعات مربوط به خبر خود را از یک منبع در سرویسهای امنیتی فرانسه به دست آورده باشد که این سرویس نیز خبر خود را از سرویسهای امنیتی عربستان با توجه به همکاریهای امنیتی میان دو کشور کسب کرده است.
اگر چه مقامات رسمی ایالت متحده از تایید با تکذیب آن خودداری کردهاند و ژاک شیراک رئیسجمهور فرانسه نیز رو شنبه در نشست مشترک با آنگلا مرگل صدراعظم آلمان و ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه، شایعه مرگ اسامه بن لادن رهبر شبکه تروریستی القاعده را تائید نکرد و تنها گفت که: صحت این خبر هنوز به هیچوجه به اثبات نرسیده است اما در صورت صحت این شایعه باید در انتظار زلزلهای بزرگ در ارکان رهبری القاعده بود. ایمن الظواهری مرد شماره دو القاعده، بدون تردید اولین گزینه فرماندهی القاعده است.
چارت عملیاتی و تشکیلاتی القاعده
برخی بر این باورند که بود و نبود اشخاص میتواند تاثیرات قابل توجهی در القاعده گذارد اما بدون تردید اینطور نیست. شبکه پیچیده القاعده بیش و پیش از آنکه به افراد وابسته باشد به نوعی ایدئولوژی و درک نادرست از اسلام وابسته است. نگاهی به چارت تشکیلاتی و سبک عملکردی القاعده میتواند درک بهتری از آینده این تشکیلات را فراهم آورد. با سقوط آخرین پایگاه القاعده در کوههای تورابورای افغانستان (اواخر دسامبر ٢٠٠١) سازمان القاعدهی اسامه بن لادن، وارد مرحله جدیدی شد که عمدهترین ویژگی آن، محافظهکاری و فعالیت کاملا مخفیانه و زیرزمینی است.
شرایطی که در واقع تابع روند روزافزون جنگ جهانی علیه تروریسم پس از ١١ سپتامبر است. تاکنون بسیاری از رهبران بلندپایه القاعده ترور یا بازداشت شدهاند و اموال آنان مسدود گردیده است و این سازمان نتوانسته است، آسیبهای وارده بر خود در نیمه اول سال ٢٠٠٢ را ترمیم کند؛ با این حال در برنامهریزی سلسله عملیات تروریستی در ده کشور و سه قاره جهان، موفق بوده است. این موفقیت به شکل ایجاد پنج موج پیاپی بمبگذاری به شیوهای بوده است که معمولا در القاعده سراغ داریم. حملاتی پیاپی با هدف قرار دادن جمعیتی انبوه و همزمان در چند کشور جهان.
موج اول حملات تروریستی القاعده پس از حوادث ١١ سپتامبر (٢٠٠١) در سه کشور یمن، کنیا و اندونزی صورت گرفت (اکتبر و نوامبر ٢٠٠٢) و موج دوم نیز در دو کشور عربستان و مراکش به وقوع پیوست، موج سوم در عراق و مالزی (اگوست ٢٠٠٣) و موج چهارم در عراق و عربستان (نوامبر ٢٠٠٣) به راه افتاد. پنجمین موج نیز ترکیه، اسپانیا، ایران و باز هم عراق (٢٠٠٣) را در برگرفت. تردیدی وجود ندارد که تمامی عملیاتهای فوق توسط القاعده صورت گرفته است زیرا نگاهی گذرا به سلسله عملیاتهایی که از زمان انفجارهای نایروبی و دارالسلام (اگوست ١٩٩٨) تا حملات ١١ سپتامبر (٢٠٠١) روی داده است نشان میدهد که ویژگی عمده عملیاتهای القاعده، در همزمانی انفجارها و انتخاب مکانهای مملو از جمعیت است.
نمود عینی این شیوه در سلسله عملیاتهای این سازمان از نایروبی تا مادرید قابل ردیابی است. بنابراین باید به این واقعیت اذعان داشت که؛ اقدامات امنیتی، تاثیر چندانی در کاهش قدرت مانور این سازمان نداشته است و سقوط تورابورا در افغانستان و مجبور بودن رهبران این سازمان برای مخفی ماندن از انظار عمومی، مانع از انجام عملیاتهای گسترده در سراسر جهان نگردیده است. اثبات ارتباط میان القاعده با عملیاتهای فوقالذکر، نشانگر آن است که ساختار تشکیلاتی، شکل کلاسیک هرم قدرت و شیوه مدیریت شبکه در این سازمان، موفق به سازگاری با محیط و شرایط امنیتی پس از ١١ سپتامبر شده است.
اکنون؛ این سوال مطرح میشود که، ماهیت القاعده در سالهای پس از ١١ سپتامبر دچار چه تحولاتی شده است؟ به عبارت دیگر؛ کشورها و سازمانهای ضد تروریستی جهان اسلام و غرب در مواجهه با سازمانی که اکنون در قالب یک شرکت تروریستی چندملیتی منشعب از القاعده و سازگار با شرایط امنیتی جدید درآمده است، چه خواهند کرد؟ کارشناسان مبارزه با تروریسم با مقایسه تحولات ریشهای که القاعده از زمان سقوط پایگاه تورابورا در افغانستان، تاکنون ـ در سطح سازمانی ـ با آن روبرو شدهاند و نیز با ارزیابی فعالیتهای پیشین این سازمان ـ که از سودان شروع و در افغانستان تداوم یافت ـ به این نتیجه رسیدهاند که؛
القاعده طی دوره اول فعالیت خود در سیر صعودی از دستهای محلی به سازمانی جهانی با شبکه پیچیده عنکبوتی و بین قارهای توفیق یافته است. دوره دوم فعالیت القاعده ـ که از حملات ١١ سپتامبر تاکنون را در بر میگیرد ـ دورهای است که طی آن سازمان اسامه بن لادن تبدیل به سازمانی فرامنطقهای شد. سازمانی که برای برنامهریزی و اجرای عملیات بر وحدت و تمرکز فرماندهی تاکید داشت. در چنین ساختاری این احتمال وجود داشت که با هدف قرار دادن راس هرم، کل تشکیلات فرو ریزد اما تحولات جدید امنیتی باعث شد که این سازمان جهانی، ساختاری جدید، منعطف و پیچیده پیدا کند.
ساختاری که در آن چندین شعبه مستقل و چند ملیتی از راس سازمان منشعب گردیده و با وجود همآوایی با اهداف کلی سازمان، ساختاری خود اتکا و مستقل در طراحی و اجرای عملیاتهای تروریستی داشته باشد. ساختاری که با مفهوم سنتی کار تشکیلاتی ـ که معمولا هرمی شکل است ـ کاملا متفاوت باشد.
سازمان تروریستی چندملیتی
دوران جنینی القاعده در سودان طی شد. در آن زمان اسامه بن لادن و همپیمانانش از سازمان الجهاد مصر با مجاهدان مشهور به افغانهای عرب، القاعده را در قالب سازمانی بزرگتر و پیچیدهتر به نام جبهه جهانی علیه یهودیان و صلیبیها سازماندهی میکردند. فعالیت سازمان جدید تا زمان اعلام موجودیت خود در سال ١٩٩٤ نمود چندانی نداشت. نقطه عطف تاریخ این سازمان، زمانی بود که جنگجویان عرب این سازمان ـ که اینک القاعده نام گرفته بود ـ به افغانستان مهاجرت کردند و قبایل پشتون این کشور، میزبان این سازمان گردیدند.
قبایل پشتون بعدها در قالب حکومت طالبان، قدرت را در افغانستان بدست گرفتند و نظام بنیادگرا و مستبد آنها از سپتامبر ١٩٩٦ بر کشور افغانستان استیلا یافت. القاعده با حمایت همهجانبه طالبان که به مدت پنج سال ـ از سپتامبر ١٩٩٦ تا دسامبر ٢٠٠١ ـ به طول انجامید، در توسعه تشکیلاتی خود و نیز ساماندهی جهاد بینالمللی توفیق یافت و توانست پایگاههای متعددی را در سرتاسر افغانستان دایر کند. این پایگاهها شامل ٤٨ مرکز آموزشی و ٣٠ هزار داوطلب بود که ١٨ هزار تن از آنها عضو رسمی القاعده بودند و به شکل مستمر در پایگاهها حضور داشتند. مابقی این نیروها نیز پس از طی دوران آموزشی در پایگاههای القاعده به سازمانهای جهادی محلی میپیوستند، ضمن آنکه رابطه خود را با القاعده حفظ کرده بودند.
در واقع این افراد بازوهای لجستیک القاعده در انجام عملیاتهای تروریستی بینالمللی محسوب میشوند. طی تحقیقاتی که در مورد عملیاتهای القاعده ـ و یا آن دسته از عملیاتهایی که به این سازمان نسبت داده میشود ـ صورت گرفته است، مشخص شد که از نیمه دوم دهه نود تا ١١سپتامبر ٢٠٠١ دامنه این عملیاتها ٢٤ کشور را در بر گرفته است. عملیاتهایی که القاعده زیر نظر واحد عملیاتهای برونمرزی به رهبری ابو زبیده و خالد شیخ محمد و با حمایت ٤٠ گروه جهادی محلی که پیشتر در افغانستان آموزش دیده بودند، صورت داده است.
این مساله نشان میدهد که القاعده در تشکیل نیروی تروریستی بینالمللی که در پنج قاره جهان منتشر شوند و قادر به انجام عملیاتهایی شبیه عملیاتهای تروریستی دهه شصت و هفتاد باشند، توفیق چشمگیری یافته است. همچنانکه برخی گروههای تروریستی دهههای شصت و هفتاد از حمایت کشورهای اردوگاه شرق سابق و پایگاههای نظامی آن برخوردار بودند، افغانستان دوران طالبان نیز به مثابه پایگاه اصلی القاعده عمل میکرد. نقطهای که به عنوان پایگاه مرکزی القاعده بر برنامهها و عملیاتهای شبکههای زنجیرهای این سازمان در سراسر جهان نظارت میکرد.
با سقوط طالبان، تداوم فرماندهی شبکههای زنجیرهای القاعده در سراسر جهان به شکل سامانه تمرکزگرا و وحدت فرماندهی امکانپذیر نبود و رهبران این سازمان مجبور شده بودند که از دید عموم پنهان بمانند ضمن آنکه بسیاری از آنان در حملات جنگندههای آمریکایی از بین رفته و یا به اسارت درآمده بودند. در کل، فشار امنیتی فراوانی بر این سازمان و زیرمجموعههای آن وارد آمده بود.
چالش سرنوشتساز
با سقوط طالبان، سازمان القاعده در جهت سازگاری با شرایط جدید با دو چالش سرنوشتساز مواجه گردید. چالش اول پراکندگی جنگجویان القاعده بود. جنگجویانی که پیشتر در محیط امن افغانستان گردهم آمده بودند و اکنون ضروری بود که سران القاعده آنان را از گزند نیروهای امنیتی که در تعقیب آنان بودند، مصون بدارند و با تجدید سازماندهی، آنان را برای انجام عملیات به کشورهای مختلف جهان اعزام کنند.
القاعده در مواجه با این چالش جدید تا حدود زیادی موفق بوده است زیرا، بدنبال حملات و فشارهایی که ایالات متحده پس از تهاجم ١١ سپتامبر علیه القاعده صورت داد، سه هزار تن از ١٨ هزار جنگجویی که در پایگاههای القاعده (افغانستان) مستقر بودند، در بمبارانهای جنگندههای این کشور، کشته شدند و ١٢٠٠ تن از آنان نیز به اسارت نیروهای آمریکایی درآمدهاند. نیمی از این تعداد نیز به زندانهای گوانتانامو انتقال یافتهاند و نیم دیگر در مراکزی که هنوز آمریکاییها مکان آنها را افشا نکردهاند، نگهداری میشوند. ١٤ هزار جنگجوی باقی مانده نیز موفق به فرار شده و در مکانهای امنی استقرار یافتهاند.
بنابراین میتوان گفت، علیرغم خسارتهای فراوان القاعده در حفظ نیروهای خود و مواجه با چالش اولی که از آن سخن به میان آمد، موفق بوده است. از جمله نیروهایی که القاعده همچنان آنرا حفظ کرده گردان ٥٥ است که متشکل از ورزیدهترین جنگجویان القاعده است. این نیروها که دورههای فشرده رزمی را پشت سر گذاشتهاند، مسئولیت حفاظت از اسامه بن لادن و دستیاران وی را برعهده دارند. نیروهای گردان ٥٥، اکنون در قلمرو قبایل پشتون در مرز پاکستان استقرار یافتهاند.
فرماندهی این گردان برعهده فردی مصریتبار به نام «مدحت مرسی» است که به ابو خباب مشهور است. باقیمانده القاعده نیز به دلایل امنیتی و برای حفظ ارتباط با شاکله اصلی این سازمان؛ براساس ملیت خود، در سراسر جهان منتشر شدهاند کما اینکه «مولوی جواد ژابراهیم باراشا» در مصاحبهای که همکارمان؛ «محمود خلیل» با او داشت، توضیح داد که چگونه وی به جنگجویان القاعده برای گریختن از چنگ سازمانهای اطلاعاتی آمریکا یاری رسانده است و زمینه را برای بازگشت مخفیانه آنان به کشورشان و حفظ ارتباط با القاعده فراهم کرده است. چالش دومی که القاعده؛ در راستای سازگاری با شرایط جدید پس از ١١ سپتامبر با آن مواجه بود؛ تعیین رهبران جدید و بیعت کردن با آنان بود.
این امر باید به گونهای صورت میگرفت که مشکل امنیتی برای این رهبران و هوادارانش ایجاد نشود و شرایطی بوجود آید که رهبران جدید؛ پس از فروپاشی قدرت سازمان، در بهشت افغانستان بار دیگر رابطه عملیاتی خود با جنگجویان القاعده را ـ که در سرتاسر جهان پراکنده شدهاند ـ از سر گیرند. این امر در دو مرحله صورت گرفت. مرحله اول که از زمان سقوط تورابورا تا پایان تابستان ٢٠٠٢ به طول انجامید و طی آن تلاش شد به جای افراد کشته یا به اسارت گرفته شدهای که قبل از ١١ سپتامبر در هرم قدرت سازمان، منصب مهمی داشتند، فرماندهان جدیدی منصوب گردند.
القاعده در مرحله دوم که از اواخر تابستان ٢٠٠٢ شروع میشود، با تشکیل ٥ حوزه مستقل که هر کدام دارای ساختار رهبری و عملیاتی مستقل و منابع مالی محلی هستند، به کار خود ادامه میدهد. این حوزههای مستقل دیگر نیازی به تبعیت از مرکز ندارد و برخلاف گذشته که برای انجام عملیاتها و تامین مالی به طور مستمر با حوزه مادر و رهبری مرکزی در ارتباط بودند، عمل میکنند. در خلال مرحله اول، تعیین رهبران جدید القاعده در چارچوب ساختار هرمی این سازمان به شکل ذیل صورت گرفت:
ـ در پی حمله هوایی آمریکا به مخفیگاه محمد عاطف ابوحفص مصری در حومه کابل که به مرگ وی منجر شد (دسامبر ٢٠٠١) سیف العدل ـ هموطن وی ـ به سمت فرماندهی شاخه نظامی القاعده منصوب شد.
ـ در پی بمباران مقر نصر فهمی نصر (محمد صلاح)، رمزی بن الشیبه به سمت مسئول واحد تامین منابع مالی شاخههای برونمرزی القاعده منصوب گردید.
ـ پس از دستگیری ابو زبیده؛ مسئول اجرای عملیاتهای برونمرزی القاعده، در لاهور پاکستان (٢٠٠٢) خالد شیخ محمد جایگزین وی گردید.
ـ رمزی بن الشیبه، مسئول شاخه جنگهای دریایی به جای خالد توفیق العطاش، فرمانده عملیات نظامی علیه ناو آمریکایی کول در بندر عدن که بدست نیروهای آمریکایی به قتل رسید. رمزی بن الشیبه مسئولیت جدید را با حفظ سمت مسئول تامین منابع مالی عملیاتهای برونمرزی عهدهدار شد. بن الشیبه در ١١ سپتامبر ٢٠٠٢ طی عملیات مشترک نیروهای امنیتی پاکستان و آمریکا در کراچی دستگیر شد. پس از دستگیری بن الشیبه دقیقا مشخص نشد که این دو سمت حساس را چه کسی عهدهدار شده است. تا مدتها کارشناسان معتقد بودند که دلیل مخفی نگه داشتن هویت وی، شرایط سخت امنیتی و اهمیت بالای سمتهای مزبور در اجرای عملیاتهای نظامی علیه اهداف تجاری، نظامی و نفتی در دریاهاست.
تا اینکه شش ماه پس از بازداشت رمزی بن الشیبه، خالد شیخ محمد» (٢٨ فوریه ٢٠٠٣) به اسارت نیروهای آمریکایی در آمد و در جریان بازجوییهای نیروهای امنیتی آمریکا از ساختار جدید تشکیلاتی القاعده پرده بر داشت، بدین ترتیب آشکار شد که القاعده در پی تجدید ساختار پنج حوزه جهادی مستقل توفیق یافته است، ساختاری جدید که به نیروهای مرتبط با این سازمان اجازه داده است که بدون نیاز به فرماندهی هرمی شکل سابق در ضمن ارتباط با فرماندهی مرکزی، مستقل از آن عمل کرده و تا حدودی از تعقیب و گریز امنیتی رهایی یابد.
وقتی خالد شیخ محمد به اسارت درآمد، القاعده چندان دچار مشکل نشد زیرا بلافاصله شاخه جدید و مستقلی به شکل خودکار جایگزین شبکهای گردید که توسط او رهبری میشد. اکنون القاعده در سراسر جهان دارای پنج حوزه عملیاتی مستقل است. در این ساختار جدید فقط رهبران اصلی این پنج حوزه، آنهم به شکل مشورتی با یکدیگر در ارتباطند بدون آنکه هر حوزه نیاز به حوزه دیگر داشته باشد. این پنج تن عبارتند از:
ـ اسامه بن لادن، موسس و رهبر سازمان
ـ ایمن الظواهری نفر دوم سازمان
ـ مصطفی احمد الحساوی مشهور به شیخ سعید، مسئول امور مالی و درعین حال ناشناسترین عضو القاعده زیرا اطلاعات سرویسهای امنیتی در مورد او بسیار کم است.
ـ ابومحمد المصری، وی شخصیتی مرموز و پیچیده و مسئول امور تبلیغاتی القاعده است. المصری این کار را در پایگاه خوست شمالی انجام میداد ولی پس از سقوط طالبان به همراه اسامه بن لادن و ایمن الظواهری، زندگی مخفیانهای در پیش گرفت. کارشناسان اطلاعاتی معتقدند که نوارهای ویدیویی بن لادن توسط او ضبط و منتشر میشود.
ـ مدحت مرسی، مشهور به ابو خباب، مسMول پیشین واحد تحقیقات و ساخت سلاحهای شیمیایی. او اکنون فرمانده «گردان ٥٥» است. این گردان مسئولیت حفاظت از اسامه بن لادن را برعهده دارد.
نکته مهم در مورد عملکرد این رهبران پنجگانه این است که آنها وظایف فرماندهی خویش را به شکل روزانه و مستقیم انجام نمیدهند، بلکه عملکردی همچون شرکتهای چند ملیتی دارند بدین معنا که؛ با تعیین اهداف کلی استراتژیک، طراحی و اجرا را برعهده زیرمجموعههای خود میگذارند تا آنها با صلاحدید خود و مدنظر داشتن ضرورتها و اولویتهایی که در هر مرحله صلاح میدانند عمل کنند.
حوزههای پنجگانه
تا آنجایی که از اسناد و مدارک بدست میآید، فرماندهان هر حوزه اختیارات کاملی دارند و ضمن ارتباط مشورتی با رهبران اصلی با شبکههای مستقل محلی نیز مرتبطند.
توزیع جغرافیایی این حوزههای پنجگانه به شکل ذیل است:
١. حوزه هند و پاکستان:
شامل پاکستان، هند و افغانستان. فرماندهی این حوزه برعهده امین الحق مشهور به مجاهد خالص است که بر فعالیتهای چهار شبکه جهادی محلی نظارت دارد. این شبکهها عبارتند از:
ـ سپاه محمد به فرماندهی مولوی مسعود ازهر .
ـ جنبش مبارزین کشمیری به فرماندهی سیدصلاحالدین.
ـ جماعت اسلامی کشمیر به فرماندهی عبدالرشید الترابی.
٢. حوزه منطقه آسیای مرکزی:
شامل ازبکستان، چچن، گرجستان و جنوب چین، فرماندهی این حوزه برعهده طاهر یولداشیف است که بر چهار شبکه محلی ذیل نظارت دارد:
ـ جنبش اسلامی ازبکستان، که خود یولداشیف موسس آن است.
ـ سازمان مجاهدین عرب چچن، موسس این سازمان امیر خطاب بود که پس از کشته شدن وی، ابوالولید عبدالعزیز الغامدی فرماندهی سازمان را برعهده گرفت.
ـ شبکه التوحید والجهاد در منطقه بنکیسی گرجستان به فرماندهی ابوالعطیه.
ـ جنبش اسلامی اویغورها که در استان زین جیانگ چین استقرار یافته و اوجیماندی عباس فرماندهی آن را برعهده دارد.
٣. حوزه جنوبشرق آسیا:
شامل اندونزی، مالزی و فیلیپین. قبلا رضوان عصامالدین مشهور به حنبلی از سوی القاعده به سمت فرماندهی این حوزه انتخاب شده بود که پس از دستگیری وی در تایلند (اگوست ٢٠٠٢) نزدیکترین فرد وی؛ سرهنگ سومیرو مشهور به ذوالقرنین زمام امور را به دست گرفت. وی هماکنون بر پنج گروه محلی ذیل نظارت دارد:
ـ جماعت اسلامی اندونزی. موسس این گروه؛ ابوبکر بابشیر است که به دلیل کهولت سن در سال ١٩٩٤ رهبری را به حنبلی واگذار کرد. پس از بازداشت حنبلی نیز فردی به نام ذوالمتین که به نابغه مشهور و از نزدیکان وی است، رهبری این گروه را برعهده گرفت. «نابغه» همان کسی است که در اکتبر ٢٠٠٢، عملیات بمبگذاری بالی را برنامهریزی و هدایت کرد.
ـ گروه سرباز جهادی اندونزی به رهبری جعفر ابوطالب.
ـ جماعت اسلامی مالزی به رهبری یزید صفعت.
ـ جنبش ابوسیاف فیلیپین به رهبری عبدالرزاق جنجلانی مشهور به ابو صبایا.
ـ جبهه اسلامی آزادیبخش مورو به رهبری اوستافا زاریف گولابی.
٤. حوزه خاورمیانه و خلیج فارس:
شامل عربستان، یمن، کویت، عراق، اردن، ترکیه و لبنان. در ابتدا عبدالرحیم الناشری از سوی القاعده به سمت فرماندهی این حوزه منصوب شد اما پس از دستگیری وی ـ در امارات ـ توسط CIA (سپتامبر ٢٠٠٢)، سالم طالب سنان الحارثی مشهور به ابوعلی رهبری حوزه را برعهده گرفت. ابوعلی در نوامبر ٢٠٠٣ با موشک هواپیماهای بیسنشین آمریکایی موسوم به پریداتور در یمن به قتل رسید و محمد حمدی الاهدل جایگزین وی گردید. هنوز مشخص نیست که آیا الاهدل در درگیری با حکومت یمن در استان ابین کشته یا مخفی شده است.
با این حال برخی کارشناسان معتقدند که فردی مراکشی به نام عبدالکریم المجاطی جایگزین وی گردیده بوده است. المجاطی جزو افراد تحت تعقیب نیروهای امنیتی عربستان بود و بنا بر برخی اطلاعات بدست آمده، وی در انفجارهای ترکیه دست داشته است و عضو اصلی شبکه ساماندهی داوطلبان اروپایی جهاد در عراق بوده است. وی همچنین بر حوزه غرب عربی و مدیترانه نظارت دارد و یا انفجارهای دارالبیضا (مه ٢٠٠٢) و مادرید (مارس ٢٠٠٤) مرتبط بوده است. المجاطی در پی تعقیب و گریز با نیروهای امنیتی عربستان به همراه ١٤ تن از همرزمانش (آوریل ٢٠٠٥)به قتل رسید.
هنوز مشخص نیست که چه کسی جانشین وی شده است. حوزهای که المجاطی فرماندهی آن را برعهده داشت؛ با داشتن ٣ گردان رزمی و زیر شاخههای آن، یکی از بزرگترین واحدهای عملیاتی است و دامنه آن کل منطقه خلیج فارس به ویژه عربستان، یمن و کویت را در بر میگیرد. این حوزه بر پنج شبکه محلی ذیل نظارت دارد:
ـ انصار القاعده در جزیره العرب، این عنوانی است که هستههای سعودی القاعده بر خود گذاشتهاند. رهبر این گروه یوسف العییری» بود که در ژوییه ٢٠٠٢ به قتل رسید. عبدالعزیز عیسی المقرن مشهور به ابوهاجر ـ جایگزین وی ـ نیز کمی پس از وی کشته شد. پس از ابوهاجر، سعود بن حمود العتیبی رهبر انصار القاعده شد. این سازمان در حمله انتحاری به ناو آمریکایی کول و نفتکش فرانسوی لمبورگ در سواحل یمن (اکتبر ٢٠٠٠ و ٢٠٠٢) دست داشته است. سعود العتیبی در عملیات اخیر نیروهای امنیتی عربستان به قتل رسید.
ـ سازمان «سلفیون کویت به رهبری خالدبن عیسی السلطان.
ـ ارتش عدن. ابین به رهبری طارق الفضلی.
ـ انصار القاعده در یمن به رهبری محمد ابوغیث.
شعبه دوم این حوزه صرفا بر عراق متمرکز شده است و دارای سه سازمان جهادی همپیمان با القاعده است.
که عبارتند از:
ـ جماعت توحید و جهاد به رهبری ابومصعب الزرقاوی.
ـ جنبش انصار الاسلام به رهبری ملا کریکار.
ـ ارتش انصارالسنه در عراق به رهبری ابوعبدالله حسن بن محمود.
در واپسین روزهای دسامبر ٢٠٠٤ اسامه بن لادن در نواری ویدیویی اعلام کرد که ابومصعب الزرقاوی ـ اردنی تبار ـ را به سمت فرماندهی کل تمامی سازمانهای جهادی عراق موسوم به جهاد در سرزمین رافدین منصوب کرده است. الزرقاوی نیز در بهار امسال در بمباران جنگندههای آمریکایی در عراق کشته شد. شعبه سوم این حوزه نیز شامل اردن، لبنان و ترکیه است و سه گروه ذیل را در بر میگیرد:
ـ جنبش سلفیه اردنی به رهبری ابومحمد المقدسی که پدر معنوی الزرقاوی است و هماکنون در زندان السویقه اردن به سر میبرد.
ـ عصبه الانصار لبنان به رهبری عبدالکریم السعدی مشهور به ابو محجن.
ـ جبهه اسلامی سواران شرق بزرگ در ترکیه به رهبری حبیب آقداش.
٥. حوزه غرب عربی و مدیترانه:
شامل ١١ دولت اروپایی و شمال آفریقا (آلمان، فرانسه، بریتانیا، هلند، بلژیک، ایتالیا، اسپانیا، الجزایر، تونس، مراکش و لیبی). در ابتدا عبدالکریم المجاطی، مغز متفکر انفجارهای دارالبیضا رهبری این حوزه و نظارت بر گروهای زیرزمینی ترکیه و مادرید را برعهده داشت. اما اکنون مشخص نیست که پس از انتقال وی به حوزه خلیج فارس و خاورمیانه، حوزه غرب عربی و مدیترانه به شخص دیگری واگذار شده و یا اینکه المجاطی مسئولیت جدید را با حفظ سمت قبلی عهدهدار گردیده است؟ احتمال اخیر زمانی قوت میگیرد که رابطه مستحکم این دو حوزه با یکدیگر و افزایش شبکههای اعزام داوطلبین جهاد از اروپا به عراق را مدنظر داشته باشیم.
تنها مدرکی که باعث میشود فرض انتصاب رهبری جدید برای این حوزه قوت بگیرد، نوار ویدیویی القاعده در مورد انفجارهای مادرید است، زیرا در این نوار با رهبر ناشناس جدیدی که به عنوان رهبر القاعده در اروپا و با نام ابودجانه افغانی معرفی گردید تجدید بیعت شد. البته بیشتر کارشناسان در صحت این خبر تردید جدی دارند. در این حوزه ١١ گروه جهادی وجود دارند که با یکدیگر رابطه بسیار نزدیکی دارند و در تمام کشورهای فوقالذکر شعبه فعال دارند. این گروهها عبارتند از:
ـ جماعت سلفیه دعوت و قتال الجزایر به رهبری ابو مصعب عبدالودود، وی سومین فردی است که پس از حسن حطاب موسس گروه و جانشینش نبیل صحراوی مشهور به ابوابراهیم مصطفی (در اگوست گذشته ترور شد) از سوی القاعده به سمت فرماندهی گروه منصوب شد.
ـ جناح سلفیه الجهادیه مراکش، رهبر معنوی این گروه محمد الفیزازی است که پس از انفجارهای دار البیضا به ٢٠ سال زندان محکوم شد.
ـ سازمان صراط المستقیم مراکش به رهبری میلودی زکریا
ـ جماعت هجرت و تکفیر مراکش به رهبری داوود مخملی
ـ جماعت اسلامی جنگجویان مراکش که توسط عبدالکریم المجاطی تاسیس شد. اخیرا سازمان مبارزه با تروریسم مراکش، محمد الکربوزی ـ پناهنده ناراضی مراکش در لندن ـ را به عنوان رهبر جدید این سازمان معرفی کرد اما وی به شدت این اتهام را رد کرده است.
ـ جماعت اسلامی جنگجویان لیبی. این گروه توسط محمد بن فاضل تاسیس شد و اکنون رهبری آن به عبدالله الصادق»سپرده شده است.
ـ جماعت اسلامی جنگجویان تون به رهبری طارق معروفی شعبههای خود در بلژیک و ایتالیا نظارت دارد. معروفی اکنون در بروکسل زندانی است.
ـ سازمان سنت و الجماعه تونس به رهبری نزار طرابلسی که او نیز در بروکسل زندانی است. این سازمان بر شعبههای بلژیک و هلند نظارت دارد.
ـ جبهه اسلامی تونس به رهبری علی بن طاهر که اکنون در تونس زندانی است.
ـ سازمان انصار شریعت در لندن به رهبری ابوحمزه مصری.
ـ سازمان المهاجرون به رهبری عمر بکری محمد.