تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۱:۱۰  ، 
کد خبر : ۴۴۵۴۱
پروفسور فوریسون از رنج‌هایش می‌گوید

افسانه‌شکنی هولوکاست در فرانسه


پروفسور «روبر فوریسون» نویسنده و محقق برجسته فرانسوی، متخصص و کارشناس عالی‌رتبه اسناد و مدارک تاریخی است.

 این دانشمند مشهور و استاد سابق دانشگاه لیون، چند دهه از عمر خود را وقف مطالعه، بررسی و ارزیابی اسناد و مدارک به جا مانده از جنگ دوم جهانی کرده‌ است.

 فوریسون در دهه هفتاد میلادی، یعنی حدود 30 سال پیش، و قبل از اینکه مواضع و دیدگاه‌های خود را درباره وقایع مربوط به جنگ‌جهانی دوم به طور صریح و بی‌پرده آشکار نماید، این توفیق را به دست آورد تا نه فقط اردوگاه‌های بازسازی شده جنگ‌جهانی دوم در آلمان، لهستان و فرانسه را از نزدیک مورد بررسی و ارزیابی کارشناسی قرار دهد، بلکه توانسته است به بسیاری از مراکز آرشیوی و اسناد طبقه‌بندی شده مرکز اطلاع رسانی معاصر یهود در فرانسه، اسناد دادگاه نورنبرگ و نیز دیگر اسناد بایگانی شده اروپا دسترسی پیدا کند و با سال‌ها صرف وقت، تک‌تک اسناد و مدارک مزبور را به طور دقیق و کارشناسانه مورد تحقیق و ارزیابی قرار دهد. پروفسور فوریسون برای اولین‌بار حاصل دستاوردهای تحقیقاتی خود را به طور خلاصه و صریح، طی مقاله‌ای در روزنامه فرانسوی «لوموند» در سال 1978 منتشر کرد. افشاگری او در این مقاله، آنچنان کانون‌های صهیونیستی غرب را خشمگین و عصبانی کرد که بلافاصله این دانشمند بزرگ را مورد تهاجم تبلیغاتی و حتی فیزیکی قرار دادند. کانون‌ها و مراکز قدرتمند و ذی‌نفوذ یهودی و صهیونیستی در فرانسه همه توان و اهرم‌های خویش را علیه فوریسون به کار گرفتند، به‌طوری که این استاد دانشگاه لیون را از رفتن به کلاس درس و تدریس در دانشگاه محروم و منع کردند. گروه‌ها و دسته‌های شبه‌نظامی، متشکل از دختران و پسران یهودی با گرایشات صهیونیستی، حملات دیوانه‌وار علیه فوریسون را در خیابان‌ها و معابر عمومی آغاز کردند و او را چندین بار مورد ضرب و شتم قرار دادند به طوری که بارها بر اثر جراحات وارده، روانه بیمارستان شد.

 خلاصه ادعانامه مجامع یهودی و کانون‌های صهیونیستی علیه فوریسون، استناد به بخشی از نوشته این دانشمند و محقق برجسته فرانسوی بود که در آن چنین آمده ‌است: من [فوریسون] تا سال 1960 به واقعیت کشتار بزرگ در «اتاق‌های گاز» اعتقاد داشتم. پس از 14 سال اندیشه و مطالعه شخصی و آن‌گاه چهار سال تحقیق بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر، همانند 20 نفر از نویسندگان «رویزیونیست» (تجدیدنظر‌طلب) تاریخی، اطمینان یافتم که با یک دروغ بزرگ تاریخی مواجه هستم. از اردوگاه‌های «آشویتس» و «بیرکناو» چندین مرتبه بازدید کردم. در اردوگاه‌های «اشتروتهوف» (در آلزاس فرانسه) و «مایدانک» (در لهستان)، مکان‌هایی را که به عنوان «اتاق گاز» معرفی می‌شدند، بررسی کردم. در مرکز اطلاع‌رسانی یهود در پاریس، آرشیوها، دست‌نویس‌ها، شهادت‌های کتبی، اسناد مربوط به بازجویی محکومان جنگ‌ جهانی دوم و دادگاه نورنبرگ و هزاران سند و مدرک دیگر به جا‌مانده از آن دوران را مطالعه کردم. برای یافتن پاسخ سوال‌های خود، بی‌وقفه از متخصصین و تاریخ‌دانان پرسش کرده‌ام. سال‌ها اما بیهوده، به دنبال فقط یک بازمانده از بازماندگان جنگ بودم که به چشم خود «اتاق‌های گاز» را دیده باشد، حتی به یک مدرک و فقط یک مدرک راضی بودم، اما همین یک مدرک را هم نیافتم. در مقابل آنچه یافتم، تعداد بی شماری مدارک مجعول بود. پس از آن با سکوت (تحمیلی)، مزاحمت، دشمنی، توهین و بالاخره ضرب و جرح و محاکمه مواجه شدم.

 به هر روی، پروفسور فوریسون پس از انتشار اولین سری از نتایج تحقیقات خود، یعنی افشای اسرار پس ‌پرده تاریخ جنگ‌ جهانی دوم، مورد حمله گروه‌های فشار و کانون‌های قدرت یهودی در فرانسه قرار گرفت. او خود چنین می‌گوید:

 یهودی‌ها در محدوده زندگی من دخالت می‌کردند. من به ناگهان دریافتم، آنها (پسران و دختران اسرائیلی) آن‌گونه که من تا آن زمان می‌شناختم، یعنی مثل آحاد انسانی که بتوان آنها را از یکدیگر تشخیص داد نیستند؛ بلکه در حکم گروه واحدی هستند که به شکلی تفکیک‌ناپذیر، به ویژه در خصومت و کینه‌توزی، با یکدیگر همداستان شده‌اند. آنها دیوانه‌وار، با لحن توام با شکوه و تهدید، آمدند تا در گوش من فریاد بزنند که مطالعات و تحقیقاتم آنها را عصبانی و آشفته کرده‌ است. حرف آنها این بود که نتیجه‌گیری‌های تحقیقاتی‌ام باید با تفسیر و برداشت آنها از تاریخچه و ماجرای جنگ‌ جهانی دوم موافق و همراه باشد. به من هشدار داده ‌شد که چنانچه خواسته آنها را نپذیرم. کار و زندگی‌ام را از دست خواهم داد. کمی بعد از آن به دادگاه کشانده شدم. بعد هم مجموعه‌ای موسوم به «سنهدرین بزرگ» متشکل از روحانیون، پزشکان و دیگر چهره‌های شاخص و برجسته یهودی، مبارزه شدید و کینه توزانه‌ای را از طریق رسانه‌های گروهی علیه من آغاز و از اعمال خشونت علیه من جانبداری کردند. رهبران سازمان‌های یهودی، مرا یک نازی می‌نامند. در حالی که مقایسه‌ها نشان می‌دهد؛ من به فلسطینیان شبیه‌تر هستم. نوشته‌های من به یک معنی، سنگ‌های انتفاضه من به حساب می‌آیند. اگر بخواهم صریح‌تر سخن بگویم، باید اعتراف کنم که من بین رفتار رهبران صهیونیست تل آویو یا بیت‌المقدس و رفتار رهبران یهودی ساکن پاریس یا نیویورک تفاوت اساسی نمی‌بینم. هر دوی آنها همان خشونت، همان روحیه برتری‌جویی و استیلاطلبی، همان اصرار و پافشاری برای کسب امتیازات و حقوق ویژه را از خود نشان می‌دهند و همه اینها دارای سابقه ممتدی است که این جماعت در باج‌خواهی و اعمال فشار، همراه با سردادن ناله و شکوه و مظلوم‌نمایی دارند.

  این نویسنده و محقق برجسته و مشهور فرانسوی، در کتاب، «اتاق‌های گاز (در جنگ‌جهانی دوم) واقعیت یا افسانه؟» با استناد به دفتر خاطرات و یادداشت‌های دکتر «یوهان پل کرمر» پزشک مخصوص و مسئول اردوگاه آشویتس می‌نویسد:

 در سال 1945، یعنی در آخرین ماه‌های جنگ، یک اپیدمی در اردوگاه «برگن - بلسن» شیوع پیدا کرد، به نحوی که آلمانی‌ها نتوانستند آن را مهار کنند، البته در آن زمان اوضاع عمومی آلمان بسیار از هم پاشیده و غم‌انگیز بود. هیچ‌گونه مواد غذایی و دارویی به اردوگاه‌های آلمانی نمی‌رسید. نیروی هوایی متفقین از ماه‌ها قبل جاده‌ها و راه‌های زمینی را بمباران می‌کرد. صحنه‌های وحشتناکی که انگلیسی‌ها پس از دستیابی به این اردوگاه دیدند، مربوط به همین شیوع تیفوس بود. عکس‌هایی که از سوی متفقین از اجساد این اردوگاه گرفته شده ‌بود، مربوط به ضعف و لاغری ناشی از بیماری تیفوس بود و کشتاری در میان نبوده ‌است. انگلیسی‌ها خود نیز در مهار آن، دچار مشکلات بسیار شدند. آنچنان که بسیاری از اسیران بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس می‌مردند و این تقصیر انگلیسی‌ها هم نبود. بنابراین، آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها نبودند که در برگن- بلسن می‌کشتند؛ بلکه این تیفوس بود که کشتار می‌کرد. فوریسون با استناد به دفتر خاطرات پزشک مخصوص اردوگاه آشویتس می‌افزاید:

 وقتی دکتر «یوهان پل کرمر» در تاریخ 30 اوت 1942، یعنی اواسط تابستان ـ برای مدت 81 روز ـ به اردوگاه آشویتس رسید، مدت چهار ماه بود که آلمانی‌ها تلاش می‌کردند، اپیدمی تیفوس را مهار کنند و از بین ببرند.

 به نوشته فوریسون؛ تبلیغات درباره موضوعاتی چون «اتاق‌های گاز» و نسل‌کشی، از همان سرچشمه‌های اولیه آن در سال 1941 تاکنون، اساساً ساخته و پرداخته سازمان‌های یهودی بوده‌ است. در نتیجه تبلیغات مزبور، عامه مردم به تدریج متقاعد شده‌‌اند که آلمانی‌ها در زمان جنگ، برنامه‌ای را به منظور نابودسازی فیزیکی برخی گروه‌های انسانی به مورد اجرا گذاشتند که مسیر و روند آن، بیش از همه متوجه یهودیان بود. عامه مردم همچنین در‌ نتیجه تبلیغات مذکور، باور کرده‌اند که «اتاق‌های گاز» انحصاری برای نابودسازی یهودیان اختصاص داده شده بود. موزه‌های «هولوکاست» که فراوان در نقاط مختلف دنیا وجود دارند، امروز دارای یک ویژگی انحصاری یهودی هستند. «شوآ» که یک اصطلاح عبری است، امروز بیش از گذشته، برای بیان این نسل‌کشی ادعایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. نقش متفقین غربی در ساختن این افسانه و میزان موفقیت آن، به هر اندازه هم که باشد، باز هم صرفاً نقشی جانبدارانه و حمایت‌آمیز و همواره تحت فشار سازمان‌های یهود بوده‌ است. آن گونه که فوریسون نوشته است؛ رقم شش میلیون کشته یهودی، نخستین بار از سوی خاخام «میخائیل داو وایزمندل» (1903- 1956) مطرح شد. خاخام یاد شده که آن زمان در اسلواکی مستقر بود، مبتکر اصلی مسئله دروغین آشویتس به حساب می‌آید. او براساس ادعاهای مطرح شده از سوی «رودلف وربا» و «آلفرد وتزلر» آن را ساخته و پرداخته است. این رقم شش میلیونی پیش از پایان جنگ، در نوشته‌های یک یهودی روسی به نام «ایلیا راهرنبرگ» که نفرت‌انگیزترین تبلیغات‌چی جنگ‌ جهانی دوم به حساب می‌آید، نیز درج شده بود. «سیدنی لویس برنشتاین» یهودی که ریاست دایره امور سینمایی وزارت کشور انگلیس را در آن زمان برعهده داشت، از «آلفرد کوک» خواست تا از «فجایع نازی‌ها» فیلمی بسازد. کوک این درخواست را پذیرفت، اما در نهایت فقط صحنه‌هایی از فیلم او در معرض دید عموم قرار گرفت، زیرا نسخه کامل فیلم مورد اشاره، در بردارنده نشانه‌های مثبت از واقعیت بود که ادعاهای صهیونیستی مبنی بر کشتار یهود را مورد تردید قرار می‌داد و زیر سؤال می‌برد. اما به هر صورت، رسانه‌های صهیونیستی به هر شیوه ممکن از این فیلم بهره‌برداری کردند. اجساد مردگان و نیز بیماران در حال مرگ را که بر اثر بیماری تیفوس مثل مرده‌های متحرک بودند، به عنوان قربانیان «طرح کشتار» و «نابودسازی» معرفی کردند. توده‌های مردم به آسان‌ترین وجه از طریق تحریفات تصویری فریب داده‌ شدند. برای مردم دیدن قسمتی از یک دیوار، توده‌ای کفش و اسکلت و یک دودکش کافی بود تا باور کنند که یک کشتارگاه را مشاهده می‌کنند. کانون‌های صهیونیستی با واگذارکردن این مأموریت مهم به‌ هالیوود، یک سلسله فیلم‌های سینمایی درباره آزادسازی اردوگاه‌های آلمانی تهیه و تولید کردند. افکار‌ عمومی به مسیری سوق داده‌ شد که «مرده‌ها»ی مبتلا به بیماری تیفوس را عنوان «مقتول» و کوره‌های ویژه سوزاندن اجساد مردگان مبتلا به این بیماری مسری و مهلک را به عنوان «اتاق‌های گاز ویژه اعدام» و یا «کوره‌های آدم‌سوزی» بپذیرد و باور کند. در حالی که این اتاق‌های ادعایی کشتار با گاز، در واقع هرگز نه وجود داشتند و نه می‌توانستند وجود داشته باشند.

 درباره اتاق‌های گاز هیتلر نه دستور ساخت، نه مطالعه، نه سفارش، نه صورت هزینه و حتی یک سند و یک عکس وجود ندارد. درصدها محاکمه (در اورشلیم [بیت‌المقدس]، فرانکفورت، نورنبرگ و غیره...) هیچ مدرکی در این‌باره ارایه نشده‌ است. فوریسون می‌گوید: من در آشویتس بودم، در آنجا هیچ «اتاق گازی» وجود نداشت. شاهدانی که جرأت اظهار چنین جمله‌ای را داشته باشند، حرف خود را تمام نکرده، تحت پیگرد قرار می‌گیرند. پس از جنگ‌جهانی دوم، سازمان صلیب‌سرخ جهانی که درباره «زمزمه‌های آشویتس» تحقیق کرده بود؛ واتیکان که اطلاعات و اسناد بسیاری از لهستان در دست داشت، نازی‌ها و کسانی که با آنها همکاری می‌کردند، همگی اعلام کردند: «اتاق‌های گاز»؟ ما نمی‌دانستیم.

 اما چگونه می‌توان از چیزی که هرگز وجود نداشته، اطلاع حاصل کرد. نازیسم مرد و با رهبر خود به خاک سپرده شد. آنچه امروز باقی مانده، حقیقت است. باید شهامت بیان آن را داشته باشیم. نبود «اتاق‌های گاز» و ساختگی بودن افسانه کشتار یهودی‌ها در جنگ‌جهانی دوم، خبر خوبی برای بشریت مفلوک است. خبری که صلاح نیست بیش از این، آن را پنهان نگه داریم و یا از افشای آن، ترسی به خود راه دهیم.

 به نوشته فوریسون، «بلوف شوآ» یا هولوکاست (افسانه کشتار یهودی‌ها)، نه فقط از لحاظ تبلیغاتی و سیاسی برای کانون‌های یهودی و صهیونیستی ارمغان فراوان به همراه داشته، بلکه کوه‌های متراکمی از طلا و پول نیز نصیب آنان کرده ‌است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات