صالح اسکندری
نخبگان هر جامعه همواره به عنوان طیفهای آوارنگارد و پیشرو محسوب میشوند که در برخی فرهنگها طی یک دیالکتیک فکری با مردم تعامل دارند و در برخی جوامع نیز با تاثیرگذاری مستقیم فکری از بالا به پایین، جهتگیریهای تودههای مردم را مشخص میکنند. البته این دستهبندی لزوما به یک حصر منطقی منجر نمیشود در برخی از کشور از جمله ایران که گاه پیش میآید که نخبگان در تقابل با مردم قرار میگیرند و حرکتها و جنبشهای عمومی را متحجرانه، عقبافتاده و حتی پویولیستی میدانند. در واقع در این کشورها صرفا برج عاجنشینی نخبگان آزاردهنده نیست و عمده دعوا به تقابل ذهنی و حتی عینی روشنفکران با مردم بر میگردد.
نکته جالب اینجاست که عدم همراهی و تقابل با حرکتها و انقلابهای عمومی در کشورهای جهان سوم و به خصوص در جهان اسلام نمود ویژهای مییابد. در حالی که در دنیای غرب به واسطه حضور روح سیال اجتماعی عمدتا نخبگان و مردم در یک سو حرکت میکنند. حال این سویهگیری میتواند دیالکتیکی باشد و یا از بالا به پایین.
نخبگان جهان سومی و در یک مطالعه موردی روشنفکران ایرانی عمدتا در یک فضای فرهنگی مغایر با گفتمان عمومی جامعه خویش تنفس میکنند. البته با شکلگیری امواج بیداری اسلامی به نظر میرسد داستان کمی فرق کرده باشد. ولی به هر حال این تفاوت نگرش بین نخبگان و مردم غیرقابل انکار است. عوامل متعددی میتواند شکلدهنده سازه این نگرش متفاوت باشد. تحصیل نخبگان ایرانی در غرب، خودباختگی و حتی قلمفرویش به بهایی ناچیز. مقام معظم رهبری تعبیر خوبی در اینباره دارند که "روشنفکری در کشور ما بیمار متولد شد."(1) البته اگر چه این بیماری در بین نخبگان مسری است اما هیچگاه نتوانسته خود را به بدنه عمومی مردم سرایت دهد. لذا تقابل بدنه بیمار نخبگان با کالبد جامعه اسلامی به امری غیرقابل انکار تبدیل شده است.
با شکلگیری امواج بیداری اسلامی و رهایی از مضرات تحصیل در غرب به واسطه رشد علمی کشور میبایست در امر نخبهپروری بازبینی صورت بگیرد. پرورشگاه نخبگان کجاست؟ حوزه و دانشگاه اصلیترین پرورشگاههای روشنفکران ایرانی هستند.
حوزهای میتواند نخبه تربیت کند که قادر باشد با مردم ارتباط برقرار نماید. حوزه در فضای گفتمانی یکسان با مردم سیر میکند اما فاصلهاش با مردم به واسطه اصرار بر ساختارهیا سنتی زیاد است. از طرفی دانشگاه که تاکنون در فضای فرهنگی مغایر سیر میکرده در اولین گام میبایست به یک همگفتمانی با مردم دست پیدا کند. در واقع دانشگاه باید به دانشگاه اسلامی تبدیل شود. محصول دانشگاه اسلامی گوهر ناب دیانت است که سبب گرایش نخبگان به این در نایاب میشود و در نتیجه چرخه، نخبه دینی محقق میگردد. روشنفکران دینی نه تنها همسو و همراه با علقههای مذهبی و دینی به یکسانسازی گفتمانی دست میزنند بلکه به واسطه حضور آنها نوعی ویرایش گفتمانی نیز صورت میگیرد. در حقیقت این چرخه به معنی دیالکتیک فرهنگی صرف بین مردم و نخبگان دینی نیست زیرا منطبق بر تعالیم اسلامی، فرهنگسازی وظیفه نخبگان و اقشار خاص جامعه است که به امور دنیا و آخرت مردم واقفتر هستند. لذا به نظر میرسد که باید نهضتی در جهت نخبهپروری دینی صورت بگیرد تا به تعبیر رهبر معظم انقلاب "جوهر اسلام ناب و گوهر تابناک ـ به شکلی که تهمت بیسوادی، تحجر، مقدسمآبی و از زمان عقب ماندن و عقب مانده بودن به آن وارد نیاید ـ بتواند به اهداف خودش نایل آید"(2)