تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۸۹ - ۰۹:۲۳  ، 
کد خبر : ۵۴۱۶۶

آقا «مهدی» فرد باتحملی بود

اشاره : متن گفتگوی زیر چندی قبل توسط موسسه حفظ آثار دفاع مقدس لشکر 31 مکانیزه عاشورا با حاج احمدکاظمی در خصوص شهید مهدی باکری انجام یافته و قرار بر ادامه گفتگو در مسافرت دوباره ایشان به تبریز در تاریخ13/10/84بودکه متاسفانه ماموریت ایشان در تاریخ فوق به تاخیر افتاد و چند روز بعد , همه را داغدار کرد و در شهر آقا مهدی (ارومیه ) که خیلی به وی علاقمند بود عندربهم یرزقون گشت . و اینک که مصادف با سالروز شهادت آقا مهدی است خوب است شهید را از زبان شهید بشناسیم.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
آشنایی ما با آقا مهدی در اواخر عملیات طریق القدس و قبل از عملیات فتح المبین و تشکیل تیپ نجف اشرف , توسط شهید حسن باقری صورت گرفت.
یک روز بعد از آشنایی به منطقه عملیاتی فتح المبین رفتیم . ما فارسی زبان بودیم ایشان ترک زبان و به طور شایسته ای برای هم جا نیفتاده بودیم .
اگر من خودم به جای ایشان بودم واقعا تحمل این تنهایی و غریبی ها را نداشتم و نمی توانستم مانند وی این غربت را تحمل کنم . و در اینجا بودکه احساس کردم که آقا مهدی فرد با تحملی است .
بعد از چند روز که فرصت بیشتری در رابطه با کارمان پیش آمد من با آقا مهدی در خصوص اینکه درچه کاری بیشتر می تواند کمک کند صحبت کردم که ایشان با اظهار علاقه در رشته عملیاتی مسائلی را عنوان کردند که من به فعالیتهای فوق العاده وی در این زمینه پی بردم .
آقا مهدی جدای آن چیزهایی که از ایشان برآورد می شد خودش دنبال کارها می رفت و برنامه ریزی می کرد.
آرام , آرام من خودم , یک توجه خاصی به مهدی پیداکردم و ایشان با همه نقطه ضعفهایی که من داشتم و همچنین در برخوردهایی که شاید در شان او نبود همه مسائل را تحمل می کرد. و خوشحال و راضی می رفت به دنبال کارها و برنامه ها و شناسایی هایی که نتیجتا رسیدیم به شروع عملیات فتح المبین.
در بدو شروع عملیات فتح المبین ما دو محور داشتیم که یکی محور زلیجان بود و یکی هم محور رقابیه که آقا مهدی زلیجان را پذیرفتند که عمده عملیات هم از آن محور بود واصل پیروزی عملیات هم مدیون همان محور شد که در حین انجام عملیات , عراقی ها را محاصره کردند و به اسارت درآوردند و بعدا هم به پشت انتقال دادند.
در آن عملیات آقا مهدی آنقدر از خود فداکاری و شجاعت نشان دادند که همه به فراست وجودی وی پی بردند و آنچنان که شایسته و بایسته وجود ایشان بود او را شناختند و در پایان عملیات همه از ایشان تعریف می کردند و می گفتند که در آنجا معبر باز نشده بود و گروهان پشت معبر مانده بود و آقا مهدی خود رفته بود مسائل خط را حل کرده بود که یگان حرکت کنند و بروند برای عملیات , عمده کارهای عملیات را ایشان انجام می دادند و در عملیات بیت المقدس تا مرحله سوم عملیات بودند که دراین مرحله زخمی شدند.
بعد از بهبودی آقامهدی و اتمام عملیات , مسئولیت تشکیل تیپ عاشورا را به ایشان دادند که بعدا به لشکر عاشورا تبدیل شد.
بعد از آن طبیعتا در دو تیپ مستقل کاری می کریدم ولی رابطه ای که در کارها با هم داشتیم و صممیتی که نسبت به هم پیدا کرده بودیم آن رابطه به نحو احسن حفظ می شد و در اکثر عملیات ها درخواست ما این بود که کنار هم باشیم و با هم عملیات بکنیم , عملیات خیبر و عملیات بدر بیشترین خاطرات و حماسه هایی بود که از آقا مهدی دیدیم واقعا وقتی که آن خاطرات را به یاد می آورم خیلی احساس کمبود مهدی را در جنگ می کنم که واقعا مهدی خیلی فرد ارزشمندی بوده و خیلی می توانست موثر باشد.
شاید من این قدر که در خیبر مهدی را شناختم و شجاعتها و عظمت ها را از مهدی دیدم هیچوقت در دوران جنگ ندیده بودم .
عملیات خیبر که عملیات تقریبا سختی بود و فشارهای عجیبی به ما آورد ما یک وقت ندیدیم که مهدی درش تزلزل باشد و احساس بکند که حالا دیگر در برابر دشمن بایستی سست شد. یا اینکه عقب نشینی بشود یا جابجا شویم . همیشه در همان حالتهای سختی , خیلی شجاعانه و خیلی با عظمت در مقابل دشمن می ایستاد و همیشه به فکر بود که ادامه بدهدباهم توی یک سنگر بودیم , نزدیک خط بود , آتش آنجا خیلی زیاد بودکه بچه ها خیلی می آمدند و اصرار می کردند جابجا شوید و توی این سنگر نباشید , مهدی می خندید توی همان سنگر مانده بودیم که سقف نداشت و خیلی گلوله هم به اطرافش می خورد. روز سوم بود که من زخم سطحی پیداکردم و دستم مجروح شد. همه کارهای لشکر نجف و لشکر عاشورا که به دوش آقا مهدی بود حل می کرد و با فشارهایی که دشمن وارد می کرد با توکلی که به خدا کرده بود محکم ایستاد و الحمدالله توانستیم جزایر را حفظ کنیم و آبروی اسلام را حفظ کنیم .
مهدی می گفت خوب اگر می خواهی که شهید بشوی خیلی خوب است ولی اگر می خواهی از سختیها راحت شوی , هیچ ارزشی ندارد.
آقا مهدی شخصی متعهد , فداکار و با ایمان و با ادب بود و برای همه احترام قائل می شد و خصوصا می توانم بگویم که آقا مهدی گوش شنوایی برای شنیدن و درک پیامهای حضرت امام داشتند و به برادران ارتشی هم خیلی علاقه داشتند و برای آنها ارزش خاصی قائل بودند.
زمانیکه برای عملیات بدر آماده می شدیم اکثر وقتها با آقامهدی در باره کارهاو برنامه ریزی و نحوه استقرار وسایل با هم بودیم .
مهدی خیلی محکم و مصمم و با اراده قوی به دشمن خدا حمله می کرد مانند کسی که توکل کرده و از هیچ چیزی نمی ترسد و خوب توانست به دشمن غالب شود و خوب خط را شکست و از همه زودتر رسید به دجله و از دجله عبور کرد و این جور هم شجاعانه ایستاد جنگید و به بهترین نحو شهید شد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات