شادی لازمه حیات اجتماعی
اگر با دقت احوال انسانهای شاد و ناشاد را بررسی کنیم، متوجه میشویم که اندوه مادی متاعی شیطانی و شادی هدیهای رحمانی است. از ابتدای تمدن بشر غم و اندوه مایه توقف و انزجار و شادی و نشاط عامل تحرک و نظم بوده است.
انسان از اندوه، غم و تاریکی میگریزد و به شادی و نور پناه میبرد. شاد زیستن آرزوی دیرینه آدمی است. دنیای بدون غم، خشم و جنگ، سرشار از مهربانی و شادی، آرزویی است که ریشه در خلقت و نهاد آدمی دارد. آرزویی که مقدمه غلبه بر تمام ناکامیهاست. شادی، این معجزه درونی، گرهگشای بسیاری از رنجهاست. در میراث کهن ما ایرانیان، شادی، پدیدهای الهی محسوب میشود.
به گونهای که میگویند نخستین معجزه زرتشت خندیدن وی در بدو تولد بود هاست. پارسیان شادی را آفریده خداوند و اندوه وغم را آفریده اهریمن میدانستند. مردم ایران باستان حدود 60 روز از سال را جشن میگرفتند و به ستایش میپرداختند. گذشتگان ما برای ارج نهادن به پیدایش انسان جشن بزرگ نوروز را با شکوهی بسیار زیاد برپا میکردند. ایرانیان سعی میکردند به هر بهانهای روزگار را به شادی و شکرگزاری سپری کنند.
پیشینه تاریخی کشورمان نشان میدهد که نشاط در همه ادوار مورد توجه ایرانیان بوده است.
چو شادی بکاهد، بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان
به شادی همی دار دل را جوان
متاسفانه در بافت جوان جامعه ما، آنگونه که باید شادابی و پویایی یک جامعه فعال و سختکوش به چشم نمیخورد. به نظر میرسد که برای بررسی معضلات اجتماعی قبل از هر چیز باید به شناخت و بررسی عوامل مهم پرداخت و بعد به مقابله اندیشید.
باید پذیرفت که شادی و غم در زندگی اجتماعی انسانها، تأثیرات عمدهای دارد. متأسفانه گاه در جامعه امروزی ما بنا به تعبیرهای غلط و بدون استدلال، تفکر شادی متروک شده و علیرغم آنکه در فرهنگ دینی ما شادی و نشاط از آموزههای محکم و انکارناپذیر است، برخی به غلط اندوه و گوشهنشینی را جایگزین شادی و نشاط نمودهاند. تا جایی که آثار زیانبار آن هر روز بیشتر از پیش نمایان میشود.
لازمه شادی و شاد بودن چیزی نیست جز مثبتاندیشی و جستجوی خوبیها و زیباییها. انسان با نگرش منفی به دنیا چیزی جز روحیهای افسرده، چهرهای غمگین و حالتی خشمگینانه ندارد و این نگرش منفی، تخریبگر جامعه است. نباید فراموش کرد که رخدادهای اجتماعی، راهحلها اجتماعی دارد و راهکارهای جمعی در برخورد با چنین مشکلاتی میتواند بسیار کارساز باشد. به یاد بسپاریم که پیشگیری کارآمدتر از درمان است.
در جامعه غمزده، انرژی افراد صرف برطرف کردن اندوه و ناراحتی شده و دیگر فرصتی برای تولید و توسعه باقی نمیماند. به تجربه ثابت شده شادی و نشاط، ماده اولیه تغییر جامعه و تحول و تکامل درونی انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد، سالمتر خواهد بود. بدونشک در چنین محیطی امنیت اجتماعی و فردی راحتتر به دست میآید. در محیط شاد، ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا میشود. باید توجه داشته باشیم، نسل غمزده، محکوم به شکست است و از این بابت بر دلسوزان جامعه واجب است، روح شادی و نشاط را در رگ حیات جامعه تزریق کنند.
دیدگاه صاحبنظران
دکتر امانالله قرایی مقدم – عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم– میگوید: شاد کردن و شاد بودن جامعه موجب پیشرفت و توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و خانوادگی جامعه میشود؛ از بسیاری مسائل و بروز انواع آسیبهای جامعه، جرم و بزهکاری، طلاق، نابسامانی خانوادگی و سایر مسائل جلوگیری به عمل میآید؛ اختلالات روحی در جامعه کمتر میشود و میزان رغبت تحصیلی و دل به کار دادن و تولید، افزایش پید میکند. شادی یک نیاز اساسی انسان است، افراد اگر در جامعه خود نتوانند این نیاز را برآورده کنند، رو به جوامع دیگری میبرند، در نتیجه به تدریج از فرهنگ ملی خود دور میشوند، بتدریج فرهنگ و ارزشهای غربی در جامعه رواج یافته و جامعه مسخ میشود. دکتر قرایی مقدم میافزاید: باید تا آنجا که میتوانیم در برگزاری جشنهای ملی و میهنی چه از طریق رادیو و تلویزیون و مطبوعات و چه از طریق چراغانی کردن معابر و میادین و توزیع هدایا و شیرینی در خیابانها کوشش کنیم.
جشنهای باستانی خود را در میادین یا پایگاههای مخصوصی برگزار کنیم. به واقع به نوعی جامعه را شاد نگه داریم و بساط شادمانی را برای مردم فراهم کنیم تا از بروز هزاران مشکل جلوگیری کنیم و با صرف هزینههای کم برای شادی از پرداخت هزینههای هنفگت آسیبهای اجتماعی در امان باشیم. خوشبختانه در ایران علاوه بر جشنهای باستانی، اعیاد مذهبی زیادی داریم که میتوان برای شاد نگه داشتن جامعه از آنها سود برد. بتر است همان کاری را که برای اعیاد مذهبی انجام میدهیم، به سایر اعیاد ملی نیز، تعمیم دهیم و به آنچه در رابطه با شاد کردن جامعه فکر میکنیم، عمل نماییم چرا که شادی موجب افزایش دلبستگی و علاقه به کشور، فرهنگ، دین و مذهب میشود و انسجام فرهنگی و ملی میهنی افزایش پیدا میکند. قرایی مقدم در پایان گفت: همانطور که بابت ایجاد پارک و سینما و غیره هزینه میکنیم، بهتر است صد چندان بیشتر در زمینه شادیآفرینی جامعه به وسیله برگزاری اعیاد نیز سرمایهگذاری کنیم که سرمایهگذاری در این مورد هزاران برابر بازده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی دارد و از بروز انواع بیماریهای روحی و روانی جلوگیری میکند و در نتیجه بهداشت روانی جامعه را در پی خواهد داشت.
دکتر علی اکبر رحمانی – استاندار سابق تهران – پذیرش فرهنگ شادی از سوی مسئولان را ضروریترین عامل تغییر نگرش به جوانان میداند و میافزاید: ما متأسفانه در فضایی که به مسأله شادی با دیده تردید و نفی نگریسته میشود بسر میبریم. تلاشهای صورت گرفته برای ایجاد محدودیت در شادی جوانان از قبیل برخوردهای نادرست ناشی از نگاههای منفی نسبت به شادیهای جمعی جوانان است. این در حالیست که نه تنها برای هیجانات جوانی برنامهای مشخص در نظر گرفته نشده، بلکه گاهی اوقات با بدعتهای نابجا اسلام را دینی عبوس معرفی کردهاند.
غلامحسین مظفری – عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی – گفت: بهتر است ایام جشن را گرامی بداریم، چون در فرهنگ شیعه ما ایرانیان هم روزهای عزاداری وجود دارد، هم جشن. اما در روزهای جشن مراسم خوبی برای شادی برگزار نمیکنیم و در مجموعه به مراسم اعیاد به اندازه روزهای عزاداری توجه نکردهایم.
جوانان چه میگویند
*برای اینکه شاد باشید، چه کارهایی انجام میدهید؟
- فاطمه (22 ساله، دانشجو)، خودم را سرگرم میکنم، تلویزیون نگاه میکنم، کتاب میخوانم، به گردش و مهمانی میروم، به پارک و سینما میروم.
- نسترن (21 ساله، دانشجو)، با خانوادهام تماس میگیرم، پیادهروی میکنم.
- مریم (24 ساله، دانشجو)، موسیقی گوش میدهم، به پارک، سینما و یا بازار میروم.
پریسا (24 ساله، دانشجو)، به منزل دوستانم میروم، موسیقی گوش میدهم، با خانوادهام به گردش میروم.
- احمد (31 ساله، هنرمند)، بهترین چیز که واقعا مرا شاد میکند زمانی است که بتوانم شخص دیگری را شاد کنم. در حقیقت شادی من شادی دیگران است. البته شادیهایی که جنبه بیرونی داشته باشد، در جامعه ما کمتر وجود دارد. من کمتر جایی را میشناسم که بتوانم با کمترین هزینه بروم و شاد باشم. مگر انسان ثروتمند باشی تا بتوانی از فضاهای تفریحی سالم استفاده کنی.
- آروین (25 ساله، کشیش)، شاد بودن بستگی به شرایطی دارد که ما در آن قرار داریم، بعضی اوقات برای اینکه انرژیهایی که از دست دادهایم دوباره به دست آورده و از ناراحتی درآییم، نیاز به تنهایی داریم. مثلاً من به فضاهای باز و طبیعت میروم. من هر وقت بخواهم به صورت جمعی شادی کنم و شاد باشم ترجیح میدهم در جمعی حضور پیدا کنم که با من همفکر باشند. به نظر من این بهترین نوع شادی میباشد. حتی ممکن است حضور در یک میهمانی آنقدرها که گذراندن اوقات در کنار همفکرانم مرا شاد میکند، برایم شادیبخش نباشد!
- علی (27 ساله، کارمند)، علاوه بر پیادهروی کردن و رفتن به پارک، سعی میکنم خودم را با محیط اطرافم منطبق کنم. سعی میکنم مثل یک مومی باشم که خودم را با محیط اطرافم حتی اگر ناشاد و غمگین باشد، وفق دهم. به نظر من آدمهایی که با موقعیتها و محیطهای مختلف تطبیق پیدا نمیکنند، اغلب غمگین و ناراحت و گوشهگیر هستند.
- ابراهیم (26 ساله، کارمند)، سعی میکنم جایی بروم که با روحیاتم سازگار باشد. مثلاً طبیعت و سکوت و آرامش را خیلی دوست دارم.
- محمد (37 ساله، کارمند)، اصولاً با سرگرمیهای خاصی و یا صحبتهای خاصی شاد شدن امکانپذیر است. مثلاً با خانواده یا به تنهایی به تفریح میروم یا برنامهها طنز تلویزیون را نگاه میکنم.
*آخرین باری که از ته دل خندیدید، کی بود؟ علت خندهتان چه بود؟
- فاطمه (22 ساله، دانشجو)، شب یلدا، جوکها و شوخیهایی که در این شب بود.
- نسترن (21 ساله، دانشجو)، نمیدانم، خندههایم ظاهری است.
- مریم (24 ساله، دانشجو)، یک ساعت پیش با خواندن یک SMS.
- پریسا (24 ساله، دانشجو)، چند ساعت پیش با شنیدن یک جوک که دوستم تعریف کرد.
- آروین (25 ساله، کشیش)، دیشب بود. چون من یک اقلیتم و دیشب شب کریسمس بود.
- علی (26 ساله، کارمند)، تقریباً چهار روز پیش که دوستانم شوخی راه انداخته بودند و همگی با هر حرکتی از جانب بچهها، خنده سر میدادیم.
- ابراهیم (26 ساله، کارمند)، تقریباً نیم ساعت پیش که با یکی از اقوام نزدیکم صحبت کردم و مطلبی را برایم تعریف کرد و باعث شد بسیار بخندم و شاد شوم.
- محمد (37 ساله، کارمند) چند ساعت پیش یکی از دوستان جوک گفت و همه ما از ته دل خندیدیم.
در مصاحبههایی که با جوانان به عنوان گروهی بزرگ از جامعه فعلی ما انجام شد، دیدیم که شادیهای آنان بسیار محدود هستند. تفریحاتی که میتواند باعث شادمانیشان شود بسیار کلیشهای و خالی از هیجان لازم جوانی است، این امر باعث میشود که روحیه جامعه، تحلیل رفته و به سوی افسردگی و اندوه و در نتیجه کاهش بهرهوری از جهات مختلف پیش برود. جامعهای که درصد بالایی از آن را جوانان تشکیل دادهاند، جوانانی که نسل فردای مدیران، سیاستمداران و پدران و مادران جامعه ما را تشکیل میدهند. آیا وقت آن نرسیده به موضوع شادی این نسل و ساماندهی مناسبتهای شاد در جامعه جدیتر بیندیشیم. آیا وقت آن نرسیده که روح نشاط و شادی را در این نسل خسته و افسرده بدمیم و از انرژی آنان برای کار و تلاش جهت ساختن آینده کشور بهره ببریم.
در ادامه بررسی مسئله حبس شادی در جامعه، از دیدگاه روانشناسی و مبحث تحلیل رفتار متقابل، به سراغ آقای منصور بهرامی (روانشناس و عضو انجمن بینالمللی تحلیل رفتار متقابل) رفتیم. ایشان در گفتگویی صمیمانه، به سؤالات ما پاسخ دادند.
*تعریف شادی از نظر روانشناسی چیست؟
**اجازه دهید من این مقوله را در مبحث تحلیل رفتار متقابل بیان کنم. در تحلیل رفتار ساختار شخصیت را به 3 بخش تقسیم میکنند (کودک، بالغ، والد). این نظریه تکاملیافته نظریه فروید است. کودک به مفهوم خردسالی نیست. آن قسمت از ساختار شخصیت ما است که دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است. (البته شادی و خشم ذاتی نه اکتسابی) و در حقیقت بخش کودک در شخصیت ماست که شادی آفرین است و اصولا این امر بستگی به سن ندارد. دقیقا! یک مرد و یا زن مسن 70 یا 80 ساله هم با فعال بودن بخش کودک وجودش میتواند شاد بوده و احساس شادمانی کند. وقتی کسی کودک درونش فعال نیست، این فرد به صورت دلمرده و غمگین است.
ما خیلی از آدمها را میبینیم که به دنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و کودک درون خود را طرد کردهاند. یعنی اینآدمها نیز کودک درون دارند اما با پیروی از تعصبات خشک، این بخش از شخصیت آنها غیر فعال شده و کودک درون آنها افسرده است. به طور مثال وقتی فرد مسنی را میبینیم که در مراسمی مانند چهارشنبه سوری با شادی فراوان از روی آتش میپرد، این حرکت در حقیقت ناشی از فعال بودن کودک درون اوست که تولید شادی میکند. یا مثلاً پدربزرگ یا مادربزرگی که با شادی فراوان با نوه کوچک خود بازی میکند، این دقیقاً بازتاب حضور کودک درون اوست. پس ما باید شادیها را در بخش کودک درون خود، پیدا کنیم.
*به نظر شما راز خندیدن چیست؟ خنده واقعی چه میتواند باشد؟
**ما یک خنده ذاتی یا خنده درونی داریم و یک خنده مصنوعی یا اکتسابی. خنده درونی مربوط به کودک درون ما میشود. ما زمانی که عمیقاً نسبت به یک مسئلهای شاد شویم، شروع میکنیم به خندیدن. کما اینکه عکس این قضیه نیز صادق است. وقتی که ما غمگین میشویم، شروع به گریستن میکنیم. پس این هیجانات به واقع مکمل شخصیت ما هستند. خنده درونی (خنده واقعی)، بخشی از عملکرد شادی کودک درون ماست. مگر اینکه ما بخواهیم لبخند اکتسابی بزنیم. لبخند اکتسابی لبخندی است که مثلا من در عین ناراحتی با ورود یک شخص تازهوارد به محیط، لبخند میزنم و سعی میکنم خودم را شاد نشان دهم که از آمدن او خوشحال شدهام. ولی اگر بخواهید خنده واقعی را ببینید، باید به سراغ کودکان بروید، بازیها و ارتباطهایی که با هم دارند و خندههایی که از ته دل سر میدهند. در حقیقت خندیدن نوعی ابراز هیجان شاد بودن و شادمانی است.
*طرز تفکر چقدر میتواند در شاد بودن افراد دخیل باشد؟
**ما تفکر را از بخش کودک خارج میکنیم و به بالغ ربط میدهیم. زمانی هم که ما کار درمانی انجام میدهیم کاری میکنیم که بالغ مجری رفتار کودک درون باشد نه مسلط بر آن.
مسئلهای نیز در مورد تفکر مثبت و منفی وجود دارد. ما اگر تفکر مثبت داشته باشیم، مطمئناً این تفکر میتواند در شادی و شادمانی ما تأثیرگذار باشد و متقابلاً تفکر منفی نیز شادی را دور میکند. من این نظریه را رد میکنم که ما باید بسته به خوشبین یا بدبین بودنمان، همیشه نیمه پر یا خالی لیوان را ببینیم، بلکه ما باید واقعبین باشیم. در این صورت، میتوانیم عملکردی متعادل و درست داشته باشیم. ما اگر فقط مثبتگرای صرف بوده و جنبههای منفی خود را نبینیم، آن هنگام شادمانی ما نیز شادی واقعی نبوده، بلکه نوعی شادی اکتسابی است. شاید این موضوع را شنیده باشید که گاهی اوقات توصیه میکنند، جلوی آینه بایستید و به زیباییها و سلامتی خود توجه کنید. من این موضوع را نیز رد میکنم؛ چرا که ما در این حالت فقط مشغول تجزیه و تحلیل ظاهر خود هستیم. آدمی که ظاهر بسیار خوبی دارد، ممکن است درون آشفته و ناآرامی داشته باشد. پس این شعار نمیتواند مؤثر باشد، چون درون انسانها ممکن است هر یک از حالات شادی یا غم را داشته باشد. ضمن این که اندو و شادی دقیقا دو روی سکه هستند و هر دو آنها لازمه زندگیاند.
فرضاً اگر ما عزیزی را از دست میدهیم نمیتوانیم غمگین بودن خود را ابراز نکرده و بگوییم این اتفاقی است که افتاده است! باید فراموشش کنیم! اصلاً این ایده درست نیست. شادی و اندوه باید هر کدام جای خود را داشته باشند. وقتی ما واقع بین باشیم، تصورات و خواستههایمان به تعادل میرسد. در اینجا باید مطلب مهمی را خاطر نشان کنم. بعضی میگویند شادی انسان در گرو خوشبختی اوست. حال باید گفت: خوشبختی چیست؟ هر کس تعریف خاص خودش را بازگو میکند.
به طور مثال در کارگاههایی که برای شناخت بیشتر از شخصیت فرد تشکیل میدهیم از او میخواهیم تا آرزوهایش را بنویسد. خیلی از این آرزوهایی که ذکر میکند، بسیار دور و دستنیافتنی هستند. سادهترین تعریف خوشبختی این است که خواستههای ما، تعادل و میزانی با امکاناتمان داشته باشد. یعنی اگر من خواستهای دست نیافتنی داشته باشم، آدم خوشبختی نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نیستم. پس اگر خواستههایم با امکاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقیقت ما اگر واقعبین باشیم، به سراغ رویاهای بزرگ و خواستههای ایدهآلی و دستنیافتنی، نمیرویم.
*لازمه شاد بودن چیست؟
**من لازمه شاد بودن را ایجاد تعادل در زندگی میدانم. کسی که زندگی متعادلی دارد چه از نظر مالی و چه از نظر روانی، در نهایت میتواند آدم شادی نیز باشد. هر کسی برای شاد بودن آستانهای دارد. ممکن است عاملی باعث شادی من شود اما شما را شاد نکند. ممکن است عاملی شما را اندوهگین کند اما باعث شادی من شود. این نوع شادی، شادی کاذب است. شادی واقعی آن نوع شادی است که مکان و زمان در آن تأثیری نداشته باشد و بهترین مثالی که میتواند نشاندهنده این نوع شادی باشد، ارتباط شادمانه کودکان با یکدیگر است. نوعی شادی که توأم با خلاقیت است.
کودکان به محض اینکه زیر پوشش تربیت والدین قرار گرفته و والد درونشان شکل میگیرد، حالا ارزشها، تعصبات، اعتقادات، فرهنگ، سنت، ملیت، تمامی این موارد بر شادی و ابراز آن تأثیر میگذارد. در حقیقت شادی برای کودک در چارچوب خاصی تعریف میشود و شادمانی خارج از این چارچوب سبب ایجاد حس گناه در او میشود. والدین برای اینکه کودک را در چارچوب ارزشها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبیه کودک، احساس گناه او را در او بوجود میآورند. یا حتی بدتر از این قضیه، به کودک گفته میشود، اگر تو بخندی و پدرت را از خواب بیدار کنی، خدا از تو ناراحت میشود!
در غیر این صورت، کودک درون افراد در میان تعصبات، ارزشها و اعتقادات (بعد والد وجودی)، حبس میشود. هر قدر بعد ارزشی منفی (تعصبات و...) پررنگتر شود، شادی کودک نیز کمرنگتر میشود. در حقیقت مجموعه تعصبات، باورها و برخی ارزشها عاملی میشود برای کنترل رفتار فرد. والد کنترلگر به ما میگوید که کدامیک از کارهایمان خوب یا بد است. مثلاً وقتی کودک شروع به خندیدن میکند، ما به او میگوییم نخند! بچه خوب که نمیخنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همین ارزشها و تعصبات است. مجموعه این عوامل باعث میشود شادی کودک درون ما مخفی یا کمرنگ شود. چه اشکالی دارد، شادیهایی را در محیط خانواده ایجاد کنیم.
*چطور میتوان به بالا بردن سطح شادی در جامعه کمک کرد؟
**از دیدگاه تحلیل رفتار، ساختار جامعه مانند ساختار خانواده است و ساختار خانواده نیز شبیه ساختار فرد است. در نتیجه ساختار جامعه شبیه ساختار فرد است. جامعهای که شاد نیست، درست مانند انسانی است که شاد نیست. در خیلی از جوانها میبینیم که یک حالت دو گانگی بوجود آمده است. یعنی در بیرون لبخند نمیزنند اما به محض دور شدن از محیط، شروع به خندیدن میکنند. متأسفانه، تفاوت رفتار فرد در محیطهای مختلف مانند مدرسه، اجتماع و خانه آنقدر زیاد است که سبب تزلزل شخصیت او میشود و نهایتاً این تزلزل شخصیتی به جامعه نیز سرایت مییابد. ما برای اینکه در سطح جامعه شادی نیز خواهیم داشت. آمار جالبی، شادترین شور دنیا را هندوستان نشان میدهد. این مسئله برای من غیر قابل تصور بود. چون فکر میکردم که همه افراد در این کشور مشکل مالی دارند.
پس این نشان میدهد که داشتهها عامل ایجاد و ابراز شادی نیستند، بلکه بودنها هستند که عامل شادیاند. افرادی که با وجود مشکلات زیاد، همچنان شادیهای خود را ابراز میکنند، کودک درونشان رهاست. در حقیقت ترمزهای شادی در چنین جامعهای وجود ندارد و هر کسی شادیهای مخصوص به خود را انجام میدهد. تا هنگامی که کودک درون شادیاش را ابراز کند، افراد، دل زندهاند. دلمردگی ناشی از پنهان شدن کودک درون است. پس برای بالا بردن شادی در سطح جامعه، ابتدا باید خانوادهها شادی داشته باشیم. اگر ما زندگی را یک مثلث تصور کنیم که یک ضلع فعالیت (کار) باشد، ضلع دوم آن تفریح باشد و ضلع دیگر ارتباطات، اگر ما بتوانیم به هر سه این ابعاد به قدر کافی توجه کنیم، آنگاه این مثلث زندگی به صورت متوازیالاضلاع خواهد بود، این مساوی بودن نشان دهنده همان تعادلی است که ما از آن سخن میگوییم.
*از دیدگاه روانشناسی تأثیرات شادی بر روابط اجتماعی افراد چیست؟
**انسان دو نوع نیاز دارد، 1- نیاز جسمانی (بیولوژیکی) 2- نیاز به توجه و نوازش (شادی).
اگر ما از انسان نیاز به توجه و نوازش را بگیریم و به آن توجه نکنیم، خود به خود شادی را از او گرفتهایم و سبب ایجاد انزوا در او خواهیم شد. ارتباطات انسانی (من خوب هستم، تو خوب هستی)، یک ارتباط متقابل است که نوازش بیقید و شرط به یکدیگر میدهیم. یعنی من به کسی توجه کنم چون...، این توجه، توجهی شرطی است. ارتباطات نباید شرطی باشد. ارتباطات بین انسانها باعث میشود ذخیره نوازش و شادی، در موقعیتهای مختلف و حتی در هنگام تنهایی، استفاده کرد و احساس خوبی داشت. به صورت دیگر نیز میتوان این قضیه را بررسی کرد. فارادی که رابطه اجتماعی با دیگران برقرار نمیکنند، انسانهایی افسرده و منزوی هستند. اما چرا آنها اینگونهاند؟ به این خاطرکه در محیط اطراف خود شادی ندیدهاند. وقتی انسان شادی را درک نمیکند، خود به خود به سوی افسردگی کشیده میشود.
*شادی زبان بسیار نافذ و عالمگیری است (زبانی که به ابزار خاصی برای فهم آن نیاز نداریم)، پس چرا صنعتی شد جوامع باعث فراموش شدن و حبس شادی شده است؟
**فرض را بر این میگذاریم که من و شما زبان یکدیگر را نمیدانیم، چرا که کدهای ارتباطی ما با یکدیگر همخوانی ندارد. پس کلام، برای برقراری ارتباط نمیتواند مؤثر باشد. حال میتوانیم از زبان غیر کلامی یا رفتاری استفاده کنیم. شروع میکنیم به یک سری اشارات به یکدیگر. این اشارات هم ممکن است معانی متفاوتی برای هر کدام از ما داشته باشد. اگر من دست شما را فشار میدهم، حتماً نمیخواهم بگویم، شما را دوست دارم، شاید میخواهم به شما بگویم، آیا زور شما هم زیاد است؟ در حقیقت ما در اینجا از طریق ارتباط احساسی با هم ارتباط برقرار میکنیم. در تحلیل رفتار 3 نوع ارتباط میتوانیم برقرار کنیم. 1. ارتباط کلامی (شامل کلام و نوشتار) 2. ارتباط رفتاری 3. ارتباط احساسی.
من برای ارتباط با یک نوجوان، ابتدا ارتباط کلامی برقرار میکنم و اگر درک نکرد، شروع میکنم به برقراری ارتباط رفتاری. ولی اگر بخواهم با یک نوزاد ارتباط برقرار کنم فقط میتوانم از طریق احساسی با او ارتباط برقرار کنم. در اینجا میفهمیم که این احساس در همه ما وجود دارد، اما این لایههای ارزشی است که میآید روی احساس قرار میگیرد و آن را پنهان میکند. اگر ما بتوانیم این درک احساسی را حفظ کنیم و یا پرورش بدهیم، نیاز به این نداریم که با هم به صورت کلامی ارتباط برقرار کنیم. این درک احساسی همه آن ابراز هیجانها (شادی، غم و...) را شامل میشود. با انقلاب صنعتی، عواملی به وجود آمد که احساس، پنهان و در نتیجه شادی نیز حبس شد. در اینجا به دنبال بایدها و نبایدها (سنجیدن منطقی همه چیز) میرویم، در نهایت، نمیتوانیم احساس و بالتبع شادی داشته باشیم.