صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۶  ، 
کد خبر : ۶۰۹۱۵
مروری بر فیلم «سه زن» آخرین ساخته منیژه حکمت

تکرار حکمت در «زندان زنان»


روشنک عباسی
مینو که برای رساندن مادر بیمار خود به دکتر عجله دارد و بی اطلاعی از وضعیت تنها دخترش، پگاه او را به شدت نگران و مضطرب ساخته، متوجه می شود که قالیچه عتیقه ای که متعلق به موزه بوده و او برای تعمیر آن متحمل زحمت های بسیاری شده به زودی فروخته خواهد شد. علت فروش قالیچه، عدم پرداخت به موقع اقساطی بوده که موزه متعهد به پرداخت آن بوده است. مینو که از هرگونه کمکی از سوی مسئولان موزه برای بازپس گیری قالیچه ناامید است تلاش می کند تا به تنهایی از فروش قالیچه جلوگیری کند. دردسرهای بازپس گیری قالیچه برای مدت کوتاهی مینو را از وضعیت مادرش غافل می کند و درست در همین زمان مادر فراموش کار از ماشین مینو خارج شده و در خیابان های شلوغ مرکز شهر گم می شود.
پگاه با انداختن تلفن همراه خود به صندوق صدقه ای که در جایگاه عوارضی نصب شده و خروج از شهر، عملا تنها پل ارتباطی خود با خانواده و دوستانش را قطع می کند. او در مسیر نامعلوم خود با پسر جوانی آشنا می شود که با گروهی از دانشجویان در یک تپه قدیمی به دنبال کشف آثار باستانی هستند. در گرماگرم این آشنایی، پگاه و سایر دانشجویان با دختر جوانی روبرو می شوند که برای از بین بردن جنین خود به بیابان های اطراف تپه باستانی آمده است. پگاه به کمک پسر جوانان تلاش می کنند تا دختر را به روستایی که از آنجا گریخته باز گرداند. دختر پس از مدتی بر اثر خون ریزی فوت می کند. مینو ناامید از یافتن مادر و پگاه و همچنین مضطرب از وقایع و حوادث ناگواری که به قول خودش همچون هیولاهای شوم همواره او را تعقیب می کنند به منزل یکی از دوستانش می رود تا شاید او بتواند اندکی آرامش را به او بازگرداند. مرد نقاش با سخنانی که بر زبان می آورد مینو را متقاعد می سازد که به زودی همه چیز درست خواهد شد.
منیژه حکمت فیلمساز کم کاری است که با فیلم «زندان زنان» ثابت کرده به نقد مسائل اجتماعی علاقمند است. هر چند که درحواشی این فیلم همچون فیلم نخستش، «زندان زنان» جنجال هایی از قبیل مشکلات اکران، جرح و تعدیل و حتی جمع کردن بیلبورد وجود داشت اما اینها دلایلی قانع کننده برای آن نیست که بتوان امتیاز ویژه ای به فیلم اخیر او داد. در واقع حتی آنان که از دریچه سرگرمی و گذراندن لحظات خوش سینما را تعقیب می کنند به شباهت های فراوان فیلم «سه زن» و«زندان زنان» پی می برند و همین موضوع باعث شده تا جذابیت لازم و نوآوری سرگرم کننده ای که به دنبال آن هستند برایشان حاصل نشود.
فیلم«سه زن» از یکسو روایت زنانی است که یکدیگر را گم کرده و تلاشی هم برای پیدا کردن پیوندهای گمشده خود ندارند و از دیگر سو بیانگر به اصطلاح ظلم و ستم هایی است که نسل در نسل زنان ایرانی را در وضعیت اسفباری قرار داده است. همان موضوعی که در فیلم«زندان زنان» به شدت مورد تاکید قرار گرفته بود و اعتراض بسیاری از افراد متدین و علاقمند به فرهنگ ایرانی را به دنبال داشت.
آنچه که در ابتدا باید به آن اشاره کرد آنکه در دهه اخیر بسیار تلاش شده تا از از زن ایرانی چهره ای ستمدیده و خورد شده در زیر فشارهای ناشی از قوانین مستبدانه مردسالار در جامعه ایران به نمایش درآید. این موضوع از چند منظر قابل بررسی است، نخست آنکه بسیاری از کارگردانان به علت غلطیدن در دام سیاست زدگی هایی که امروزه به شدت گریبانگیر جامعه شده است به مشکلات زنان جامعه آنچنان سطحی و ناپخته می نگرند که محصول تفکراتشان چیزی جز یک بیانیه تند سیاسی در مخالفت با وضعیت موجود نسیت که همین امر باعث می شود تا فیلمشان به یک اثر تاریخ مصرف دار و سطحی که قدرت تاثیرگذاری لازم بر مخاطبان را ندارد، تبدیل شود. دوم آنکه جنس اعتراضات مطرح شده در این قبیل آثار از جنس دردها و خواسته های زنان ایرانی نبوده و تنها یک کپی برداری ناشیانه از خواسته هایی است که در جوامع غربی مطرح است و آنان تلاش می کنند تا با قالب کردن این قبیل معضلات زنان به جامعه ایرانی تا حدودی خود را روشنفکر جلوه داده تا شاید که از این نمد کلاهی از سوی جشنواره های غربی برایشان ساخته شود. سومین موضوع نیز به طرح گسترده سیاه نمایی در جامعه ایران بازمی گردد که در سال های اخیر با مباحثی چون کمپین زنان به شدت دنبال می شود.
فیلم «سه زن» با چند پارگی در روایت در اوج ناباوری مخاطب را ناامید می کند. در حالی که رویکردی کاملاً رئال به بافت سنتی بازار تهران و استفاده از جاذبه های بصری پایتخت و نماهای بسیار مشکل به جهت میزانسن و فیلمبرداری ما را در دام یک تعلیق بدون تکاپو، ایستا و آزاردهنده می اندازد، در فیلم عنصر محرکی برای پیشبرد قصه به چشم نمی خورد و شخصیت ها آنچنان که توقع می رود بسط لازم را پیدا نکرده اند. حکمت برای نشان دادن فاصله بین سه نسل هر کدام از شخصیت ها را بدون هیچ پردازش منطقی و دلیل قانع کننده ای آواره کوه و بیابان کرده و از فاصله جغرافیایی برای بیان فاصله میان آنان استفاده می کند در حالی که این صحنه ها کارکردی جز از ریتم انداختن فیلم ندارند.
اولین چرخش دراماتیک فیلم یک قالیچه است که نماد فرهنگ ملی ایران است که البته کدی است که در آن سوی مرزها هم خوب جواب می دهد، این قالیچه دست به دست می شود، معامله می شود، ربوده می شود، نیمه کاره از دار پایین می آید، بخشیده می شود اما نخ تسبیحی نمی شود تا روایت های ناتمام و پر تنش فیلم را به هم پیوند دهد و کشش و جذابیتی را به روایت«سه زن» هدیه کند. در واقع پیش برد رشته های اصلی داستان بر حوادثی که می بینیم بنا نشده و بر عهده کاراکترهایی است که از عمق لازم و دیالوگ های قوی بهره مند نیستند تا با طرح مشکلات، مخاطب را به دنبال کردن رویدادهای و کشف محتوا برانگیزانند.
برای مثال مینو با اینکه سعی می کند نماینده زنان هنرمند و پرکار و فعال و میهن پرست باشد در ارتباطات خود ناموفق و الکن است. مینو در ارتباط با مدیر، همسر، مادر، فرزند و برادر و خاله خود دچار مشکل است. او شهروند خوبی هم نیست هرکجا که بخواهد ماشینش را پارک می کند، هنگام رانندگی با تلفن همراه صحبت می کند، کمربند ایمنی نمی بندد و حتی از نشان دادن نگرانی خود بابت گم شدن مادر و فرزندش هم عاجز است چه رسد که بخواهد پایه ای باشد برای طراحی کشمکش های فیلم.
گم شدن مادر هر چند با قالیچه عتیقه مثلاً اصلی ترین عنصر فیلم همراه است اما تأثیری در روند دراماتیک فیلم ندارد و در حالی که قاعدتاً باید گره گشایی انتهای فیلم را به دوش بکشد اما با پایانی به اصطلاح معناگرا بر ابهام فیلم می افزاید. در خط قصه پگاه که با بازی ضعیف و دیالوگ های تهی از مغز«پگاه آهنگرانی» همراه است سعی شده پوچی و بی هدفی این نسل به نمایش درآید که اگر در همان سکانس همکاران نوازنده و یا خانه اجاره ای بسط و گسترش پیدا می کرد تأثیر مضاعفی بر روند فیلم داشت، همانگونه که بازی خوب صابر ابر دلیلی است بر این مدعا که البته وجود خانه اجاره ای هم لزوم پیغام دوستان پگاه به خط تلفن خانه مینو را هم زیر سوال می برد، هم چنین سکانس های گنج یابی جوانان در بیابان و یا سکانس های مربوط به دختر باردار و سقط جنین در روند قصه نه تنها کمکی نمی کند بلکه به از هم گسستگی اثر می افزاید.
گرچه فیلم ساز با صحنه هایی مثل موبایلی که پگاه به صندوق صدقات می اندازد (ارتباط پول و رابطه)، تصمیم گیری مردان روستا برای مرگ دختر روستایی و روزه بودن پسری که در جاده با پگاه همراه می شود و امامزاده سعی می کند به سیاق اکثر فیلم های اجتماعی- سیاسی امروزه کدهایی بدهد اما از ادامه یک داستان سرراست سینمایی و تأثیرگذار عاجز بوده است. هرچه که هست حکمت در بیابان مشکلات هیچ یک از زن ها که نماینده سه نسل هستند موفق نبوده و با قربانی کردن روایت دراماتیک فیلم و پرداختن به مفاهیمی که در نظر داشته به گونه ای به شدت نمادین و در ضعیف ترین شکل ممکن، فیلمی الکن و نامفهوم را ساخته است. این دیالوگ هنرمند روشن فکر فیلم سه زن «رضا کیانیان» دوست مینو است که در نهایت استیصال و در اوج درماندگی وقتی که مینو، مادر بیمار و دختر جوانش را گم کرده و به او پناه برده گفته می شود،«ول کن بابا، برو بگیر بخواب، همه چیز خودش درست می شه».

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات