تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۳۸۷ - ۰۷:۴۹  ، 
کد خبر : ۶۵۵۷۳
دفاع مقدس در گفت‌وگو با محمد کوثری فرمانده سابق لشکر 27 محمد رسول‌الله و نماینده تهران در مجلس

می‌توانستیم جنگ را ادامه دهیم

احسان مهرابی مقدمه: بعد از اینکه فردی که روبه رویت نشسته می گوید از شلیک 6 گلوله که 4 تای آن هم در شکم بوده است جان سالم به دربرده است باید دقایقی آن صحنه را در ذهنت تصورکنی. محمد کوثری که این روزها به نام اسماعیل شناخته می شود چند باری را تا پای شهادت رفته و برگشته یک بار هم با 6 تیر؛ 4 تیر در شکم، یکی پای چپ و یکی کف پای راست. مرداد سال 58 بود که محمد کوثری وارد سپاه شد. به پادگان ولیعصر که رفت او را به جبهه های سومار فرستادند و جانشین فرماندهی محور شد. در عملیات فتح خرمشهر حاج همت فرمانده لشکر بود و کوثری مسوول عملیات. کوثری پس از شهادت شهیدعباس کریمی در عملیات بدر فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله شد و تا بعد از سال 78 در این سمت ماند. مهرسال 78 جانشین قرارگاه ثارالله و سال 82 مسئول اداره امنیت ستاد کل نیروهای مسلح شد و بعد هم بازنشسته.کوثری اینک نماینده مردم تهران است و البته به اسماعیل شهره. او را می توان در زمره خوش برخوردترین سردارانی دانست که اینک در مجلس حضور دارند. گفت وگو با کوثری در اتاقی انجام می شود که دفتر تعداد دیگری از نمایندگان تهران است و البته در کنار اتاق نوشته شده است: در این اتاق توصیه نامه برای اشتغال و یا دریافت وام از بانک ها صادر نمی شود.

* در زمان جنگ ما شما را به نام محمد می شناختیم و اینک به نام اسماعیل آیا محمد نام جنگی شما بوده و اسماعیل نام نمایندگی شما؟
** اسماعیل اسم شناسنامه ای من بود و در خانواده و فامیل و جبهه محمد صدایم می زدند اما در زمان انتخابات که اعلام شد باید اسم شناسنامه ای باشد برخی که ما را با نام محمد می شناختند تعجب کردند.
* شاید خیلی از رزمندگان جنگ دوست داشته باشند فرمانده شان را همچنان در کسوت فرماندهی ببینند تا در مجلس؟
** ما الان هم همان هستیم. در مراسم ها و بین بچه ها حضور پیدا می کنیم و گفتیم که ان شاءالله هیچ موقع برای کشور اتفاقی نیفتد اما اگر خدای ناکرده اتفاقی بیفتد یک آن در مجلس نمی ایستیم، چراکه همه ما وقتی می توانیم به کارهای دیگر بپردازیم که کشور از امنیت و اقتدار بالایی برخوردار باشد، اگر امنیت و اقتدار نباشد نمی توانیم در مجلس بنشینیم و قانون تصویب کنیم. اگر خدشه ای به یک وجب از خاک کشور وارد شود نمی توانیم تحمل کنیم.
* با توجه به اینکه شما فرمانده لشکر27 محمدرسول الله بودید که به نوعی لشکر تهران محسوب می شد آیا با لشکرهایی که مربوط به دیگر استان ها بودند مانند لشکر12 امام حسین رقابت داشتید؟
** اگر رقابت هم بود رقابت سالم بود. رقابت بیشتر در پشت جبهه بود و در جبهه سعی می شد که رقابت در عملیات ها باشد و در پشت جبهه هم رقابت برای اعزام بیشتر نیرو و جمع آوری کمک های مردمی بیشتر بود.
* آیا این طور بود که لشکری براساس تشخیص فرماندهان خود در عملیات خاصی شرکت نکند و لشکرهای دیگر شرکت کنند؟
** این طور نبود که شرکت نکنند، اما بحث می کردند. به طور مثال نیرویشان کمتر بود و منطقه ای که به آنها می دادند جواب نمی داد به فرماندهی منتقل می کردند و فرماندهی هم تصمیم می گرفت. یگان های سپاه چون داوطلب بودند و برای انجام تکلیف آمده بودند به هیچ وجه این طور نبود که عملیات نکنند اتفاقا می گفتند زودتر عملیات کنیم ودشمن را زودتر بیرون کنیم.
* شما از دیگر فرماندهان سپاه بیشتر با چه کسانی محشور بودید؟
** چون ما تهران بودیم با حاج احمد متوسلیان و حاج همت بیشتر بودیم اما درجلسات و در طرح ریزی ها و قرارگاه ها با حاج احمد کاظمی ، حاج حسین خرازی، شهید باکری و شهدای دیگر بودیم.
* چگونه وارد سپاه شدید؟
** در دو مرحله بود در مرحله اول آمدیم و چون می خواستیم در دانشگاه درس را دنبال کنیم. اردیبهشت 58 در مسجد مسلم بن عقیل پذیرش مستقر شده بود و علیرضا موحدی برادرزاده آیت الله موحدی بود و شهید شد در آنجا بودند من گفتم نیمه وقت می آیم و باید نصف وقت درس بخوانم، گفتند نمی شود باید تمام وقت باشیم. ما کمیته هم بودیم و ضرورت داشت کمیته منطقه را هم حفظ کنیم. بعد از آن در مرداد 58 هنگام فرمان امام خمینی(ره) درباره پاوه به پادگان ولیعصر رفتم و ماندم. ما را به جبهه های سومار فرستادند و جانشین فرماندهی محور شدم بعد از یک سال به این دلیل که کرج حیات خلوت منافقین شده بود به تهران آمدم و مسوول عملیات شدم. در عملیات فتح المبین 5 گردان از تهران و کرج را بردیم و یک تیپ تشکیل دادیم و در عملیات فتح المبین شرکت کردیم. در عملیات فتح خرمشهر حاج همت فرمانده بود و من مسوول عملیات. در والفجر یک مجروح شدم و بعد مسوول عملیات سپاه تهران. در عملیات خیبر هم مجروح شدم و اشهدم را گفتم.
* چند تیر خوردید؟
** 6 تا تیر خوردیم بلافاصله که مجروحیت بهبود پیدا کرد جانشین تیپ زرهی 20 رمضان شدم. یک مقدارکه بیشتر بهبود پیدا کردیم شهیدعباس کریمی در عملیات بدر به شهادت رسید و من فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله شدم و در لشکر بودم تا پذیرش قطعنامه و تا بعد از سال 78. در این بین دو مسوولیت با حفظ سمت هم داشتم. جانشین سپاه یکم ثارالله و فرمانده سپاه تهران. مهرسال 78 جانشین قرارگاه ثارالله و سال 82 مسوول اداره امنیت ستاد کل نیروهای مسلح شدم تا اینکه 30 سال خدمت به اتمام رسید و بازنشسته شدم.
* شما موقع پذیرش قطعنامه کجا بودید؟
** من زمینه ای در این باره داشتم چون در آن زمان در تهران کاری داشتم و ذهنیتی در این باره داشتم ولی فکر نمی کردیم که خیلی سریع این طور شود. در زمان اعلام پذیرش قطعنامه در پادگان دوکوهه بودم که اخبار را شنیدم همه گریه می کردند اما فردا که حضرت امام(ره) خودشان اعلام کردند که بعد از مشورت های مسوولان، قطعنامه را قبول کردم بچه ها مقداری آرام شدند چون با فرمان حضرت امام(ره) همه چیز را قبول می کردند.
* گفتید که در این باره ذهنیت داشتید. آیا در این باره چیزی شنیده بودید؟
** به یاد دارم دکتر دهقان رئیس بنیاد شهید و ایثارگران در آن زمان جانشین فرمانده نیروی هوایی سپاه بود با هم که صحبت می کردیم گفت چنین موضوعی مطرح شده است. من هم در جواب گفتم اگر حضرت امام خمینی(ره) قطعنامه را بپذیرند ما که کسی نیستیم، اما اگر کس دیگری بخواهد مطرح کند و به گونه ای باشد که القا شود ما برخورد می کنیم و نگاه هم نمی کنیم که کیست تا زمانی که آقای هاشمی این مطلب را مطرح کرده بود بچه ها خیلی ناراحت بودند نه اینکه بخواهند درباره ایشان چیزی بگویند خوب آقای هاشمی جانشین فرمانده کل قوا بودند. ما گفتیم اگر حضرت امام(ره) بپذیرند ما می گوییم سمعا و طاعتا.
* شما در جریان موضوع قرارگرفته بودید؟
** بعدا چرا. اما در آن زمان همه فکر و ذهن ما دشمن رودررو بود اما مسائل سیاسی و اقتصادی و تهیه تجهیزات و تصمیم گیری های استراتژیک در حد خود حضرت امام(ره) و شورای عالی دفاع بود.
* برای مشورت با فرماندهان لشکرها جلسه ای گذاشته نشد؟
** نه جلسه ای گذاشته نشد و در تهران این کار انجام شد.
* درباره نامه ای که آقای رضایی درباره امکانات موردنیاز برای پایان جنگ نوشتند جلسه ای با فرماندهان سپاه گذاشته نشد؟
** آقای هاشمی از سپاه و ارتش خواسته بود اعلام کنند برای پایان جنگ به طور کامل چه امکاناتی لازم است. ایشان هم با چند فرمانده لشکر مشورت کردند و گفتند ما اینها را می خواهیم و نیاز است و بعد خدمت آقای هاشمی دادند. آقای هاشمی از دولت آقای میرحسین موسوی هم خواسته بودند که وضعیت چگونه است و ایشان هم گفته بودند که یک دلار هم نمانده است که من بخواهم برای جنگ بگذارم. آن موقع وضع اقتصادی سخت و قیمت نفت و صادرات پایین بود. ذخیره ارزی هم نداشتیم. موقعی که قیمت نفت به 7 دلار رسید.
* در نامه امام خمینی(ره) به نامه وزیر ارشاد وقت درباره کاهش انگیزه حضور مردم در جبهه مطالبی مطرح شد. وضعیت چگونه بود؟
** نه اصلااین طور نبود. شاید خودشان کم آورده بودند اما رزمنده ها موقعی که احساس خطر کردند و ائمه جمعه و جماعات اعلام کردند که به طرف جبهه ها حرکت کنند با اینکه وسط تابستان بود چنان نیرو حضور پیدا کرد که همه شگفت زده شدند. البته چند اقدام استکبار جهانی و ارتش بعث عراق یک مقدار به جبهه های ما آسیب رسانده بود. عراقی ها بعد از پذیرش قطعنامه روی جاده عراق - خرمشهر آمدند و مجددا پیشروی کردند که گسترده تر از روزهای اول جنگ بود اما بچه ها ایستادند و عراقی ها به داخل خاک عراق بازگشتند.
یا در جبهه های عراقی ها به گیلان غرب، سرپل ذهاب، قصر شیرین، نفت شهر و گیلان غرب رسیدند که روزهای اول جنگ به گیلان غرب نرسیده بودند ولی این دفعه رسیدند اما بچه ها ایستادند و تا مرز رفتند. این نشان داد که توانایی دارند. اگر این توانمندی نبود که نمی توانستند منافقین را بیرون کنند. بعضی خودشان خسته شده بودند و خیال می کردند رزمنده ها هم خسته شده اند.
* در این سال های پس از جنگ درباره جنگ مطالعه مجددی داشته اید؟
** من با مسائل برخورد احساسی نمی کنم چون احساسی برخورد نمی کنم، همان برداشتی که در سال 67 داشتم را دارم.
* در آن زمان برداشت تان چه بود؟
** برداشت من این بود که می توانستیم جنگ را ادامه دهیم و به نتایجی بیشتر از آنچه بود برسیم اما در برابر تصمیم حضرت امام خمینی(ره) ما تابع بودیم چون حضرت امام هیچ موقع از روی نفس خود تصمیم نمی گرفتند. بارها و بارها امتحان شده بود که امام یک لحظه به خود فکر نمی کرد.
* به هرحال تصمیم حضرت امام خمینی(ره) هم براساس نظرات مشورتی و کارشناسی بود؟
** من می گویم می توانستیم چون وضعیت لشکر خودمان را می دیدم. در محدوده وسیع تر و بزرگ تر از حد لشکر تصمیم گیری با مسوولان و فرماندهان بود.
* گفتید عده ای خسته شده بودند و فکر می کردند رزمندگان خسته شده اند. این افراد چه کسانی بودند؟
** برخی در خود جنگ بودند و خسته شده بودند و رویشان نمی شد بگویند. برخی در ستاد بودند و برخی هم در شهرها بودند. به صورتی بود که وقتی شهرها موشک باران و بمباران می شد فکر می کردند که کن فیکون می شود، نه این طور نبود، این شد که نهایتا به اینجا رسید که گفتند این مسائل باید بررسی شود و بررسی شد و به این نتیجه رسیدند.
* اعلام شد که مسوولیت امنیت خلیج فارس به سپاه سپرده شده است. آیا در دوران جنگ هم این طور بود؟
** در زمان جنگ هم عزیزان ارتش بودند و هم نیروی دریایی سپاه که نوپا بود. الان هم بررسی شده و دیدند که سپاه این توانمندی را دارد که اگر آمریکا بخواهد کاری کند در مقابل بایستد و ضربه بزند. این است که تا تنگه هرمز به سپاه داده می شود و بیرون از تنگه هرمز تا دریای عمان و اقیانوس هند ارتش ماموریت خود را به بهترین نحو انجام می دهد.
* این تقسیم بندی به لحاظ نظامی چه تاثیراتی را خواهد داشت؟
** ما باید با روش و تاکتیک خودمان با بیگانگان که ان شاءالله آن روز پیش نیاید مواجه شویم. آنها سلاح ها و تجهیرات وسیع تر از ما دارند اما موقعی که سرزمین را تقسیم می کنند رده مربوطه وقتی که یکدست است خود می داند که چگونه با تفکر انقلابی و اسلامی با دشمن مقابله کند و فرماندهان بر این اساس تدبیر می کنند و تصمیم می گیرند تا چگونه با بیگانگانی که در منطقه آمده اند به خصوص آمریکا مواجه شوند اما اگر بخواهند کلاسیک عمل کنند موفق نمی شوند همینطوری که در جنگ 8 ساله ما این کار را کردیم و موفق شدیم.
* در سال های پایانی جنگ در چه مواردی مواجهه مستقیم با آمریکا داشتیم؟
** در خلیج فارس این طور بود و موردی بود که با ناو و ناوچه های آمریکا زد و خورد هم شد که یکی از ناوها هم توسط قایق های تندرو ایران منهدم شد.
* با توجه به اینکه موارد متعددی درباره ورود نیروهای سپاه به سیاست مطرح است این ورود را چگونه ارزیابی می کنید؟
** بچه های سپاه سیاست را می فهمند اما در سیاسی کاری دخالت نمی کنند. مگر می شود صحبت های فرمانده کل قوا که همه سیاسی است را نفهمند بلکه دنبال این هستند که ببینند حضرت آقا چه گفته اند همان را دنبال کنند، اما اینکه بخواهند با گروهی و حزبی در انتخابات ائتلاف کنند صد درصد ممنوع است و یا اینکه تاکید شود به فلان شخص رای دهید ممنوع است. معیارهایی که حضرت آقا مثلامی گویند یک مجلس این چنین باشد، یک رئیس جمهور به طور مثال جوان و شاداب باشد، چه سپاه و بیرون سپاه این مسائل را منتقل می کنند که بر همان اساس حرکت را ادامه دهند که کسی دچار اشتباه نشود چون برای ما نمونه و الگو ولی فقیه است.
* هر چند وقت یک بار مطالبی درباره شهید متوسلیان مطرح می شود. از ایشان چه نکاتی به یاد دارید؟
** از شهید متوسلیان خاطرات زیادی داشتیم. یادم نمی رود که شب عملیات بیت المقدس از کارون که رد شدیم 14 کیلومتر پیاده روی کردیم و برخی بچه ها چون مسیر مورب بود 20 کیلومتر. چون یگان سمت راست و چپ ما نیامده بود و ما به جاده اهواز - خرمشهر چسبیده بودیم و یگان ها هم نیامده بودند و عراقی ها خیلی فشار آوردند، ایشان طاقت نیاورد و مستقیم به خط آمد و اسلحه به دست گرفت. موقعی که گفتند حاج احمد به خط آمده است روحیه زیادی گرفتند انگار چند لشکر بچه ها را حمایت می کند. یک خاطره دیگر مربوط به دیدار بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر با امام خمینی(ره) بود که ایشان مجروح شده بود و با عصا آمد. جلسه ای با حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند داشتند و دیر رسیده بودند و دیدار تمام شده بود و حاج احمد هم علاقه داشت که حضرت امام را ببینند. حضرت امام(ره) گفتند بگویید بیاید. به ندرت اتفاق می افتاد که بعد از دیدار 10 تا 20 نفره گروه دیگری را بپذیرند.
* ماجرای رفتن ایشان به لبنان چگونه بود؟
** اسرائیل غاصب به جنوب لبنان حمله کرده بود و ما نسبت به اسرائیل غاصب حساس بودیم. اینجا بود که برخی از کشورهای عربی گفتند که ما آمادگی داریم شما هم اگر بیایید علیه رژیم اشغالگر قدس عملیات کنیم. شاید البته یک طرف قضیه هم این بود که می خواستند ما را از عملیات های پی درپی ای که داشتیم غافل کنند اما نهایتا این شد که قرار شد از سپاه و ارتش یک تیپ به آنجا برود و ماموریت را به حاج احمد محول کردند. بعد از دیدار با حضرت امام گوشه خیابان یاسر در پیاده رو نشستیم و حاج احمد توضیح داد که تیپ را از دو کوهه بیاوریم و به لبنان ببریم. اینگونه شد که ایشان فرمانده تیپ محمد رسول الله شد که برای مقابله با اسرائیل رفته بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات