تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۸۷ - ۰۸:۰۰  ، 
کد خبر : ۶۹۱۲۵

سخنرانی منتشر نشده‌ای از مرتضی سرهنگی: ما چگونه از این جنگ جان سالم به در بردیم

اشاره: داماد صدام گفت: ایرانی ها ملت بزرگ و قابل احترام هستند و این ما بودیم که به آنها حمله کردیم و این ما بودیم که از سلاح شیمیایی استفاده کردیم و ایرانی ها اصلاً تکنولوژی آن را نداشتند.

 از سال 1555 تا 1975 میلادی که قرارداد الجزایر امضاء شد ما با عراق 18 قرارداد مرزی امضاء کردیم در حالی که با هیچ یک از همسایگان چنین قراردادهایی نداشتیم. جنگ تحمیلی که سال 59 آغاز و سال 67 تمام شد، بیست و پنجمین جنگ ما با این همسایه بود.
ایجاد روحیه خودباوری در جنگ
ما با روس ها در زمان های دور مشکلات مرزی داشتیم که پای قرارداد ترکمنچای نشستیم و ایرانی که زمان فتحعلی شاه 2 میلیون و چند کیلومتر بود، به 1 میلیون و 480 هزار کیلومتر مربع کنونی رسید. در گذشته ما به این باور رسیده بودیم که نمی توانیم از این کشور دفاع کنیم؛ هم در قرارداد ترکمانچای و هم سال 1320. این برای یک ملت بسیار بد است که حس کند نمی تواند از خاک و خانة خود دفاع کند.جنگ، این باور را شکست و وقتی که خرمشهر آزاد شد و در خیابان ها جشن گرفتیم بخشی از خوشحالی به خاطر آزادی خرمشهر بود و بخشی از آن به دلیل کنار زدن این تحقیر دیرینه. درگذشته ما به راحتی فروخته شده بودیم اما دراین ماجرا گفتیم: خرمشهر را مانند یک فرش از زیر پای عراق می کشیم.چنان که داماد صدام در اردن نقل می کند، وقتی خرمشهر آزاد شدحال صدام به قدری خراب بود که 48 ساعت یک پزشک بالای سر او بود و او دائم با خرمشهر مثل یک معشوقه نجوا می کرد: ای مروارید اروند ما چگونه می توانیم تو را به دست آوریم و.... ما 8 سال با همسایه ای جنگیدیم که چنین سابقه ای با او داریم. صدام از سال 1980 روی کار آمد اما این جنگ اساساً به دلیل انقلاب به وقوع پیوست و اصلاً بحث این نبود که اینها با ما مشکل مرزی دارند و حتی 2 سال از جنگ گذشته بود که طارق عزیز می گفت مشکل ما با ایران به دلیل مسائل مرزی و سرحدی نیست، ما اساساً می خواهیم ایرانی وجود نداشته باشد، 5 ایران کوچک برای ما بهتر از یک ایران بزرگ است.خاک ما 7/3 برابر عراق است و پهناوری ایران و تنوع و وسعت جغرافیایی آن در مقایسه با کشورهای همسایه فوق العاده است. در زمان جنگ جمعیت ما 3 برابر عراق بود یعنی در مجموع 7 برابر بزرگتر از عراق بودیم. کارشناسان نظامی که می خواهند یک جنگ را بررسی کنند، بر روی ساعت حمله ، آب و هوا و جنس خاک محاسبه می کنند، آیا عراقی¬ها این 7 برابر کاستی طبیعی را نمی فهمیدند؟ ما از 18 کشور در ایران اسیر داشتیم، از هندوستان، اردن، تونس، مراکش، سودان، لبنان و فلسطین.
شخصیت صدام
صدام یک دایی به نام خیرالله طلفاح داشت که پدر عدنان خیرا... وزیر دفاع عراق بود اما صدام وقتی11-10 ساله بود چون ناپدری داشت و او را تحمل نمی کرد،از خانه فرار کرد و به خانة دایی خود آمد. دایی او نیز استوار ارتش بود اما به دلیل مسائل کودتا و... از ارتش اخراج شده و در مدرسه ای درس می داد. او در قبیله البینجات تنها کسی بود که دستش به دهانش می رسید و این فرد، صدام را تربیت کرد.وقتی صدام 17-16 ساله بود خیرا... طلفاح او را ترغیب می کرد که برادرش سعدی (دایی دیگرصدام ) را بکشد. خیرا... طلفاح کتابی داشت، یکی از حرف های آن این بود که: من از خدا تعجب می کنم که چرا یهودی، مگس و ایرانی را خلق کرده است یعنی این ضرب المثل در عراق و کشورهای عربی وجود دارد و نگاه آنها به ایران اینگونه بود و اینها را سه آفت طبیعت می دانستند.اینها با این تدبیر آمدند و جنگ با ایران را به احمد حسن البکر که رئیس جمهور بود پیشنهاد کردند اما او نپذیرفت؛ هم به دلیل کهولت سن و هم به خاطر اینکه سیاست مدار کار کشته ای بوده و صدام معاون او بود که اینها هم شهری و هم طایفه ای هستند. البکر نظامی بود و پسری به نام هیثم داشت که برادرهای صدام او را گرفتند و بردند و در 17 ژوئیه 1986 کودتا کردند که البکر به سرکار آمد، پسر او باجناق صدام بود یعنی خیرا... طلفاح یکی از دختران خود را به صدام داده بود و یکی را هم به پسر حسن البکر.به البکر می گویند: اگر پسر خود را می خواهی چیزی را که ما به تو می گوئیم امروز باید در تلویزیون اعلام کنی و البکر هم می گوید من صدام را به عنوان جانشین خود اعلام می کنم.صدام روی کار می آید و بعداً صدام، زن هیثم را برای برادرش می گیرد، عدنان خیرا.. که وزیر دفاع بود و با صدام اختلافات عمیق خانوادگی داشت، گفت این خواهر من بچه و شوهر دارد اما صدام گفت: من می گویم زن هیثم از او طلاق بگیرد و زن برادرم شود.بچه های اسیر می گفتند یک روزبرای ما هندوانه آوردند، فرماندة آنها نزد ما آمد وگفت که به اینها هندوانه می گویند و نباید با پوست بخورید و... یا یک زمانی یک پنکة سقفی برای رزمنده ها نصب کرده بودند که دوباره به معرفی آن پرداختند یکی از اسراهم در جواب آن فرد می گوید ما اینها را در گاوداری هایمان استفاده می کنیم.این طرز تلقی ای بود که آنها از ایرانی داشتند. صدام با قلدری تمام آمد و 36 کشور هم برای کمک به اوآمدند و این 7برابرکاستی را جبران کردند حتی هندوستان و پاکستان در ساختن سلاح هسته ای به عراق کمک کردند اسپانیا، انگلیس، فرانسه، برزیل، آمریکا، آلمان و... هم از عراق پشتیبانی می کردند.
چگونه ما از این جنگ جان سالم به در بردیم ؟
ما ناگزیر از این دفاع بودیم چرا که به قیمت کلان سرمایه های ما تمام شد، عراق با 12لشکر با جبهه ای به طول 1200 کیلومتر، تا عمق 80 کیلومتری خاک ما پیش آمده بود. وقتی جنگ تمام شد عراق حدود یک میلیون نفر حذفی از جنگ داشت، چه مجروح و چه کشته و چه مفقود و بعد از 8 سال صاحب 63 لشکر بود. انگلیسی ها در سه استان بغداد، بصره و موصل به قدری امکانات و تسلیحات در اختیار عراق قرار دادند که ذاقه های مهمات او فقط با جنگ از بین می رفت.در واقع این جنگ جهانی سوم بود. ما با 37 کشور جنگیدیم. دفاع ما مردمی بود درحالی که در کشورهای دیگر نیروهای نظامی رسمی، جنگ می کنند. جنگ حادثة بزرگی بود که یا باید آن را ببینیم یا در مورد آن مطالعه کنیم.شما باید آن دشت خاموش را به حرف در بیاورید، مانند مادری که فرزند خود را به حرف می آورد. کتابی به نام "کوچه های خرمشهر" به نویسندگی خانم شانکی در سال 74 چاپ کردیم با اینکه من این کتاب را چند بار خوانده بودم باز هم تصادفاً یک نکته ای دیدم که خیلی عجیب بود. خانمی به نام سهام طاقتی می گفت: ما دوستی به نام سیمین داشتیم که یک روز که از خانه بیرون می آید خمپاره ای به پشت او می خورد و شهید می شود و خون او روی ماشینی که کنار بوده می پاشد.می گفت:" تا مدت ها که آن خون روی ماشین بود، من می دیدم وگریه می کردم. وقتی او را دفن کردیم گلی نداشتیم که روی قبر او بگذاریم یک تکه کاکتوس پیدا کردیم و روی جنازة سیمین قرار دادیم و از آن به بعد ما به کاکتوس گل سیمین می گوئیم." ما جنگ نکردیم چرا که جنگ برازندة انسان ها نیست ما دفاع کردیم.عراق با کشوری در افتاد که 7 برابر از خودش بزرگتر بود و با کمک 36 کشور 8 سال جنگ کرد. داماد صدام حسین کامل، ابتدا رانندة حسن البکر بوده، کم کم رشد می کند و جزء محافظان صدام می شود و بعد محافظ خانواده صدام و با یکی از دختران صدام به نام رقد ازدواج می کند و 2 برادر دیگر خود را می آورد و آنها نیز 2 دختر دیگر صدام را می گیرند. غربی ها به حسین کامل لقب "صندوقچه اسرار صدام" داده بودند. حسین کامل می گوید: ایرانی ها ملت بزرگ و قابل احترام هستند و این ما بودیم که به آنها حمله کردیم و این ما بودیم که از سلاح شیمیایی استفاده کردیم و ایرانی ها اصلاً تکنولوژی آن را نداشتند.حقیقت قبل از جنگ است. ما به راحتی از مسئله ای مثل مسئله جنگ می گذریم. می گویند نسل سوم و نسل جوانچیزی در مورد جنگ نمی داند و علاقه ای ندارد، اصلاً اینگونه نیست همه جای دنیا جنگ دفاعی و سربازان و کشته های آن، قابل دفاع هستند.در کشور ما نیز همین گونه است، ما باید جنگ خودمان را به همان اندازه که بوده تعریف کنیم نه بزرگتر و کوچکتر. ما باید با زبان این نسل، جنگ را توضیح دهیم. امروز که ما درتوصیف رزمندگان می گوئیم: " فجر آفرینان، صف شکنان، شیران روز" زبانِ زمان جنگ است. درآن زمان لازم بود که برای تهییج و هیجان از این ادبیات، استفاده کرد اما امروزه این ادبیات تاریخی شده است.
ما در قصیده مربوط به لشکرکشی محمود غزنوی می بینیم که تمام لحظات از به هم خوردن منگوله ها تا... بیان شده است. ما افرادی داشتیم که از جنگل ها به سمت جبهه ها روان می گردیدند و این معنای دفاع مردمی است. ما باید جنس جنگمان را بشناسیم؛ جنس جنگ ما یک جنگ دفاعی بوده است. این دفاع را مردم انجام دادند. جواد محمدپور که از روستایی در جنگل به جنگ رفته بود،اسیر می شود او در اردوگاه عراق یادداشتِ روزانه می‌نویسد و آنها را در جاهای مختلف مخفی می کند. بعد که آزاد شد به زیارت حضرت علی(ع) که رفت، کت خود را که یادداشت ها در آن بوده را به ضریح می کشد و می گوید: من این یادداشت ها را برای شما نوشته ام.این فرد این درایت را داشت که اینها را بنویسد و مخفی کند و ما این نوشته ها را از او گرفتیم و 2 جلد کتاب به نام "دیوار های بغداد" چاپ کردیم. اولین و آخرین یادداشت روزانة دوران اسارت است که به این صورت چاپ کرده ایم. مابرای صحبت از جنگ باید سه ضلع یک مثلث را درنظربگیریم: خاطرات رزمندگان، خاطرات آزادگان و خاطرات دشمنان.دربارة اینکه گفته اند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند اسناد زیادی وجود دارد. اسیری بود به نام ابی العلی در پادگان حشمتیه و درجه دار بود، من با او صحبت می کردم، می گفت ما حدود سوسنگرد افرادی پاسدار را اسیر کردیم و بردیم، بنزین بر سر آنها ریختیم و آنها را سوزاندیم وقتی دلیل آن را پرسیدیم گفتند اینها آتش پرست بودند و نهایت آرزوی آنها این است که آنها را بسوزانیم.یک تکنسین سودانی بود که اسیر شده و به عنوان سرباز معمولی به جنگ آمده بود. به او گفتم در عراق چه می کردی؟ گفت: روزها به صورت خصوصی ریاضی درس می دادم و شب ها در رستورانی حسابدار بودم. بعد حزب بعث به من گفت باید به جنگ بروی و من به جنگ آمدم. گفتم: آیا خوشحال بودی که به جنگ ما آمدی؟گفت: بله، همان موقع صدای اذان ظهر را شنید و گفت من باور نمی کنم که شما مسلمان باشید.ما در مورد اتفاقی می خواهیم صحبت کنیم که کم کم به یک ماده تاریخ تبدیل می شود، عکس ها و نوشته هایی که دیروز جنبة خبری داشته، امروزه جنبة سند دارد. بخشی از شناخت آن در دست خود ماست و بخشی از آن در دست دشمن و بخشی در دست 36 کشوری متحد عراق بودند.عراق به روایتی 7 ساعته کویت را گرفت و به روایت دیگر 3 ساعت و 20 دقیقه.
عراقی ها می خواستند آبادان را هم بگیرند اما با تجربة خرمشهر دیگر نمی توانستند ارتش خود را با مردم رو در رو کنند، بنابراین به محاصرة آن اکتفا کردند.لازم است ما تجربیات و اطلاعات خودمان را در مورد این جنگ بالا ببریم. مثلی است که می گوید: جنگ های مردمی همانگونه که فرماندهان خود را پیدا می کند، نویسندگان خود را نیز پیدا می کند. آنچه برای ما مهم است و زمان به زیان آن حرکت می کند خاطرات زمان جنگ است و ما باید خاطرات جنگ را جمع آوری کنیم. ما سفری به روسیه رفتیم و با اتحادیه نویسندگان جنگ ملاقات کردیم، همة کسانی که مقابل ما بودند سن پدربزرگ های ما را داشتند. ما به اینها گفتیم: شما هنوز خاطرات زمان جنگ را جمع می کنید؟گفتند: بله، یعنی بعد از 50 سال که از جنگ جهانی دوم گذشته مرکزی برای چاپ خاطرات دارند ما هم کمی وضعیت خودمان را توضیح دادیم و معلوم شد در مورد یکی دو موضوع از آنها جلوتر هستیم، یکی موضوع کودک و نوجوان و یکی هم زنان، منتهی آنها گفتند ما تا به حال هزار کتاب چاپ کردیم و گفتند: هنوز هم افرادی هستند که به ما رجوع می کنند تا خاطرات آنها را چاپ کنیم.
ما نمی دانیم جنگ برای ما چقدر تمام شده است و اگر بدانیم به راحتی دست از آن نمی کشیم. روس ها به ما گفتند: روسیه بدون ادبیات جنگش تنها یک خاک است و ارزشی ندارد.ما می خواهیم خودمان را در مورد اتفاقی که افتاده به اطلاعات آن جنگ مسلح کنیم و کارشناس آن شویم بنابراین لازم است سیر مطالعاتی ما و دغدغه و هدف ما از این کار و نتیجه ای که می خواهیم از آن بگیریم معلوم باشد. آنچه اکنون از جنگ در دست ما مانده باطن جنگ است که اگر در بیاید، بسیاری از مشکلات ما حل می شود.حسین یکی از شهدای کرمان و فرماندة اطلاعات عملیات بود، یکی از دوستان او می گفت: حسین نیمه شب به دنبال من آمد و گفت باید همراه من بالای دیده بانی بیایی می خواهیم روی مواضع عراق دوربین بزنیم.من گفتم:" حالا که شب است، من می ترسم از ارتفاع بالا بیایم هرطور که بود رفتیم. نیمه های دکل که رسیدیم زانوهای من شروع به لرزیدن کرد، گفتم دیگر نمی توانم بیایم. اما او کمی پایین تر از من آمد و گفت روی شانه های من بنشین تا استراحت کنی و من با جسارت تمام نشستم." آیا این مدیریت یک فرمانده نیست؟ ملتی که با 37 کشور بجنگد اتفاقات زیادی باید در آن بیفتد. یک نیروی اعجاب انگیزی حسین را مجبور به انجام این کارها می کند و این نیرو راز جنگ ماست."ویرانه های دروازة شرقی" کتاب سرلشکر عراقی وفیق سامرایی است. او یک ایران شناس نظامی است. وقتی ستوان دوم بود و از دانشگاه افسری بغداد فارغ التحصیل شد به اطلاعات ارتش شعبة ایران می رود. سال 58 او را به اتاق طرح و بررسی ستاد مشترک دعوت می کنند تا جنگ با ایران را بررسی کند.
او می گوید: آمریکائی ها عکس های ماهواره ای از جبهه شما به ما می دادند یکی از عکس ها از یک پادگان آموزشی بود که همه سربازها مشخص بودند و یکی هم عکس یک کارخانه سیمان. که حتی می شد کیسه های سیمانی که روی ماشین گذاشته بودند بشماریم. عملیات کربلای 4 را بر اساس عکس هایی که آمریکائی ها در اختیار ما قرار دادند، بررسی کردم آنها گفتند:" ایرانی ها ساعت 10 شب حمله می کنند" 13 روز بعد ما زیر چشم این ماهواره ها عملیات کربلای 5 را آغاز کردیم. فرماندة تیپ 11 عراق سرهنگ عبدالکاظم حسین الاسدی بود که در اهواز اسیر بود، می گفت: امکان نداشت که شما بتوانید از آب عبور کنید ـ در عملیات والفجر 8 ـ این سرهنگ می گفت: اگر یک دمپایی در خاک شما می افتاد و فردا بر می گشت من می فهمیدم.در جنگ ما یک نیروی اعجاب انگیز وجود داشت که ما می توانستیم از آن بهره بگیریم ما باید خودمان را به انقلاب و شهداء نزدیک کنیم تا عزت بیابیم. کسانی که از انقلاب و امام دور شدند به بد روزگاری افتادند، انقلاب و جنگ زنده اند و از خود دفاع می کنند.فداکاری ما برای دینمان مثل یک نگین در این کشور است. در هیچ جای دنیا، اسلام به این قشنگی ننشسته است، ما اگر نتوانیم از جنگ دفاع کنیم از چیز دیگری نمی توانیم دفاع کنیم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات